جلسه بیست و یکم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
استاد رضایی، قواعد فقهی اقتصادی، جلسه 21، روز یکشنبه 25 اردیبهشت 1401
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
و بِهِ نَسْتَعِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي.
بحثی که داشتیم دربارهی قاعدهی احیاء بود و همانطور که عرض شد این قاعده به نظر میآید در بحث مباحث تولید به خصوص مجموعهی مباحثی که با زمین ارتباطی دارد، بحثهایی مثل کشاورزی و غیر آن خیلی آثار فراوانی دارد به همین جهت این بحث خوب است که پیرامونش بحث شود، مباحثی را مطرح کنیم. یک مقداری در جلسهی قبل در این باره خدمت شماها صحبت شد. آیات و روایتهایی را ما در این زمینه مورد بحث قرار دادیم. من یک مقالهای که دیدم از مرحوم شهید صدر ترجمه شده و امیدوارم بتوانیم برخی از مباحثی که ایشان هم دارند به آن بپردازیم.
عرض کرده بودم که خود این قاعدهی احیاء پیرامونش نوشتههای مختلفی است. اگر دوستان خواستند به آن مراجعه کنند هم میتوانند به کتابهای دربارهی قواعد فقهی برخیهایشان این را دارد. کتابهایی که دربارهی احیای موات شرح و تفسیری دارد، حالا یا مثلاً شرح و تفسیر تحریرالوسیلة است. مثل بعضی از کتابهایی که مسائل تحریرالوسیلة را شرح کرده، است. یا درس خارج دادند مثل مرحوم آقای فاضل یا آقای سیفی مازندارانی یا أعزّهی دیگر. یا احیاناً اینها شرح منهاج الصالحین مرحوم آقای خویی یا مرحوم آقای حکیم است. یک سری از موارد توی اینجور جاها است.
حالا کتابهای قدیمی هم مثل کتاب جواهر و شروح شرایع و غیره هم حتماً این بحث را توی بحث احیای موات مطرح میکنند، باب احیای موات. یک سری از کتابها به صورت رسالههای مختلف نگاشته شده، قاعده قاعده مثل آن کتاب بلغة الفقیه مال مرحوم بحرالعلوم که چهار جلد هم است. بحثهای، انتخاب کرده توی بحثهای فقهی یک تعدادی از مباحث فقهی را آورده از جمله همین بحث احیاء و مواردی که مربوط به زمین است. خیلی خوب هم بحث کرده و زحمت کشیده توی بعضی از زمینهها هم شاید پیشتاز بوده و دیگران از او استفاده کردند.
توی این زمینه کتابهایی که دربارهی ولایت فقیه نگاشته میشود قاعدتاً باید به این بپردازد. مثل دراسات که مفصّل پرداخته و کتاب آقای مؤمن را عرض کردیم و دیگر کتابهایی که در زمینهی اقتصاد اسلامی یا بحث جایگاه دولت، نوع دخالتی که دولت در اقتصاد ممکن است داشته باشد و اینجور بحثها هم آن جاها است. کتاب اقتصادنا شهید صدر به طور خاص به این بحث پرداخته، هم توی ملحقات اقتصادنا به این بحث پرداخته و توضیح داده، چون نظریهای را تقویت میکند که نظریّهی ملکیّت نیست، بلکه نظریّهی احقیّت است. اینها هم است اینجور کتابها هم است.
عرض کردیم که بعضی از کتابها مثل کتاب آقای آصفی یا کتابهای دیگری که آقای آصف محسنی هم دارد آنها دربارهی اراضی و ارض، زمین، شرایطی که برای احیای این زمین هست آنها را هم مطرح کردهاند. ملکیّت ارض آقای آصفی و همچنین سایر کسانی که دربارهی زمین به طور خاص این بحث مطرح شده است.
بنابراین قاعدهی احیاء و حالا حاشیهی آن قاعدهی تحجیر اینها از مواردی است که بسیار بسیار اهمیّت دارد به خاطر اینکه جابهجایی ثروت قابل توجّهی را در اقتصاد رقم میزند. ما اهمیّت این بحث را وقتی نگاه میکنیم اگر شما به بعضی از مفاد برخی از احادیثی که پیامبر فرموده بپذیری و در واقع به اطلاق آن به طور کامل بخواهی عمل کنی جابهجایی ثروت زیادی امروزه رخ میدهد.
مثلاً به این عنوان اگر یک کسی قائل باشد پیامبر فرموده طبق احادیث متعدّدی که از پیامبر و از ائمه نقل شده، شیعه و سنّی توی این زمینه نقل کردند و همهی اینها این مطلب را بیان کردند که پیامبر گرامی اسلام با این تعبیر، تعبیری شبیه این مثلاً فرموده که عَادِي الْأَرْضِ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ثُمَّ لَكُمْ مِنْ بَعْدِی فَمَنْ أحْیَا شَیْئاً مِنْ مَوَتَانِ الأرْضِ فَلَهُ رَقَبَتُهَا این را بیهقی نقل کرده که پیامبر فرموده زمینهایی که مثلاً مال قوم عاد بوده، مال قبلیها بوده رها شده رفته، همهی آنها به خدا و پیامبر برمیگردد. یا زمینی که بیابان است و کسی روی آن کاری انجام نداده بایر بایر است اینها در اختیار خدا و پیغمبر است، از آن آنهاست و بعد هم برای شماست بعد از آنها. پس بدانید هر کس احیاء کرد چیزی را از زمینهای مرده «مَوَتَان» از زمینهای مرده کسی را احیاء کرد، «فَلَهُ رَقَبَتُهَا». این رقبهاش مال آن است. این را بیهقی از روایتهای اهل سنّت بود که اینجا الآن خواندیم.
علاوه بر این روایتهای متعدّدی هم دوستان یادشان است در جلسهی قبل مطرح کردیم مثلاً صحیحهی ابی بصیر بود که نقل شده بود در مورد پیامبر گرامی که در مورد یهودیها خیبر مثلاَ زمینهایشان را برگرداند و گفته بود روی آن کار کنند خراج بدهند. یا صحیحهی محمّد بن مسلم بود از امام باقر (علیه السلام): «أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ عَمَرُوهَا»، «أَيُّمَا قَوْمٍ» هر قومی باشد. پس حتّی جوری بیان شده که مسلم و غیر مسلم هم ندارد. «أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ» احیاء کنند از زمین «وَ عَمَرُوهَا» آبادش کنند، «فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا وَ هِيَ لَهُمْ». یا باز روایتهای متعدّد دیگری که فرموده است از پیامبر گرامی نقل شده است، امام باقر نقل فرموده، فرموده: «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهُوَ لَه» یا «فَهِيَ لَهُ» هر دوی آنها را داریم، هر دو نقل شده است.
اگر کسی به اطلاق این روایتهای شریفه بخواهد عمل کند، امروزه افراد بسیاری هستند که حاضرند زمینها را احیاء کنند با امکانات خودشان. هیچ کمکی هم از هیچ کس نمیخواهند. چون درآمد دارند، سرمایه دارند، تراکتور و لودر و بلدوزر و گریدر و بیل مکانیکی و اینها را هم تهیّه میکنند یا شرکتهایی دارند که اینها دارند، میروند یک بیابان گستردهای را بین قم و تهران آباد میکنند. و بدون اینکه اجازهی از دولت یا مجموعه بگیرند شروع میکنند خودشان آباد میکنند، چاه میزنند، درخت میکارند، آب درمیآورند، سد میزنند.
الآن بخش خصوصی در دنیا به طور کلّ و حتّی در کشور ما که بخش خصوصی گاه خیلی جایگاهی ندارد در اقتصاد رسمی کشور خیلی توانایی دارد که بتواند معادن زیادی در اختیارش قرار دهند و استخراج کند. سرمایهگذاریهای سنگین انجام دهد برای استخراج معادن نفت، معادن طلا، معادن دیگر امور مثلاً باارزش.
همچنین برای احیاء و آبادی زمینهای مختلفی را مسکن بسازد، آن هم یک نوع عمران و آبادی است و زمینهای زیادی را کشاورزی کند. جا بگیرد جادّه بسازد و انواع اموراتی که فقط بداند که اگر سرمایهگذاری کرد به تعبیر این روایت «فَهِيَ لَهُ» یا «فَلَهُ رَقَبَتُهَا» مثلاً رقبهی زمین از آن، آن میشود.
شما اگر این مسئله را الآن بپذیرید، بگویید ما به اطلاق این روایت میخواهیم عمل کنیم زمینهای زیادی هم آباد میشود ولی صاحبان ثروت جدیدی هم پیدا میشود. آیا این را قبول داریم یا قبول نداریم، برمیگردد به اینکه ما در مورد روایات چگونه عمل میخواهیم کنیم.
برخی از اندیشمندان یا برخی از مراجع، برخی از بزرگان هنوز هم که هنوز است به این قائلاند و میفرمایند که چرا دولت میآید اجازه نمیدهد بخش خصوصی که توانمند است و میخواهد زمینی را آباد کند، برود آباد کند. وقتی پیغمبر اجازه داده، شما این بیابانها را نگه داشتی که بیابان بمانند برای چی؟ چرا اجازه نمیدهید که برود و بسازد، ساختمان بسازد، دیوار بسازد، باغ بزند ولی برای خودش. چرا محدود میکنید مثلاً؟ چرا انواع و اقسام امورات را لحاظ میکنید؟ بگذارید همانطور که پیامبر فرموده افراد بروند انجام دهند. این یک مسئلهی پراهمیّتی است.
ممکن است قبل از انقلاب و بعد از انقلاب به این معنا که داریم میگوییم یک کسی بگوید آقا در زمانی که حاکمیّت اسلامی در کشور نیست، شما مثلاً یک گونهای ممکن است عمل کنید. فرض کنید کشور در دست مغول است، مغول هم دیگر معلوم است چه قومی هستند. نمیگوییم در حدّ دست قاجار یا پهلوی که همهی آنها مسلمان بودند. میگوییم در دست مغول است که کافر است. چون قدرت دستش است میگویند دیگر نمیخواهد بروی اجازه از حکومت مثلاً بگیری. شما برو یک جایی را آباد کردی، برو دور از چشم حکومت و غیر حکومت آباد کن برای خودت، استفاده کن تا زمانی که یک مأمور حکومتی پیدا شود و بخواهد از شما خراج بگیرد وگرنه از آن خودت.
در زمانی که حکومت ناصالح بلکه کافر و مشرک و دشمن، حاکم بر سرزمین اسلامی چگونه است؟ در زمانی که حکومتی است مثل صفویه، مؤیّد من عند الفقهاء و المجتهدین در هر صورت صفویه، هیچکس نمیگوید صفویه مثلاً همهی شرایط مناسب را داشته امّا در عین حال مورد تایید بوده است. حکومت قاجار تا قبل از اینکه انگلیسیها مسلّط شوند یا روسها مسلّط شوند که کفّار بودند، اینها مورد تایید کلّی بودند. و علما و فقها سعی میکردند از آنها حمایت کنند.
اگر در جنگ لازم است حکم جهاد هم بدهند. مردم را تشویق کنند که در مبارزه با کفّار روس، حکم جهاد سیّد علی مجاهد و غیره را بپذیرند. عملیات انجام دهند، جان دهند، شهید شوند و از کشور دفاع کنند. نگاه نکنند حکومت، حکومت علیه الصلاة و السلامی نیست؛ گرچه به عنوان حکومت شیعه مطرح است. شاهش شیعه است و بقیه هم، تازه شعر برای حضرت ابا عبدالله الحسین هم میگویند. تعریف و تمجید هم میکنند. عزاداریها هم به صورت گسترده مجازند که انجام شود. ولی سلطان، سلطان ضعیف و رنجوری است، توانایی ندارد به آن صورت.
و روس و انگلیس هم در ایران تاخت و تاز میکنند، هر کاری دلشان میخواهد تقریباً انجام میدهند. هر کی با آنها خواست مقابله کند به تیغ زهر حسودان آنها را از بین میبرند. کما اینکه فراهانی را، قائم مقام را و امیرکبیر و میرزا طاهر خان و محمّدتقی خان و بقیه را، اینها سر به نیست کردند؛ امّا در عین حال حکومت به عنوان حکومت شیعه مطرح است. حتّی بعد از اینکه امثال رضاخان آمد، حکومت شیعه بود. حتّی بعد از اینکه پهلوی آمد باز هم حکومت شیعه بود.
غیر از تا زمانی که 15 خرداد رخ داد و در واقع درگیری حکومت با مردم مسلمان و علمایی شد که مرجعیّت هم در آن قرار گرفت وگرنه تا قبلش با اینکه از حکومت ناراضی بودند امّا در عین حال شخصیّتهایی مثل آیت الله بروجردی یا آسید عبدالکریم حائری یا بزرگان دیگر حکومت را اجمالاً میگفتند که خلاصه لحاظش کنید.
حالا حکومت شیعه داریم، آنها همه حکومت شیعه بودند ولی با حکومت شیعه فاسد، حکومت شیعه فاسد بودند. این نوسانات را ما در شیعه داشتیم، متعدّد هم بوده، چه شیعهای که دورهی آل بویه بوده، چه شیعهای که مرعشیها توی مازندران داشتند، چه شیعیانی مثل حکومتهایی که محلّی بوده و محدود مثل سربداران یا برخی از جاهای دیگر مثل سیف الدوله همدانی و اینها. مواردش متعدّد است دیگر حکومتهایی که در طول تاریخ از شیعیان بودند از اهل سنّت نبودند. حالا چه آنهایی که در یمن هم گاه بودند و غیره. حالا صالح بودند و فاسد، همه که یکسان نبودند. اصلاً حکومت متأسفانه شکل که میگیرد، قدرت پیدا میشود، مال پیدا میشود، سلامتش خیلی سخت است، خیلی خیلی سخت میشود که ابعاد مختلفش سلامت داشته باشد. ممکن است کلیّاتش سلامت داشته باشد، اهداف کلّیاش سالم باشد ولی رفتارهای جزئی خیلیهایش مشکل داشته باشد.
حالا در مورد این ممکن است یک کسی بگوید ما قبل از انقلاب و بعد از انقلاب هم نمیگوییم؛ وجود یک دولتی ولو نیم بند در دورهی غیبت به اسم شیعه یا دولت کافر، این شاید رفتارهای ما را متفاوت کند که باید بیاییم در مورد این صحبت کنیم.
در هر صورت عرض من بر این است یعنی عرض بزرگان که فرمودند ما هم از آنها داریم استفاده میکنیم. این قاعدهی احیاء چون ارتباط پیدا میکند با حداقل مورد قطعیاش زمین است، احیای زمین. زمین جزء داراییهای بسیار بسیار مهم است. امروزه جزء مادر داراییها گاه از آن حساب برده میشود به خاطر اینکه زمین مواد اوّلیه توی آن است مثلاً معادن در آن است. در زمین باید ساکن باشی. کالاهای کشاورزی معمولاً بر اساس زمین تهیّه و توزیع میشود، جادّهها و غیره. همه چیز روی زمین است؛ بنابراین زمین خیلی مهم است.
بخشهای بسیار زیادی از زمین هم همچنان غیر آباد است و بایر است. ما در کشور ایران نگاه کنیم، چه مقدار بیابان است، شهرها را نگاه کنید و بین شهرها و بیابان. شما خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان و کرمان و یزد و یک بخش مهمی از شرق اصفهان و بخشهایی از سمنان، اینها را وقتی نگاه میکنی بعد میآییم قم که خیلیاش و همچنین مناطق مختلفی از فارس و خوزستان، اینها اکثراً بیابان است. یعنی اگر ایران حالا یک و ششصد است، شاید یک و چهارصد آن یا یک و دویست آن بیابان باشد. بیابانهای بسیار بسیار بزرگ که هیچ احیایی در آن صورت نگرفته است. مجموعهی اموری را در اختیار دارد، چه معادن دارد، مثلاً زمینهای خاص دارد که از آن میشود استفاده کرد. پس قاعدهی احیاء هنوز جا دارد برای زمین آن، برای زمین هنوز جا دارد که ما احیاء کنیم.
الآن میرویم در عربستان، در عراق، در مثلاً سوریه، در اردن، در آفریقا، خیلی بیابان است. در اروپا حداقل توی اسپانیا و پرتغال یک بخشی بیابان است، چون بقیّهاش سبز است. تقریباً این قاره، قاره سبز به آن میگویند. در استرالیا یک بیابان بزرگی در وسط آن است. در آمریکا یک بیابان بزرگی در مناطق مرکزی آن است، مناطقی مثل تگزاس و اینها، بیابانهای بزرگی هم دارد. بیابانهای نوادا و غیره که خیلی از بمبهای اتمی را وقتی بخواهند امتحان کنند آن جاها امتحان میکنند.
در کل دنیا پس نگاه کنید بیابان خیلی زیاد است هنوز؛ یعنی این قاعده تعطیل نشده است. چون اگر همه جا فرض کنید به عنوان مثال عرض میکنم اگر کسی توی اروپا باشد که بیابان ندارد، وقتی میگوید آقا «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً» دنبال ارض میته باید بگردند. ارض میته، آقا این ارضها که همه آباد است. حالا یا آباد بالاصالة است یا آباد بالاعمال مثلاً احیاء شده در آن. این سبزی، کوهها، این دشتها، بخشهای زیادی که پر از آب است. آب زیاد دارد اروپا، آب شیرین از کوههای مختلف و اینها زیاد دارد. شرایطش فرق میکند خیلی متفاوت است با ما درکشور ما.
ما یک کشوری هستیم کم آب هستیم کلاً کم آب هستیم. نه الآن کم آب هستیم قرنهاست کم آب هستیم. باران کم میآید. به یک تعبیری کسی میگفت آقا فکر این نباشید وارد خشکسالی شدیم یا نه، ایران همیشه این چنین حالتی دارد. من و شما باید زحمت بکشیم از این آب این مقداری که میآید درست برداشت کنیم.
جمعیّت ایران در عرض این صد ساله اخیر چند برابر شده، چیزی حدود ده برابر شده است. یعنی اوایل دورهی رضاخان جمعیّت ایران احتمالاً روی ده میلیون بوده، روی هشت میلیون بوده که الآن نزدیک نود میلیون است. تازه آن زمان رضاخان یک بخشهایی هم توی ایران بود مثل بحرین و اینها که الآن جدا شده از ایران. در کل جمعیّت ایران توی این صد ساله اخیر چیزی حدود ده برابر، نه برابر شده، آن موقع آب کم بوده، هنوز هم آب کم است.
با این همه دستگاههای مختلف و امکانات زدن چاه و فرستادن این متهها تا عمق چند صد متری و چند هزار متری که در بخش نفت چند هزار متر زیر زمین است و نفت را استخراج میکنند. و آب، آبهای سیصد متر، چهارصد متر، پانصد متر، هفتصد متر کم و بیش زده شده ولی آب کم است. باران در کل توی ایران کم است و کم بوده.
خشکسالیهایی که مطرح بوده، این اصلاً اینکه این نماز باران چه حل شده؟ این خودش دلالت میکند که کم آبی بوده، کم بارش بوده و میخواندند که حالا در روایتها است که مثلاً در کوفه که دورش نزدیکش رودخانهی بزرگی مثل فرات است. آمدند میگوید در تاریخ آمده است که آمدند به علی (علیه السلام) گفتند که نقل شده به علی (علیه السلام) گفتند که این، روایت را الآن پیدا کنم بگذارید حالا تیمّناً و تبرّکاً این را هم بخوانم.
به امیرالمؤمنین گفتند که آقا باران نیامده خلاصه یک فکری کن آنجا میگویند که علی (علیه السلام) به امام حسین، بعضیها به من گفته بودند به امام حسن بوده ما شنیدیم. ولی من یادم است به امام حسین که روایتش هم بعداً هم گشتم و پیدا کردم به حضرت حسین فرمود که شما دعا کن و حضرت حسین آنجا، دعایش هم نگاشته شده. شروع کرد به دعا کردن بعد و از خدا خواست که ای خدای دعا پس گرفته باران بفرست و مردم زیادی محتاجند و نیازمندند. و آن راوی آنطور گفته که من افرادی که بودند دیدند باران آمد. بعد بعضی از افراد که از روستاها آمده بودند گفتند آقا ما روستایمان را راه که میآمدیم خیلی مفصّل باران مفصّلی آمده بود و وضعیّت خوب بود.
همین که نماز استسقاء در واقع بیان شده این نشان میدهد که کمبود بارش بوده و وجود داشته و از قدیم الایام شما الآن مثلاً میشنوی آقای خوانساری مشهور مثلاً نماز باران خوانده است. پس این پیداست که کم آبی در طول سالهای مختلف توی مناطق ایران وجود داشته است. از زمانی که در مورد امام رضا نقل میکنند در مرو حضرت رضا آمده گفتند که رفته نماز باران.
پس این کم آبی یک امری بوده که وجود داشته، بیابان بوده و بنابراین این مسئلهی قاعدهی احیاء حتّی در مورد زمین، حالا من در مورد غیر زمینش هم بحث داریم، در مورد زمینش موارد قابل توجّهی است که میشود هنوز از آن استفاده کرد. حدیث را پیدا نکردم حالا بعد یادم باشد میگذارمش توی سایت. آن روایت زیبایی است که در مورد امام حسین توی دانشنامهی امام حسین است. حالا شاید هم اگر آقای نقیبی که و دوستان عزیز دیگر بگردند راحت پیدا میکنند که امام حسین دعای باران خوانده، دعا کرده برای باران و باران آمده در کوفه. این جالب است حالا خواستهی امیرالمؤمنین گفته شما دعا کن. چند جا من اینجوری دیدم که اینها را جمع کردم تقریباً.
علی (علیه السلام) توی یک روایتی نقل شده است که یک بار یک مردی، دورهی خلیفهی دوّم تو راه مکّه توی یک جایی اطراق کرده بودند. یک کسی یک مسئلهای برایش پیش آمد. مسئلهاش هم این بود که نمیدانم توی راه که میآمده چند تا تخم شترمرغ گیرش آمده پخته و خورده در حالی که توی حرم بوده یا چیز.
امام حسین هم دارد. عدّهای نزد علی (علیه السلام) آمدند از اندکی باران شکایت گفتند یا اباالحسن در طلب باران برای ما دعایی کن. پس حسن چنین دعا کرد بارالها فلان. این ترجمهاش است حالا متنش ولی توی آن روایتی که من دارم امام حسین است. گرچه حالا هر دویشان یک گوهرند، یک حقیقتاند. آنجا توی آن روایت است.
سپس امیرالمؤمنین به امام حسین فرمود تو نیز دعا کن. امام دعا کرد. حالا ترجمهاش است و دیگر اینجا دعا کردند. بعداً گفته دعای باران سیلآسایی برایمان بفرست و خیلی خوب و عالی و بعد باران آمده است.
آن وقت توی آن روایت، حالا این را میخواستم عرض کنم. توی آن روایت است که این مرد که تخم شترمرغ پخته بود و خورده بود و محرم هم بود. بعد رسید به خلیفه، به خلیفه گفت که من همچنین کاری کردم چه کار کنم؟ گفت من هیچی یادم نمیآید که پیغبر چیزی فرموده، صبر کن الآن توی راه دارد داماد پیامبر میآید ابوالحسن از او سوال کن. گفت باشد. امیرالمؤمنین رسید بعد عمر گفت که از ایشان سوال کن. گفت آمد مسئلهاش را گفت که آقا من اینجوری بودم اینجوری بودم اینجوری بودم، اینطوری شد چه کار کنم؟ گفت برو از آن جوان سوال کن.
گفت بابا تو هم هی هر کدامتان ما را پاس میدهید به دیگری. چرا اینجوری عمل میکنید؟ من یک سوال داشتم شما میگویی برو به او، آن یکی میگوید برو به او. عمر به او گفت: هی، یعنی یک تندی به او کرد، حواست کجاست؟ آن نوهی پیغمبر است، پسر پیغمبر است، برو از او سوال کن. این خلاصه دید با یک آدم زمختی طرف است. رفت پیش امام حسین سوال از ایشان کرد. امام حسین به او توضیح داد و بعد به او گفت مثلاً برو اگر مثلاً حیوانی داری از تخمهای آنها را بگیر و بگذار و بعد تا یک بچّهای به دنیا بیاید و بعد قصّه را اینجور جواب داد.
این جوابی که داد علی (علیه السلام) این بچّه را یعنی جوان خودش را، امام حسین توی بغل گرفت و بوسید. گفت: مرحبا. باریکلا. خیلی خوشش آمد. عمر از این سوال کرد این جواب که تو دادی این چجوری بود؟ شاید اینجوری که شما میگویید شاید نشود. حالا من متنش را ندارم. آن جواب داد گفت نه اینجوری اینطوری است. خیلی تعجّب کرد. گفت عجب اینها چطور علم را مثل اینکه به ایشان خوراندند این علم را غذا به آنها دادند.
این کار را میکرد. گاهی وقتها علی (علیه السلام) وقتی میگفتند میگفت این بچّههای پیغمبر هستند بگذارید اینها دعا کنند و به آنها اعتماد داشت صد در صد. اعتقاد داشت به آنها صد در صد. و اینکه اگر اینها دعا کنند منتها آنها امام نبودند، هنوز توی مرحله امامت نیستند امّا آن پاکی و آن ارتباطی که با خدای متعال دارد و آن آبرویی که پیش خدا دارد، هم حسنین هر دو به ویژه حسین بن علی که خیلی اهل دعا و نیایش و اینها بوده. خیلی متفاوت است گرچه همهی ائمه مقامات زیادی دارند ولی امام سجاد وقتی به آن میگفتند که خیلی نماز میخوانی، میگفت شما پدر من را ندیدهاید. از حسین بن علی هم میگفت شما پدر من را ندیده بودید. به امیرالمؤمنین هم که سوال کرده بودند گفت شما پیامبر را ندیده بودید که چطور دعا و نماز میخواند.
عجیب هست نگاه کنید دوستان حالا ببخشید من نباید بروم. این آب باران برد ما را یک جای دیگر. آنها هم بیست و چهار ساعت بیشتر وقت نداشتند از ما. ما هم بیست و چهار ساعت وقت داریم. این چطوری بیست و چهار ساعت را تقسیمبندی میکرد و به این همه کار میرسد.
حالا عرضم بر این بود در هر صورت سرزمینهایی که توی این مناطق بودند همیشه خشک بوده، اینجور نیست که الآن خشک باشد. تازه الآن جمعیّت توی این صد ساله ده برابر شده است. توی این پانصد سال اخیر شاید این جمعیّت مثلاً چند میلیون بوده آن موقع در زمین ما نمیدانیم. کمی سخت است برایمان مقایسه کردند ولی خیلی کم بوده. کل ایران دو سه میلیون بیشتر جمعیّت نداشته یا پنج میلیون جمعیّت داشته و پراکنده هم بوده است. حالا گاهی وقتها نقل میکنند میگویند در نیشابور وقتی مغول آمد یک میلیون جمعیّت داشت. آیا سرشماریهای دقیقی وجود داشته یا نه، نمیدانیم. امّا در عین حال عددهایی که گفته میشود تعداد جمعیّت هر چی بوده ولی الآن جمعیّت بیشتر از قبل است.
در کل دنیا این آمارها و اینها را که بررسی کردند نرخ رشدش بالا بوده ولی جمعیّت زیاد نمیشده؛ یعنی نرخ زاد و ولد زیاد بوده ولی جمعیّت زیاد نمیشده چون بسیاری فوت میکردند. اینکه یک آدمی یک عمر طولانی کند بسیار تک بوده. حالا تکهایش مهم نیست الآن هم تک است، میانگین مهم بوده. الآن میانگین مثلاً توی دنیا 80 سال است. توی ایران 75 سال 74 سال است. خانمها یک کم بیشتر از آقایان. ولی در دنیا مثلاً روی 80 است کشورهای توسعه یافته 80 سال است.
ژاپن روی 90 است مثلاً میانگین عمرش خیلی بالاست. رفته روی 90 یک مقداری بالاتر. نشان میدهد که میانگین عمر یعنی میلیونها آدم به طور میانگین اینقدر هستند، خیلی اهمیّت دارد. بهداشت و درمان افزایش پیدا کرده است. با همهی این جنگهای اتمی و غیر اتمی این همه بمبهای شیمیایی و این همه بلایا که الآن با یک بمب الآن به راحتی یک نفر با یک اسلحه، یک بچّه با یک اسلحه میتواند به اندازهی تیرهایش آدم بریزه روی زمین. که آن موقع تا یک نفر میخواست یک نفر را بکشد با شمشیر خیلی باید زحمت میکشید.
پس زمینهای خشک وجود داشته و قاعدهی احیاء وجود داشته و از آن استفاده میشده و همچنان است. این یک مطلب. قاعدهی احیاء مهم است؛ چون روی ثروت اثر زیادی دارد دوستان عزیز. خیلی روی ثروت اثر دارد؛ چون شما زمین را در اختیار افراد قرار میدهید. قدیم چون کلنگ و تیشه و بیل و گاوآهن و اینها بود، اگر یک کسی میخواست احیاء کند خیلی وقت میبرد، زمان میبرد.
نمیدانم تا حالا دوستان احتمالاً شما هم اهل روستا و شهرهای کوچک و بزرگ هستید. دیدید توی کوهپایهها افرادی که میروند آنجا را میخواهند، زمینش را توی کردستان مثلاً من دیدم یا توی شهرهای دیگر. توی روستای خودمان که روستای پدریمان بود مثلاً کل آن کوهها را اینها رفته بودند آباد کرده بودند.
وقتی میخواستند آباد کنند اینقدر خاک و اینقدر خاک کم بود و سنگ زیاد بود توی کوهها خیلی زمان میبرد تا میتوانستی یک تکّهی زمین یک هکتاری را آماده کنی برای کشت و زرع. توی بیابانها این دستگاههای مجهّز که نبود با تراکتور با سرعت بتواند شخم بزند، احیاء کند، چاه بزند با این دستگاههای بیل مکانیکی یا متههای بزرگ سریع حفره در بیاورد، در خت بکارد با چه سرعتی دیدید با این دستگاهها. قدیم خیلی اینها سخت بود که من گاهی وقتها با پدرم صحبت میکردم یا غیره میگفتند تا ما میخواستیم یک تکّهای از کوه را آماده کنیم که بعد در آن درخت بکاریم. انگور بکاریم یا مثلاً انجیر بکاریم یا درختهای دیگر یا زراعت کنیم، زمان زیادی میبرد.
بعد زراعت که میکردیم چند هکتار زمین چقدر باید تلاش میکردیم تا بتوانیم آنجا را بکاریم. بعد برای درو کردنش چقدر سختی باید میکشیدیم. و چندین روز کل طایفه باید روی آن زمینهای روستا جمع میشد و زمینها و اینها را برداشت میکرد. تراکتور که نبود و فقط با امکانات ساده و یک داس بوده که میتوانستند این کار را انجام دهند. توی گرمای تابستان باید این کار انجام میشد. بالطبع قدیم برای احیاء فرصت خیلی کم بود و بنابراین هر کسی هم که میخواست احیاء کند، فقط زمینهای اطراف روستا و یک مقدار دورتر را احیاء میکردند.
این جابهجایی ثروت با قاعدهی احیاء امکان نداشت. شاید به همین علّت، شاید به همین علّت پیامبر گرامی فرموده که «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً فَهِيَ لَه» هر کی هر چی احیاء کرد برای خودش. هم جمعیّت کم بود و هم زمین زیاد. بود. موقعیّت فراوان بود که افراد بتوانند این کار را انجام دهند. شاید شاید نمیدانیم دقیقاً جایگاه این روایات، موقعیّت مکانی و زمانی که داشته به این نحو بوده و قبل از پیامبر هم این سیره و سنّت وجود داشته از من لدن آدم الی خاتم و من لدن خاتم تا قبل از این عصر صنعتی، همچنان بوده است.
توی دورهی فعلی به خاطر این عصر صنعتی شدن و اینکه یک سرمایهگذار یا یک نفر اگر به آن اجازه دهی میتواند با ده تا دستگاه تراکتور و لودر و بلدوزر زحمت بکشد و آباد کند. و زمینهی کار فراهم کند، زمینهی کشت فراهم کند. آیا این ادامه دارد یا نه؟ برخی از بزرگان میگویند آقا چه اشکالی دارد همچنان ادامه داشته باشد تا زمانی که کل زمینها آباد شود.
شما این زمین فرض کنید این زمین منطقهی بین قم و دلیجان را بیابانهای زیادی است. نه میگذاری من بروم احیاء کنم، نه خودت احیاء میکنی، هزار و دو تا شرط و قید و بند میگذاری بعد هم میگویی من بهت میدهم فقط چند سال مثلاً، آن هم احیاء نمیکند چون میداند چیزی برای خودش و فرزندانش نمیماند. یا میگوییم اگر دادیم به دست اینها ثروتهای زیادی گیر اینها میآید. آیا اشکال دارد اینها ثروت کسب کنند؟ احیاء کنند؟ ولی احیاء کنند، کار کنند.
الآن زمینهای بین قم و تهران چند کیلومتر در چند کیلومتر است؟ یک 100 کیلومتر که 100 کیلومتر 120 کیلومتر حالا تا قبل از آن قسمتهایی که درخت و اینها است. اصلاً 50 کیلومتر. 50 کیلومتر طول، حداقل شما فکر کنید این 50 کیلومتر طول یعنی 50 کیلومتر یعنی 50 هزار متر. درست. ضربدر 50 کیلومتر برود تا آن پشت ورامین، از این طرف هم برود این سمت. 50 هزار متر ضربدر 50 هزار متر میشود چقدر؟ میشود 2500 میلیون متر مربع تقسیم بر 10 هزار کنید، 2500 میلیون، میشود 25 میلیون هکتار. شما این 25 میلیون هکتار را هر 10 هکتارش را بده به یک نفر. 25 میلیون هکتار، هر 10 هکتارش را بدهید به یک نفر. میشود 5/2 میلیون آدم. میگویید آقا 10 هکتار 10 هکتار من توزیع میکنم هر کس خواست. 5/2 میلیون اصلاً یک بخش مهمّی از مجموعهی جمعیّتی که دور و بر تهران و قم است بروند زمین بگیرند. بروید بسازید. زمین به ملک شما در میآورم به شرطی که بسازی، سرمایهگذاری در آن کنی. حالا اینکه قم و تهران است، استان سمنان، استان یزد، استان فلان.
زمین تا دلمان بخواهد هست زیاد است به یک صورتی این را توزیع کنید. برو در بیاور. معدن در آن درآوردی نوش جانت، زمین کشتی نوش جانت، باغ درست کردی نوشت جانت. آیا اگر این کار را کنیم کشور آباد میشود یا نه؟ به هر کسی هم ده هکتار بدهیم.
یک طرحی باغخانه بود که دورهی آقای احمدی نژاد مطرح بود، حالا آن خانههای شهری بود. زمینهای کشاورزی را متأسفانه اگر بوده اشتباه بوده، اگر نبوده خوب بوده. زمینهای کشاورزی یعنی زمینهای دور شهر، همان زمینهایی که آباد شده بود، آنها که دیگر نباید خرابش کرد. بیابانها را باید داد. بله به نظر من بیاییم بیابانها را بدهیم. ایرانیهای نسل آینده بچّههای ایرانیهای همین نسلاند دیگر. یعنی اگر دادند مثلاً به آقای الف بعد از آقای الف میرسد به خاندانش. بچّههایش و نوههایش و نبیرهها، اگر هم بچّه نداشت برمیگردد به دولت.
اگر از افراد مثلاً این باید روی آن یک کم یک فکر اقتصادی میخواهد. یعنی بحث فقهیاش یک مسئله است. آثارش است، اقتصادی که میگویم آثار. آیا این باعث بهبود توزیع درآمد میشود یا بدتر میکند؟ من رضایی به عنوان مثال اگر بدانم آقا من یک ده هکتار توی یک بیابانی دارم، دولت هم میگوید من حاضرم جادّه هم بکشم برای آن منطقه. یک جادّهی اوّلیه بکشم. یک خطی میکشم بعداً این منطقه بتوانم دستهبندی کنم بهت میدهم. من رضایی اگر پول اضافهای آوردم به جای اینکه بروم باغ از یک نفر بخرم، میروم همانجا سعی میکنم باغ بزنم. از روشهای جدید بهرهبرداری استفاده کنم تا میشود آب کمتر مصرف کنم.
این را روی آن باید دوستان عزیز چون این بحث قاعدهی احیاء این بحثهای اقتصادیاش خیلی مهم است. توی زمینهایی که شما دارید ممکن است بروید توی زمین آثار باستانی پیدا کنید که بعد آثار باستانی دولت از ما بخرد یا گفته باشد اگر آثار باستانی پیدا کردید به من بدهید با فلان قیمت از شما میگیرم. اگر فهمیدند که پیدا کردید و ندادید کل مالکیّت زمین را از شما میگیرند، کلاً بیرونتان میکنند. معادن طلا اگر توی آن بود مال ملّی است وگرنه میگذارند شما از آن استفاده کنید غیر از برخی از معادن مابقیاش شما میتوانید استفاده کنید.
اگر این کار را انجام دهند توزیع درآمد بهتر میشود یا بدتر؟ باید روی آن فکر کنید. اگر به همه برابر بدهند، یک کاری هم باید دولت انجام دهد که آن باید مراقبت کنیم آن آیهی شریفه که دربارهی فیء است، این را لحاظ کنیم. نگاه کنید دوستان یک آیهی شریفه فرموده: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَىٰ وَ الْيَتَامَىٰ وَ الْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ» سورهی حشر، آیهی، بله 7 اگر اشتباه نکنم. اگر اشتباه نکنم آیهی 7 است.
«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَىٰ وَ الْيَتَامَىٰ وَ الْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ» این آیهی شریفه فرموده ما زمین فیء را، این زمینهایی که روی آن جنگ نشده «لَمْيُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَارِكَابٍ» دادیم به پیامبر و مال خداست، مال پیامبر است، مال ذوی القربی است که طبق روایات امامت است یا جانشینان پیامبر یا حاکمیّت حالا به هر صورت. همچنین یتامی، مساکین، ابن سبیل. چرا به اینها دادید؟ «كَيْ لَايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ» به خاطر اینکه بین ثروتمندان نگردد به نیازمندان برسد.
ما اگر اینها را آمدیم تملیک کردیم این زمینها را بین مردم، حالا دولت میتواند این کار را کند، بگوید آقا این زمین را در اختیارت قرار میدهم روی آن استفاده کن تا هر وقت روی آن کار میکنی و بهرهبرداری میکنی، نوش جانت برای خودت و ما هم حمایت میکنیم در واقع از این کاری که تو داری انجام میدهی. مراقب باشیم که این آیه ضربه نخورد. یعنی این کاری که داریم انجام میدهیم باعث نشود که یک عدّهای از افراد باشند بروند زمینهایشان را به یک عدّهای تواناتر بفروشند، آن آدم ده هکتار خودش و ده هکتار بغلی با ده هکتار بغلی همه را بخرد و بشود یک 500 هکتار، داشته باشد و یک ثروت افسانهای ممکن است ایجاد کند برای خودش. بهرهبرداریاش را خیلی خاص انجام دهد. این را باید در موردش فکر کنیم. به سادگی نمیشود بگوییم این کار غلط است یا درست؟ به سادگی نمیتوانیم حقیقت.
ما در تاریخ داریم که امیرالمؤمنین باغات زیادی را احیاء کرد. باغات را میرفت زمینهایی را که فروخته بود یعنی پیامبر برخی از این زمینها را به بعضیها واگذار کرده بود. آن آدم نتوانست روی آن کار کند. گفت من آن زمین فایده ندارد. امیرالمؤمنین گفت آن زمین را به من میفروشی؟ خریدش همان زمین ینبُع را. زمین ینبُع را خرید.
بعد وقتی رفت چون منطقه ینبُع به دریای سرخ نزدیک میشود و اشراف دارد، میگویند حضرت وقتی روی آن زمین ایستاد، گفت که اینجا زیرش یک دریایی از آب است. چون کوهپایه است به حساب به ساحل نزدیک میشد. حالا فاصله دارد من دقیقاً نمیدانم چقدر است ولی فاصله دارد، فاصلهاش زیاد است. گفت اینجا روی دریایی از آب است و بعد هم شروع کرد احیاء کردن و باغات را احداث کرد و چاه هم درآورد. و آن داستان مشهور مال چاه ابی نیزر که آنجا درآورد و حضرت بعد وقف کرد این چاه را برای دیگران و از باغهایش هم استفاده کرد و غیره.
ما در تاریخ داریم که اینها زمینهای زیادی در اختیارشان بوده احیاء میکردند و حکومت هم به آنها داده بود، پیامبر هم داد یا خودشان رفتند از دیگرانی که ناتوان بودند خریدند و احیاء کردند. آیا توزیع زمین میان، فقط وقتی میخواهی توزیع کنی به همهی نیازمندان بده. کما اینکه اگر احیاناً به افراد زمینهایی واگذار شود، آنهایی که خانه ندارند، فقیرند نه آنکه خانه داشته و خانهاش را فروخته.
ما بعضی از افراد داریم خانه نمیخرند، میگوییم چرا نمیخری؟ میگوید برای چی بخرم؟ میگوییم تو پول داری؟ میگوید برای چی بخرم؟ من میروم یک خانهی نو اجاره میکنم چهار پنج سال توی آن میماند تا این خانه کهنه شود یک ذرّه از دل و دماغ هم بیفتد بعد اینجا را رها میکنم و میروم یک خانه دیگر اجاره میکنم. با پولم به جای اینکه این پولم را بدهم یک میلیارد یک خانه یک محلّه همیشه هم همان جا بمانم هی لولهاش خراب شود، هی نمیدانم غیره. با یک میلیاردم مثلاً کار میکنم میروم یک خانهی نویی اجاره میکنم پول درمیآورم و آن اجاره خانه را میدهم. هر پنج سالی هم یک جا توی یک محلّهی شهر میگردم مثلاً. و این برای من خیلی مفید است که مثلاً این کار را انجام میدهم.
اگر آن کسانی که واقعاً نیازمندند، اگر اطلاعات و آمار یک زمانی توی ایران کامل شد اگر که متأسفانه کامل نیست و کامل نیست و کامل نیست و برای همین هم است بسیاری از سیاستهای توزیع درآمدی که در ایران شکل میگیرد به هدف نمیرسد. و به آن کسی که باید یارانه داده شود، یارانه داده نمیشود یا فقط به او داده نمیشود. به خیلی از افراد ثروتمند متأسفانه یارانه داده میشود و دولت هیچ نمیتواند درست و حسابی بگوید که فلانی چی دارد چی ندارد.
الآن آمدهاند اعلام کردهاند اینجوری که ما از حسابهای گردشهای مالی میخواهیم دهکها را دربیاوریم یا از چی؟ یا از داشتن ماشین. آدمهایی هستند که همهی پولش را میکند طلا میگذارد توی خانه نگه میدارد. آدمی هست که یک ماشین پراید ساده دارد ولی ثروتمند است. کم نیستند اینجوری. آدم هم است که بندهی خدا هیچی ندارد، رفته هر چی پول داشته داده یک ماشین سیتروئن خریده، نمیدانم ماشین فلان خریده، ماشین فلان خریده، همه میگویند بهبه این آدم که چیز است.
خیلی آمارهای ما باید کامل و کاملتر شود تا سیاستهایی که دولت میخواهد اجرا کند، اگر برای توزیع درآمد باشد، اگر میخواهد زمین بدهد، اگر میخواهد سهام عدالت بدهد، اگر میخواهد نمیدانم یارانه بدهد، اگر هر امر خوبی که میخواهند دولتها انجام دهند، دولت خاص که نیست همهی دولتها به دنبال این کار بودهاند کم و زیاد، اطلاعات و آمارهایشان به هدف اصابت نمیکرد و خیلی کمبود داریم توی این زمینه.
آیا ما زمین احیاء، حالا این بحث احیاء با همین مقداری که اجمالاً خواندیم بعداً میآید بحثهایش. آیا اگر ما اجازه بدهیم افراد مالک شوند این مثلاً یک امر قبیحی رخ میدهد یا نه امر قبیحی نیست؟ چرا این را میگویم دوستان عزیز؟ به خاطر اینکه گاهی وقتها توی بحثهای فقهی بزرگان که آمدند بحث کردند میگویند آقا هر کس روی زمین کار کرد و بعد آن زمین رها شد یا به علّتی فلان، این باید برگردد به اموال عمومی، چون اگر شما این را اجازه بدهید این زمینها را میگیرند چند سال احیاء میکنند بعد رها میکنند همانطور میماند یا این را میگویند یا میگویند اگر شما اجازه دادید که با احیاء مالکیت پیش بیاید، بخشی از این ثروتها میتوانند صدها هکتار زمین احیاء کنند پس باید به آنها بدهی و مال خودشان باشد.
اینکه آیا این کار درست است یا غلط است، به نظر میآید دوستان عزیز ما با توجّه به وجود این همه زمین که در کشور است، این همه معدن که در کشور است، اگر ما مجاز بدانیم که افراد بروند سرمایهگذاری کنند و با این سرمایهگذاری ثروت کسب کند ولی مراقبت کنیم به اینکه آقا اگر ما به شما معدن میدهیم ولی نه اینکه خاک را ببری خارج، خیلی کیف کنی برای خودت، اموال کشور، به شرط اینکه بتوانی این را بازسازی کنی به آن مرحلهی ارزش افزودهی خوب برسانی، کارگرها استخدام شوند، اشتغال هم رخ بدهد ما اجازه میدهیم برداشت کنی برای خودت مثلاً هر چی ثروت کسب کردی. البته 20 درصد معدن را خمس مثلاً باید بدهی. مالیات کشوری را باید بدهی. کدامش درست است؟
ما برویم در یک مطالعهای الآن نمیخواهم اینجا این را مطالعه کنم فقط میخواهم بگویم اینها ارتباط دارد. یک مطالعهی کنید. به طور کل دوستان عزیز نگاه کنید این سیاست قاعدهی احیاء و اینگونه که پیامبر گرامی از زمانی که در مدینه تشریف داشتند آنجا این کار صورت گرفته، مناطق بیابانی زیادی آباد شد به خاطر همین عملکرد پیامبر و همین دستوری که داد. هم قبل از پیامبر اسلام و هم بعد از او.
به خصوص توی این دوران جدید کشورهای مختلفی یکی از کارهایی که انجام دادند اسمش اصلاحات ارضی بود. حالا در ایران اصلاحات ارضی بود و توی جاهای دیگر. توی آمریکای جنوبی همینطور، تو آفریقا همینگونه، تو آسیا همینگونه. جاهای زیادی زمینهایی را که احیاناً در اختیار برخی از مالکان بزرگ بود تیکهتیکه کردند دادند به مالکان کوچک، به کشاورزهایی که روی آن کار میکردند.
و این هم بخشیاش به خاطر شاید به خاطر همینطور که در مورد ایران هم این بود که شاه آمد آن نظام ارباب و رعیّتی که گفته میشد، یعنی صاحبان زمینها را که زمینهای زیادی داشتند آنها را خواست زمینها را از آنها گرفت، یک بخشی را به خودشان داد، مابقی را تقسیم کرد به کشاورزهایی که روی آن کار میکردند. زمینهایی که پدرش مثلاً داشت اینها را آوردند گرفتند، حالا پولش را هم گرفت ولی این زمینها را توزیع کردند. مسئلهی مالکیّت توی ایران دچار یک چالش شد. کشورهای مختلف هم این کار را انجام دادند. در برخی از کشورها این سیاستها خیلی موفقیّتآمیز بود. توی بعضی از کشورها نه و نوسان دارد. آیا اگر ما این سیاست را به خرج بدهیم این سیاست خوب است یا بد است؟
حالا به جای اینکه ما برویم زمینهایی که قبلاً کسی دیگر آباد کرده بگیریم نه آن کار را انجام ندهیم، بلکه به جای اینکه آن کار را انجام دهیم، زمینهای موات را در واقع در اختیار، زمینهای موات را در اختیار افراد قرار دهیم که بروید احیاء کنید. حرف پیامبر این نبود که بروید زمینهایی که دیگران احیاء کردند شما بگیرید توزیع کنید. آن زمینی که صفر کیلومتر است را بیایید روی آن احیاء کنید. این بحث اصلاحات ارضی. توزیع زمین، تقسیم زمین، واگذاری زمین به افراد توی جاهای مختلف دنیا شکل گرفت. تو کشورهای توسعه یافته و کشورهای عدم توسعه یافته، توسعه نیافته همهاش بوده. نتایج خیلی مختلفی هم دوستان عزیز دارد.
میتوانیم اگر مایل بودید که یعنی بحث گنجایش داشته باشد ما میتوانیم دربارهی آن بیاییم یک جلسهای را مثلاً در موردش صحبت کنیم. یک کتابی است آقای کیت گریفین دربارهی شیوههای توسعهیافتگی و نظریههایی که در مورد توسعه بوده، نشر نی چاپ کرده چندین سال قبل. کتابش خیلی کتاب وزینی است. نظریات مختلفی که در مورد توسعه است یکیاش در مورد توزیع درآمد است. چه نظریههایی در مورد توسعه است یکیاش این است که راه توسعه این است که توزیع درآمد را انجام بدهید.
بعد ایشان آورده تعدادی از کشورهای آمریکای جنوبی و آسیایی و آفریقایی را آورده و مورد بررسی قرار داده، ده بیست تا از این کشورها را مقایسه کرده که این سیاست توزیع درآمدی که در آنها شکل گرفت، حالا یا زمین توزیع کردند یا یارانه دادند یا غیره، آیا این با توسعه، توسعهیافتگی را بهتر کرد، سریعتر کرد یا اینکه نه عقب انداخت و داراییها هدر رفت؟ کتابهای دیگری هم است. چون بحث زمین یک بحث خیلی مهم است، اثرگذاریست.
الآن همانطور که میدانید خیلی از افراد هستند از قدیم زمینهای زیادی اطراف شهر قم از آن، آنها بوده، رها شده بود گذاشته بودند. زمینی که شاید هر هکتارش را مثلاً پنج ریال خریده بودند. الآن زمین میلیاردها پول میارزد. آن موقع هم پنج ریال خوب بود ولی چون فاصله با شهر داشت خیلی خریدار نداشت. شهر بزرگ شده بزرگ شده رفته توی دیوارهی آن زمین. الآن آن زمین خیلی ارزش پیدا کرده است. افراد حاضرند بروند آنجا بسازند، آنجا اداره شود، یک مکان تولیدی شود. خیلی ارزش پیدا کرده آن زمین. حالا آن زمین این پولی که نصیب شده است. حالا اگر ما زمینها را توزیع کنند به افراد، آیا این خوب است یا بد است که از احیاء بتوانیم استفاده کنیم.
به نظرم میآید بزرگانی که از برخی از روایتها، یعنی این را باید اوّل حل کنیم به نظرم بعد قضاوت کنیم. عرض من این است. اینکه آیا اگر ما زمینی را به کسی دادیم و احیاء کرد، از آن خودش میشود یا فقط اولویت استفاده از این زمین را دارد؟ لابهلای برداشتهایی که بزرگان از روایتها میکنند. گاهی وقتها میفرمایند که اگر این زمین را مثلاً ما اجازه بدهیم با احیاء بعضیها ثروتهای زیادی پیدا میکنند و غیره، گویا یک چیزی توی ذهن مبارکشان است و این مانع میشود که ما از روایتها آن طوری که اگر آزاد میبودیم برداشت میکردیم، قرار بگیرید. یعنی اگر ما میفهمیدیم هیچ فرقی نمیکند چه شما بگویی مالکیّت چه احقیّت، هیچ فرقی نمیکند. یک تبعهی فاسدی ندارد. یک فسادی مترتّب نمیشود یکی از این نظریهها، پس هیچ فرقی نمیکند از این جهت. برمیگردد به اینکه روایت چه میگوید، اگر آیهای است چه میفرماید، اگر روایتی است ظاهرش به کدام سمت است.
دوستان عزیز اینکه این را به آن توجّه کنید چون این مسئله، یک مسئلهی جاهای دیگر هم این تأثیر دارد. اگر شما دیدی آقا نوع بزرگانی که در فقه کتاب نگاشتهاند از زمان ائمه (علیهم السلام) روایتها را شنیده بودند، استفاده میکردند تا یک دورههای زیادی بزرگان زیادی قائل بودند که آقا اگر کسی احیاء کرد فَهِیَ لَهُمْ مال خودش است. اگر هم احیاناً آن روایتی که گفته بود أحق است آن را معنا میکردند، یعنی میگفتند مثل همان روایت که گفت این أحق است وَ هِیَ لَهُمْ. احق است یعنی سزاوارتر است که روی این زمین بماند پس مال آن است. گویا آن احقیّت مال تحجیر است. لَهُمْ مال وقتی است که احیاء کامل و تمام صورت بگیرد.
اگر این توی دورههای خیلی طولانی بزرگان زیادی که در دقّت و فرزانگیشان ما شکّی نداریم یک برداشتی از حدیث میکنند ولی از یک دوره به بعد یک مسائلی پیش میآید که برداشتها فرق میکند، جمعبندیها احیاناً فرق میکند. آیا این ناشی از این نیست که یک مسئلهای توی ذهن این بزرگان آمده به عنوان یک امری که آقا اگر آن برداشت را کنی یک تبعهی فاسدی دارد و به خاطر جلوگیری از آن تبعهی فاسد، سعی میکند برداشت دیگری را ظاهرتر بداند، اظهر بداند. این را باید به آن لحاظ کرد.
پس ما به نظر من قبل از اینکه ما بیاییم بگوییم ظاهر روایتها این است، اوّل باید به خودمان این را بپذیریم آقا هر کدام از این دو تا نتیجهی روایتها بود که احق است یا ملکیّت است، فرقی نمیکند از نظر اقتصادی. یک تفاوتهایی دارد امّا هیچکدامش فاسد نیست. این هم خوب است، آن هم خوب است. این یک سری اختیارات به دولت میدهد، آن یک سری از اختیارات دولت را ممکن است کم کند ولی باز اشکالی ندارد. کما اینکه در دورههایی که افراد این را به عنوان محیی، به عنوان مملّک، احیاء را مملّک میدانستند تلّقی کردند، سیستم کشاورزی داشته کار خودش را میکرده، کشت میشده، زرع میشده، انجام میشده.
حالا توی دورههایی، توی دورهای یک عدّهای یک زمینی گیرشان آمد بعد رفتند این را رها کردند، رفتند کار دیگری انجام دادند، رهایش کردند رفتند کار دیگری انجام دادند، آن زمینها مونده بود بعد میگفتند بیایید این زمینهایتان را احیاء کنید، یعنی ادامه بدهید. رها کرده بود مردم هم دنبال زمین بودند. اینجا یک مشکلی اینجا پیش آمده به خاطر مهاجرتهای روستا به شهر و غیره، ولی میشود آنها را منضبطتر کرد که آنها را فکر دیگری کرد. این یک مسئله که دوستان این مسئله خیلی خیلی مهم است. اثر دارد.
امّا مسئلهی دوّم. دیدم که برخی از فقها از جمله مرحوم آقای خویی و فکر میکنم خیلی از بزرگان دیگر هم این را قائلاند و آن اینکه نگاه کنید دوستان منهاج آقای خویی را. توی احیای موات، توی تحریر ندیدم ولی حرف این است اگر شما یک زمینی را احیاء کردی، حالا یکی میگوید احیاء که میکنی فقط صفت احیائش مال شماست، یک کسی میگوید نه رقبهی زمین هم مال شماست و دیگر یعنی در واقع این ملکیّت منتقل شد. علّت محدثه بود، احداث ایجاد کرد این را، ایجاد کرد ملکیّت را و لازم نیست مبقی هم باشد، همینجور همیشه هم احیاء باشد. حالا اگر یک روزی هم ول شد باز مال شما میماند. این یک رأی. یک رأی دیگر این است که نه اگر شما دست از احیاء برداشتی بعد از چند سال این برگشت به حالت خرابی، زمین برمیگردد به صاحب قبلی آن که امام است، پیغمبر است. حالا این دو تا رأی است. درست.
یک مسئله اینجا وجود دارد میگویند زمینی را ابتدائاً به شما دادند، زمینی را که ابتدائاً به شما دادند شما روی آن احیاء کردی این بحثها روی آن میآید. ولی اگر یک زمینی را دادند به آقای الف و رفت آبادش کرد، آبادش کرد بعد فروختش مثلاً به آقای ب، آقای ب دیگر زمین صفر کیلومتر را به آن نداده بودند، بلکه زمینی که احیاء شده بود گرفت. آقای الف گفت آقا من دیگر نمیتوانم روی آن کار کنم و نمیرسم و وقت ندارم، امسال هم کشت نکردم حتّی، بیا زمین را به شما میفروشم. زمین را فروخت. اگر زمین را فروخت به آقای ب رسید دیگر این زمین را کسی نمیتواند از آقای ب پس بگیرد. حالا میخواهد احیائش را ادامه دهد یا رها کند. این را بزرگان فرمودند. نگاه کنید دوستان عزیز این چقدر مسئله را مثلاً فرق میگذارد.
ما به جای اینکه بیاییم زمین را احیاء کنیم که بعداً بیاید فقیری پیدا شود که آقا چون الآن یک مدّتی است احیاء صورت نگرفته، نگاه کنید مردم به قول معروف میتوانند پاتک بزنند به این تعبیر، شما رأیت را بگو. اگر شما گفتی زمین اگر احیاء کردی فقط عنوان احیاء را شما داری به مجرّد اینکه از عنوان احیاء افتاد زمین از تصرّف شما خارج میشود. شما فقط احق بودی به خاطر احیاء. احیاء که رفت علّت مبقیه نداشت، پس بنابراین برمیگردد به مالک قبلی. کاری ندارد من میروم این زمین را میگیرم تا زمانی که حال احیاء دارم احیاء میکنم، برداشت میکنم. نشد، چه کار میکنم؟ زمین را میفروشم. زمین را میفروشم به پسرم، به یک کس دیگر. فروختم. زمین دیگر ملکیّتش به صورت معاملاتی منتقل شد، نه به خاطر احیاء. آن زمین دیگر آن آدم احیاء کرد، احیاء نکرد، هر چی بود دیگر مانده به آن.
حتّی یک زرنگ بازی دیگری میتوانند دربیاورند. زمین را احیاء کنم مال من شود، بفروشمش به برادرم به خواهرم، به یک کس دیگر بعد از چند سال دوباره از آن بخرم. از همین حیلههایی که انجام میدهند. اینجا الآن شما باید بگویی، اگر گفتی آقا زمین وقتی احیاء کردی فقط صفت عنوان احیائش مال شماست، ولی اگر با معامله فروختی به دیگری، اگر تعطیل کردی کارت را از ملکیّتت خارج میشود، ولی اگر با معامله فروختی به دیگری میگوید مال خودت است. آن مال او میشود دیگر بحث احیائش مطرح نیست.
اگر به این قائل باشیم مردم میآیند این کار را میکنند احیاء میکنند میفروشند، بعد از سه دست دوباره میخرند. عملاً آن اثر آن فتوا که شما میخواستی اینجا انجام بدهی اصلاً خیلی به هم میخورد. یعنی به راحتی با یک حیلهای، حیله که میگویم یعنی چاره. با یک حیلهای کل آن چیزی را که شما تلاش کرده بودی به هم میخورد و از بین میرود. این را هم باید مطرح داشته باشیم. آیا ما اگر زمینی را احیاء کردیم که شما فرمودی به ما منتقل میشود در همان موقعی که احیاء است. بعد از ده سال که احیاء کردم و فروختمش. فروختم به دیگری، دیگری صاحب آن زمین میشود. دیگر بعدش احیاء ادامه پیدا کند یا ادامه پیدا نکند فرق دیگر نمیکند.
کاری ندارد من میگویم آقای الف یک ده هکتار به من دادند، نگاه کنید حالا چقدر مسئله رخ میدهد. آقای الف بله این ده هکتار به من دادند، یک ده هکتار هم از قم و تهران به شما دادم، بله، شما احیاء کن، من هم احیاء میکنم. بعد چه کار کنید؟ بعد من زمینم را به تو میفروشم، تو هم زمینت را به من بفروش. فردا میگویند آقا این زمین دیگر احیاء نیست، میگویم من این را از معامله خریدم. من این زمین را که از راه احیاء به دستم نیامد، آن را که از راه احیاء ملکم شده بود فروختمش، رفتم یک زمین دیگر خریدم. ما با اجازه دادن به معامله بین این افراد که زمین از این ناحیه احیاء شده عملاً ممکن است تاثیر آن فتوایی که میخواست میآمد جلوی برخی از جابهجاییهای ثروت را بگیرد، بگیریم. جلوگیری کند از اینکه زمینی بلااستفاده نماند میتواند جلویش این را بگیریم، نه دیگر نمیتوانید شما این کار را انجام دهید. این هم باید در واقع در نظر بگیریم.
پس بنابراین ما قبل از اینکه وارد اینکه ببینیم زمین و این روایتها چه میفرماید، چطور برداشت کنیم، باید اوّل توی ذهنمان باشد، آیا هر کدام از اینها را برداشت کردیم تبعهی فاسد دارد و ما بر اساس آن تبعهی فاسد داریم ظاهر روایتها را تغییر میدهیم یا اینکه نه تفاوتی نمیکند.
مثل این است که شما الآن به شما بگویند آقا کر اگر یک چیزی متنجّس شده بود پاک میکند یا نه؟ میگوییم بله. اثبات کردیم که پاک میکند. میگوید آقا کر چقدر است؟ یک روایت میگوید فرض کنید 400 لیتر، یک روایت میگوید 450 لیتر. میگوید برویم ببینیم ظاهر روایت چی است؟ هر کدامش بود استفاده میکنیم. اینطور نیست که اگر گفتیم 400 لیتر یک تبعهی فاسدی دارد که اگر بگوییم 500 لیتر یک تبعهی فاسدی ندارد یا برعکس. نه آزادیم در اینکه، یعنی یک چیزی از بیرون نمیآید فشار به ما وارد شود که ظاهر را برو یک چیز دیگر معنا کن. هی فکر میکنیم نشد که، یک توجیه دیگر میخواهد. این چه کار کنیم، این نمیسازد؟ گاهی وقتها اینطور فکر کردن عملاً باعث میشود شما از آن ظاهر، ظاهری که روایت گفته، سیرهای که وجود دارد، اجماعی که وجود دارد، اقوالی که وجود دارد، یک مقدار حاشیه برویم. این را باید مد نظرمان داشته باشیم.
ما هنوز اوّل خط هستیم. جلسهی قبل یک چیزی، پس من اینجا میخواستم بگویم که این قاعده فواید زیادی دارد. و بر اساس اینکه آیا این قاعده را اگر ما بپذیریم چه تاثیری در توسعهی اقتصادی ایجاد میکند، روی این هم قابل بحث است. این را بدانید بحث زمین و احیاء یک بحث اسلامی فقط نیست. این بحث قبل از اسلام هم بوده، در بین غیر مسلمانها هم وجود دارد. الآن هم که است توی جاهای مختلف دنیا یک راههای مختلفی برای این امر اتخاذ کردند و آثار مختلفی هم دیدند.
بنابراین یک جهت این است که باز توی آن قسمت توسعه هم و آن نظریههایی که دربارهی توسعه است، آقای کیت گریفین، نشر نی است. کتاب، کتاب خوبی است هر کس که میخواهد توی زمینهی اقتصاد و توسعه کار کند برود نظریات اقتصادی مختلف را ببیند. آن کتاب از این جهت خوب است ما توی کلاسهای بعضی وقتها ارشد میدهیم دوستان بیایند سمینار بدهند آن را و ارائه کنند. هر فصلش را میدهیم به یک نفر. امتحان میان ترم هم میگیریم. آمارهایش مال قدیمی است، مال دهه شصت و هفتاد است. این مهم است ولی نه آنقدر که اصل مسئله را ببرد. مهم این است یک سیاست چند جا اجرا میشود، آثار مختلفی دارد. کتاب خوبی است. عرض کنم که ترجمه هم شده، سالهای سال هم است که به عنوان کتاب درسی تقریباً توی دانشکدههای اقتصاد و برای توسعه افراد از آن استفاده میکنند.
پس این بحث اوّلمان که در اینجا داشتیم. بحث بعدیمان که در واقع من میخواستم عرض کنم این بود که دوستان عزیز یک بحث که من بعد فکر کردم دیدم این خیلی مهم است، همین بحث این است که آیا اصولاً این بحث احیاء فقط بحث زمین است یا نه؟ و همانطور که روایتهایی که جلسهی قبل خواندیم که متعدّد و متعدّد بود عمدتاً این بحثهای احیاء رفته بود روی زمین. البته دیدیم که در بعضی از روایتها روی حیوانی هم که بیابان گم شده و فرموده بود هر کس این را گرفت و أحْیَاهَا فَهِیَ لَه. آن اگر شتر را که حالا در بیابانها گم و گور شده، شما احیائش کردی از آن خودت میشود، از آن هم استفاده کردیم که گویا احیاء در مورد غیر از زمین میشود مطرحش کرد.
بعد عرض کردیم که علاوه بر آن یک آیه در قرآن هم است، سورهی یاسین، بله، آیهی 33 آن هم در مورد زمین است. فقط میخواستم این کلمه هم در این آیه بگویم که بحث قبلیمان تکمیل شود. نگاه کنید در قرآن چون آیات قرآن را من آنجا زیاد نخواندیم. در این آیهی شریفه، بله فرموده، آیات اینجوری زیاد داریم.
«وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ» زمین میته را، این آیهای برای شماست. «أَحْيَيْنَاهَا» ما احیائش میکنیم. «وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ» ما احیائش میکنیم بعد به مردم میگوییم اینها را استفاده کنید. اینجا هم کلمهی میته و احیاء آمده گرچه این برای معاد دارد از آن استفاده میکند، ببینید روی این تکیه شده، روی اینکه زمین میته خدا دارد احیائش میکند. و بنابراین به ما هم میگوید از شماها، ما احیائش میکنیم یعنی آدمها دارند شخم میزنند، آدمها آب را میرسانند، ولی خدا به خودش هم انتصاب میدهد. و بعد فرموده «فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ» از همهی اینها دارند استفاده میکنند، حیواناتشان هم از اینها استفاده میکند.
کلمهی احیاء که توی جاهای مختلف به کار رفته در این موارد است. در مورد عرض کردم که انسان است فرمود که: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا» اجازه بدهید بخوانمش سورهی مائده بود اگر اشتباه نکنم. در مورد انسان هم فرموده، در مورد زمین هم مطرح شده بود. در مورد بله. بعد از اینکه قضیّهی هابیل و قابیل را خدای متعال فرموده، حضرت حق فرموده. فرمود: «مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ» به این جهت بود، «كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا».
اینجا این بحث را در مورد احیای انسان هم مطرح است. زنده کند انسانی را یا بکشد. کشتنش که معلوم است. زنده کردن انسان یعنی چی؟ یعنی انسانی که در حال ممات بود آب به آن بدهد. انسان را زیر تیغ جراحی نجات دهد، از بیماری خاص نجات دهد. آدمی که داشت پرت میشد، بگیردش. اینجا احیاء هم در مورد انسان به کار رفته. پس احیاء در مورد انسان، در مورد زمین، در مورد حیوان، در مورد گیاه هم است. گیاهی که دارد از بین میرود و عرض کردیم این میتواند توی چیزهای دیگر هم باشد.
اگر ما فرض کردیم کلمهی احیاء را میخواهیم داشته باشیم. یعنی آنچه که میتواند به عنوان موجود زنده باشد. مثل انواع حیوانات، انواع حیوانات مثلاً پرندگان. تخم یک پرندهای در معرض فساد است یا ممکن است یک عقابی بیاید بردارد و ببرد. شما نجاتش میدهی بعد این را در یک جای گرمی میگذاری جوجه درمیآید، میشود مرغ، میشود خروس، میشود قناری، میشود بلدرچین. این تخممرغ یا این تخم پرنده اگر شما به آن نرسی از بین میرود، شما با این کار احیائش میکنی در واقع.
چطور زمین را احیاء میکنی. هسته خرما را میکاری و احیاء میکنی. گاهی وقتها به زمین احتیاج داری، گاهی وقتها به زمین احتیاج نداری. دیدید که بعضی از مثلاً باغ روی پشت بام است. باغشان روی پشتبامشان درست کرده است یا یک مدت دیگر توی هوا، فضا یا توی دریا روی دریا. روی دریا یک حوضچههایی چیزهایی قرار میدهند کشاورزی توی آن میکنند. چطوری کشاورزی؟ فقط با آب استفاده میشود. یک مادههای خاصّی کودهای خاصّی دیدید الآن توی برخی از گلخانهها اینطوری است. روی آب اصلاً خاک ندارد. از آب استفاده میکند. اگر خاک است زمین دیگر نیست. خاک را برداشته ریخته در جایی. این باعث میشود که مثلاً این احیاء به یک شکلی ذکر شود.
به نظرم میآید دوستان عزیز حالا اگر مایل بودند توی این زمینه میتوانند کار کنند. فکر میکنم ما میتوانیم قاعدهی احیاء را که عمدتاً در مورد زمین است بسطش دهیم در مورد سایر چیزهایی که جنبهی احیاء دارد. این را البته، ما اگر یک حیوانی را احیاء کردیم مال خودمان میشود. حالا یا احق است یا مال خودمان است.
حالا اگر یک کسی را زندهاش کردیم جانش داشت میرفت، آن فرد میگوید آقا همیشه من خودم را مدیون تو میدانم. ما در روابط انسانی بحث مالکیّت نداریم. قدیم اینطور بود دیگر میشد بردهاش ولی ما که نداریم. ولی این فردی که این را زنده کرده، نجات داده نه به خاطر پول. یک کسی است میگوید پول بده من این کار را میکنم برات. پول دادم دیگر، ثمرهاش را بردی. امّا اگر احیاء کرد حق به گردنش افتاد شاید حقوق یک محیی، باید روی آن فکر کنیم. آیا حقوق جدیدی پیدا میکند یا نه؟ حالا در روابط انسانی یک گونه دیگر است.
امّا در مورد حیوان، در مورد شبیهسازی توی حیوان، در مورد این سلّولهای بنیادی که در مورد حیوانات یا در مورد گیاهان است، ما اگر اینها را کاری کردیم که یک تأثیری گذاشت مثلاً، یک موجودی به وجود آمد، همهی اینهایی که به وجود میآید، من توی آزمایشگاه یک حیوانی را تولید کردم. مال کی است؟ مال خودم است. یک هستهای را بارور کردم یا یک جنینی را، مال یک حیوانی، مال یک گیاهی، مال یک چیز دیگر را بارور کردم به یک شکلی درآمد. این هم احیاء در آن صدق میکند و ملکیّت یا احقیّت، حالا هر کدامشان را گفتیم.
بنابراین امروز ما توی جلسهمان یکی قاعدهی احیاء ثمرهاش چی است و چه اثری توی اقتصاد دارد. گفتیم خیلی مهم است. حالا اگر فرصت شد هفتهی بعد من آن یک دیدگاه کلّی دربارهی این تقسیم زمینها و اینها را میگویم از توی چیزهای توسعه. از همان کتاب یا کتابهای مشابه عرض میکنم. یکی هم اینکه دایره این قاعده گسترهاش فقط زمین نیست، علاوه بر زمین، چیزهایی دیگری هم میتواند همهی موجوداتی که حالت نباتی دارند یا حیوانی دارند، قابلیّت زیست دارند، اینها را هم شامل میشود. این هم عرض کردیم.
دوستان عزیز روی آن مسئلهای که گفتم راه فرار روی آن یک تأمّلی کنید و آنکه آیا ما اگر زمینی را احیاء کردیم بعد فروختیم به یک کس دیگر، این دیگر مال آن میشود به طور کل هر نظریهای داشته باشیم یا اینکه نه قابل تغییر است. اینکه مرحوم آقای خویی توی منهاج الصالحین آورده بودند.
این مقالهای که مال مرحوم آقای صدر شهید صدر است این را حتماً نگاه کنید تا که جلسهی بعد بتوانیم اگر این بحثهای اوّلیه که من نوشته بودم که امروز بیارم در مورد چیز که اکثرش را گفتم. غیر از اینها، آن روایتها را که ایشان فرموده و بعد یک سری بحثهای فقهی زیبایی هم مطرح کرده انشاء الله اگر خواستید تأمّل و دقّت کنید.
از همهی دوستان تشکر میکنیم. ممنون هستیم که در جلسه حضور داشتند. انشاء الله سالم و تندرست باشید. از شما عزیزان تشکر میکنم.