جلسه دوزدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
استاد رضایی، قواعد فقهی اقتصادی، جلسه 19، روز یکشنبه 22 اسفند 1400
من بحث قواعد فقه را که در واقع داشتیم، میخواستم به یک نحوی بحثهای قواعد فقه را ادامه دهیم. توی بحثهایی که خدمت شما بودیم ما یک بحث قاعدهی انحصار را بحث کردیم. فکر میکنم آن بحث تقریباً به اتمام رسید اجمالاً. اینجوری فکر میکنم و میتوانیم آن را پایان یافته تلّقی کنیم.
امّا اگر نباشد میتوانیم برویم سراغ قاعدهی دیگر به عنوان قاعدهی احیاء، که من فکر میکنم قاعدهی احیاء جزء قاعدههای پرکاربرد هم است و در واقع اهمیّت زیادی هم دارد که ما با این قاعده سر و کار داشته باشیم. ممکن است مطالبی گیرمان بیاید غیر از آن مطالبی که یا حداقل برخی از سوالات را ممکن است جواب دیگری هم به آن داد. بنابراین به نظرم میآید در مورد قاعدهی احیاء اگر بتوانیم یک تأمّلی داشته باشیم شاید بد نباشد از این جهت.
قاعدهی احیاء: من فقط یک کلیّتی اوّل عرض کنم که بعد برسیم به روایتها یا مباحثی که در واقع اینجا مطرح است. قاعدهی احیاء را اگر بخواهیم بحث کنیم تو جاهای مختلف که خودش را نشان میدهد. گاهی وقتها ما بحث احیاء را که مطرح میکنیم مثلاً توی مباحث مربوط به زمین و حیازت و احیای زمین آنجا مثلاَ مطرح میشود. توی احیای موات همان طور که میدانید این بحث مطرح است که آیا مثلاً آنچه که به حالت اوّلیهاش نمیتوانیم بگوییم به حالت مردگی است. مثل زمینی که مرده است میته است در واقع. اگر کسی آن را آمادهی کشت و زرع کرد، آمادهی بهرهبرداری کرد اینجا بحث احیائش مطرح میشود. بنابراین توی این بحث مباحث احیاء مطرح است که زمینهای موات است.
خود به خود این بحث ارتباط پیدا میکند با مالکیّت زمین که آیا این زمینی که کسی احیاء میکند ملکش است یا ملکش نیست، بلکه اولویت دارد. و این از بحثهای بسیار پرکاربردی است که در دورانهای ما و قدیم مطرح بوده است. خود به خود این بحث احیاء هم همان طوری که در اراضی موات مطرح است در بحث انفال که به تتمّهی مباحث خمس است مطرح میشود. بنابراین اینکه چه چیزهایی انفال هستند زمینهای موات انفال هستند اینجا هم این بحث میآید و پیگیری میشود در موردش کرد.
علاوه بر این عرض کنم که دو جا پس بنابراین به بحث وقتی انفال شد به بحث خمس هم ارتباط پیدا میکند؛ چون این مباحث مربوط به این اموال، مالکیّت دولت اسلامی هم این بحث ارتباط پیدا میکند. یک جای دیگر هم این بحث باز مطرح است، دیدم هم در کتاب اقتصادنا این به نحوی آمده و اساتید دیگر هم توی مباحثشان مطرح میکنند. کسانی که در بحثهای مربوط به زمین نوشته دارند، مبحث دارند اینها را مطرح کردهاند.
کتاب فقه نظام اقتصادی اسلام حضرت آیت الله اراکی، آقا محسن اراکی که از اساتید محترم و مشهور هستند. ایشان بحثهای مباحث نظام اقتصادی اسلام که دارند فکر میکنم سه جلدش منتشر شده، توی قسمتی از مباحثشان هم به این خود به خود پرداختهاند.
بنابراین کتابهایی که در مورد خمس نوشته میشود به این ارتباط پیدا میکند. کتابهایی که در مورد ولایت فقیه نوشته شده، دراسات و کتابهایی دیگر، کتب ولایت فقیه، بحثهایی که مربوط به ولایت فقیه است مثل همان کتابی که حضرت آیت الله مؤمن هم نوشتند یا مرحوم آقای منتظری یا مرحوم آقای مؤمن و یا دیگر بزرگانی که در زمینهی اموال و داراییهای حکومت اسلامی هم نوشته شده اینها به این بحث خود به خود پرداختهاند.
کسانی که در زمینهی مباحث اقتصاد اسلامی در واقع دارند قلم میزنند خود به خود این بحث اینجا مطرح میشود. مباحثی که مربوط به درآمدهای دولت است، اختیارات دولت است اینجا خود به خود این بحث توی نظام اقتصادی اسلام میآید. چون که زمین یکی از در واقع مهمترین داراییهاست اگر نگوییم که زمین مهمترین دارایی است که ما داریم.
البته ما انسانها روی زمین هستیم «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ» ما اصلاً زمینی هستیم، زمینی خواهیم بود، زمینی میمانیم و از زمین دوباره مبعوث میشویم. حالا آن بهشت برینی که خدای متعال به صالحان و اولیائش وعده داده و به نیکان وعده داده به پیروانشان، آن کجاست؟ تا از زمین است «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ» آن کجا هست و چگونه هست، وارد این بحثهای کلامی و تفسیری، شما آشنا هستید نیازی نیست من مطرح کنم که نمیشود اصلاً اطلاعاتم هم کامل نیست.
این زمین در واقع شاید بتوانیم بگوییم مهمترین داراییایست حتّی زمان هم که با زمین گره خورده و با حرکت زمین گره خورده، این زمان هم که مهمترین دارایی ما انسانها است، در همین زمین شگل میگیرد و با حرکت زمین مطرح میشود و مثال این چنینی. زمین از این جهت شاید مهمترین دارایی باشد و شاید یعنی محکمتر از شاید هم بتوانیم بگوییم. این دارایی مهم و اساسی که خدای متعال در اختیار ما قرار داده، این دارایی در واقع حالتهای مختلف دارد و ما در این دارایی و در این موقعیّت به سر میبریم.
حالا به یک تعبیر خدای متعال در قرآن فرموده: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» من در زمین خلیفهای برای شما، یعنی شما را آدم «جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» به ملائکه فرمود که آدم خلیفه است. حالا مقرّ اصولاً خلافتش در زمین است یا نه خلافتش اطلاق دارد ولی حالا چون در زمین به سر میبرد اینجا خلافت میکند، اگر رفت توی کرهی ماه، کرهی ماه هم میتواند خلیفه باشد و غیره. این از آن فرمایشهای تفسیری است که بزرگان فرمودهاند که این «فِي الْأَرْضِ» اینجا قید است، ظرف است چگونه است، حالا قابل بحث است.
در هر صورت الآن که زمین حداکثر ما توی زمین هستیم ولی دارد کارهایی صورت میگیرد که در جاهای دیگر هم ما انسانها دارند میروند. این مریخ نوردی که هر از گاهی عکسهایش میآید و آدم مینشیند نگاه میکند این مریخ نورد با یک شکل و شمایلی که ساختنش خیلی ویژگی دارد مثل مثلاً فرضاً مثل دایناسور ساخته باشند که پاهایش و دمش و دستهایش اینها به انواع مختلف میتواند روی مریخ راه برود یا خم شود یا غیره. و عکسهای بسیار زیبایی که از این تپهها و کوهها و درهها و محیط و افق و که کرانهی افق دیده میشود و بعد از آن طرف از آنجا زمین دیده میشود مثلاً با دقّت تمامی که است یا احیاناً سیّارات دیگر و ستارگان. حالا زمین آدمها پا شدند رفتند آنجا، همان جا هم حالا کسی نیست به ظاهر ما نمیدانیم تا ببینیم خداوند چه مقدّر میکند. کسی نیست آنجا.
حالا انسانها این سیّارهی زمین میتوانیم بگوییم حالاها این مهمترین داراییمان است. این دارایی خدا خلق کرده بیهیچ شک و تردید از نظر کلامی و غیر کلامی، مباحث مختلف اینجا هست دیگر. تفسیر هم همین است و پذیرش عمومی است انسانها نمیتوانند یعنی حداقلش این است که هیچ انسانی نمیتواند ادّعا کند که من در ایجاد اینها نقشی داشتم؛ پس این وجود دارد.
حالا ما انسانها که روی زمین آمدیم قبل از ما این جناب پرندگان تشریف داشتند و قبل از آنها هم گیاهان بودند. قبل از آنها هم که معلوم نیست دیگر دود بوده و سنگ بوده و بخار و باران بوده، همهی اینهایی که میبینیم. قبل از ما درختان اینجا به وجود آمدند به صورت خیلی طبیعی. زلزلههای زیادی بوده، سیلهای زیادی بوده، بارانهای زیادی بوده است.
بعضیها که گاهی وقتها فکر میکنند زلزله فقط از گناه انسان است، نمیدانم برای آن زلزلههایی که قبل از به وجود آمدن اصلاً انسان. میلیاردها سال است زمین دارد زلزله و سیل در آن است، میلیاردها سال. میگویند چهار و نیم میلیارد سال پیش زمین شکل گرفته همهاش هم با زلزله و سیلاب، باران و آتشفشان و همهی اینها. همین طور دائمی دارد زیر دریا دائماً و غیره.
این امور بوده و بوده، گیاهان بعد حیوانات، حیوانات قبل از ما بر این زمین حکمرانی کردهاند به یک معنا بعد تا انسانها آمدند. انسانها با طبقات مختلفی که نمیدانیم چند گروه و چند صنف و چند طبقه و چند مرحلهاند. توی این مرحلهی نهایی ما انسانها چند سالی است حدودا ده دوازده هزار سال این نسل جدید انسان که گویا برترین انسانهایی بوده که تا به حال روی زمین آمده است. هوشمندترین جانورانی است یا موجوداتی است که تا به حال روی زمین شکل گرفته و همین است که باعث شده این تمدّنها به وجود بیاید و شکل و شمایل زمین با وجود اینها تغییر پیدا کرده، تحوّلات زیادی پیدا کرده است.
معمولاً چیزهایی که مربوط به ساخت و سازهای خاص است، ابنیه و سازههای خاصی که وجود دارد، اینها مال همین دورهی اخیر است. گویا. حالا اینها را از نظر دینی یک جور ممکن است حساب و کتاب کرد، از نظر علمی که باز باستانشناسان و دانشمندان و زیستشناسان پیگیری کردهاند، ممکن است توی این عصر بعد از یخبندان اخیر که توی تقریباً دوازده هزار سال میشود این جریان زندگی جدید به وجود آمده است. و اگر انسانها به صورت خاص الخاص در این دنیا به وجود آمدند احتمالاً توی همین دوره است. یعنی توی دورههای قبل حداقل نشانههای خاصی نیست الآن که چگونه است. ممکن است در برخی از روایات اشاراتی باشد.
البته اینها موضع نزاغ نیست همهی اینها را داریم قصّههای دیگری هم نقل میکنیم که خوب است بدانید. چون این بعضی جاها به درد میخورد اینها را که من عرض کردم، اینها به کارمان میآید حالا توی بحثهای مختلف.
انسان آمد روی زمین و بدن انسان حالا این را همین جوری عرض کنم. چون این بحث یک جاهای دیگر هم ارتباط پیدا میکند. بگذارید قبل از اینکه این را بگویم، آقای اراکی دیدم و اقتصادنا این را لابهلای مباحثی که مربوط به در واقع آیا ثروت در اقتصاد اسلامی از چه ناحیهای به وجود میآید. آیا اساس ثروت کار است یا غیر از کار هم است؟ میدانید در مباحث اقتصادی نظام سرمایهداری ثروتی که به دست انسان میآید به صور مختلف میپذیرد.
اگر شما مثلاً کارگری رفت یک جا کار کرد، درآمدی که گیرش میآید مال خودش است. پس کار. اقتصاد سرمایهداری کار را تجویز میکند. این یک. دو اگر کسی سرمایه داشت و سرمایهاش را به کار انداخت و بر اثر این کاری که سرمایه انجام میدهد، مثلاً سرمایهاش را به کار انداخت به عنوان مثال اصلاً این سرمایهاش را داد به یک نفر قرض، قائل است که حداقل از نظر اقتصاد، کار به ادیان ندارم، از نظر اقتصادی قائل است که میتواند بگوید که آقا یک بخشی از سودت مال من. ثابت، قطعی متعهّد شود که به آن بدهد که اسمش را ممکن است ما توی این مورد بگوییم رباست، اشکال دارد از نظر شرعی. حالا این جهتش را کار نداریم.
بنابراین اگر سرمایه منتقل شد به دیگری و دیگری با او کار کرد و سودی به دست آورد، ایشان میتواند مطالبهی بخشی از سود را داشته باشد حتّی اگر سود هم به دست نیاورد. این هم بنابراین یک امری است که اقتصاد سرمایهداری این را هم میپذیرد.
اگر کار و سرمایه را ما با هم مشارکت کردیم یعنی قرض هم ندادیم. مشارکت کردیم باز سرمایه میتواند سود داشته باشد. پس از نظر اقتصاد سرمایهداری هم کار باعث ثروت است هم خود سرمایه فی نفسه. من اگر سرمایهای را در اختیار کسی قرار دادم و آن رفت کار کرد، علاوه بر استهلاک سرمایهی من، من در سودم شریکم. و حتّی گفته میشود اگر یک کارفرمایی آمد و کارگر استخدام کرد، سرمایه در اختیارش قرار داد نه به عنوان مضاربه بلکه به عنوان کارگر، مزد کارگر را داد که مال خودش است، مابقی هر چه ماند چه استهلاک سرمایه، دقّت کنید که حتماً اهل دقّت هستید، و علاوه بر استهلاک سرمایه ارزش اضافی که مارکس میگفت یا آن سود خالص اقتصادی که مطرح است در نظام سرمایهداری، آن هم میگویند به صاحب سرمایه میرسد. چرا؟ ادلّهی خاص خودش را دارد اگر یک بار بخواهیم در اینجا بحث کنیم آیا به خاطر ریسک است، آیا به خاطر استهلاک است؟ آیا به خاطر بحثهای پسانداز است؟ انواع بحثها اینجا مطرح است. این هم نظام سرمایهداری.
پس نظام سرمایهداری قائل است که هم کار هم سرمایه، هر دوتایش باعث ثروت است و روی سرمایه البته تکیهی زیادی دارد. اینکه چرا این نظام را به آن میگفتند سرمایهداری، این به نظر میآید که شاید از اصطلاحاتی باشد که جناب مارکس مطرح کرده، ایشان کتاب کاپیتال که نوشته این دیگر آمده به عنوان کتاب «سرمایه» و خواسته بگوید نظام سرمایهداری مبتنی بر این امر است و اصلاً کار آنجا مورد ظلم و ستم قرار میگیرد.
میدانید در مورد نظامات اجتماعی که به وجود آمده مارکس قائل بر این بود میگفت در دورهی اوّل یک دورهی اشتراکی کمون، کمون اولیه است. در کمون اولیه در واقع افرادی که آنجا با هم زندگی میکردند به صورت مشترک زندگی میکردند. یک جامعهی سادهای داشتند که برای اینکه این جامعه را اداره کنند همه باید با هم کار میکردند، همه باید با هم تلاش میکردند به یک تعبیری مرد و زن تا بتوانند غذا به دست بیاورند.
دوره، دورهای بود که افراد توی آن دورههای خیلی قبل با هم میرفتند شکار و احیاناً یک بوفالو شکار میکردند و این بوفالو در اختیار همهی افراد قبیله یا همهی افرادی که آنهایی که با هم زندگی سادهای داشتند. توی این فیلمها حالا یک جوری بازآفرینی شده توی این فیلمها. بحثهای مثل زندگیهای سرخپوستی را که نشان میدهد که وقتی این مهاجرین یا مهاجمین یا هر چی اسمش را بگذاریم یا فاتحین یا مستعمرین اینهایی که رفتند توی آمریکا و استرالیا بار اوّل که برخورد کردند توی پنج شش قرن پیش که وارد آنجا شدند با یک قومی برخورد کردند که اینها سرخپوست بودند یا در استرالیا مثلاً سبزپوست بودند یا در آفریقا سیاهپوست بودند توی آن جنگلهای مختلف.
اینها یک زندگی تمدّنی نداشتند تو جاهای مختلف. میبینید که گاهی وقتها این سرخپوستها تنها کاری که توانستند کنند اسب را رام کردند و بر اسب میتازند، میروند با هم بوفالو شکار میکنند بعد هم میآیند همهی افراد هم در آن دخالت میکنند. زنها یک جور کار میکنند، مردها یک جور کار میکنند. شکار کردن معمولاً دست مردها است و دفاع از آن مجموعهی حیوانات وحشی اگر حمله کنند و زنان هم رسیدگی به بچّهها و تهیّهی غذا، همهی زنها.
و یک رئیس قبیله هم دارند که آن تقریباً دارد مثل یک شاه حاکمیّت دارد و به افراد چون همهی اینها فرزندانش هستند و مرتبط با خودش هستند یا عموزادههایش هستند یک جوری تقسیم کار میکند، میگوید شما این کار را کن شما آن کار را کن. اینی که به دست آوردی رانش را بدهید به فلانی، این گردنش را بدهید به فلانی، این بوفالو را اینجوری مثلاً از آن استفاده شود. شما برو با این ازدواج کن، شما مثلاً عروس آن خانه بشود. این بچّه مثلاً اینجوری تربیت شود.
موارد عدیدهای که میتوانید هم تصوّر کنید، هم توی کتابهای که در مورد قدیمیها و قدیمِ قدیم حالا اگر بخواهید در ایران اینجور زندگیها را پیدا کند باید ببیند قبل از هخامنشی، مادها و دورههای قبل. چون که شرایطی که ایران داشته، ایران تمدّن داشته، امپراطوری داشته قبل از اینکه آمریکاییها بدانند سواد یعنی چه، توی این کشور امپراطوری وجود داشته است.
چون آمریکاییها که اروپاییها هستند که رفتند آنجا به صورت حالا یا مهاجم یا مهاجر یا مستعمره یا هر چیزی رفتند آنجا. آن هم اسپانیاییها اوّل بار و پرتغالیها آنجا را گرفتند. به تدریج انگلیسیها، فرانسویها، آلمانیها، هلندیها و بلژیکیها آنجا حضور پیدا کردند و توانستند این قارّهی بسیار بزرگ را در اختیار بگیرند.
تقریباً باید بگوییم که مسلمانها آنجا هیچ نقشی نداشتند. چون اسپانیا آن موقع که رفت جزء بلاد اسلامی نبود و سالهای سال بود چند قرن بود که از دست مسلمانها، مسیحیها آنجا را گرفته بودند. آنها هم خطر کردند رفتند آنجا را گرفتند. آمریکای جنوبی کلاً زبان اسپانیولی دارد تا مکزیک حتّی، با آمریکای مرکزی و جنوب آمریکای شمالی فقط کشور آمریکا و کشور کانادا که آن مناطق قبلاً هم سردسیر بوده و دور افتاده بوده، اینها بعدها توسط غیر اسپانیاییها در واقع فتح شده و به دست آمد برای همین هم زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و هلندی و بلژیکی اینجور زبانها آنجا در واقع گسترش پیدا کرد.
حالا نگاه کنید توی انسانها در آن قدیم که در واقع بودند آنها خیلی زندگی سادهای داشتند. حرفهای مارکس را داشتم عرض میکردم ببخشید برای این قضیّه ممکن است یک مقدار مقدّماتمان طولانی شود. مارکس میگفت یک دورهای بودند که این دوره، دورهی کمون بوده مثل همین سرخپوستهایی که هست. بعد از آن دوره، دورهی بردهداری شروع میشود. شما در دورهی سرخپوستها چیزی به نام بردهداری نمیبینید، آنی که در آمریکا و اینها بود. یعنی اینها حتّی از دورهی بردهداری هم قبل هستند.
توی دورهی بردهداری که قرنها انسانها اینگونه زندگی کردند و برخی بر برخی دیگر حاکم شدند، قبیلهای بر قبیلهای دیگر پیروز شد. حالا این به خاطر جنگ بود، به خاطر درگیری بود، شرایط مختلف دارد. به تدریج بردههای اقتصادی هم شکل گرفت، بردههای نظامی که بود، بردههای دینی و نژادی و زبانی هم شکل گرفت.
بردههای اقتصادی مثل کسانی بودند که گاه قرض از کسی میگرفتند و بعد به جای اینکه این قرض را بدهند، نمیتوانستند قرض را بدهند بدهکار میماندند. مسائل مختلفی اینجا مطرح میشد. توی قانون رم اینجوری بود، قانون قدیم، رم قبل از اسلام بود که اگر یک کسی قرض پیدا میکرد و نمیتوانست بدهد هشدار و تاخیر، اضافه و نمیشد دیگر شرایط به طوری بود که خانوادگی باید برده میشدند و برای آن آدمی که طلبکار بود تا آخر عمر کار میکردند.
و این بردهداری به تدریج در جایجای دنیا به خصوص با حضور قدرتمندان و اینهایی که حالا یا به خاطر جنگ یا به خاطر مسائل اقتصادی و گاهی وقتها هم به خاطر مسائل نژادی، سفید سیاه را میگفت تو بردهای، هر چی باشد. سفید و سیاه مسیحی بودند یا نه، اینها به عنوان برده میگرفتند البته و آزاد نبود.
این را همه گفتند که ادیان آمدند برای نجات بردهها اتفاقاً. یعنی یکی از عواملی که باعث شده در اروپا بردگی تعلیق پیدا کند مسیحیت بود. چون وقتی مسیح (علیه السلام) و دیگر انبیاء وقتی میآمدند میگفتند همهی انسانها الناس همهاشان با هم برابرند و هیچ تفاوتی میان انسانها نیست. همه پیش خدای متعال، پیش خدای واحد، واحدند، یکسانند از جهت انسانیّت. پس هیچ کس بردهی کس دیگری نیست. این را همه قبول دارند.
ولی در عین حال بعدها که اروپاییها رفتند به سمت استعمار، رفتند سراغ آفریقا و آسیا، از اینجاها برده میگرفتند، از هند برده میگرفتند، از آفریقا برده میگرفتند و همین طور که میدانید این بردههای زیادی را از اینجاها گرفتند و برداشتند، کشور را فتح میکردند. مردها را برده میگرفتند، زنها را برده میگرفتند، بچّهها را برده میگرفتند، سوار کشتی به سمت آمریکا. و آمریکا را و این بلاد جدید را و استرالیا را و هر جایی که نیاز داشتند این نیروی کار ارزان و مجانی را میآوردند. برایشان باید کار میکردند، اینها هم از نظر بدنی قوی بودند، تنومند بودند، مقاوم بودند، خوب میتوانستند کار کنند.
در واقع سیاهها الآن توی آمریکا یکی از حرفهایی که میزنند این است که ما توانستیم و ما زحمت کشیدیم توانستیم آمریکا را آباد کنیم. آمریکا با دست و بازوی ما محصولاتش کشت شد کارخانههایش راه افتاد. درست است آنها مدیریت کردند آنها سرمایه آوردند اروپاییها ولی ماها هم اینجا خیلی خیلی کار کردیم برای همین نقش داریم.
دورهی بردهداری هم حالا در جاهایی که متمدّن بوده خیلی قبل بوده مال چند هزار سال قبل بوده ولی در آمریکا به خاطر اینکه یک دنیای جدید شکل گرفته، در استرالیا تا صد سال پیش هم تا تقریباً صد و پنجاه سال پیش حالا بگوییم حداکثر دویست سال پیش که آمریکای آزاد شکل گرفت بردهداری به نحو رسمی وجود داشته است. توی بلاد مشرق هم توی جاهای مختلف گاهی وقتها این بردهها وجود داشتند به خصوص توی منطقهی چین و ژاپن و آن مناطق شرق آسیا بردگی بوده متأسفانه توی قرن نوزدهم بوده است.
گاهی وقتها بعضی از این بردهها سر از ایران هم درمیآوردند. توی مناطق خاورمیانه هم حضور داشتند به خصوص بردههایی که از آفریقا گرفته میشد و این طرف و آن طرف میبردند. اینها که نه زبانی داشتند که صحبت کنند، نه دینی داشتند، نه سوادی داشتند، هیچ چیز نداشتند توی جنگلی بودند دیگر. اینها را جمع و جور میکردند و به جاهای مختلف میبردند و میفروختند. قرن نوزدهم اینها زیادند و حتّی گاهی وقتها این مثلاً بردهها توی مکّه و مدینه و منطقهی حجاز هم تا همین صد سال پیش، صد و پنجاه سال پیش وجود داشتند. حالا خدا را شکر این دوران بردگی از بین رفته است.
مارکس میگفت بعد از آن دوران بردگی ما وارد یک دورهای میشویم به نام دورهی کشاورزی. توی دورهی کشاورزی همان بردهها به معنایی آزاد میشوند و آدمهایی که خودشان و زندگیاشان کلاً در اختیار مالک بود از این به بعد فقط وقتشان در اختیار مالک است نه زندگیاشان نه بدنشان. بنابراین یک آزادی نسبی پیدا میکنند. دورهی فئودالیته از این جهت یک انقلاب و یک پیشرفت در دورهی چیز نسبت به دورهی قبل که بردهداریست. حالا زمین است، زمین مالک دارد. همان صاحبان برده میشوند صاحبان زمین. از این به بعد آنها صاحب زمیناند بردهها میشوند کشاورز روی زمین باید برای اینها کار کنند.
البته جریان فئودالیته شاید قبلاً هم توی یکی از بحثها عرض کردم. جریان فئودالیته به یک شکلی در اروپا وجود داشته است. این جریان که تقریباً از سال 400 – 500 میلادی چهار پنج قرن بعد از عیسی مسیح شکل گرفته و میگویند با سقوط رم غربی، با سقوط رم غربی که گروههای مثلاً عرض میکنم که عشایر و اینهایی که حالا خودشان میگویند وحشیهای اروپا، هانیبال و این مجموعه آمدند حمله کردند و رم را تصرّف کردند. جمع و جور کردند، آتش زدند و خیلی چیزها پیش آمد. رم غربی که از بین رفت، رم شرقی که قسنطنیه بود، بود و ماند. از آن زمان میگویند فئودالیته شکل گرفت.
از سال حدوداً چهارصد و نود و خوردهای هست حدود پانصد تا هزار و پانصد که دنیای جدید رنسانس آرامآرام شکل گرفت. توی این دورهی هزار ساله فئودالیته حاکم بوده و کشاورزان برای صاحبان زمین کار میکردند و باید کار میکردند. چند روز هم توی هفته یکی و دو روز هم توی هفته یک روز در اختیار خودشان بود. یک زمین کوچکی هم به آنها داده بودند که میتوانستند آنجا زندگی کنند با زن و بچّهشان و برای خودشان توی روزهای تعطیل مثلاً سیبزمینی بکارند به عنوان مثال، کاهو بکارند، چیزی بکارند.
کاملاً هم مشخص بود که شما این روزها برای خودت است این روزها برای مثلاَ ارباب باید کار کنی. نسبت به ارباب باید این امورات را داشته باشی، مقیّد بودند. اگر علاقمند هستند به بعضی از این مسائل حالا این چیزها هم توی فیلمها گاهی وقتها خودش را نشان داده است. یک فیلمی بود دربارهی کشف استرالیا و اینکه انگلیسیها توی استرالیا چه کار میکردند مفصّل بود، سریال بود. خیلی وقت پیش یادم است نشان میداد و رابطهی فئودالها را آنجا مثلاً بیان میکرد.
اگر هم گاهی وقتها فیلمهایی که دربارهی دوران مثلاً چارلز اوّل، چارلز دوّم و نمیدانم لویی اوّل و لویی شانزدهم و اینهایی که قبل از دورانهای جدید است. این ها مال هزار و صد و هزار و دویست، هزار و چهارصد، هزار و پانصد مال قبل. اینها را که نشان میدهد پادشاهان انگلیس ابتداءً قبل از این دورانهای جدید اینها دورههای فئودالیته است. یک آره گاهی وقتها توی این فیلمها مثلاً اینگونه نشان میدهد. یا کتابهایی که توی این زمینه نگاشته شده است. کتابهای که دربارهی نظامهای اقتصادی نوشته شده کتابهایی که دربارهی جامعهشناسی اینجا نوشته شده باید اینها را یک مقدار بتوانیم ورق بزنیم و نگاه کنیم که این بحثهای مربوط به زمین و اینها گاهی وقتها به اینها هم ارتباط پیدا میکند. حالا اطلاعات جانبی است دیگر.
بعد از این دوره ما با یک دورهای مارکس میگوید، میگوید با دروهی سرمایهداری شروع میکند. سرمایهداری تجاری. سرمایهداری تجاری از این به بعد یک پیشرفتی توی کار رخ میدهد. قدیم که بود این کشاورزها که برای صاحب زمین کار میکردند مادام العمر برای آن کار میکردند. و فرزندانش هم به ارث میرسید و همچنین ادامه داشت. یعنی یک نسل و نسل بعدش و نسلهای بعدش اینها روی این زمین کار میکردند. هیچ وقت هم مالک زمین نمیشدند و همیشه هم باید برای ارباب کار میکردند در واقع و این نسل اندر نسل این وظیفه را داشتند. توی کشور ما ارباب و رعیتیها اینگونه نیست اینها اصلاً فئودالیته نیست اگر خواستید بعضی از کتابها باید مراجعه کنید.
از دورهی سرمایهداری تجاری طوری میشود که این آدم میتواند آزاد باشد. خواست برای این فرد کار میکند خواست برای کس دیگری کار میکند. فرد وقتش دیگر در اختیارش است. تا قدیم بدنش هم در اختیارش نبود، در دوران فئودالیته بدنش در اختیار خودش قرار گرفت، حالا وقتش هم در اختیار خودش قرار گرفت.
دورهی سرمایهداری تجاری در واقع یک دورهی آزادی است. کارگر و کشاورز و اینها هست از صاحبان زمین و حالا میتوانند دیگر قرارداد امضا میشود. آقا من برای شما این قدر کار میکنم. یک ماه کار میکنم بعد خداحافظ. چیزی به نام اینکه نسل اندر نسل ما باید چیز باشیم خانهزاد هستیم ما مثلاً، شما ارباب و ما رعیّت و ما همیشه دست بوس اینها هستیم، یک همچنین چیزی نبود. اینکه کارگر آزاد میشود، کشاورز آزاد میشود از صاحب زمین و از زمیندار، این یک مرحلهی پیشرفت است در نظام اجتماعی که به وجود آمده است. حالا بحث اسلامی را نداریم چون بحث اسلامی واقعاً متفاوت است.
حقیقتش این است که من توی بعضی از نوشتههایم هم دارم که در محیطی مثل عربستان اسلام آمده، توی محیطی مثل مدینه، توی محیطی مثل کوفه، همهی اینها هزار و سیصد سال پیش از امام موسی کاظم سوال کردند آقا زمینها را فروختند به کس دیگر، روی این زمین یک سری کارگر بوده، آیا کارگرها هم با آن منقل میشوند؟ فرموده نه. کارگر خودش آزاد است، هم احرار این تعبیر را دارد. هم احرار، اینها آزادند دلشان خواست میتوانند برای بعدی کار کنند، دلشان هم نخواست میتوانند کار نکنند. کسی نمیتواند بگوید آقا من زمین را فروختم با کارگرهایش هم میفروشم. آنها اختیار با خودشان است.
این تعبیرها از نظر اسلامی اینها اصلاً مقبول نیست. یعنی قوانینی که توی اسلام آمده توی آن دورهی کشاورزی و تجاری واقعاً پیشرفتهتر از آنی بوده که به تدریج توی کشورهای اروپایی و اینها شکل گرفته بود. ما از یک جا عقب افتادیم آن عقب افتادگی کار دست همهامان داد. آن هم به خاطر درگیریهای داخلی بلاد اسلامی با هم بود و همچنین اینکه توی این بلاد اسلامی حاکمان هم که ماشاءالله چه حاکمانی بودند، مغول هم که به آنها حمله کرد اینها را سوزاند و از پای درآورد و خیلی مشکلات اینطوری پیش آمد.
آمدند جان بگیرند مثل دورهی صفویه به بعد همان وسط کار برخورد کردند به اروپاییهای قدرتمند وگرنه قبل از مغول اروپاییها اصلاً جلو نبودند. مغول که آمد نزدیک صد دویست سال اینها را عقب راند. بعد هم اینها دوباره جان گرفتند آمدند دورهی ایلخانیان زحمت کشیده شد تا مثلاً از قرن هفتم که مغول وارد شده قرن هشتم تا قرن نهم. توی قرن نهم صفویه جان گرفته چه سالی مثلاً شاه اسماعیل توی ایران 880 از 880 صفویه اینجا قدرت گرفته ولی 880 یعنی دورهی رنسانس اروپا.
اینها که آمدند خودشان را جمع کنند و عثمانیها در ترکیه، ایرانیها در این طرف در ایران، صفویها در این طرف، اینها آمدند خودشان را جمع کنند برخورد کردند با اروپای قدرتمند. قرن نهم اینجا میشود قرن پانزدهم و شانزدهم این طرف. یک دفعه دیدم این پرتغالیهای زبر و زرنگ پا شدند آمدند با اسپانیاییها آمدند توی مناطق خلیج فارس جزایر را گرفتهاند، جزیرهی هرمز و اینها را گرفتهاند. دیگر از آنجا به بعد آنها چند پلّه چند پلّه پیشرفت میکردند اینجا تاتی تاتی به قول معروف جلو میرفتند. بعد هم که خوردند به قاجاریه که ما درشت درشت میپریدیم به عقب، میپریدیم به عقب. عقبگردهایمان چیزی آنها داشتند میپریدند به جلو.
دورهی سرمایهداری تجاری که این دورهی کشتیرانیهای مفصّل، رفتن به سرزمینهای دور، کشف معادن مختلف، تجارت کردن به جاهای مختلف. اینجور کارها میشود سرمایههای تجاری تا قرن هجدهم. قرن هجدهم سرمایهداری صنعتی رخ میدهد با کشف ماشین بخار دنیا دوباره شروع میکند به تغییر جدید.
دیدید الآن همه چیز چطور تغییر کرد. از وقتی دیجیتال آمد به میدان شماها سن و سالتان مثل من نیست که تلویزیونهای لامپی را یادتان باشد. تلویزیونهای لامپی از این رادیوهای بزرگ قدیم یا از این تلویزیونها تقریباً مثل یخچال بود تلویزیون مثل یخچالهایی که الآن هست. و این هم پشتش یک صندوق بزرگی بود تلویزیون که الآن شده یک ورق کاغذ این تلویزیونها، شده یک ورق کاغذ. آن موقع یک صندوق مثل یخچال بود. پشتش مدارهایی بود بسیار دقیق این لامپهای فیلمان به آن میگفتند. اینها روشنش که میکردی و میزدیش به برق یک سه چهار دقیقه طول میکشید تا گرم شود به قول معروف. گرم شود کمکم این مثلاً تصویرش بگیرد و غیره.
از آن زمانی که این لامپها بود تا بعد ترانزیستور کشف شد توی دههی چهل و پنجاه یعنی هفتاد هشتاد سال پیش که ترانزیستور آمد به میدان. رادیوهای ترانزیستوری، تلویزیونهای ترانزیستوری سریع آمد به میدان. خیلی انقلاب بزرگی بود. بعد از یک مدّتی آیسی آمد آیسیها مثلاً چقدر ترانزیستور را توی یک دانهاش جا میداد. حالا از آن آیسیها هم رفته جلوتر این دیجیتالیهای فعلی شده که فوقالعاده با یک چیزهای خیلی کوچک. یعنی آن تلویزیونی که میآمد نشان میداد الآن به اندازهی از عدسی چشم کارآیی او را دارد، میفرستند توی بدن آدم عکسبرداری میکند برایت و فیلم برایت پخش میکند، فیلم برایت میآورد.
خیلی چیزهایی که اینها را نگاه کنید الآن فرق تلفن مثلاً سیمی که وجود داشت با بیسیمی با موبایل که آمده و با این شیوههای جدیدی که الآن توی دنیا از طریق اینترنت، چقدر زندگی را تغییر میدهد.
انقلاب صنعتی که رخ داد کشتیهای حالا با ماشین بخار میتوانستند کار کنند. اوایل یعنی این ماشین بخار قدرتش کم بود ولی به تدریج زیادتر شد و زیادتر شد و زیادتر شد تا یک ماشین بخار سرعتش تغییر کرده بود، بار بیشتری میتوانست ببرد با دقّت بیشتری و میتوانست توی طوفانها خیلی خوب حفظ کند. بالهای کشتی را پهن پهن میساختند. بزرگتر میساختند یک شهر شد و اصلاً حمل و نقل دنیا را تغییر داد. صنعت دنیا را تغییر داد.
همین ماشین بخار رفت توی کارخانههای و حالا کارخانهها به کارگرها گفتند خوش گلمیسیز آمدید اینجا برو به سلامت نمیخواهد پا شوی. پنج تا ده تایتان بس است به جای پنجاه و صد تایتان مابقییتان همین چند تا بمانید با این ماشینها چند برابر قبل تولید میکرد.
انقلاب صنعتی که توی دنیا رخ داد باز رابطهی کارگر و کارفرما تغییر کرد. آقای مارکس اینجا آمد گفت که ما از این به بعد توی بازار سرمایهداری یک مسئلهای که پیش آمد این بود که هر چه ارزش ایجاد میشود، ارزش اضافی روی مادهی قبلی به وجود میآید توسط کار است. دقّت کنید توسط کار است. این دستمزدی که به کارگری میدهند آیا معادل همان است؟ میگوید نه، بخشی از آن را بهش میدهند.
کارفرما یک بخشی را به عنوان دستمزد حداقلی به آن میدهد، سرمایهی خودش را آورده کنار نیروی کار با همدیگر تولیدی انجام دادند، سرمایهی او تنها نقشش و میزان نقشش به اندازهی استهلاکش است. و اگر به اندازهی استهلاک اگر به این صاحب سرمایه بدهی درست است ولی اگر بیشتر بدهی در واقع از جیب کارگر داری میدهی، این استثمار کارگران است. این حرفی بود که آقای مارکس اینجا مطرح کرد. بنابراین از نظر مارکس میگفت خالق ارزش، خالق ثروت، خالق دارایی فقط کار است. این هم حرفی بود. پس نظام سرمایهداری میگفت هم ما میتوانیم با کار ثروت کسب کنیم، هم با سرمایه.
آقای مارکس آمد گفت ثروت فقط از طریق کار به دست میآید نه غیر کار. و بنابراین هر چی ثروت است باید بدهیم به کار. بعد گفتند این سرمایه چی؟ گفت این سرمایه هم چون کار مجسم است قبلاً کار بود. سرمایهدار قبلاً کاری کرده بود، این سرمایه را به دست آورده بود، این سرمایه حاصل همین کارهایش است، برای همین هم به آن میگفتند کار مجسم. این هم حرف آقای مارکس بود.
حالا اینجا در اسلام یک مسئله است. چه چیزی باعث ثروت میشود در اسلام؟ آیا کار است فقط یا سرمایه هم است؟ سرمایه فی نفسه بدون اینکه در کار حاضر شود آیا آن هم هست یا نه؟ اینجاست که ممکن است یک تعابیری گاهی وقتها از شهید صدر هست اگر بخواهیم باید دربارهاش صحبت کنیم. شهید صدر فرمایشش این است که اساس ثروت کار است.
نگاه کنید این کتاب آقای اراکی است که فقه نظام اقتصادی اسلام، من این قسمتش را آوردهام که خدمت شما بخوانم با توجّه به فرمایشهای خود ایشان، این جملات، جملاتی است که توی اقتصادنا هم ما میتوانیم پیدایش کنیم. ایشان در کتابشان جلد اوّلشان، چند فصل دارد این کتاب، این را عرض کنم اوّلاً. بعد از پیش درآمد فصل اوّلش جهانبینی اقتصادی که جهانبینی اقتصادی مارکسیسم را مثلاً مطرح کرده، بعد نظام سرمایهداری را گفته و بعد جهانبینی اقتصاد اسلامی را گفته است که این مباحثی اینجا دارد.
بعد رفته سراغ مکتب اقتصادی اسلام. در مکتب اقتصادی اسلام بخش اوّلش نظریهی توزیع نخستین است که همان توزیعی که در واقع به یک تعبیری قبل از تولید است اینجا مطرح شده است. نظریهی توزیع نخستین در اقتصاد اسلامی، مالکیّت دولت، مالکیّت عمومی، مالکیّت خصوصی. یک مسئلهای اینجا در واقع ایشان میآید مطرح میکند میفرماید که نظریهی منشأیت کار برای مالکیّت خصوصی ثروتهای نخستین. یعنی اگر ثروتهای نخستین را میخواهی به دست بیاوری باید کار داشته باشی. بعد کلیّت نظریهاش را مطرح کرده، بخش اثباتیاش را و آیات قرآن. مطلب دوّم هم بخش سلبیاش را.
من همان قسمت را بیاورم خدمت شما و اینجا مطرح کرده است. اگر خواستید از صفحهی 148 آن کتاب در واقع این بحث را ایشان ذکر کرده و فرموده ما توی اسلام مالکیّت خصوصی منابع ثروت طبیعی مجاز دانسته شده لکن این مالکیّت، مالکیّت مطلق بدون حدود و قید نیست، بلکه قیودی دارد. که در مورد این قیود صحبتهایی فرمودهاند.
بعد اینجا صفحه 148 گفتهاند نظریهی منشأیت کار برای مالکیّت خصوصی ثروتهای نخستین. ایشان میگوید ما این بحث را مثلاً مطرح کردیم و در کلیّاتش خلاصه میخواهد این را بحث کند که این اصل کلی را مثلاً میخواهد مطرح کند که اساس است برای کسب ثروت. آن وقت هم آیات را آورده، هم روایات را آورده و متون را. به این عنوان که نگاه کنید مثلاً آیات متعدّدی را از اینجا آورده از جمله این آیهی شریفه که در مورد این قابل بحث است میخواهیم بعداً روی آن یک کمی تأمّل میکنیم.
من فقط خواستم بگویم که این بحث احیای موات یا احیاء در این بحث هم خودش را نشان میدهد. یعنی بحث احیاء اینجا هم مطرح میشود که اصولاً کار منشأ ثروت است یا غیر از کار چیزهای دیگر هم است. که ایشان به آیاتی مثل «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» یا «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا» یا آیهی که فرموده «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا» توی قضیّهی موسی و خضر اینجا مطرح کرده است. و همچنین روایتهایی که حالا میآییم در مورد روایتها خدمت شما میخوانیم.
پس نگاه کنید بحث احیاء به جاهای مختلف گره میخورد و این برای ما اهمیّت ویژهای دارد توی چهارچوب نظام اقتصادی که میخواهیم تنظیم کنیم یا فقهیاش کنیم یا قواعدی داشته باشیم اینجا در واقع اهمیّت پیدا میکند که ما ببینیم آیا فرمایشهایی که در این قاعده ذکر شده با این اموراتی که داشتم عرض میکردم با اینجاها کجا ارتباط دارد؟ آیا واقعاً کار باعث کسب ثروت میشود فقط توی همهی جاها از جمله توی زمین؟ از بحثهای خمس ارتباط پیدا میکند، بحثهای مالکیّت دولت ارتباط پیدا میکند و موارد این چنینی که خدمت شما عرض کردم.
حالا نگاه کنید بحث احیاء این احیاء را ما در واقع بحث این است، قاعدهی احیاء که گفته میشود این است ما روی دارایی، مهمترین دارایی که در جهان هستی برای ما است در حال حاضر زمین است. البته این جو و هوا هم میدانید اینها هم مال زمین است دیگر. یعنی ما یک فضا داریم یک هوا داریم. این اتمسفری که دور زمین است مال خود زمین است. چرا؟ به خاطر اینکه این اتمسفر از مثلاً بخارات ایجاد شده، بخاراتی اینجا هستند. اکسیژن توی زمین ایجاد شده رفته آنجا، کربن توی زمین ایجاد شده رفته آنجا و دور خودش را هم دارد میچرخاند. میدانید زمین که میچرخد هوا هم میچرخد.
بنابراین گاهی وقتها بعضیها میگویند آقا کسی که توی فضا هست وقتی من میروم فضا، زمین هم که میدانید با سرعت چند هزار کیلومتر دارد میچرخد، من اگر توی هوا بایستم چرا همیشه بالای خانهی خودم هستم به عنوان مثال. پس من باید زمین که میگردد ده دقیقه که من بالا باشم باید برود آن طرفتر، پس چرا همچنان بالا هستم، همان جا هستم. آن وقت اینجا میگویند دیگر، میگویند این زمین که دارد میچرخد هوا هم با آن میچرخد. شما در صورتی میتوانید، شما باید سرعتت یا مخالف زمین باشد یا موافق، سرعتت باید از زمین تفاوت پیدا کند تا بتوانی بروی جلو. وگرنه شما همیشه اگر بالا خودت را بتوانی نگه داری، همیشه بالای خانه هستی. یعنی اینطور نیست شما آنجا هستی زمین از زیر پایت رد شود. این را میدانید.
هوا و زمین و همهی این مجموعه که اسمش را حالا میگذاریم زمین یک دارایی بزرگ است. طبق این روایتها و آیاتی که وجود دارد یک تعبیری آمده که این هست که اگر کسی زمین میّتی را، زمینی که دست نخورده است، زمینی که مال کسی نیست گویا، زمینی که آماده نیست، کسی رفت احیائش کرد «فَهِيَ لَه». این مال آن است. این تعبیر توی روایتها است.
من قبل از این میخواهم یک قاعدهی اوّل بچینیم برای خودمان قبل از قاعدهی احیاء. این را یک زمانی ما خدمت بعضی بودم توی یک کلاسی آنجا مطرح شد. حالا شما هم ببینید آیا این درست است یا غلط است؟
خدای متعال ما را آفریده در این شکی نیست. زمین را هم آفریده از چند هزار سال قبل گفته جناب نوح «اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ» یا «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا» بیایید از این دنیا، از بهشت بیایید بیرون بروید توی زمین «بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» بعضیهایتان با بعضیهایتان خلاصه دشمنی هم میکنید. آیات قرآن یادشان است در مورد جناب آدم خلاصه خداوند دستور داد که تشریف ببرید روی زمین. شما اینجا جایتان هم نبوده از اوّل، یک مقدار هم خودتان شتاب کردید؛ پس تشریف ببرید بیرون. شما شتاب کردید برای رفتن از اینجا. به قول معروف زود حالا به یک تعبیر زود بالغ شدید، خیلی زود. پس تشریف ببرید بیرون.
حالا اینکه چون اینجا مال کسی بود که اصلاً حتّی حالا به تعبیر من نمیفهمید لخت است حتّی این را هم نمیفهمید. اصلاً توجّه نداشت. کی متوجّه شد؟ آن حالتی که در آن ایجاد شد که به آن گفتند این کار را نکن و این کار را کرد. یعنی یک حالت دوگانهای در انسان، اینکه اختیار شکل گرفت. نمیکنم، میکنم این کار را، این کار نه. آن وقت یک دفعهای در آن تغییر کرد که الآن ما هم نمیدانیم آن چگونه بوده، در آن تغییر کرد و به آدم گفتیم «اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَاتَقْرَبَا» این بندهی خدا «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ» از آن حالت درشان آورد. بعد «قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ» خدا گفت برو توی زمین.
حالا عرض من این است اصل اوّلی که خدا ما را فرستاده در زمین یعنی چی؟ چی است؟ یعنی ما آمدیم توی زمین دست بسته، زبان بسته، هیچ کاری نکنیم تا خداوند به ما بگوید بخور یا نخور یا اینکه نه. مثل این است که ما را فرستادند توی یک جایی گفتند بروید توی این خانه، غذا هم است بعد ما نگاه میکنیم گرسنهمان شد، نگاه میکنیم تشنهمان شد. چطور چشم من باز است و میتوانم ببینم، این یک نوعی تصرّف در زمین است دیگر. تصرّف به یک معنای خیلی کلّی.
چطور چشم من باز است دنیا را میبینم این طرف، آن طرف، راه میروم روی آن. کسی گفته که انسان از روز اوّل زمین آمد حقّ راه رفتن روی زمین را نداشته است! کسی میتواند این را بگوید؟! نه. به نظر من اصلاً نمیشود این را گفت. اصلاً برای چی به من پا داده؟ برای چی دست بهم داده؟ من میروم یک دفعهای درختی را میگیرم، میروم یک خاکی را برمیدارم، تشنهام میشود میروم توی دریا.
حالا یک کسی بگوید اصل این است که تو دست حق نداری بگذاری تا بیان، بیاید. نخیر. اصل این است جواز تصرّف مگر بیان بیاید. چرا؟ چون من را فرستاده توی این زمین. یک. خودش هم گفته بفرمایید. خود خدای متعال به ما دستور داده تشریف ببرید. بیایین اینجا، رفتیم. بعد میگوید که شکمی به ما داده به قول معروف ببخشید قار و قور هم میکند. گرسنه است دیگر. بدن ما، اندام ما را از مایعات، خون و اینها ایجاد کرده است. بدن من که تشنه میشوم و باید این دائماً آب بخورم وگرنه میمیرم. پس نیاز اوّلیهام آب است، نیاز اوّلیهام غذاست کما اینکه میبینم، کما اینکه میشنوم.
چطور خدای متعال بعداً آمده گفته آقا گوشت را نسبت به صداهای ناهنجار ببند. درست. پس من نگاه کنم بلبل دارد میگوید، بلبل مثلاً دارد میخواند برای من. بهار است بهبه بهبه. «بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت * و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت - گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ * گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت» بلبل دارد میخواند من گوش ندهم! برای چی گوش ندهم؟! مثلاً اسب دارد صیحه میکشد نگاه نکنم که دارد چطور میدود. چشمهایم پس باز است، گوشم پس باز است. حالا دستهایم یعنی دستهایم را نباید کاری کنم، میروم، میتوانم دیگر. قدرت به من داده پس من هم میروم خاک را برمیدارم و غیره و غیره.
تصرّف در زمین در ابتدا جایز است. اینهایی که قائل هستند اصل اباحه است نه اصل بعد از شریعت، اصل قبل از شریعت، اصلاً اصل اوّلی اوّلیه. یعنی ما تا آمدیم روی زمین اصل اباحهی تصرّف است. این تکوینی است. اصلاً به نظر من نیازی به گفتن هم ندارد. تکوینی و عقل و تام و تمام است. پس اصل این است. حالا این میشود.
اگر موردی بود مثل همان خدا توی بهشت که گفت: «وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ» فقط از این یکی نخورید. توی دنیا اتفاقاً هیچی نگفت، طبق این آیات میگویم. آیات نگاه کنید، آیه فرموده آنجا گفت این درخت نه، بقیّه را بله. «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ». «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ» شما توی این زندگی اینجا بمانید و میمانید و استقرار پیدا میکنید و متاع برایتان هست و اینها تا إلَیٰ حِینٍ، تا مدّتی.
بعد آدم فهمید نسبت به خداوند یک مقداری نافرمانی کرده و خلاصه توبه کرد. بعد گفت خدایا ما را خلاصه ببخش. «فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا» همهاتان پا شوید بروید. حالا یک آدم و حوا بوده است. حالا بعضیها میگویند «مِنْهَا جَمِيعًا» چیز هم است شیطان هم بوده است. یالا از بهشت بیرون کلاً آدم و حوا و ذریّهاش. حالا که اینجا جَمِيعًا آمده است. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ» هر وقت از طرف من یک هدایتی آمد اگر بپذیریدش «لَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ».
حالا اگر چیزی از طرف خدا نیامد، عقل ما میگوید برو این کار را بکن، آن کار را بکن، میرویم انجام میدهیم؛ پس اصل است. این یک مسئلهی اوّل. اصل اوّلی در مسئلهی تصرّف ما در روی زمین به نظرم میآید اصل جواز است، نه جواز شرعی به این معنا که صبر کن صبر کن شرع بیاید بفرماید که «أبَحْتُ لَکَ» ما اباحه کردیم برای شما. نه. چون همین فعل خدا، خدا ما را فرستاده یک جا، شکممان را هم گرسنه قرار داده، تشنه هم میشویم، گرسنه هم میشویم و لازمهی این کارها تصرّف ما در زمین است.
چشمهایمان را بگوییم آقا چشمهایت را هم ببند، گوشهایت را هم ببند، لمست هم کار نکند، حرف هم نزن تا خدا به تو بگوید حرف بزن. همان طور که حرف زدن تصرّف است، بو کردن تصرّف است، شنیدن و دیدن تصرّف است، لمس کردن هم تصرّف است. برداشتن و خوردن هم تصرّف است. آب برداشتن و خوردن هم تصرّف است. پس ما قائل نیستیم اصل اوّلیه عدم استفاده است.
این را که قبول کردید آن وقت ما باید بیاییم، آیا امر خاص دیگری شریعت مقدّسه برای ما گفته که مثلاً تصرّفات، اینها تصرّفات ضروری است که ما داریم تصرّف میکنیم ولی مراقب باش مثلاً ضرر به کسی نزنی. مواظب باش مشکل برای کسی ایجاد نکنی. مواظب باش فلان مورد را وارد نشوی و غیره. مثلاً غصب انجام نشود، ضرر انجام نشود و موارد این چنینی.
اگر این را پذیرفتیم، از روز اوّلی که انسانها توی زمین هستند، انسانها نگاه میکنند اسب را میگیرند اینها به طور طبیعی همان طور که بعضی چیزها را انسانها ممکن است از حیوانات هم یاد گرفته باشند. نگاه کرده این شیر یا ببر یا پلنگ میرود اسب را میگیرد، حالا میخوردش. آدمی هم میرود و میگیرد و برای خوردن استفاده میکند مثلاً. حالا چگونه یاد گرفت که این اسب را میشود رام کرد. من این را نمیدانم الآن. میشود رامش کرد و میشود رویش سوار شد. چون دیده خوشش آمده، میشود با آن سوار شد. اتفاقاً حالا با کرّه اسبی با اسبی کوچکی، بزرگی یاد گرفته در هر صورت. این تصرّفات در طبیعت به طور عادّی است.
حالا اینجا من یک سوالی میکنم یک ذرّه روی آن فکر کنند بماند برای جلسهی بعد اگر عمری باقی بود. نگاه کنید من امروز داشتم فکر میکردم، فکرم به این بود آیا پیامبر که آمده یک فرمایشی کرده ما حالا این روایتها را کامل میخوانیم اگر عمری باقی بود. پیامبر آمده فرموده: «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَه» آیا این خبر است یا انشاء است؟ یعنی میخواهد بگوید آقا این قانون است، عادی است. هر کسی احیاء کرد مال آن است طبیعی است یا خواسته بگوید من چون پیامبر هستم دارم این کار را میکنم.
من چند تا احتمال در مورد این جمله میدهم که این را البته میشود بگردیم ببینیم بزرگان احتمال زیاد گفته باشند حالا توی ذهن ما آمده است. یکی اینکه این یک امر مثل اینکه مثل بعضی از موارد است میگویند ارشادی است؛ یعنی یک مسئلهی مولوی نیست اصلاً حکمش، اصلاً مولوی نیست. هر کسی احیاء کرد مال آن میشود. مثل این است که هر کسی پرنده را گرفت توی دستش است. هر کسی پرنده را گرفت مال او میشود. چرا؟ چون ما از روز اوّلی که آمدیم توی دنیا خدا به من قدرت داده که بگیرم. بخورم پس من اگر آب برداشتم بنوشم هر کس آب برداشت بخورد این حیازت است دیگر، میخورد دیگر. یعنی طبیعی است که مال خودش است. این حکم نیست. این یک مورد.
یک مورد، یک تفسیر دیگر میتوانیم در نظر بگیریم که این حکم شرعی باشد امّا حکم شرعی یعنی حکم خدا. چطور پیامبر میگوید آقا نماز ظهر دو رکعت است، حکم خدا را بیان میکند دیگر. این دستور خاص پیامبر نیست، این حکم خداست. یعنی این حکم حکومتی نیست این حکمی نیست که پیامبر دارد وضع میکند به عنوان حاکمیّت، بلکه حکم شرعی است. هر کس زمینی را آباد کرد خدا فرموده مال اوست، حالا این «لام» را به چه حق و معناست نگهاش میداریم. مال اوست یا أحقّ است این را بگذارید ولی یک حکم شرعی است.
اگر حکم شرعی شد در واقع چطور پیامبر میگوید احکام ثابتات دین میشود. مثل این است که پیامبر میفرماید خداوند فرموده 17 رکعت نماز روزانه بخوانید. خداوند فرموده «آتُوا الزَّكَاةَ»، «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ» مثلاً «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ». اینها را خدای متعال فرموده است. یکی از اینها هم است که خدا فرموده «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً فَهِيَ لَه» این را، این دو تا.
و سوّمی اگر یکی کسی آمد گفت آقا این از فرمایشهای پیامبر بِمَا أنَّهُ، بعدش ما وقتی میگوییم پیامبر بِمَا أنَّهُ مُشَرِّع و اینها، این که میشود همان حکم خدا. این هم باز همان است. امّا اگر کسی آمد و گفت پیامبر بِمَا أنَّهُ حَاکِمٌ وَ بِمَا أنَّهُ ذُو مَنْصَبٍ اجتِمَاعِیّة وَ بِمَا أنَّهُ در واقع یک رسالت خاص دارد در اجرای احکام الآن آمده گفته برای اینکه اقتصاد منطقهی خودم شکوفا شود یک قاعده میگذارم و قانونش میکنم. مردم هر کس زمینی را احیاء کرد از نظر من، از نظر من یعنی به عنوان حکم حکومتی من، به عنوان حکم منصبی من هر کس بود مال اوست، این زمین مال اوست. یا هر کس «مَنْ حَازَ مَلِک» هر کس حیازت کرد و ماهی گرفت، آب گرفت چی گرفت مال او. اینجور مسائل اصلاً حکم حکومتی است.
میدانید بین این چند تا که عرض کردم اصلاً زمین تا آسمان فرق است. اگر شما گفتی دارای یک توصیف است نه تصریح، توصیف است اثباتی است پوزیتیویسم است، یعنی چی؟ یعنی آقا مثل این است که میگوید هر کس توی آب افتاد خیس میشود. هر کس دستش شنا بلد باشد میتواند رد شود از اینجا. هر کس بیل بزند میتواند گیاه بکارد اگر گیاه کاشت درمیآید. اگر شما گفتی این آیه و این حدیثهای بزرگ، ارزشمند در واقع دارد یک توصیفی از یک امری میکند این یک جور میشود. این یک. باید قرائنش را در بیاوری.
اگر مورد دوّم است. مورد دوّم چیست؟ یعنی خدای متعال دارد به ما اینجوری دستور میدهد در مشابه نماز که واجب میشود، روزه که واجب میشود به ما اینطوری میفرمایند که هر کس احیاء کرد حکمش این است که او مالک است. ملکیّت بر پس احیاء است و این کار باعث این میشود. کما اینکه اگر من بروم کار کنم و ثروت کسب کنم، این هم کار کردن است، ثروت کسب کردن است. این دو تا.
حکم شرعی میشود. حکم شرعی در واقع وضعی یعنی «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَه» وضعاً این ملکیّت برایش منتقل میشود. مثل این است که هر کس مَنْ أصَابَ یَدَهُ نَجِساً فَهُوَ نَجِسٌ یا فَهُوَ مُتَنَجِسٌ. اگر کسی دستش اصابت کرد با یک نجسی نجس میشود. حالا این را هم اگر کسی کار کرد مال او میشود. اگر کسی ماهی را گرفت از آن او میشود. اینها میشوند احکام وضعی که دربارهی مالکیّت است یا دربارهی حق تصرّف است که این را انشاء الله بعداً بحث میکنیم. این هم دو.
امّا اگر احکام حکومتی باشد خیلی مثل آن دو تا فرق میکند. چرا؟ چون اوّلاً میشود یک حکمی که دائر مدار احکام حکومتی است نه احکام شرعی. احکام حکومتی شاید یک بار دیگر هم اینجا مطرح کردیم البته شاید توی آن بحث شنبههایمان بود. آیا ما میتوانیم بگوییم احکام حکومتی حتماً متغیّراند؟ آیا میشود یک حکمی حکومت پیغمبر مطرح کرده باشد، حکم حکومتی بوده ولی همهی حکومتها وقتی میآیند سعی میکنند طبق همان حکم کنند. آیا میتواند ثابت بماند؟
یعنی آیا ما میتوانیم بگوییم در احکام حکومتی یعنی احکام اجتماعی اسلام، احکامی که مبنایش را خدا نگذشته است، مبنایش را حاکمیّت میگذارد امّا این حاکمیّت که میگذارد چون پیامبر به خاطر شرایط خاصی که دارد یک سری از احکام را پیامبر جعل کرده، پیامبر جعل کرده نه خدا. پیامبر جعل کرده امّا علی (علیه السلام) هم وقتی میشود حاکم میگوید آقا من که از پیامبر، این را قرار میدهم. همین جور ادامه پیدا میکند تا زمانی که موضوعی که پیامبر روی آن حکم کرده باقی باشد، حکم همان باشد. این میشود حکم حکومتی ساری و جاری در طول زمانها.
البته تا زمانی که موضوع باشد. طبیعتاً اگر موضوع نبود خود به خود حکم هم نیست این واضح است. یعنی اگر یک روزی بود ما دیدیم أرض موات نداریم کلاً، چون پیامبر طبق این حدیث فرموده: «أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ وَ عَمَرُوهَا» آبادش کنند یا احیائش کنند یعنی زمین موات بوده دیگر یا بعضی جاها که فرموده: «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً» یا مثلاً بعضیهایش فرموده: «مَوْتَانُ الْأَرْضِ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ فَمَنْ أَحْيَا مِنْهَا شَيْئاً فَهُوَ لَهُ» به عنوان مثال. تا زمانی که زمین موات باشد این حکم برای آن است، این حکم وضعی حکومتی پیامبر. این میشود ثابت.
امّا اگر کسی گفت این احکام حکومتی است امّا نه لزوماً ثابت. ممکن است یک زمانی حکم احیاء باشد، زمین موات باشد، کسی هم برود احیاء کند، حکومت گفته بیخود کردید این کار را کردید، بیجا، مال تو نیست. میگویند آقا پیغمبر فرموده، میگوید پیغمبر بِمَا أنَّهُ حَاکِم توی زمان خودش فرموده است. شما حق نداشتی میگوید آقا باید میآمدی از من اجازه میگرفتی من هم بنا ندارم اجازه بدهم. میگوید آقا پیغمبر اجازه داده، میگوید پیغمبر برای زمان خودش اجازه داده نه برای زمانهای دیگر. این احکام حکومتی متغیّر است. این هم یک در واقع مبنا اینجا ممکن است گفته شود.
بین این سه تا با همدیگر تفاوت دارد. پس این یک بحث که باید بیاییم قرائن را نگاه کنیم، روایتها و آیات را بخوانیم ببینیم از این قاعدهی احیاء که گفته شده چگونه درمیآید. این یک مسئله.
یک مسئلهی دیگر که اینجا مطرح است این است که این قاعدهی احیاء مختص فقط زمین است، چون همهاش گفته «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً» یا نه بحث سر احیاء است. حالا به عنوان مثال میگویم چه زمین، چه آب. اگر آب هم کسی گفت جزء زمین است هیچی. امّا اگر گفتند نه آب با زمین فرق میکند، احیای آب با احیای زمین متفاوت میشود. اگر امکانش بود حالا بعداً در موردش ذکر میکنیم. یا ممکن است حتّی گاهی وقتها نگاه کنید حالا به عنوان مثال میگویم احیای گیاه. میگوید آقا احیای گیاه یعنی چی؟ میگویم آقا این هستهی گیاه را به عنوان مثال میگویم برمیدارم این هسته را یک جوری ترکیب میکنم یک گل درمیآید. مال کی است؟ مال من است.
«مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً» که نیست ولی مَنْ أحْیَا نَبَاتاً مَیْتَةً است. من یک کاری میکنم که این چوب خشک درخت احیاء شود، دوباره سبز شود. حالا مواردی است که میدانید چیزهای عجیب و غریبی دارد توی زیستشناسی رخ داده است. گیاه، حیوان یا این مثل به این تعبیر بگویم این کارهایی است که در مورد شبیهسازی انجام میدهند.
یک سلّول از بازوی انسان، در مورد انسانها که میگویند از بازو یا از حیوانات یک سلّول از آن میگیرند سلّول جنسیاش را و این را در یک ظرفی، ظرف تخمک قرارش میدهند. بارور میشود بعد میگذارند جایی توی یک محفظهی خاص، حالا در درون انسان یا در جایی دیگر و بعد شروع میکند به چی؟ به رشد کردن. آیا این میته نبود بعد احیاء شد؟ آیا اینجا را هم میگیرد مثلاً یک قانون احیاء؟ این را هم میگیرد؟
این کارهایی که تلقیح مصنوعی میکنند چیزی که داشت از بین میرفت، این میبرد توی آزمایشگاه. حالا فرضاً کسی که فرزند گیرش نمیآید مادهی حیاتی بدن این، مادهی جنسیاش را، مادهی حیاتی در این دو تا همسر اینها ترکیب درست نمیشوند و از بین میرود. حالا اگر یک پزشکی گرفت این را و اینها را ترکیب کرد. حالا ما در مورد انسان نمیگوییم چون مسئلهی انسان یک جور دیگر است، چون هیچ وقت کسی مالک کسی نمیشود. امّا اگر این آمد و ترکیب کرد و حیوانی را از این سلّولهای جنسی حیوانات گرفت، اینکه تولید میشود مال چه کسی است؟ مال همین است که ایجاد میکند یا نه؟
پس یک مسئله هم این است که آیا این قاعدهی احیاء، شما هم روی آن فکر کنید به چیزهای دیگر. پس این مسئله این است که آیا این مختص زمین است یا نه؟ کسی که نهر آب یا چاهی احداث کند با حصول شرایط مالک آن میشود. لیکن در اینکه آب موجود در آن دو را نیز مالک میشود یا تنها حق اولویت استفاده از آن را پیدا میکند، اختلاف است. قول مشهور حصول ملکیّت برای احیاء کننده است. عرض کنم که احیای نهر به کندن آن در زمین مباح و وصل کردن به منبع آب به حدّی که به آسانی آب در آن جریان یابد. و احیای چاه به حفر و آماده کردن آن برای گرد آمدن آب در آن.
درست است. این الآن در مورد زمین گفته که احیائش بر این است که نهر میکند این نهر مال این است. یا مثل کسی که چاه حفر میکند این را باید روی آن بحث میکند. آن زمین و آن چاه مال خودش است امّا آب چی؟ که همین طور هم که اینجا فرمودند روی آن بحث میشود.
پس نگاه کنید یک بحث دربارهی اینکه این حکم حکومتی است یا حکم شرعی است یا اصلاً خبر است، توصیف است. این یک. این یادمان باشد. دو آیا این احیاء اختصاص به زمین دارد یا به آب دارد یا به گیاه دارد یا به حیوان دارد، حالا در مورد انسان نمیگوییم. چون در مورد انسان هم میشود. و هر جوری که ما یک چیز مرده را احیائش کنیم، زندهاش کنیم.
ممکن است شما در مورد آب فاضلاب هم بعداً بیایی یک همچنین حرفی بزنی. بگویی آقا این آب فاضلاب که نابود شده حالا کسی آمد احیائش کرد. احیائش کرد یعنی چی؟ یعنی قابل استفادهاش کرد. فاضلابی که اینجا بود تبدیلش میکند به آب سالم برای کشاورزی. حالا طاهرش هم میکند ردش میکند از یک جایی که طاهر هم باشد. یک.
حتّی حالا توی آزمایشگاهها جوری این آب را تغییر میدهند که قابل شرب است. آب زلالِ زلالِ صافِ صاف که حالا ممکن است ما بگوییم این استحاله چون نیست پس نجس است باید از یک جا ردش کنیم تا طاهر شود. در مورد آب و فاضلاب کودش میکنند همهی اینها را تبدیل میکنند به کود با بازآوری و اینها که یعنی اینها چیزند، میته هستند و حالا محیاتش میکنیم. گیاه، حیوان و این اجزایی که مثلاً دارد خون مرده و غیره و همه چیزها از اینها هم میتوانیم. این هم دو تا مسئله.
مسئلهی سوّم که اینجا وجود دارد، مسئله این است که اگر کسی احیاء کرد این ملکیّت است یا اولویت؟ چون هم روایتها و اینها با هم اختلاف دارد. بعضی مسائل دیگر هم است. پس اگر عمری باقی بود با اجازهی میآییم یکی یکی بحث میکنیم.
دانشپژوه: موضوع بدهید که روی آن کار کنیم.
استاد: همین سه تا مسئلهای که گفتم. الآن سه تا مسئله گفتم. هر یک: آیا این حکم شرعی یا حکم حکومتی یا یک توصیف است؟ دو: آیا این اختصاص به زمین دارد یا چیز دیگری هم میگیرد؟ همین طور کلّی. سوّم: این است که این اولویّت است یا ملکیّت؟
این سه تا مسئله میتوانند دیدگاه شیعه جدا، دیدگاه اهل سنّت جدا، این سه تا دو تا میشود شش تا. بعد توی بین فقهای شیعه میتوانند قدماء را نگاه کنند، میتوانند متأخرین را نگاه کنند. این دو تا، آن شش تا میشود دوازده تا. یک دو تای دیگر هم ضربش میکنم که میشود اینها را در نظر گرفت. مثلاً آثار هر کدام از این بحثها را توی اقتصاد مثلاً مطرح کنند. آثار هر کدام از اینها را مثلاً مطرح کنند. این هم چیز است. یا خود بحث یا خود آثار. این دوازده میشود بیست و چهار تا عملاً.
یعنی خود به خود میشود شما اینها را تفکیک کرد. فقط دلالت آیات را پیدا کنند. هر چی آیه است. چون این آیات گاهی وقتها در کتابها گفته میشود محدود است. قرآن را یک بار مرور کند آن کسی که میخواهد دنبال آیات باشد. ماه رمضان که دارد آیه میخواند هر آیهای بود یک جور یادداشت کند.
کسانی که با روایت سر و کار دارند بروند سراغ روایتهای باب انفال یا باب احیاء موات مثلاً. شیعه، سنّی، قرآن، روایات، قول قدماء، قدماء که میگوییم مثلاً تا حدود محقّق تا محقّق، شیخ طوسی و شیخ مفید و اینها. محقّق به بعد مثلاً تا حدود شیخ انصاری و اینها میشوند متأخرین یا بعضیها. این جدیدها هم معاصرین هم که از شیخ انصاری به بعد هم اینها میشوند گروه سوّم.
و حتّی مثلاً اندیشمندان جدید مثلاً آقای مطهّری، علّامه طباطبایی به فرض، شهید صدر، همین آقای اراکی که عرض کردم کتابهایش. از اینها هم میتوانند اینها را در بیاورند و دیدگاه یک نفر را روی این تبیین کنند.
انشاء الله طاعات و عبادات زیادی را موفق باشیم و موفق باشید تا بعد از عید فطر ببینیم عمری هست یا نه.
سالم و تندرست باشید. خدا نگهدارتان باشد.
اللهم صلّ علی محمّد و آله و سلّم.