جلسه پانزدهم درس اقتصاد دولت + فایل PDF
پنج شنبه, 05 اسفند 1400 00:54 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس خارج اقتصاد دولت استاد رضایی 349

جلسه پانزدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۳ اسفند۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

استاد رضایی، فقه اقتصاد دولت، جلسه15، سه‌شنبه 3 اسفند 1400
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و بِهِ نَسْتَعِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ، اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي.
امروز سوم اسفند ماه سال 1400 است، سالروز کودتا و تسخیر تهران توسط قوای قزاق است به فرماندهی میرپنج، رضاخان میرپنج که توانست با حمایت انگلیسی‌ها از قزوین به سمت تهران بیاید و درواقع بدون مقاومت چندانی شهر را در اختیار بگیرد و به تدریج به عنوان وزیر دفاع و سردار سپه و بعد هم نخست وزیر و به تدریج احمدشاه قاجار را جمع و جور کرد و فیتیله پیچ کرد و در یک کالسکه او را قبلا فرستاده بود برای گشت و گذار به اروپا، بعد هم محمد حسن میرزا را جمع و جور کرد و فرستاد به اروپا و آنها جزو شاهانی بودند که در خارج از ایران از شاهی برکنار شدند و فوت کردند، مشابه خود رضاخان که برای او هم همچین مسئله‌ای پیش آمد ولی او را شاه بعدی بیرون نکرد، بلکه به دستور انگلیسی‌ها و روس‌ها از ایران خارج شد و بعد هم پسر او که او هم باز در خارج از ایران از شاهی برکنار شد، آن هم توسط مردم.
کودتای سوم اسفند تأثیرات ویژه‌ای بر جامعه ایران گذاشت، فراز و نشیب دارد، دوره رضاخان، دوستان عزیز این را لحاظ کنید که دوره رضاخان در تاریخ ایران در این یکصد سال اخیر که الان ما 1400 هستیم، صد سال قبل درواقع یک ماه قبل از صد سال قبل رضاخان وارد چرخه قدرت سیاسی ایران شد و گرنه در چرخه نظامی وجود داشت قبل از آن و فرمانده میرپنج بود و تیپی در اختیار داشت و آدم توانائی هم بود، مدیرت ویژه‌ای داشت، برای همین هم انتخاب شد.
چون بحث دولت است این را می‌گویم، درباره مباحث دولت، قدرت دولت، اقتصاد دولت، بخصوص درباره ایران کار کنند، حتما کتاب، یعنی دوره رضاخان، این بیست ساله را باید از نظر بگذرانند، کتاب‌های مختلفی در این زمینه نوشته شده است، مقالات متعددی در این زمینه است، بعضی از این مقالات را فکر می‌کنم آقای رضاقلی در مجموعه اقتصاد و جامعه درباره دوره اقتصادی دوره رضاشاه بحث کردند، مجله اقتصاد و جامعه که متأسفانه بخاطر کم پولی و اینها چاپ نمی‌شود، مجله خوبی بود. یک کتابی را آقای کاتوزیان، نه کاتوزیان حقوقدان، همایون کاتوزیان، محمدعلی همایون کاتوزیان از اساتید اقتصاد که در انگلستان است، ایشان جزو نیروهایی بود که طرفدار دکتر مصدق بود در دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت، احتمالا جوانی بوده است در حد مثلا یک جوان دانشگاهی ولی بعد اقتصاد خواند و بعد هم رفت انگلستان و در آنجا هم در دانشگاه انگلیس، گلاسکو اگر اشتباه نکنم، آنجا یک کتابی، کتاب‌های مختلفی نوشت، هم در زمینه فلسفه علم کار کرد که کتاب اقتصاد ایدئولوژی علم، روش شناسی اقتصاد ایدئولوژی و علم، کتاب خیلی خوب است، چند نفر ترجمه کردند این مقالات را، به صورت مقاله چاپ شد، هم آقای دادگر و هم آقای قائد این را ترجمه کردند، کتابی خوبی است، الان کتاب درسی شده است حتی در خارج از کشور، مدتی است در انگلیس فکر می‌کنم به عنوان یک کمک درسی یا درسی تدریس می‌شد در آن دانشگاه، به نظریه‌های بحث‌های فلسفه علم اقتصاد پرداخته است، کار او قوی و ارزنده است.
چهارده مقاله در ادبیات، اجتماع، فلسفه، اقتصاد، ایشان کتاب‌های مختلفی دارند، آن ایدئولوژی و روش در اقتصاد، نشر مرکز، این را همان سال 74 که چاپ کرد، شاید هم هنوز تجدید چاپ نشده باشد چون کسی اینطور کتاب‌ها را متأسفانه نمی‌خرد، ایشان در زمینه اقتصاد سیاسی ایران یک کتاب نوشت، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلطه پهلوی، این البته به عنوان یک فرد که برای جبهه ملی بوده است، سعی کرده است مباحثی که مطرح می‌کند را علمی‌تر بحث کند، در هر صورت علاقه دارد به دکتر مصدق و جبهه ملی، در کودتای 28 مرداد بیاناتی دارد که ممکن است، می‌گوید مذهبی‌ها با کودتا ساختند، این بحث‌ها آنجا هم مطرح شده است ولی آقای کاشانی که کشید کنار بخاطر آن مسائلی که پیش آمده بود، نیروهای مذهبی هم از قم استفتاء کردند، درواقع به آنها اجازه ندادند که برخورد کنند، حالا به این تعبیر من، دیدگاه دارد، اما در عین حال مثلا به جناب مدرّس که می‌رسد از او تعریف می‌کند و او را به عنوان یک فرد ملی ویژه در تاریخ ایران بیان می‌کند، بحث‌های مختلفی دارد، حالا من از این جهت نمی‌خواهم وارد شوم، هر کسی یک دیدگاهی دارد، دیدگاه‌های مختلفی هستند، ولی اگر مطالعه کنیم حتما حتما آمده است، بحث دولت.
و دیدگاه او هم این است که مشکل اقتصاد ایران استبداد است و چون وضعیت دولت، دولت استبدادی در ایران حاکم است و این را چون تا دوره 57 یعنی تا قبل از انقلاب نگاشته است و اوائل انقلاب، انگلیسی آن که منتشر شد، ترجمه آقای نفیسی و کامبیز عزیزی، در سال 72 اینها ترجمه شد و چاپ شد، اوائل هم به صورت جدا جدا درآمد بعد یک کتاب درسی در ایران شد، چون برای اقتصاد ایران خیلی به درد می‌خورد، البته آقای دکتر مؤمنی می‌دانند که این را نقد و بررسی کرد در همان دوره‌ای که دانشجو بود، دانشجوی دکتری بود یا دانشجوی ارشد بود، نقد کرد، بعد در کتاب‌های خودش، در کلاس‌های خودش تدریس می‌کرد و نقد می‌کرد آن را، نقد او هم است که نوشته است و اشکالاتی از او گرفته است، خود همین دوتا مترجم محترم هم در مقدمه خودشان اشکالاتی به کتاب ذکر کردند به عنوان منابعی که ایشان داشته است و گفتند بعضی از جاها شما این گونه مطرح کردید با این که اینطور نبوده است در ایران، در عین حال ایشان در چاپ‌های بعدی تمام این نقدهایی که به او شده بود را یکی یکی آورده بود، خودش هم مطرح می‌کند، می‌گوید فلانی اینطور گفته بود، پاسخ من هم این است، یعنی در مقدمه کتاب هم نقدها است و هم چیز. حالا کتاب از این جهت جزو کتاب‌هایی است که بارها چاپ شده است، الان در اینترنت هم به راحتی می‌توانید آن را پیدا کنید و دانلود کنید، این کتاب هست، نسخه‌های بعدی آن هم تا حدی تغییر دارد ولی عمدتاً یکسان است، کتاب خوبی است.
ما در بحث اقتصاد ایران، وقتی به دوره پهلوی می‌رسیم کتاب‌های مختلفی مطرح است ولی این کتاب را طرح می‌کنیم و بحث می‌کنیم، دیدگاه ایشان و دیدگاه‌های و این که مثلا چه صورتی در پیش گرفته است، آنوقت ایشان دوره رضاخان را، من اینها را می‌گویم و خواهش می¬کنم دوستان حتما بروید مطالعه کنید، اگر کسی می‌خواهد در زمینه دولت و اینطور چیزها، باید اقتصاد ایران را بداند، آنوقت در زمینه دولت رضاخان که چطوری آمد توضیح می‌دهد، می‌گوید راه آهن با چه هزینه گزافی بر ایران تحمیل شد، همه اینها را بیان می‌کند و می‌گوید دولت رضاخان یک دولت استبدادی خاص بود و این دولت استبدادی که نه مردمی حضور داشتند و نه غیره و غیره، نه نخبگانی می‌توانستند حرف‌های درست و حسابی بزنند، فقط باید تعریف و تمجید می‌کردند و فقط باید آن ایده را، هرچه به ذهن او بود، حالا خارجی‌ها هم یک جور دیکته می‌کردند، آنوقت می‌گوید مشکل توسعه ایران همین بود که دولت‌ها چه در دوره قاجار، قبل از این که رضاخان بیاید دوره قاجار را یک مقدار بحث می‌کند، نه همه آن را، از مشروطه است، از مشروطه بحث می‌کند تا انقلاب، درواقع بین دوتا انقلاب بحث می‌کند که از مشروطه چه اهدافی داشت، به کجا رسید و چطور تبدیل شد به استبداد رضاخانی و استبداد رضاخانی چطور آمد تا نهضت ملی شدن صنعت نفت، دوباره بعد با کودتا و بعد دوره برنامه‌های توسعه شاه را ذکر می‌کند، مشکلات آن را، دوتا برنامه موفق که شاه داشت، سه و چهار، آنها را هم ذکر می‌کند که آنها را آمریکایی‌ها در ایران پیاده کردند و بعد برنامه پنجم که شاه دوباره آمد، حتی برنامه ریزی که حتی آمریکایی‌ها برای او ریختند، برای توسعه، یعنی اساتید دانشگاه هاروارد این کار را کرده بودند، آن را بهم زد بخاطر این که پول نفت را داشت، پول نفت را پیدا کرده بود و یک مقداری کار را از حالت نظمی که می‌توانست بهتر از آن باشد بهم زد و شرائط تورمی در ایران چگونه شد، حالا برای دوره رضاخان این کتاب خوبی است، کتاب‌های دیگری هم نگاشته شده است.
دوره رضاخان جزو تأثیرگذارترین دوره‌ها است، چرا؟ چون در دوره رضاخان چندتا کار صورت گرفت، یکسری کارهای مثبت انجام داده است، کارهای مثبت دوره رضاخان را نباید فراموش کرد و آنها اثرگذار است و بعد از انقلاب هم همچنان مورد تأیید قرار گرفت، از جمله نوشتن برخی از قوانین، یکی از آنها قانون مدنی است، قانون بیمه، قانون بانک، چون خیلی از چیزها جدید آمد به ایران و از زمان رضاخان به بعد یعنی در دوره قاجار هم یک مقداری آمده بود ولی در این دوره یک تغییر جدی کرد، تغییر جدی، ساختار اقتصاد ایران کلا تغییر کرده بود و برای همین هم می‌گویم اثرگذار است، هم مثبت و هم منفی.
بعضی از جنبه‌های مثبت بر سر تنظیم قوانین جدید بود که حتی قانون مدنی می‌دانید طوری نوشته شد که هنوز کسی جایگزین برای آن نگذاشته است و این هم عمدتاً بر اساس شرایع و نظرات مشهور علماء است، عده‌ای از نخبگان و بزرگان روحانیون را جمع کردند، اشخاص خاص، در اول قانون مدنی نوشته است، دوستان می‌توانید نگاه کنید، هم تعدادی دانشگاهی درس خوانده فرانسه و بلژیک و اینها بودند که حقوقدان بودند و هم افراد حوزوی ارزشمند، این در دوره اول رضاخان است، نه در دوره دوم که درگیر مسائل مذهبی و اینها شد و یک مقدار و باعث شد خیلی چیزها تغییر کند، مدرّس هنوز در مجلس نبود اما هنوز به آن صورت آن مسائل پیش نیامده بود، مسائل بعدی که پیش آمد، چون در آن دوره یک بحث‌ها و درگیری‌های دیگری پیش آمد و بعد هم مسئله حجاب هم یک مسئله عجیب و غریبی شد و شرائط کشور تغییر پیدا کرد، وگرنه در دوره اول که رضاخان بیشتر به دنبال ایجاد امنیت در کشور بود، گرفته بود، دیکتاتور بود ولی چون کشور بهم ریخته بود، ازهم پاشیده بود، بعد از جنگ جهانی اول بود، مشکلات زیادی در کشور شکل گرفته بود، در هر صورت روس‌ها هم بخاطر انقلاب اکتبر مجبور شدند ایران را ترک کنند ولی آن قحطی، هم انگلیسی‌ها و هم روس‌ها آن قحطی را بر ایران تحمیل کردند، چند سال بعد از جنگ جهانی اول رضاخان سر کار آمد، انگلیسی‌ها درواقع یک نیروی مقتدری در ایران حاکم کردند که بتواند اینجا را جمع و جور کند، چون هر طرف از آن پخش شده بود، شیخ خزعل در جنوب یک طور دست او بود، میرزا کوچک خان شمال دست او بود، مثلا در آذربایجان یک طرف بود، در سمت کردها، در سمت خراسان و دیگران، کلا شیرازه یعنی کشور متفرق بود، دولت درست و حسابی سر کار نبود، این که سر کار آمد توانست همه را، چه آدم‌های خوب و چه آدم‌های بد، همه را سرکوب کرد و کشور یکدست شد، همه را سرکوب کرد، از امثال پسیان و کوچک خان و غیره گرفته تا شیخ خزعل جنوب، همه را یکسان کرد چون مسائل جنوب به نفت ارتباط داشت.
هم وبا آمده است آن موقع، طاعون گسترده‌ای شکل گرفته است، نبود دارو از آنطرف خشکسالی و اینها بوده است، آذوقه را هم که این ارتش‌های روس و انگلیس برای خودشان برمی¬داشتند، مردم از گرسنگی و شرائط بسیار بدی در کشور بوده است، ارقام خیلی بالاست، الان می‌گویم حالا بعضی‌ها می‌گویند هشت میلیون، بعضی‌ها می‌گویند جمعیت پانزده میلیونی ایران هشت میلیون شد، یعنی هفت هشت میلیون از بین رفتند، قربانی شدند در آن شرائط، حالا این باید یعنی بیشتر پیگیری شود ببینند سندی، اسنادی از جاهای مختلف به دست می‌آید، شاید لابلای برخی از اسنادی که در انگلیس و روس است، یک مقداری از آن افشا شده است اما درست نیست، یعنی کامل نشده است، خیلی قحطی سنگینی بر ایران بین جنگ جهانی اول و دوم رخ داد، قبل از این که رضاخان بیاید.
در هر صورت یکی از کارهایی که انجام شد، بله خیلی زیاد است، اصلا یک نفر هم زیاد است، ما که در مورد انسان¬ها، کل جنگ ایران و عراق، این جنگی که بر ما تحمیل شد، شهدای ایران مثلا حدود دویست هزارتا است، خیلی سنگین است، ببینید شما وقتی به میلیون می‌رسد یک چیز عجیب و غریبی است که متأسفانه این تلفات در آمار جنگ جهانی دنیا که مثلا بیست و پنج میلیون سی میلیون بوده است، اینها نیامده‌‌اند و اینها به عنوان جنگ جهانی مطرح نیست، مردم ایران، چون این قحطی‌ها و مشکلات خیلی جاها بوده است، در آفریقا و غیره بوده است و ایران هم شرائط بسیار سنگینی داشته است.
عرض کنم که این مسئله امنیت، قانون‌هایی که نوشته شده است، چون هنوز بعضی از این قوانین استفاده می¬شود، قانون مدنی که خلاصه همه اینهایی که فقه بلد هستند، کسانی که اهل فقه هستند، کسانی که فقیه هستند، اینها جزو بهترین کارهایی است که در صد سال اخیر در قانون نویسی ایران شده است، هم به تکیه فقه امامیه و هم نوع نوشتن قانون، اشکالاتی به آن شده است، اما اشکالاتی که به آن شده است قابل مقایسه با اشکالاتی که مثلا به قانون مجازات‌های اسلامی که بعد از انقلاب نوشته شده است نیست، اصلا قابل مقایسه نیست، او صد سال عمر کرده است، این مثلا چند سال عمر کرده است، خیلی از این جهت خوب است، قانون‌هایی که در مورد بانک، بیمه و نظام اداری که در کشور بوده است، خود این مدرسه‌های جدیدی که آمدند و این موارد، عرض کردم اینها مثبت و منفی دارد، من هیچوقت عادت ندارم در مورد هر کسی فقط یعنی یک چیزی را فقط ببینم، قاعدتاً باید هرچه هست دیده شود و اگر خوبی است، کاری صورت گرفته است، بخصوص که از این کارها همچنان استفاده می¬کنیم. ساختار اداری کشور تغییر پیدا کرد، وزارتخانه‌ها تغییر پیدا کردند و دوره اول او عمدتاً چون نصف بودجه کشور برای نظامی می‌رفت، یعنی خرید سلاح بود و تقویت ارتش بود، نیروی انتظامی بود، حالا انتظامی که آن موقع نبود، نیروی شهربانی و پلیس محلی و غیره بود و این که نقاط مرزی، متأسفانه بخشی از کشور حتی در دوره رضاخان هم یا به افغانستان سپرده شد یا به ترکیه یا به عراق، متأسفانه دادن زمین به خارجی‌ها را تا دوره رضاشاه نه، تا دوره محمدرضا هم ادامه دادیم.
همانطور که می‌گویند قانون تجارت است، این هم تصویب شده است، البته عمده قانون ها، یک بخش‌های زیادی درواقع از ترجمه دیگر قوانین استفاده شده است و درست است ولی لزوماً آن قانون‌ها بد نیستند، لزوماً بد نیستند، کما این که ما هنوز هم نتوانستیم قانون تجارت جدید بنویسیم، خیلی روی آن بحث است، چون می‌دانید از این شخصیت حقوقی گرفته، در آن جر و بحث و اختلاف نظر است، چون این در زندگی ما به نظر می‌رسد شخصیت حقوقی خودش را خوب نشان نداده است، این یک مسئله‌ای است در این بحث‌ها که آمده است.@@@
در هر صورت قانون تجارت است، قانون بیمه، بانک، خیلی چیزها شکل‌های جدید آمد ولی‌ از جنبه سیاسی ایران استقلال نداشت، از جنبه آزادی نداشت، جمهوری اسلامی هم نبود، یعنی این سه تا شعار ما اصلا هیچکدام نبود و در دوره دوم البته شرائط دوره رضاخان تغییر کرد.
حالا در ایران نگاه کنید از دوره رضاخان، از دوره پهلوی اول تجارت خارجی دولتی شد، از نظر اسلامی اصلا ما هیچ قاعده‌ای نداریم که آقا تجارت خارجی دولتی باشد، شما اگر یک چیزی پیدا کردید، یک مورد، در قانون اساسی اتفاقا همین هم دوباره آمده است و عجیب این است که این مسئله از دوره¬ای که دولت در ایران به صورت مقتدر شکل گرفت، دولت جدید پهلوی شکل گرفت، این تجارت با خارج انحصار دولتی بود و دولت باید اجازه می‌داد، هر کسی نمی‌توانست هر واردات و صادراتی انجام بدهد، نه این که گمرک نداشته باشد، گمرک یک مسئله است، عوارض گرفتن یک مسئله است، این که بگوید اجازه می‌دهم یا اجازه نمی¬دهم بیاوری، حق نداری بیاوری یا حق داری بیاوری، به این معنا، وگرنه این که گمرکی و مالیات بگیرد، در همه جاهای دنیا که آزاد بوده است، حالا قبل از تشکیل این سازمان تجارت جهانی، قبل از آن، این آزاد بود.
حالا دولت یکسری وظائف را پذیرفت و انجام می‌داد، این مسئله است، این که می‌گویم این دوره مهم است برای این که یکسری وظائف آمد که در دوره‌های قبل از او به این صورت نبوده است، مثلا نگاه کنید دولت مدرسه درست کرد، در شهرها مدارس جدید شکل گرفت، البته بعداً به بخش خصوصی اجازه دادند که می‌توانید بروید مدرسه بزنید، مدارس جدید راه افتاد و بعد کم کم در بعضی از قسمت‌ها دولتی بود، دولتی بود، خصوصی را هم اجازه دادند، چون یکسری مدارس ملی بود، مثل دانشگاه، هم خصوصی بود و هم دولتی، اما دولت برای این که سطح سواد را بالا ببرد این را راه انداخت و حمایت هم می‌کرد، به اسم وزارتخانه معارف اول راه افتاد، بعدها که یک مقداری این اسامی عربی و اینها تغییر کرد، مثلا تبدیل شد به وزارت فلاحت، برای کشاورزی، بعد تبدیل شد به کشاورزی، وزارت صحّت یا داخله که شد کشور، صحّت شد بهداشت، اسامی اینها آنجا است اگر نگاه کنید، آنوقت در این دوره یکسری از چیزها، آموزش، بهداشت، ساخت امور زیربنائی اینها به عنوان وظائف دولت در این دوره آمد و شکل گرفت، آرام آرام اینها پایه کار دولت شد و چون اینها دولتی شد، دولت دنبال درآمد برای آن می¬گشت، حالا به افتخار رضاخان اینقدر صحبت می‌کنیم چون ارتباط دارد، این پایه کار دولت در ایران شد و از طرفی هم البته از طرف بیرون هم بخصوص که رضاخان خیلی به آلمان علاقه مند بود و می‌خواست ننگ وابستگی به انگلیس را از خودش بردارد، خودش را زده بود به آلمان، انگلیسی‌ها در همه کشور نفوذ داشتند ولی این علاقه¬مند شده به هیتلر و آلمان، آلمان و بعد هم هیتلر، چون او هم یک آدم ویژه‌ای مثل خودش بود، برای همین هم با او برخورد کردند و او را جمع کردند، دولت آلمان هم دولت در خیلی چیزها حضور داشت و بنابراین این مسئله در ایران آرام آرام پیاده شد، غیر از امور حاکمیتی، در مسائل مربوط به کشاورزی، صنعت، خدمات، بهداری، آموزش و موارد دیگر این وزارتخانه‌ها شکل گرفت و وظائفی برای دولت‌ها تنظیم شد، بهداری جدید تقریبا در این دوره رشد جدی پیدا کرد، بیمارستان ها، خانه‌های بهداشت مختلف، البته عرض کردم عمدتاً رضاخان در شهر این کارها را کرده است، در روستاها نبود، روستا ماند ماند تا دهه چهل که پسر او اصلاحات ارضی را راه انداخت که آن هم چه مسائلی ایجاد کرد، بعضی از روستاها را درب و داغون کرد، بعضی چیزها کشت‌ها را، محصولات نابود شد، کم شد، البته برخی از آنها بخاطر مهاجرت به روستاها بود، این هم خودش یک داستان عجیب و غریبی دارد و خیلی چیزها وظائف دولت شد، یعنی الان ما با مردم که صحبت می‌کنیم، مردم امروز، می‌گویید دولت باید چکار کند؟
چیزهایی ردیف می‌کنند که اگر صد سال قبل از مردم سؤال می‌کردید، نه چیزهای جدید، همان قدیمی ها، نمی‌خواهم بگویم، الان بگویید اینترنت، آن موقع که اینترنت نبود، نه اصلا اینترنت نه، ساخت جاده، بهداشت و درمان، آموزش که همان موقع بود و همین الان، مثلا اینطور امورات، رسیدگی به امور کشاورزها و غیره، تأمین آب آشامیدنی فرضاً، اینها به عهده چه کسی بوده است؟‌ در کشورهایی که خشکی بوده است، آب آنهم به عهده این افراد بوده است، در هر صورت این وظائف جدید که این را دقت کنید دوستان، وظائف جدیدی که برای دولت شکل گرفت کم کم بحث شد که‌ دولت پول اینها را از کجا بیاورد؟ اینجا بود که مسئله ما توسعه داشتن، وظائف دولت، دولت‌های توسعه گرا در ایران هم مطرح شد و بعد برای درآمدها تا یک زمانی که هنوز نفت در ایران خیلی جلوه نداشت بحث بر سر مالیات‌ها بود ولی از آن جایی که نفت در آخر دوره قاجار به نتیجه رسیده بود با دادرسی و باید یک پولی به ایران می‌دادند، بعد هم شصت ساله بسته بودند، درآمدی که به ایران می¬دادند شانزده درصد از منافع چاه‌ها بود، شانزده درصد، مابقی آن را انگلیسی‌ها می‌بردند، حالا به اسم شرکت نفت انگلیس و ایران، ولی بعد معلوم شد دولت بریتانیا پشت آن است، دولت انگلیس، وزارت، خود ارتش نیروی دریایی انگلیس پشت آن است، نصف سهام آن را خریده بود، ایرانی‌ها هم نمی‌دانستند، برای همین هم درگیری شد با دولت انگلیس بخاطر نهضت ملی شدن صنعت نفت، وگرنه ما با یک شرکت انگلیسی طرف بودیم و همه کار دکتر مصدق هم در لاهه این بود که به آنها اثبات کند ما با دولت انگلیس سر و کار نداریم که به ما گفتید بیایید دادگاه لاهه، ما با یک شرکت خصوصی طرف هستیم، با یک شرکت خصوصی قرارداد بستیم، دعوای یک دولت با شرکت خصوصی را که به دیوان لاهه نمی‌آورند، دیوان لاهه برای دعوای بین دولت‌ها است، همه حرف‌های ایشان این بود که دادگاه صلاحیت رسیدگی ندارد، این مسئله برای نفت. دوره رضاخان نفت را هم هیچکس نمی¬دانست پشت سر آن انگلیس است اما این نفت قرارداد آن را تغییر دادند، به رضاخان اعتراض کردند که قرارداد فلان و بهمان است، پول کم می‌دهند، انگلیسی‌ها بیست و پنج درصد به ایران دادند ولی متنی را نوشتند که دوباره این قرارداد شصت ساله ادامه پیدا کرد و ایران ضرر کرد متأسفانه، سهم نفت به ظاهر زیاد شد ولی از آنطرف آسیب دید، بعد این انگلیسی‌های علیه ما علیه که اینها خیلی حیله گر هستند از نادانی و نابخردی بعداً اطلاع ایرانی‌ها استفاده کردند، بعضی از ایرانی‌ها استفاده کردند و شرکت‌های اقماری برای آن شرکت نفت انگلیس و ایران درست کردند، بخشی از کارهایی که این شرکت نفت انجام می‌داد را به آنها منتقل کردند، کارهای سودآور، سود که به دست می‌آمد در آن شرکت اقماری ایجاد می‌شد، سود آن دیگر در این شرکت نفت انگلیس و ایران شکل نمی‌گرفت که به ایران بیست و پنج درصد از آن را بدهند، به تعبیر که عملاً شما از شانزده درصد شده بودید بیست و پنج درصد ولی حالا فکر کنید به این صورت، درآمد ده برابر شده بود واقعا اما اینجا دو برابر شده بود، عملاً بقیه درآمده می‌رفت در آن شرکت‌های اقماری، بخش حمل و نقل، چون سود همه این کارها باید می¬آمد اینجا، هیچکس نمی‌دانست در این مذاکرات، در مذاکرات که نه، در این متنی که نوشته شده است و در عملکرد اینها چگونه است، چون عملا شرکت نفت انگلیس و ایران، چون اسم آن هم انگلیس و ایران بود، آن شرکت در اختیار انگلیسی‌ها بود، انگلیسی‌ها صفر تا صد آن را انجام می‌دادند، ایرانی‌ها فقط یک چای می‌آوردند یا مثلا جارویی می‌کردند، چهارتا کارگر آنجا استخدام می‌کردند، کم کم افرادی رفتند درس خواندند، آرام آرام در دوره رضاخان رفتند فرانسه درس خواند مثل مرحوم بازرگان که مهندس ترمودینامیک بود، اینها آمدند بعد رفتند در شرکت‌های نفتی، در خوزستان اینها کار کردند، آرام آرام کار یاد گرفتند، باز خیلی چیزها را نمی‌دانستند تا بعداً وقتی که انگلیسی‌ها را اینها بیرون کردند، به این مهندس‌های ایرانی گفتند شما می‌توانید اداره کنید یا نه؟ گفتند ما اداره می‌کنیم، انگلیسی‌ها هم وقتی دیدند اینها اداره کردند خرید نفت را تحریم کردند، گفتند هیچکس حق ندارد از ایران نفت بخرد، جرأت دارد یکی پای خودش را آنجا بگذارد، تمام بنادر ایران محاصره شد، کشتی‌های انگلیسی بندر آبادان و همه را محاصره کردند، اجازه نمی‌دادند کسی از پالایشگاه نفت خارج کند. این قرارداد نفت باعث شد که ایران فکر می‌کرد یک پولی گیر او آمده است، این پول¬های نفت آرام آرام آمد برای هزینه دولت، در دوره ملی شدن صنعت نفت چون ایران تحریم شد، دو سال ایران توانست در دوره دکتر مصدق، ایران توانست صادرات و واردات خودش را تغییر بدهد، یعنی سیاست، چون دید پول ندارد، ثروتمندان داخلی هم که پول نمی‌دهند به دولت، اوراق قرضه هم منتشر کرد، گیر او نمی‌آمد، مجبور شد برود سراغ این که با همسایه‌ها ارتباطاتی داشته باشد که بتواند بچرخد، آنجا بود که تراز مالی ایران مثبت شد نه منفی، ولی بعد دوباره کودتا که شد و کنسرسیوم آمد و پول نفت آمد، برنامه‌های دوم و سوم و چهارم و پنجم شاه را اینها تأمین کرد، نفت عملاً آمد بودجه دولت شد، گرچه در دهه چهل هم بود ولی کم بود، کنسرسیوم پنجاه درصد از سود را به ایران می‌داد اما مقدار آن کم بود قیمت نفت، ولی وقتی قیمت نفت یکدفعه چهار پنج برابر شد، چهار پنج برابر، از دو و دو سه دهم شد یازده دلار، بعد هم دوازده دلار، بعد هم سیزده دلار، تا انقلاب شد دیگر سیصد دلار، در عرض چند ماه چهار پنج برابر شد، در عرض چند ماه و این بود که پول نفت زیادی به ایران آمد و ایرانی‌ها هم در حقیقت دولت و اینها همه افتادند به مصرف کردن این پول ها، ما متأسفانه در دهه هشتاد هم که نفت اضافه شد، همین مصیبت را خودمان این دفعه به سر خودمان آوردیم، متأسفانه، گسترش پول نفت آمد، حلقوم اقتصاد ایران نمی‌توانست این مقدار نفت را شکل بدهد عملاً حقوق‌ها زیاد شد، عملاً هزینه‌ها زیاد شد، عملاً اسراف‌ها زیاد شد و خیلی چیزهای دیگر، یک بخشی از اینها تازه با همه قوانینی که گذاشته شده بود که باید برود در حساب ذخیره، باید برود در صندوق توسعه و اینها، ولی باز هم بصرفه نشد، ما متأسفانه سه بار پول نفت خیلی زیاد شد، یکی قبل از دهه پنجاه، یکی دهه شصت که از سیزده دلار تا چهل دلار بالا رفت، در سال 61، 62 اوج جنگ بود، ولی بعد پایین آمد دوباره شد پنج دلار، هفت دلار و در سال دهه هشتاد که از حدود سی دلار، بیست و پنج دلار تا صد و چهل و نه دلار بالا رفت، پنج برابر شد، مشابه آن، سود آن را شرکت‌های آمریکایی بردند، بیشترین سهم را آنها بردند که توانستند سیستم تکنولوژی نفت خودشان را تغییر بدهند بخاطر درآمدی که پیدا کردند، هزینه‌هایی کردند برای تکنولوژی.
حالا ببینید دوستان دولت در ایران اگر می‌خواهیم بعضی از امور را ببینیم، چون بعضی از امور ممکن است در ذهن ما باشد که اینها اسلامی هستند، ممکن است اصلا اسلامی نباشند، اقتضائات، اینطور بگویم، اقتصاد ایران گاهی بعضی از امور را در قانون اساسی برده است و گاهاً در بودجه‌های سالانه‌ای که الان در کشور بررسی می¬شود یا برنامه‌های توسعه، این بر اساس اقتضائات اقتصاد ایران شکل می‌گیرد. اینها را دوستان اگر مایل بودید، به نظرم اگر می‌خواهید در این زمینه‌ها حتما اقتصاد ایران را باید صفحه صفحه آن را بدانیم و حتما دوره پهلوی را باید کامل بدانیم، این پنجاه و هفت سال و این چهل و چند سال را، این صد ساله¬ی اخیر ایران،‌ هم نزدیک‌تر از همه به ما است و اثرات آن هنوز است.
حالا اینجا معرفی کنم اگر مایل بودید، یک کتاب دیگری است برای یک آقایی، برای دوره قاجار را بحث کرده است عمدتاً، البته در مورد بازار است، خیلی کتاب خوبی است، آقای احمد اشرف، کتاب او سال 58 چاپ شده است، ظاهراً یا رساله دکتری او بوده است یا ارشد او بوده است، خیلی کتاب خوبی است، دانلود می‌کنید، به راحتی گیر شما می‌آید اگر نگاه کنید، ریز هم نوشته است، صد و سی چهل صفحه است، شما این کتاب را نگاه کنید بعد ببینید اگر کسی می‌خواهد کار تحقیقی کند یعنی چه، چطور می‌شود در یک زمینه‌ای یک نفر صد صفحه مطلب بنویسد، از زمانی که نوشته است تابحال، ما که در درس‌های خودمان این را درس می‌دهیم، هر کس می¬خواهد یک مقدار درباره دوره قاجار بداند از آن استفاده می‌کند، چرا؟ چون از صدها منبع داخلی و خارجی اطلاعات و آمار در جاهای مختلف، در لندن بخصوص که خیلی زیاد بوده است، از همه آنها توانسته است آنجا، چون فکر کنم الان هم خارج باشد، ظاهراً زنده است، فکر می‌کنم هنوز هم زنده است، کتاب‌های باارزشی دارد و این کتاب او به نظرم جزو کتاب‌های خیلی ویژه است، آقای احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران، دوره قاجاریه، تهران انتشارات زمینه، 59، فکر کنم چاپ اول آن 58 باشد اگر اشتباه نکنم، به راحتی می¬توانید این را دانلود کنید، هست، این کتاب‌ها را گاهی وقت‌ها بخوانید، ببینید در اقتصاد ایران چه اوضاعی بوده است در کشور ایران، واقعا چه اوضاعی بوده است، کالای انگلیسی مثلا از بندرعباس وارد می‌شد، تا تهران می‌آمد، یک گمرکی کم، کمتر از پنج درصد دم مرز می‌داد و تمام، دیگر کسی جرأت می‌کرد به این کالای انگلیسی نگاه چپ کند، اما اگر ایرانی می‌رفت واردات می‌کرد، دم گمرک یک چیزی از او می‌گرفتند، مثلا فرضاً در کرمان یک چیزی از او می‌گرفتند، در یزد یک چیزی از او می‌گرفتند، در اصفهان یک چیزی از او می‌گرفتند، در قم یک چیزی از او می‌گرفتند تا می‌رسید به تهران، یعنی در طول دوره، اینها را نوشته است، چندین بار مالیات از او می‌گرفتند، کشور عجیب و غریب بوده است در این دوره ها، این کتاب خوبی است، احمد اشرف، واقعا کتاب خوبی است، نکات ظریفی در آن است در زمینه اقتصاد، برای همین می‌گویند اگر اقتصاد می‌خواهد جان بگیرد یکسری امور زیربنائی است که این زیربنائی‌ها اگر شکل نگیرد، نه جاده و اینها، قوانین، انگیزه ها، افکار.
عرض کنم که ما یکسری نهادهایی، این نهادگراها که بحث می‌کنند می‌گویند توسعه فقط توزیع پول و اینها نیست، من یک مثالی زدم همین چند دقیقه قبل به بعضی از این دوستان، یک کلاسی داشتیم درباره اقتصاد توسعه، بحث بر این بود که گفتیم در صد ساله اخیر تمام تئوری‌های توسعه نتوانسته است یک کشور توسعه یافته اضافه کند، همه کشورهای توسعه یافته کشورهایی هستند که در قرن نوزدهم توسعه یافتند، یعنی اروپای غربی مثل آلمان و بلژیک و هلند و اینها، اسپانیا و ایتالیا و فرانسه و انگلیس، اینها، حتی اروپای شرقی هنوز توسعه پیدا نکردند، بخاطر این که شرائط آنها یک مقدار فرق می‌کرد، در آن زمان، اتریش هم توسعه یافته است، قبل از جنگ جهانی اول، عمدتاً اینها، دست عثمانی بود، ترکیه عثمانی بود، بعد هم دست روسیه افتاد، حتی روس¬ها هم توسعه یافته نیستند، ژاپن هم اینطرف در دنیا نزدیک توسعه یافته بود و توسعه یافته شد، اما نه کره جنوبی هنوز توسعه یافته است، نه چین هنوز توسعه یافته است، استرالیا و آمریکای شمالی و کانادا هم توسعه یافته هستند ولی بقیه جاها توسعه یافته نیستند، همه این کشورهایی که توسعه یافته هستند برای قرن نوزده است، تا قبل از جنگ جهانی اول اینها توسعه پیدا کردند، از نظر علمی، از نظر زیرساخت فرهنگی، از نظر زیرساخت قانونی، از نظر شرائطی که برای نهادها است، رابطه سیاسی مردم با دولت و اینها.
اما حالا یکی از آقایان گفت قطر، امارات را گفت، گفتم نه، هیچکدام از اینها توسعه یافته نیستند، توسعه یافتگی که چهارتا ساختمان روی زمین نیست، در توسعه یافته علم حرف اول را می‌زند، زیربنای علمی می‌خواهد، بعد یک مثال ساده زدم، اندونزی، سنگاپور، حالا سنگاپور اینها جزیره هستند که اینها را بعداً می‌گویم، بعضی از این کشورها در راه توسعه وضعیت آنها خوب شده است اما الان کشوری مثل امارات و کویت و قطر و سعودی حتی، حالا وضع سعودی از اینها یک مقدار بهتر است، و سعودی و این کشورهایی که مبتنی بر فروش یک ماده‌ای به نام گاز یا نفت یا مثل نیجریه که او هم نفت زیاد دارد، حالا وضع اندونزی یک مقدار بهتر است ولی با توسعه یافتگی اینها خیلی فاصله دارند، می‌خواهند گاهی وقت‌ها اینها را مشغول کنند به چیزی ولی توسعه یافته نیستند. نگاه کنید من عرض کردم یک آدمی است که یک کارخانه راه انداخته است، حالا با آن مجموعه‌ای که باهم کمک کردند، یک تعداد مهندس تربیت کردند، یک کارخانه‌ای را راه اندازی کردند، کالا تولید می‌کنند، با یک شیوه خاصی کارگرها را استخدام می‌کنند، آخر کار در سال ده میلیارد دلار مثلا سود می‌برند، یک نفر می‌گوید شما چکار می‌کنید؟ می‌گوید ما ده میلیارد سود می‌کنیم، می‌گوید آقا ما این همه توسعه پیدا کردیم مثلا، می‌گوید من هم کاری ندارم، یک شرکت بیاید این نفت‌ها را دربیاورد ده میلیارد دلار، من هم ده میلیارد دارم، شما هم ده میلیارد داری، درآمد سرانه این دوتا کشور را وقتی دوستان نگاه می‌کنید، نه، شاخص اچ دی‌ای را هم می‌گویم، ببینید بعضی از این شاخص‌ها توسعه نیست، این را توضیح می¬دهم، حالا که اینجا بحث شد بگذارید بگویم.
درآمد سرانه این دوتا را که نگاه می‌کنید برابر هستند، حتی این ممکن است بگوید من ده میلیارد نه، بیست میلیارد دارم، برای همین الان درآمد سرانه قطر گاهاً از سوئیس هم بالاتر است، یک جمعیت محدود دارد، بسیار کم، گاز تا دل شما بخواهد از پارس جنوبی می‌کشد، می‌فروشد، خرج می‌کند، بعد می‌گوییم‌ چه داری شما؟ می‌گوید هواپیماهای آمریکا، بمب افکن‌های آمریکایی، مثلا توپخانه انگلیسی، ساختمان‌های ما را بهترین مهندس‌های مصری آمریکایی ایتالیایی می‌سازند و ، همه هم پول خرج می‌کنند، می‌گوییم آیا شما دانشگاه تابحال علمی چیزی انجام دادی؟ مثلا یک علمی، اختراعی، اکتشافی؟ می‌گوید ما الان استفاده می‌کنیم دیگر، از همین‌ها استفاده می‌کنیم، مثل این امارات بود که آمد، گفتیم آقا شما در زمینه کشفیات در فضا، گفت این سفینه‌ای که فرستادند، من پول آن را دادم، اینها که توسعه نمی‌شود، اینها قصه می‌شود، اینها حرف‌های چیز می‌شود، به مجرد این که این چاه یک زلزله بیاید، فرض کنید این چاه کلا برود، تمام شد رفت، فات مات.
چرا یک کشور توسعه یافته، آمریکایی ها، اروپائی‌ها را نگاه کنید، جنگ جهانی دوم اروپائی را با خاک یکسان کردند، می‌دانید دیگر شش میلیون آلمانی‌ها فقط کشته دادند، انگلیسی‌ها دو سه میلیون کشته دادند، فرانسوی¬ها کمتر، بخاطر این که کشور آنها اشغال شد و دعوا هم نشد، گرفت، آمد پاریس را گرفت این هیتلر، سریع گرفت، فقط بعضی از نیروها مثل ژنرال دوگل در بیرون، کشورهای مختلف، اینها در جنگ جهانی دوم نزدیک به شصت هفتاد میلیون کشته دادند، روسیه خیلی زیاد داده است، خرابه خرابه شد، خیلی درب و داغون شدند، آلمان با آن وضعیت تمام کارخانه‌های او را بمباران کردند، یک شهر او بود که همه امور نظامی او بود، آن را صاف کردند، صاف، یعنی اینقدر بمب ریختند، چهارصد پانصد تا هواپیما فقط بمب ریخت آنجا، یک چیز عجیبی، برای ساخت اروپا، آمریکا به اینها وام داد، چند سال؟ ده سال، طرح مارشال، ده ساله اروپای بعد از جنگ، شما وقتی در سال 1955 نگاه می‌کنید می‌بینید انگلیس همان انگلیس قبلی شد، البته بخاطر این که هند را از دست داد، اینها استقلال پیدا کردند،‌ این هند، آمریکا قوی شده بود، ولی انگلیس برگشت، فرانسه برگشت، آلمان برگشت، آلمان الان یکِ است در اروپا، تنه می‌زند به آمریکا، آمریکا فقط بخاطر بزرگی خودش از این جلو افتاده است، وگرنه آلمانی‌ها را می‌دانید چطور هستند، ده سال، چرا؟ کشور توسعه یافته یعنی این که نیروی خودش را دارد، فکر خودش را دارد، نظم خودش را دارد، انگیزه خودش را دارد، همه چیز دارد، فقط پول ندارد، به این که پول بدهید پول را طلا می‌کند.
اما یک کشور توسعه نیافته، خودمان را می‌گویم، ما چند برابر این که انگلیسی‌ها خرج مناطق جنگی خودشان کردند، ما هم خرج مناطق جنگی خودمان کردیم، هنوز که هنوز است مناطق جنگی ما بعد از سی سال تمام نشده است، هر کسی قبول ندارد برود خوزستان، برود ایلام، برود هویزه، کجا را بگویم که احیاناً، برود آذربایجان غربی که کمترین آسیب را دیده است در منطقه، برود همین مناطق مرزی و غیر مرزی، ببینید ما برگشتیم به زمان، حالا ببخشید این تعبیر را می‌گویم، زمان قبل از انقلاب یا اوائل انقلاب، سال 58؟ خرمشهر خونین شهر شد و ماند، چون من جنوبی هستم می‌دانم چه‌ است، آبادان را ببینید چه‌ است، من رفتم آنجا بعضی از افرادی که آنجا هستند، می‌گوید فلانی اگر دست تو به کسی می‌رسد بگو وضع ما اینجا چه‌ است، بگویید، این مردم خیلی آسیب می‌بینند، گرمای آسمان که در سر آنها است، وضع زندگی ما را هم ببینید چطور است، بعد به افراد می‌گفتیم، خیلی‌ها هم پیگیری می‌کردند، چند برابر او، چرا؟ الان نمی‌خواهیم بگوییم چه کسی مقصّر است، اصلا بحث اینها نیست، چرا پول در یک مجموعه‌ای می‌رود درست نمی‌تواند خرج شود؟ چون زیربناها درست نیست، نه این که جاده شما درست نیست، قانون نظم شما درست نیست، حاکمیت قانون شما درست نیست، قانون‌های متناسب با کار خودتان را باید داشته باشید، به اینها می‌گوییم نهادها، از دوره رضاخان تاکنون نهادهای مختلفی شکل گرفتند، اگر خوب عمل کردند هنوز هم خوب عمل می‌کنند ان شاء الله، اگر بد عمل شده است از اول کج آمده است و کج است، یا موارد دیگر، اینها خیلی اثر دارد.
این کشورهایی که دوستان عزیز می‌گویند اینها از توسعه اصلا توسعه یافته نیستند، چهارتا شاخص درست کردند که این شاخص¬ها، شاخص اچ دی‌ای که دوستان عزیز فرمودند، شاخص توسعه انسانی سازمان ملل، یعنی سه تا عامل را در نظر می‌گیرند، بهداشت، آموزش، درآمد، همین سه تا را، می‌گویند درآمد سرانه شما چقدر است، هرکدام یک سوم تأثیر دارند در آن شاخص، با یک شکل خاصی، در کتاب‌ها می‌توانید مراجعه کنید، آموزش، می‌گویند چه میزانی از آنها دبیرستان می‌روند و بالا، این هم یک جور، و بهداشت، چه میزانی از آنها عمر زندگی که از چهل سال به بالا حساب می‌کنند، چند سال به بالا است میزان میانگین عمر آنها؟ اینها را حساب می‌کنند با یک ضریبی یک عدد در می‌آورند، لوگاریتم می‌گیرند، تقسیم بندی می‌کنند، بعد می‌گویند مثلا این شاخص توسعه انسانی او به فرض هفتاد هشتاد شصت پنجاه است، الان همین کشورهایی که عرض کردم چون درآمد سرانه آنها بالاست و توانستند نظام درمانی گسترده‌ای را هم ایجاد کنند در کشور خودشان، چون پول دارند، نه این که پزشک دارند، پول دارند، حالا دانشکده‌ای هم دارند، گفتم وضع عربستان بهتر است و از نظر بهداشتی به این صورت و از نظر آموزش هم مدرسه دارند،‌ سه تا شاخص بالا نشان داده می‌شود، دانشگاه‌های آنها تا چقدر اختراع و ابداع دارند؟ قوانین آنها، اینها البته اینها را اجرا می‌کنند ولی اصلا محصول ندارند، چون از بیرون، رفته بودیم به عرفات، می‌گفتم در عرفات این درخت‌هایی که هست، به عنوان مثال می‌گویم، این درخت‌ها از کجا آمده است؟ این درخت‌ها را از استرالیا همینطور با خاک برداشتند آوردند گذاشتند در عرفات و‌ شما یکوقت است درختی از بیرون می‌آورید، این تا زمانی که ریشه نزند، در خاک آنجا شکل نگیرد و این درخت سبز هم بماند تا جنگل شود چقدر فرق می‌کند؟ شما صدتا درخت، پانصدتا درخت از یک جایی به اینجا بیاورید، این درخت‌ها هستند، حتی سبز هم هستند، چون به آنها آب می‌دهید ولی جنگل نمی‌شود، خیلی تفاوت است.
سنگاپور یک جزیره است که این هم تحت انگلیس بوده است، تقریبا در اختیار انگلیس بوده است، الان دست چینی‌ها افتاده است و یک دوره جدیدی را شکل داده است، زیربنای آن را تقریبا انگلیسی‌ها چیدند، چون محدود هم بوده است و بعد هم در این مبادلات جزیره‌ای بطور خاص اداره می‌شود، اینها توسعه یافته نیستند ولی می¬تواند درآمد او بالا باشد، درآمد او بالا باشد، می‌تواند همه آنها از نظر آموزش و بهداشت وضع خوبی داشته باشند ولی توسعه یافتگی، امروزه توسعه یافتگی هم حکمرانی خوب می‌خواهد، هم مردم سالاری لازم دارد، یعنی از نظر نظام سیاسی او باید متناسب باشد، برای همین نظام سیاسی چین متناسب با توسعه تلقی نمی‌شود، درآمد زیادی دارد ولی آنجا آزادی نیست و طوری هم جمع و جور می‌کنند،‌ درست بیرون نمی‌آید که چه‌ است، کما این که هنوز که هنوز است معلوم نیست چه مقدار آدم کشته شده است در آن شورشی که در پکن رخ داد و در آن میدان مشهور، هیچ معلوم نیست، انواع و اقسام آمارها را می‌گویند، روستاهای آن یک جور هستند، شهر آن یک جور است، توسعه یافتگی خلاصه یک مجموعه است، تعریف و تمجید از کشورهای توسعه یافته نمی¬کنیم ولی یک قدرتی است، عمده آن هم علم و دانش است که می‌تواند این کار را انجام بدهد، البته توسعه، چین راه‌های زیادی را طی کرده است برای توسعه پیدا کردن.
چون امروز یک مقداری از این بحث‌ها شد، یک کتابی می‌خواندم، دوستان عزیز اگر مایل بودید، حالا چون این را می‌گفتم به یک جهتی می‌خواهم به شما بگویم، چون اسم چین آمد این را به شما بگویم، مرزهای دانش توسعه، این کتاب را آقای مؤمنی مؤلف و مترجم است، سه تا اندیشمند مهم است، چون بحث‌های دولت به اینجا ارتباط دارد دوستان عزیز که می‌گویم، ان شاء الله شما ما را می-بخشید.
ببینید چهارتا اندیشمند را در اینجا ذکر کرده است که اینها در این دهه اخیر بیشترین بحث‌ها را درباره توسعه در دنیا مطرح کردند، یا به این صورت آثار آنها بیشتر از همه مورد توجه قرار گرفته است، آقای داگلاس نورث، جایزه نوبل گرفته است برای اقتصاد، آقای عجم اوغلو، کتاب‌های خیلی مهمی چاپ کرده است و ترجمه هم شده است، مثل چرا مردم کشورها در زمینه توسعه شکست می‌خورند؟ ملت ها، چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ این آقای نورث کتاب‌های مختلفی دارد درباره نهادگرایی، یکی از آنها فهم فرآیند توسعه است که این کتاب خیلی، یک آقای دیگری هم است به نام رودریک که این هم کتاب‌های مختلفی دارد و در ایران چاپ شده است، بعضی از آنها ترجمه شده است، بگذارید من اسم کتاب ایشان را هم بگویم، شما تعجب می‌کنید که اینطور کتاب‌ها برای کتاب‌های توسعه است و بحث دولت مطرح است، حالا اینها را که گفتم بگذارید اینها را هم بگویم که احیاناً کم و زیاد نشود، فقط می‌خواستم یک حرفی را از فوکویاما برای شما بگویم. آقای نورث یک کتابی دارد به اسم فهم فرآیند تحول اقتصادی، یک کتابی دارد به نام خشونت و نظم‌های اجتماعی، یک کتابی دارد در سایه خشونت که همه اینها در ایران ترجمه شده است، اسم کتاب آقای عجم اغلو و رابینسون این است، چرا ملت‌ها شکست می¬خورند، آن هم مرزهای دانش توسعه، ایشان کتاب‌های دیگری هم دارد.
آقای فوکویاما یک کتابی دارد به نام نظم و زوال سیاسی، دوستان اینها درباره دولت است، یکی از بحث‌های مهم این است که آیا دولت‌ها ضرر می‌دهند به مردم یا سود می‌رسانند؟ برای توسعه ما الان مطرح است، در این چند دهه اخیر چون دیدند دولت‌ها خیلی دنبال توسعه بودند و توسعه در هیچ کشوری نیامده است، تمام این کشورهایی که در قرن بیستم دنبال توسعه بودند و دولت‌های آنها دنبال این بودند، در هیچکدام توسعه نیامدند، می‌گویند پس ما رها کنیم بگوییم برای چه دولت این همه هزینه کند و هم توسعه نیاورد، این یک بحث داغی است فعلا.
آدم‌ها و خرچنگ‌ها اثر دوکاسترو، این برای دوکاسترو است، این در چه زمینه‌ای است؟ در سایه خشونت را گفتم، نظم و زوال سیاسی، این آقای فوکویاما، حالا حرف را بگویم تا کم و زیاد نداشته باشم، آقای فوکویاما تقریبا به آن عجم اغلو جواب می‌دهد، می‌گوید شما چون یک دیدگاهی است که توسعه بدون آزادی شکل نمی‌گیرد و توسعه دولت‌ها نباید دولت‌های مقتدر و اینها باشند که به میدان بیایند و به کسی جا ندهند، توسعه رخ نمی‌دهد، این را عجم اغلو می‌گویند، می‌گوید چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ می‌گوید بخاطر همین است که بیجا اعتماد می‌کنند کلا به دولت‌ها و یک مجموعه‌ای را ذکر می‌کند، شواهد زیادی را می‌آورند که چرا این گونه است، چرا این گونه است، فساد چرا در دولت‌ها شکل می‌گیرد، رانتخواری چرا در محیط اجتماعی بوجود می‌آید، روی اینها تکیه زیادی می‌کنند، فوکویاما آن را نقد می‌کند، آنوقت این کتاب او درواقع نقد او است، بعداً این آقای عجم اغلو یک کتاب دیگری می‌نویسد به اسم راه باریک آزادی که این هم ترجمه شده است به فارسی، راه باریک آزادی و تقریبا حرف‌های فوکویاما را تا حدی سعی می‌کند جواب بدهد و بپذیرد برخی از آنها را.
حالا می‌خواستم این را بگویم، این آقای رودریک هم کتابی که ایشان مطرح کرده است، اسم کتاب او این است، یک علم اقتصاد تجویزهای بسیار. این بحث‌های سنگینی است الان در دنیا، بر سر قضیه جهانی شدن و اقتصاد و فقر و اینها است. آقای دنی رودریک یک علم اقتصاد تجویزهای بسیار.
اینجا نوشتند استاد کتاب اقتصاد سیاسی ایران دکتر کاتوزیان هم کتاب خوبی برای ریشه‌های عدم توسعه است. حرف ایشان برای توسعه این است که استبداد باعث این است، این دیدگاه هم مورد نقد است ولی ایشان می‌گوید این بیشترین اثر را دارد، بعضی¬ها، یکی می‌گوید پول نداریم، یکی می‌گوید علم نداریم، چون می‌دانید دیدگاه‌های مختلفی در مورد این مسئله است. قدیم درباره توسعه مثلا دهه چهل ما که شصت سال قبل می‌شود، هفتاد سال قبل بعد از جنگ جهانی دوم مدل‌های رشد که آمد، آقای هارولد و دومار، دوتا دانشمند که در آمریکا بودند، در دانشگاه هاروارد، اینها مدل دادند و گفتند اگر شما می‌خواهید توسعه پیدا کنید فقط پول به بازار برود، این گونه کارخانه وارد شود یا این گونه قرض داده شود یا این گونه صعنت پیشرفت کند، این رشد می‌کند، چون مدل‌های رشد مختلفی در کتاب¬های توسعه است.
این بحث توسعه و تضادی که آقای رفیع پور، مدل‌های توسعه خیلی مختلف است، به تدریج معلوم شد توسعه اقتصادی بیش از آن که به پول و قدرت ارتباط داشته باشد به فهم و رابطه اجتماعی و فرهنگ و اینها، یعنی اگر انگلیسی‌ها توسعه پیدا کردند، یک قرن قبل فرهنگ آنها تغییر کرده است و آرام آرام این فرهنگ آمده زمینه توسعه را فراهم کرده است یا اگر آمریکایی‌ها اینطور بودند یا غیره. حالا این کتاب توسعه تضاد آقای رفیع پور هم اتفاقا در همین راستا است که آیا توسعه ما با پول حل می‌شود؟ با این برنامه‌هایی که دولت‌ها می‌ریزند حل می‌شود یا ما خودمان را سرگرم می‌کنیم؟ کتاب خوبی است، من وقتی چاپ شد همان موقع در دهه هفتاد، فکر کنم خریدم، سیصد چهارصد صفحه است، در یک شب نشستم دیگر بلند نشدم، غیر از این که نماز می‌خواندم و اینها، نشستم این را تمام کردم، یعنی خوشم می‌آمد که بحث می‌کرد، خیلی جالب است، کتاب خوبی است، بحث‌های دیگری هم دارد این کتاب. حالا این کتاب یک علم اقتصاد تجویزهای بسیار، این هم ترجمه شده است که به راحتی می‌توانید دانلود کنید.
حالا این آقای فوکویاما یک حرفی دارد، من می‌خواستم درباره چین بگویم که احیاناً ما فقط یک طرفه نگفته باشیم، حداقل این حرف‌هایی که گفته است. آقای فوکویاما در همین کتاب که، این بانک جهانی به این چهار نفر گفته است شما به عنوان چهارتا آدم شاخص بگویید ببینم اگر ما نظریات شما را بپذیریم، اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم چه کار عملیاتی باید انجام بدهیم؟ اینها را ردیف کن، هرکدام از اینها در هفت هشت ده پنج صفحه حرف خودشان را نوشتند، حاصل همه تجربیاتی که داشتند برای توسعه، گفتند اگر بخواهیم در مورد حرف بزنیم چکار باید بکنیم، این آقای فوکویاما یکی از این افراد است، در اینجا گفته است اگر شما بخواهید این کار را بکنید، توضیح داده است و گفته است توسعه اقتصادی از نظر من همان رشد است اما توسعه سیاسی را گفته است توسعه سیاسی مبتنی بر چند امر است، یکی خود دولت، این دولت چکاره است؟ بعد گفته است توسعه سیاسی سه تا مؤلفه دارد، یکی از آنها سازنده دولت است، یعنی شما باید بگویید این دولت، یک: تنها قدرتی است که زور دارد، یعنی همه شمشیرهای غلاف، غیر از شمشیر دولت، چون می‌دانید تعریف دولت را آقای مارکس وبر اینطور معنا می‌کند، تنها نهادی است که می‌تواند مشروعاً و قانوناً زور بکار ببرد، هیچکس دیگری نباید زور بکار ببرد، خودش می‌گوید می‌خواهم حد اجرا کنم، خودش می‌خواهد سر ببرد، خودش می‌خواهد، اینها را باید جمع و جور کرد هر کسی که هست، فقط یکجا دولت به تخلفات می‌رسد، این می‌شود دولت چیز. دو: گستره قلمرو دولت، دولت تا چه حد گستره دارد که در چه زمینه‌هایی می‌تواند کار کند، یکی هم ساختار است، ظرفیت اداری او، در شکل بروکراسی او، ادارات او چگونه است؟ توسعه سیاسی باید این سه تا را خوب در نظر بگیرد. یک چیز دیگری هم گفته است، اینها به درد بحث ما می‌خورد دوستان، این را اینجا داشته باشید، مالیات اخذ کند، کالاهای عمومی اساسی را تهیه کند.
اینجا الان می‌گوید از نظر من دولت باید اولا ببینیم ما چه دولتی داریم، این بخش سیاسی آن است، دوم این که گستره این قلمرو دولت تا کجاست؟ دولت در چه زمینه‌هایی می‌تواند عمل کند و چگونه؟ سوم این که اداراتی که دارد، ساختاری که دارد، چندتا وزارتخانه، اینها دولت هستند، از نظر سیاسی باید اینها مشخص شوند، بعد گفته است این دولت باید مالیات بگیرد، یعنی از نظر درآمدی به مالیات تکیه کند، کالای عمومی را هم تهیه کند، این یک بخش توسعه سیاسی است.
یک بخش حاکمیت قانون است، دوستان این حاکمیت قانون یک مسئله خیلی مهمی است. من یک چیزی از چرچیل دیدم، یعنی نقل کردند، یک نفر برای من فرستاد، شاید احتمالا شنیده باشید، حالا چه چرچیل و چه غیر چرچیل، چند روز قبل یکی برای من فرستاد که برای من جالب بود، می‌گفت در دوره جنگ جهانی دوم که انگلیس زیر بمباران آلمان بود، اوائل آن که هنوز می‌خواست بگوید شما نباید این کار را بکنید که اینها گفتند ما با او وارد جنگ می‌شویم، این چرچیل نخست وزیر شده بود، بعد برای یک کار مهم باید می‌رفت پارلمان، سوار ماشین شد، راننده از یک جایی یک طرفه رد شد که جاده یک طرفه بود، خیابان، پلیس جلوی او را گرفت وسط چیز، گفت برای چه اینجا آمدید؟ گفت آقا نخست وزیر است، جلسه اضطراری پارلمان است، این باید سریع برسد، گفت من کاری ندارم، اینها به عهده خودتان ولی برگه جریمه نوشت، گفت باید این جریمه را بدهید، این اصرار کرد، می‌گفت چرچیل به او گفت جریمه را به اسم من بنویسم نه به اسم این، گفت نه، ایشان تخلف کرده است که پشت رول است، من موظف هستم پشت رول را بنویسم، می‌گوید این را به او داد و این مجبور شد دور بزند از یک سمت دیگری برود، چرچیل به او گفت دور بزن، وقتی رفت به راننده گفت بدان ما جنگ را می¬بریم، گفت آقا ما زیر بمباران هستیم، این پلیس هم نگذاشت ما رد شویم، حالا شما می‌گویید، گفت می‌بریم، من الان فهمیدم، در کشور ما در این بمباران جلوی منِ نخست وزیر را گرفتند و نمی‌گذارد بروم، می‌گوید باید جریمه خودت را بدهی، پیداست در کشور ما قانون کار می‌کند، این مسئله واقعا مسئله زیربناییِ زیربنایی است که اینجا حالا این را هم ذکر کرده است به عنوان قانون.
حاکمیت قانون که در آن اختیارات دولت با قوانین رسمی شفاف و آشکار محدود شود، حاکمیت قانون مبنایی برای حقوق مالکیت و تعدیل دعاوی بازرگانی است، یعنی از نظر این که یکی می‌گوید برای من است، او می‌گوید برای من است، قانون بتواند حکم کند و از فضای شخصی و حقوقی انسان، حریم خصوصی حمایت کند. در نهایت عالم سوم برای توسعه سیاسی دموکراسی است که حق حاکمیت عمومی از طریق انتخابات چند حزبی، اینها پاسخگویی برای مردم و غیره. اینها را ذکر کرده است و گفته است از نظر اقتصادی باید رشد اقتصادی داشته باشد، از نظر سیاسی، توسعه سیاسی این چندتا را داشته باشیم، ولی یک مسئله مهم این است که علاوه بر اینها اجتماع باید تحرک داشته باشد از نظر اجتماعی و گرنه اگر ما از نظر اجتماعی توسعه پیدا نکنیم فایده ندارد، بعد می‌گوید ما با این پنج عامل بحث خودم را مطرح می‌کنم، این پنج عامل باید باشد.
یک حرفی می‌زند به این آقای عجم اغلو، می‌خواستم بگویم یک حرفی به نفع چین هم بگوییم، آقای عجم اغلو قائل به آن بحث آزادی است و به این که دموکراسی باید حاکم باشد تا نیروهای جامعه شکل بگیرند، ایشان می¬گوید ما در اقتصاد، ما می‌توانیم از طریق مدل‌های اقتصادی نشان بدهیم که یک جامعه پیشرفت می‌کند، بعد می‌گوید به نظر من ظرفیت دولت بسیار مهم‌تر از حاکمیت قانون یا دموکراسی است، ظرفیت دولت، بویژه در سطح سرانه‌های جی دی پی پایین، یعنی وقتی وضع یک جامعه‌ای خیلی پایین است، قبل از این که شما به فکر قانون و اینها باشید به فکر ظرفیت دولت و قدرتمندی این دولت، قدرت یعنی بتواند نظم بدهد، بعد ایشان می‌گوید، نه کره جنوبی طی دهه‌های شصت یا هفتاد، نه چین، از زمانی که اوضاع جدید او شکل گرفت، تاکنون حاکمیت قانون قدرتمند نداشتند، حقوق مالکیت بخشی و ناایمن بوده است و زیرساخت‌های حقوقی ضعیفی در هر دو کشور وجود داشته است اما هردو به هر صورت دولت‌های قدرتمند توسعه‌ای داشته¬اند که نظم سیاسی را حفظ کرده و توسعه روبه جلو را پیش از سیاست عقب مانده دنبال کردند، بعد ایشان می‌گوید نرخ رشد آنها بدتر از قلمروهایی چون هنگ کنگ است ولی چون دولت قدرتمندی داشته است توانسته است آن دو ضعف را برطرف کند و به اندازه سنگاپور اگر رشد داشته است اینها هم رشد داشته باشند، این می¬خواهد بگوید یک دولت قدرتمند می‌تواند برخی از کمبودها را برطرف کند، اگر شکل بگیرد می‌تواند برخی از کمبودها را برطرف کند، اما در عین حال دوستان این را بدانید می‌تواند، اما نباید این دائمی باشد، چون دائمی نمی‌تواند ادامه بدهد و این حتما باید برود به سمت مثلا شرائطی که ضمن این که رفاه ایجاد می‌کند، شرائط قانون را بهتر کند، شرائط علمی را بهتر کند، شرائط فرهنگی را بهتر کند.
بنابراین توسعه، همانطور که دوستان می‌دانید و با توجه به این مطالعاتی که الحمدلله دارید، یک پدیده چند بُعدی است که می‌خواهد شکل بگیرد، دیدید در برنامه‌های توسعه ایران مثلا می‌گوید توسعه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی، برنامه‌های توسعه ایران را که مطرح می‌کنند که الان ششمی است، یک سال هم از آن عقب افتادیم، باید هفتم بیاید، آخرین سال آن است امسال ولی هنوز هفتم تصویب نشده است، احتمالا سال بعد هم تمدید می‌کنند، چون هنوز او به جایی نرسیده است.
می خواستم این را بگویم، این کتاب اول را دوستان توانستید مطالعه کنید، حالا می‌گیرید، هر کاری می‌کنید، ولی مطالعه کنید، این کتاب چهل صفحه برای این چند نفر را ایشان ترجمه کرده است، خیلی هم مختصر است، صد و ده صفحه هم خودش مقدمه زده است، مقدمه او دو سه برابر اصل است و می‌گوید حرف‌هایی که آنها می¬زنند کل محتوای حرف آنها این است، اینجا یک توضیح خیلی خوبی داده است، او هم با دانشجوهایی که سر کلاس داشته است سعی کرده است اینها را خلاصه کنند، خودش تنظیم کند، ارائه کند، یادداشت کنند و بعد به این صورت تنظیم و ارائه شود، چون فرض بانک جهانی این است که افراد کتاب‌های اینها را خواندند و بنابراین آخر کار می‌گوید در دو سه صفحه به من بگو که چکار کنم تا وضعیت کشور بهتر شود؟
دوستان عزیز ببخشید این رضاخان، من فکرهای دیگری کرده بود که می‌خواستم بیان کنم، یاد سوم اسفند افتادم، اگر دوستان در این زمینه سؤالی دارند من در خدمت دوستان هستم و گرنه می‌توانم هنوز بحث را ببرم به بحث خودمان که بحث قیمت‌ها بود که چه بحث‌هایی را دولت‌ها باید قیمت گذاری کنند. اگر سؤالی نیست من همان یک مقدار را با توجه به دوره رضاخان تابحال بگویم.
دانش‌‌پژوه: استاد ببخشید یک توضیحی هم درباره حضور روحانیت در بحث زمان رضاخان بدهید، خصوصاً این بحث حقوق که می‌شود، از طرفی از آقای سید حسن امامی، امام جمعه، هم تعریف می‌کنند، از یک طرف می‌گویند در تاریخ سیاسی کلی به او فحش می‌دهیم، می‌گوییم این سردسته فراماسون‌ها و رئیس نمی‌دانم لژ فلان، مشخص نشد که فرصت طلب و اینها.
استاد: نه، نگاه کنید سید حسن که برای دوره اخیر است، برای دوره پهلوی دوم است، اگر آنجا هم، قانون مدنی، آقای سید فاطمی و بعضی، در اول قانون مدنی نوشته است که چندتا از روحانیون تراز اول بودند و آدم‌های‌ هم بودند ما شا الله، در این زمینه کمک کردند و کمک‌های خیلی خوبی هم کردند، عرض کردم دوره اول و دوم رضاخان را باید از یکدیگر جدا کنیم، یعنی دوره او تا 1312 یک جور است، بعد که می‌رود، یک جور است نمی¬گویم خوب است، مثل یک دوره‌ای مثلا فکر کنید پادشاهی شاه، دوره آقای بروجردی فرضاً، مگر آقای بروجردی شاه را قبول داشت؟ نه، اما در عین حال درگیر سنگین نشده بودند، درگیر نبودند، دوره رضاخان هم همینطور است، در دوره اول او حتی بعضی از بزرگان می‌گویند بخاطر شرائط خاصی که در ایران حاکم شده بود، بعد می‌دانید وهابیت حمله کرده بود به عراق و رضاخان هم از اینطرف هشدار دادند به چیز که ما به شما حمله می‌کنیم، به وهابی‌ها، که چرا شما به نجف یا کربلا حمله کردید، چون می‌دانید کربلا را آن زمان نابود کردند، حرم را خراب کردند، هرچه پول بود بردند، این وهابی‌های دزدهای سرگردنه حسابی هستند، داعشی هستند، داعشی‌های درجه یک هستند، خلاصه بعضی‌ها حمایت کردند، حمایت هم چیز بود ولی بعد که حماقت رضاخان در بخش امنیت و اینها خارج شد، بعد کم کم معلوم نیست چه کسی او را گول زد یا خودش نفهمی کرد، رفت ترکیه یک چیزی در آنجا دید، خلاصه خیلی چیزها، حالا نمی‌خواهم قضاوت کنم چون آدم باید بیشتر بخواند، آمد و این بحث برخورد با حجاب و بعد کم کم برخورد با روحانیت و برخورد با حوزه‌ها و علمای درجه یک، استبداد سنگینی حاکم کرد که حتی خیلی از روشنفکرها با او درگیر شدند، اینها را به زندان انداختند، خود دکتر مصدق در زندان یک مدتی بود، خیلی‌ها به او کمک کردند، خیلی از روشنفکرهایی که در دوره قاجار بودند به رضاخان کمک کردند برای پیشرفت ایران ولی بعد درگیر شدند، نیروهای مذهبی همچنین، بعد از مشروطه ایران تغییرات و شرائط دیگری پیدا کرده بود، شاید همان اوائل هم می‌گفتند مرحوم نائینی هم یک تأییداتی داشت، حالا سخت است در مورد کل، اما دوره‌های او فرق می‌کرد.
سید حسن امامی برای این دوره اخیر است، نمی¬دانم چه کسی بود که یک خاطره از ایشان نقل کرد،‌ این سید حسن امامی امام جمعه تهران بود و خیلی هم شاه وقتی می‌رفت سفر، امام جمعه تهران باید می‌رفت در گوش او دعای سفر بخواند، اینها آداب خاص بود، حالا شما یادتان نیست، بعد در یک جلسه‌ای بود، یکی برای من نقل کرد، الان یادم نیست، یکی از دوستان حقوقی نقل کرد از یک کسی، گفت اخیراً شنیدم در یک جلسه‌ای بود، بعد گفت من باید بروم، گفتند کجا می‌خواهی بروی؟ گفت باید بروم ببخشید در گوش خر دعا بخوانم، بعد اینها فهمیدند منظور او چیز است. این که چطور آدمی بوده است، در هر صورت اینها با دعوا کار می‌کردند، کسی که دعاگو و ثناگو و غیره بوده است، حالا در دوره‌هایی یک جور بود ولی از وقتی که شاه با حوزه علمیه درگیر شد، آن هم به این سنگینی، بعد یک کسی هم عالم و طلبه باشد و بگوید من مثلا،‌ اینها یک مقداری سخت است پذیرش آن آدم بگوید این کاری که انجام می‌دهد علی بن یقطین است و در درون دربار است و می‌خواهد مثلا، به این صورت توجیه کردن یک مقدار سخت است، در عین حال کتاب سید حسن امامی که شرح قانون مدنی است، قانون مدنی را قبلا، خیلی کتاب فقهی قوی است، خیلی کتاب خوبی هم است، دقیق نوشته است، خوب فهمیده است، اما در عین حال ما کتاب مارکس را هم می¬خوانیم، کتاب هر کسی را می‌خوانیم اما صلاحیت‌های افراد چیز خاص خودش را دارد.
دوستان وقت گذشت، فقط این را بگویم، ما برخی از کالاهای دولتی که تهیه می‌شد و قیمت را دولت می‌گذاشت، بخشی از این از دوره رضاخان است، بخصوص نگاه کنید شما اگر وقت صرف کنید، درباره بلوای نان در دوره رضاخان و قضیه نان در ایران، از همان زمان به نرخ خاص گندم مثلا دولت بخرد، بدهد گندم را آراد کند، نظارت کند که نان برای مردم دچار مشکل نشود، عمدتاً هم درباره نان بود، بعد کم کم بحث آب مطرح شد، یک مقداری آب خصوصی شد، آرام آرام و بعد دولت توانست آب منطقه‌ای را در کشور راه بیندازد، اواخر دوره شاه بود که توانست آب را سراسری در آب‌های منطقه‌ای کشور و همه آن دولت شود، نفت هم پالایشگاه آبادان بود و بعد پالایشگاه‌های دیگری شکل گرفت،‌ اینها دولتی بود، البته اینها اول دست انگلیسی‌ها بود، بعد هم نهضت ملی صنعت نفت شد، نفت و بنزین از چیزهایی بودند که درواقع در ایران در دست دولت بود، حالا اگر خدا خواست جلسه بعد.
دانش‌‌پژوه: استاد ببخشید یک سؤال دارم در رابطه با زمان رضاخان است ولی بحث اقتصادی نیست، بحث کشف حجاب او است.
استاد: خب من نه خودم آن موقع بودم و نه کشف حجاب کردم، بفرمائید.
دانش‌‌پژوه: یک نقلی دیدم آقای زنجانی کردند در این کتاب جرعه‌ای از دریا جلد سوم، آنجا گفتند که رضاخان وقتی کشف حجاب کرد، می‌خواست زن‌ها را اجبار کند فقط چادر نپوشند.
استاد: آری، این را شنیدم، من هم اخیراً شنیدم، نمی‌دانم، این را باید بررسی کنیم، قابل بررسی است، البته نگاه کنید بعضی‌ها، حالا به من می‌گویند یا من با آنها صحبت می‌کنیم، می‌گویند چه اشکالی دارد یک ذره از موی خانم¬ها پیدا باشد؟ از نظر رسمی چرا این را حل نمی‌کنید؟ گفتم نگاه کن بنده خدا، شما وقتی یک مقدار پایین آمدی، باید این را اول بدانی که می‌خواهی چکار کنی، اما اگر گفتی حجاب شرعی کمتر از آن، یعنی چادر حجاب شرعی لزوماً نیست، مانتوی مناسب، همین چیزی که فقهاء می‌فرمایند، وجه و کفّین فقط مثلا، گفتم اگر از این یک ذره پایین بیایی مطمئن باش تا لباس شنا باید پایین بیایی، چون دیگر می‌آیی پایین، این یک شرائطی است، اگر آن زمان احیاناً چون مردم همه چادر و چارقد و حتی روبنده و یک چیزهای زیادی، مرحله اول می‌خواستند این کار را بکنند، شاید در مرحله اول می‌خواستند این کار را بکنند.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید