جلسه دهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۲۸ آذر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
قواعد فقهی اقتصادی جلسه دهم
۲۸ آذر ۱۴۰۰
عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)، خداوند به همه ما توفیق بهرهمندی از معارف ایشان و شخصیت ایشان و انشاالله مشمول دعاها و شفاعت ایشان باشیم. بنا بود در این جلسه اگر توفیق پیدا کنیم درباره یک قاعده دیگر بحث کنیم.
یکی از قاعدههایی که مطرح است همانطور که میدانید قاعده اتلاف است. به جهتی که این را مطرح میکنیم بخاطر بحث ارتباطی است که این با بحث تورم دارد و برخی خواستهاند از این قاعده برای بحث تورم استفاده کنند.
من بیشتر بنایم بر این است که به همین قسمت اختصاصی بپردازم و دوستان عزیز را ارجاع میدهم برای بحث اتلاف به منابع متعددی که وجود دارد که اگر توانستم بسطش را هم عرض میکنم.
همانطور که میدانید یکی از قاعدههایی که در مباحث مطرح است به این مضمون بیان میشود: من اسرف مال الغیر فهو له ضامن. این تعبیر استیاد و استفاده شده از مجموعهای از احکام شریعت که در کلمات فقها اینگونه جمع بندی شده. در بابهای مختلف روایتهای متعدد به صور مختلف در جزئیات آمده که اگر کسی یا خودش مستقیما یا غیر مستقیم سبب نابودی مال دیگران شد چه عمدا و چه با توجه و چه از روی خطا و بی توجه، به طور کلی خطا هم نه بلکه اصلا خواب است باعث نابودی مال کسی شد؛ آن فرد بیان شده است که ضامن است. بطور کلی استثنائاتی هم در مسائل وجود دارد ولی معمولا گفته میشود که این قاعده شمول دارد. یک باب و دو باب نیست؛ حالا به عنوان مثال عرض میکنم: یک کتابی الان دم دست من هست، کتاب القواعد الفقهیه فی کتاب تفصیل الشریعه، مرحوم آقای فاضل ره کتاب تفصیل الشریعه که شرح تحریر الوسیله است را دوستان با آن آشنا هستند. یکی از شاگردان یا همکاران موسسه فقه ائمه اطهار، آقای سید علی موسوی، آمده است مواردی را که در کتاب تفصیل الشریعه قواعد فقهی مطرح شده است اینها را جمع بندی کرده و آورده و بعد مثلا درباره قاعدههای مختلف مواردی را جمع کرده از جمله قاعدهی اتلاف. مثلا: قاعدهی اتلاف در باب زکات، حج، خمس، مضاربه.
مثلا در کتاب اتلاف در باب مضاربه، در باب غصب و احیای موات، نکاح، در برخی از موارد کتاب عدول، دیات و... این نشان میدهد که قاعدهی اتلاف جزو قواعد عام است اختصاص به یک باب خاص ندارد؛ یعنی در آن تقسیم بندی که در مورد قواعد فقهی صورت میگیرد که میگویند آیا این قاعده فقهی اختصاص به یک باب دارد یا به همه ابواب دارد، میگویند نه این قاعده از جمله آن قواعدی است که به بابهای مختلف ارتباط دارد.
یک جهت دیگر که بحث میشود این است که آیا قاعدهی اتلاف یک قاعدهی استیادی است یا یک قاعده منصوص است؟ و تفاوتهای این دو را عزیزان میدانند؛ قاعده منصوص مثل قاعده لاضرر، که پیامبر فرمودند (ص): انک رجل مضار و لا ضرر و لا ضرار علی مومن. در این تعبیری که دارند. خود لاضرر و لاضرار این عبارتی بوده است که از زبان مبارک پیامبر بیان شده. یا مثلا المبیع علی بیع الغرر، این در روایت ها، آمده که پیامبر از بیع غرر نهی کرده اما مفاد آمده نه لفظ. در هر صورت یک سری از قواعد است که منصوص است یعنی روایتها این را گفتهاند ولی برخی از قواعد از جمله مثل قاعدهی من اتلف مال الغیر در واقع ترکیب جمله را فقها ساختهاند چرا چون روایتهای متعددی در این زمینه در بابهای مختلف آمده. و در موارد مختلف حدیث است درباره بخشهای مختلف که آیا اینجا اگر اتلافی رخ داده است آیا جایز است یا جایز نیست. اگر کسی کاری انجام داده مثلا حیوانی داشته و در طریق مسلمین بوده و این حیوان آسیب زده به وسایل مومنان و در واقع این به منزله تسبیب بوده، گفتهاند این اطلاق شکل گرفته.
پس اگر مال یک شخصی از بین برود فرد ضامن است. یک بحث هم که مطرح میکنند که این را بگوییم و بعد ادامه بدهیم؛ فرض این است که من اتلف چه عامد باشد و چه نباشد و سهوی رخ داده باشد، یا مثلا در حال خواب بوده باشد؛ میگویند این فرد ضامن است و باید پرداخت کند. هم از روایات این برداشت شده و هم از آیات: ان اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم و آیاتی اینچنین که در مورد دلالتشان در مورد این قاعده اشکال و ایرادی هم هست. – که حالا من نمیخواهم وارد این شوم به جهت اینکه ما دنبال آن جهت اقتصادیاش هستیم.- یک مسئله را هم در مورد این قاعده بیان میکنند و آن اینکه میگویند شما گاهی وقتها عین یک شیئ را از بین میبرید: مثل اینکه من پا میزنم و استکان شخصی شکسته میشود. گاهی وقتها این از بین نمیرود بلکه منفعت یک شیء از بین میرود. مثلا فردی خانهای، ماشینی دارد و من یک مانعی ایجاد میکنم و او نمیتواند از ماشینش استفاده کند. و در واقع منفعت ماشین که باید در اختیار این شخص قرار بگیرد و از آن استفاده کند، یک روز این ماشین در جایی قرار میگیرد و من نمیگذارم که او از ماشینش استفاده کند. بی خود و بی جهت آمده و ماشینش را گذاشته جلو ماشین من. من هرچه میگردم این آدم را پیدا کنم، پیدایش نمیکنم و من در آخر مجبور میشوم برای اینکه سر کار بروم سوار تاکسی بشوم و هزینهای بگیرم و بروم و برگردم و بعد این آقا بیاید من بگویم چرا ماشینت را گذاشتهای اینجا؟ خوب بود حالا من بروم یک جرثقیل بیاورم ماشین شما را بکنم و ببرم. شما یک روز اجازه ندادی من از ماشینم استفاده کنم. فقط میخواهم عرض کنم که ممکن است منفعت باشد و یک شرایطی پیش بیاید که من نتوانم در خانهام استفاده کنم از خانه، یا از هتلی که اجاره کردهام استفاده کنم. این هم یک مسئله است.
ممکن است منفعتی از بین برود و ممکن است مالی از بین برود و ممکن است حقی از بین برود. اگر یک کسی یک امتیاز دارد، باید روی این قدری تامل کنید؛ و کاری را که دیگران انجام میدهند احیانا مانع آن میشود که من از آن امتیازم استفاده کنم: من یک کوپنی دارم، یک برگهای دارم که میتوانم بر اساس این و این امتیاز است و من میتوانم در مسابقه یا قرعه کشی حضور پیدا کنم و این هم ارزش مالی دارد و آن فرد مانع میشود که من این کار را انجام دهم؛ چیزی را از بین نبرده، امتیاز شرکت من را از بین برده، در یک مزایده، در یک مناقصه از بین برده. آیا اینجا اتلاف حق که ارزش مالی دارد شامل این میشود یا نه؟ این را هم باید بحث کرد.
یک نکته در بحث اتلاف که مطرح میشود؛ یک تقسیم در مورد اتلاف این بود که این اتلاف نسبت به عین است یا منفعت یا حق، یک تقسیم بر میگردد به اینکه طرف ما کیست؟ آیا بخش خصوصی است و یا بخش دولتی؟ مثلا گاهی وقتها اموال بیت المال است و مال دولت است و من آن را از بین میبرم، گاهی وقتها مال یک شخص مهدور الدم محترم است که من اموال او را از بین میبرم یا منفعت او را یا حقش را. آیا اینها با هم تفاوتی میکنند یا نه؟ اموال عمومی گاهی اموال دولت است و یک اداره عمومی است؛ مثلا من ناراحتم و دادوبیداد میکنم و بعد یک دفعه قندان را بر میدارم و میزنم زمین. این مال دولت است ضامن است. یا احیانا یک جایی مال دولت است و از آن منفعتش استفاده میکند میخواهد هتل را اجاره دهد، یک آقایی یک کاری کرده که نمیگذارد هتل را اجاره دهد. مثلا آب پخش کرده و همهی آنجا را باتلاق کرده و هیچکس نمیتواند وارد آن مجموعه شود. میگویند شما ضرر زدی به دولت؛ او میخواست اینجا را یک هفته اجاره دهد، الان ایام پیک مسافر در ایام عید، شما با این اقدامی که انجام دادهای و اینجا را چاله کندی و اینجا را تبدیل به باتلاق کردهای مردم نمیتوانند مراجعه کنند. یا احیانا اگر دولت حقوقی را دارد و کسی مانعش شد، حالا دوستان میتوانند مصادیقش را تصور کنند. گاهی وقتها طرف ما دولت است، یعنی مستقیما با دولت طرف است یا شرکت دولتی است و یا وزارت خانه است. گاهی وقتها نه دولتی به این معنا نیست بلکه عمومی است.
عمومیها مختلف اند؛ مثلا گاهی موقوفه است، مثلا اگر یک باغی یا جایی موقوفه است برای یک امر خاصی درختش را قطع کردی اینجا هم قاعده اتلاف میتواند خودش را نشان دهد. از منفعتی که آن موقوفه میخواسته استفاده کند، مانع شدی هم باز این مسئله هست. گاهی وقتها آن عمومی مثل جنبه موقوفات است که حالا البته متولی دارد و گاهی وقتها این عمومات به شکلی دیگر است حالا از منظر فقه اسلامی میتواند انفال باشد، مثل کوه و دشت و دمن و دریا و... حالا مباحث محیط زیستی بطور کلی در نظر بگیریم. اگر از مسائلی که مربوط به محیط زیست است کسی اتلاف کرد؛ رفته در جنگل در حد اینکه چهارتا چوب برداشت تا چای درست کند، اگر اجازه دادند که کسی به جنگل برود این را هم اجازه دادند، اما ایشان رفت درخت قطع کرد، رفت اقداماتی انجام داد که خارج از آن میزانی است که به آن اجازه داده شده. پس اموال میتواند خصوصی باشد، میتواند مال دولت باشد، میتواند مثل موقوفات باشد و میتواند مثل مواردی که انفال به عموم مردم یا به حاکمیت ربط دارد؛ حالا مقطوع الارضه باشد یا غیر مقطوع الارضه. اینها هم مورد است و میتواند باشد.
یک مواردی هم هست که نقل شده از پیامبر اکرم که: الناس شرکاء فی ثلاث، مردم در سه چیز با هم شریکند، ماء، آب و نار، آتش و کلأ و مرتع. از این عبارتها بزرگان گفتهاند که این جزو مشترکات است؛ همه کسانی که در یک سرزمین زندگی میکنند در این امر مشترکاند.
عرض میکنم که در این مشترکات، که بیان میشود که اینها مشترکاند میگویند که همه کسانی که در یک سرزمین هستند از آب برای خودشان و چارپایانشان و از مرتع برای چارپایانشان و از مواد سوختی برای خودشان میتوانند استفاده کنند. مثلا فرض کنید در منطقه اراک یا اصفهان که با قم فاصله دارند آنجا یک مرتعی است، آب هم هست و سوخت هم هست. بنده به جای اینکه در قم باشم یا در شیراز هستم یا در مشهد، از مراتع خودمان استفاده کنم؛ گوسفندهای خودم را کوچ میدهم و میروم در مرتع آنها بعد میگویم پیامبر فرمود الناس شرکاء فی ثلاث. پیامبر فرموده، مسلمان و غیر مسلمان هم ندارد ولی از این هر کس هر جایی که زندگی میکند فهمیده میشود نه اینکه شما بروی جایی دیگر، قبل از اینکه گوسفندهای آنها از خواب بیدار شوند شما گوسفندها را بردهای شب هنگام و بعد هم جا گرفتهای این قابل بحث است که آیا ما میتوانیم بگوییم چیزهایی که در اصفهان است مال همه ایران است؛ و اولویتی قائل نشویم برای آنها یا اینکه نه اول اولویت با آنهاست، حالا آنها استفاده نمیکنند یا ندارند یا همه شان رفتهاند صنعت کار شدهاند و فولاد میزنند و کشتی میسازند و ماشین سازی دارند. کسی آنجا دنبال این چیزها نیست، مرتع دارند و رها است و ما میبریم. به نظرم قابل توجه است.
قاعده اتلاف میتوانیم بگوییم در همه این موارد خودش را میتواند نشان دهد اینجاست که بحث محیط زیست به میدان میآید اگر کسی از محیط زیست به گونهای استفاده میکند که منجر به اتلاف میشود، حالا این اتلاف که میگوییم باید مصداق هایش مشخص شود و متناسب با قوانین حاکمیتی که گذاشته میشود گاهی حتی تعریف جدید صورت گیرد. اگر من رفتم در محیطی که گفتهاند شکار ممنوع است، شکار زدم آن ممکن است ضامن باشم؛ البته قانون ضامن کرده و هیچ شکی در این نیست. آیا غیر از قانون که ضمانت کرده از نظر شرع مقدس، به شما میگویند شما چرا رفتی شکار، فرض کنید این یک آدم متدینی است که میگویند قانون ساخته و پرداخته بشر است من که تابع اینها نمیشوم مگر اینکه وادارم کنند. مگر اینکه شریعت چیزی گفته باشد که من تابع ام. حالا ما خدمت آن بزرگوار میگوییم که از نظر شریعت وقتی شما ممنوع الورود هستی یعنی شما نمیتوانی از آنجا استفاده کنی، اتلاف میکنی. شرعا میخواهیم بگوییم که اتلافش مشکل ایجاد میکند، وقتی شکار زدی ضامن هستی، وقتی پلنگ زدی ضامن هستی. وقتی خرس زدی، ضامن هستی.
بنابراین ما یک کلمه داریم به نام اتلاف که در جملهای که مطرح شده و یک کلمه دیگر را داریم که میگوید مال الغیر؛ مال الغیر یعنی اینکه یک چیزی اولا باید مالیت داشته باشد، مالیت داشتن یک شیء –من میخواهم مختصر رد شوم و بروم سر آن بحث اصلی که امروز داریم. این را یک مختصری بگوییم و بعدا در موردش بیشتر صحبت میکنیم.- پس غیر اولا مطرح است، اگر من مال خودم را اتلاف کردم؛ گناه کردهام ولی ضمانت دیگر معنا ندارد. مطلب دوم اینکه یک چیزی باید باشد که مالیت داشته باشد یعنی شرع مقدس این را بعنوان مال بپذیرد. حالا اگر یک مسلمانی یک لیوان شراب دارد و میخواهد بخورد. من لیوان را بر میدارم و به جهت امر به معروف و نهی از منکر در این تصرف میکنم و تمام محتوایش را خالی میکنم. و شیشهاش را میگذارم و به او میدهم. میگوید ضامنی. میگویم کجا ضامنم؟ من که شیشه را نشکاندم؛ تنها چیزی که اینجا مالیت داشت آن شیشه بود. شیشه را هم نشکاندم و گذاشتهام کنار دستت و اگر خواستی آن را هم میشورم و آب میکشم. ولی شرابی را که من ریختم مال نیست اصلا. بگوید آقا من چقدر پول دادم؛ بله پول دادی ولی این از نظر دینی مال نیست، ارزش مال ندارد چون اینگونه است حرمت ندارد و ضمانت ندارد. حالا امر به معروف و نهی از منکر به من میگوید که این کار را انجام بده. اگر میبینی که میخورد و میتوانی جلویش را بگیری باید جلویش را بگیری؛ حالا با آن شرایطی که دارد. و مانع شوی که این گناه صورت گیرد. ولی بحث اینجاست که اگر اینطور شد این قاعده اینجا میآید؟ میگوییم این قاعده اینجا نمیآید چرا؟ چون گفته مال الغیر. میگویند پس اینکه این فرد رفته پول داده و این شراب را خریده این مالش نشده؟ میگوییم نه.
یک کسی هست که بطری شراب دارد و نمیخواهد بخورد. میگوییم اینها چیست؟ میگوید بطری شراب است، میگوییم برای چه است؟ میگوید میخواهم آموزش بدهم که مردم بدانند شراب این است. نخورید. شما اگر میخواهی به کسی بگویی شراب نخورید باید به او بگویی شراب چیست؛ بچه اگر نداند که شراب چیست باید یکجوری متوجه شود. مثلا فیلمش را ببیند. حالا فرض کنیم یک نفر آورده برای آموزش. یا اینکه نه بگوییم آوردهای اینها را برای چه؟ بگوید آقا ما سرکه انداخته بودیم، شد شراب. و تبدیل نشد مثلا سرش را برداشته بودیم و خراب شد. الان پر خمره شراب است. از همان شرابهای قدیمی پیش پا افتاده. حالا یک نفر بیاید بگوید میخواهم بریزمش. میگویند مگر عقل نداری؟ مگر ما میخواستیم بخوریمش؟ ما خودمان میفهمیم حرام و حلال چیست. در مسئله فقهی این را میفهمیم؛ اگر یک چیزی حرمت دارد، حرام است ارزش مالی ندارد ولی قبلا در ملک من بوده و تبدیل شده به چیزی دیگر. شما نمیتوانی آن را از بین ببری یا برداری. اگر شما در کتاب تحریر الوسیله این را هم دیده باشید میگوید این جزو اختصاصیات است؛ یعنی مال من نیست ولی به من اختصاص دارد. یعنی این به شما انتساب دارد ولی قیمت ندارد در بازار مسلمین. آقا شراب چند؟ هیچی، صفر. شما میتوانید در این دست بزنید؟ خیر. میگوییم پس میخواهی چکارش کنی؟ میگوید میخواهم این را بریزم توی چاه. یک چاهی داریم که یک سری موش و اینها در آن است که میخواهم بریزم سر آنها بمیرند. اصلا این الکلها را میخواهم بریزم روی سر یک سری حیواناتی که هستند، فرضا مار است یا چه، آنها از بین بروند یا آتش بزنم و از بین بروند؛ چون الکل در آن است و آتش میگیرد.
ما نمیتوانیم در آن تصرف کنیم. حالا اگر شما بدون اجازه در آن تصرف کردی حرام است. از اختصاصیات اوست. اما آیا ضامنی؟ ضامن چه هستم؟ من باید برای تو شراب بیاورم؟ نه اما کار حرامی انجام داده ام؛ بدون اجازه از چیزهایی که اختصاصیات اوست استفاده کرده ام.
حالا یک مواردی است که ممکن است خونابه و خون مثلا گوسفند کشتهاند، اینها ممکن است از نظر مالی ارزش نداشته باشد ولی بعضیها اینها را تبدیل میکنند به یک سری غذای دان مرغ و یک کارهایی انجام میدهند با آن. گرچه قدیم اینها نبود. یا مثلا اینهایی که تخلیه میکنند بعضی از فضولات را، اینها قیمت ندارد در بازار ولی اینها از اموراتی است که تصرف در آن هم جایز نیست.
پس اینکه میگویند مال الغیر، باید یک چیزی باشد که مالیت داشته باشد؛ مالیت شدنش ضمانت اگر بخواهد بیاید ضمانت یعنی چه؟ یعنی مثلش یا قیمتش را باید بدهد.
این فهو له ضامن یعنی این مثل را یا قیمت این را بدهد یا باید مثل داشته باشد یا ارزش داشته باشد. شمایی که شراب او را ریختی که نباید شراب برایش بیاوری؛ اینکه مؤونهاش بیشتر است و معمول هم نیست. و قیمت هم ندارد ولی خطا کردید که این کار را انجام دادید.
پس برگردیم به همین عبارت: من اسرف مال الغیر فهو له ضامن. ضمانت مال غیر، همانطور که میدانید، ضمانت معمولا اینطور میگویند؛ چون اینجا گفته است شیء بوده یا منفعتی یا حقی که نابود شده. حالا که نابود شد شما باید جبران کنید معمولا در فقه میگویند یا این مثل دارد مشابه دارد که میتوانید برگردانید اگرنه باید ارزش مالیاش را بدهید. حالا در باب ضمانت چون در بحث بیمه یک مقداری بحث کرده ایم الان دیگر نمیخواهیم بحث ضمانت را ابعادش را بحث کنیم.
می خواهم یک بعد دیگر را بحث کنم که به بحث تورم هم مرتبط است. پس بحث این مال، مال چه کسی، آن غیر چه کسی است، و آن باید مال باشد چیزی که مالیت ندارد نمیشود در موردش این قاعده را اجرا کرد، یک جهت دیگر که بحث میشود این است که تصرفات شما گاهی از روی آگاهی کامل است و عمدا این کار را انجام میدهی و مجبور هم نیستی ولی گاهی اضطراری این کار را انجام میدهی. یعنی شما مثلا گرسنهای و میروی در باغ یک نفر و مقداری از میوه هایش میخوری تا رفع جوع کنی. شما اینها را از بین بردهای آیا ضامن هستی؟ بله. حتی در این حق ماره که گفته میشود در کتابها گاهی مطرح میشود که قاعده این است که این ضامن است. چون نباید دست بزند به این درخت مگر قرائنی باشد در آن جا که وقتی شاخهای از درخت بیرون آمد، مردم آنجا بگویند این حق مسافر است و ما دیگر به آن دست نمیزنیم. وگرنه میتواند جمع کند. قرائن بیرونی باید باشد وگرنه قاعده این است که هیچ کس حق ندارد دست به مال دیگری بزند لا یحل مال المرء مسلم و لا دمه یا مثلا حرمة ماله کحرمه دمه هیچ کس نمیتواند در آن تصرف کند؛ مگر اینکه قرائنی باشد.
پس اگر من به اضطرار مجبور شدم دست بزنم حرام مرتکب نشدهام ولی بحث ضمانت را دارم اگر هم به اضطرار نبود، عمدی بود کاملا بدون اضطرار ضامنم. هم حرام مرتکب شدهام و هم ضامنم. و اگر احیانا خواب بودم و این تصرف صورت گرفت و این مانع شد ممکن است بگوییم حرام مرتکب نشده ولی ضمانتش برقرار است. این هم یک جهت که باید لحاظ کرد.
جهت بعدی که ارتباط دارد با بحث تورم هم که میخواهیم مطرح کنیم. ارتباط پیدا میکند با اینکه گاهی وقتها تصرف شما از روی احسان است و نیکوکاری. شما دارید رد میشوید.
دانشپژوه: شرابی که تحت ملکیت اهل کتاب است، چه؟ اگر آن را نابود کنیم اسراف نیست؟
استاد: آن را عرض نکردم دیگر. گفتم یک مسلمان. ما نمیتوانیم حق نداریم آن کار را انجام دهیم. اما شما نوشتید اگر ما آن را نابود کنیم اسراف نیست؟ ما حق نداریم به آن دست بزنیم. اینجا بر اساس قاعدهای که ممکن است برای ما مال نباشد ولی برای آنها مال است جبران خسارتی که به او وارد شده را داشته باشیم. پول شراب را نمیدهیم ولی باید جبران خسارت کنیم چون به او خسارت وارد شده است. خسارت هم از نظر شرعی مورد پذیرش است یعنی آن آدم آسیب دیده است، مالش محترم بوده ملکیتش بر آن خنزیر و شراب از نظر شرعی مورد تایید است. ما الان قیمت نداریم ولی به یک معنا، جبران میکنیم. با توجه به اینکه آن شیء که آن را گذاشته یا من در مخفیگاه برخورد کردهام با او، و ظن به آن جایز نیست و باید جبران شود.
یکی از بحثها قاعده احسان است، قاعده احسان معمولا اینطور میشود که یک نفر خانه اش، مغازهاش دارد آتش میگیرد شما برای اینکه آتش را خاموش کنید مجبور میشوید شیشهها را بشکنید تا وارد شوید و آتش را خاموش کنید. فردا صبح یا آن موقع آتش نشانی میآید و میگوید آقا شما برای چه شیشه اینها را شکستی؟ میگویی من شیشه شما را شکستم عمدا هم شکستم ولی برای این بود که ساختمانت حفظ شود. آن وقت بین فقها اینجا مطرح است که آیا اینکه یک نفر این کار را انجام میدهد آیه قرآن میفرماید ما علی المحسنین من سبیل. در محسن سبیل نیست. یعنی ضمانتی نیست خسارتی نباید بدهد؛ آیا منظور این است؟ یا اینکه محسن گناهی نکرده؟ اینجا بین فقها اختلاف است بعضیها میگویند که اینجا فقط گناهش را بر میدارد چون بحث خطا و گناه و عذاب است. اما در هر صورت قاعده اتلاف اینجا میآید و این را شامل میشود بنابراین اینجا دو قاعده در مقام شرکت میکنند. اگر هر دو قاعده میگفت این ضامن است و دیگری میگفت آن ضامن نیست. اینجا تعارض میشد و باید ببینیم که کدامش دلالتش ترجیح دارد اما اگر آن نگفته ضامن نیست بلکه گفته سبیلی بر آن نیست. این سبیل بر میگردد به اینکه آیا سبیل تکلیفی و حرمت بحثش است یعنی کار حرامی نکرده گرچه ضمانت دارد چون شما برای حفظ اموال بیشتر او اموال کمترش را از بین برده اید.
قاعدتا آن صاحب مغازه باید از شما تشکر کند و دست شما هم درد نکند و یک مشتلقی هم به شما بدهد که جانتان را در خطر انداخته اید. ولی ممکن است شما با یک آدمی برخورد کنید که نه تنگ چشم است. از آن طرف از تو تشکر میکند و از این طرف از تو جریمه میگیرد. اینجا از آن مسائلی است که قاعده احسان و قاعده اتلاف گاهی وقتها با هم تعارض پیدا میکنند. این هم از یک جهت.
همانطوری که عرض کرده بودم قاعده اتلاف در مسائل دیه هم وارد میشود و یک بحثی هم اینجا باید مطرح کنیم که: گاهی وقتها یک نفر بر اساس قانون یک کاری انجام میدهد و بر اساس اختیاراتی که حکومت به او داده، حاکمیت به او داده، اسلام به او داده حالا به صور مختلفی که مطرح است. فرض کنیم مثل یک قاضی. قاضی قدرتی به او داده شده در حل مناظره، حالا یکیاش نقل شده من نمیدانم درست است یا نه اما نقل شده: که امیرالمومنین (ع) دوتا شاهد آمدند و گفتند که فلانی آمده و مال ما را دزدیده، بینه هم ثابت شده و امیرالمومنین هم آنجا دستور قطع دست یک نفر را داده. بعد از یک مدتی چند روز بعد گذشت دوباره آن شاهدها آمدند و گفتند آقا ما اشتباه کردیم و ببخشید و سارق این بیچارهای نبود که دستش قطع شد در روایت فرمودهاند که امیرالمومنین گفت که عجب آن بیچاره که قطع شد شما دوتا که آمدید بینه اعلام کردید شما باید نصف دیه را به آن بنده خدا بدهید چون دستش آسیب دید. یک تکه از چیزهایی که دوتایی بوده را شما نصفش را از بین برده اید.
مامور حکومتی دستش را قطع کرده است اما شهادت اینها باعث شد که همچنین امری رخ دهد بنابراین این کسی که اینگونه عمل کرده این ضمانت دارد. خود قاضی که اینجا مولی علی (ع) است اینگونه حکم داده. البته من نمیدانم که این روایت سند دارد یا نه چون بعضی از روایتهایی که به ائمه نسبت میدهند فیه ما فیه هستند و من نمیخواهم در مورد آن بحث کنم. اما گاهی یک نفر عامل تاثیر میشود. قاضی گاهی به شهادت دیگران کاری را انجام میدهد و گاهی نه به شهادت دیگران نیست. بلکه خودش اقدام میکند و براساس علم خودش اقدام میکند.
کسی را میزند. دستی، پایی، ضربی، جرحی، قطعی و یا ممکن است کسی اعدام شود حتی. و موارد اینچنینی. اینها در تاریخ است. یکی دوتا هم نیست. مثلا شنیده اید و اخیرا هم اعلام کردهاند که یک نفر بعد از اینکه چند دهه در زندان بود معلوم شد بیگناه است و آزاد شد.
گاهی وقتها زندانیها یک هزینههای زیادی متحمل میشوند ولی گاهی وقتها یک نفعی دارند و آن اینکه بعدا اگر معلوم شد که فلان آقا این جنایت را انجام نداده و مرتکب نشده و اشتباه بوده ممکن است برگردد و بشود برای آن پرونده درست کرد. البته تعدادشان را نمیدانم. میشود از نظر آماری بررسی کرد تعداد قضاوتهایی که در یک کشور صورت میگیرد و بعدا خطایش محرز میشود.
آن وقت اگر این آدم دستش قطع شده باشد یا پایش قطع شده باشد دیگر امکان برگشت به آن صورت برایش وجود ندارد دیگر یا حتی اعدام شده باشد دیگر آن که رفته که رفته. حالا در بهشت یا جهنم. عرضم بر این است که یک قاعدهای است که خطای قاضی بر بیت المال است. یعنی اگر یک نفر خطا کرد این خطایش بر بیت المال است. وقتی که تلاش کرده است کارش را درست انجام دهد ولی بعد اشتباه شد. آیا این شامل همه موارد میشود یا نه؟ اینجا هم بحث ما ارتباط پیدا میکند.
یک جای دیگر هم بحث ما ارتباط پیدا میکند با این امر و آن اینکه قاضی اگر خطا کرد هزینهاش را بیت المال میدهد حالا فرض کنید یک پزشک خطا کند. شما در مثالهایی که مثلا در مورد پزشک در بحثهای اجاره مطرح میشود. مثلا بحث میشود در تحریر الوسیله که:
الختّان ضامن لو تجاوز الحدّ و إن كان حاذقاً، خیلی هم ماهر است ولی آسیب زده و في ضمانه إذا لم يتجاوزه- كما إذا أضرّ الختّان بالولد فمات- إشكال أظهره العدم. گفته ختان ضامن است اگر از حد گذشت اما اگر از حد نگذشته و اتفاقا آن مرد. در پزشک هم همین است روایت از امیرالمومنان است که امیرالمومنان فرمودند که پزشک، طبیب، عطار همه اینها را ضمانت کرده مگر اینکه خود صاحبان ولی آن دم راضی شوند بخاطر حفظ مردم.
الان در مورد قاضی خطایش در بیت المال است. چون مامور بیت المال است اما اگر پزشک قانونی باشد مامور بیت المال باشد. این هم یک مسئله که باید به آن توجه کرد.
حالا دوستان عزیز در مورد یک مسئله؛ دولت. حالا میخواهیم در مورد این صحبت کنیم. دولت در اقتصاد سیاست گذاری میکند و بر اساس سیاستهایی که ریل گذاری میکند در مال مردم –حالا ما بحث اقتصادی میکنیم در مالشان و در جانشان نه- تصرف میکند. و این تصرف در مال مردم گاهی وقتها باعث غنی شدن کسی و گاهی باعث فقیر شدن کسی میشود و کسی باعث تغییر قیمتها و داراییها میشود. با همه اینها آشنا است. و سیاستهای مالی و پولی انجام میدهد و وقتی که دولت تصمیمی میگیرد که البته فقط دولت نیست. این تصمیماتی که گرفته میشود تصمیمات جمعی است مثلا دولت یک پیشنهادی برای بودجه میدهد الان مثلا بودجه در حال بحث است. دولت یک پیشنهادی برای بودجه میدهد و نمایندههای محترم مینشینند بحث میکنند و به یک جمع بندی میرسند و یک اصلاحی میکنند و بعد میفرستند شورای نگهبان و آنها هم یک اصلاحی میکنند. اگر دولت یک پیشنهادی داد درباره یک ارزی، و مجلس آن را تایید کرد و شورای نگهبان آن را تایید کرد سه ضلع اصلی بودجه دولت یا سیاستهای دولت همین جاست.
بعد اجرا میکنند و ممکن است در این اجرا آسیبی به اموال شخصی رسیده باشد، این دولت اگر یک سیاستی را اجرا کرد، قوه مجریه وقتی سیاستی را اعمال کرد به یک معنا کل حاکمیت درگیر است. اگر این کاری که دارند انجام میدهند خطا بود، باید شورای نگهبان یا مجلس جلوی این کار را میگرفت یا قوه قضائیه که یک نظارتهای کلی دارد.
در کل ما یکی از بحثهایی که در کشور داریم بحث تورم است؛ و تورم وقتی رخ میدهد یکی از بحثهایی که مطرح کردهاند و این باعث میشود که اموال ارزششان تغییر کند، ارزش پول تغییر میکند، آیا دولت ضامن است یا ضامن نیست. این از آن بحثهای خیلی جدی است.
با اجازه تان میخواهم درباره این بحث صحبت کنم که چون تورم باعث کاهش ارزش پول است؛ و اصلا معنایش همین است. باعث نه معنایش همین است. وقتی تورم هست یعنی سطح قیمت بالا رفته است؛ یعنی پول در ازای سطح قیمتها پول قدرت قبلی را ندارد و همان است، باعث نمیشود. جنبه اتحادی دارد.
ضمانت دولت نسبت به کاهش ارزش پول ناشی از سیاستهای اقتصادی دولت. -این را یک زمانی جلسهای بود که خدمت دوستان وزارت اقتصاد بودیم و فکر میکنم در آن جلسه وزیر فعلی هم بود. من اینجا اینطور نوشتهام غلط و درستش را شما ان شا الله اصلاح میفرمایید.- چه عواملی باعث میشود تورم شکل گیرد؟ اولا درباره تورم یک توضیح بدهم. یعنی تغییر مستمر قیمت کالاها و خدمات در یک بازه زمانی معین. مثلا الان شما میدانید هم 6 ماهه بررسی میکنند و هم 3 ماهه و هم سالانه و هم فصلی و حتی ممکن است میانگین تورم در چندین سال. تورم معنایش این است. یکی با قیمت کالاها و خدمات کار داریم. البته تورم در بخش مصرف یک چیز است و در بخش تولید یک چیز دیگری است. تورم در بخش کالاهای خارجی به یک گونه است و در داخل به یک گونه دیگر است. همه اینها را میشود جدا کرد و تفاوت دارد با یکدیگر و بحث تورم یک مقداری متفاوت است.
کالاهای مصرفی انواعی دارد؛ خیلی زیاد است کالا که ما مصرف میکنیم و نه تولید. کارخانهی تولیدی میگوید هزینه پیچم رفته بالا، آن مصرفش نمیکند برای تولید استفاده میکند، هزینه مواد اولیهام رفته بالا. هزینه کارگرم رفته است بالا. هزینه بیمهام رفته بالا. آن هزینههای تولید را میگوید. اما در بخش مصرف به پدر خانواده یا مادر خانواده که متکفل تامین است؛ میگوید پول گوشت رفته است بالا، پول ماست رفته است بالا، پول اصلاح سر رفته است بالا. پول خرید لباس رفته است بالا. پول اجاره خانه رفته است بالا و اینها، کالاها و خدمات CPI، کالاها و خدمات مصرفی و آن یکی که هزینههای تولید است؛ PPI است.
این از تورم، حالا تورم وقتی میخواهد به وجود بیاید باید مستمر باشد اگر یک ماه یک چیزی تغییر کرد و بعد از آن تغییر نکرد به این نمیگوییم تورم. میگوییم مستمر نیست؛ اصلا ثابت نیست قیمت ها، یک بار یک چیزی تغییر میکند مثل این است که یک تیمی کلا یک بار در عمرش برده است و کلا باخته میگوییم این را بینداز کنار این اصلا نمیتواند بیاید بازی این فقط گل میخورد. این را به عنوان موضوع شناسی مطرح میکنم؛ حالا عوامل تورم چه چیزهایی باعث میشود تورم رخ دهد؟ یک سری از عوامل عوامل داخلی است. یک سری از عوامل عوامل خارجی. یعنی تولیدی داریم، مصرفی داریم؛ یک سری از هزینهها هزینههای تولیدی است و حتی گاهی در آنها هم میتوان تقسیم بندی کرد: کالاهای خوراک و پوشاک و بخش صنعت خوراک، پوشاک. اینها ممکن است تورم هایشان جدا محسوب شود. چون هزینههای تولید زیادند، باید یک تعدادی از کالاها را مشخص کنیم. الان مثلا حدود بیش از سیصد کالا مشخص است که دائما هر هفته قیمتهای اینها چک میشود و قیمت هم که چک میشود به صورت رندمی در جاهای مختلف کشور، شهر و روستا، تهران، تهران بزرگ و محلههای مختلف قیمت اینها چک میشود، کار آماری ارزشمندی انجام میدهند. البته روشهای آماری که اینها دارند گاه یک تفاوتهایی دارند. روش علمیاش متفاوت است. میبینید مثلا یک پزشکی میخواهد یک نفر را درمان کند گاهی روشش با روش یک پزشک دیگر متفاوت است ایشان از یک روشی استفاده میکند و او از یک روش دیگر. وقتی میخواهند محاسبه تورم کنند نوع روش و نمونه گیری اثر میگذارد. برای همین هم هست که معمولا تورمی که توسط بانک مرکزی اعلام میشود و تورمی که توسط اداره آمار اعلام میشود با هم متفاوت است چرا؟ چون دوتایشان از یک جا برداشت نمیکنند. یکی شان میگوید 100 شهر از کل ایران، یکی اراک جزوش است و دیگری خیر، خرم آباد میباشد. در روستاها اینها میتواند متفاوت باشد. یکسان نیست. آمار ریاضی نیست. تورم را بر اساس آمار، مدل سنجی، مدلهای خاصی را ایجاد میکنند و استفاده میکنند.
این کالاهای مختلف را بررسی میکنند. و البته هر از گاهی هم این کالاها تغییر پیدا میکنند. هر چند سالی ممکن است مثلا موبایل چند سالی جزو کالاهای زندگی معمولی نبود. الان ممکن است یک سری چیزهایی به وجود آمده باشد که بعدا از بین برود و این کالاهای مختلف که میخواهد مورد بررسی قرار بگیرد و هفته به هفته چک شود و بعد ماهانه. و بگویند در ماه این قدر تورم ایجاد شد در اینجا. در جاهای مختلف از روشهای مختلف آماری استفاده میکنند، میانگین گیری میکنند و میگویند تورم در سطح کشور در یک ماهه منتهی به فلان یا یکساله منتهی به مثلا آذر این قدر است. گاهی وقتها آذر را با آذر سال قبل حساب میکنند و میشود تورم نقطه ای.
این تورم یعنی این نسبت بین کالاها و پول تغییر کرده است یعنی کالا و پول نسبتشان با هم تغییر کرده است. باید اینطور بگوییم نسبت کالاها با پولی که با آن مبادله میشود تغییر کرده است. حالا ممکن است کالاها روز به روز بیاید پایین و نه تنها بالا نرود بگویند تورم منفی است.
یعنی چه که تورم منفی است؟ یعنی ابتدای امسال تا آخر سال قیمت متوسط این کالاها آمده پایین، نه این که همه آمده است پایین. ممکن است یکی خیلی آمده است پایین و یکی یک ذره هم بالا رفته. حساب و کتابی که میکنیم میگوییم در کل پایین است چون 300 کالا است و در 52 هفته سال در دهها شهر و منطقه شما یک سری اعداد زیادی خواهید داشت که باید اینها را جمع و محاسبه کنید در یک جدول خیلی طولانیای به نتیجه خواهید رسید. کما اینکه وقتی میگویند تورم 50% است نه اینکه همه کالاها 50% بهشان اضافه شده است بلکه بعضی از کالاها ممکن است یک درصد اضافه شده باشد یکی حتی ممکن است 5% کم شده باشد ولی بعضی از کالاها هستند که خیلی قیمتشان بالا رفته و بیش از 50% رفته است بالا که جبران میکند آنهایی را که پایینتر هستند. این در باب کلیت تورم.
اما ببینیم که چطور تورم رخ میدهد؟ چه باعث میشود که تورم رخ دهد؟ یک سری از امورات است که باعث میشود قیمتها بالا برود؛ برای مثال عوامل داخلی: ناشی از سیاست دولت. برای مثال همین بحثی که درباره معلمان عزیز مطرح است؛ آقا رتبه بندی معلمان. رتبه بندی میکنند و حقوقها تغییر میکند دولت هم تایید کرد پول تزریق میکند به جامعه. سیاست تقاضا است دولت میگوید آقا چند سالی بود مطالبات معلمها و مطالبات کارگرها مانده بود و ما نتوانسته بودیم این مطالبات را بدهیم و تا میدهد این مطالبات را تقاضای مردم و معلمها اثر میگذارد. یکی که خانه میخواست بخرد نخریده بود میرود میخرد. یکی که یک کار دیگر میخواست انجام بدهد میرود انجام میدهد اینجا یک مسئله پیش بیاید تقاضا رفت بالا و مردم میروند در بازار و خرید میکنند. گاهی وقتها این قدر کالا در بازار زیاد است که ما هرچه هم خرید کنیم قیمتها بالا نمیرود. ولی گاهی وقتها نه یک ذره که به تقاضا فشار میآوری و بخواهی بروی و بخری قیمتها بالا میرود.
-خدا همه اموات شما را رحمت کند پدر من با اینکه یک کارگر ماهری بود. فنی بود جوشکار ویژه بود. به این بحثهای قیمت خیلی علاقه مند بود قرآن و شاهنامهاش پر از این قیمتها در سالهای مختلف بود. یادم هست یک سال قرار شد ایشان که کارگر یک مجموعهای بود یک شرکت دولتی اعلام کردند بهمن ماه هنوز اسفند ماه نشده بود، دولت میخواهد در سال بعد حقوقها را بالا ببرد. چند درصد؟ مثلا 10%، 15%، پدر من میگفت من رفتهام بازار، کی؟ بهمن ماه. اعلام کرد امروز. رفتم کالا بخرم و بردارم و بیاورم خانه. دیدم میگوید به به اقای رضایی شنیدهام حقوق هایتان رفته بالا! میگوییم کجا رفته بالا؟ سالی دیگر تصویب کردهاند که بدهند. گفت باشه! گفت همین که میشنید قیمتها را میبرد بالا. گفتم دیگر قیمتها بالا میرود چون شما هم حقوقتان بالا میرود و ما هم یک فکری برای عیدمان باید بکنیم. تا عید بخواهیم بفروشیم باید یک پولی داشته باشیم چون سال بعد شما دوباره بخواهید خرید کنید زمان میبرد، فروردین کسی خرید نمیکند. هزینهها حتما بالا میرود-
گاهی وقتها تغییرات رخ میدهد قبل از اینکه اصلا درامدی حاصل شود. گاهی سیاست تقاضای دولت است. یعنی دولت یک سیاستی دارد که تقاضا را میبرد بالا. یا حقوقها را میدهد یا مطالبات را و پول توزیع میکند. اینجا یک مسئله خیلی مهم است. یکی اینکه کالا چقدر است در بازار؟ چون گاهی کالا اینقدر زیاد است و انبارها پر است که فقط میخواهند یک نفر برود و بخرد. نمیخواهند قیمت بالا برود، میخواهند انبار خالی شود که تولید راه بیفتد. این مواردی رخ میدهد.
مثلا فرض کنید این اومیکرونی که گفتهاند چندتایش مشاهده شده در تهران. انشاالله که مشکلی ایجاد نکند. مردم میخواهند بهمن ماه به کیش یا قشم بروند. هتلها الان خالی است، به مجرد اینکه شروع میکنند به ثبت نام که میخواهند بروند قیمتها بالا میرود. به جای اینکه از این فرصت استفاده شود و بگویند دستتان درد نکند آقا این که خالی بوده است نه چون خالی بوده است تلافی میکند.
حالا دولت ممکن است تقاضا وقتی بالا میرود قیمت تغییری نکند. مهم این است که آقای دولت که این کار را انجام میدهی، پولش را از کجا میآوری؟ این خیلی مهم است؛ میگوییم از کجا داری مطالبات مردم را میدهی؟ میگوید از مردم میگیرم و به مردم میدهم این خیلی خوب است میگوییم بارک الله! یا مثلا الان این کاری که دولت مدتی است انجام میدهد ولی مثلا کارخانههای دولتی را میفروشد در بورس. مردم هی پول میآورند پول را از آنجا خارج میکند و میدهد. اگر درست این کار را انجام دهد بورس هم آسیب نمیبیند. این باعث تورم نمیشود بلکه بر تورم هم اثر میگذارد. چون از یک دست پول میآورد و به دیگری میرسد. ولی اگر دولت گفت آقا ما که پول نداریم بانک مرکزی یک فکری کن پول چاپ کن مثلا یا نه بانک مرکزی پول چاپ نکند ما نفت فروخته ایم دلار گرفته ایم پول بده به مردم. اینها تورم ایجاد میکند. این هم تزریق پول است این هم پایه پولی را بالا میبرد.
بنابراین وقتی که عوامل تورم ناشی از سیاست دولت باشد حالا یا سیاست تقاضا یا سیاست درامدی. گاهی وقتها دولتها یک سیاستهایی دارند و به دنبال بهبود وضع درامد قشرهای مختلف هستند که یک اقداماتی انجام میدهند و به نحوی دارد بین کارگران و تولید کنندگان یک هماهنگی ایجاد میکنند به نحو توافق که در اقتصاد کلان مطرح است. این سیاستها انواع دارند؛ گاهی وقتها شرایط کاملا عادی است ولی مصلحت میگویند هست که شما پولی به بازار تقسیم کنید. چون موجب رونق میشود. پیش میرود.
بعضیها میگویند این نقدینگی که زیاد است در کشورهای دیگر هم زیاد است ولی تبدیل میشود به ساختمان و شرکت. خود نقدینگی زیاد بودن عیب نیست میتواند عیب نباشد نوع استفاده از آن است که مهم است. بنابراین شما اگر یک شرایط عادی داشته باشید اما در عین حال میگویید میخواهم کشور رشد پیدا کند و توسعه پیدا کند افراد تحریک به سرمایه گذاری شوند و وام بدهم به کسانی که میخواهند این مزارع را این زمینهای خاکی را این معادن را احیا کنند بروند احیا کنند من به اینها وام میدهم شما وقتی وام میدهی این وام را از کجا میآوری؟ این مبدأش کجاست؟ بنابراین اگر شما از جایی آوردید که از مالیاتها گرفتید تورم چندان رخ نمیدهد ولی اگر از چاپ پول گرفتید از فروش دلار گرفتید فروش دلار به بانک مرکزی نه فروش دلار به مردم. دوستان این را در نظر بگیرید که دولت نفت را فروخته و دلار گرفته است تا اینجا هیچ چیزی پیش نمیآید؛ دلار را گرفته و میفروشد به خود مردم ریال جمع میکند و دلار به آنها میدهد، باز اینجا تورم رخ نمیدهد پایه پولی شکل نمیگیرد چون پول مردم بر میگردد به دولت. ولی اینجا تازه دلار میدهند به مردم شاید دلار هم بیاید پایین. ولی اگر دولت نه رفت سراغ بانک مرکزی و گفت این پولها را بگیر و بگذار در ذخیره بانک مرکزی، ذخیره خودت کن و پول به من بده. اینجاست که این میتواند تورم ایجاد کند. حالا گاهی شرایط عادی است و مصلحت ایجاب میکند که این کار را انجام بدهیم. خیلی وقتها اگر نقدینگی به مقدار مناسب نباشد اقتصاد حرکت نمیکند. یادتان هست یکی از اشکالاتی که به بعضی از وزرا در دورههای مختلف گفتهام این بود که شما تورم را پایین آورید ولی اصلا پول اجاره نمیدهی کسی استفاده کند، به بانکها اجازه وام دادن نمیدهی! میگفتند شما رکود ایجاد کردید. داشت نقدینگی را جمع میکرد. کاری کرده بودند که نقدینگی گسترش پیدا نمیکرد و تورم بیاید پایین. از چهل و خوردهای درصد، آورد تا حدود 10% با اینکار نقدینگی را جمع کرد. نقدینگی را جوری جمع و جور کرد که اضافات 40% شد 30%، 20% تا 10% که آمد پایین. از آن طرف شما این را کنترل کردهای ولی همه اعتراض میکردند که در اقتصاد ایران رکود رخ داده است چرا دولت پول تزریق نمیکند چرا اجازه نمیدهد بانکها وام بدهند. آقا من بخواهم وام بدهم از کجا باید بیاورم؟ باید از بانک مرکزی پول بگیریم. حالا بانکهای غیر مجاز بماند که چه بلایی بر سر مملکت آوردهاند.
پس گاه شرایط عادی است ولی مصلحت اقتضا میکند که رشد اقتصادی ایجاد کنیم. گاه شرایط اضطراری است و دولت مجبور میشود که پول تزریق کند. مثل شرایط جنگ. گاهی وقتها دولت بجا تصمیم نمیگیرد ولی مثل آن قاضی است که خطا میکند. خطا در تصمیم گیری. چون اگر رئیس جمهور یک کشور، دولت یک کشور، مجموعههایی که هست عمدا یک کاری انجام بدهند اینها اصلا مشروعیت شان زیر سوال است. ولی وقتی با آنها صحبت میکنی میگویند عمدی نبوده که. مثل آنجایی که قاضی یک نفر را کشته و ما هم خطا کرده ایم. اینجا یک طور دیگر است. تورم داخلی عواملش گاهی وقتها ناشی از وقایع اقتصادی است. یعنی یک مسئلهای در اقتصاد پیش آمده و حتی ربطی به تصمیمات دولت هم ندارد حالا مثلا یک کشوری در یک جای دیگر؛ انرژی گران شده. میگویند آقا چرا انرژی گران شده؟ میگوید آقا یک چندتا چاه نفت آسیب دیده است و استخراج نفت دچار مشکل شده است و هیچ ربطی هم به سیاست گذار ندارد مثل آن توفان کاترینا که در خلیج مکزیک به وجود آمد و خیلی از شرکت نفتها هم آنجا بودند و بعضی از پالایشگاههای آنجا آسیب دیدند و تولید نفت و بنزین دچار مشکل شد. همین باعث شد قیمت سوخت آمریکا تغییر پیدا کند. رفت بالا. آن زمانی که قیمت نفت تا 150 دلار رفت بالا، یک شرایط اقتصادی ایجاد شده بود کسی نمیخواست برود بالا. رفت بالا چرا؟ چون یک آسیبهایی به برخی از مجموعهها خورده بود و تولید نفت برخی از کشورها آمده بود پایین. و یکی هم این جهت بود که مثلا عربستان داشت تولید میکرد، عربستان تمام تلاشش را کرده بود که تولید کند و 10 میلیون بیشتر تولید نمیکرد وعده داده بودند که 12، 13 میلیون تولید کنند. ولی نتوانستند. برای تولیدات جدید مجبور شد سرمایه گذاری کند برای سرمایه گذاری قیمت نفت رفت بالا تا سود گیرشان بیاید و از قبل آن سود هم آمریکاییها خیلی سود بردند و ما فکر کردیم ما خیلی سود کردیم ما که پولها را گرفتیم و یک مقدرای از آن استفاده شد.
گاهی وقتها وقایع اقتصادی باعث میشود که یک مسئلهای در اقتصاد شکل بگیرد. مثلا قیمت انرژی بالا میرود چرا؟ چون چاه نفت مشکل پیدا کرده و تولید نفت کاهش پیدا کرده و گاهی وقتها اینها که ذخیره شد و رفت بالا و توانستند تکنولوژی را بهبود ببخشند و از بخشی از منابع که قبلا خرید نمیشد الان خرید کردند و فناوریاش را بالا بردند هم بخاطر این جهت بود و هم بخاطر این بود که تعدادی از کشورها مصرفاشان رفت بالا. مثل چین و هند این دو کشور بزرگی هستند و مصرفشان که بالا رفته بود باعث شدند قیمت برود بالا. دولت کاری نکرده است و حالا فرض کنید در کشور ما که در مورد بهره وری است. کشور هزینهای مثلا، تولید مواد اولیه انرژی گران شده است و آن کالا کم شده است. این باعث میشود که قیمت مواد اولیه برود بالا. پس این کارخانه وقتی هزینه هایش را میچیند اینها تغییر پیدا میکند.
تا دیروز گاز را میخرید به این مقدار، بنزین به این مقدار الان مصرفیاش بیشتر شده است. یا یک مسئلهای که ما داریم در اقتصاد یک کشور، به علتی قیمت نیروی کار رفته است بالا. فرض کنید مثلا این مسئلهای که در مورد پزشکان گفتند، در مورد پرستاران و پزشکان که چند هزارتایشان از ایران رفتند بیرون چون الحمدلله پزشکان ایرانی حاذقاند باهوشاند. هوش متوسط جهانی را بالاتر دارند و پر کار هم هستند و تنبل نیستند شما یک افرادی که ممکن است در اداره دولتی کار کمتر کند احیانا وقتی میرود در خارج در آن سیستم قرار میگیرد آن وقت ببین چطور کار میکند. دقیق کار میکند. حالا اینها بیرون رفتهاند و پزشکان متخصص شما کم شدهاند و پرستارانت کم شدهاند، مهندسانت کم شدهاند کسانی که میتوانستند یک کارهایی انجام دهند رفتند تعداد آن افرادی که میتوانستند این کار را انجام دهند کم شده و قیمت رفته است بالا. این تورم داخلی است و ربطی هم به سیاست دولت ممکن است نداشته باشد اما برخیاش ناشی از سیاست دولت بود و برخیاش ناشی از سیاست اقتصادی بود.
تورم گاهی عاملش از داخل نیست از خارج است. مثل تغییر قیمت کالاهای خارجی. شما یک سری مواد اولیهای وارد میکنید در داخل کشور. حالا اولا برنج یا دان مرغ از خارج وارد کردهام حالا ارز را بگذارید. قیمت این کالا در آن خارج افزایش پیدا کرده. یعنی اصولا این برنج که در پاکستان تولید شده در پاکستان گران شده و خودبه خود تغییر کرده بدون آنکه نرخ ارز تغییر کرده باشد. این باعث شد این برنج که در ایران وارد میشود با قیمت گرانتری میآید و خود به خود قیمت کالاهای داخلی میروند بالا. این یک جهت است که هزینههای کالای وارداتی در همان جا بالا میرود.
گاهی وقتها جنگ شده است، قیمت بالا رفته، کمبود شده، نرخ ارز تغییر کرده مثل همین اوضاعی که ما در کشورمان رخ داده بخاطر تحریم و ترامپ آن بازی را که در آورد و دلار برای واردات احتیاج داشتند برای شرکتهای خصوصی، برای شرکتهای دولتی. افرادی که میخواستند ثروتشان حفظ شود تمام ثروتشان را تبدیل کردند به دلار و خودبه خود دلار 3400 که کسی نمیخرید از 400 سال 92 آوردند تا 3300، 3700 بخاطر آن کاری که انجام شد همه مردم احساس نگرانی کردند که الان از خارج وارد نشد ولی عامل خارجی ایجادش کرد این باعث شد که مردم بریزند در بازار و پول هایشان را تبدیل کنند به دلار و گفتند بخاطر اینکه تحریم شده ما بعدا دیگر نمیتوانیم با بانکهای خارجی ارتباط بگیریم باید دلار بخریم، طلا بخریم شروع کردند به دلار و طلا خریدن، قیمت 3700 تا 19000 تومان رفت بالا. که بعدا آمد پایین تا 10000 چند ماه طول کشید تا برگشت. شما وقتی که نرخ ارز تغییر کرد به این صورت؛ هر کالایی که از خارج وارد میشود که حالا برای ما از خارج وارد میشد این هیچ و قاچاق هم بود و نرخ ارز هم کاغذی بود. حداقل 20، 30% گرانتر برای ما تمام میشد چون از راه قاچاق بود علاوه بر این نرخ ارز هم تغییر کرد. بنابراین آرام آرام قیمت کالاها رفت بالا و الان معمولا قیمت از ابتدای سال 97 و اواخر 96 را حساب کنید تا 99 قیمتها سه برابر، چهار برابر، پنج برابر شده است. راننده تاکسی به من میگفت صفحه کلاچ که من میخریدم چند میخرید و الان چند میخرم چیزی که 30000 تومان میخریدم الان 150000 تومان میخرم الان کرایه تاکسی را هم که عوض نکرده ام. یادم هست که آن بنده خدا چقدر ناراحت بود زمستان سال 97. چقدر مردم عاصی بودند در این قضیه من خودم درگیر خرید بودم این چیزها را متوجه بودم. پس این هم ناشی از اینکه قیمتها تغییر میکند بخاطر کالای خارجی.
این بحث مالیات و تورم بماند حالا یکی از دوستان به من یادآوری کند که بحث مالیات تورمی که هفتهی بعد باید صحبت کنیم این را لحاظ کنیم که آیا دولت ضامن است یا ضامن نیست.
چرا اینها را گفتیم؟ فقط برای اینکه دوستان بدانند آیا ما میتوانیم دولت را ضامن اینها بدانیم یا خیر. این بحث خیلی مطرح شد در وزارت اقتصاد که من ارائه کردم یک زمانی در مجمع تشخیص این مسئله مطرح شد خدا رحمت کند آقای موسویان و آقای لطفی و یک جمعی از اساتید دیگر که این مسئله مطرح شد و از محضر ایشان استفاده میکردیم. اوایل دهه نود بود و بحث این بود که دولت ضامن است یا ضامن نیست. آن موقع بحث شد من خودم اوایل یک دیدگاهی داشتم و بعد دیدگاهم تغییر کرد حالا چون این بحث ابعاد دارد سخت است در مورد آن قضاوت نهایی کرد بعضیها خیلی ساده قضیه را تمام میکنند تا زمانی که ما انواع تورمها را لحاظ نکنیم تا زمانی که عوامل را دقیقا بدانیم با چه هدفی شکل گرفته و حاکمیت که این کار را میخواهد انجام دهد با چه هدفی انجام داده است تا زمانی که همه آنها را مد نظر قرار نداده باشیم نمیتوانیم به جمع بندی نهایی برسیم ممکن است گاهی برخی افراد خیلی ساده بروند و این مسائل را مطرح کنند و حتی گاهی استفتاء کنند و یک چیزهایی را در موضوع شناسیاش بگویند که کامل نباشد باید ابعاد قضیه را مشخص کرد وقتی که باز شد حالا اگر ما بتوانیم بفهمیم گاهی وقتها ممکن است شما با ضرس قاطع بگویید که در تورم دولت ضامن نیست یا اینطور به جمع بندی برسید
متشکر و ممنونم از عزیزان.
برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.