یازدهمین جلسه درس فقه تخصصی بازار سرمایه + فایل PDF
جمعه, 10 دی 1400 13:40 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس فقه تخصصی بازار سرمایه استاد معصومی‌نیا 370

جلسه یازدهم درس خارج فقه استاد معصومی‌نیا در موضوع فقه تخصصی بازار سرمایه در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

بسم الله الرحمن الرحیم
فقه بازار سرمایه جلسه یازدهم
پنج شنبه ۹ دی ۱۴۰۰

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.
ایام فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است، امیدواریم خداوند ما را مشمول عنایات آن وجود مقدس و نورانی قرار بدهد و توفیق بدهد بتوانیم از این اولیاء الهی که نعمت‌های عظیم الهی هستند استفاده کنیم. واقعا این که فرموند: من عرفها حق معرفتها فقد أدرک لیلةَ القدر، لیلةُ القدر فاطمة، عرفها حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر، به وجود مقدس حضرت زهرا همه ما الحمدلله ارادت داریم و نیاز به بیان نیست ولی من باب تیمّن و تبرک به ما گفتند که دورهم جمع شوید، همان فضائلی که می‌دانید را برای همدیگر بگویید، همان-هایی که برای همدیگر تکرار تکرار کنید، همان‌هایی که می‌دانید تکرار کنید به یکدیگر بگویید ایمان شما زیاد می¬شود، نورانیت شما زیاد می‌شود، ویژگی معصومین این است، خود خدا هم در قرآن می‌گوید: و اذکر فی الکتاب ابراهیم، و اذکر فی الکتاب موسی، و اذکر فی الکتاب عیسی، مگر خدا این حرف‌هایی که می‌خواهد از زبان انبیاء بزند نمی‌توانست خودش بگوید؟ ولی از زبان انبیاء می‌گوید، می‌گوید ببینید یادتان باشد موسی این حرف را زد، یادتان باشد عیسی این حرف را زد، یادتان باشد حضرت ابراهیم علیه السلام این حرف را زد، و اذکر فی الکتاب یحیی، به یاد یحیی باشد، إنّه کان مخلصاً و کان رسولاً نبیاً، چرا؟ برای این که ما چون انسان هستیم و با این ترکیب خدا آنها را آورده است، ویژگی آنها این است که با همین ترکیب ما هستند و وقتی ما به آنها نگاه کنیم الگوی عملیاتی برای ما است، آنها هم غضب دارند، هم شهوت دارند، تمام غرایز ما را دارند و هم می‌توانستند اطاعت از شهوت و غضب خودشان بکنند ولی نکردند، ویژگی آنها این است. این است که می‌گویند دائماً به یاد آنها باشید، یاد آنها یاد خداست، یاد فاطمه یاد خداست، لیلة القدر فاطمه است، اگر کسی فاطمه را درک کند لیلة القدر را درک کرده است، این وجود با عظمت یکی از وجوه عظمت او این است حضرت رسول با آن همه عبادتی که می‌کرد موظف می‌شود چهل روز عبادت ویژه کند تا نور مقدس حضرت زهرا را از آن عالم به این عالم منتقل کند، چه وجود مبارکی است؟ ما نمی‌فهمیم واقعا، از خدا بخواهیم که خدا توفیق بدهد اینها را بفهمیم. بالاخره اگر خدا ما را آورده است برسیم به قله کمال، آنها در قله کمال هستند و الگوی ما هستند. آنها از غیر خدا کلا بریده‌اند، همه وجود آنها خداست، همه فکر و ذکر آنها خداست، این است که می‌فرماید: حُبّ إلیّ من دنیاکم ثلاث، تلاوة کتاب الله، در این دنیا سه چیز محبوب من است، تلاوة کتاب الله و الانفاق فی سبیل الله و النظر فی وجه رسول الله. تلاوت کتاب خدا که کلام خداست، انفاق در راه خدا که دستگیری از بندگان مظلوم و ضعیف و ناتوان خداست و بعد هم النظر فی وجه رسول الله، نظر در وجه رسول خدا که انسان کامل و قله عالم خلقت است، هر سه¬ی اینها در یک راستا است، تلاوة کتاب الله و الانفاق فی سبیل الله، در یک راستا است چون انفاق فی سبیل الله یعنی آدم نگاه کند مردمی که درمانده هستند به آنها برسد، عیال خدا هستند، آنها را به قله برساند، دست آنها را بگیرد. انفاق هم که فقط انفاق مالی نیست، این است که ما به آن وجودات مقدسه می‌نازیم و افتخار می‌کنیم و همه چیز را با آنها محک می‌زنیم. ان شاء الله خداوند ما را مشمول عنایات حضرت زهرا علیها السلام قرار بدهد و آن موقعی که ندا می‌رسد در عالم قیامت که غضّوا أبصارکم حتی تجوز فاطمة، آن موقع بر اساس روایات بیاید یک نظری بکند و ما را هم نجات بدهد و ما اهل نجات باشیم به صدقه سر وجود مقدس حضرت زهرا، ما را هم از این انانیت و از این هواپرستی و شیطان و این همه نجات بدهد، دست ما را بگیرد، ما را هم با یک نظر لطفی ان شاء الله نجات بدهد، اهل نجات باشیم.


برویم سراغ بحث خودمان. عرض کنیم رسیدیم به فروش تعهدی سهام و بحث ما سر این بود که گفتیم بازار سهام رایج، بازار سرمایه رایج عمده ابزار آن سهام است و آمدند انواع و اقسام معاملات را روی سهام انجام می-دهند، یکی این بحث فروش استقراضی سهام، یکی این بحث خرید اعتباری سهام، بعداً به تبع اینها مسئله اداره سهام، مسئله وقف سهام، بعد مسئله فروش سهام با سلب حق رأی و امثال اینها، اینها معاملات مختلف سهام است که ما باید یک اجمالی از اینها بدانیم و بعد یک جمع‌بندی داشته باشیم، وقتی همه اینها را شناختیم، یک جمع‌بندی داشته باشیم مثلا اداره سهام که الان عرض کردم به شدت الان چند سال است که مطرح می‌شود و مثلا یکسری از این دستگاه‌ها و هلدینگ‌ها و اینها الان یکسری از سهام خودشان را اجاره می‌دهند، می‌خواهند تأمین مالی کنند، حالا برای چه؟ دنبال چه چیزی هستند؟ اینها جالب است که آدم اینها را خوب بشناسد و بفهمد که عرض کنم هدف چیست، مثلا الان اجاره سهام عمدتاً هدف آنها این است که پول جمع کنند و حقوق بازنشسته¬ها را بدهند چون دولت نمی‌تواند سهم خودش را از این چیزها بدهد، عرض کنم سهم بیمه‌ها را بدهد، می‌رود سهام اجاره می‌کند، اینهایی که الان بیمه می‌شوند، اینهایی که بیمه هستند و حقوق می‌گیرند سال‌های سال، اینها یک سهمی خودشان در هر ماه می‌دهند به صندوق بازنشستگی، یک سهمی هم که کارفرما که دولت باشد، دولت می‌گوید نمی‌توانم سهم خودم را بدهم، اینها می‌خواهند از راه اجاره سهام دارائی‌های خودشان بدهند که اینها را روی همدیگر بریزند و بتوانند حقوق بازنشسته‌ها را بدهند، برای تولید و اینطور چیزها خبری نیست، توجه فرمودید؟ حالا همیشه باید حواسمان به اینها باشد و بتوانیم جمع‌بندی کنیم تا بازار سرمایه دست ما بیاید.
بعد وقتی مسائل فقهی اینها را بررسی کردیم تازه اول این است که مسائل اقتصادی آن می‌شود مثلا این بازار چه بازاری است؟ چقدر به اقتصاد کمک می‌کند، به کجای اقتصاد کمک می‌کند؟ به تولید کمک می‌کند؟ یک صندوقی است که یک جایی است باید پول حقوق‌ها را دربیاورند، یک عده می‌توانند همینطوری سود بدست بیاورند، اینها را ما باید بشناسیم و درست ارزیابی کنیم. حالا رسیده بودیم به فروش تعهدی، روی اجاره سهام هم باید بحث کنیم. خلاصه درس گذشته را یکی از بزرگواران بفرمایند.


دانش‌پژوه: فروش تعهدی اینطور بود که مثلا ما یک سهم بخصوصی را مد نظر داریم که این را بخریم، بعد می‌بینیم ممکن است قیمت این سهم یک کاهشی در بازار پیدا کند، منتها از آن جایی که ما این سهم را در اختیار نداریم، می‌رویم از یک کسی که این سهم را در اختیار دارد قرض می‌کنیم که بتوانیم این را بعداً به قیمت بالاتر در بازار بفروشیم، هم خودمان سود کنیم و هم سهم را در اختیار بگیریم، بعد من می‌روم از یک شخصی این را قرض می‌کنم، بعد در مقابل آن من متعهد می¬شوم که اصل این سهم را و هم به اضافه یک سودی را که به آن شخصی که از او قرض گرفتم بدهم، درواقع من سهمی را نداشتم، آمدم قرض گرفتم که بدهم و بعداً بروم با آن فروش بالاتر در بازار بفروشم، در مقابل آن هم متعهد می‌شوم که اصل قرض و به اضافه نرخ بهره، یک سود مازادی را به آن شخصی که از او قرض گرفتم بدهم، اینجا این فروش تعهدی شکل می‌گیرد منتها اشکال آن این است که گفتیم اینجا ربا پیش می‌آید، ربای قرضی پیش می‌آید چون درواقع من قرض گرفتم از آن شخص، شخص قرض دهنده، به این شرط که یک سودی هم به او بدهم، اینجا آن ربا پیش می‌آید که بعد راه حل‌های متعددی را فرمودند که این فروش نقد و سلفی که فرمودید، راه حل‌های آن است، من فقط همین یک توضیح اجمالی از فروش تعهدی یادم است.


استاد: عرض من این است که در فروش تعهدی، در فروش اسقراضی، فروش استقراضی رایج فرض کنید شخص ب می¬رود از شخص الف چکار می‌کند؟ ما یک مالک داریم، آقای مالک یا خانم مالک، این یک سهمی دارد، با کارگزار توافقنامه امضا می‌کند، می‌گوید آقای کارگزار تو از طرف من وکیل هستی، سهم من دست تو، می‌توانی سهم من را قرض بدهی، بفروشی، هر کاری بکنی، حالا اینجا قرض است، چون بالاخره خیلی از این سرمایه گذارها وارد نیستند، به یک کارگزاری اعتماد می‌کند و این کار را انجام می‌دهد، بعد این کارگزار قرض می‌دهد سهم را، ببینید شماره یک امضای توافقنامه بین مالک و بین کارگزار، این سهمی که دست مالک است، دست کارگزار است، سهم مالک است، کارگزار قرض می‌دهد به فروشنده استقراضی، فروشنده استقراضی از او قرض می‌گیرد، یک وجه تضمین هم می‌گذارد بعد سهم را می‌فروشد، وجه تضمین برای این است که اگر یکوقت به ضرر او تغییر کرد بتواند جبران کند، مثلا اگر پیش بینی فروشنده استقراضی یعنی قرض گیرنده، فروشنده استقراضی یعنی شخصی که از کارگزار قرض گرفته است تا بفروشد و سود کند، یک وجه تضمینی می‌گذارد که اگر یکوقت، چون این فروشنده استقراضی پیش بینی کرده بود قیمت سهم پایین می‌آید، این مالک هم پیش بینی می‌کرد قیمت بالا می‌رود، پیش بینی‌های آنها عکس همدیگر است، بنابراین فروشنده استقراضی می‌آید از مالک قرض می‌گیرد به واسطه کارگزار تا این که برود بفروشد، قرض می‌گیرد تا بفروشد، اگر پیش بینی مالک درست درآمد، قیمت بالا رفت، این فروشنده استقراضی مثلا قبلا سهم را گرفته است، قرض گرفته است هزار تومان، هزارتومان فروخته است، پیش بینی می‌کرد هشتصد تومان بشود، حالا هزار و دویست تومان شده است، دویست تومان از جیب خودش باید روی آن بگذارد، برای این که نتواند نکول کند و فرار کند، یک وجه تضمینی از او می‌گیرند، دویست تومان، سیصد تومان می‌گیرند تضمین، آن مقداری که در بازار واریانس قیمت را پیش بینی می‌کنند با آن، به بازار می¬رود سهم را می‌فروشد، شورت سلینگ (short selling) رایج را می‌گوییم، حالا وقتی فروخت، پول آن را در جیب خودش می‌گذارد؟ نه، پول در جیب کارگزار می‌رود، کارگزار سرمایه گذاری می‌کند، مرحله پنج سرمایه گذاری وجوه، سرمایه گذاری می‌کند، یعنی مثلا در بانک می‌گذارد، فرض کنید بانک هم روزشمار سود می‌دهد، فرض کنید این فرآیند یک ماه طول بکشد، در این یک ماه این سهم هزار تومان می‌ارزد، فرض کنید در یک ماه ده تومان سود دارد، در این مدت این کارگزار هزار تومان را در بانک می‌گذارد، یک ماه بعد که چه مالک سهم را بخواهد و چه فروشنده استقراضی اراده کند سهمی به او بدهد، می‌رود یک سهمی از بازار می‌خرد می‌آورد می¬دهد به کارگزار به عنوان نماینده مالک، حالا اگر قیمت سهم پایین آمده باشد، فروشنده استقراضی سود می¬برد، اگر قیمت سهام بالا رفته باشد مالک سود می‌برد.


حالا هفته قبل گفتیم، انگیزه مالک از قرض دادن چیست؟ انگیزه او این است که یک قسمتی از آن پولی که ناشی از سرمایه گذاری است به او بدهیم، آن سرمایه گذاری هم رقمی است، به حسب مدت چون فرض این است که پول از ملک او خارج شد، وقتی از ملک او خارج شده است، اشکال اساسی ربوی بودن بود، وقتی سهم را این قرض گرفت، وقتی فروشنده استقراضی سهم را قرض گرفت از مالک یعنی از کارگزار به عنوان مالک، دیگر ارتباط مالک و فروشنده استقراضی قطع می‌شود، دیگر سهام برای مالک نیست، سهام را فروشنده استقراضی قرض گرفته است، وقتی قرض گرفت می‌گوید ملک خودم است، روی چه حسابی به مالک سود بدهد؟ حق ندارد سود بدهد، چون اگر سود بدهد ربوی می‌شود، چون قرض گرفته است، وقتی آدم یک چیزی را قرض گرفته باشد بیشتر از آن نمی‌تواند بدهد، فقط همان سهام را می‌تواند بدهد، اگر بیشتر از آن را نتواند بدهد، مالک انگیزه ندارد برای قرض دادن، بنابراین فروش استقراضی تحقق پیدا نمی‌کند و شکل نمی‌گیرد. برای این که انگیزه ایجاد شود آقای فروشنده استقراضی می‌گوید من یک قسمتی از آن سودی که ناشی از سرمایه گذاری است را به تو می‌دهم، مثلا اگر ده تومان در یک ماه سود دارم، من شش تومان از این را به تو می‌دهم، نتیجه این است که مالک می‌گوید من هروقت خواستم سهام خودم را از فروشنده استقراضی طلب می‌کنم، از آنطرف شش تومان به حسب مدت، یک ماه باشد شش تومان، دو ماه باشد دوازده تومان، سه ماه باشد هجده تومان، سود هم علاوه بر آن می‌برم، یکی این که سهم من هزار تومان بود هزار و دویست تومان می‌شود، یکی هم این که اگر دوماه طول بکشد دو تا ده تا بیست تا سود می‌برم علاوه بر آن افزایش قیمت.


حالا اگر پیش بینی فروشنده استقراضی درست دربیاید، سهام را می‌خرد هشتصد تومان در بازار نقدی می¬آید به کارگزار می‌دهد به عنوان نماینده مالک، مالک دویست تومان ضرر می‌کند، ولی عوض آن دوتا شش تومان دوازده تومان ناشی از سرمایه گذاری سود برده است، توجه کردید؟ این می‌شود رایج، چون ربوی است جایگزین طراحی کردند، جایگزین‌های مختلفی پیشنهاد شد، یکی از آنها نقد و سلف بود، حالا نقد و سلف چطور است؟
نقد و سلف، اشکال از کجا بود؟ اشکال از ربوی بودن بود، این ربوی بودن را اینطور حل می‌کنیم، می¬گوییم این آقای کارگزار می‌آید سهام را به این می‌فروشد، به فروشنده استقراضی می‌فروشد، قرض نمی‌دهد، مشکل سر قرض بود، می‌آید می‌فروشد نقدی، به او می‌فروشد، فرض کنید پول آن را می‌گیرد، وقتی فروخت پول برای مالک می‌شود، بعد سرمایه گذاری می‌کند در عقود اسلامی مثلا، سود آن را می‌برد، سود آن حلال است، درست است؟ وقتی سهام را فروخت، غرض ما حاصل می‌شود، یک قسمتی از غرض حاصل شد، آن قسمت این است که فروشنده استقراضی می‌خواهد سهام مالک را بگیرد و بفروشد، الان سهام او را گرفت، وقتی به صورت نقدی به او فروخت، سهام از ملک مالک خارج می‌شود و به ملک فروشنده استقراضی می‌رود.


ولی یک قسمت قضیه می‌ماند، یک قسمت قضیه این است که مالک چون پیش بینی می‌کند در آینده قیمت بالا می‌رود، می‌خواهد در آینده وقتی بالا رفت مالک یک سهامی باشد تا بفروشد و سود ببرد، در همان مثال قبل مالک سهام را هزار تومان می‌فروشد به فروشنده استقراضی، هزار تومان را سرمایه گذاری می‌کند، بجای شش تومان ده تومان سود گیر او می‌آید در یک ماه و در دو ماه می‌شود بیست تومان، بیست تا تک تومان سود می‌برد، هزار تومان هم سهام خودش را فروخته است به فروشنده استقراضی، برای این که در تاریخ مورد نظر مالک سهم باشد همان سهام را، شبیه آن سهام را به صورت سلف از او می‌خرد، می‌گوید آقای فروشنده استقراضی نگاه کن من این سهام را به تو می‌فروشم هزار تومان، ولی یک سهامی را به صورت سلف از تو می‌خرم یک ماه دیگر، دو ماه دیگر، نتیجه این است که در تاریخ سررسید آقای فروشنده استقراضی موظف است که برود یک سهامی به او بدهد، چون سلف فروخته است، سلف فروخته است، کارگزار هم از او خریده است به نمایندگی از مالک، نتیجه این است که آقای مالک نقد فروخت، سلف خرید، نتیجه این است که دو ماه دیگر فروشنده استقراضی چون سلف به او فروخته است می‌رود از او تحویل می‌گیرد، حالا فروشنده استقراضی از کجا می‌آورد سهام را می‌دهد؟ در سررسید می‌رود از بازار نقدی می‌خرد می‌آورد، مثلا فرض کنید الان صدتا جعبه خرما به صورت سلف به شما بفروشم، کار من که خرمافروشی نیست، یک ماه بعد یک ماهه به شما صدتا از این بسته بندی‌های خرمای درجه یک الان به شما پیش فروش می‌کنم، شما به من می‌گویید حاضر هستی صدتا جعبه خرما با فلان جنس، فلان مارک به من بفروشی یک ماهه دو ماهه؟ می‌گویم آری، می‌گوید تو خرما از کجا بدست می‌آوری؟ می‌گویم تو چکار داری، من می‌روم از بازار می‌خرم، اشکال ندارد. اگر معمولا در بازار است و من می‌توانم بروم تهیه کنم اشکال ندارد.


نتیجه این است که به صورت نقد می‌فروشد و سلف می‌خرد، در سررسید به فروشنده استقراضی می‌گوید آقا تو مگر به من سلف نفروختی، حالا سهام را بفروش، فروشنده استقراضی به صورت نقدی هزار تومان خریده است، می‌رود در بازار به یکی دیگر می‌فروشد هزار تومان، یک ماه دو ماه بعد چون همان را سلف فروخته است به مالک، یعنی به کارگزار و به نمایندگی از مالک، یک یا دو ماه بعد موظف است که برود این سهام را از بازار بخرد و بیاورد به او بدهد، اگر پیش بینی او درست دربیاید در بازار آن موقع می‌شود هشتصد تومان، می‌رود می¬¬گیرد می‌آورد به او تحویل می‌دهد، نتیجه این است که غرض حاصل می‌شود، ترکیب نقد و سلف، بعد قیمت سلف را هم بگونه‌ای تعیین می‌کند که این مدت را شامل شود، چطور در معامله نسیه، قیمت نسیه را طوری تعیین می¬کند که زمان را هم در نظر بگیرید، مثلا اگر عرف بازار بیست درصد بازدهی پول باشد، در نسیه کالایی که می¬خواهد بفروشد، به همان نسبت قیمت آن را بالا می‌برد، هزار تومان را هزار و دویست تومان می‌کند، هزار و چهارصد تومان، به حسب مدت. نتیجه این است که دقیقا همان جریان اتفاق می‌افتد، اگر پیش بینی فروشنده استقراضی درست دربیاید، در این مثالی که گفتیم سهام را هزار تومان به صورت نقدی خریده است، بعد یک سهام بدهکار شده است، در سررسید پیش بینی او درست در می‌آید می‌شود هشتصد تومان، به بازار می‌رود هشتصد تومان می‌خرد، در قرارداد دومی که به صورت سلف فروخته بود می‌آید تحویل می‌دهد به او، نتیجه این است که بیست تومان به جیب می‌زند، دویست تومان، اگر هزار تومان باشد، هشتصد تومان بخرد می‌شود دویست تومان مابه التفاوت آن. اگر پیش بینی مالک درست دربیاید، یعنی سهام هزار و دویست تومان شود، در سررسید فروشنده استقراضی موظف است برود از بازار هزار و دویست تومان بدهد بیاورد، برگه بگیرد بیاورد بدهد، پس دقیقا ثمره آن را دارد.


اشکال این چیست؟ این را که قبلا گفتیم، در آن مقاله بود، هفته قبل گفتیم، من هم تکرار می‌کنم می‌خواهم ملموس شود. که این محدود شده است، من توضیح دادم آسیای جنوب شرعی 1998 عامل بحران شد و بازار را محکم زمین زد، بحران ایجاد شد یعنی شورت سلینگ آن هم به سبب ایجاد بحران است، علت و دلیل آن را هم گفتیم، گفتیم وقتی که پیش بینی کاهش را یک عده بکنند و بیفتند به فروش استقراضی، بین بقیه هم هو می‌افتد که حتما کل بازار سقوط می‌کند، همه می‌ریزند می‌شوند عرضه کننده، بازار زمین می‌خورد و بحران ایجاد می‌شود، گفتیم در آسیای جنوب شرقی اینطور شد، ببرهای آسیا یعنی قدرتمندان اقتصادی، یکسری از آنها ورشکست شدند، بعضی از آنها خودشان را حلق آویز کردند و خودکشی کردند، شوخی نیست، چون وقتی بازار رو به پایین پیدا کرد یکدفعه زمین می‌خورد، بخاطر این محدود کردن، شصت سال در آمریکا محدودیت شدید برقرار بود، بعداً هم که اجازه دادند مثلا می‌گویند پنج درصد از کل حجم بازار را ما اجازه می‌دهیم، اینطور است، برای این که زمین می‌زند. حالا این نقد و سلفی که ما گفتیم جایگزین شده است در ظاهر مشکل ندارد.
در این شورت سلینگ یکی از راهکارهای جایگزین فروش همزمان نقد و سلف است، یک اشکال شرعی دارد، یک اشکال فقهی دارد، در آن مقاله آمده است، اشکال این چیست؟
بیع العینه، بیع العینه یعنی فروش نقد و خرید سلف، یا فروش نسیه و خرید نقد، می‌شود بیع العینه، توجه کردید؟ این بیع العینه در بعضی جاها یعنی یک کسی نقد بفروشد، سلف بخرد. در بعضی جاها جایز است و در بعضی جاها جایز نیست. روایات بیع العینه هم ده هجده تا روایت است، یادم نیست چندتا هستند، کجا جایز است و کجا جایز نیست.


مسلّماً یکی از مصادیق بارز باطل بودن آنجاست که معامله دوم در اولی شرط می‌شود، اشکال فروش تعهدی در قالب نقد و سلف این است، یعنی اگر ما بیع سلف را در بیع نقد شرط کردیم، می‌شود بیع العینه، جایز نیست، اشکال پیدا می‌کند، متوجه هستید؟ اشکال پیدا می‌کند. اگر شرط نکردیم اشکال ندارد. ببینید گفتم روایات بیع العینه خیلی زیاد است که در بعضی از این کتاب‌ها هم آمده است.
این که من عرض کردم فروش به شرط خرید، شرط کردن این اشکال دارد، ولی اگر اتحاد جنس باشد، الان این می‌فروشد یکسری سهام را و یکسری سهام دیگری می‌خرد یعنی واقعا عینیت وجود دارد روی جنس، درست است مثلا مشابه هستند، برای یک کارخانه هستند، مثلا سهام یک کارخانه را می‌خرید ولی به هرحال به نظرم می‌آید وحدت عین نیست، یعنی بالاخره یک چیز دیگری است، از این جهت باعث نمی‌شود این عینیت از بین برود؟
در نقد و سلف، الان روایات را یک اشاره‌ای می‌کنم. اگر بگوییم نقد و سلف یعنی خود آن عین شامل این می‌شود ولی ظاهراً این نباشد، چون عرض کنم به حضور شما در نقد و سلف هم اگر دومی شرط شود در اولی، اشکال دارد، توجه کردید، حالا روایات این را می‌خوانم، روایات بیع العینه، بگذارید اینجا سرچ کنم، الان باز می‌کند، بگذارید تا روایات این را بخوانیم. این یک مقاله پنجاه صفحه‌ای است، روایات بیع العینه یعنی دومی در اولی شرط شود، الان درست می‌کنم این را، این است، مجموع روایات بیع العینه را، عمده آنها را دارم، الان آوردم، این یک مقاله پنجاه صفحه‌ای است که راجع به مرابحه است که روایات بیع العینه هم در خلال آن آمده است.


روایت این است که می‌گوید، حالا متن عربی این را نمی‌خوانم، متن فارسی این را، ابوبکر حضرمی می‌گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم از مردم چند درهم طلب دارم، به من می‌گوید چیزی به من بفروش تا دین تو را ادا کنم، به او کالایی را می‌فروشم، مثلا فرض کنید من صد میلیون بدهکار هستم، بعد پول ندارم بدهم، به من می‌گویند یک چیزی بفروش تا دین تو را ادا کنم، من صد میلیون طلب دارم، بدهکار ندارد، به او می¬گویم تو یک چیزی به من بفروش، مثلا ماشین خودت را به من صد میلیون بفروش، بعد من ماشین خودم را می¬فروشم، وقتی ماشین خودم را می‌فروشم صد میلیون پول آن می‌شود، صد میلیون را به من می‌دهد، بعد می¬گویم بیا بگیر، درست است؟ صد میلیون را به او می‌دهم، به او می‌گویم بدهکاری من را بده، بعد می‌گوید می‌توانم مال خودم را از او بگیرم؟ امام فرمود مانعی ندارد.
سند این روایت درست است، متن آن این است، یکون لی علی الرجل الدراهم، من دراهمی از دیگری طلب دارم، لی یعنی به نفع من، من طلبکار هستم، فیقول لی بعنی شیئاً أقضیک، یک چیزی به من بفروش که دین تو را به تو بدهم و قضا کنم، من می‌آیم، فأبیعه المتاع، یک چیزی را، ماشین خودم را به او می‌فروشم، صد میلیون گیر او می‌آید، فأبیعه المتاع، من ماشین خودم را به او می‌فروشم، ثم أشتریه منه، بعداً از او می‌خرم، مثلا به او نسیه می‌فروشم، نقدی می‌خرم، ماشین خودم را نسیه می‌فروشم یک ساله، نقدی از او می‌خرم صد میلیون، وقتی صد میلیون خریدم، این صد میلیون را به او می‌دهم، بعد برای دین به من می‌دهد، درست است؟ امام فرمودند اشکال ندارد. این یک روایت است.


روایت دوم روایت حسین بن منذر است که به امام صادق علیه السلام عرض کردم که مردی نزد من می‌آید و از من طلب عینه می‌کند، عینه یعنی چه؟ عینه یعنی پول نقد، پول می‌خواهد، طرف پول می‌خواهد، نیاز دارد، بعد می‌گوید من یک کالایی را به صورت مرابحه برای او خریداری می‌کنم سپس به او می‌فروشم، آنگاه بلافاصله آن را از او می‌خرم. من می‌روم درِ مغازه یک جنسی را می‌خرم مثلا صد میلیون، به او می‌فروشم صد و بیست میلیون یک ساله، می‌گویم بیا این برای تو، ثم أبیعه منه، بعد از او می‌خرم، نقدی می‌خرم، اینجاست که امام شرط گذاشتند، ببینید روایت اول را که کنار این بگذارید باید جمع کنید، حضرت فرمودند اگر اختیار دارد که اگر بخواهد می‌تواند خریداری کند، اگر بخواهد می‌تواند خریداری ننماید، تو هم اختیار داشته باشی که اگر خواستی خریداری کنی و اگر خواستی خریداری ننمایی اشکال ندارد، یعنی چه؟ یعنی من ماشین را خریدم، فروختم صد و بیست میلیون به او یک ساله، می‌تواند سوار ماشین بشود برود بگوید من یک سال دیگر به شما می‌دهم، به من نفروشد دوباره، توجه کردید، می‌تواند از من اصلا نخرد، یعنی من رفتم یک ماشین خریدم آوردم به او، آری همین، شرط نباشد، رفتم خریدم آوردم، نگاه می‌کند خوش او نمی‌آید، می‌تواند از من نخرد، نمی‌تواند بگوید من رفتم صد میلیون پول از جیب خودم دادم، می‌گوید نمی‌خواهم، می‌تواند از من نخرد، توجه کردید؟


بعد می‌گوید: إنّ أهل المسجد یزعمون أنّ هذا فاسدٌ، این است، ببینید، می‌گوید: قلت لأبی عبدالله علیه السلام یجیئنی الرجل فیطلب العینة، یک نفر پیش من می‌آید عینه می‌خواهد، پول نقد می‌خواهد، پول نیاز دارد، و أشتری له المتاع مرابحةً ثم أبیعه إیّاه، یک کالایی را به صورت مرابحه می‌خرم، یک کالایی را می‌خرم به صورت مرابحه، مثلا در یک مغازه می‌روم می‌بینم فروشنده یک جنسی را مثلا هشتاد میلیون خریده است و به من صد میلیون می‌فروشد، ثم أشتریه منه مکانه، همانجا به این می‌فروشم، وقتی فروختم این مال او می¬شود، بعد نسیه به او می‌فروشم، او به من نقدی می‌فروشد، امام فرمود: إذا کان بالخیار إن شاء باع و إن شاء لم یبع و کنتَ أنت بالخیار إن شئتَ إشتریتَ و إن شئت لم تشتری فلابأس، اگر همه اختیار داشته باشند، یعنی من ماشین را که خریده باشم، ممکن است رفیق من نگاه کند بگوید خوشم نمی‌آید، بگوید من نمی¬خرم، وقتی هم فروختم به او، بگویم من نمی‌خواهم از تو بخرم، همه اینها اختیاری باشد، شرطی در کار نباشد، اشکال ندارد، فلابأس و قلتُ، این آقا حسین منذر می‌گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم إنّ أهل المسجد یزعمون أنّ هذا فاسد و یقولون إن جاء به بعد أشهر صلح، می‌گوید به او گفتم اهل مسجد یعنی آدم‌های متدین فکر می¬کنند این فاسد است و می‌گویند اگر این الان از تو بخرد نسیه، بعد برود یک ماه بعد بیاید به تو بفروشد، اشکال ندارد، یعنی فاصله بیفتد. امام فرمودند که، و یقولون إن جاء به بعد أشهر صلح، در این صورت صالح و درست است. قال، امام فرمودند: إنّ هذا تقدیم و تأخیر، این تقدیم و تأخیر است ولی ماهیت قضیه تأخیر نمی‌کند، فلابأس. چون شرط در کار نیست اشکال ندارد یعنی ماشین را من خریدم و به رفیق خودم فروختم به صورت نسیه، من به صورت مرابحه می‌خرم، به رفیق خودم می‌فروشم نسیه، بعداً هم از او نقد می¬خرم، وسط آن اختیار دارند همه اطراف قضیه، همه معامله اشکال ندارد. این هم یک روایت.


به اینها می‌گویم بیع العینه جایز، آنوقت چرا این کار را می‌کنند؟ برای این که رفیق من پول نیاز دارد، من هم حاضر نیستم قرض الحسنه به او بدهم، به یک دلیلی، این کار را می‌کنیم، پول گیر او می‌آید، بله وحدت جنس است، روایت داد می‌زند که وحدت جنس است. نتیجه این است که صد میلیون گیرِ رفیق من می‌آید، می‌رود با آن کارهای خودش را انجام می‌دهد، یک سال بعد صد و بیست میلیون می‌آورد می‌دهد، اشکال ندارد، این هم یک روایت.
اما روایاتی که ممنوع می‌دانند. در حقیقت بیع العینه را جایز می‌دانند و دوتا شرط هم برای آن گذاشته است که مفاد آن این می‌شود در صورتی که معامله دوم در اول شرط نشود اشکال ندارد ولی اگر دومی را یعنی بیع نقدی دومی را که در اولی که نسیه است شرط کنیم، اینجا جایز نیست، به او می‌گویند بیع العینه جایز، به این می‌گویند بین العینه ممنوع.
پس اگر فردا از شما پرسیدند بیع العینه جایز است یا نه، جواب این است که ما یک بیع العینه داریم که جایز است، یک بیع العینه داریم که جایز نیست. بیع العینه جایز آن جایی است که دومی در اولی شرط نشود، الان فرض بفرمائید رفیق من پول نیاز دارد، یک ماشینی دارد از او می‌خرم صد میلیون، صد میلیون را به او می‌دهم و ماشین را می‌خرم، می‌رود شب می‌آید می‌گوید بابا این ماشین یادگار بابابزرگ من است، به من بفروش نسیه، چون پول ندارد، صد میلیون را فرض کنید ظهری از من گرفته بود، ماشین خودش را نقدی فروخته بود، فرض کنید دو ساعت بعد، حالا امام فرمودند ماهیت قضیه تغییر نمی‌کند، تقدیم و تأخیر، دو ساعت بعد یعنی با یک فاصله‌ای که بوی این که شرط شده باشد در آن نباشد، می‌گوید این ماشین را به من نسیه می‌فروشی؟ می¬گویم آری برای خودت، بعد می‌گویم یک ساله پول این را به من بده، نتیجه این دوتا معامله این است که صد میلیون من به او دادم، صد و بیست میلیون از او می‌گیرم، چون به مقتضای معامله اول صد میلیون به او دادم، ماشین او را خریدم، به مقتضای معامله دوم ماشین را نسیه به او فروختم، نتیجه این است که صد میلیون به او دادم، صد و بیست میلیون از او می‌گیرم ولی به واسطه دوتا معامله، این می‌شود بیع العینه جایز. چرا به این می‌گویند بیع العینه؟ چون عینه یعنی پول نقد، یعنی او نیاز به پول نقد داشت و دنبال پول نقد بود. اما اگر شرط شود معامله دوم در معامله اول، می‌شود بیع العینه حرام و غیر جایز. این تفاوت بین بیع العینه جایز و بیع العینه غیر جایز است. این از این روایات.


به مقتضای همین بیان حضرت امام صادق علیه السلام، اگر دومی در اولی شرط شود، وقتی حضرت فرمودند: إن شاء بالخیار و هو بالخیار إن شاء إشتری و إن شاء لم یشتری و أنت بالخیار إذا کنتَ إن شئتَ بعتَ و إن شئت لم تبع، وقتی امام یک همچین عبارتی می‌فرماید مفهوم آن این است که اگر شرط شود دومی در اولی دیگر اختیاری در کار نیست، جایز نیست، ربوی می‌شود، ربا می‌شود.
دانش‌پژوه: پس اینجا دقیقا به این معناست که شرط به این معنا که مثلا ضمانت آور نیست، مثلا این نمی‌تواند برود شکایت کند تو این را باید به من بفروشی، ولی علم این دوتا این است که هر دوی اینها می‌دانند این اتفاق بیفتد، علم اینها دخلی که در حرمت و بطلان معامله که ندارد؟ اینها اساساً بر این محور کار را کردند، هردوی آنها هم می‌دانند که این خرید و فروش به این نحو اتفاق بیفتد ولی صرفاً علم آنها است یعنی باز هم اختیار آنها است، یعنی هیچکس نمی‌تواند برود شکایت کند، این کفایت می‌کند برای عدم بطلان آن؟


استاد: اگر من رفتم ماشین همسایه خودم را خریدم، یک ماشینی دارد که چشم من را گرفته است، من از ماشین او خوشم می‌آید، می‌روم می‌گویم آقای فلانی تو این ماشین خودت را می‌فروشی؟ می‌گوید آری، من هم می¬دانم او پول نیاز دارد، ماشین خودش را به من می‌فروشد صد میلیون، من دیگر به او نمی‌دهم، حتی اگر ناراحت شود، درست است چندتا غر هم می‌کند ولی شرعاً حق اعتراض ندارد، شکایت که هیچی، اصلا حق اعتراض ندارد، من ماشین او را گرفتم و صد میلیون به او دادم و حاضر نشدم به او نسیه بفروشم، اصلا من ماشین ندارم، نیاز ندارم، بچه من ماشین نیاز داشت، همسایه هم نمی‌دانست من چه کلکی می‌خواستم به او بزنم، آمد به من فروخت و صد میلیون گرفت، ولی من دیگر حاضر نیستم این را به کسی بفروشم، اینجا اشکال ندارد، یعنی این شرط می‌گوید او حق ندارد به من اعتراض کند، اصلا حق اعتراض ندارد و بعد معامله دوم که اتفاق می‌افتد در صورت تمایل است، اگر تمایل نداشته باشم اصلا می‌تواند اتفاق نیفتد.
همه اینها برای اجتناب از ربوی شدن معامله است، اگر دومی در اولی شرط شود به معنای این است که من ماشین همسایه را نقدی می‌خرم، صد میلیون به او می‌دهم، ده دقیقه بعد نسیه به او می‌فروشم، ماشین او را هم می‌گویم بیا بردار برو، نتیجه این است که صد میلیون به او دادم، صد و بیست میلیون یک سال دیگر می¬خواهم از او بگیر، آن معاملات پوشش برای این قرض ربوی می‌شود که حقیقت آن قرض است، ولی اگر حق اعتراض نداشته باشیم اینجا اشکال ندارد. بحث این است که مثلا در معاملات بانکی کسی حق پشیمان شدن را ندارد، اگر معامله اول را انجام داد حتما دومی را هم باید انجام بدهد، اشکال این است. این عبارت است از اشکالی که در مورد بیع العینه بودن مطرح بود، در نقد و سلف.
دانش‌پژوه: هنوز هم اینجا وحدت جنس برای من روشن نشد در مورد خودمان، در سهام، اینجا وحدت جنس برای من هنوز روشن نیست، اینجا یک سهامی را فروختم، یک سهام دیگری به من پس می‌دهد، وحدت جنس نیست.


استاد: نه، اجازه بدهید، ببینید الان مورد روایت را دقت کنید تا برویم بر سر شورت سلینگ. مورد روایت چه بود؟ می‌گوید کالایی را می‌خرم بعد همان کالا را به او می¬فروشم، بعد بلافاصله همان کالا را از او می‌خرم، اصلا کالای کلی نداریم، یک کالای معین است، این که روشن شد، حالا نقد و سلف در سهام را الان می‌گوییم، روشن شد؟ این که روشن است. اما می‌آییم در نقد و سلف، همان نکته¬ای که شما اشاره کردید در سلف کلی می‌خرد، یک عده گفتند پس این از مورد روایت خارج است، یعنی اگر دومی هم در اولی شرط شود اشکال ندارد، چرا؟ برای این که وقتی سهام را می‌فروشد، همان سهام را که نمی‌خرد، یک سهام دیگری شبیه آن را می‌خرد، توجه کردید؟ الان یک سهامی دارد، می‌فروشد، یک ماه بعد یک سهامی پیش خرید می‌کند که آن سهام نیست، چون آن می‌رود، این سهام می‌رود، یک چیز اعتباری است، در امر اعتباری هم که هردوتا یک جور نیست. یک عده اینطور جواب دادند، می‌گویند اینجا از مورد روایت خارج است بنابراین اشکال ندارد، یک عده اینطور گفتند، اینطور خواستند جواب بدهند و مسئله را حل کنند. تمام روایاتی که آمده است همینطور است.
در این کتاب مصوّبات کمیسیون تخصصی فقهی سازمان بورس و اوراق بهادار، همین که دست من است که نمی‌دانم حالا فایل این هست یا نه، شاید فایل این هم باشد. در اینجا روایات بیع العینه که جمع آوری شده است با همین برخورد، با همین تفسیری که من عرض کردم محضر شما چیز شده است، این است، روایت آن همین است، روایات باب العینه عن کافی، عدّة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی که اینجا روایات، ببینید اینجا سه تا تفسیر شده است که حرمت بیع العینه از باب تعبد باشد، در این صورت تنها به مواردی که در روایات به عنوان بیع العینه یاد شده است بسنده می‌شود و سایر موارد از شمول حکم حرمت خارج خواهد بود.


می دانید اینجا چه می‌گویند؟ در اینجا تفسیر اول این است که در این مسئله‌ای که الان مورد ابتلای ما است، مسئله بیع است، یعنی اگر دومی بیع باشد، این هم بیع است، حالا در این مثالی که می‌زنیم دومی هم سلف، نقد و سلف، فروش نقد و خرید سلف شامل آن می‌شود، در اینجا مسئله اجاره. دوم: حرمت بیع العینه به جهت توقف معامله دوم بر معامله اول باشد، اینجا ما با آن روبرو هستیم و مسئله سوم این که حرمت بیع العینه به جهت تحریم حیله‌های ربا باشد. اینجا آنوقت نتیجه می‌گیرد می‌گوید در این صورت باید موارد به صورت خاص بررسی گردد، هر موردی که به صورت فردی یا نوعی حیله ربا باشد حرام خواهد بود والا حلال خواهد بود، حالا من از شما می‌پرسم که به نظر شما در این مسئله خرید و فروش نقد و سلف سهام حیله ربا است یا نه؟ آیا می‌خواهند فرار کنند یا نه؟ اگر به فرض بگیریم به عنوان این که می‌خواهند یک پوشش قرار بدهند، آنوقت از این باب جایز نیست، این احتمال سومی است که اینجا داده شده است که حالا اینجا روایات آن هم حدود دوازده تا روایت نقل شده است، توجه فرمودید؟ حالا شما می‌فرمائید اکثراً می‌خواهند فرار کنند.
نتیجه این است که وقتی شورت سلینگ را در قالب فروش نقدی و خرید سلف طراحی کردیم اگر گفتیم روایات بیع العینه انصراف دارد به مواردی که عین خاص مطرح باشد این نقد و سلف سهام خارج از آن است، چرا؟ برای این که اینجا ما یک سهامی را نقدی می‌فروشیم، در این نموداری که ما آوردیم، این مالک ما یک سهم را می‌فروشد نقدی، سلف می‌خرد، وقتی سلف می‌خرد کلی می‌خرد، خود آن سهام را که نمی‌خرد، ولی اشکال سوم باقی می‌ماند و آن هم این است که هدف از اینها فرار از حلیه ربا باشد. اینها چون ربوی بود این کار را کردند تا این که این غرضی که در ذهن آنها بود حاصل شود، غرض آن هم این بود که بتواند یک سهامی که با یک قیمتی است را به این بدهد، پول آن را سرمایه گذاری کند، سود آن را ببرد، ربا هم نشود، به این صورت، این یک اشکال در نقد و سلف است، به این صورت.


آری، بر مبنای عدم پذیرش حِیَل است، اگر حِیَل را هم قبول داشته باشیم به استناد اینطور روایات حیله را قبول می‌کنند، یعنی این روایت وقتی می‌گوید: إن شاء بالخیار إن شاء إشتری و إن شاء لم یشتری إن شئت بعتَ و إن شئت لم تبع، در حقیقت به ما یک حیله یاد می‌دهد، حالا اگر ما حیل ربا را قبول نداشته باشیم مثل امام رحمت الله علیه کلا کنار می‌گذاریم.
معاصرین ببینید الان شاگردان امام حیل ربا را جایز نمی‌دانند مثل آقای سبحانی و اینها ولی هنوز هم بعضی از این مراجعی که در مکتب نجف هستند، خیلی از آنها یکسری از حیل را جایز می‌دانند. امام که می‌دانید در زمینه حیل یک عبارتی دارند که می‌فرماید این یک عویسه‌ای است که شارع مقدس ربا را با آن شدت تحریم کرده است و بعد با یک چیز ساده‌ای اجازه بدهد، حالا خوب دقت کنید می‌خواهم یک نکته مهم بگویم.
پس اگر ما گفتیم نقد و سلف، این اشکال فقهی آن را بشود حل کرد درست است و الا درست نیست، ولی این بورسی‌ها اگر هم ما بگوییم جایز است. یک چیز دیگری بگویم و آن هم این است که ببینی رفقا این که گفتند در روایات بیع العینه روی عین خاص است و اینجا در سلف عین کلی است، من می‌خواهم نمی‌شود این را پذیرفت، چرا؟ برای این که عزیز من در حقیقت در مواردی که بوی ربا بیاید ما می‌توانیم تنقیح مناط قطعی یا قریب به قطع داشته باشیم که مناط حکم چیست، مناط حکم در اینطور موارد وقتی که اگر ما شرط را بگوییم شرط گذاشتن سبب حرمت می‌شود، روی چه حسابی شارع مقدس در صورت اشتراط و در صورت عدم اختیار دو طرف گفته است ربا است؟ چرا؟ ملاک او چیست؟ دلیل حکم آن چیست؟ چون می‌شود حیله ربا، اگر اینطور باشد می‌خواهد عین کلی باشد، می‌خواهد کلی نباشد، دومی باشد. تازه من یک چیز دیگری اضافه می‌کنم و آن هم این است که ببینید یک سهام می‌فروشد و یک سهام سلف می‌خرد، این سهام‌ها که از همدیگر متمایز نیستند، یکوقت من این کتاب، این تفسیر المیزان که اینجاست را می‌فروشم، بعد یک تفسیر المیزان کلی که در چاپخانه است را می‌خرم، ولی یکوقت خود این را که می‌فروشم یک امر اعتباری است و بعد دومی وجه تمایزی ندارد، در سهام اینطور است، ببینید اگر یک شرکتی سهام منتشر کند، در این سهام‌ها اعتبار است که اینها را از همدیگر جدا می‌کند، در حالی که تقریبا به منزله یک چیز هستند، اگر این را بپذیریم آنوقت باز هم می‌رویم به سمت ممنوعیت.


اینجا یک مسئله دیگری هم است و آن هم این است که اگر از نظر شرعی بگوییم درست است به این بورسی‌ها نمی‌چسبد، چه کسی می‌داند چرا؟ یعنی اگر فرض کنید این نقد و سلفی که در اینجا گفتیم برای فروش استقراضی بتواند گزینه خوبی درست کند، باز هم این بورسی‌ها بر نمی‌تابند، کارگزارهای بورس و اصحاب بورس از این راه حل خوششان نمی‌آید، فکر می‌کنید علت این چه چیزی است؟ چه کسی می‌تواند یک دلیلی بیاورد و توجیه کند چرا؟
سؤال من این است که ما تا به حال گفتیم خرید و فروش نقد یعنی فروش نقد و خرید سلف، گفتیم با اشکالات و چالش‌هایی مواجه است، حالا اگر قائل شدیم که اشکال ندارد به فرض، یعنی توانستیم از نظر شرعی درست کنیم این معاملات را، بورسی‌ها خوششان نمی‌آید، چرا؟
دانش‌پژوه: کارگزاری‌های سود کمتری می‌برند. چون همه این در یک بار اتفاق می‌افتد یعنی کل این معامله در یک قرارداد است و تعداد دفعات نیست که هر بار کارگزار یک سودی بگیرد.
استاد: کدام تعداد معامله؟
دانش‌پژوه: هر معامله‌ای که رخ می‌دهد، قرض می‌گیرد، دوباره پس می‌دهد و می‌گیرد به اولی، هر بار ظاهراً کارگزار یک پولی این وسط می‌گیرد ولی در اینجا همه اینه در یک قرارداد منعقد می‌شود و لذا کارگزار یک بار می‌گیرد.
استاد: نه نه نه. دوتا مالیات است، در حقیقت دوتا معامله انجام می‌شود، دوتا معامله انجام می‌شود و دوتا مالیات باید بدهد، این را از کجا می‌گویم؟ آوردند کمیسیون، بعد از یک مدتی گفتند اگر شما شبهات این را هم برطرف کردید ما از این خوشمان نمی‌آید، آوردند کمیسون و خدا رحمت کند دوستانی که مرحوم داشتند حضور داشتند، گفتند علت آن این است که اینجا باید دوتا مالیات بدهد، یک مالیات بابت فروش نقدی، یک مالیات هم بابت خرید سلف، یک طوری می‌کند که یک معامله شود، نتیجه این است که چون در کمیته آوردند، اول آوردند و این نقد و سلف با این شبهاتی که وجود دارد پیشنهاد شد، رفتند دوباره یک طرحی آوردند گفتند این دوتا را یکی کنید، یعنی کلا یک معامله شود که ما یک بار مالیات بدهیم، جالب است. نمی‌دانم، من که توفیق نداشتم شما را از نزدیک زیارت کنم، احتمال می‌دهم بعضی از شما در بازار سرمایه فعال باشید، یکوقت از دست ما ناراحت نشوید.


ببینید سال گذشته سود کارگزاری ها، سود سیزده هزار میلیارد تومانی، آن دفعه هم زدیم و آورد، کارگزاری‌های بورس در سال 98، سود نجومی، روزنامه فرهیختگان، سود سیزده هزار میلیارد تومانی کارگزاری‌های بورس از کارمزدها در سال 98، بعد درآمد یک کارگزاری برابر با شصت کارگزاری است، این آخری که اینجاست، توجه کردید؟ عرض کنم ادوات صنعت کارگزاری در دو ردیف تعریف شده است، بعد اینجا آمار داده است، اینجاست، کارگزاری‌ها را گفته است.
وقتی گفتند که آقا یک راه حل یک مرحله‌ای معرفی کنید، راه حل یک مرحله شد فروش تعهدی سهام، فروش تعهدی سهام که جلسه قبل گفتیم و این جلسه وارد آن شدم، می‌خواهم یک مقدار باز کنم یعنی یک مقدار بیشتر توضیح بدهیم که خوب ملموس شود با ماهیت این بازار سرمایه. ببینید رفقا نمی‌دانم چقدر این بحث‌ها برای شما جالب است ولی ما باید دندان روی جگر بگذاریم تا تک تک اینها را بشناسیم تا بعد بتوانیم راجع به بازار سرمایه صحبت کنیم. الان مسئله مهم این است که آدم یک شناخت ناقصی نداشته باشد نسبت به این بازار.
ببینید فروش تعهدی سهام چیست؟ یکی از راهکارهایی که ارائه شد نقد و سلف است، در فروش تعهدی چه اتفاقی می‌افتد؟ در فروش تعهدی، در مرحله اول بین مالک و بین فروشنده استقراضی یک قراردادی منعقد می‌شود که از طرف مالک هم کارگزاری می‌تواند انجام بدهد، نقش کارگزار چیست؟ نقش فروشنده استقراضی چیست در این مدل فروش تعهدی؟ اولا فروش تعهدی در مجموع مصداق کدام عقد است؟ ببینید من معرفی می‌کنم آن چیزی که الان ارائه شده است را، می¬خواهم برای شما روشن شود، تمام مذاکرات را می‌خواهیم بگوییم، تمام مذاکرات نقد و سلف اینجا است، تمام مذاکرات بیع که فرمودید اینجا است از اول تا آخر، مفصل اینها را گفتند، اینقدر مفصل، ما همین امروز صبح جلسه داشتیم راجع به یکی از همین موضوعات، یکسری از اینها تکرار می‌شود و یکسری از اینها جدید است، ببینید در فروش تعهدی، فروش تعهدی عبارت است از، مگر قرار نشد یک قرارداد شود؟ کل فروش تعهدی یک قرارداد شود، نقد بود و سلف، ببینید دوتا قرارداد بود، یک نقد بود و یک سلف، در فروش تعهدی فقط یک قرارداد است و آن هم تحت چه عنوانی دارد؟ هر کسی گفت جایزه دارد، به او می‌گوییم برود دوتا جعبه سوهان بخرد بیاورد، اسم آن چیست؟ فروش تعهدی چه عقدی است؟ حالا اینها را چطور نوشتند کاری نداریم، در همین فایل غلط دارد، اینهایی که می‌نویسند غلط می‌نویسند، من چون در جلسات بودم می‌دانم، خود طراح در جلسه، من از زبان طراح نقل می‌کنم. الان هم یک قرارداد است، یعنی ضمن معامله اول شرط می‌کنند معامله دوم را، علی القاعده یک معامله است، من نمی‌فهمم دوتائی بودن آن چیست که حالا بخواهیم راهکار دوم را.


دانش‌پژوه: استاد هنوز برای من روشن نشده است که می‌گویید دو معامله، اولی آن یک معامله ماند ضمن معامله اول این معامله دوم هم شرط شد، درست است؟
استاد: نه، شرط نشد، اگر شرط بشود که می‌شود بیع العینه ممنوع.
دانش‌پژوه: نه دیگر، اینها گفتند چون جنس واحد نیست اشکال بیع العینه نیست.
استاد: باشد چون شبهه بیع العینه هنوز باقی است، این توجیه بود. دوتا معامله است، یک نقد است و یک سلف است، برای این که دوتا نباشد و یکی هم آن شبهه بیع العینه بالاخره هنوز است، هنوز شبهه آن است، بنابراین گفتند یک قرارداد کنیم آن را، یکی، آن یک قرارداد چیست؟ اگر نگویید می‌گویم صلح، والسلام، صلح، فروش تعهدی مصداق قرارداد صلح است. خدا رحمت کند حاج آقای موسویان این پینشهاد را ارائه دادند، حالا می‌گویم چه صلحی است. خدا رحمت کند یک روز بعد از ظهر، الان جلسات صبح شده است، آن روزی که این فروش تعهدی را ایشان پیشنهاد کردند عصری بود، من یادم است نزدیک اذان مغرب بود، همین پنج شنبه هم بود، چون الان جلسات ما صبح است، یک مدتی تعطیل بود ولی از امروز دوباره شروع شده است، مصداق یک قرارداد صلح است که چند شرط در آن مندرج شده است، یعنی دو نفر باهم مصالحه می‌کنند که چندتا کار را انجام بدهند، چطور؟ الان توضیح می‌دهم، این آقای مالک با فروشنده استقراضی مصالحه می‌کند، می‌گوید می‌آیی باهم چند تا قول به همدیگر بدهیم؟ می‌گوید آری، حالا وقتی می‌گوییم مالک یعنی کارگزار، چون کارگزار از جانب مالک این کارها را انجام می‌دهد، مالک کنار نشسته است، می‌گوید من کاره‌ای نیستم، این کارگزار همه کاره است، می‌دانید الان در بازار بورس این حرفه‌ای‌ها و دست اندرکارها می‌گویند علت ضرر مردم این است که خودشان وارد سهام شدند، بیایند از طریق صندوق‌های سرمایه گذاری و چون صندوق‌ها حرفه‌ای هستند کمتر کلاه سر آنها می‌رود. حالا در اینجا کارگزار با فروشنده استقراضی باهم مصالحه می‌کنند که چندتا کار را انجام بدهند، یک: فروشنده استقراضی، حالا می‌خواهم این را اسلامی کنم، دیگر فروشنده استقراضی نیست، دیگر قرض نمی‌گیرد، مگر اشکال ما ربوی بودن نبود؟ چون اشکال ربوی بودن بود، اشکال این بود که چون وقتی کارگزار می‌فروخت، وقتی قرض می‌داد دیگر حق گرفتن سود را نداشت، ما یک کاری می‌کنیم که قرض نباشد، یک کاری می¬کنیم که سهام در ملکیت مالک باقی بماند، وقتی در ملکیت مالک باقی ماند اگر فروختیم رفتیم پول آن را سرمایه گذاری کردیم سود آن مالک است، تمام شد و رفت، مشکل برطرف می‌شود.


دقت کنید جایگزین سازی چطوری صورت می‌گیرد، به این شکل است که فروشنده استقراضی دیگر فروشنده استقراضی نیست و فروشنده وکالتی است، فروشنده به وکالت از طرف مالک می‌رود برای مالک سهام را می-فروشد، یا علی، یک سهام، این سهام برای آقای مالک بود، این را نگهداشته است که گران شود بفروشد، می¬آید با فروشنده قرارداد می‌بندد، می‌گوید نگاه کن آقای فروشنده، آقای فلانی، فروشنده، برو این را از طرف من، اجازه داری از طرف من بروی بفروشی، یا علی، پس یک: صلح است، صلحی است که سه چهارتا شرط دارد، شرط اول و امر اولی که باهم مصالحه کردند این است که این فروشنده حق داشته باشد این سهام را به وکالت از طرف مالک بفروشد، می‌رود می‌فروشد، بعد پولی که می‌گیرد برای مالک است. دو: به وکالت از طرف مالک سرمایه گذاری کند، سرمایه گذاری آن سر جای خودش، وقتی سرمایه گذاری کرد، یک ماه دوماه که طول کشید، هر سودی ایجاد می‌شود برای مالک می‌شود. سه: اگر هر زمانی مالک اراده کرد می‌تواند به او بگوید برو با آن پولی که سرمایه گذاری کردی از حساب بردار یک سهام بخر بیاور بده، این را فروخته است، یک ماه بعد، بیست روز بعد، هر تاریخی که مالک اراده کرد، برای خودش است، می‌گوید پول را بردار برو سهام بخر، آقای فروشنده با آن پول را از حساب بر می‌دارد و یک سهامی می‌خرد به مالک می‌دهد، می‌گوید بیا سهام تو. چه زمانی مالک می‌گوید این کار را بکن؟ مثلا وقتی که می‌رود پایین، حس می‌کند ضرر می‌کند، چون ضرر می¬کند دیگر، فروشنده می‌رود یک سهام می‌خرد، فرض کنید یک سهام را فروخته است هزار تومان، هزار تومان را سرمایه گذاری کرده است، بعد به فروشنده می‌گوید برو بخر و بیاور، آقای فروشنده می‌رود نهصد تومان می¬دهد یک سهام می‌خرد می‌آورد می‌دهد به مالک، این می‌شود برای مالک، در اینجا آقای مالک آن صد تومانی که چیز شد دیگر، آقای فروشنده این سهام را خرید، از بازار خرید نهصد تومان، آورد داد به این، سهام این جبران می¬شود، بعد آقای مالک می‌گوید این صد تومان را به تو می‌بخشم، چون این کارها را برای من کردی، زحمت کشیدی، یک مدتی کار کردی، هزار تومان را سرمایه گذاری کرده بود با نهصد تومان آن سهام می‌خرد می‌آورد می‌دهد، صد تومان اضافه می‌آید، برای مالک است، صد تومان را به فروشنده می‌دهد، فروشنده به غرض خودش می‌رسد، غرض چه بود؟ این که از قِبَل کاهش قیمت سود ببرد، الان هم سود برد، در این مدت هم که پول را سرمایه گذاری کرده بود سود آن برای خود مالک است، می‌تواند یک قسمت از این را هم به او بدهد، مثلا فرض کنید اگر ده تومان سود برده بود می‌تواند دو تومان را به او بدهد، هشت تومان برای خودش.


استاد در غرض این نقد و سلف و استقراضی، غرض مالک با غرض فروشنده استقراضی کاملا در تعارض بود، یعنی اگر این می‌خواست سود ببرد او ضرر می‌کرد، ولی اینجا از قبل باید مثلا سهم بندی کنند علی القاعده یعنی مالک بگوید من به تو وکیل که اینجا کار وکالت برای من می‌کنی، مثلا اگر بالا برود اینقدر می‌دهم، اگر پایین بیاید، یعنی اینها را باید در آن مشخص کنند، چون اینجا این تعارض. می گوید حق الوکالة، اشکال ندارد. بگذارید خود صورت مسئله روشن شود. حالا اگر قیمت رفته بود. حالا می‌چسبد با نمی‌چسبد، الان در بازار همان فایل فروش تعهدی همین است که الان عمل می‌شود.
ببینید می‌خواهیم خوب توصیف صحنه کنم، قضاوت این بعداً. اگر قیمت بالا رفته بود، فروشنده اراده دارد، چرا؟ برای این که می‌بیند ضرر می‌کند، چطور؟ آقای فروشنده به مالک می‌گوید بابا ما نخواستیم، من می‌روم یک سهام می‌خرم به تو می‌دهم و از شر تو راحت شوم، دیگر با آن کاری ندارم، می‌رود فرض کنید سهام هزار و سیصد تومان شده است، صد تومان گران شده است، می‌رود از بازار می‌خرد و به مالک می‌دهد، مالک هم می-گیرد سفت، اینجا چقدر در آن حساب بود؟ هزار تومان، پول سرمایه گذاری هزار تومان بود، هزارتومان نه صد تومان، چقدر کم می‌آید؟ صد تومان، اینجا فروشنده از جیب خودش باید بدهد، چه اشکالی دارد؟ متعهد شده است که صد تومان از جیب خودش بدهد.
پس نتیجه این است که پنج مرحله برای آن تصور کردند، الحمدلله به مدد اقداماتی که انجام شده است، زمینه اجرائی شدن مصوبه کمیته فقهی در بازار سرمایه فراهم شده است، قرارداد فروش تعهدی قراردادی بر مبنای عقد وکالت است که در آن مالک که اوراق بهادار خاص را در اختیار دارد به کارگزار اعلام می‌کند که جهت اجرای عملیات فروش تعهدی آمادگی دارد، شرکت کارگزاری از طریق سامانه¬هایی که طراحی شده است به اطلاع آن دسته از فعالان بازار که می‌خواهند به عنوان وکیل مالک سهم را بفروشند اعلام رضایت می‌کنند. بعد از این که ضوابط مورد نظر مالک معین شد و مورد توافق وکیل قرار گرفت، امکان شروع عملیات فروش تعهدی در بازار فراهم می‌شود، در گام بعدی وکیل یعنی همان شخص ب، ببینید وکیل همین بود که، آقای فروشنده وکیل شده بود، الان به مقام وکالت رسیده است، در گام بعدی وکیل سهم یا ورقه بهاداری که مالک آن را معین کرده است آماده.


در گام بعدی وکیل سهم یا ورقه بهاداری که مالک آن را معین کرده است آماده فروش در بازار می‌کند به وکالت از طرف آن، در صورتی که آن بخش از اوراق بهادار به فروش برود، وکیل ملزم است در صورتی که موکِّل یعنی مالک تمایل داشت مثل آن ورقه را مجدداً از بازار خریداری کرده و در اختیار مالک قرار بدهد، چه زمانی این اتفاق می‌افتد؟ وقتی قیمت شروع کرد به پایین رفت، به نفع چیست؟ آن وکیل، که جایگزین فروشنده استقراضی شده است، مالک می‌گوید برو یک سهام بخر بیاور، هزار تومان از حساب بر می‌دارد، پولی که قبلا سرمایه گذاری کردند، با نهصد تومان آن می‌رود سهام را می¬خرد صد تومان در جیب خودش می‌گذارد، حق العمل است، وکیل، حق وکالت او است. همچنین در دوره فروش تعهدی در صورتی که خود وکیل تمایل داشته باشد، وقتی دید قیمت بالا می‌رود که آن ورقه بهادار را به مالک برگرداند، این امکان وجود دارد که به وکالت از طرف مالک مثل آن دارائی معین را از بازار تهیه کرده و به مالک برگرداند، یعنی وقتی دید قیمت بالا می‌رود، می‌رود از بازار می‌خرد مثلا هزار و صد تومان شده است، صد تومان هم از جیب خودش روی آن می‌گذارد و می‌دهد، این ضرر را پذیرفته است، از قبل خودش قبول کرده است، می‌خواست قبول نکند، در صورتی که قیمت به ضرر او تغییر کند باید از جیب خودش بگذارد.


در حقیقت مالک در این فرآیند فروش تعهدی از محل سرمایه گذاری با وجوه حاصل از فروش دارائی برای بخشی از دوره فروش تعهدی سودی را دریافت خواهد کرد، چون گفته بودیم از ملک او خارج نمی‌شود، پولی که ناشی از فروش است سرمایه گذاری می‌شود به اسم خود مالک، ببینید چطور این راه حل این مشکل را حل کرد، مشکل سر این بود که شخص ب از مالک قرض می‌گرفت، چون قرض می‌گرفت دیگر مالک حق سود نداشت، دیگر انگیزه فروش استقراضی نداشت، اگر می‌خواست ربوی نباشد، آن سهام را قرض کرده بود، فروخته بود، پول آن را سرمایه گذاری کرده بود، همه سود آن برای خودش است چون اگر بخواهد به مالک سود بدهد می‌شود قرض. ما ارتباط مالک را با سهام خودش حفظ کردیم و با پول سهام، سهام را که فروخت، به وکالت از اطرف او می‌فروشد، پول آن برای مالک می‌شود، سرمایه گذاری می‌کند و با این فرآیندی که توضیح دادیم.
بعد می‌گوید مالک علاوه بر این که امکان برگشت اصل مال خود را دارد می‌تواند از سودی که در دوره سرمایه گذاری اختصاص پیدا می‌کند هم استفاده کند. آقای پیره خدا او را حفظ کند، می‌گوید با راه اندازی فروش تعهدی بازار سرمایه ایران یکی از معدود بورس‌های اسلامی خواهد بود که از فروش استقراضی منطبق با ضوابط شریعت استفاده می‌کند، این عبارت است از جایگزین فروش استقراضی. هفته قبل گفتیم یکی از فعالان بازار سرمایه می‌گوید فروش تعهدی سهام از ابزارهای تمدن ساز است، یعنی این از ابزارهایی است که اگر در بازار رایج شود گره‌ها برطرف می‌شود با این راه حل و تمدن ساز است، ما می‌توانیم تمدن، یکی از چیزهایی که باعث می-شود ما بتوانیم تمدن اسلامی را، یکی از ابزارهایی که بازار سرمایه را با آن می‌توانیم راه بیندازی و تمدن اسلامی را راه بیندازیم همین فروش تعهدی سهام است، این راه حلی است که ارائه شد که تمام این تلاش‌ها برای این است که این فروش استقراضی سهام درست شود. این تقریبا ماحصل مذاکراتی بود که در چند جلسه انجام شد و جمع آقایان به این نتایجی که عرض کردم محضر شما رسیدند و عرض کنم حالا آن مشکلاتی که در بازار.


دانش‌پژوه: این قراردادهای صلح و وکالت را یک مقدار واضح تر می‌گویید، یعنی صلح می‌کنند و در ضمن صلح می‌گوید تو وکیل من باش یا چطور است؟ این را یک مقدار دقیق‌تر می‌گویید.
استاد: دقیق‌تر این است که مصاحله بین مالک و فروشنده، مالک که می‌گوییم کارگزار و مالک یکی هستند چون این وکیل است. بین کارگزار و بین فروشنده استقراضی یک قرارداد صلح است، مصالحه می‌کنند که پنج تا کار را انجام بدهند، یک مصالحه است برای انجام پنج تا کار که اینها می‌شود تعهداتی که مصاحله می‌کنند پنج تعهد به همدیگر بدهند، تعهد اول این است که مالک هیچی نگوید، اگر فروشنده خواست برود از طرف مالک سهام خودش را بفروشد، یعنی تعهد اول این است که اگر فروشنده خواست سهام او را بفروشد مالک نگوید کجا می-روی، سهام من را می‌خواهی بفروشی، نه، تعهد داده است که هیچی نگویید. دو: فروشنده وقتی فروخت پول آن نباید در جیب خودش بگذارد باید سرمایه گذاری کند. پس ببینید اصل قرارداد صلح می‌شود، باهم مصالحه کردند، آن شرط‌های که در آن است، تعهد، شرط یعنی تعهد.
یک مصالحه کردند و در این مصالحه صلح آنها به این است که پنج تا تعهد به همدیگر بدهند، تعهد اول این است که اگر فروشنده خواست بتواند برود سهام مالک را بفروشد، او قول می‌دهد که هیچی نگوید. دو: پول آن را در جیب خودش نگذارد، برود سرمایه گذاری کند، برای مالک است. سه: اگر فروشنده خواست بتواند پول را بردارد و برود سهام بخرد و به مالک بدهد. چهار: اگر مالک خواست به فروشنده بگوید برو بخر بیاور به من بده، تمام شد و رفت. یک صلحی شد که چهارتا تعهد در آن است، مصالحه بر سر انجام چهار تعهد، کل آن یک قرارداد می‌شود، قرارداد صلح، صلحی که در آن چهارتا تعهد است، یک و دو و سه و چهار، وقتی کارگزاری‌ها انجام می¬دهند یک قرارداد می‌شود، یک مالیات بیشتر نمی‌دهند، تمام این تعهداتی که عمل می‌شود بند و بیل همان مصالحه است.


من الان کاری که کردم خواستم فروش تعهدی را خوب جا بیندازم که روشن بشود چه چیزی است، ببینید یک پیش فرض دارد کل این فرآیند، پیش فرض آن این است که فروش استقراضی سهام برای بازار لازم است.
پیش فرض این قضیه این است که فروش استقراضی برای بازار لازم است، تا آن جایی که می‌توانیم باید یک راه حلی پیدا کنیم که مسئله ربوی بودن آن را حل کنیم. دقیقا یادم است یکی از آقایانی که از بورس تشریف آورده بودند، من وقتی یک اشکالی کردم، به من گفت فقط یک مشکل وجود دارد و آن هم ربوی بودن بود، ما با این صلح ربوی بودن را حل کردیم، چرا؟ چون در این صلح تمام پولی که سرمایه گذاری می‌شود برای مالک است، از مالک جدا نمی‌شود که نتواند از آن سود بگیرد، چون می‌دانید اگر این سود دادن به مالک حل نشود مالک انگیزه ندارد، مالک می‌گوید من چرا سهام خودم را به او قرض بدهم؟ ما می¬خواهیم این سود ناشی از سرمایه گذاری را بتوانیم داخل جیب مالک بکنیم تا انگیزه پیدا کند سهام خودش را بدهد به این تا بفروشد، آن آقا، من که اشکال کردم گفتند حالا بگویید این چه فایده‌ای برای اقتصاد ایران دارد؟ گفتم آخرین اشکالی که من کردم این بود که گفتم حالا این همه زور زدیم، فرض کنید این صلح درست باشد، این شرط‌ها درست باشد، این چه مشکلی از این اقتصاد بیمار ما حل می‌کند؟ کدام تولید را زیاد می‌کند؟ کدام کمک را به رشد تولید و اقتصاد و عدالت و بهره وری و کارآیی و اینها می‌کند؟ یکی از اساتید فرمودند این باعث می‌شود عرضه زیاد شود، جواب دادند آنجا، چرا؟ چون حباب‌هایی که در بازار سرمایه ایجاد می‌شود ناشی از افزایش تقاضا است، با این جایگزین شورت سلینگ عرضه را زیاد می‌کنیم و التهاب می‌خوابد، چون پیش بینی رو به پایین بازار باعث می‌شود یک همچین معامله‌ای صورت بگیرد، نتیجه این است که عرضه زیاد می‌شود، حباب می‌ترکد، حالا من آنجا یک جوابی داشتم برای این و اگر هفته بعد زنده بودیم مشخص می‌شود.


این از قضیه شورت سلینگ. یعنی طبق نص دوستان فایده آن این است که می‌گویند عرضه زیاد می‌شود، عرضه سهام و الا اولا این عرضه اولیه که نیست، اگر گفتیم عرضه اولیه به تولید کمک می‌کند، این که عرضه اولیه نیست، ما این همه زور زدیم بازار ثانوی، ابزار برای بازار ثانوی درست می‌کنیم، شورت سلینگ یک ابزار بازار ثانوی است، شورت سلینگ یعنی فروش کوتاه، شورت کوتاه، فروش کوتاه. ما یک ابزاری برای بازار ثانوی درست کردیم، یعنی باعث شد که بازار ثانوی رونق پیدا کند، هر چیزی در مورد رواج بازار ثانوی گفتیم اینجا هم صادق است، بازار ثانوی که رواج پیدا کند بورس بازی تقویت می‌شود، فایده بورس بازی چیست؟ مخالف دارد و موافق، موافقان ترویج بورس بازی می‌گویند زیاد شدن بورس بازی سبب می‌شود بازار روان شود، این مثل روغن است که چرخ بازار را روان می‌کند، طرفداران بورس بازی این را می‌گویند. مخالفان می‌گویند نه، این پدرسوختگی را زیاد می‌کند، دروغ و شایعه و حقه بازی، این که حرفه‌ای‌های بازار بیایند سر غیر حرفه‌ای‌ها کلاه بگذارند، پس این را جدا باید بحث کنیم ولی اشاره کردم، این شورت سلینگ از ابزارهای بازار ثانوی است، توجه کردید، حالا شما خودتان تشریف ببرید، با این توضیحاتی که ما دادیم، این فایل فروش استقراضی، همین که الان در آن هستیم، دیگر خودتان مطالعه کنید فکر نکنم مشکلی وجود داشته باشد، همه اینها را در قالب مثال گفتیم، یکی را فقط ما نگفتیم و آن هم اختیار معامله بود و الا خرید و فروش نقد و سلف را توضیح دادیم، این را توضیح ندادیم، فروش نقد همراه با حق خیار خرید و فروش، این را توضیح ندادیم.


اینجا هم اگر فروش تعهدی را توضیح داده است این است که می‌گوید قراردادی است بین متقاضی و مالک، همان صلح، اینجا نگفته است، جهت فروش تعهدی، فروش تعهدی که متقاضی به وجه الزام آوری خرید مثل اوراق بهادار فروخته شده را بنا به درخواست مالک در هر زمان تا سررسید خارج از دوره تنفس تعیین شده برای مالک تعهد می‌کند و مالک هم به متقاضی وکالت می‌دهد اگر اراده کرد بتواند از طرف او، چون اینها ضد همدیگر عمل می¬کنند، توضیح دادیم. بعد اصطلاحات و فرآیند و اینها را توضیح داده است، همین چیزی است که ما الان گفتیم، اگر وقت بود از روی آن می‌خواندیم ولی وقت نیست و خودتان بخوانید. این هم تحلیل آن است، ساز و کار آن، ببینید ساز و کار آن که اینجا توضیح داده است خودتان مطالعه کنید.
ان شاء الله ما هفته بعد می‌رویم سر خرید اعتباری سهام. ما اینها را باید یکی یکی بررسی کنیم، فروش تعهدی را توضیح بدهیم، خرید اعتباری را توضیح بدهیم، اجاره سهام را بدهیم، فروش سهام منهای حق شرکت در مجمع عمومی و اینها را. بعد کل این بازار را که اسم آن را گذاشتیم اسلامی تحلیل کنیم ببینیم با بازار رایج چه تفاوتی پیدا می‌کند، بعد ببینیم با اغراض اسلام چقدر می‌سازد، همه اینها را هم بحث‌های فقهی اینها را باید بررسی کنیم و هم بحث‌هایی که به اقتصاد اسلامی مربوط است، اینها را باید بررسی کنیم تا تحلیل ما کامل شود.

برای دانلود فایل اینجا را کلیک کنید.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید