جلسه دوازدهم درس قواعد فقهی اقتصادی + فایل PDF
دوشنبه, 13 دی 1400 10:45 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات قواعد فقهی اقتصادی استاد مجید رضایی 520

جلسه دوازدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۱۲ دی ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
قواعد فقهی اقتصادی جلسه دوازدهم
یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰

اولا شاکر خدای متعال هستیم بر این همه نعمت، الان فکر می‌کردم این امکاناتی که در هر صورت تهیه شده است، بشریت امکانات جدیدی را خلق کرده است و مورد استفاده قرار می‌گیرد، از اینها می‌شود استفاده‌های متعددی برد در جهت گسترش فرهنگ اسلامی، امکانات خیلی ارزشمندی است و همه مجموعه‌هایی که در کشور کار کردند و زحمت کشیدند در سالیان طولانی تا الان این امکانات برای همه ما فراهم شود و بتوانیم با سرعت بیشتر حرف‌های همدیگر را بشنویم، مطالعه بیشتری بکنیم و ان‌شاءالله جمع‌بندی‌های بهتری داشته باشیم و بحث‌های دینی را که وظیفه انسانی من و شما است مناسب طرح کنیم، این نعمت‌ها فراوان است، خدای متعال را شاکر هستیم بر همه این نعمت‌ها و قدردانی باید بکنیم از همه کسانی که در هرجای دنیا برای رسیدن این امور به دست ما تلاش کردند.
چون که قرار شد یکی دو هفته تعطیل باشد برای ایام فاطمیه و همچنین دوستان امتحاناتی دارند، حالا این هفته هم شهادت حضرت است. یک نکته‌ای که اخیراً به ذهن من رسیده است و متوجه شدم یعنی به آن توجه کردم، فکر کنم برای خودم مهم بود، آیات قرآنی که حضرت فاطمه به نحوی با آن برخورد دارد را برای خودم مرور می¬کردم، رسیدم به سوره احزاب، تاریخی که نگاه می‌کردم بعد از سوره کوثر که مثلا به یک نحوی بیان شده است و در برخی از آیات دیگر هم به صورت کلی، اما به سوره احزاب که رسیدیم در مدینه همانطور که می‌دانید سوره احزاب در سال پنجم نازل شده است، هنگامه¬ی جنگ خندق نازل شده است، حضرت فاطمه در سال پنجم ازدواج کرده بود، سال سوم حسن بن علی و سال چهارم حسین بن علی علیهم السلام به این خانواده اضافه شده بود، یک خانواده چهار نفره شده بودند، البته در مورد حضرت زینب این بحث است که می‌گویند سال پنجم به دنیا آمده بود یا احیاناً ششم، در هر صورت در سال پنجم که این سوره احزاب نازل شده است و همانطور که می‌دانید مباحث سوره احزاب چند قسمت است، قسمت اول آن که خیلی کلی است درباره بحث‌های این که اطاعت خدا را در نظر داشته باشید، فرزندخوانده با فرزند اصلی تفاوت‌هایی دارد، بعد آیات متعددی در مورد جنگ خندق یا جنگ احزاب مطرح است که در آن سوره خدای متعال بیان کرده است. بعد از این امر مباحثی مربوط به همسران پیامبر مطرح می‌شود که حالا به هر نحوی همسران پیامبر بخاطر سختی‌های زیادی که پیامبر و یاران او و از جمله همان همسران هم داشتند، بخصوص این که پیامبر سختی‌هایی که پیش می‌آمد را بیشتر از همه تحمل می‌کرد و این سختی از نظر گرسنگی و بی‌امکاناتی بر پیامبر و خانواده او خیلی فشار وارد می‌کرد، طوری شد که طاقت تعدادی از این همسران، حالا نمی‌توانیم در مورد آن بگوییم، اما هرچه بود آیه 28 سوره احزاب است که بعد از بحث‌های مربوط به جنگ احزاب می‌فرماید: «یا أیها النبی قل لأزواجک إن کنتنّ تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالَین اُمتّعکنّ و اُسَرحکنّ سراحاً جمیلاً»، این بحث خانواده و همسران پیامبر است، اگر نمی¬توانید تحمل کنید، به دنبال رفاه و آسایش هستید، اینجا تردن الحیاة الدنیا یعنی اینها یک مقدار شرائط بهتری را می‌خواستند داشته باشند، می‌گفتند خیلی سختی می‌کشیم، این چه وضعی است، ما گرسنه، در مکه خیلی شرائط ما بهتر از اینجا بود و زینت دنیا را می‌خواهید بیایید شما را طلاق می‌دهم و یک چیزی هم به شما می‌دهم بروید به سلامت، ولی اگر خدا و پیغمبر و آخرت را می‌خواهید، «فإنّ الله أعدّ للمحسنات منکنّ أجراً عظیماً»، در بین شما حالا اگر بعضی باشد، یعنی کسانی که از شما محسن هستند، به شما اجر عظیمی می‌دهیم یا این که شما که محسن هستید، اگر بگوییم تبیینیه است، این یک بحثی دارد. بعد پشت آن فرمود: «یا نساء النبی من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة»، اگر بعضی از شما کار زشتی، آشکاراً انجام بدهید دوبله عذاب می‌شوید و اگر هم به خدا احترام بگذارید، خاضع باشد، «من یقنت منکنّ لله و رسوله و تعمل صالحاً»، اگر خاضع باشید در مقابل خدا، عابد باشید در مقابل خدا، قنوت که توجه به خداست و عمل صالح انجام بدهید اجر شما هم دوبله است. باز فرمود شما مثل بقیه زن‌ها نیستید، مواظب باشید صدای خودتان را طوری صحبت نکنید که دیگران طمع بورزند، به قول معروف و متعارف صحبت کنید، حالا به یک تعبیری ناز و کرشمه در زبان شما نباشد، در بیوتکنّ، این را فرموش نکنیم، در بیوت خودتان، خانه‌های خودتان بمانید، «لاتبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولی»، مشابه دوره جاهلیت که زن‌ها جلوه گری‌های زیادی داشتند و وضعیت خاص لباس یا پوششی داشتند و رفتارهای آنها، آنطور نباشید، «أقمن الصلاة و آتین الزکاة و أطعن الله و رسوله»، از خدا و پیغمبر اطاعت کنید، اهل نماز و زکات باشید که اینجا فرمود: «إنّما یرید الله لیذهب عنکم»، این آیه «إنما یرید الله» اگر در سال پنجم نازل شده باشد، همزمان خدا با زنان پیامبر آنطور با عتاب و شداد برخورد می‌کند و از آنطرف هم آنها را ترغیب می‌کند، ولی از اینطرف یکدفعه فضا عوض می‌شود، اگر آن موقع نازل شده است می‌گوید خدا می‌خواهد اهل بیت را، بیوت نه. من این را یکجا می‌خواندم دیدم چیز جالبی است، بیت، بیوت، اهل بیت، نگفته است بیوت، چون قبل از آن گفته بود شما در بیوت و خانه‌های خودتان، اینجا فرمود خدا می‌خواهد که بردارد هر گونه بدی را از اهل بیت که حالا این اراده تکوینی است؟ تشریعی است؟ اراده ویژه است، مثل همان اراده‌ای که خداوند پیامبر بر می‌گزیند، با اختیار پیامبر که مخالفت ندارد، این انتخاب‌های ویژه است، «و یطهّرکم تطهیراً»، بعد دوباره پشت سر آن «و اذکرن ما یُتلی فی بیوتکنّ»، ادامه دارد.
دوتا نکته، یکی این بیوت است که عرض کردم، یکی این که حالا با توجه به قرائن و شواهد و روایات خیلی زیاد، تطبیق اصلی این اهل بیت خاندان پیامبر شده است و منظور از خاندان پیامبر هم یعنی پیامبر و دختر او و داماد او و حسنین، یعنی این پنج نفر، پنج تن آل عبا که مشهور است و قرائن زیادی این که پیامبر در موارد متعددی کسائی را، یعنی پارچه و عبایی را، کسایی را گذاشته است و آنها را روی آن نشانده است و یا گفته است بیایید زیر این پارچه‌ای که هست و بعد فرموده است إنّ هولاء اهل بیتی، اینها اهل بیت من هستند، یعنی آنها نیستند، زن‌ها نه که حتی شنیدید ام سلمه مثلا گفته است من هم بیایم؟ گفتند نه، تو آدم خوبی هستی ولی سر جای خودت باش، أنتِ بمکانک، تو آنجا باش، سر جای خودت باش، جای تو اینجا نیست، شرائط اینجا فرق دارد، تو آدم خوبی هستی ولی نه.
حالا در هر صورت در طول تاریخ هیچکدام از زن‌های پیغمبر نگفتند که این آیه در شأن ما نازل شده است، جرأت نکردند و خودشان هم می‌دانستند و شنیدید که به جناب عایشه وقتی فوت می‌کرد گفتند کجا تو را دفن کنیم؟ پیش پیامبر؟ گفت نه، من یک کارهایی کردم که خجالت می‌کشم از پیامبر، من را ببرید پیش دیگر زن‌های پیامبر در بقیع دفن کنید، گویا سال 58 فوت کرده است. این یک نکته و جالب است که این مسئله یعنی خدا گویا اینطور می‌خواهد بگوید که زن‌های پیغمبر این دختر پیغمبر را، چطور از هرگونه طمع دنیا و هر گونه چیزی خودش را پاک کرده است، رجس بتمامه از وجود او خارج است، این خانواده را این چهار پنج نفر را، ببینید چطور زندگی می‌کنند، پیغمبر می‌گوید اهل بیت اینها هستند نه شما، شما اصلا مثل این که یک طور دیگری عمل می‌کنید.
حالا آن داستانی که بعضی از زن‌های پیامبر با پیامبر داشتند و سوره تحریم که نازل شد، عجیب است عجیب است دوتا از زن‌های پیامبر تا مرز کفر پیش رفتند، نمی‌گوییم کافر شدند ولی تا مرز آن رفتند.
حالا این نکته که حضرت صدیقه در سال پنجم، هنوز نه بحث مباهله است که بحث کساء باشد، اگر این آیه همینجا نازل شده است، اینجا درواقع یک نوع مقایسه‌ای است بین زن‌های پیغمبر و اهل بیت که فاطمه زهرا است، اگر زن به زن نگاه کنیم اینطور می‌شود که فاطمه زهرا با آنها مقایسه می‌شوند، آن را که خدا هر گونه پلیدی را از اینها پاک می‌کند و دور کرده است، یعنی اینها با اراده خودشان این کار را کردند مثل پیامبران که برگزیده می‌شوند و شما هم که بعضی از شما بخصوص هر روز یک نقی می‌زنید، یک حرفی می‌زنید، بعضی وقت‌ها یک اذیتی می‌کنید و کارهای دیگر. اگر کسی بگوید این آیات در سال‌های آخر نازل شده است و بعد پیغمبر فرموده است بیاورید اینجا بگذارید ممکن است، اگر کسی این را بگوید، این البته بیشتر آشکار می‌کند که آن اهل بیت اینها نیستند.
ولی یک نکته دیگری که بدست می‌آید این است که پیامبر این را چرا اینجا، این وسط گذاشته است؟ قبل از آن ضمیرهای مؤنث، بعد از آن ضمیرهای مؤنث جمع، یکدفعه وسط اینها ضمیر مذکّرٌ، اهل بیت، چون اکثر اینها پیامبر و دوتا پسر و امیرالمؤمنین چهارتا، یک خانم بزرگوار پنج تا، اینها خمسه، اکثر اینها هم مرد بودند، عنکم اهل بیت گفته است، چرا؟ این خودش قابل چیز است، شاید با این کار این آیه حفظ شد یا در آیه غدیر هم همین مسئله است.
یک نقلی را مرحوم سید محمد حسین تهرانی، حسینی تهرانی لاله زاری مشهور که کتاب معاد شناسی و امام شناسی و الله شناسی دارد، شاگرد علامه بوده است، کتابی دارد به نام مهر تابان، در آن مهر تابان دوتا بخش دارد، یک بخش مباحثات، خیلی هم قشنگ این کتاب، واقعا قشنگ است، این آدم واقعا هنرمند بوده است در تبویب و تنظیم، یک قسمتی از آن مذاکرات تلمیذ و استاد است به تعبیر خودشان و سؤالاتی که از علامه می‌کرد و جواب¬هایی که داده است و یک قسمت آن هم زندگی علامه است که به زندگی علامه و ویژگی‌های او پرداخته است، خیلی کتاب خوش خوراکی است برای خواندن و استفاده کردن، خدا رحمت کند هردوی این بزگواران را.
آنجا اگر اشتباه کنم از علامه هم درباره این آیه تطهیر و هم درباره آیه غدیر، گویا ایشان آنجا اینطور نوشته است و حالا مراجعه کنید به آن کتاب‌ها که جای این آیات اینجا نبوده است و در آن دوره‌ای که می‌خواستند قرآن را تنظیم کنند و آیات و سوره‌ها، این دوتا آیه جای دیگری بوده است آوردند اینجا، لابلای این آیات گم شده است، بخاطر این که خود به خود تفسیر این آیات یک معنای دیگری پیدا می‌کند. من نمی‌دانم علامه آیا این را گفته است یا نگفته است؟ چطور بوده است؟ احتمال داده است یا نه؟ اما در عین حال به نظر می‌آید خدا کار عجیبی کرده است، این کار را پیامبر کرده است، خود پیامبر به امر خدا این کار را کرده باشد، چرا؟ اتفاقا باعث شده است این آیات حفظ شود، اگر خدا از یک گروهی تعریف کند که پیامبر می‌داند اینها بعداً با اینها برخورد می‌کنند، اینها را تحمل نخواهند کرد، اگر این را جدا می‌کرد ممکن بود این آیات را حذف کنند، یک جایی بود که قشنگ مشخص بود این مربوط به فاطمه و علی و حسنین علیهم السلام هستند، آورده است و در جایی گذاشته است که آنها یکوقتی می‌خوانند بطور عادی از آن رد می‌شوند، می‌گویند این هم برای زنان پیامبر است، این ضمیرها اینطور شده است، رد می‌شوند، یا آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» را وسط آیاتی گذاشته است که جزو آخرین احکام الهی است، آخرین هم نیست، جزو آخرین احکام الهی است که درباره ما أکل السبع و اینها آمده است و این حفظ کرده است این آیات را، چون این که ما می‌گوییم خداوند آیه را حفظ می‌کند، حفظ در لوح محفوظ که معلوم است، حفظ در قلب پیامبر که معلوم است، حفظ بر زبان پیامبر هم که معلوم است، حفظ در جان‌هایی که می‌گیرد معلوم است اما این که این به صورت کتابتی نوشته می‌شود و بعد در نسل‌ها منتقل می‌شود چگونه خدا این را حفظ می‌کند؟ یکی از حفظ‌های آن این است که پیامبر می¬گوید قرآن را حفظ کنید، حدیث می‌گوید، حفظ کنید، ثواب دارد، با همین کار یعنی با مردم حفظ می‌کند آن را، از دست علماء این را می‌گیرد، به تعبیر ساده، علمای اهل کتاب که تورات و انجیل آنها زیاد گسترش پیدا نکرد، نه نهضت نوشتن بود و نه چیزی و نه حفظ می‌کردند، یک عده‌ای این را بلد بودند بعد هر طور دل آنها می¬خواست تفسیر می‌کردند و احیاناً هم ممکن بود تحریف کلام می‌کردند، ولی یک کارهایی که پیغمبر انجام داد حالا به تعبیر ساده امروزی که خیلی هم شاید جالب باشد این بود که آن را مردمی کرد، گفت آقای محترم سواد داری یا بی‌سواد هستی؟ اگر سواد داری بنویس، سواد نداری حفظ کن، خانم محترم سواد داری یا سواد نداری؟ اگر سواد داری بنویس، نداری حفظ کن. پیغمبر کاری کرد با همین دستورات خودش انگیزه ایجاد کرد، پیرمرد، پیرزن، کوچک، بزرگ، در نماز و در غیر نماز، در همه این موارد اینها رفتند حفظ کردند و با این حفظ کردن‌های خودشان دیگر کسی نمی‌توانست این را به سادگی تحریف کند تا این که خلیفه هم اگر می‌گفت و الذین یکنزون الذهب و الفضة، این واو ندارد، بلند می‌شدند می‌گفتند واو دارند، برداری با شمشیر تو را راست می¬کنیم، این خیلی مسئله مهمی است.
در هر صورت می‌خواستم تیمناً و تبرکاً برای این بحث‌های خودمان، امروز توجه به این آیه می‌کردم که این آیه در مورد اهل بیت است سال پنجم نازل شده است، تازه امام حسین یک ساله است و حضرت زینب حالا به دنیا آمده است یا نه و جالب است فقط همین چهارتا هم آمدند در این چیز یا زینب علیها سلام به دنیا نیامده بود، خیلی مقام دارد، خیلی مقام دارد، اصلا ما در مورد او نمی‌توانیم حرف بزنیم، یا به دنیا نیامده بود و یا به دنیا آمده بود، همان که خدا همه را، غیر از آن چهار تا آورد را آورد کنار پیامبر، فقط همان چهارتا بودند، ممکن است ایشان هنوز به دنیا نیامده باشند، چون این آیه برای سال پنجم است، دقیقا نمی‌توانم بگویم چه ماهی است، البته می¬دانید جنگ خندق شوال است که آن موقع پائیز هم بوده است، شوال سال پنجم بوده است، چون این شوال برای خندق است، خندق است تا یک ماه اینها محاصره بودند، بعد هم رها کردند رفتند نتوانستند کاری انجام بدهند، تولد حضرت زینب ظاهراً در ماه‌های قبل از ماه رمضان است، اخیر هم گذشت، در مورد این هم جداگانه باید فکر کرد، ممکن است این قرائن باعث شود بگوییم سال ششم بوده است، یک مقدار سخت است در مورد تک تک اینها قضاوت نهائی کردن، همه اینها احتمالات است.
خداوند همه ما را به معرفت حضرت کمی بیشتر، خودم را می‌گویم، آگاه کند که با یک اقیانوسی طرف هستیم که یک مقداری از آن گیر ما می‌آید و به دست ما می‌آید.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما درباره قاعده اتلاف بود، «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن». بحث ما کشید به این که این قاعده می‌گوید «من أتلف مال الغیر»، مراد از این مال چیست؟ اگر عینی تلف شود که حتما این مال است، یکی از بحث‌هایی بود که اگر مالیت یک شیء تحت شعاع قرار بگیرد آیا این قاعده شامل این می‌شود و این مشمول این قاعده است یا نه؟ مثال‌هایی که زدیم در مورد اتلاف حکمی، یعنی ما کاری کنیم و زمینه‌ای فراهم کنیم که ارزش یک شیء پایین بیاید و مثال‌هایی هم که زدم مثل آب و یخ و آوردن آن پیش کسی، آنجا گفتم درست است خود عین را آوردید ولی اصلا ارزشی ندارد و چون ارزشی ندارد این را نمی‌توانیم بگوییم شما پرداخت کردی و ضمانت خودت را ادا کردی، آنوقت بعضی مثال‌ها است که من اینها را هم بگویم که شاید قبلا نگفتیم، یک کسی است یک مغازه‌ای دارد در یک جایی، یک کالایی را می‌فروشد، قیمت کالا هم صد تومان است، شما هم یک مغازه‌ای کنار دست او هستید، یک مغازه‌ای آنجا باز می‌کنید، طبق قاعده، بعد واردات انجام می‌دهید، با واردات شما که تعدادی از این کالاها را آوردی، قیمت کالای صد تومان در بازار هشتاد نود تومان می‌شود، قیمت‌ها پایین می‌آید و ریزش می‌کند، آیا شما به اموال این همسایه تاجر خودت ضربه زدی؟ اگر این تاجر بگوید چرا این کار را کردی؟ ما این کفش‌ها را می‌فروختیم، این دستمال روسری‌ها را می‌فروختیم صد تومان، شما رفتی وارد کردی و هشتاد تومان شده است، ضرر کردم، من چکار کنم؟ شما به من ضرر زدی،کالای من بی¬ارزش شد، می‌گوید من هم مثل تو مغازه دار هستم، من که کاری نکردم، من رفتم وارد کردم، قیمتی که این کالا را من وارد کردم، شما از یک جایی وارد کردی گران و من از یک جایی وارد کردم ارزان، آیا من به تو ضرر زدم؟ می‌گوید بله اگر شما وارد نکرده بودید که من ضرر نمی‌کردم، گفتم من که اصلا کفش‌های تو را نابود نکردم، اصلا از دم مغازه تو رد نشدم، گفت تو کاری کردی که این کفش من را صد تومان می‌خریدند، هشتاد تومن می¬خرند، چرا؟ چون شما در بازار هشتاد تومان می‌فروشی، گفتم من کالایی که خریدم هفتاد تومان خریدم هشتاد تومان می‌فروشم، شما کالا را نود تومان خریدی و صد تومان می‌فروشی، شما باید بدانی کالا را از کجا بخری، می‌گویی این جنس مثلا تولید داخل است و او خارج است، این خارجی تکنیک بالاتری دارد، این واردات و صادرات. این را گفتم که بطور کلی در مورد همه آنها لحاظ کنید.
مجموعه رفتارهایی که ما در بازار انجام می‌دهیم و بالا و پایین می‌شود، گاهی وقت‌ها این نوسانات باعث می¬شود حالا به این تعبیر مالیت و ارزش یک کالایی که ما از آن استفاده می‌کنیم و می‌فروشیم قیمت آن در بازار تغییر می‌کند، آیا اینجا تابحال کسی هم گفته است بگویی من أتلف مال الغیر لهو له ضامن، یعنی اگر شما وارداتی انجام دادید، تولیداتی انجام دادید، شما با این تولیدات باعث شدید که دیگر از آن کالا استفاده نکنند، حالا این تازه کالای مشابه است، مثلا قبل از این که ماشین اختراع شود همه سوار اسب می‌شدند و نعل کارها و نعلبندها کار داشتند، شغل داشتند خیلی عالی، آنهایی که اسب تیمار می‌کردند و اسب تکثیر می‌کردند و اسب تربیت می¬کردند تربیت مواشی، در چیزها است، اینها یک درآمدی داشتند، ماشین که وسط آمد خان و خان زاده و غیره گفتند ما دیگر سوار اسب نمی‌شویم، مگر برای تفریح، دیگر برای بار از ماشین استفاده می‌کنیم، برای فلان از قایق استفاده می‌کنیم، برای فلان از کشتی و هواپیما استفاده می‌کنیم، با گسترش صنعت تمام صنایع قبلی از پای درآمدند یا تولیدات قبل آسیب دیدند.
اصلا وقتی جامعه توسعه پیدا می‌کند، یکی از مسائل توسعه همین است دوستان عزیز. باید روی این فکر کنیم، آیا اگر شما بگویید شما همه اینها را از نان خوردن انداختی، می‌گوید من که کاری نکردم، من اختراع و ابداع می¬کردم، یک زمانی یک فیلمی در تلوزیون نشان داد، خیلی قبل بود، یک آدمی، فیلم علمی بود به یک معنا، اقتصاد علمی خاص، یک جوانی بود که دانشگاهی بود، پارچه را در پخش پارچه‌ای رفت پارچه‌ای تولید کرد که کثیف نمی‌شد، هر کثیفی به آن می‌خورد یک دست به آن می‌کشید و تمیز می‌شد، پارچه را طوری درست کرده بود که کهنه نمی‌شد، شیک شیک می‌ماند، خلاصه یک داستانی که یک مقدار جک هم در آن بود، وقتی این پارچه‌ها را یک نفر گفت آقا سرمایه گذاری کنید اعتصاب کردند بعضی‌ها، با این پارچه دیگر کسی از ما پارچه نمی‌خرد، کارگرها بیکار شدند، خلاصه در آن فیلم یک طوری نوشته بود که یک زمانی که دنبال او می¬گشتند و فرار می‌کرد، رسید به یک پیرزنی، این پیرزن او را نمی‌شناخت، به این پیرزن گفت چکار می‌کنی پیرزن؟ گفت شغل من این است که لباس می‌شورم، از وقتی که می‌گویند یک لباس‌هایی آمده است مثل این که من هم بیکار می‌شوم و من هم که با شستن اینها یک نانی برای بچه‌های خودم می‌بردم، من هم بیکار می¬شوم و کسی به من چیزی نمی‌دهد، آنجا می‌گویند این آدم متأثر شد که چرا من فرضاً همچین کاری کردم و به فکر این قسمت نبودم، فقر گسترده می‌شود.
حالا از این بحث‌ها رد می‌شویم. واقعیت قضیه چیست؟ آیا من می‌توانم اختراع نکنم، ابداع نکنم، پیش نروم بخاطر این که مشکل پیدا می‌کند؟ اینجاست که دوستان شما باید این را لحاظ کنید، چون حقیقتاً وقتی یک نفر یک ابتداع و اختراع جدیدی می‌آورد کل قبلی‌ها از بین می‌رود، مثال اینجا را که مثال می‌زنیم و بعداً به پول می‌کشم، مثال بزنیم مثلا این کامپیوترها و لپ تاپ‌ها و گوشی‌ها، شما یک گوشی تولید می‌کنید با یک امکانات، دو میلیون، سه میلیون، ده میلیون، بیست میلیون، کمتر بیشتر هرچه، می‌خرند، هنوز شش ماه از این گوشی نگذشته است مدل جدید، دنیای علم و دنیای اقتصاد که برخی از این تغییرات روی گوشی‌ها مثلا آرام آرام تغییراتی که در یک سال رخ داده است را روی یک گوشی می‌آورند، تغییرات سال دوم را نمی‌آورند و می‌گذارند برای سال بعد، دائماً شکل اینها را تغییر می‌دهی و کارآمدتر البته می‌کنی و البته تجارت هم با آن می‌کنی و درآمد هم کسب می‌کنی و یکی از علت‌های هم پیشرفت اینها و هم درآمدهای سرسام آوری که این شرکت‌های تولید رایانه و لپ تاپ و تبلت و گوشی و انواع و اقسام اینها دارند، نرم افزارها همین است، دائما تغییر می‌دهند، دائماً فناوری را گسترش می‌دهند، گسترش این بعضی وقت‌ها طوری است که شبکه‌های مخابراطی که در یک کشور است آنها هم باید دنبال اینها بیفتند و گرنه نمی‌تواند با این گوشی¬های جدید کار کند، بعد اینها هم یک شرائطی دارد، این گوشی‌ها و این مسائل، نیروی امنیتی از آن استفاده می‌کند، نیروی علمی از آن استفاده می‌کند، نیروی اقتصادی، تاجرها و اینها از آن استفاده می‌کنند، هواپیماها و قطارها از آن استفاده می‌کنند و دائم چون اینها باید باهم ربط پیدا کنند با کل دنیا، بنابراین وقتی آن شبکه‌ای در آمریکا تغییر پیدا می‌کند، اروپائی هم باید تغییر پیدا کند، اروپائی تغییر پیدا می‌کند آسیایی هم تغییر پیدا می‌کند و بنابراین این تغییرات، چرا؟ چون همه به همدیگر وصل هستند و اگر گوشی شما متناسب نباشد ممکن است نتوانید وارد بازار بورس نیویورک بشوید تا بخواهید سود بدست بیاورید، پس باید گوشی خودت را تغییر بدهی.
این نرم افزارها و سخت افزارها که دائماً تغییر می‌کنند، یک کسان دیگری که یک چیزهایی داشتند، اینها را از پای در می‌آورد، شیوه در بازار این گونه است، در بازار رقابتی در بخش‌های نرم افزاری به شدت بازار رقابتی است و دائماً جدید ساخته می‌شود، نو ساخته می‌شود، حالا این چه نوع رقابتی است؟ رقابت خالص است؟ رقابت انحصاری است؟ چندجانبه است یا نه؟ اما تعداد زیاد است، کشورهای مختلف از این فناوری استفاده می¬کنند، هر فن جدید فن قدیمی را از پای در می‌آورد و می‌گویند این دِموده شده است، حالا بدهید به یک نفر که خیلی بلد نیست در این کارها از آن استفاده کند، بعد هم کم کم به شما می‌گوید این نرم افزار دیگر با این گوشی شما کار نمی‌کند، باید گوشی خودت را عوض کنی و نرم افزار قبلی هم دیگر شما دوبار که وارد شوید، آن نرم افزار دیر کرد، نمی‌خواند، درست دانلود نمی‌کند، فیلم درست نمی‌کند یا طراحی‌هایی که دارید، چون با خیلی از اینها طراحی‌ها و کارهای مختلف انجام می‌دهند، آیا اینجا واقعا اتلاف مال است؟ کاری کردی که کل آنها را جمع کنند، می‌گویند تمام آن کامپیوترهای قدیمی را دور بریزید، هیچ به درد نمی‌خورند، می‌گویند اصلا نمی¬توانند کار کنند؟ می‌گوید نه، حتی دیگر چون برنامه‌های جدید که می‌آید روی آن کامپیوترها اصلا قابل خواندن نیست، حالا بماند محیط زیست خوب میشود یا نه، بماند، کاری به محیط زیست نداریم الان، چقدر اتلاف منابع است، شما با این فناوری جدید قبلی‌ها را از پای در می‌آورید، کنار می‌گذارید.
اینجا چکار باید بکنیم؟ اتلاف مال است؟ این روشی است که در طول تاریخ وجود داشته است، البته الان سرعت فوق العاده است، اگر اینطور است ما نباید ماشین اختراع می‌کردیم چون این نعلبندها یا از اول به خود همان‌ها آموزش می‌دادیم می‌گفتیم بیا ماشین درست کن، آیا این کار را باید کرد یا او باید بدود؟ آن کسی که پیشتاز است باید به عقب برگردد یا اینهایی که عقب هستند باید به جلو بدوند و سریع بروند خودشان را به او برسانند و جابجا کنند؟ شرکت‌ها، حالا یک مسئله‌ای بگویم در مورد توسعه، مصداق‌ها برای ما مهم است. در بحث‌های توسعه یکی از مباحثی که مطرح می‌شود، ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم که شکست خورد، دوتا شهر صنعتی او که ناکازاکی و هیروشیما که آنطور از پای درآمدند بطور کل و شهرهای زیاد دیگری هم بمباران‌های سنگین شدند، آمریکایی‌ها هم وقتی مسلط شدند بر ژاپنی‌ها تقریباً همه کارخانه‌های نظامی اصلی آنها را صاف کردند، با خاک یکسان کردند، بخاطر این که اینها دیگر چیز نکنند، شرکت‌های آمریکایی وارد شدند، عمدتاً هم چون می‌دانید ژاپن، اروپا با هیتلر که درگیر بودند، آمریکا به آنها کمک کرد و آنها هیتلر را جمع و جور کردند، بنابراین آلمان عملاً دو تکه شد، نصف آن را روسیه برداشت، نصف آن هم تحت ناتو بود و ناتو هم یعنی آمریکا و انگلیس و فرانسه و اینها، این سه تا کشور اصلی ناتو که بعضی‌ها هم بعداً اضافه شدند، نصف آن را هم روسیه برداشت یعنی آن تکه برای اروپا بود و اما ژاپن را آمریکا به تنهائی با او درگیر شد، مثلا فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها و اینها نیامدند آنطرف، حتی روس‌ها هم، چون دعوای آمریکا با ژاپن بر سر اقیانوس آرام بود، حاکم اقیانوس آرام کیست؟ آخر جنگ شد و آمریکا ژاپن را شکست داد، شرکت‌های آمریکایی بعد از جنگ تمام این کارخانه‌های آمریکایی را که نابود شده بود، جای آن سرمایه گذاری جدید کردند، ژاپن یک امتیاز پیدا کرد، این امتیازی بود که بعدها خودش را نشان داد و آن این بود که فرض کنید از 1945، 1950 که شرکت‌های جدیدی آمدند نصب کردند، وقتی می‌خواستند شرکت جدیدی نصب کنند آخرین شرکت از نظر علمی را نصب کردند، آخرین و جدیدترین شرکت و آخرین علم آمد آنجا، همزمان در آمریکا شرکت‌هایی که تأسیس شده بودند سی چهل سال قبل وجود داشتند، کار می‌کردند، این شرکت‌هایی که برای ژاپنی‌ها طراحی کردند و کار کردند پیشرفته‌ترین شرکت‌ها بود، همین باعث شد در یک مدت کمی که ژاپنی‌ها جان گرفتند، البته این شرکت‌ها عمده سرمایه گذاری آمریکایی بود که علم آمریکایی هم آمد آنجا، این باعث شد که شرکت‌های ژاپنی از آمریکایی¬ها جلو بزنند و بگویند تخریب آن کارخانه‌های سابق که به ظاهر به ضرر ژاپنی‌ها تمام شد ولی به نفع آنها تمام شد، یعنی این خودش یک مسئله است، اگر یک کشوری می‌خواهد پیشرفت کند دائماً باید قبلی‌ها را جمع و جور کند، این که بگوییم آقا ما یک کارخانه‌ای داریم که دویست سال است کار می‌کند، به به، این که قدیمی کار می‌کند، این که دیگر، به قول معروف مثلا یخچال‌های نفتی بود، یخچال‌هایی بودند که با نفت کار می‌کردند، این که دیگر پیشرفت نمی‌کند، باید طوری باشد که شما اگر بخواهید پیشرفت کنید و این رقابت شکل بگیرد کارخانه‌ها باید دائما نوسازی شوند و اگر نوسازی نشوند حذف می‌شوند و هرکدام که نتوانست به صورت کارا عمل کند کنار می‌رود و حذف می‌شود، یعنی این سیستم جدید او را حذف می‌کند.
طبیعت کار بشری این گونه بوده است، آیا قاعده من أتلف مال الغیر می‌خواهد بگوید شما اختراع و ابداع نکن؟ اصلا باید بگوییم ربطی به این بحث‌ها ندارد، بعد آن بحث این است که کسی تعمداً می‌رود اموال دیگری را خراب می‌کند، نه این که یک چیز دیگری اختراع می‌کند بطور غیر مستقیم اثر می‌گذارد روی ارزش‌های دیگر، اگر کسی اینجا بخواهد بگوید ضمانت است، دائماً هر امری که در دنیا رخ می‌دهد، شما هر کاری که می¬کنید تأثیر دارد روی یکسری چیزهای دیگر، اختراع کنید مشکل دارد، اختراع نکنید مشکل دارد.
بنابراین گفتند و در کتاب‌های فقهی آمده است، من یادم است حضرت آقای قائمی حفظه الله این را از آقای خوئی در یکی از کتاب‌های خودش نقل می‌کرد که ایشان فرموده است اگر ما بخواهیم مالیت را حساب کنیم در این قاعده باید بگوییم هرکسی که می‌خواهد واردات کند باید خسارت همه کسانی که، کالاهایی که ارزان می‌شود را متحمل شود، کما این که گاهی وقت‌ها یک جا قحطی می‌شود کالا گران می‌شود، گاهی وقت‌ها یک نفر می‌خواهد یک کاری را انجام بدهد نمی‌تواند، کالا گران می‌شود، این نوسان در بازار که به تعبیر روایت‌ها السعر إلی الله قیمت‌ها دست خداست و خودش بالا و پایین می‌رود، شما دخالت نکنید یعنی خودش یک قاعده و روندی دارد، زیادی و کمی اثر می‌گذارد، انگیزه‌های خرید و فروش در وجود انسان‌ها روی اینها تأثیر می¬گذارد، بنابراین در مورد این بحث من أتلف مال الغیر، به سادگی در مورد مالیت قضاوت کرد و گفت اگر کسی مالیت را از بین می‌برد پس این گونه است، این یک جهت که این را باید لحاظ کنیم.
این بحث‌هایی که در مورد تورم پیش می‌آید، چون یک مقدار مسئله امروزه تفاوت پیدا کرده است، تفاوت آن هم به این است که یک زمانی، همان کتاب آقای عابدینی که برای شما نقل کردم که در دهه هفتاد نوشته شده است، اکثر قریب به اتفاق مراجع و بزرگان قائل بودند اگر کسی به کسی پولی داد، قرض داد و بعد می‌خواهد برگردد، همان میزان اسم آن را که بدهد، یک میلیون، یک میلیون، اضافه‌ای بگیرد، این اضافه ربا است و اشکال دارد و درواقع این مسئله تورم را به عنوان یعنی کاهش ارزش پول را به عنوان یک خسارت گویا نمی‌دیدند و اگر این را هم می‌دیدند می‌گفتند چه ربطی به این بنده خدا وام دهنده دارد یا وام گیرنده؟ چه ربطی به اینها دارد؟ من از یک بزرگواری وام گرفتم، بعد هم می‌خواهم به او بدهم، می‌گوید این پول دیگر آن پول نیست، می¬گویم من چکار باید بکنم؟ من که همین پول را گرفتم و حالا هم به شما بر می‌گردانم. این پول را دیگران، ممکن است دیگران سیاست‌هایی داشته باشند که کل پول کشور تحت تأثیر رفتارهای آنها قرار گرفته است، اگر آنها این کار را انجام دادند طرف شما آنها هستند، پس یا بزرگان قبلی می‌گفتند این خسارت جدی نیست، چندان نیست، کاهش ارزش مال است، یا این که اگر هم باشد ربطی به آن بیچاره ندارد، حداقل شما از قاعده اتلاف نمی¬توانید استفاده کنید، من أتلف، او که اتلاف نکرده است.
بله آن بنده خدا اگر در قرض باشد باید مثل را بدهد، باید ببینید مثل است یا نه، این بحث به امر دیگری می-کشد، به اطلاق نه. ولی وقتی در مورد کاهش ارزش پول، الان فتاوا می‌گویند این درست است، این خسارت است، یک زیانی است که وارد می‌شود و شما برای پرداخت مثل باید بروید به گونه‌ای جبران کنید، حالا یا مصالحه کنید یا به میزان مثلا تورم اضافه کنید، به هر صورتی که مطرح است. اینجا وقتی الان مسئله مطرح شده است، بحث اتلاف نیست، بحث این است که شما قرض گرفتید مثل این را بدهید، وقتی می‌خواهید مثل این را بدهید، ظاهر این پول این است که مثل است ولی واقعا توخالی است، شما باید توپر بدهید، شما باید ارزش آن را بردارید و به ما بدهید، برای ارزش این را بدهد به او می‌گویند بر اساس شاخص قیمت‌ها حساب کن، مازاد را بده، مثل قضیه مهریه خانم‌ها که مطرح شد و موارد اینچنینی.
حالا اگر شما گفتید این خسارت واضح است و این باید پرداخت شود یا اگر جامعه تورمی است از اول که افراد با همدیگر می‌خواهند مبادله کنند، از اول روی این توافق کنند که بگوید آقا این پولی که من به تو می‌دهم مثلا وقتی می‌خواهی به من برگردانی، ارزش این را باید به من بدهی، ارزش این یعنی تورم این را باید حساب کنید، حقیقی، به تعبیر اقتصادی باید نامینال نباشد، رئال باشد، اصلی باشد، قیمت واقعی باشد درواقع. اگر این را پذیرفتیم این یک بحثی است که باید در مسئله تورم یک نفر این را حل کند، آیا این مثلیت بدهد یا نه؟ یک بحث دیگری است.
اما ما از اینجا یک استفاده می‌کنیم و آن این است که چه چیزی باعث می‌شود تورم رخ می‌دهد؟ چون بعضی¬ها این مسئله را مطرح می‌کنند، تورم را دولت‌ها ایجاد می‌کنند، با نقدینگی ایجاد می‌کنند، اگر تورم را آنها ایجاد می‌کنند آنها باید جبران کنند، آنها باید مشکل را برطرف کنند، اگر کسی قائل به این امر باشد که دولت باید این تورم را جبران کند و غیره، بحث ما سر این بود، اگر ما می‌خواهیم این را مطرح کنیم یعنی درواقع به نحوی می-خواهیم با قاعده اتلاف، چون بعضی‌ها به این تمسک می‌کنند، می‌گوید شما پول مردم را نصف کردید، نابود کردید، این پولی که من می‌توانستم با آن ده کیلو برنج بخرم، الان سه کیلو برنج هم به من نمی‌دهند، برنج مثل الان من نگاه می‌کردم نوشته است برنج طارم یا چی شصت تومان، اگر بیشتر نباشد، شصت تومان که هست، این را قطعا می‌دانم هست، برنج عنبربو که الان مثلا سی تومان، سی و پنج تومان است، این چهارده تومان هم که بود کسی نمی‌خرید، حداقل دو برابر و نیم سه برابر شده است، آن برنج شصت تومانی تا پارسال که سی تومان بود، سال قبل پانزده تومان به زور بیست تومان شده بود و حبوبات و غیره، آقا با این پولی که من گرفتم می-توانستم ده کیلو نخود بخرم، پنج کیلو عدس بخرم، الان چند کیلو می‌توانم بخرم؟ مثلا لپه چهل و هشت تومان، پنجاه تومان شده است، نگاه می‌کنم می‌بینم مثل این که این پول از داخل خالی شده است، می‌گویم چه کسی این کار را کرده است؟ می‌گویند دولت. آنوقت این بحث مطرح می‌شود که دولت باید ضامن باشد، این مسئله چون خیلی زیاد است.
ما سراغ این آمدیم، گفتیم اول سراغ تورم می‌رویم ببینیم تورم را چه کسی ایجاد کرده است و چطور ایجاد می-شود؟ عرض کردیم در مورد این گفتیم تورم عوامل داخلی دارد، عوامل خارجی دارد، اینها را توضیح دادیم که عوامل داخلی ناشی از سیاست دولت است، شرائط عمومی است، حالا ممکن است شرائط عمومی باشد سیاست دولت، شرائط اضطراری باشد، خطای در تصمیم گیری باشد یا این که گفتیم ناشی از سیاست‌های دولت، سیاست تقاضا، ناشی از وقایع اقتصادی باشد مثل فشار هزینه‌ای، گاهی وقت‌ها هم ممکن است از ناحیه خارج این تورم شکل گرفته است یعنی بخاطر تغییر نرخ ارز است یا مسائل و کالاهای که در خارج است، یک بحثی را در مورد مالیات تورمی خدمت دوستان عرض کردیم و درباره اینجا یک مواردی را گفتیم مفروض است، گفتیم باید طوری باشد که تورم قابل استناد به دولت باشد اگر می‌خواهیم درباره آن صحبت کنیم وگرنه از بحث ما خارج است.
یک بحث اینجا بود که پذیرفته باشیم از نظر حقوقی و تعهدی که این تورم ضمان آور است، یعنی خسارت دارد، آسیب زده شده است، مثل این است که ماشین دولتی به دیوار من زده است، خراب کرده است، دولت باشد یا هر کسی باید این را بدهد، باید این ضمانت دولت نسبت به کاهش ارزش پول بر اساس این باشد که این خسارت شکل بگیرد، حالا این که خسارت هست یا نیست، بر می‌گردد به این که پول را شما قیمی می‌دانید یا مثلی می‌دانید، در مورد این هم صحبت کردیم که اگر مثلی باشد آیا خسارت است؟ پول مثلی است آیا این خسارت است یا نه؟ اینجا ممکن است بگویم پول در مقطع زمانی می‌تواند مثلی باشد ولی وقتی در طول زمان تغییر می-کند قیمی می‌شود. در مورد این هم در جلسه قبل صحبت کردیم.
این را هم فرض کردیم که دولت از مجاری قانونی عمل می‌کند، فرض کردیم دولتی که مجری است دولت اسلامی است نه دولت جائر، چون ممکن است همه چیزهای دولت جائز تفاوت پیدا کند.
یک مسئله بود بحث اضطرار و بین المحذورین، اگر شما قائل باشید، در شرائط اضطراری و بین المحذورین دولت هیچ راهی غیر از این امر ندارد، همانطور که در حالت اضطراری دولت می‌گوید بلند شو برو جنگ، می‌گویی جنگ نمی‌روم، می‌گوید بی‌خود می‌کنی که به جنگ نمی‌روی، باید بروی، چون اگر نروی کل کشور از بین می¬رود و خودت هم از بین می‌روی، الزام می‌کند نیروهای وظیفه بروند، نیروی جوان برود، وادار می‌کند، چون کشور نابود می‌شود، مصلحت عمومی است، حالت اضطراری است و باید افراد را وادار کنید که از پول خودشان و به زور مالیات می‌گیرد برای اداره جنگ مثلا، چون در شرائط اضطراری درواقع دولت گاهی وقت‌ها مجبور می¬شود پول نقد چاپ کند و نقدینگی را بالا ببرد، می‌گوییم آقا به ما ضربه زدی، می‌گوید فکر کن مالیات است، فکر کن همان مالیات تورمی است، کشور نابود می‌شود، پول هم نداریم، من برای بقاء جان همه و مال همه باید به نوعی از مردم پول بگیرم، یک مقدار از بار آن را روی دوش مردم بیندازم. پس این حالت اضطرار هم خودش یک مسئله مهمی است که ما باید این را در نظر بگیریم. این هم یک مسئله.
مسئله بعدی، حالا گاهی وقت‌ها دولت از روی مصالح عمومی اقدام به ایجاد تورم می‌کند یعنی احساس می‌کند یک تعدادی بیکار هستند و ما برای این تعداد بیکار باید یک مقدار نقدینگی تزریق کنیم. حالا البته کشور در حال اضطرار نیست ولی خیلی خوب است که یکسری از پروژه‌ها و یکسری از طرح‌ها را می‌خواهد انجام بدهد، نفع همه اینها هم به مردم می‌رسد، اینجا مصلحت وجود دارد، این اینجا چطور است؟ بنابراین محل بحث جایی است که دولت با رعایت مصالح و قوانین سیاستی را اتخاذ می‌کند که منجر به تورم می‌شود، اینجا حالا بحث می¬شود که آیا دولت نسبت به کاهش ارزش پول کسانی که پولی دارند ضامن است یا نه؟ من بعداً در موارد دیگر آن هم عرض می‌کنم، این را پیش ببریم، چون چند هفته هم تعطیل است، این بحث را اجمالاً به یک جایی برسانیم تا بعد که در مورد آن صحبت می‌کنیم این مسئله حل شود.
ببینید یک مسئله اینجا که گفتیم دولت و ولایت و حالا هر عنوانی که ذکر کنیم، تورم همانطور که گفتیم مالیات غیر مستقیم است، همان گونه که حاکم اسلامی ولایت دارد از افراد جامعه مالیات مستقیم دریافت کند، می‌تواند مالیت غیر مستقیم هم دریافت کند، یکی از علت‌هایی که دولت‌ها این کار را انجام می‌دهند سرعت کار است، سریع به بانک مرکزی می‌گوید یک مقدار پول بده، یک سال طول می‌کشد تا اداره مالیت از مردم مالیات بردارد و بیاورد ولی سریع از بانک مرکزی می‌تواند پول تزریق کند، اعتبار بریزد به یکی از بانک‌ها بگوید بده به همه زلزله زده‌ها، بده به همه سیل زده‌ها، بده به همه کسانی که فلان مشکل را پیدا کردند و تمام کسانی که مثلا از کرونا کسب و کار آنها تعطیل شده است، به آنها یک وام ده میلیون تومانی بلاعوض بده، بده برود به سلامت، به اندازه یک ماه و دو ماه آنها درآمد گیر آنها بیاید، این کاری که انجام می‌دهد مثل این است که مالیات را از مردم گرفته است حالا به آنها بر می‌گرداند، به آن افراد خاص، اینجا هم پس بنابراین اگر شما خواستید این مسئله را مطرح کنید باید ولایت حاکم را در سیاست گذاری مد نظر قرار بدهید.
گاهی وقت‌ها ما در این بحث‌های سیاسی یا جناحی که وقتی این مسئله می‌شود مثلا گویا فکر می‌کنند ما در کشور خودمان رهبری یک طور قدرت دارد، دولت، مجلس و قوه قضائی هم یک طور می‌کنند، مجمع تشخیص و اینها را از همدیگر جدا می‌کنند. ببینید ما باید این را بدانیم هر وقت، این که در کشور یک مشکلی پیش بیاید نظام مسئولیت دارد، حالا در نظام ممکن است وزارتخانه الف مسئولیت داشته باشد، قوه الف مسئولیت داشته باشد، نهاد فلان مسئولیت داشته باشد بیشتر یا همه آنها است، همه آنها انتساب به همه دارد، فرقی نمی¬کند، به تعبیر امیرالمؤمنین لعل بالیمامة و الحجاز من لاطمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع، شاید این آدمی که دور است، تابحال فقط مزه گرسنگی دیده است، اصلا اهلی به شبع ندارد، به سیر شدن و هیچ طمعی هم ندارد از قرص نانی که به او بیاید، پس من اینجا این کار را انجام می‌دهم تا با او همنشین شوم، یعنی امیرالمؤمنین احساس مسئولیت می‌کند در قبال او و هر امری که رخ بدهد، همانطور که کارهای خوبی که در کشور بحمدلله رخ می¬دهد اتصال دارد به کل نظام، حالا الاقرب فالاقرب، کسی که نزدیک‌تر است، کسی که تصمیم گیرتر است، کسی که مسئولیت پذیرتر است و همانطور هم اشکالات، طبیعی است، چه خوب و چه بد.
بنابراین ما وقتی در مورد کشور صحبت می‌کنیم، مثلا یک کسی می‌گفت آقا نفت جزو انفال است؟ گفتم بله، نفت جزو انفال است، گفت دولت که این نفت را می‌فروشد مگر نباید خمس آن را به حاکم بدهد، پس خمس آن را باید به رهبری بدهند؟ گفتم مگر دولت کیست؟ دولت وسیله ایشان است، وسیله رهبری است، مشاور ایشان است، عامل اجرائی ایشان است، با یک ساز و کاری انتخاب می‌شود و انجام وظیفه می‌کند، بخش دولتی است دیگر، بخش دولتی که خمس خودش را به خود دولتی نمی‌دهد، به خود دولتی و بخش حاکمیتی، خمس که گفتند یعنی خمس اموال شخصی، غنائم و اینها که می‌خواستند به مردم بدهند، چهار پنجم گیر او می‌آمد، حالا اینجا کل نفت برای دولت است، کل آن ملی است، یک پنجم آن را بدهند به نهاد رهبری به عنوان مثال، چهار پنجم آن را دوباره بدهند به دولت، این که به بخش خصوصی نمی‌رسد، این تقسیم بندی که ما به نظر من اشتباه است، خلاف قانون اساسی است، خلاف قوانین جاری کشور است، فقط یک چیزی در ذهن ما ممکن است خلجان کند که می‌خواهیم جدا کنیم که اگر یک تخلفی یک جا رخ داد، آن تخلف را آن شخص انجام داده است، این چه ربطی به مقامات عالیه دارد، هیچ تفاوتی نمی‌کند، همه مسئول هستند، کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، همه مسئول هستند، البته ممکن است امیرالمؤمنین یک ارتشی داشته باشد یا پیامبر یک ارتشی داشته باشد، در ارتش او یک نفر یک تخلفی کند، در آخر می‌گویند ارتش امیرالمؤمنین تخلف کرده است، بله، شخص ایشان تخلف نکرده است، با عصمت او سازگار است ولی مسئول است، متعهد است به رفع آن، تا خبردار شد باید آن را رفع کند، اگر قابل رفع است، اگر می‌داند اشتباه است باید آن را رفع کند، مگر این که بگوید آقا نمی‌توانیم رفع کنیم، یعنی امکانات نداریم که حالا در مورد تورم می‌گوییم.
پس بنابراین مالیات مستقیم داریم و غیر مستقیم داریم، همانطور که می‌شود مالیات را غیر مستقیم، بعضی‌ها این را هم مطرح می‌کنند، بنابراین حاکم اسلامی ولایت دارد از افراد جامعه مالیات مستقیم دریافت کند و هم می‌تواند مالیات غیر مستقیم دریافت کند از طریق تورم.
اینجا یک اشکال مطرح می‌شود که اگر می‌خواهد مالیات بگیرد این باید قانون شود، مگر در مالیات از هر کسی هر چیزی نمی‌گیرند، موارد اینها خاص است، یکی از خصوصیات آن این است که معمولا مالیات‌ها را از کسی که دارا است می‌گیرند، این مالیات‌های غیرمستقیم معمولا به کسی آسیب می‌زند که ندارد، کم دارد، پول و سرمایه او فقط نقدینگی است، به آنها آسیب می‌زند بنابراین این با آن مالیاتی که آنجا است تفاوت دارد.
ببینید دوستان این حرف درست است، مالیات تورمی شامل همه می‌شود و بخصوص کسانی که عمده دارائی‌های آنها نقد است، چون می‌دانید کسانی که پولدار هستند معمولا پول نقد نگه نمی‌دارند، یکی از دلائل آن این است که مثلا یکی بود پولدار بود، بعد یک نفر رفته بود از او قرض بگیرد، گفته بود باور کن فلانی هیچی ندارم، گفت تو میلیاردر هستی، گفت من پول‌های خودم را به صورت دیگری نگه می‌دارم، من اگر قرار بود پول نقد نگهدارم به همه جا باید قرض می‌دادم، اصلا برای چه پولدار شده است؟ چون قرض نداده است، بعد پول خودش را به طلا و خانه و زمین و ماشین تبدیل می‌کند، به یک چیزی تبدیل می‌کند که کمتر، در بورس و سهام و غیره که نواسانات آن را کنترل کند، پول نقد نگه نمی‌دارد که هر کسی بیاید از او وام بگیرد، می‌گوید ندارم و واقعا خیلی از این اغنیا از آدم‌های ضعیف خیلی نیازمندتر هستند.
یک مسئله در لابلای بحث‌های قبلی عرض کردم بحث احسان است که در مورد این باید در قاعده احسان بحث کنیم، آیا اگر کسی محسنانه یک کاری می‌کند، الان دولت که این کار را می‌کند به مصلحت خودش و مردم این کار را می‌کند، درست است پولی از مردم کاسته می‌شود ولی می‌گوییم تو این کار را کردی برای چه؟ می¬گوید خواستم جاده بسازم، اشتغال را بالا بردم، تورم ایجاد کردم، قدیم در تئوری‌ها بود قبلا، مثلا شصت سال قبل تقریبا آقای فیلیپس یک منحنی تقسیم کرد، منحنی فیلیپس، آقای فیلیپس تابع مکتب کنزی بود، گفتند بین تورم و بیکاری رابطه معکوس است، یک نموداری کشید، رابطه معکوس کشید که اگر بیکاری، اگر شما می‌خواهید بیکاری را کم کنید باید به تورم تن بدهید، اگر نمی‌خواهید به تورم تن بدهید بیکاری شما گسترده می‌شود، چون اگر می‌خواهید بیکاری را از بین ببرید باید پول تزریق کنید به جامعه، در بانک‌ها وام بدهند، وام اشتغال بدهند، افراد سر کار بروند، وام، نرخ بهره وام را کم کنید تا افراد ترغیب شوند، هزینه تولید کاهش پیدا کند، بروند برای اشتغال، ولی این کار را که انجام می‌دهی تورم رخ می‌دهد خود به خود، چون پول که به جامعه تزریق می¬شود تورم رخ می‌دهد، حالا راه‌هایی است که اگر پول را اینطور جمع کنید، تزریق کنید که تورم شدید نشود، ولی تورم را دارید، اما اگر شما می‌گویید من نمی‌خواهم تورم را، نرخ رشد پول و نقدینگی را پایین پایین در حد نرخ رشد واقعی باشد، همان که عرض کردم‌ام وی مساوی است با پی وای، پول ضرب در سرعت آن مساوی است با شاخص قیمت‌ها، پی، ضرب در وای، تولید ناخالص ملی یا داخلی، شما می‌گویید فقط ام را من آن مقدار رشد می‌دهم که وای اضافه می‌شود، رشد واقعی جی تی بی.
اگر اینطور باشد می‌گویند شما جلوی تورم را گرفتید ولی بیکاری را نتوانستید حل کنید، بیکار می‌شوند، چون آنهایی که می‌خواهند وارد بازار تولید شوند وقتی اینطور باشد نمی‌توانند کاری انجام بدهند. دولت تو چرا این کار را کردی؟ تورم ایجاد کردی؟ می‌خواستم بیکاری را کم کنم. قاعده احسان می‌گوید اگر یک نفر محسنانه برای نفع شما یک کاری می‌کند ولو این که شما یک صدمه‌ای می‌بینید دیگر ضامن نیست، ما علی المحسنین من سبیل، بعضی‌ها اینطور ممکن است بگویند. اینجا خیلی شرائط قاعده احسان واضح نیست، این ما علی المحسنین من سبیل ممکن است بگویند گناه آن را بر می‌دارند نه این که ضمان آن را بر می‌دارد. این هم یک نکته.
نکته دیگر این است که بعضی‌ها حتی برای این که بگویند این ضمانت نیست این مسئله را گفتند مثل مسئله شرکت است، شرکت معمولا بین افراد و گروه‌ها صورت می‌گیرد و گاهی نیز بین مردم و دولت، در احکام شرکت گفته شده است که تصرفات باید دقیقاً مطابق قرارداد و شرائط شرکت باشد و تخطی آن منجر به خسارت می-شود و اگر منجر به خسارت شد باعث ضمان است، می‌توان بین دولت و مردم را یک شرکت فرض کرد، بعضی‌ها اینطور گفتند، وقتی دولت خود را در معرض انتخاب قرار می‌دهد و رأی می‌آورد درواقع یک نوع مشارکت و هماهنگی بین مردم و دولت پدید می‌آید که براساس آن دولت موظف است در سرمایه‌های ملی بطور صحیح و بجا تصرف کند، در این صورت تصرفات دولت باید در محدوده‌ای باشد که اختیار دارد و اگر بیش از آن اقدام کرد یعنی تخطی کرد، ضامن است. خود به خود نتیجه این تحلیل این است که اگر دولت در انجام وظائف خود کوتاهی نکرده است که معمولا اینطور می‌شود، چون دولت وقتی می‌خواهد یک چیزی را به تصویب برساند همینطوری از خودش نمی‌تواند، نظامات پارلمانی اول باید این انتخاب‌ها و اختیارات را در بودجه سالانه تصویب کند، بودجه سالانه را باید تصویب کند، برنامه‌های پنج ساله را باید تصویب کند اگر می‌خواهد کاری انجام بدهد، چشم انداز را باید تصویب کند و همه این مجموعه امروز بخصوص در کشور ما هم مجلس درگیر آن است، هم شورای نگهبان درگیر آن است، هم مجمع تشخیص مصلحت درگیر آن است، یعنی عملاً رهبری، ریاست جمهوری، هیئت دولت، مجلس و قوه مقننه که مجلس شورای نگهبان هستند، همه اینها درگیر هستند، درگیر یک اقدامی که می¬خواهد صورت بگیرد. قوه قضائیه هم یک نظارتی دارد، به تعبیر خودشان برای انجام فعل و ترک فعل و اینها.
پس اگر دولت طبق قانون عمل کند، چون انتخابات شکل گرفته است، مردم دولت را سر کار آوردند از یک طرف و بعد هم از یک طرف نماینده انتخاب کردند و نماینده هم نظارت می‌کند و بر اساس قانون اگر دولت عمل کند و بر اساس اختیارات خودش درست عمل کند، برای کشور مصلحت می‌بیند نباید ضامن باشد از این جهت. این نکته را هم دوستان در نظر بگیرند.
نکته بعدی، اینهایی که تابحال گفتم بحث‌هایی بود که می‌گفتند دولت ضامن نیست. اما ادله‌ای که می‌گویند دولت ضامن است یکی این است که جلسه قبل هم شاید عرض کردیم که خطای قاضی علی بیت المال است، دولت اگر یک کاری کرد بیت المال باید این را انجام بدهد. اینجا یک مسئله خیلی جدی پیش می¬آید که اگر یک قاضی خطا کرد، طبق اسناد عمل کرد ولی بعد معلوم شد این سند، یک سند دیگری هم بوده است که گم شده بود، نشده بود، همه این پیگیری‌ها را هم کرده بودند و به جایی نرسیده بودند اگر به یک همچین وضعیتی رسیدیم آنوقت این بر می‌گردد که، قدیم اینطور بود یعنی در آن طرف این گونه است، معلوم شد قاضی مشکل پیدا کرده است یعنی حکمی که داده است نابجا است، واقعا نباید به این صورت حکم می‌داد ولی چون سند نداشت تقصیر ندارد، آن بنده خدا اعدام شده است، دست او قطع شده است، باید دیه او را بدهند؟ دیه او را از چه کسی بدهند؟ قاضی بدهد؟ می‌گویند نه، بر بیت المال است، همینطور هم اگر رئیس دولت، معاون دولت، وزیر دولت و نماینده، همه یک کاری انجام دادند که آسیب زد، حالا این که مثلا اینجا پول است، یک فرمانده جنگی عملیاتی انجام می‌دهد، عملیات یا لو می‌رود یا مشکلی پیش می‌آید مثل کربلای 4 که مثلا چیزی حدود هزار و سیصد نفر شهید شدند و مفقود شدند و یک تعدادی هم که اسیر شدند، باید چکار کرد؟ باید بگوییم این فرمانده‌ای که این کار را کرده است، هزار تا شهید شدند، ایشان هم به هزار بار اعدام محکوم می‌شود، نمی‌شود دیگر، پس شما هیچوقت فرمانده جنگی پیدا نمی‌کنید، کسی که فرمانده جنگی می‌شود و به میدان می‌رود یا شکست می‌خورد و یا پیروز می‌شود، مهم این است که در میدان خوب می‌رود یا نه، همه تلاش‌های خودش را هم می‌کند، ممکن است ببازد، یک کسی ممکن است برود در صحنه مذاکره، یک کسی ممکن است برود در صحنه چانه زنی، ممکن است اشتباه هم بشود، این طبیعی است، فقط مهم این است که تا می‌شود آن خسارت‌ها را کاهش داد و گرنه در تصمیمات بسیار بزرگ امکان اشتباه است، برای همین هم چند واسطه می¬گذارند، می‌گویند آقا شما ببین، بعد شما ببین، بعد شما ببین، مثلا می‌خواهیم فلان پیمان را، دیدید بعضی وقت‌ها یک پیمان علمی که دولت مثلا برخی از این دانشگاه‌ها یک چیزی درست کردند، یک معامله یا قراردادی با برخی از دانشگاه‌های کشور فلان، بعضی از این معاهده که دولت در آن درگیر است، ولو چیزهای ساده، مجلس باید تأیید کند، چندجا، شورای نگهبان هم باید تأیید کند، روابط با آنجا که اگر می‌خواستند همچین کاری کنند درست است، مثلا فلان قرارداد درست است، فلان رابطه علمی که می‌خواهند برگزار کنند اشکالی ندارد، چرا چندجا؟ دولت یک جور، کمیسیون یک جور، نمی‌دانم صحن مجلس یک جور، شورای نگهبان یک جور، همه اینها بخاطر این است که خطاها را کم کنند ولی ممکن است خطا هم پیش بیاید، پس بحث این که دولت ضمانت کند، ما می‌خواهیم بگوییم این مشابه قاضی است، دولت ضامن است ولی ضمانت آن را فرد نمی‌دهد، دولت می¬دهد، پس در فقه اسلامی است. حالا اینجا بحث می‌شود اگر دولت بخواهد ضمانت را بدهد از کجا بدهد؟ این را داشته باشید که درباره این صحبت می‌کنیم.
قاعده‌ای که اینجا داریم که اینجا هم به اینجا ارتباط دارد، ممکن است بعضی‌ها این بحث را مطرح کنند که قاعده اتلاف، اینجا درواقع دولت خسارت زده است، نابود کرده است، بی‌ارزش کرده است، مثل این است که شما ترَک وارد کردید به این شیشه‌ای که من داشتم، یک ضربه به آن زدید، این آینه به این صورت آسیب دید، قاعده اتلاف را هم که توضیح دادیم، استدلال متوقف بر این است که بگوییم اتلاف مال اتلاف مالیت و ارزش را هم شامل می‌شود که معمولا گفته می‌شود به این صورت شامل نمی‌شود. ولی ممکن است بگوییم به اتلاف مالیت کاری نداریم، آخر خسارت زدیم، این خسارت باید جبران شود، این را هم مطرح کردیم. بر همین اساس است که از نظر فقهی اگر کسی که کالایی که در بازار وجود دارد را به میزان فراوانی عرضه کند و باعث کاهش قیمت شود ضامن نخواهد بود، به دلیل این است که صدقه فی اتلاف متقوّم به عین مال است نه مالیت مال، البته در صورتی که قصد شخص وارد کننده کالا ضرر رساندن به دیگران باشد این کار حرامی است که انجام شده است.
ممکن است بعضی به قاعده لاضرر در اینجا تمسک کنند، چون الان بحث ما اصلا قاعده لاضرر نیست که به هر صورت احکام ضرری برداشته شده است. اگر شما بگویید دولت ضامن نیست، از این عدم ضمان دولت ضرر وارد می‌شود به مردم، چون ملاک ضمان اضرار است، ضرر کاهش ارزش پول در فرض قصور مستند به دولت است و بر اساس این قاعده دولت باید ضرر را جبران کند، حتی از نگاه برخی اتلاف مالیت مال اگرچه مشمول دلیل اتلاف نیست اما می‌تواند مشمول قاعده لاضرر باشد و ضمان دولت را اثبات کند، اما موضوع قاعده لاضرر مطلق نقصان است و شامل نقص در مالیت هم می‌شود.
اینجا البته چون یک سری بحث‌ها در مورد اشکالات مربوط به قاعده لاضرر است، از این می‌گذرم، شاید در جلسه بعد در مورد این صحبت کنیم، از اشکال قاعده لاضرر رد شویم، از این قاعده لاضرر بگذریم، از قاعده لاضرر باید جداگانه بحث کنیم.
یک مسئله‌ای که باید این را لحاظ کنیم، البته این مسئله‌ای که می‌گویم شامل خیلی چیزها می‌شود، یعنی فقط قاعده اتلاف نیست. اگر ما قائل شویم که تورم را باید جبران کنیم، باید حساب کنیم. در جلسه قبل درباره محاسبه این تورم نکاتی را عرض کردم، حالا تورم را حساب کردیم، ما از کجا بدانیم به چه کسی چقدر ضرر وارد شده است، چون یک عده‌ای از این تورم سود بردند و سود می‌برند، بخصوص آنهایی که عمده دارائی‌های آنها زمین است، کالا است، ماشین است، چون وقتی تورم رخ می‌دهد لزوماً همه قیمت‌ها یکسان بالا یا پایین نمی‌شود، تغییراتی می‌کند، بسته به تقاضا و بسته به این که مردم پول خودشان را کجا ذخیره کنند، اگر در بازار طلا ریختند، در بازار ارز و زمین و خانه و ماشین و اتومبیل و در یکسری از امورات دیگر ریختند که ماندگاری آنها بالا است و می‌گوید نگهدار، آنها بیشتر از تورم که میانگین است بالا می‌روند، بنابراین آنهایی که این نوع کالاها را دارند از تورم سود هم بردند، یعنی کالای آنها نه تنها به اندازه تورم بالا رفته است بلکه بیشتر، پس یک عده‌ای از جامعه سود می‌برند. کسانی که پیش بینی می¬کنند تورم می‌شود سریع خرید و فروش می‌کنند، پول‌های خودشان را تبدیل می‌کنند به دلار، تبدیل می¬کنند به طلا و چیزهای دیگر، اینها که ضعیف نمی‌شوند، اما تورم بیشتر به چه کسانی آسیب می‌زند؟ آدمی است که کار می‌کرد و به او پنج میلیون پول می‌دادند، این ماه قبل که پنج میلیون به او دادند، اسفند سال قبل که دادند، تورم آن موقع مثلا پنج درصد بود و با آن پنج میلیون می‌توانست چقدر کالا بخرد، از فروردین به بعد که به ایشان می‌دهند تورم اضافه شده است، از اردیبهشت تورم اضافه شده است، این پنج میلیون که به او می¬دهند، اضافه هم بر آن نکردند، آسیب زده است، اینجاست که اینها فقط آسیب می‌بینند، یعنی اینهایی که حقوق می‌گیرند، اگر آن شرکتی که کار می‌کند به اندازه تورم حقوق خودش را بالا برد این را هم به نحوی جبران کرده است ولی اگر تورم پنجاه درصد بود و دولت و آن کارخانه حداکثر پانزده درصد بالا بردند، پس آن آدمی که حقوق می‌گیرد دائماً حقوق را کمتر و کمتر و کمتر می‌گیرد، تا آخر سال، او آسیب دیده است، حالا گاهی وقت¬ها او هم ممکن است یک اقداماتی انجام داده باشد، در هر صورت اولا همه مردم نیستند، باید معلوم باشد چه کسی است، این یک مسئله که این مسئله خیلی مهم است.
مسئله دوم که این را بگویم و بحث را برای امروز ببندم این است که شما فرض کنید قرار شد دولت بدهد، از کجا بدهد؟ چطور بدهد؟ می‌خواهد جبران کند نقصانی که برای من پیش آمده است را، بگوییم برو پول بیاور بده، می‌گوید من که ندارم، باید بروم از بانک مرکزی دوباره پول بگیرم تورم ایجاد کنم، این که دور باطل می‌شود، بگوییم به اینهایی که تورم ایجاد کردی زمین بده، می‌گوید آقا نمی‌شود، من چطور زمین بدهم؟ بگویند یک مقداری از چیزهای دیگر بده، از سهام خودت بده. ببینید این عملاً اولا در هیچ جای دنیا هیچ عرفی این سابقه را ندارد که اگر یک دولتی در چهارچوب قانون طبق رأی مردم رفته است، اقداماتی انجام داد که این اقدامات باعث تورم شد و حالا جبران کند به یک معنا که پول بدهد به این افراد، تلاش آن دولت این است که شرائط را برگرداند، اضطرار را برگرداند، تلاش کند، چون وضعیت را به حال عادی بیاورد و اگر احیاناً نمی‌تواند مردم بروند دولت جدیدی انتخاب کنند، به آن دولت بگویند به سلامت ولی این که بخواهید دوباره پول تزریق کنید به جامعه، این نمی‌شود و در این موارد این را هم باید لحاظ کنیم که دولت چرا این کار را کرده است؟ دولت مصلحتی داشته است، همان افرادی که حقوق بگیر هستند، این باعث شده است با این کاری که دولت انجام داده است منافع ببرند، بعضی‌ها شاغل شوند، کشور توسعه پیدا کند، باعث شده است که دولت با این کار خودش دوتا اتوبان بزند، همین آدم کارگر و غیره از آن اتوبان که رد می‌شدند بنزین کمتر مصرف می‌کردند، سریع‌تر می‌رسیدند، خلاصه این سیاست‌های تورمی یکسری ثمرات هم دارد، اشتغال را معمولا بالا می‌برد و غیره. حساب و کتاب کردن اینها بسیار بسیار کار سخت و سنگینی است، متعارف نیست در هیچ جای دنیا که دولتی که بخاطر سیاست¬های خودش تورم ایجاد کرده است، این مثلا جبران کند، حداکثر این است که مثلا دولت ترامپ است، بعد از آن می‌گویند ما تو را نمی‌خواهیم، برو، بعدی را می‌آورند. یا اگر احیاناً وسط دوره مشخص شد خیلی خطاهای عجیب و غریبی انجام می‌دهد و بی‌توجهی می‌کند، کنگره یا مجلس یا غیره می‌تواند او را استیضاح کند از آن استیضاح‌هایی که بطور کلی آن را حذف کند، عدم صلاحیت آن را تصویب کند.
بنابراین چون آن مراحل هست، حالا قاعده لاضرر را بگذارید بعداً. تا اینجا ما از قاعده اتلاف به سادگی نمی‌توانیم ضمانت کاهش ارزش پول را اثبات کنیم. اجمالاً تا اینجا.
دانش‌پژوه: استاد در این بحثی که شما اینجا آوردید چون قاعده تسلط است و شما به نوعی می‌گویید اتلاف و ضرری رسانده است به طرف مقابل، در قاعده تسلیط و ضرر هم صحبت کردیم، بالاخره باید آن ضرر را عرف هم قبول کند، اینجا حالا شما باید ببینید اگر عرف این را قبول می‌کند یا نه که ضرر حساب کند تا بعد ما بیاییم، چون هر مالکی، هر حاکمیتی، هر قدرتی می‌خواهد یک حرکتی بکند و او بالاخره یک ضرری به هر کسی می‌رساند، اینطور هم نیست که بی‌ضرر باشد، این ضرر را عرف قبول می‌کند یا نه؟
استاد: عرض کردم، حالا من با همین تعبیر آخر شما، قاعده لاضرر چون یک مقدار بحث‌های زیادی دارد نخواستم این را وارد کنم اما عرف احساس می‌کنم آسیب دیده است، می‌گوید عجب کاری کردیم این دولت را سر کار آوردیم اما این که دولت تورم شده است، الان می‌گوید تورم شده است، من این پول را به کارگرها دادم، این پول را به فلانی دادم، گفتند دولت سی هزار میلیارد، بانک مرکزی تزریق کرد به این مؤسسات نامجاز نامتعارف که درست شده بود، به آنها داد، گفتند چرا این کار را کردی؟ از پول ما چند درصد تورم اضافه کردی به اینها دادی؟ گفت آقا مگر ندیدی در کشور چکار کردند؟ به تحریک داخلی و خارجی چه بساطی در 96 راه انداختند که می‌خواستند به نحوی با نظام برخورد کنند، حالا درست است بعضی از آنها خودی بودند ولی آش پختند برای همه متأسفانه. اینجا می‌گوید من مجبور بودم این کار را بکنم، نفع عمومی دنبال آن است، شاید فرمایش شما هم همین باشد، این را نمی‌توانیم اینطور حساب کنیم.
دانش‌پژوه: اگر اینطور باشد که بشر پیشرفت نمی‌کند.
دانش‌پژوه: این همه انحرافات بودجه که هر سال دولت دارد بیان می‌کند که دولت ضامن است ولی گردن او نیست.
استاد: نه، حقیقت این است که کشور ما گران اداره می‌شود، این را باید بدانیم، گران اداره می‌شود، چرا گران اداره می‌شود؟ پریروز بعضی از مدیران سازمان تأمین اجتماعی آمده بودند، بعد می¬گفت آقا بدهکاری دولت به ما بالای سیصد هزار میلیارد است، دولت پول‌هایی که باید به ما می‌داد، حق بیمه¬هایی که باید به ما می‌داد، سه درصدهایی که باید به ما می‌داد را نمی‌دهد، به او می‌گوییم چرا؟ می‌گوید ندارم، به دولت می‌گویی چرا نداری؟ می‌گوید فلان درآمد من نیست، فلان درآمد من نیست، شرکت‌ها مثلا بعضی از آنها سودآور نیستند، کالا تولید می‌کنند، این کالا امکان رقابت با خارج را ندارد، هزینه‌های کشور، این که می‌گویند سی چهل هزار میلیارد فرار مالیاتی داریم، اگر این چیز باشد و اگر بیشتر نباشد، این که می‌گویند این مقدار قاچاق وارد کشور می‌شود و ما نمی‌توانیم از آنها نه مالیات بگیریم و هم تولید داخل، مشکل برای کجاست؟ مشکل برای بخش امنیت کشور است که باید جلوی آن را بگیرد مثلا؟ قاچاق دست کیست؟ این کولبرها که می‌روند و خیلی هم آدم‌های مستضعفی هستند اما در عین حال با کولبرها ممکن است تروریست هم بیاید و برود، حالا نمی‌خواهم الان، هزینه‌های خیلی متعدد است، مجلس بررسی می‌کند، دیوان محاسبات بررسی می‌کند، اینها هستند، یعنی همه که می‌گویند، همه هم بررسی می‌کنند و نظارت می¬کنند، شرکت‌های دولتی یک جور اداره می‌شوند، وزارتخانه‌ها یک جور اداره می‌شوند، هزینه کشور بالاست، دولت خیلی بدهکاری دارد، به بانک مرکزی بدهکاری دارد، به اشخاص بدهکاری دارد، به نهادها و سازمان‌های غیر دولتی بدهکاری دارد، تأمین اجتماعی طلبکار درجه یک دولت است و می‌گوید ندهید من ورشکست می¬کنم، وقتی ورشکست کردم چندین میلیون بازنشسته و کسانی که شاغل هستند دچار مشکل می‌شوند، مشکل بیکاری پیش می‌آید.
بله این که فرمودید نه، اصلا ضمانت دولت، می‌گویم هیچ جا مرسوم نیست، ثانیاً سیاست‌ها باید تصحیح شود، به هر صورت دولت است، یکوقت یک کاری انجام می‌دهد خوب در می‌آید، مثل شهرداری است، گاهی وقت‌ها از یک جا که جاده می‌کشد خانه یک عده‌ای در جاده می‌افتد، خانه یک عده‌ای لب جاده می‌افتد، الان این طرح خلیج فارس به خزر که انجام می‌شود، اگر ان‌شاءالله انجام شود، کامل شود، یک بخشی از آن تا کرمان بالا آمد، اگر این ادامه پیدا کند یک بخش زیادی از آب خلیج فارس بتواند در این کانال خودش را برساند تا بیابان‌ها خیلی ثمرات می‌برند، خیلی‌ها ثمر می‌برند، تمام کسانی که، هم مشکل استان یزد حل می‌شود، همه مردم، این منافعی که دولت می‌دهد، کسی به چشم نیاورد، امنیتی که ایجاد می‌کند مثلا، مصالح دیگری که ایجاد می‌کند، بله گاهی وقت‌ها هم برخی از اقدامات او، آن هم در جهت برنامه‌ای است که از نظر فکری تنظیم شده است.
اگر توفیق پیدا کردیم یا قاعده لاضرر را بحث می‌کنیم یا قاعده دیگری را. از همه تشکر می‌کنیم، خدا حافظ و ناصر شما باشد.
اللهم صل علی محمد و آله و سلّم

 

 

 

برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید