جلسه بیستم درس قواعد فقهی اقتصادی + فایل PDF
شنبه, 03 ارديبهشت 1401 23:26 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات قواعد فقهی اقتصادی استاد رضایی 292

جلسه بیستم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

استاد رضایی، قواعد فقهی اقتصادی، جلسه¬ی 20، روز یک¬شنبه، 1 اردیبهشت 1401
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، اللهم وفقنا لما تحب و ترضی.
جلسه¬ی قبل هم درباره¬ی برخی از اموری که درباره¬ی قاعده¬ی احیا بود خدمت شما عرض کردم. اول یک کتابی را برای دوستان معرفی کردم که دوستان می¬توانند بعضی از قسمت¬های این کتاب را مطالعه کنند. کتاب «راهبردهای توسعه¬ی اقتصادی» جناب گریفین است، ترجمه¬ی آقای راغفر و آقای هاشمی است، نشر نی چاپ کرده است. این کتابی که الآن در دست من است مال مرحوم آقای نظرپور است، خدا رحمتش کند، کتاب¬هایش به عنوان اهدایی در دانشگاه توزیع شد و از این هم من استفاده می¬کنم، یک آرمی هم درست کردیم به عنوان اهدایی مرحوم آقای دکتر محمدنقی نظرپور. ایشان این کتاب را در مهر 79 گرفته بود و تازه این کتاب چاپ شده بود. کتاب از حیث در واقع سال تألیفش به یک جهت قدیمی است و در ایران هم در دهه¬ی هفتاد چاپ شده است و خیلی هم به درد ما می¬خورده است و آمارهایی هم که در این¬جا دارد تقریباً آمارهای سی الی سی و پنج سال پیش است، تا سال 1985 آمارهایی را مطرح کرده است. امر مهم در این کتاب تحلیل¬هایی است که استفاده می¬کند.
حالا من به یک جهت می¬خواستم بگویم اگر دوستان مایل بودند در این زمینه¬ها هم نگاهی بکنند توضیح مختصری بدهم. نگاه کنید این کتاب اسمش «راهبردهای توسعه¬ی اقتصادی» است؛ یعنی اگر بخواهیم توسعه¬ی اقتصادی پیدا کنیم باید از روش¬ها و راهبردهای کلی استفاده کنیم تا به همه¬ی برنامه¬هایی که در یک کشور هست جهت دهیم. فصل اول این کتاب از این جهت مهم است که توسعه را در یک بستر تاریخی معنا می¬کند و این که در این دوران¬هایی که توسعه شکل گرفته است در کشورهای مختلف چگونه بوده است. بعد در فصل بعدی در مورد راه¬های متعدد به سوی توسعه بحث کرده است و استراتژی¬های توسعه را بیان کرده است که انواع این استراتژی¬ها هست که از فصل سوم تا فصل ما قبل آخرش چند تا از این استراتژی¬ها را بیان می¬کند.
استراتژی اول را که ذکر می¬کند مکتب پولی است و مکتب پولی امثال آقای فریدمن در آن دوره خیلی طرفدار داشت که کارهایی در شیلی و آرژانتین و این¬ها انجام دادند، بسته به نوع کشورها موفقیت¬ها و شکست¬های بزرگی هم داشتند. همین مکتب پولی در کشور توسعه یافته¬ای مثل آمریکا توانسته است موفقیت¬های بالایی هم داشته باشد گرچه در دوره¬ی بعد دیگرانی آمدند و از مکتب و دیدگاه دیگری طرفداری کردند و به آن عمل شد. همین امر که در یک کشور توسعه یافته توانسته است بحرانی را حل کند و مشکلی را برطرف کند وقتی وارد یک کشور توسعه نیافته می¬شود لزوماً کارکرد مناسبی ندارد. ممکن است گاهی اوقات به طور نسبی موفقیتی داشته باشد و گاهی اوقات موفقیتی نداشته باشد. و این نشان می¬دهد که این نظریات وقتی می¬خواهد به یک جای دیگر برود، اگر بخواهد موفقیتش مشابه آن موفقیت کشور توسعه یافته داشته باشد، حتماً باید شرایط اجتماعی، نیروی انسانی و فکری، و به یک تعبیری شرایط نهادی گفته می¬شود، یعنی نهادها از افکار و عقایدی که مردم در زمینه¬های مختلف دارند، از انگیزه¬ها، از روابط اجتماعی، از قوانین، از محدود بودن یا سعه داشتن آزادی افراد در زمینه¬ی مسایل اقتصادی و غیره.
بنابراین در این¬جا از مکتب پولی بحث می¬کند که بحث قیمت¬ها است و مکتب پولی عمدتاً روی بازار تکیه می¬کند. این، یک مکتب است که در این¬جا مورد بحث قرار می¬گیرد. این¬هایی که به آن¬ها پولیون می¬گویند قایل¬اند اگر جامعه¬ای بخواهد توسعه پیدا کند باید به بحث پول توجه خاص کند و شاید مشابه سیاست¬های تعدیل باشد که در برخی شرایط در کشور ما شکل گرفته است، یعنی آزادسازی قیمت¬ها و احیاناً همین بحث یارانه¬های نقدی که داده می¬شود که در کشور ما الآن به یک صورتی دارد اجرا می-شود، زمان آقای احمدی¬نژاد هم به یک صورتی داشت اجرا می¬شد و زمان آقای هاشمی هم به یک صورتی اجرا شد، که این که آزادسازی قیمت¬ها در حد زیاد باشد. در دولت¬های دیگر هم نه به عنوان سیاست عرصه¬ی گسترده، ولی وجود داشته است، با فراز و نشیب¬هایی که شدت و ضعف دارد. یکی از آن بحث¬ها آزادسازی قیمت¬ها و دادن یارانه به نیازمندان است. یک مکتبی که در دنیا هست اقتصاد آزاد است. اقتصاد آزاد بیشتر روی واردات و صادرات تکیه می¬کند.
شاگرد: این الآن بیشتر مکتب پولی شیکاگو است.
استاد: بحث مکتب پولی اتریش حالا اگر بحث مثلاً آقای هایکو و این¬ها باشد، این¬ها یک تفاوت¬هایی دارند و در کلیاتی با هم شبیه هستند؛ این که اتکا به بازار هست و این جهت¬ها هست، اما اتریشی¬ها یک سری مسایل دیگری هم درباره¬ی بحث¬های نهادی و این¬ها دارند که باید وقتی باشد که من هم آمادگی داشته باشم بیاییم روی آن بحث کنیم، چند تا متن خدمت دوستان بیاوریم و می¬توانیم روی آن صحبت کنیم. من الآن فقط می¬خواهم این را بگویم تا برسم به آن فصلی که هست که بیشتر به بحث¬مان ارتباط دارد.
فصل چهارم درباره¬ی اقتصاد آزاد است که کسانی هستند که به بحث توجه به واردات و صادرات و نرخ ارز قایل¬اند. در واقع به یک معنا ما به سراغ تراز پرداخت¬ها برویم و کاری کنیم که نرخ ارز واقعی شود، کالاهای صادراتی شکل بگیرد، واردات بر اساس کالاهایی باشد که ما نباید در داخل تولید کنیم و گران تولید می¬شود و در خارج ارزان¬تر است، ارزان¬تر را بیاوریم. تکیه روی این دو بخش است که آیا این، باعث صادرات می¬شود یا خیر، و این، چگونه است و دولت¬ها در این زمینه باید چه کاری انجام دهند، بحث همان در واقع آزاد کردن نرخ ارز است که کالاهای خارجی اولاً گمرکات آزاد باشد و ثانیاً خرید و فروش واردات و صادرات بر اساس بازار آزاد شکل بگیرد. این¬جا که به عنوان اقتصاد آزاد مطرح می¬کند بعد بالطبع رفت و آمد نیروی کار را هم در مرزها می¬تواند مورد بحث قرار بگیرد.
تا این¬جا دو دیدگاه شد. دیدگاه سوم صنعتی شدن است، یک مکتبی است در واقع روی صنعتی شدن تکیه می¬کند و در بحث صنعتی شدن کشورهای مختلفی هستند که یک دوره¬ای سمت جایگرینی وارادات رفتند؛ یعنی کالایی را که ما می¬توانیم در داخل تولید کنیم و از خارج وارد می¬شود وارد نکنیم، در داخل تولید کنیم، ولو گاهی وقت¬ها هزینه¬ی این بالا می¬رود. بنابراین بحث جایگزینی واردات در یک مرحله-ای انجام شد که در کشور ما هم این بحث جایگزینی واردات تقریباً از زمان پهلوی اول، رضاخان، در کشور شکل گرفت، یعنی آن کالاهای کارخانه¬های صنعتی که در آن دوره¬ی دهه¬ی اول هزار و سیصد و دهه¬ی دوم وارد ایران شد، حالا چه کارخانه¬های ساده مثل کبریت سازی، شیشه سازی، چرم¬سازی، پنبه پاک کنی و این¬ها، چه کارخانه¬های مقداری قوی¬تر و بالاتر، این گونه از کارخانه¬ها که وارد شد در واقع به جای این که کالا از خارج وارد می¬شد خود کارخانه وارد می¬شد و آن یک مرحله¬ای در کشور بود که زمینه¬ی تربیت نیروی کار فعال و صنعتی شکل گرفت.
حالا ما متأسفانه در بعضی از موارد در همان مرحله ماندیم. اگر از روز اول کارخانه¬ی پنبه پاک کنی را آوردیم کم¬کم مراحل بعدی کارخانه¬ی پنبه را باید داشته باشیم و بعد کم¬کم کارخانه¬ی پنبه پاک کنی را خودمان بسازیم که صنعتی شدن همین طور ادامه پیدا کند. در کشور ما تقریباً از دهه¬ی اول، یعنی در قرن چهاردهم ما همیشه مبتنی بر جایگزینی واردات بودیم. چرا؟ شما هر وقت در تلویزیون این پیام را شنیدید که می¬گوید با تولید این ماده در داخل کشور از خروج ارز جلوگیری شد، این، مبنای جایگزینی واردات است.
شاگرد: جایگزینی واردات به درد نمی¬خورد، تولید کالاهای های¬تکنولوژی- یعنی با تکنولوژی بالا- اهمیت دارد مثل آمریکا.
استاد: نگاه کنید این یک مرحله¬ای در خیلی از کشورها بوده است. مهم این است که وقتی شما وارد یک مرحله ¬می¬شوید در آن مرحله نمانید. ولی در یک مرحله خیلی مهم هم است که شما کارخانه را وارد کنید، حالا دیگر محصول وارد نکنید، نیروی کار را تربیت کنید، مراکز فنی و حرفه¬ای را راه بیندازید، رشته-های مهندسی در دانشگاه¬ها را راه بیندازید، کم¬کم قدرت نیروی انسانی بالا می¬رود، فناوری بالا می¬رود، حالا می¬توان وارد مرحله¬ی دیگر شد. در مرحله¬ی بعدی که بحث صنعتی شدن است و کره جنوبی و برخی از کشورها مثل ژاپن دارند از این مرحله¬ی جایگزینی واردات خارج شدند و به بخش صدور تولیدات صنعتی رفتند. جایگزینی واردات را برای چه می¬خواستیم؟ برای این که نمی¬خواستیم ارز خارج شود. این¬ها می¬گویند برای این که ارز خارج نشود یک کار دیگری بکن! شما بیا صادرات انجام بده و این قدر ارز بگیر که بعداً هر مقدار خواستی وارد کنی راحت باشی. ولی هم در زمینه¬¬ای که داری صادرات می¬کنی فناوری داشته باشی- که در تجارت می¬گویند مزیت نسبی دارد- مزیت نسبی داشته باشی، و همان واردات را با هزینه¬ی کمتری تولید کنی، این که به نفعت است. این هم یک نوع در واقع توسعه¬ی صنعتی شدن است. دوستان نگاه کنید! تک¬تک این¬ها در کشورهای مختلف اثر کرده است ولی وقتی وارد کشورهای توسعه نیافته می¬شود چون علم، تناسبات و روابط حقوقی، اجتماعی و سیاسی آن به خوبی انجام نمی¬شود می¬تواند به جای این که مفید باشد فایده¬اش کم باشد یا اصلاً مفید نباشد.
چهارمین مرحله¬ی بحث، استراتژی انقلاب سبز است. استراتژی انقلاب سبز در دنیا به این سمت رفت بخش کشاورزی را بهبود ببخشد و به صورت گسترده تلاش کند کشاورزانی که در روستاها هستند زمینه¬ای برای¬شان فراهم شود که بتوانند هم کالاهای پرمحصول کشاورزی تولید کنند، هم این¬ها درآمد بالاتری داشته باشند و روستاها خالی نشود و رو به سمت بهبودی داشته باشد، شرایط برای این¬ها بهتر باشد. این بحث در این کتاب در کشورهای مختلف مثل فیلیپین، هندوستان و بنگلادش مطرح شده است که چگونه کشاورزی بتواند در بخش روستایی رشد کند، این¬ها هم مطرح شده است.
فصل بعدی که در واقع پنجمین مورد است استراتژی¬های توزیع مجدد است که الآن قدری در مورد آن صحبت می¬کنم و فصل بعدی که توسعه¬ی ششم است استراتژی¬های توسعه¬ی سوسیالیستی است. یعنی کشورهای سوسیالیستی-کمونیستی که به دنبال توسعه بودند مثل شوروی، چین و کره¬ی ¬شمالی که در این کتاب مثال زده است و استراتژی¬های مختلف را در این زمینه مطرح کرده است.
در این کتاب نام بعضی از استراتژی¬های توسعه¬ی سوسیالیستی را استراتژی خوداتکایی یا خودکفایی می¬گذارد. خوداتکایی و خودکفایی به این معنا است که همه چیز را می¬خواهد خودش تولید کند. مثل کره¬ی شمالی که تقریباً چنین حالتی دارد. الآن تلاش می¬کند، رابطه¬اش با بیرون قطع است و مثلاً صادرات و واردات به این معنا، در آن نیست. بعد شوروی شیوه¬ای داشت که نمی¬خواهم الآن بگویم و مفصل است، یک روشی را چین به دنبالش رفت که با این که از نظر اقتصادی متکی بر دولت بود اما مالکیت دولتی را حفظ کرد و در مناطق آزادش با استفاده از سرمایه¬گذاران خارجی چه ژاپنی، چه اروپایی، چه آمریکایی، از هر جایی، توانست این¬ها را جمع کند و از فناوری¬های جدید استفاده شود. در واقع روابط دولت چین مقداری تغییر کرد و به یک معنا شعار سوسیالیستی که مائو می¬داد فروکش کرد و این کشور از این نظر اقتصادی تغییر زیادی پیدا کرد، توانمندتر شد و همان طور که می¬دانید اقتصاد دوم است بلکه در آینده شاید اقتصاد اول هم شود. این شرایط برای کشور چین بود که خیلی با شوروی، کره¬ی شمالی و همچنین کوبا متفاوت شد. این¬ها با هم تفاوت پیدا کردند.
اما در مورد استراتژی توزیع مجدد که می¬خواستم عرض کنم، این استراتژی که در فصل هفتم این کتاب مطرح شده است یکی از قسمت¬های اصلیش درباره¬ی توزیع مجدد، توزیع مجدد دارایی¬های مولد است. توزیع مجدد دارایی¬های مولد که در این¬جا ذکر کرده است، کشورهای مختلف به این سمت رفتند چون جامعه¬ی ما جامعه¬ی فقیری است و مشکلاتی دارد و به خصوص در روستاها این مشکل وجود دارد صورت¬های مختلفی برای این توزیع مجدد مثلاً مطرح شده است؛ گاهی وقت¬ها به دنبال بهبود وضعیت دستمزد کارگران بودند، یا مثلاً شرایطی برای فقرا ایجاد شود تا بتوانند درآمد بالاتری کسب کنند، بعضی¬ها مستقیم دخالت می¬کرد و بعضی¬ها غیرمستقیم دخالت می¬کرد. یکی از راه¬هایی که در این¬جا مطرح شده است توزیع مجدد دارایی¬های مولد است. و دارایی¬های مولد یعنی ما داریی¬ای در اختیار افراد قرار دهیم که این بتواند بر اساس این دارایی اموال و دارایی خودش را افزایش دهد، درآمد جدیدی کسب کند.
مثلاً ممکن است شما به کسی که در بخش دام کار می¬کند بگویید ما به شما ده تا گاو می¬دهیم، شما از این گاوها به خوبی پرستاری و مراقبت کن، از شیرش استفاده کن، گوساله¬اش که به دنیا می¬آید شیرش زیادتر و بهتر می¬شود و بعد احیاناً در یک سن و سالی می¬توانی بفروشی و گوساله¬اش که به دنیا آمده است جایگزینش می¬شود و آن را که پیر شده است به قصابی ببرند و بمیرد، ولی باز دامت را افزایش بده. این یک دارایی مولد است. حالا اگر به کسی دادی و از نظر علمی و فرهنگی نمی¬داند چه کار کند و بعد رفت هر یک ماهی یکی از این گوسفندان را کشت و نوش جان کرد در این¬جا این دارایی مولد عملاً مشکلی از این را حل نمی¬کند. یکی از دارایی¬هایی که نمی¬توان مثل گوسفند خورد و البته می¬توان فروخت، زمین است. زمین¬های مختلف در جاهای مختلف به افراد داده شود. اگر بخواهید به تعبیر این¬جا از توزیع مجدد ثمرات بیشتر رشد مثلاً به آن¬ها درآمد بدهید باید به استراتژی مبتنی بر حمله به قلب فقر توده¬ای انتقال یافت.
دوستان از این حرف¬هایی که ما در کشور می¬زنیم و احیاناً هم از نظر دینی کاملاً مناسب است و هم از نظر اجتماعی، در قرن بیستم در کل کشورها پر از این¬ها است. افراد مختلف تلاش کردند که حمایت از فقرا را انجام دهند. حتی سازمان¬های بین¬المللی مثل سازمان بین¬المللی کار هم این وضعیت را داشته است. در دوره¬هایی به دنبال تأمین نیازهای اساسی (Basic Needs)، مثل آب و غذا و خوراک و پوشاک و بهداشت و مقداری آموزش و یک سرپناه، بودند، اما از این رویکرد که رفع فقر مطلق را پیگیری می¬کرد به سمت این رفتند که با گسترش دارا کردن این¬ها، به صور مختلف تلاش کنیم تا کم¬کم روی پای خودش بایستد.
حالا یکی از کارهایی که در این بخش صورت گرفت بحث پرداخت زمین بود که افراد دادند. این دادن زمین به افراد مختلف توانست تا حدی تأثیرگذار باشد. در این کتاب کشورهای مختلف را مورد بررسی قرار داده است که در این کشورها ثروت خیلی ناعادلانه چه عرض کنم، خیلی تبعیض آمیز یا این که بگوییم خیلی نامتناسب وجود داشت، اقشاری دارایی¬های بسیار فراوان داشتند و اقشار زیادی از دارایی-های خیلی خیلی کمی برخوردار بودند.
مثلاً در این¬جا کشورهای مالزی، کنیا و سریلانکا را مورد بررسی قرار داده است که وقتی به کشورهای مختلف نگاه می¬شود چند درصد از کارگرانی که کشاورز هستند این¬ها بی¬زمین هستند، روی زمین فعال هستند اما خودشان زمین ندارند. به عنوان مثال در بنگلادش 25 درصد است، در هند 32 درصد است، در مالزی 34 درصد است، در فیلیپین 15 درصد است و در سریلانکا 54 درصد است. در بعضی از کشورها در آفریقا کمتر یا بیشتر است. در آمریکای لاتین مثلاً در آرژانتین 50 درصد است، در کلمبیا 42 درصد است و در شیلی 44 درصد است؛ یعنی کسانی هستند که روی زمین کار می¬کنند ولی صاحب زمین نیستند. در واقع اگر منافع زیادی این زمین داشته باشد به کسی که صاحب آن زمین است تعلق پیدا می¬کند.
بنابراین یکی از بحث¬هایی که در این¬جا وجود دارد همین بحث توزیع دارایی زمین است. بحث¬های دیگری هم در این زمنیه وجود دارد که نیازی نیست در مورد آن صحبت کنیم. دوستان عزیز اگر مایل بودند می¬توانند همین فصل هشتم این کتاب را در مورد کشورهای مختلف نگاه کنند. نتایج هر کدام از این¬ها را مطرح کرده است و همچنین آمده چیزی در مورد توزیع زمین تحت عنوان ضریب جینی زمین درست کرده است؛ یعنی زمین¬ها چه قدر برابر یا نابرابر توزیع شده است، که در بعضی از کشورها اعلام می¬کند که توزیع نابرابر بسیار بسیار نامناسب است و ضریب جینی¬اش از این جهت خیلی نامناسب است که گویا اگر ضریب جینی را -دوستانی که می¬دانند- بین صفر و یک قرار دهیم مثلاً ضریب جینی 90 درصد است، یعنی این قدر ناعادلانه این زمین¬ها توزیع شده است و این امر در دست اقشار خیلی محدودی قرار گرفته است.
حالا خواستم این را عرض کنم اصولاً این بحث احیا و شیوه¬ی احیا و اجازه¬ای که در مورد احیا داده می-شود در سرزمین¬های مختلف اگر کسی زمینی را آباد کرد از آنِ خودش باشد یا دولت زمین¬هایی را به افراد دهد جزء سیاست¬هایی است به خصوص برای اقشاری که حاضر باشد روی زمین کار کند. بالطبع اگر این بحث زمین بخواهد در ایران مطرح شود و بخواهند زمینی را به کسی بدهند و بگویند شما روی این کار کن تا درآمدی برایت پیدا شود و برایت دارایی باشد باید شرایط احیایش فراهم باشد. مثلاً اگر زمینی برای کار کشاورزی داده می¬شود قاعدتاً تا حدی باید شرایط آب و هزینه¬ی آب به گونه¬ای باشد که این بماند. در جایی باشد که امکان رفت و آمد برایش باشد. اگر در قله¬ی قاف به فرد زمینی بدهند باید سیمرغ باشد تا بتواند به آن¬جا برود وگرنه شرایط سختی خواهد بود برای کسی که بخواهد از زمین بهره ببرد. یک نوع سیاست می¬تواند باشد برای کشوری که می¬خواهد آباد کند.
عرض¬مان بر این بود که ممکن است فرمایش پیامبر که فرمودند: «مَن أحیا أرضاً مَواتاً [یا مَیتَةً] فَهِیَ لَهُ» این ممکن است یک نوع سیاست توسعه¬ای باشد که پیامبر در آن زمان داشته است و مد نظرش بوده است و خواسته کسانی که کار و دارایی ندارند از این دارایی که خداوند در اختیارش قرار داده است استفاده کند و در واقع افراد از این بهره¬برداری کنند. این یک نکته که جلسه¬ی قبل گفته بودیم و دوستان عزیز می¬توانند در این زمینه کار کنند.
حالا همین جا عرض کنم، اگر از دوستان کسی بخواهد مثلاً در زمینه¬ی فقهی کار کند، در بحث احیا -که جلسه¬ی قبل هم عرض کردم- که آیا این زمین اگر به کسی داده شد از آنِ خودش می¬شود یا حق بهره-برداری از این در اختیار خودش قرار می¬گیرد این¬ها می¬تواند در میزان درآمد افراد جامعه و کسانی که زمین در اختیارشان قرار می¬گیرد تأثیرگذار باشد. ما به سمت رشد اقتصادی یا توسعه¬ی اقتصادی نزدیکتر می¬شویم یا دورتر می¬شویم. این که این زمین¬ها در اختیار افراد قرار می¬گیرد، زمین¬ها در اختیار افراد قرار می¬گیرد تا خودشان بسازند یا این که دولت برای¬شان بسازد؟ اگر به خودشان بدهیم.
مثلاً فرض کنید همین نهضت ساختمان سازی در کشور مطرح شده است و وزارت راه پیگیر آن است، اگر این¬ها بتوانند زمین را در اختیار افراد قرار دهند یکی از بحث¬های خیلی مهم این است که این زمین-ها کجاست؟ فرض کنید در داخل تهران، اخیراً پادگانی که در جنوب تهران بود، حالا نمی¬دانم پادگان عشرت آباد بود یا قلعه مرغی، به دستور فرماندهی کل یا مسئولین دیگر، قرار شد که به نحوی در اختیار شهرداری قرار بگیرد. بوستان ولایت هم این گونه بود و مربوط به قلعه مرغی بود که بخشی از آن را به صورت پارک درآورد.
فرض کنید از این زمین¬هایی که می¬گویند دولت دارد زمین¬هایی باشد که داخل شهر تهران است و بگویند ما این را در اختیار افراد نیازمند این منطقه قرار می¬دهیم. با فرض این که آمار و اطلاعات¬مان درست باشد و احیاناً میلیاردر نیاید در این¬جا ثبت نام کند، اگر دولت بگوید من این را برای شما می¬سازم بهتر است یا بگوید مردم! خودتان در این محل زندگی می¬کنید، شرکت تعاونی درست کنید، خودتان انتخاب کنید و غیره؟ اگر ما در میان¬مان مسایل مربوط به تعاونی¬ها هم سابقه¬ی خوبی داشت، این یک نهاد است دیگر، وقتی می¬گوییم نهاد یعنی مردم حاضر شوند، جمع شوند، با همدیگر صحبت کنند، یک شرکت ایجاد کنند، یکی مسئول شود، حساب و کتاب شفاف باشد و در مرئی و منظر مردم هم گاهی گزارش دهد و با معمارهای درجه¬ی یک صحبت کند، بیاید بگوید نقشه¬ی این قطعه زمین را بکشیم بعد همه¬ی مردم کم¬کم بیایند پول دهند و در سال امتیاز داشته باشند. مثل طرح نواب، یک طرح نواب کوچک، مربوط به یک محله نه یک خیابان خیلی بزرگ که در آن چند هزار خانه ساخته شده باشد، مثلاً پنجاه الی صد تا خانه در این¬جا ساخته شود. یک آپارتمان است، صد تا نیازمند که در این محل هستند حالا حساب و کتاب شده است، بروند در آن¬جا بسازند. آیا بهتر است که دولت به افراد بدهد که خودشان با سلیقه¬ی خودشان بروند بسازند یا این که دولت¬ها خودشان متکفل شوند و شروع به ساختن کنند بعد مسئولیتش به گردن دولت بیفتد؟ اگر ساختمان خراب شد می¬گویند خدا از آن¬ها نگذرد و اگر خوب بود می¬گویند خوب شد که ما این را گرفتیم. اگر قیمت¬ها تغییر کرد معمارش اعتراض می¬کند، همه¬اش طرفش دولت است. کدامش مناسب است؟
این ممکن است کشور به کشور فرق داشته باشد. بعضی از افراد می¬گویند به خودمان بدهید خودمان بهتر می¬سازیم، معمار هستیم سابقه داریم، شما تازه می¬خواهید بروید با یک معمار صحبت کنید چون شما می-خواهید متمرکز عمل کنید ما اگر شروع به ساخت کردیم بر اساس نقشه کارخانه¬ها به ما سیمان و میله¬گرد و این¬ها بدهند، نه مجانی بلکه با قیمتی که در نظر گرفتید تا ما بتوانیم بسازیم یا بانک بر اساس این که قرار شده است به ما وام دهد، وام دهد. این زمینی که در یک شهر قرار می¬گیرد را ممکن است به افرادی بدهند به کدام چگونه بدهیم بهتر است؟ این¬ها دیگر با نوع سیاستی که دولت می¬تواند اعمال کند متفاوت می¬شود.
حالا در سیاستی که پیامبر گرامی طبق این احادیث مد نظر داشته است که فرموده است هر کس زمینی میته¬ای را احیا کند از آن خودش است یا می¬تواند در آن تصرف کند یک نوع سیاست بوده است. تا زمانی هم که کسی روی زمین کار می¬کرده است همچنان می¬تواند از آن بهره¬برداری کند. بنابراین به عنوان یک سیاست توسعه¬ای می¬تواند تلقی شود.
من یک مقاله¬ای از جناب شهید صدر برای شما فرستادم که در این زمینه یک مواردی را صحبت کرده است، همچنین در کتاب اقتصادنا. همان طور که می¬دانید کتاب اقتصادنا در دو جلد تنظیم شده بود، جلد اولش بیشتر در رد سرمایه¬داری و مارکسیست بود و آخر جلد اول وارد بحث اقتصادنا یعنی اقتصاد ما و اسلامی شده بود تحت عنوان اقتصادنا فی معالمه الرئیسیه، در چهارچوب¬های کلی¬اش، در نشانه¬های اساسی¬اش، که خطوط اساسی¬اش را در این¬جا مطرح کرده بود. تقریباً سیصد صفحه¬ی اول در مورد مذهب مارکسیستی و مذهب سرمایه¬داری بود، رأس مالیه یا المذهب المارکسی. در جلد و مباحثی را که در آن¬جا مطرح کرده است بیشتر سراغ روش¬شناسی اقتصاد اسلامی رفته است و خیلی روی این تلاش کرده است و زحمت کشیده است. عملیات اکتشاف مذهب اقتصادی را آمده است مورد نظر قرار داده است که اصلاً این مکتب اقتصادی را ما چگونه و بر چه اساسی می¬خواهیم کشف کنیم.
شاید مهم¬ترین بخش کل اقتصادنا، به خصوص برای ما که با فقه سر و کار داریم، این بخش باشد که چگونه از فتاوای مختلف ایشان دارد یک مکتب اقتصادی اسلام را استخراج می¬کند. این یک بحث است. یک بحث بعدی به عنوان نظریه¬ی توزیع ما قبل الانتاج است، یعنی توزیع دارایی قبل از تولید. ایشان یک قبل از تولید درست می¬کند و یک بعد از تولید. در قبل از تولید زمین، آب، جنگل، معادن، هوا و هر آن چه که هست قبل از این که انسان روی آن کار کند حالا آن¬ها بعضی¬شان مثل جنگل¬ها به صورت طبیعی آباد هستند و بعضی¬شان ممکن است زمین موات باشند. ایشان درباره¬ی این نظریه¬ی توزیع ما قبل الانتاج صحبت می¬کند. یکی از آن بحث¬ها بحث زمین است که خود زمین انواعی دارد؛ زمین¬های مفتوح¬العنوه مثلاً به یک گونه است، زمین¬هایی که کسانی که روی آن کار می¬کردند با دعوت مسلمان شدند مثل مدینه و اندونزی، زمین¬هایی که با حاکم اسلامی صلح کردند مثل بخشی از زمین¬های خیبر که فدک هم جزء آن بوده است، و همچنین دیگر زمین¬ها. آن وقت ایشان درباره¬ی این زمین¬ها یک¬یک بحث کرده است.
یکی از بخش¬هایی که درباره¬ی آن ذکر می¬کند این است که زمینی که با فتح به دست مسلمانان افتاده است این زمین¬ها یا «الارض العامره» است و بشری است، یعنی انسان¬ها آمدند و این را درست کردند و ساختند، خانه ساختند، باغ درست کردند، بعضی از زمین¬ها هم «الارض المیته حال الفتح» هستند. حالا در این چاپ از اقتصادنا که چاپ قدیمی قدیمی است این بحث در صفحه¬ی 457 به بعدش است. می¬گوید زمین میته مال دولت اسلامی است و توضیح می¬دهد و بعد هم درباره¬ی «نقش دور الاحیا فی الاراض المیته» صحبت می¬کند که احیا چه نقشی در زمین¬های میته دارد، که این را هم توضیح داده است و در صفحه¬ی 461 است که حالا گر توانستم می¬آورم و مقداری از روی آن می¬خوانیم. هم در این¬جا مرحوم شهید صدر در اقتصادنا بحث کرده است و هم بعداً برای این که مقداری این بحثش را تقویت کند و عمیق¬تر کند در پایان اقتصادنا یک قسمت¬هایی را به نام «ملاحق» دارد که در این¬جا از صفحه¬ی 730 به بعد است، بحث¬های فقهی عمیقی را مطرح کرده است.
ملاحق چندین مورد است که اولین آن حکم ارض عامره بعد از تشریع حکم انفال است، درباره¬ی خمسش بحث کرده است، درباره¬ی اراضی خراجیه که این¬ها چگونه است و اثر تحجیر را مطرح می¬کند. در چهارمین بحثش «بحث فی آن اثر احیاء الارض هو الملکیه او الحق» را مطرح می¬کند. و همچنین در بحث بعدیش «بحث فی جواز بیع الارض المحیاه علی رأی الشیخ الطوسی» را مطرح می¬کند که در جلسه¬ی قبل عرض کردیم ممکن است این، ثمره¬ی ملکیت یا حق بودن احیا را که احیا باعث شده است، بی¬ثمر کند ولی این¬جا یک رأی هست. بنابراین این دو قسمت از اقتصادنا را می¬توانیم نگاه کنیم و دیدگاه شهید صدر را داشته باشیم. آن بحث مقاله¬ای هم که خدمت شما دادم مقداری به تفصیل و دقیق¬تر بحث کرده است.
علاوه بر این¬ها، دوستان عزیز، کتاب¬های دیگری که در زمینه¬ی احیای موات هست مثل این کتاب است: «نصوص الاقتصاد الاسلامی کتاباً و سنتاً و فقهاً». این یک مجموعه¬ای است که در پژوهش¬های آستان قدس رضوی چاپ شده است، مرحوم آقای واعظ¬زاده¬ی خراسانی نظارت کرد، فکر می¬کنم پانزده جلد باشد. هر آن چه که به اقتصاد اسلامی ارتباط داشته باشد در بحث آیات و روایات و فقه، این¬ها را در این کتاب آورده است و به خصوص در فقه، از کتاب¬های مختلف ذکر کرده است، از کتاب¬های قدیمی مانند شیخ طوسی و این¬ها گرفته تا کتاب¬های جدید مانند تحریرالوسیله یا احیاناً کتاب دراسات یا کتاب زکات و کتاب خمس که مال مرحوم آقای خویی و بزرگان دیگر مانند آقای حکیم و صاحب جواهر و غیره است، انواع و اقسام کتاب¬ها را آورده است و همچنین از بعضی از کتاب¬های اهل سنت هم نقل کرده است و ذکر کرده است. جلد پنجم این مجموعه درباره¬ی مزارعه و مساقات و احیای موات و احکام اراضی است که در این¬جا بحث¬های مختلفی را ذکر کرده است و موضوعات زیادی هم دارد.
کتاب دراسات را که جلسه¬ی قبل عرض کردم که نوشته¬ی آقای منتظری است و کتاب ولایات الهیه¬ آقای مؤمن در بحث¬های زمین بحث احیا هم آمده است و به تفصیل ذکر شده است. دوستان عزیز اصولاً اگر مایل بودید درباره¬ی زمین در فقه اسلامی بحث کنید حتماً کتاب آقای سید حسین مدرسی، «زمین در فقه اسلامی»، که کتاب به درد بخوری است نگاه کنید. این کتاب دو جلد است. آقای سید حسین مدرسی را احتمالاً دوستان می¬شناسند با آن کتاب به خصوص تحت عنوان «مکتب در فرآیند تکامل»، که مسایل زیادی را هم مطرح کرد و درباره¬ی آن¬ها بحث شد. یکی می¬گفت بسیار بد است، یکی می¬گفت خیلی خوب است. ایشان از اساتید و سادات بنی الزهراء است که در دانشگاه پرینستون استاد فقه است که کتاب «زمین در فقه اسلامی» را نوشته است. خوب است که دوستان از روشی که ایشان استفاده کرده است یاد بگیرند. پانصد الی ششصد تا منبع دارد و دو جلد است که دفتر نشر اسلامی در دهه¬ی شصت آن را چاپ کرد.
یک کتاب دیگر هم هست که مروری بر فقه شیعه را بحث کرده است، کتاب خیلی خوبی است. در این بحث¬ها مباحث مربوط به خراج، احیا و غیره ذکر شده است. از قدیمی¬ترین کتاب¬هایی که در میان ماها هست آورده است تا جدیدترین کتاب¬ها. در زمینه¬ی «زمین در فقه اسلامی» خیلی تلاش کرده است. اگر مایل بودید و کسی خواست پایان¬نامه¬ای در سطح سه یا چهار بنویسد می¬تواند با این بحث¬ها ارتباط پیدا کند و نزدیک شود. چون بحث زمین در فقه اسلامی خیلی مهم است، هم آیه و روایت به خصوص روایت، در مورد آن زیاد است، سنت زیاد است، مورد ابتلا بوده است، آن زمان هم جامعه، جامعه¬ی کشاورزی بوده است و در مورد زمین سؤالات زیادی مطرح شده است و لازم بود که در مورد آن نظر داده شود. برعکس بحث صنعت که ما برای حل کردن آن باید سراغ عمومات برویم. اما در زمینه¬ی مباحث مربوط به کشاورزی بحث¬ها زیاد است.
این خیلی مهم است که انسان بتواند بحث¬هایی را که مربوط به زمین در فقه شیعه یا اسلامی به طور کلی است مقایسه کند با آن چه که امروزه در دنیا وجود دارد و با آن چه که در مکاتب دیگر مد نظر دارند و این اموال و دارایی¬هایی که ما می¬گوییم از آن انفال است، و وقتی هم می¬گوییم از آن انفال است به این معنی نیست که حاکم بردارد و خودش و نسلش استفاده کند که هیچ گاه نه پیامبر و نه ائمه، چه آن¬هایی که در حکومت بودند و چه آن¬هایی که در کناره بودند هیچ کدام¬شان هیچ وقت در این زمینه¬ها این گونه استفاده نشده است، به کسی به ارث نرسیده است، مگر زمین¬هایی که خودشان با دست مبارک خودشان احیا کردند، باغ درست کردند، ساختند، آن¬ها از آن خودشان بود، برخی را موقوفه کردند و متولی موقوفه شدند و برخی هم در اختیارشان بود و استفاده می¬کردند. گرچه آن¬هایی که وقف بود خیلی زیاد بود.
اگر کسی بتواند این زمینه¬ها را در تاریخ اسلام مقایسه کند، مثلاً با فقه یهودیت، آن¬ها هم فقه دارند، فقه اساسی هم دارند، یا با فقه مسیحیت که عمدتاً از همان عهد قدیم است، و ببیند که ارتباط¬شان با فقه اسلامی که در قرآن و روایات و سنت¬ها وجود دارد چگونه است. بعد بتواند در این زمینه از نظر فقهی بحث کند و آثار نوع نگاهی که فقه اسلامی به این موضوع دارد را بپردازد و آثارش را ببیند، که مثلاً آیا برای توسعه¬ی اقتصادی مفید است یا خیر. ممکن است کسی برود همین نکاتی را که قبلاً درباره¬ی توسعه انجام دادم انتقال دارایی¬ها در سرزمین¬های اسلامی اگر بخواهد رخ دهد به کدام صورت بهتر است و فواید دارد، هم با فقه سازگار است و هم با شرایط توسعه¬ای که دنیا به آن رسیده است و می¬توان از آن تجربه استفاده کرد، آن هم از این جهت شاید هماهنگ باشد، کدامش مناسب¬تر است؟ این¬ها از بحث¬هایی است که در مورد زمین می¬توان پیگیری کرد.
حالا یک بحثی که من در یک جایی داشتم و نتوانستم خودم به جمع¬بندی برسم، که اگر پیش آمد عرض می¬کنم، این است که اگر یک زمینی باشد که ما از کفار گرفتیم، بعد از یک مدت در دست¬مان بود و آن را آباد کردیم و ساختیم، گذشت و گذشت تا این که دوباره بین مسلمانان و همان کفار یا کفار دیگر جنگ دیگری درگرفت، اگر دوباره این زمین¬ها به دست کفار افتاد آیا به حکم قبلی¬اش باقی می¬ماند یا نه اگر دوباره از کفار گرفتیم این دیگر از آن حالت حکم قبلی¬اش خارج می¬شود. این چگونه است؟ آیا متفاوت است؟ به عنوان مثال زمین¬های مفتوح العنوه، فرض کنید منطقه¬ی زمین فلسطین، مفتوح العنوه است، حداقل قطعاً بخش¬هایی از آن مفتوح العنوه است یا اگر بشناسیم، این زمین در اختیار مسلمانان قرار گرفت و همه¬ی مسلمانان مالک شدند، که در طول تاریخ گفتند. حالا بعد از مدتی کفاری مثل اسراییلی¬ها آمدند و از ما گرفتند و واقعاً الآن هم گرفتند و در اختیارشان هم هست، از سال 48 یا 49 گرفتند، حالا ما می¬گوییم از سال 50 گرفتند، الآن هفتاد و خرده¬ای سال است که روز نکبتش هم اخیراً گذشت. اگر بعد از مدتی، إن شاء الله به زودی، مسلمانان دوباره آن زمین¬ها را گرفتند و کل آن زمین¬هایی که آن¬ها گرفته بودند، نسل قبلی¬اش اصلاً تار و مار شد، همه چیز از بین رفت، حالا دوباره گرفتند، آیا این زمین¬هایی که دوباره گرفته شد مثلاً زمین آبادش با زمین بایرش فرق کرده است احکام جدید پیدا می¬کند یا همان احکام قبل از گرفتن توسط کفار را دارد؟ این یک بحث خیلی مهمی است.
مثلاً مغول آمد خیلی از زمین¬ها را از مسلمانان گرفت- دیگر کافرتر از مغول¬ها فقط خودشان هستند-یک مشت بت¬پرست وحشی و مشروب¬خوار بودند، چه هلاکوخان چه چنگیزخان. حالا تیمور که از مناطق هند بود مسلمان شد و آمد دوباره ایران را گرفت. سه بار این¬ها حمله کردند و کل ایران را گرفتند. حالا آن بار سوم که مسلمانان گرفتند هیچ، ولی آن¬هایی را که کفار گرفتند بعد که دوباره مسلمانان از دست¬شان می¬گیرند حکمش چگونه است؟ چرا این را می¬گوییم؟ برای این که ممکن است تاریخ دقیقاً این را برای ما روشن نکند کدام سرزمین¬های روم یا ایران بار اول به دست مسلمانان افتاد، کدامش محیات بود و کدامش بایر بود، کدامش بعداً توسط بشر آباد شد و کدامش همان زمان آباد بود. آن وقت در مورد حکم این زمین¬ها همان طور که می¬دانید اختلاف است.
اما تاریخ¬های جدید، مثل تاریخ همین دورانی که اسراییل آمده است گرفته است یا مثلاً سرزمین¬هایی که روسیه از ایران گرفت، همه¬ی این سرزمین¬هایی که روسیه از ایران گرفت چه آذربایجان، حالا مردم آذربایجان در آن¬جا ماندند و خیلی¬ها هم کمونیست شدند و غیر کمونیست هم ماندند، ترکمنستان و گنجه و غیره را گرفت، که می¬دانید بیشتر از این که اسراییل از فلسطینی¬ها گرفت روسیه از ایران گرفت. همان زمان هم مسلمانان دنیا خیلی ناراحت بودند که نگاه کنید مناطق مختلفی از ایران که بخشی از آن شیعه نشین بود و بخشی از آن هم اهل سنت بود، آذربایجان عمدتاً شیعه¬نشین بود و بخش¬های دیگر اهل سنت بودند، این¬ها را از ایران گرفتند، گفتند غم گرفتند، مثل الآن که یهودیان از فلسطین گرفتند آن موقع هم روس¬های مسیحی گرفتند که بعدها هم دست کفار شوروی و کمونیست افتاد. حالا اگر آن¬ها برگردد احکامش چگونه است؟ این زمین¬ها چگونه است؟ این¬جا است که می¬تواند این¬ها ثمر داشته باشد در مورد این بحث¬هایی که دارم عرض می¬کنم.
حالا من مضمونی از کتاب اقتصادنا را ذکر می¬کنم. زمینی که میته است و کسی روی آن کار می¬کند آیا این احیا باعث می¬شود به ملکیت او دربیاید یا نه؟ همان طور که قبلاً گفتیم این اثر زیادی دارد و مرحوم شهید صدر هم فرموده است همان طور که ارض میته و ارض عامر است در شکل ملکیت. این¬جا درباره¬ی احیا می¬گوید: «کما تختلف الارض المیتة و الارض العامره فی شکل الملکیة»؛ همان طور که این¬ها در شکل ملکیت با هم مختلف هستند، «کذلک تختلفان ایضا من ناحیة حقوق التی یَسمَحُ للافراد»؛ یعنی از ناحیه¬ی حقوقی که برای افراد شکل می¬گیرد، یا «یُسمَح» یعنی برای آن¬ها داده می¬شود. «باکتسابها فی الارض فالشریعة لا تمنح الفرض حقا خاصا فی رغبة الارض العامرة حال الفتح ولو جدد عمرانها بعد خراب کما مر بنا سابقاً»؛ شریعت برای زمینی که ابتداءً مثل جنگل است به او اجازه نمی-دهد که حقی بردارد ولو این که عمران و آبادی¬اش را بعد از این که خراب شد تجدید کند. این را از ادله خواسته است به دست بیاورد.
اما ارض میته عند الفتح، چون نگاه کنید دوستان این وقتی می¬گوید ارض میته عند الفتح، این مهم است، این که می¬گفتم اگر ما بتوانیم از نظر تاریخی مشخص کنیم که در حال فتح این میته بوده است یا محیات، برای همین است چون اگر محیات باشد در اختیار افراد قرار نمی¬گیرد همین طور که الآن شهید صدر فرمود، اما اگر میته باشد در اختیار افراد می‌تواند قرار بگیرد یا اولویت پیدا می¬کند. «فقد سمحت الشریعه للافراد بممارسة احیاءها و اعمارها»؛ شریعت برای افرادی که با ممارست و کاری که برای احیا و اعمار انجام می‌دهند اجازه داده است، «و منحتهم حقا خاصا فیها»؛ به آن¬ها حق خاصی را بخشیده است، «علی اساس ما یبذلون من جهد فی سبیل احیاء الارض و عمارتها»؛ کارهایی که برای آبادی زمین بذل می¬کنند و می¬بخشند، «و فی الروایات ما یقرر هذه الحقیقه اذا جاء عن اهل البیت علیهم السلام ان من احیا ارضاً فهی له و هو احق بها»، که هر دوتایش را این¬جا ذکر کرده است.
این روایت را که در این¬جا هم گفته است در حاشیه¬ی «من احیا» نوشته است: «عوالی الئالی، جلد دو، فلان». یعنی طبق این حدیثی که این¬جا با این تعبیر آورده است، این مرسل است. چون می¬دانید همه¬ی روایات عوالی الئالی روایات غیر مرسل نیست. نگاه کنید گرچه ما نمی¬خواهیم بگوییم اگر روایتی سند نداشت معتبر نیست، مفادش مهم است، هماهنگی¬اش با روایات دیگر مهم است، مطابق قاعده بودن یا نبودن مهم است، مطابق عقل بودن مهم است، و موارد زیادی که بزرگان فقیه و فقهای بزرگوار در مورد این که یک روایت را بخواهند رد کنند یا بپذیرند خیلی بحث کردند.
اخیراً یکی از دوستان به من گفت آقای علیرضا حسینی شیرازی که هم از شاگردان حضرت آیت الله شبیری و هم فرزند¬شان بود، که به ایشان هم باید آیت الله گفت اگرچه با پدر مقایسه نمی¬شود، آیت الله سید جواد شبیری، در بحث¬های رجال الحمدلله سابقه¬ی فراوانی دارند، یک کتابی درباره¬ی احادیث شیعه این¬ها را ذکر کرده است نکات ارزنده¬ای که چرا سندهای روایت حذف شده است، چرا هر روایت ضعیفی را نمی¬توانیم کنار بگذاریم، شنیدم بحث¬های خیلی جالبی مطرح کرده است که خیلی قابل استفاده است. نگاه کنید فرموده است: «مَن أحیا أرضاً فَهِیَ لَهُ وَ هُوَ أحَقُّ بِها».
باز در صحیح بخاری هم از عایشه نقل شده است که پیامبر چنین فرمود: «أنَّ النَّبی صلّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهِ» ... البته این جا که نوشته «صلی الله علیه و آله»، بخاری که نمی¬نویسد «صلی الله علیه و آله» اگر هم بنویسد حداکثر می¬نویسد: «صلی الله علیه و سلم». ما وقتی از آن نقل می¬کنیم باید چگونه بنویسیم، همان را بنویسیم یا فرق کند؟ همین جا دوستان به شما بگویم که گاهی در چاپ به صورت یک علامت و مختصر نوشته می¬شود، گاهی وقت¬ها این¬ها مال اهل سنت است که «آله» ندارد و گاهی وقت¬ها دارد. پیامبر طبق این نقل چه فرموده است؟ فرموده است: «مَن أعمَرَ أرضاً لَیسَت لأحَدٍ فَهُوَ أحَقّ»؛ عمران و آبادی کند زمینی را که برای کسی نیست.
شهید صدر بنابراین بر این اساس می¬گوید: «علی هذا الاساس نعرف أنَّ الملکیة العامة للأرض فی الشریعة لا تنسجم مع الحق الخاص للفرد»؛ این¬جا روشن می¬شود که گویا این مقداری متفاوت است ملکیت عمومی برای زمین که در شریعت هست با حق خاص برای فرد همراه نیست، چون از یک طرف مال عمومی است و از طرف دیگر این¬جا می¬خواهد کار شود. «فلا یحصل الفرد علی حق خاص فی ارض الملکیة العامة مهما قدم لها من خدمات او جدد عمرانها بعد الخراب»؛ هر کاری هم انجام دهد، چرا؟ چون گفته است «فهو احق»؛ چون می¬گوید این حق است. «بینما نجد ملکیة الدولة للارض تنسجم مع اکتساب الافراد حقا خاصا فیها».
اما در بعضی از زمین¬های دیگر که مال خود دولت است افراد می¬توانند مالک شوند و حق خاص پیدا کنند. این ملکیت عامه که ایشان می¬گوید منظورشان مفتوح العنوه است. آن مفتوح العنوه گویا هیچ وقت به ملکیت کسی درنمی¬آید اما این¬جا که اراضی میته مال انفال است گویا می¬شود. چرا این¬ها با هم فرق می¬کنند؟ «و المصدر الاساسی للحقوق الخاصة فی اراضی الدولة هو الاحیاء و التعمیر»؛ عنصر اساسی که می¬تواند این حق خاص را ایجاد کند به فرمایش شهید صدر کار است، آقای اراکی در کتاب فقه نظام اقتصادی روی این خیلی تکیه می¬کند. «هو الاحیاء و التعمیر فممارسة هذا العمل او البدء بالعملیات التمهیدیة له یمنح الممارس حقا خاصا فی الارض»؛ اگر این کار را ادامه دهد و روی آن ممارست داشته باشد یا شروع کند به عملیات ابتدایی که تحجیر می¬کند و این¬ها، این به ممارس حق خاصی را در زمین می¬بخشد. «و بدون ذلک»؛ یعنی بدون کار کردن، «لا تعترف الشریعة بالحق الخاص اطلاقاً»؛ هیچ چیزی گیرش نمی¬آید و نصیبی در این¬جا ندارد. «بوصفه عملیة مستقلة منفصلة عن الاحیاء لا تکون سببا لاکتساب حق خاص فی الارض»؛ این باید خلاصه یک کاری انجام دهد، بدون این شریعت مطلقاً حق خاصی را برای این قرار نمی¬دهد که بخواهد یک عملیات مستقلی جدا از احیاء باشد.
«لا تکون سببا لاکتساب حق خاص فی الارض و قد جاء فی الروایة عن عمر بن خطاب انه قال لیس لاحد ان یتحجر». این را ایشان از ام شافعی نقل کرده است. این همین تحجیر کردن است، یعنی می-خواهد بگوید با تحجیر کردن به این صورت که تحجیر کند و رها کند فایده ندارد و چیزی گیرش نمی¬آید، چیزی برای کسی نیست اگر بخواهد تحجیرکند. یا این منعی از تحجیر کردن بوده است که اصلاً نگذارد کسی این کار را انجام دهد که بعد برود احیا کند یا این که نه می¬خواهد بگوید کسی نرود دیوار بچیند و رها کند کنار برود. این گونه درست نیست! باید تا احیا پیش برود.
حالا فرمایش ایشان این است: «و السؤال المهم فقهیا بهذا الشأن یرتبط بطبیعة الحق الذی یستمده الفرد من عملیة الاحیاء»؛ این چیزی که از عملیات احیا گیر این فرد می¬آید که فرد این را استمداد می¬کند و می-خواهد، طبیعت حقه که به این ارتباط دارد این است: «فما هو هذا الحق الذی یحصل علیه الفرد نتیجة لعمله فی الارض المیتة باحیاءها»؛ ایشان می¬گوید ما باید این را جواب دهیم و احکامش را بگوییم. بعد ایشان فرموده است که این خیلی مهم است: «جواب الکثیر من الفقهاء علی هذا السئوال ان مرد الحق الذی یستمده الفرد من احیاء الارض الی تملکه لها ملکیة خاصة»؛ جواب بسیاری از فقها بر این سؤال این است که این حقی که این فرد از احیای ارض به دنبال آن است به تملک این فرد برای این زمین به صورت ملکیت خاصه برمی¬گردد. «فتخرج الارض بسبب الاحیاء عن نطاق الملکیة الدولة الی نطاق الملکیة الخاصة»؛ این از ملکیت دولت خارج می¬شود، از حوزه و منطقه¬ی دولت خارج می¬شود و به منطقه¬ی بخش خصوصی می¬آید.
«و یملک الفرد الارض التی احیاها نتیجة لعمله المنفق علیها الذی بعث فیها الحیاة»؛ خلاصه ارضی که این احیا کرده است در نتیجه¬ی عملی است که «المنفق علیها»؛ یعنی روی آن خرج کرده است، از انفاق می¬آید، یعنی عملی که خرج آن کرده است که «بعث فیها الحیاة»؛ یعنی حیات را در آن ساری و جاری کرد و آن را به عنوان یک چیز حیات¬دار مبعوث کرد. این یک رأی است. «و هناک رأی فقهی آخر یبدو اکثر انسجاما مع النصوص التشریعیة یقول».
ولی از آن طرف یک رأی دیگر هم داریم، رأی این است که «یقول إن عملیة الاحیاء لا تغیر من شکل الملکیة الارض»؛ این عملیات احیا کاری به ملکیت ندارد، تغییری در شکل ملکیت ایجاد نمی¬کند، ملکیت این دولتی می¬ماند. «بل تظل الارض ملکا للامام او لمنصب الامامة»؛ این زمین ملک امام یا منصب امام می¬ماند، «تظل»، ظَلّ یَظلّ بود، دام یدوم، کان یکون، آن است. «و لا یسمح للفرد بتملک رقبتها و ان احیاها»؛ برای فرد این اجازه داده نمی¬شود، حالا می¬گوییم «لا یُسمَح»؛ اجازه داده نمی¬شود به فرد که بخواهد رقبتش را تملک کند گر چه آن را احیا هم کرده است. پس چه چیزی گیرش می¬آید: «یکتسب بالاحیاء حقا فی الارض دون مستوی الملکیة»؛ فقط یک حقی نسبت به زمین پیدا می¬کند نه سطحی از ملکیت یا غیر از سطحی از ملکیت. تا آن¬جا نمی¬رود و این مقدار گیرش می¬آید.
«و یخول له بموجب هذا الحق»؛ چه چیزی به او داده می¬شود؟ مجاز به استثمار ارض و استفاده از آن است. «یخول» یعنی در اختیارش قرار می¬گیرد و این مقدار سلطه پیدا می¬کند. یکی این که زمین را استثمار کند و ثمره از آن حاصل کند و استفاده کند، «و منع غیره ممن لم یشارکه جهده و عمله»؛ غیر را منع کند از کسانی که با این مشارکت نکردند، «لم یشارکه جهده و عمله»؛ عملش و جهدش و تلاشش با او مشارکت نکرد، «من مزاحمته و انتزاع الارض منه»؛ او حق ندارد بیاید و مزاحم این بشود و زمین را از او بگیرد، «مادام قائما بواجبها»؛ تا زمانی که این دارد واجب این زمین و کاری که لازم است را دارد انجام می¬دهد.
ایشان می¬فرماید: «و هذا القدر من الحق لا یعفیه من واجباته تجاه منصب الامامة»؛ این مقدار از حقی که این¬جا در واقع داده می¬شود لا یعفیه من واجباته این در مقابل منصب امامت این باید واجباتش را بپردازد و هیچ چیز از او عفو نمی¬شود، مثلاً باید خراج دهد، باید زکات دهد، این¬ها را باید بدهد، در مقابل منصب امامت «بوصفه المالک الشرعی لرقبة الارض»؛ چون امام مالک زمین است، پس نمی¬توانیم بگوییم که این دیگر مال خودش است و هیچ چیز دیگر نباید بدهد، نه! حاکم می¬تواند بگوید به من این مقدار مالیات بده، این مقدار اجاره بده. این مقدار را می¬تواند بدهد.
«فللامام ان یفرض علیه الاجرة او الطسق»؛ حاکم می¬تواند هم برای این مالیاتی قرار دهد و هم برای این اجرت قرار دهد. این «طسق» همان tax است که الآن اروپایی¬ها می¬گویند و یعنی مالیات. طسق همان tax است، یعنی tax همین طسق است. یعنی یک چیزی که جنبه¬ی عمومی دارد، تاکسی هم شاید از همین باشد، یعنی وسیله¬ی عمومی، شاید از همین جا رفته باشد. کما این که در احادیث همین آمده است که امام می¬تواند این را به او بدهد. «بالقدر الذی یتناسب مع المنافع التی یجنیه الفرد من الارض التی احیا»؛ بر حسب آن درآمدی که از زمین به دست می¬آورد می¬تواند برایش اجرت قرار دهد، در این¬جا حدیث را هم گفته است «سیأتی فی صفحه القادمه»؛ در صفحه¬ی بعدی این حدیث می¬آید.
«و قد اخذ بهذا الرأی الفقیه الکبیر شیخ محمد بن الحسن الطوسی فی بحوث الجهاد من کتابه المبسوط فی الفعل»؛ نگاه کنید! کسی نگوید از وقتی که سوسیالیست¬ها این حرف را زدند شما هم چنین حرفی می-زنید. شیخ طوسی مربوط به چه زمانی است. به سال قمری ما الآن در سال 1443 هستیم و شیخ طوسی در سال 460 فوت کرده است، یعنی شیخ طوسی هزار سال پیش این¬ها را در مبسوط نوشته است، پانزده شانزده سال قبل از این که فوت کند. «اذ ذکر ان الفرد لا یملک رقبه الارض بالاحیاء و انما یملک التصرف بشرط ان یؤدی الی الامام ما یلزمه علیها»؛ به شرط این که آن چیزی که امام به او الزام می¬کند به امام بدهد، «و الیکم نص عبارته»؛ این نص عبارت جناب شیخ طوسی است: «فاما الموات فانها لا تغنم و هی للامام خاصة فان احیاها احد من المسلمین کان اولی بالتصرف فیها»؛ اگر این گونه بود اولی به تصرف در آن است. «و یکون للامام تسغها»؛ در مبسوط جلد نهم صفحه¬ی 209 آمده است. «و نفس الرأی نجده فی بلغه المحقق الفقیه السید محمد بحرالعلوم».
دوستان من جلسه¬ی قبل هم این را عرض کردم این کتاب بلغه الفقیه که تقریباً کتابی در قواعد فقهیه است، من حالا اخیراً دوباره نگاه نکردم، قدیم چهار جلد بود، خیلی از آن نقل می¬کنند، شهید صدر نقل کرده است، دیگران هم نقل می¬کنند، ایشان می¬گوید این رأی در بلغه محقق فقیه سید محمد بحرالعلوم هم هست و ایشان هم این¬جا ذکر کرده است: «اذ مال الی»؛ تمایل پیدا کرده است که به این سمت برود، «اذ مال الی منع افاده الاحیاء التملک المجانی من دون ان یکون فیه حق»؛ گفته است که احیا تملک مجانی گیر کسی نمی¬آورد بدون این که در آن حقی باشد، غیر از این که حق است تملک برایش نمی¬آورد، «فیکون للامام فیه بحسب ما یقاطع المجبی علیها فی زمان حضوره و بسط یده»؛ برای امام است به حسب آن چه که مقاطعه می¬کند، «یقاطع المجبی علیها»؛ این «مجبی» را اگر «مُجبی» بخوانیم یعنی کسی که جبایه می¬کند، یعنی به حسب آن مقداری که آقای مالیات جمع¬کن با این فرد هماهنگ می¬کند. می-گوید تو مثلاً یک سوم بده، یک دوم بده، یک چیزی باید به ما بدهی، به دولت باید بدهی.
شاگرد: محیی است.
استاد: نه مال من مجبی است. اگر محیی باشد معنایش همان است که شما گفتید، پس چرا در کتاب ما مجبی نوشته است. مجبی هم به یک معنا می¬شود. این را باید نگاه کنم. یک نسخه¬ی دیگر هم در این¬جا وجود دارد که این را هم باید نگاه کنم. حالا نگاه کنید! هر دو تا می¬شود. با او مقاطعه می¬کند که آقای محیی برای این زمین باید این قدر بدهی! یا «ما یقاطع المجبی»؛ یعنی آن کسی که جبایه می¬کند و خراج جمع می¬کند هر چه بر این زمین قرار داد این باید با آن هماهنگ باشد. البته خیلی ممنون که شما فرمودید عزیزم. دست شما درد نکند. من داشتم از روی نسخه¬ی کتابم می¬خواندم چون ریز بود چشمم مقداری ضعیف است، چشمان ما ضعیف است، در هر صورت خیلی ممنون.
«فی زمان حضوره و بسط یده»؛ یعنی در زمانی که در حضور و بسط ید امام است، «و مع عدمه فله اجره المثل»؛ اگر به حسب ما یقاطع نباشد در زمان حضور و بسط ید امام «فله اجره المثل». «و لا ینافی ذلک نسبة الملکیه الی المحیی فی اخبار الاحیاء»؛ می¬گوید اشکال ندارد البته در کتاب¬ها این را آمدند گفتند که محیی مالک می¬شود، مثلاً در قولش فرموده است: «من احیا ارضا فهی له». «و ان هی الا جاریة مجری کلام الملاکین للفلاحین فی العرف العام عند تحریضهم علی تعمیر الملک»؛ می¬گوید حتی وقتی که این ملاکین و کسانی که صاحب زمین هستند به کشاورزها کاری را بدهند این مشابه همان است، وقتی به این¬ها می¬خواهند بگویند که بروید آبادش کنید این گونه می¬گوید: «من عمّرها او حفر انهارها و کری سواقیها فهی له»؛ هر کس این زمین¬ها را آباد کند، یعنی عمران و آبادی¬اش کند، نهر حفر کند، سواقی یعنی جاهایی که آب می¬آید را جاری کند، حفر کند یا این که به جریان بیندازد، برای او است نه این که زمین برای او است، می¬گوید این کارهایی که انجام می¬دهد برای او است.
«الدال علی احقیته من غیره و تقدمه علی من سواه لا علی نفی الملکیة من نفسه و سلب الملکیة عن شخصه فالحصة الراجعة الی الملاک المعبر عنها بالملاکه مستحقه له غیر منفیة عنه»؛ آن مقداری که به این¬ها می¬رسد هست، «و ان اضاف الملک الیهم عند الترخیص و الاذن العمومی». این رأیی که ایشان در کتاب بلغه الفقیه آورده است و این¬جا هم آدرس داده است، صفحه¬ی 98 است، باز گفته است: «و هذا الرأی الفقهی الذی یقرره الشیخ الطوسی و الفقیه بحرالعلوم یستند الی عده النصوص الثابته بطرق صحیحة عن ائمة اهل البیت علی و آله علیهم السلام فقد جاء فی بعضها من احیا ارضا من المؤمنین فهی له و علیه طسقها و جاء فی بعض الآخر من احیا من الارض من المسلمین فلیعمرها و لیؤد خراجها الی الامام»؛ آقا اگر آباد کردی خراج هم بده، «و له ما اکر منها»؛ هر چه استفاده کرد برای خودش باشد، خراج هم بده، «فالارض بالضوء هذا النصوص لا تصبح ملکا خاصا لمن احیاها و الا لما صح ان یکلف بدفع اجرة عن الارض للدوله»؛ چرا می¬گوید باید اجرت و خراجش را بدهد؟ پس پیداست مال خودش نیست ولی می¬تواند روی آن استفاده کند. «و انما تبقی رقبة الارض ملکا للامام و یتمتع الفرد بحق فی رقبه الارض یمکنه من الانتفاع بها و منع الآخرین»؛ این می¬تواند این کار را انجام دهد.
من که گفتم بحرالعلوم صفحه¬ی 98، در این کتاب اقتصادنای چاپ قدیم است، چون این خیلی قدیمی است، ولی الآن که چهار جلدی چاپ شده است این جلد یک است که صفحه¬ی 274 است، حدیث¬ها هم که بعضی¬هایش از باب انفال است، این¬جا نقل شده است. این فرمایشی است که این¬جا ذکر کرده است: «و منع الآخرین الالتزام منه و للامام فی مقابل ذلک فرض الطسق علیه»؛ امام می¬تواند در مورد این یک مالیاتی قرار دهد. این¬جا نگاه کنید در حاشیه¬ی «فرض الطسق علیه».
ملاحظه کنید. حالا ایشان می¬فرماید که: «و هذا الرأی الفقهی الذی یؤتی لملکیة الامام مدلولها الواقعی و یسمح له بفرض الطسق علی اراضی الدولة لا نجده لدی فقهاء من شیعه اهل البیت کشیخ الطوسی فحسب بل ان له بذورا و صیغا متنوعا فی مختلف المذاهب الفقهیه فی الاسلام»؛ می¬گوید این بذرش و صیغه-هایش قرار گرفته است و در بقیه¬ی مذاهب هم هست احمد بن حنبل هم به این نحو رفته است که «ان الغامر المیت من ارض السواد یعتبر ارضا خراجیة ایضا»؛ دوستان «غامر میت» یعنی چه؟ یعنی یک زمینی که زیر آب رفته است مثلاً از اراضی مناطق عراق، میت و غامر است، یعنی آب آن را فرا گرفته است و نمی¬توان از آن استفاده کرد، ایشان می¬گوید این¬ها هم جزء «یعتبر ارضا خراجیة ایضا و للدوله فرض الخراج علیه بوصفه ملکا لعامة المسلمین و استند فی ذلک الی ما صنعه عمر من مسح العامر و الغامر من ارض السواد و وضع الخراج علیهما معا»؛ یکی از کارهایی که در زمان بعد از این که عراق به دست مسلمانان افتاد عمر سه نفر را فرستاد برای این که این مناطق را در اختیار بگیرند، یکی از آن¬ها عثمان بن حنیف است، که عثمان بن حنیف مسّاح بوده است؛ مساح الارض. این کارش این بوده است که خلاصه متراژ زمین¬ها را در اختیار می¬گرفته است که چه قدر است. برای همین زمین¬های مختلف را ارضش را مسح کرد، مَسَحَ یعنی مساحتش را به دست آورد، مسّاح یعنی کسی که مساحت را تشخیص می¬دهد. هم عامر و هم غامر. عامر یعنی زمین¬های آباد و غامر یعنی زمین¬هایی که زیر نمک و آب و این¬ها قرار گرفته است و خراج برایش وضع کرده است. ایشان می¬فرماید که بعضی از فقها «و بعض الفقها جعل موات المفتوح عنوة مطلقا للمسلمین»؛ حتی موات مفتوح عنوه هم مطلقاً برای مسلمین است.
ماوردی از ابوحنیفه و ابی¬یوسف هم نقل کرده است. ماوردی که کتاب احکام السلطانیه دارد و می¬دانید که کتاب خوبی است و دوستانی که می¬خواهند در زمینه¬ی دولت و این¬ها در میان اهل سنت نگاه کنند هم رأی حنبلی و هم رأی شافعی را باید بررسی کنند، چون مال دو نفر است و دو نفر به اسم ماوردی داریم؛ ابی¬اعلاء و فرّاء، این دو نفر دو کتاب نوشتند که اسم¬شان احکام سلطانیه است و دو تا را کنار همدیگر گذاشتند، یکی شافعی و دیگری حنبلی است، و این¬ها کتاب¬های خیلی خوبی است و چاپ شده است و فکر می¬کنم دفتر تبلیغات هم چاپ و افست کرده است، در دهه¬ی شصت که این بحث¬ها خیلی داغ بود. حتماً از این کتاب استفاده کنید، کتاب جالبی است. کتاب احکام السلطانیه در واقع یعنی کتاب حکومت که ما در میان بحث¬های فقهی خودمان متأسفانه نداریم.
خیلی ممنون و متشکر عزیزان!

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید