جلسه شانزدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
استاد رضایی، فقه اقتصاد دولت، جلسه16، سهشنبه 17 اسفند 1400
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و بِهِ نَسْتَعِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ، اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي.
چند تا کتاب معرفی کنم یکی توسعه و تضاد، کتاب خوبی است، کتاب جامعهشناسی خوبی است که در زمینهی تقریباً دههی هفتاد چاپ شده و بحثهای خوبی دارد. کتاب اقتصاد سیاسی ایران هم که باز کتاب ارزندهای است. با همهی اشکالاتی که به هر کتابی ممکن است گرفته شود. حالا این کتابها را شما، حالا خریدنش یک مسئله است. بروید کتابخانه بشینید بخوانید. حالا که دیگر کتابخانهها هم خلوت شده. هم اقتصاد سیاسی ایران.
دانشپژوه: نظر شما اقتصاد حداقلی است؟ یعنی مثل شهید صدر که میگوید بگذارید بازار خودش کار خودش را کند، دولت یک نظارت کلّیای داشته باشد. خیلی لازم شد ورود کند.
استاد: شهید صدر اینجوری گفته؟!
دانشپژوه: حالا من اینجوری توی ذهنم است.
استاد: از کجا؟ از کجا میگویی شهید صدر اقتصاد حداقلی را گفته است؟
دانشپژوه: منطقة الفراغ را تایید کرده. منطقة الفراغ را که ایشان ایجاد کرده گفته اینجا دیگر مثلاً واگذار شده به خود مردم یک تعبیر این چنینی.
استاد: نه. ظاهراً خیلی برداشتت متفاوت از سیستم ما میشود. بحث منطقة الفراغ را هم عرض میکنم. البته قبلاً فکر کنم دربارهاش صحبت کردیم در رابطه با منطقة الفراغ.
دانشپژوه: من این تیکهی آخر سوالم چون بزرگواران بعضیها میگویند نظر ایشان مثلاً با نظر امام خمینی که دید حداکثری بوده، متفاوت است. حالا باز شما خودتان.
استاد: نه نه. نگاه کنید حقیقت اینکه مثلاً دولت حالا یا حاکمیّت یا ولایت، ولایت فقیه مثلاً. اوّل شهید صدر در مورد منصب ولایت فقیه یک دیدگاهی دارد. دربارهی مرجعیّت یک دیدگاهی دارد مثلاً تفاوت دارد. امّا آن چیزی که توی اقتصادنا نوشته، اینها را میتوانید توی الاسلام یقود الحیاة نگاه کنید که آنجا آخرین نوشتههای مرحوم صدر است برای بحث نظامسازی و ایشان یک شیوهی را مطرح کرده. مرحوم امام در اینکه ما میگوییم ولایت مطلقه است، منظور از این ولایت مطلقه چی است که دیگر بالاتر از ولایت مطلقه که چیزی نداریم.
هر کی هر چی هم اطلاق بخواهد برای ولایت را مطرح کند و تبیین کند دیگر تهش حداکثر میرسد به ولایت سیاسی رسول الله. درست. اگر رسیدیم به آنجا حالا بحث را میکشیم به همانجا. میگوییم دولتی که پیامبر مسئولش است، حیطهی دخالتش توی اقتصاد چقدر است؟
اینها اصلاً با هم تنافی ندارد که شما قائل به ولایت مطلقه باشی، اصلاً قائل به ولایت مطلقهی کامل باشی امّا این ولایت مطلقه در کجا ولایت مطلقه دارد؟ حیطهی ولایت در کجاست که ولایت مطلقه دارد؟ آیا فقط به حداقلهای نه بحث اقتصادی، مثلاً فقط به موارد اضطرار است، موارد مصلحت هم اقتضا میکند یا نه؟ که در واقع مرحوم امام اینجوری بود دیگر. بحث ولایت را قائل بود که میفرمود ولایت رسول الله. ما در مورد همان ولایت رسول الله توی مسائل دنیایی داریم بحث میکنیم. ولایت امیرالمؤمنین را داریم بحث میکنیم.
امیرالمؤمنین میرویم حکومتش را نگاه میکنیم، میگوییم مولا شما توی چه زمینههایی به طور خاص دخالت میکنی با حکومتت؟ توی چه مسائل اقتصادی دخالت کردی یا دخالت میکنی؟ اینکه اگر شرایط عسر و حرج و اضطرار و اینها باشد، دولت باید دخالت کند، بله. «آخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ» آخرین راه وقتی دیدی هیچ راهی پیش نیامد، آخر باید حد جاری کنی یا آخر باید سختی کار را مثلاً مطرح کنی. اینها درست است. اینها یک مسئله است. در این قسمت ما ربطی نداریم.
امّا اقتصاد به طور عادی، آیا نظام اقتصادی به طور عادی مشابه نظام قضایی است؟ نظام قضایی دولت مثلاً حاکمیّت مجموعهی قضاء را به عهده میگیرد و همه چیز به او مراجعه میشود، او دادگاه تشکیل میدهد، برای رفع نزاع است و این کار صورت میگیرد. امنیّت دولت تشکیل میدهد، صفر تا صد امنیّت دست خودش است، گرچه ممکن است از روشهایی هم استفاده کند. آیا توی اقتصاد هم همینطور است؟
ما اگر نگاه کنیم ما میرویم زمان پیغمبر نگاه میکنیم پیغمبر اوّلاً به مردم میگوید صلح و صفا داشته باشید، دعوا نکنید. امّا بعضی وقتها که دو نفر دعوا دارند میآمدند خدمت پیغمبر، خدا هم فرموده پیامبر اگر آمدند که به شما خدمت شما که گفتند پیش ما قضاوت کن، شما مثلاً حکم کن. فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ «بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ» توی سورهی نساء است حتّی اهل کتاب. این یک مسئله است.
امّا در مورد اقتصاد ما اینجوری نداریم توی دین که همهی کارها دست چیز باشد. مثل مسئلهی امنیّت دست دولت باشد، دست حاکمیّت باشد، دست پیامبر باشد، دست رسول خدا و امیرالمؤمنین باشد. دیگر شما هر کی، هر چی هم ولایت را بزرگ بدانی، دیگر به قول معروف در مورد کنار پیامبر که میرسد همه چیز کوچک میشود دیگر. حداکثر آن است دیگر. حالا میرسیم سراغ خود پیامبر. میگوییم از پیامبر از سنّتش از روایات استفاده کنیم که ببینیم در چه چیزهایی دخالت کرده که امروزه ما بتوانیم از آن استفاده کنیم. فکر کنم تونسته باشم امیدوارم بگویم. آن برداشتی که شما در مورد شهید صدر یا مرحوم امام توی زمینههای اقتصادی اینها یک مقدار تفاوت دارد. بحثهای سیاسی یک جور است، قضایی یک جور است، اجتماعی یک گونه است.
مرحوم امام هم میگفت به دولت، همان موقع دولت زمان جنگ میگفت که آقا هر کاری که مردم میتوانند خوب انجام بدهند شما بگذار انجام دهند. شما دخالت نکن. این دیگر یک چیز واضحِ واضحی بود. اصلاً از مطالبی که مرحوم امام میگفت به هیچ وجه دولت حداکثری در نمیآید. این غلطِ غلط است حتماً. حتماً غلط است. یعنی غلط را با توان چند میگویم یا اصلاً این مسئله مطرح نبوده است که دولت دخالت کند.
اینکه دولت نظارت داشته باشد، هر دولتی در هر جای دنیا نظارت دارد. امّا اینکه دخالت کند، دولت قیمت تعیین کند، دولت نرخبندی، تازه آن موقع زمان جنگ بوده امام نمیگذاشت دخالت کند. ما الآن در زمان صلحایم، گرچه حالا یک جنگ غیر نظامی داریم، ولی در زمان صلحایم دولت بیش از آن موقع دارد دخالت میکند. بیش از آن موقع دارد دخالت میکند. حالا میآییم دربارهاش صحبت میکنیم. این اوّلاً.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و بِهِ نَسْتَعِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ.
تبریک عرض میکنم به مناسب میلاد حضرت سجّاد. البته میدانید چند تا قول است؛ نیمهی جمادی الاوّل و نیمهی جمادی الثانی و همچنین نهم فکر کنم شعبان یا هشتم شعبان، نقلهای دیگری هم است. ولی به هر صورت این پنجم حالا آمده کنار. مال امام حسین هم سوّم مطرح است هم پنجم، اگر اشتباه نکنم. مال حضرت ابالفضل را که نمیدانم چطور این چهارم شده این را خبر ندارم؛ چون پیدا نکردم من جایی. ولی در هر صورت اینها ردیف شده است اینجا.
ماه شعبان که همهاش ماه میلاد و اینها است. میلاد حضرت علی اکبر هم یازدهم است گویا اگر اشتباه نکنم. میلاد حضرت حجّت (علیه الصلاة و السلام) هم که پانزدهم است و تا میلاد امام حسن مجتبی در پانزده ماه رمضان، الحمدلله همه عید و جشن و شادی است. حالا امسال به سال نو هم خورده که دیگر خیلی مزید بر علّت شده، دیگر مردم توی این یکی دو ماه تماماً به جشن و سرور انشاء الله میگذرانند. امیدواریم خانههای جدید تشکیل شود. ازدواجها شکل بگیرد. سر کار بروند افراد و بیماریهایی برطرف شود و مشکلات کم و کمتر شود. عرض کنم خدمت دوستان عزیز اگر، سلام عرض میکنم خدمت عزیزانی که تازه آمدهاند.
اگر در واقع بحثمان را بخواهیم ادامه دهیم، من دربارهی توسعه یک نکته بگویم. بعد باید یک وقت مستوفایی برای این بگذاریم. حقیقتش این است که یکی از سختترین و پیچیدهترین مسائل هم بحث توسعه است که با دولت گره میخورد و مسائلی ایجاد میکند.
خدمت شما عرض کنم که ما یکی از بحثهایی که در جلسهی قبل داشتیم دربارهی این تعیین قیمت بود و عرض کردیم که اقتصاد ایران توی دورهی پهلوی اوّل و پهلوی دوّم یک دگرگونی پیدا کرد نسبت به قبل. علّتش هم این بود که حالا به این تعبیر میگوییم ایران یک مقداری متفاوت شد، اروپاییتر شد. شاید اینجوری بگوییم. فرهنگ اروپایی، بد و خوبش را الآن کار نداریم، این پیشرفت توی کشور ما آمد. صنعت اروپایی سهمش بیشتر شد توی کشور ما و به خصوص توی دورهی پهلوی دوّم، دههی چهل که به صورت گستردهتر شگل گرفت.
بخشی از این صنایع که الآن توی کشور ما هنوز هست مال فاصلهی آن نیمهی اوّل قرن چهاردهمی است که الآن دارد امسال تمام میشود، یعنی توی آن تا سال 50 بعضی از ماشینسازیها، بعضی از سدها، بعضی از پالایشگاهها و اینها صنایع بزرگی بودند که در کشور شکل گرفت. فولاد ذوب آهن و حتّی مبارکه هم که طراحی اوّلیهاش این بود که تنظیم شود. فرودگاههای بزرگ مثل فرودگاه مهرآباد و بعضی از شهرهای دیگر. توی شهرهای مختلف ماشینسازیها را که عرض کردم.
این صنایع مختلف بزرگ نسبتاً که در آن زمان مطرح شد. ماشینسازی چه در ماشینسازی صنعتی مثل اراک یا در همین پیکان و هیلمن و اتوبوسسازی و اینها که وجود داشت در کشور و هنوز هم آثارش هست و دارد، اینها مال آن دوره است. بعدها یک نظامی هم وجود داشت مثلاً مثل اسلحهسازی که ژ3 در ایران تولید میشد، البته تحت نظارتی که وجود داشت. ولی چیزهای بزرگ دیگر نبود به آن صورت. تانک و اینها همه از خارج وارد میشده، تعمیراتش. ماشینهای نظامی هم معمولاً از خارج وارد میشد، مثل ماشینهایی که از روسیه و غیره وارد شد. هواپیما و اینها هم که اگر چیزی بود از خارج وارد میشد.
به هر صورت در داخل کشور در دورهی پهلوی اوّل و دوّم، یعنی از 1300 تا 1357 که انقلاب شد و جمع و جور شد پهلوی میتوانیم بگوییم که برنامهریزیها یا مسائل اقتصادی یا مسائل پولی و بانکی یا بحثهای بورس یا بحثهای بیمه، اینها چیزهای جدیدی بود که در کشور شکل گرفت. هم بانک ملّی، بانک سپه و غیره راه افتاد تا بانک مرکزی و دیگر بانکها، هم بیمه توی بحث اعتباری، هم صنایع مختلف و بعد هم به تدریج کشاورزی ایران تحت تأثیر قرار گرفت. هم ورود صنعت مکانیزه به مجموعهی کشاورزی، همهی اینها باعث شد که اقتصاد ایران رنگ و لعابی جدیدی پیدا کند.
توی بعضی جاهایش خیلی خوب بود، توی بعضی جاهایش بد نبود، توی بعضی جاهایش هم بد بود. انواع و اقسام حالتها که نمیخواهم دربارهاش الآن صحبت کنیم. ساخت و ساز صنعت ساختمان در ایران تفاوت پیدا کرد. شهرها به صورت جدید با در واقع مصالح جدید ساخته میشد. نوع کورههای آجرپزی که وجود داشت و غیره، اینها تغییراتی پیدا کرد. صنعت سیمان که در کشور شکل گرفت. همین مسائل تقریباً توی نیمهی دوّم قرن چهاردهم که هستیم، یعنی از بعد از انقلاب هم تاکنون هم آن ادامه پیدا کرد. بعضی جاها گستردهتر شد، بعضی جاها با نوآوری جدیدی، این نوآوریها بعضیها از خارج بود، بعضیها از داخل.
صنعت ما نگاه کنید دوستان عزیز توی دورههای مختلف گاهی وقتها ما صنایعمان آلمانی بوده. شما ماشینهایی که توی خیابانها است، کامیونها را میگویم ماشینهای سواری را نمیگویم که مشکلش هم، آن ماشینهایی که در واقع کامیونهای سنگین، تریلیها اینجور چیزها. وقتی توی بخش حمل و نقل نگاه میکنید قطارها و کشتیها و هواپیماها. نگاه میکنید یک بخشهایی از اینها از اویل که بود اینها مثلاً آمریکایی بود. بعدها ایران صنایع آلمان را هم وارد کشور کرد. این بنزهایی که کامیون و غیره وارد شد توی قبل از انقلاب اینها خیلی گسترده شد.
صنایع انگلیسی، آمریکایی و آلمانی اینها در کشور ما زیاد بود. بعد از انقلاب یک تغییری پیدا شد و یک سری از صنایع از سوئد مثل این ماشینهایی مختلفی که آمد مثلاً وجود داشت. بعضی از اینها مثلاً از فرانسه آمد در داخل کشور. الآن هم توی این دو دههی اخیر عمدتاً چین زیاد آمده. تقریباً صنعت کامیون ما یک بخش مهمیاش چینی است که اینها شگل گرفته و صنایع ما تغییر کرده است. کارخانجات هم اگر نگاه کنیم، ما کارخانجاتمان مختلف است؛ از آلمانی داشتیم، از صنایع انگلیسی داشتیم، از آمریکایی داشتیم.
آن وقت شما وقتی یک صنعتی در یک جا شکل میگیرد، چهل سال، سی سال، پنجاه سال آن صنعت میماند. خود به خود مهندسهایی که تربیت میشوند، تعمیرکارهایی که وجود دارند، کارگرهایی که دارند آنجا کار میکنند و قطعههایی که میآید و متناسب با آن قطعهها باید در داخل تولید شود، اینها اثر میگذارد.
بنابراین توی این شاکلهی کشور ما توی این یک صد سال اخیر میتواند یک نفر برود و بشیند فکر کند و ببیند، چندین بار که صنعت ما نوسازی شده، مراد هم از نوسازی، یعنی کارخانه نو شده، نه اینکه یعنی ما صنعتی شدیم و صنعتمان پیشرفت کرده. کارخانههای نساجی ما مثلاً بیشتر کجا بودند به فرض آیا از فرانسه و انگلیس و اینها آمدند یا از کشورهای دیگر؟
هر کدام از کشورهای اروپایی و آمریکایی معمولاً توی یک بخشی از صنعت ما حضور جدّی داشتند. کما اینکه همین الآن هم اگر ما نگاه کنیم یک سری از صنایعمان با چین دارند کار میکنند. یک سری از صنایعمان با فرانسه کار میکنند. یعنی عملش مال آنجاست. یک سریاش ممکن است با آلمان باشد. یک سری با آمریکا باشد هنوز. یک سریاش با چین باشد که اضافه شده. چین دیگر همینطور دارد این صنایع ایران تقریباً دارد به صورت چینی شکل میگیرد و میگویند بهتر میتوانیم با آنها کار کنیم شاید. حالا بحثهای دلّالی و اینها را دیگر واردش نمیشویم، آنها بحثهای اقتصاد سیاسی است که نمیخواهیم در موردش صحبت کنیم.
پس کشور ما از نظر اقتصادی یک تغییر و تحوّلات جدّی پیدا کرده، این هست توی این سدهی چهاردهم، سدهی شمسی چهاردهم این تحولات توی دورهی پهلوی و بعد از انقلاب اینها رخ داده است. یک مسئلهی اصلی که این همچنان ما در کش و قوس با آن هستیم این است که ما از چه روشی باید استفاده کنیم که کشور توسعه پیدا کند. و دولتها، چه در پهلوی اوّل، چه در پهلوی دوّم و چه دولتهای بعد از انقلاب، اینها یکی از قسمتهای اصلی که به دنبال آن بودند توسعه کشور بوده، اقتصاد نوین بوده، صنعت نوین بوده. اینها به دنبال این بودند که این رخ بدهد.
ما شکلهای مختلفی از اینها را هم تجربه کردهایم. که بخشی از اینها چون خودمان از نظر، حالا حرف اوّل و آخر را میزنیم دیگر ألکی خودمان را تعریف و تمجید نمیکنیم. چون در زمینهی اقتصاد و توسعه و دانش این ما هیچ سهمی نداشتیم.
بنابراین بر اساس توصیههایی که کشورهای مختلف برایمان انجام میدادند ما آمدیم مشابه آنها سعی کردهایم از آنها کپیبرداری کنیم. یک زمانی میخواستیم آلمان شویم، یک زمانی میخواستیم ژاپن شویم، یک زمانی میخواستیم کره شویم که تا به حال هیچ کدامش نشدهایم. یعنی از قبل از انقلاب ایران دنبال این بود که مثلاً آلمان شود، زمان رضاخان. زمان محمّدرضا شاه دنبال این بود که ایران، ژاپن شود. بعد دیدند نشد. زمان بعد از انقلاب، بعد از جنگ هم رفتیم به این سمت که آقا کره نگاه کنید، مالزی نگاه کنید، رفتیم که آنها شویم، باز هم نشدیم. حالا به چه علّت؟ ممکن است توی بعضی از زمینههای از آنها قویتر احیاناً شده باشیم، ولی در خیلی از بخشها به آنها نرسیدهایم، مشکلاتی داریم، مشکلات قابل توجّهی هم داریم.
ما در کشورمان مدلهای مختلف توسعه هم ارائه کردهایم. هیچ مدل توسعه داخلی هم نداشتیم. کما اینکه هیچ مدل صنعت توسعهای هم نداریم. و شاید حتّی ما در مورد کشاورزی هم همین است، مدل داشته باشیم، فکر داشته باشیم که بتوانیم توی این زمینه به جمعبندی برسیم و بگوییم ما میخواهیم روستاهایمان اینجوری پیشرفت کنند، کشاورزیمان را میخواهیم این کار را کنیم. توی این صنایع میخواهیم بیشترین سرمایهگذاری را کنیم، توی این صنایع نمیخواهیم سرمایهگذاری کنیم.
ما همچنان در بعضی از زمینهها با فراز و نشیب در واقع مواجه هستیم. گاهی وقتها میرویم به سمت یک صنعتی، گاهی وقتها کمترش میکنیم. یا به یک تعبیر من بگویم شاید ما هنوز به جمعبندی نرسیدیم که ما توی چه زمینهای مزیّت نسبی داریم. ما به جمعبندی نرسیدیم. جمعبندی که میگویم یعنی اینکه شما وقتی برنامههای توسعه کشور را نگاه میکنی دیگر بر آن اساس میرود پیش.
شما اگر یک زمانی نگاه کنید برنامههای توسعه کشور را، از برنامهی توسعهای که رضاخان داشت که آنجا البته به یک نحو برنامه نبود تا بعدش توی دورهی محمّدرضا پنج تا برنامه شکل گرفت، هر کدام از برنامهها هم یک جور بود. غیر از دو تا برنامهای که دانشگاه هاروارد برای ایران ریخت توی دههی چهل، مابقی برنامهها خیلی تفاوت داشت.
برنامههای بعد از انقلاب را هم اگر نگاه کنید، حالا بعد از جنگ، توی جنگ که یک برنامه گذاشتند ولی به هم خورد. برنامهی اوّل و دوّم که توی دولت به یک معنا عرض میکنم 56 ام بود، مال آقای هاشمی. برنامهی سوّم توی دولت هفتم و هشتم بود و طراحی برنامه چهارم. برنامهی چهارم و پنجم خورد به دولت نهم و دهم. برنامهی ششم هم خورد به دولت یازده و دوازده که الآن آخرهایش هستیم.
اگر همهی این برنامهها را بروید نگاه کنید گاهی وقتها میگویید آقا این برنامهها بر چه اساس نظریهای شکل گرفته، یک نظریهی ثابت و پایداری در آن نیست، نیست در آن. ما چون کمبودها و نیازهایمان زیاد بوده همهی کارهای مختلف را میخواهیم انجام دهیم و چون همهی کارها را میخواهیم انجام دهیم، لزوماً بودجههایمان به آنها نمیرسد، کمبود پیدا میکند.
و توی همهی این برنامهها در طول این صد سالهی اخیر دولت در ایران سهم کم نظیری داشته است. در دورهی رضاخان اگر دنبال این بود که کارخانههای خارجی را وارد کند تا کالاهای مصرفی تولید کنند مثلاً کبریت بسازند، فرض میکنیم شیشه بسازند از اینجور که برای صنعتیشدن بود، آن کارهایی که آنها در واقع دولت آنها این کارها را انجام داد، عمدهی کارخانهها دولتی بود. برای همین هم عمدهی کارگرهای صنعتی شدند دولتی. عمدهی کارگرهای صنعتی وارد بخش بیمه و غیره شدند دولتی. یک محدودی از کارکنان کشور توی دولت کار میکردند و آنها هم مثلاً بیمه میشدند و موارد این چنینی که توی استخدامها مطرح است.
توی دورهی بعد هم که باز صنعت ایران و بعد هم کشاورزی ایران مطرح شد باز دولت همه کاره است. بعد از انقلاب هم تقریباً جایگاه دولت در اقتصاد به علل مختلف از جمله شاید اصول قانون اساسی، از جمله بر اینکه احساس میشد اگر دولت اختیار کار را به دست نگیرد، این امکان تحقّق ندارد؛ بنابراین در همهی دولتهایی که بعد از انقلاب بود چه آنهایی که شعار خصوصیسازی دادند، چه آنهایی که شعار خصوصیسازی ندادند، چه آنهایی که میگفتند دولت باید توی این زمینهها دخالت کند، چه آنهایی که میگفتند نباید دخالت کند، عملاً دولت توی همهی زمینهها تقریباً دخالت کرده است. یعنی ما زمینهای نداریم که، جایی نداریم که دولت حضور نداشته باشد. نه حضور نظارت کلّی بلکه حضور مثلاً به آن میگوییم دخالت، تصدّیگری.
شما کافی است که برنامهی بودجهی یک سال را بردارید بعد ببینید دولت بعد از اینکه مجلس، چه پیشنهاد میدهد به مجلس، مجلس چه چیزهایی را کم و زیاد میکند تا آخر کار میآید به عنوان چیز، عنوان مبنای کار توی کشور. برای بحث توسعه دوستان عزیز حقیقتش این است که با همهی تلاشهایی که همهی افراد توی جامعهی ما انجام دادند. اقتصاددانهای برجسته و توانمندی هم داریم ولی راحت و پاکیزه باید بگوییم ما هیچ نظریهی توسعهای توی این زمینه نداریم. یک سری اهداف همچنان مطرح است و این اهداف این است که مثلاً ما باید به عدالت برسیم. ما باید کشورمان قدرتمند باشد. ما باید کاری کنیم که کشور مورد تأثیر تحریمها قرار نگیرد. ما باید یک کاری کنیم رشد اقتصادیمان فراهم باشد. به نحوی باید نقدینگیها باید هدایت شود به تولید.
مدل که میگوییم یعنی باید قالب بدهد، بگوید من این کار را میخواهم بکنم، این کار را. با این کارها به آن هدف میرسم. برای عدالت ما باید چه کار کنیم. آیا باید یارانهی نقدی بدهیم؟ آیا باید یارانهی کالایی بدهیم؟ اصلاً باید بدهیم چیزی؟ اصلاً دولت مسئولیّتی توی این قضیّه دارد؟ اصلاً دولت میداند کی فقیر است، کی فقیر نیست؟ و موارد این چنینی که ممکن است مورد سوال در واقع قرار بگیرد.
بنابراین دوستان عزیز این را در نظر بگیرد یکی از قسمتهایی که باید خیلی روی آن فکر کرد این است، علّتش هم این است، یک سری کشور در خارج داریم که توی قرن نوزدهم اینها توسعه یافتند. ما کشوری نداریم که توی قرن بیستم توسعه پیدا کرده باشد. هر کس الآن توسعه یافته است، توی قرن نوزدهم توسعه پیدا کرده است و اوایل قرن بیستم قبل از جنگ جهانی اوّل. اروپاییها که توسعه یافتند مال همان دورهاند. روسیه که توسعه پیدا نکرده باز هم مال همان دوره است، آن هم توسعه پیدا نکرده است. چین هنوز توسعه یافته نیست.
آمریکا و کانادا توسعه یافتهاند. انگلیس، فرانسه، آلمان، بلژیک، هلند و مثلاً عرض میکنم این چند تا کشور با کشورهای اسکاندیناوی و دانمارک و نروژ و غیره. استرالیا توی این کشورهای چیز و توی آفریقا هم کشور توسعه یافته نداریم. آفریقای جنوبی هم که یک زمانی استان انگلیس بود که الآن هم نیست، آن هم نمیشود چندان به عنوان کشور توسعه یافته تلّقی کرد. توی کل آسیا فقط ژاپن است. ژاپن را که نگفتم حالا ژاپن است که توسعه یافته است. کره جنوبی هم میخواهد برود به آن مرحله، هنوز فاصله دارد. چین هم میخواهد به آن مرحله برسد ولی فاصله دارد. چین رشد اقتصادی بالایی دارد، توان اقتصادی بالایی دارد ولی توسعه یافته تلّقی نمیشود. کره هم که عرض کردم. مالزی و اینها هم همینطور. اینها هیچ کدامشان الآن توسعه یافته نیستند.
توسعه یافتگی یعنی از درون و چشمه از درون بجوشد نه اینکه از بیرون انجام شود. یک تلنگر خورد به کشورهای همین جنوب شرقی آسیا، ببرها شدند ببر کاغذی یادتان هست توی دههی نود و یک دفعه سقوط کرد، همه چی ریخت به هم. کشورهای توسعه یافته بحران پیدا میکنند ولی بحران را از سر میگذرانند، اینقدر توانایی داخلی دارد که از سر میگذرانند.
کشورهای توسعه یافته هم از نظر آموزش، هم از نظر بهداشت، هم از نظر درآمد، هم از نظر علم و هم از نظر معیارهای اجتماعی، آزادیهای اجتماعی، رسیدگی به دعاوی، شفّاف بودن اقتصاد، انواع این بحثها را دارد، ملاکهای توسعه خیلی متعدّد است دیگر. اینها به عنوان کشورهای توسعه یافته تلّقی میشوند. از رشد اقتصادی مناسب اجمالاً برخوردارند. از در واقع رشد علم و دانش کاملاً برخوردارند و تلاششان را میکنند که این رفاه عمومی همینطوری افزایش پیدا کند. شیوههای جدید و جدیدتر تولید را ایجاد کنند. که حالا معیارهای مختلفی توی زمینهای ممکن است توی زمینههای عرض میکنم درآمدی، بهداشتی، آموزشی، زیست محیطی، دولت و ساختار دولت و کارکرد دولت، مسائل اجتماعی، آزادیهای اجتماعی، تامین اجتماعی، مجموعهای از این امور میشود یک کشور را به عنوان توسعه یافته نشان بدهد. یک کشوری مثل سوئیس شرایطش خیلی متفاوت است با شرایط کشورهای دیگر.
پژوه: ملاک توسعه یافتگی چیست؟
استاد: عرض کردم. رشد مناسب یعنی چقدر؟ نگاه کنید دوستان عزیز این نشان داده شده، هر کشوری که توسعه یافتهتر است رشدهای اقتصادیاش کمتر میشود امّا از یک حدّی پایینتر نمیآید.
الآن چین یعنی اقتصادی که ظرفیّتهای خالی دارد، حالا بذارید اینجوری بگویم بدن آدمی وقتی بچّه است این امکان رشد دارد. بچّه سال اوّل با سال دوّمش ممکن است صد در صد تغییر کرده باشد. سال دوّمش با سال سوّمش ممکن است هشتاد درصد تغییر کرده باشد. قد آدمی که دیگر همینجوری با این سرعتی که در بچّگیاش اضافه میشود، اضافه نمیشود و همچنین وزنش. به تدریج میرود تا یک جایی این قد و وزن دیگر به آن صورت تغییر نمیکنند. حالا بازوها ستبر و ماهیچهها قوی و این میشود، این شرایط برایش پیش میآید. مثل کشتی گیرها و فوتبالیستها و اینهایی که ورزشکاران که توی سنین مثلاً 15 تا 25 سال این بدن قدرتمند است، آن سرعت رشد قبلیاش را ندارد، رشدش یک جور دیگر میشود.
الآن توی کشورهای چنین نزدیک 30 سال و بیشتر رشد دو رقمی داشت. یعنی از دههی 80 که وارد اقتصاد سرمایهداری در واقع شد، چون اقتصاد سرمایهداری با یک شیوهی جدید انتخاب کرد، با یک شیوهی خاص. رشد چین به خاطر استفاده از مزیّتهای بینالمللی و استفاده از بازار آزاد توی قسمتی از کشورش است. گرچه به برخی از تعالیم سوسیالیسم پابند بود ولی یادمان باشد به هیچ وجه اقتصاد چین به خاطر سوسیالیستی بودن رشد نکرده. به خاطر بهرهگیری خاص از اقتصاد آزاد، سرمایهگذاری مفصّل اروپاییها و آمریکاییها در منطقه شانگهای و جنوب چین توی مناطق آزادش این توانسته رقم بزرگی را اینجوری شکل بدهد. اصلاً به هیچ وجه سوسیالیستی نیست.
چند دهه نرخ رشد دو رقمی داشت و دارد. هنوز هم نسبتاً رشدش بالاست. ولی باز یعنی چون ظرفیّت خالی داشته، هنوز هم ظرفیّت خالی دارد؛ چون یک کشور یک میلیاردی و بزرگ، بیش از یک میلیارد و بزرگ است. ولی شما وقتی نگاه میکنی کشور چین را با یک کشور دیگر لحاظ میکنی که چین ده درصد رشد اضافه کرده مثل همان نوجوان یا بچّهای است که دارد رشد میکند. ولی یک کسی که رسیده به سن 25 سالگی و بازوهایش ستبر شده، بین 25 سالگی و 26 سالگی، 27 سالگی تا 30 سالگی تغییراتش خیلی کم است و سعی میکند توی همان لِول به قول معروف سطح بماند.
بنابراین نرخ خاصی برای آن گفته نمیشود ولی معمولاً اینجوری است بسته به ظرفیّت خالی است. بسته به این است که آیا نیروی بیکار دارد یا ندارد؟ سرمایهاش بیکار خوابیده یا نه؟ ما الآن در کشور مثلاً گفته میشود چند میلیون بیکار داریم و چقدر سرمایهمان بیکار است. چقدر زمینهایمان رهاست و از آن استفاده نمیکنیم. چقدر معدنهایمان رهاست از آن استفاده نمیکنیم. ما به هیچ وجه اشتغال کامل که نداریم، خیلی فاصله داریم با اشتغال کامل. ولی توی کشوری که توسعه یافته است نرخهای رشد طوری است که رقم بیکاری پایین است. بنابراین یعنی از ظرفیّت بسیار بالایی دارد استفاده میکند. از ظرفیّت داخلیاش دارد خوب استفاده میکند. هر چی از ظرفیّتش بیشتر استفاده کند توی آن مراحل بعدی خود به خود تغییراتش کمتر میشود.
عرض کنم که اینها را باید توی بحث توسعه یک مقداری بیشتر روی آن کلنجار برویم و حتماً حتماً بحثهایی علم، اقتصاد، بهداشت، درمان، مسائل اجتماعی اینها همه در توسعه اثر دارند. ما بنابراین ما یک صد سالهای داریم توی این صد سالهی اخیر به دنبال توسعه بودیم از دورهی رضاخان تا الآن. و در این صد سال اخیر که ما دنبال توسعه بودیم مدلهای مختلفی هم انجام دادیم و این مدلهای مختلف موفقیّتهای نسبی دارد. حالا کلی میگوییم الآن، موفقیّتهای نسبی دارد. در این موفقیّتها و عدم موفقیّتها دولت خیلی سهم دارد. گاهی وقتها دوستان عزیز میگوید دولت ناکارآمد، گاهی وقتها میشود دولت کارآمد.
نگاه کنید یک چیزی را این بذار حالا بگویم دیگر، این سرخ آبیها را که آمدند انداختند به چیز، که به بورس آن آقای قربانزاده، آن ور جناب قربانزاده، آقای دکتر فکر کنم قربانزاده بود دیگر مسئول خصوصیسازی کشور. ایشان توی تلویزیون شنبه آمده بود صحبت میکرد توی شبکهی دو بود. من این را گوش میدادم ببینیم این یا شبکهی خبر بود. شبکهی دو بود. توضیح میداد که آقا ما این باشگاه پرسپولیس و استقلال را، دو تا باشگاهی است که تقریباً شصت هفتاد سال است توی کشور سابقه دارد. این دو تا باشگاه ما حساب و کتابهای اینها را میخواستیم انجام بدهیم هیچ درست نبود خیلی جانمان بالا آمد تا حساب و کتابهای اینها را ردیف کردیم.
نگاه کنید دو تا باشگاه از بیتالمال دارد استفاده میکند سنگین. اقداماتی هم انجام میدهد، زحمتهایی هم کشیدند امّا آقا حساب مالیتان چطوری است؟ کشور توسعه یافته نمیشود اینجوری داشته باشی. شما باید این باشگاهت اگر میخواهد این باشگاهت باید طوری باشد حساب و کتابت معلوم باشد. آقا یک ریال خرج میکنی معلوم باشد. شما توی این مجموعه که بخش دولتی است و پول بیتالمال است و دیوان محاسبات و مجلس و غیره و غیره بالای سرش است، اینجوری نتیجهاش است. که اینها چند ساله، چند ماهه پیگیری کردند هنوز هم میگفتند ما بعضی از چیزها هنوز مونده، دارییهایی نمیدانیم چی است، بدهیهای اینها چقدر است. دیدید هر از گاهی راستی به آن داور هم یک پولی باید بدهیم، به آن بازیکن هم باید یک پولی بدهیم، باید به آن مربّی هم یک پول خارجی بدهیم، یورویی بدهیم، قراردادمان چطور است. اینها یعنی چی؟!
نه حالا به قول شما این چون فرابورس است، توی فرابورس است مشکلی برای بورس ایجاد نمیکند. ولی برای این دو تا باشگاه و غیر باشگاهها حساب و کتابهایشان چگونه است. شرکتهای دولتی چگونه است. آیا شرکتهای دولتی حساب و کتابهایشان مشخص است؟ وزارتخانهها به طور نسبی مشخص است حساب و کتابهای مالیاشان، برای همین وقتی یک چیزی بخواهد بیاید توی بورس یک سال طول میکشد، دو سال طول میکشد که این دفترهایشان را تنظیم کنند به شرطی که داده داشته باشند.
حالا اگر شما فکر کنید داده ندارند، اطلاعات ندارند. آقا هزینههایتان چقدر است؟ انجام شده است حالا یک جوری. اینجاست که باند میشود باندهای خارج از قاعده. اینها ما علمی داریم اداره میکنیم یا علمی اداره نمیکنیم؟ سیستم حسابداری حاکم است یا حاکم نیست؟ حسابرس کل اگر رفت سراغ آن باید بتواند جمع و جورش کند. نگاه کنید یکی از چیزهایی که توسعه یافته اگر کسی میخواهد بداند باید شفّاف باشد. حساب و کتاب داشته باشد. آمار میخواهد.
آقای دکتر عرب مازار نمیدانم گفتم توی جلسه یا نه. آقای دکتر عرب مازار سر کلاس آمار به ما میگفت من توی ایالت تگزاس درس میخواندم توی آمریکا بعد قبل از انقلاب، بسیار آدم با صلاحیّت و با شخصیّت است، خیلی احترام دارد پیش من. من خیلی احترامش میگذارم و خیلی دوستان دیگر احترام میگذاشتند. خدا رحمت کند آقای موسویان را همیشه چون استاد اقتصادسنجی و آمارمان بود، احترام میگذاشت.
بعد ایشان میگفت من سر کلاس استاد گفت بروید یک سری آمار دربیاورید که بعد در مورد این آمارها یک کار اقتصادسنجی باید انجام دهیم، بررسی کنیم و هر کی خلاصه یک چیزی داد. من به این استاد گفتم من چی بیاورم به فرض. گفت برو یک آمار میوهای جایی چیزی بردار، این را ردیف کن. گفتم مثلاً مال چی؟ گفت برو بازار، برو نگاه کن ببین چقدر است. برو ببین مثلاً توی بازار تگزاس توی ایامهای مختلف چقدر هندوانه وارد شده. گفت من توی دلم خندیدم. پوزخند بود که یعنی چی؟! من بروم آمار هندوانه که چند کیلو وارد شده! این را که داشت میگفت مال پنجاه سال چهل سال پیش است دیگر. میگفت من البته استاد هم گفت دیگر رفتم. بعد رفتم دیدم آمار مثلاً از هزار و هشتصد است، هزار و هشتصد و خوردهای.
حالا شما برو آمار ببخشید ده سالهی اخیر را دربیاور در کشورمان، داریم؟ باید باشد دیگر. کم و زیاد ندارد. این نمیگوید آمار اینقدر است، آن نمیگوید آمار اینقدر است. آمار گمرک. الآن توی این کتاب، شما بروید توی این کتاب، بعضی وقتها آدم نمیداند چه بگوید! کتاب مقدمهای بر اقتصاد ایران. آقای کی؟ دکتر شاکری که یک طلبهی وارسته، درس اقتصاد هم خوانده، استاد دانشگاه علّامه طباطبایی هم است. هیچکس هم در تواناییاش و در تعهّدش و در فهمش چیز ندارد. بروید شما این فصل، من این فصل را سر کلاس بعضی وقتها میگیریم، این فصل را بخوانید فقط. یک مقدار هم شاید سختگیرانه برخورد کرده است.
ببینید فصل هشتمش دربارهی صادرات و واردات ایران. بعد آمارهایی که توی ایران است. آن وقت نشان میدهد میگوید آقا آمارهایی که در ایران است چقدر است ورود گمرک، آمارهایی که مثلاً از چین آمده ایران آنجا چقدر است، هیچ کدام از این آمارها به هم نمیخورد. چین میگوید مثلاً من دو میلیون تومان فرستادم برای تو، از آمار ورودی ما دو و دو و نیم و یک و نیم مختلف است مثلاً.
یکی از چیزهایی که عدد و رقم برای کشور هم است آمار است. آقا چند نفر؟ دیدید پلیس این کاری که پلیس انجام میدهد که من خیلی خوشم میآید مثلاً میگوید در امروز اوّل فروردین دو میلیون، سه میلیون، یک میلیون، نیم میلیون از چیز کرج رد شدهاند. از مثلاً اتوبان کرج رده شدهاند، این تعداد ماشین این تعداد افراد بوده، وقتی این را دارد ذکر میکند، یعنی پیداست با یک سیستمی دارد آمارگیری میکند. خیلی کار درستی است. و پلیس میتواند بر اساس آن آمارها برنامه بریزد. ولی وقتی شما آمارهایت درهم و برهم بود، دانشجویت میگوید آقا یک آماری به من بده که من کاری انجام دهم برای دولت و اقداماتش، نمیتواند.
نمیخواهم از بحث خیلی خارج شوم ولی فقط این را عرض کنم ما برای توسعه اوّل بدانیم چه مشکلی داریم و بعد ببینیم چگونه این مشکل را حل کنیم حتماً باید یک سری امور زیربنایی داشته باشیم از جمله آمار. در عین حال برای توسعه و اینکه دولت توی کار توسعه چه کاره است، این یک بحث سختی است دوستان. برای همین ما داریم روی ادبیّات دینی اوّلاً نگاه میکنیم ببینیم آنجا چه فرمودهاند؛ اگر معلوم شد توی ادبیات دینی گفته آقا این سه تا قطعاً مابقی مصلحت مثلاً میگویم، آن وقت دیگر باید برویم سراغ مصلحت.
باید ببینیم توی اقتصاد کشور آنجاست ولی دوستان دقّت کنید، معذرت میخواهم اینجور تعبیر به کار میبرم، لطف کنید نگاه کنید این را در نظر بگیرید که گاهی وقتها اینجاست که کار کارشناس خودش را نشان میدهد، این کار دیگر کار فقهی نیست. فقهی حداکثر میگوید دولت دو سه تا کار را که حتماً باید انجام بدهد توی ادبیات است مثلاً امنیّت، رسیدگی به فقرا فرضاً و نظارت بر جامعه مثلاً برای اینکه اموال حرام و حلال نشود. میگوییم بسیار این اموال هم در اختیارش است و مالیات بگیرد.
میگوییم میخواهیم توسعه چرا این توسعه؟ میگوید ببین مصلحت چی است. میگوید میخواهیم دولت را الکترونیکی کنیم یا غیره، آیا شما صحبت خاصی دارید؟ میگوید نه. میگوید فقط حقوق مردم مراعات شود. یک سری مسائل و اهداف کلی را بیان میکند امّا روشها و شیوهها همهاش میشود کارشناسی و البته باید نگاه کرد که این شیوه که گفته میشود ما را به آن هدف میرساند یا نه؟ این کار کارشناس میشود.
این دیگر دوستان عزیز فقیه بما أنّه فقیهٌ نمیتواند توی این زمینه نظر بدهد. مسئلهی توسعه، شما ممکن است اهداف توسعه را بیان کنید، شیوهی توسعه هم به این معنا که بگویید آقا راه حرام نرید، ربا نباشد، قبول. حالا چی باشد؟ بگو چی باشد؟ اگر گفت. مضاربه باشد، میگوییم مگر حتماً لازم است مضاربه باشد، اصلاً ما از مضاربه نمیخواهیم استفاده کنیم. میگویید اجاره باشد، میگوییم از این هم نمیخواهیم استفاده کنیم. اصلاً یک عقد جدید میخواهیم درست کنیم. یک چیزی میخواهم درست کنم که هیچ کدام از قبلیها نباشد، یک شرایط عمومی معاملات را داشته باشد و و غیره. اصلاً عقدش برای من اهمیّت درجهی دوّم است، قبل از آن این است چجوری چی باعث چی بشود. کارشناس این را باید بیان کند. بعد قالبش را ممکن است ما بریزیم توی عقد، حالا یا حقوقی یا فقهی نگاه میکنیم.
مهمترین قسمتش آن بحث آثارش است. میگوید اگر میخواهی به صنعت توسعه یافته برسی، کشورت قدرتمند شود برو روی صنایع مثلاً دانشبنیان تکیه کن. از نظر علمی میگوید، فقیه نمیگوید این را؛ چون فقیه سوال میکند به نظر شما آقای کارشناس، دقّت کنید دوستان، به نظر شما آقای کارشناس دانشبنیان ما را زودتر به توسعه میرساند یا کشاورزی زودتر ما را به توسعه میرساند یا مثلاً صنعت فولاد و اینها ما را زودتر به توسعه میرساند یا صنعت خودرو. آن مینشیند تشخیص میدهد میگوید اگر روی این تکیه گذاشتی رشد اقتصادیات اینقدر میشود. این اگر اینقدر باشد رشد اقتصادی، آثارش را میگوید. شما خود به خود اینجوری نیست که شما باید انتخاب کنی معلوم است دیگر، آقا این اینقدر اینجا میکند، این اینقدر ایجاد میکند، این اینقدر ایجاد میکند.
بله گاهی وقتها تعارضها رخ میدهد؛ یعنی شما از این شیوه عمل کنی به اینجا میرسید، ولی قبلاً هم فکر میکنم اینجا عرض کردم، عدالتی که شما دنبالش هستید رشدت بهتر نمیشود عدالت همینقدر میماند. شما فقط باید به ما بگویی الآن من کدام را ترجیح بدهم. اینجاست که ممکن است فقیه بگوید مصلحت چی است. اگر فقیه توانست بگوید کدام درجهی عدالت با کدام درجهی رشد، این خیلی خوب است. اگر فقیه این درس در واقع توی متون میتواند دربیاورد و بگوید خیلی خوب.
ولی اگر ندارد، عدالت است قبلاً هم عرض کردم عدالت همیشه مقدّم بر رشد نیست. رشد همیشه مقدّم بر عدالت نیست. درجاتی از عدالت مقدّم بر رشد است ولی درجاتی از رشد هم مقدّم بر عدالت است. تشخیص این چگونه است؟ باید تکتک این آثار دیده شود و مطرح شود همهی اینها، چون اینجا دیگر ابزار فقهی ندارد. تکتک اینها مطرح شود آثارش دیده شود. بعد سیاستگذار بر اساس دید اجتماعی که دارد آن را تشخیص بدهد که بگوید آقا الآن از این راه بروید یا الآن از آن راه بروید.
اگر یک کسی گفت این کار فقیه است باید درسش را خوانده باشد. یعنی به این معنا یعنی میگویم بسیار خوب من این را میگذارم جلوی آیت الله بروجردی، آیت الله بروجردی باید بگیرد، آیت الله بروجردی باید بگوید کدامش است. چون فقیه است دیگر، دیگر فقیه از این مبرّزتر. اگر یک کسی میآید یک چیز دیگر یک کسی میگوید این را پیداست و میگوید من هم فقیه هستم دارم اینجوری میگویم. میگوییم از کجا این را میگویی. چجوری این را درآوردی از کدام مبنای فقهی این را بیان کردی.
حالا دوستان عزیز اجازه بدهید من بیایم برای خدمت شما عرض کنم که بیایم متن نهج البلاغه را بیندازم چون بنایمان بر این بود که ما برسیم به نامهی شریف مالک اشتر. خطبهی 192 به نامهی 53. قرارمان بر این بود ما مهمترین نامهی حکومتی به یک معنا که اگر بخواهیم حسابش کنیم توی نهج البلاغه نامهی مولاست. از فرمایشات پیامبر گرامی اسلام استفاده کردیم، رسیدم به نامهی 53. البته امیرالمؤمنین چندین نامهی دیگر هم دارد که اینها در بحثهای حکومتی است ولی همینطور هم که به احتمال زیاد میدانید، این مهمترین نامه است. گرچه بعضی از نامههای دیگر هم است اگر فرصت بود میآیم عرض میکنم. ولی این مهمترین نامه است که توی یک مجموعهی هماهنگ سعی کرده این بیان شود.
برای نامهی نهج البلاغه دوستان عزیز کتابهای نامهی مالک اشتر، کتابهای زیادی ترجمه و شرح دارد. من اخیراً توی دانشگاه به مناسبت این 1400 سال حکومت امیرالمؤمنین یک ترجمه و شرح عهدنامه منتشر شد این مال آقای محمّدصالح روغنی قزوینی است، مال قرن یازدهم است. مال دوران صفویه و اینها است. عرض کنم که تحقیق آقای علی فاضلی محقّق برجسته که این کتاب را در واقع این شرح تقریباً در 580 صفحه با خیلی چیزهای مختلف فهرستها و غیره و غیره این آمده، کتاب خوبی است، فارسی هم بیان شده که البته شرح نهج البلاغة خیلی متعدّد است میتوانید دوستان عزیز نگاه کنید توی شروح نهج البلاغه هست.
مرحوم آقای محمّدتقی جعفری هم به عنوان حکمت سیاسی امام علی این را توضیح دادند توی چون هیچکدام در شرح نهج البلاغه به آنجا نرسیده بودند، این را به صورت جداگانه مطرح کردهاند. و موارد عدیدهی دیگری که توی کتابها آمده است. حالا من با اجازتان از متنش بعضی چیزها را میخوانم یک توضیح اجمالی میدهم.
بسم الله الرحمن الرحیم این نامهی مالک اشتر که حالا من توی اینجا مینوشتیم که این کی بوده و اینها دنبال یک توضیحی من برای تاریخ این خطبهها دارم توی کتابی که داشتم این کتابی که دارم خدا توفیق داد به اسم زندگی امیرمؤمنان به روایت نهج البلاغة به نظر میآید آنجا آوردهام.
جناب مالک اشتر به مصر ظاهراً توی سال 37 و اوایل سال 38 ایشان آنجا ظاهراً شهید شده و این مال آن موقع است. مال بعد از صفیّن است. بعد از صفیّن امیرالمؤمنین مالک اشتر را فرستاد توی منطقه جزیره، جزیره توی شمال عراق است توی بین منطقهی موصل تا سوریه است. آن یک منطقهی مهمّی بود و چون موصل، جای موصل و آن مناطق اهمیّت داشت، حضرت ایشان را فرستاد آنجا که آنجا را به دست بگیرد. چون تقریباً سوریه و سمت شام معاویه از آن سمت ممکن بود که شمال عراق و بیاید به سمت کوفه را دچار تعرّض کند. چون واقعاً معاویه رئیس داعش است.
اولین داعشی از نظر من همین معاویه است. عمروعاص، معاویه و همان مجموعهی که با آن بودند که قتل عامهای زیادی از سال بعد از اینکه جریان حکمیّت با آن شرایط رسید. افتاد به اینکه من به عنوان امیرالمؤمنین با آن بیعت کرد عمروعاص و شامیان با آن بیعت کردند و افتادند به تاخت و تاز در مناطق مختلف کشور و مردم را به کشتن میدادند. آن وقت چقدر آدم کشتند، چقدر آدم کشتند. یعنی آن دو سال آخر زمان امیرالمؤمنین ناامنی بسیار گسترده شد، با همهی تلاشی که ایشان کرد، همه جا و معاویه افرادش را فرستاده بود و همه را ناامن میکرد. دیگر امیرالمؤمنین آن آخرها گفت: «مَا هِیَ إلَّا الْکُوفَةُ» هیچ چیز دیگری دست ما نیست غیر از یک کوفه. مصر را آنطوری گرفت و غیره که متأسفانه مشکلات پیش آمد.
حالا نگاه کنید این نامه کاری به جهاتهایش نداریم هیچوقت هم به آن به یک معنا عمل نشد. مالک اشتر توی راه شهید شد. امّا نامه را میگویند بعضیها میگویند دست به دست میشده و به مواردش توجّه میشده. نامه این است برخی از قسمتهایش میخوانم.
«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه الصلاة و السلام) مَالِک بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» توی متن خطبه چهار تا وظیفه فرموده که علی (علیه السلام) بندهی خدا امر کرده مالک را در عهدی که به آن میفرستد، یعنی فرمان حکومتی که به آن میدهد هنگامی که او را برای مصر قرار داد، هنگامی که آن را برای مصر قرار داد، این چند تا وظیفه را بر عهدهاش گذاشته است.
یکی جبایهی خراج، یعنی خراج حکومتی را در واقع جمع کند. مالیاتهای حکومتی را جمع کند. خراج آن موقع انواع و اقسام درآمدهای دولتی بود که زمینهایی را به مردم واگذار کرده بودند، از زمان پیامبر که در برخی از جنگها یا بعضی از لشگرکشیها زمینهایی در اختیار مسلمانها قرار میگرفت، پیامبر گرامی یکی از کارهای خیلی عالیای که انجام داده بود این بود. مناطق خیبر و بنینضیر و بنیقریظه و بنیقینقاع، هر جایی که در اختیارش قرار میگرفت یا میسپرد به افراد نیازمند زمینها را یا کسانی که روی آن کار میکردند به آنها میدادند که سهم بر ازای کاری که انجام میدهند از محصول ببرند امّا سهم دولت را هم بدهند. یعنی دولت از این امکانات استفاده میکرد امّا به این نحو که در اختیار بخش خصوصی قرار میداد، بخش خصوصی خودش انجام میداد، از درآمد هزینهاش را درمیآورد مابقی را هم میداد به دولت.
همهی اینها اموال دولتی بود این زمینها. چه زمینهای مفتوحة العنوة، چه زمینهای بایر، چه زمینهای آباد، معمور باشد یا غیره، همهی اینها الآن دولت بود ولی دولت تنها چند تا ناظر قرار میداد که به موقعش برود سهم دولت را بگیرد و بردارد و بیاورد. نه کارمند استخدام میکرد نه غیره.
این جبایة خراج، خراج که در واقع حالا توی نهج البلاغه هم میآییم میخوانیم توی نامه، در واقع درآمد دولتی بود. سهم درآمدهای دولتی بود که حالا حاکم اسلامی باید آن را جمع میکرد. این یک. دو، عجیب هم این است که اوّلش هم جبایت خراج گذاشته.
دو: جهاد عدو، جنگ، امنیّت، ناامنی که اگر به وجود آمد دولت باید این را با دشمن درگیر شود. سه: استصلاح اهل. اینکه شرایط مردم به صلاح، به نیکی، به خوبی یا بگوییم بر اساس مصلحت، چون مصلحت و استصلاح و صلاح و اینها یکسان است. «عَمِلُوا الصّالِحاتِ». و عمارت بلاد. بلاد معمور باشد، آباد باشد. آبادی بلاد.
نگاه کنید چهار تا عنوان است دوستان عزیز. بعضی از جهات جهاد عدو معلوم است، جنگ با دشمن و هر کسی که دشمنی کند. این تقریباً حیطهی نظامی است. جبایهی خراج هم معلوم است که آقا باید درآمدهای دولتی را جمع کند. امّا استصلاح اهل، یک کاری باید کند که مصلحت مردم باشد یا یک کاری باید کند که باعث آبادی کشور شود. چه چیزی باعث آبادی کشور میشود، اینها یک مقداری جا دارد که تامّل شود که باز شود. ممکن است یک امری یک روزی باعث آبادی شود، یک روز باعث آبادی نباشد. توی این نامه که میآییم میخوانیم.
این چهار تا وظیفه قرار داده. اگر دولت که مالک اشتر است، همین چهار تا وظیفه را دارد و میدانید آن موقع استاندار مثل استاندار فعلی نیست که اگر تلفن بردارد آقای وزیر کشور چه میفرمایید، انجام بدهند. استاندار در واقع وقتی فرستاده میشد یک حکومتی در اختیارش بود و خودش اداره میکرد. جز موارد خاصی که حکومت میفرستاد با نامه که آقا این کار را کن یا اینکه چرا این کار را کردی، خبر رسیده مابقیاش را خودش انجام میداد. بنابراین کاملاً مثل یک کشور اداره میشد.
حالا در این نامهی شریف که حتماً حتماً دوستان با آن آشنا هستند، موارد متعدّدی به عنوان دستورات مدیریتی، دستورات اخلاقی مثلاً به جناب مالک حضرت داده تا مثلاً اینجا زیاد است که با مردم چطوری برخورد کن اگر دیدی مردم نسبت به تو مشکلی دارند، زود کاری کن که آن را پیگیری کنی. با مردم خوب باش تا خدا با تو خوب باشد. مراقب باش مثلاً.
اینها را ذکر کرده و از جمله اینجا آمده است که «وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَة عَلَى ظُلْم» هیچ چیزی بدتر از اینکه شما بر ظلم پافشاری کنی باعث نمیشود که نعمتت از بین برود و نقمت بر تو حاضر شود. «فَإِنَّ اللهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ» یعنی میشنود دعوت مضطهدین را «وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ» اینکه در واقع باز یک عنوان کلّی است که از هر گونه ظلم به هر کسی باید جلوگیری کرد، این یک مسئلهی اجتماعی است. که این یک اساس به ظاهر اقتصادی ندارد ولی به اقتصاد هم ارتباط دارد. این هم دو. دو مورد.
مورد بعدی، این نکته، یک نکتهی مهمّی است. فرموده: «وَلْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّةِ» کاری که میخواهی انجام دهی، بهترین کارها این است که به حق نزدیک باشد «أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ» یعنی در حق بودن متعادل باشد و به یک معنا حق باشد. در عدالت بیشترین افراد را بگیرد و عمومیتر باشد و باعث شود که بیشتر رضایت مردم را جمع کند. کاری کن که عموم مردم رضایت داشته باشند، این بهترین کار است.
«فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ» اگر مردم ناراحت باشند، این دشمنی مردم با رضایت خاصّه در واقع دارد اجحاف صورت میگیرد. «وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ» امّا اگر مردم راضی باشند و خاصّه ناراضی باشد این قابل پوشش است و قابل جبران است. این را اینجا ذکر کرده است که خلاصه شما تلاش کن که رضایت مردم را هم داشته باشی.
بنابراین از این برداشت میشود کارهایی که دولت میخواهد توی زمینهی اقتصاد انجام دهد، این سه تا خصوصیّت، اوّل به حق نزدیک باشد، در عدالت عمومیتر باشد و رضایت مردم را هم جلب کند. این را هم میتوانیم به عنوان ملاکی قرار دهیم. دوستان نگاه کنید این را که وقتی نگاه میکنید مردم مثلاً گاهی وقتها ممکن است از یک روشی خوششان بیاید، از یک روشی بدشان بیاید، اینجاست که باید به انتخاب آنها بها داد، ولی این لزوماً درست نمیکند.
ممکن است یک روزی بگویند آقا بازار بورس را گسترش بده، ممکن است یک روز بگویند آقا نظارت را شدیدتر کن، یک روز بگویند خصوصیسازی نکن. اگر نصّ خاصی نداریم، کاری کن که از نظر حقیقت اوسط باشد یعنی متعادل باشد، کاری کن که رضایت مردم را جلب کرده باشی، کاری کن که به عدالت، حقوق بیشتری از مردم را در واقع دارد اعمال میکند. «أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ» یعنی این. این مسئله را اینجا ذکر کرده. این هم یک مسئله بود.
حالا یک عبارتی اینجا دارد که من تا میرسم بحثهای اقتصادی میخواهم کلش را مرور کنیم با هم دوستان عزیز. ببینیم واقعاً چه مقدار اینجا بحثهای اقتصادی دارد. یکی از چیزهایی که اینجا نوشتم این است که «وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَتَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِمْ» کاری کن که اگر میخواهی راع، یعنی حاکم با رعیت حسن ظن بخواهد پیدا شود، یک کاری کن که تا میشود به آنها احسان کنی. کاری کن که هزینههای آنها را کم کنی. «وَ تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» وادارشان نکنی به کاری که خوششان نمیآید. «فَلْيَکُنْ مِنْکَ فِي ذَلِکَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِکَ» این باعث میشود مردم با تو خوب باشند. «فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِيلاً» این باعث میشود روحیهی مردم با تو هماهنگ میشود، دردها را برطرف میکند. این خیلی خوب است.
بعد توی اینجا یک توضیحی دادند که خلاصه شما سعی کن با مردم، این یک جنبهی اجتماعی دارد ولی ممکن است توی رفتارهای اقتصادی هم تاثیرگذار باشد. مثلاً ممکن است همین کاری که دارند انجام میدهند میگویند ما میخواهیم مجوّز کسب و کار را آزاد کنیم. این خیلی خوب است. یعنی راحت بدهیم به شرطها و شروطها که نظارتت جدّی جدّی باشد. عزیزان این مثل خصوصیسازی نشود. خصوصیسازی کنیم بعد رهایش کنیم. مجوّز بدهی بعد نظارت نکنی بهتر است که مجوّز ندهی.
امّا اگر نظارتت تام و تمام است اشکال ندارد به افراد بگو آقا جز در مورد غذا و امور بهداشتی که اینها خیلی خطرناکاند، کالاهای دیگر میخواهید تولید کنید میز، صندلی، فلان، فلان، هر چی میخواهید تولید کنید. مردم خودشان تشخیص میدهند که این خوب است یا بد است. البته باید این فرد کجاست، یک اطلاع بدهد من فلان جا، فلان جا، فلان جا دارم میز تولید میکنم، صندلی تولید میکنم، آینه تولید میکنم. اینها چیزهایی نیست که با خوردن ارتباط پیدا کند یا بخواهد به عنوان دارو استفاده کنیم که جان مردم سریعاً در خطر باشد، پس بنابراین اینطور میشود ولی نظارت باید باشد. اینها را یک مسئله.
یک نکتهی دیگر که حضرت اینجا فرمودند: «وَ لَاتَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْاُمَّةِ وَاجْتَمَعَتْ بِهَا الْاُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ» یک کار خوب و شایستهای که یک کسی انجام داده، حالا قبلیها انجام داده باشند، هر کس، این قاعده است، سنّت صالحهای که افراد این امّت انجام دادند، الفت با آن شکل گرفته، یعنی باعث شده که مردم بر اساس این سیاست یا این عملی که انجام شده مهربانی نسبت به همدیگر پیدا کنند، رعیت بر اساس او به مصلحت کشیده شده، میگفت استصلاح اهل، اینجا نگاه کنید کلمهی صلح اینجا میآید، آنها را از بین نبر. دورهی شاه بوده کارش خوب بوده یا دورهی غیر شاه، کار خوب است استفاده کن، کار بد است دورهی شاه بوده یا دورهی غیر شاه بگذار کنار.
«وَ لَاتُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْء مِنْ مَاضِي تِلْکَ السُّنَنِ» چیزی ایجاد نکن که بخواهی آن قبلیها را از بین ببری. هان. مثلاً میگویم، حالا مثلاً میگویم اگر عید نوروز میان مردم یک جایگاهی دارد شما حتماً باید بیایید یک عید دیگر درست کنی، بزرگش کنی که این را از بین ببری. نه چه کارش داری، مگر چه بدی برای ما دارد، بذار انجام بدهیم.
خدا رحمت کند آقای قدیری من یک بار از آن سوال کردم خدمتشان رسیدیم گفتم آقای قدیری گفت بله. خدا رحمت کند امام را. گفتم امام نوروز و اینها چطوری بود؟ گفت نگاه کن روز عید نوروز تا آنجایی که اگر اشتباه نکنم، آن امام توی نجف هم که بود، آن روز فکر میکنم میگفت تعطیل میکردیم. این را الآن شک و شبهه برایم پیش آمد که تعطیل بود آن روز. ولی بعدش که امام میآمد پیدا بود که سال نو شده، امام مثلاً به قول معروف شیک و پیک درس داده و یک جوری است. این پیدا بود. یعنی امام به این مسئلهی عید نوروز وقعی مینهاد، بها میداد. حالا اوایل انقلاب به ما میگفتند یعنی چی، عید نوروز چی است، یک جوری به ما میگفتند. ولی بعد فهمیدیم این بد که نیست بگذار مردم شاد باشند، شادیشان هم که حرام نیست. مراقب آنها هم باشیم که حرام نباشد.
«فَيَکُونَ الْاَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا» چیزی که درست شده خوب است، هر چی بگذار بماند. «وَ الْوِزْرُ عَلَيْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا» تو اگر سنّت قبلیها را از بین ببری، گناهش به تو است. مردم که زیر بارت نمیروند. مردم حتّی نگاه کنید دیدید توی روز عاشورا سنّت این را دارند این را برای خودشان. روز عاشورا بوده البته دو سال دیگر را نگاه کنید دوباره میشود. چند سال پیش شده بود. آن سال ما همهاش میگفتیم امیدواریم تلویزیون کاری به مردم نداشته باشد. حالا چند سال دیگر میشود ماه رمضان بعدش میشود چیز. گفتم با مردم کاری نداشته باشد. اتفاقاً آن سال یکی از سالها بود، تلویزیون در مورد اینکه آقا شما عید و عاشورا است هیچی نگفت. عزاداریهایی توی کشور توی آن ایّام انجام شد جزء بالاترین و بهترین عزاداریها بود. مردم توی خیابان، عید نوروز بود، سیاه، عزاداری، به هم که میرسیدند میگفتند سال نو مبارک.
یک سال بود که من یادم است از آن طرف دست میدادند روبوسی میکردند میگفتند لعنت بر یزید. گفتم عجب چه جالب است اینها. گفت هر دو تایش است. یعنی سال نو را تبریک میگوییم امّا برای چیز لعنت به یزید میکردند. یعنی وقتی میرسیدند سلام و علیک میکردند، سال نو مبارک میگفتند، صد سال به این سالها، میگفتند لعنت بر یزید. شما نگاه کن مردم چطوری این را جمعش میکنند. عزاداری هم شرکت میکردند، خانهی همدیگر هم میرفتند.
حالا ممکن بود به خاطر محرّم مثلاً ساز و آواز که نمیگذاشتند بندههای خدا مردم. مثلاً نوع شیرینی و پذیراییشان هم یک ذرّه متفاوت بود ممکن بود شود. رنگش را مثلاً قهوهای میکردند. مثلاً میگویم. خیلی چیز جالبی بود. من آن سال خیلی برایم جالب بود. حالا شما نگاه کنید ماه رمضان و دو سال بعد شهادت مولا توی عید نوروز میخورد ببینید چطوری درمیآید. حالا امسال پانزدهم است دیگر، سال بعد میشود چهارم عید، دو سال بعد دیگر میخورد به کلاً ماه رمضان میافتد توی عید. این هم یک مسئله. البته اینها بعضیهایش اقتصادی نیست ولی عناوینی است که روی اقتصاد اثر دارد. یعنی اگر ما به عنوان مثال میگویم یک کاری، حالا فرض میکنیم یک کاری دولت حتّی شاه انجام داده توی زمینهی اقتصادی ولی خوب بوده نباید آن را از بین ببریم. اگر چیزی خوب بوده نباید از بین برود.
یک چیزی اینجا ذکر کرده است دوستان نگاه کنید گفته «وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ» ببین چه چیزی برای شهرت خوب است برو با اهل دانش صحبت کن. با حکما و اینها هی بررسی و اینها کن که ببین چطوری این کار را انجام بدهم. «وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ» وَاعْلَمْ حالا اینجا، این هم یک مسئله است دوستان. چیزهایی را که باعث میشود مردم پایدار باشند آن را اقامه کن. و اگر احیاناً مردم قبلاً بر اساس این عمل کردند و یک چیز خوبی بوده شما هم سعی کن.
استفاده از اندیشمندان جامعه، نخبگان جامعه استفاده کنیم. البته اینجوری نشود که ما اندیشمندان را جمع کنیم بگوییم نظرتان را بدهید. بعد اینها نظراتشان را بدهند بعد بگوییم ما که نفهمیدیم شما چی گفتید. بروید ما همان کار خودمان را میکنیم. این چطور است؟! مثلاً من یادم است یکی از رؤسای جمهور هفتاد تا از این اقتصاددانان را جمع کرده بود سر قضیهی قیمت نفتها، سر قضیهی قیمت نفتها هم بود، سر قضیهی پول نفت هم بود که امیدوارم امسال دوباره پول نفت اگر زیاد شد، انشاء الله که حالا زیاد شود، هر چی میخواهند خرجش نکنند مثل آن دورهی قبل از بین نرود. خیلیهایش چیز شد. متأسفانه هیچ وقت هم درست و حسابی کسی بررسی نکرد چی شد آخر. همهی اقتصاددانان را جمع کرد تقریباً به اتفاق، تقریباً یا اکثراً گفتند آقا ورود پول نفت به این صورت گسترده در اقتصاد ایران دچار مشکل میشود.
رئیس جمهور محترم میگفت پس من با این پولها چه کار کنم؟ این پولها را که نمیتوانم کنار بگذارم میخواهم برای مردم خرج کنم. هر چی میگفتند آقا این باید آرام آرام جلسه که تمام شد، گفتند آقا چی شد کار ما جلسهای که داشتیم و صحبت کردند ولی ما قانع نشدیم. قانع نشدید شما که، آخر آن کسی که مثلاً تخصّص اقتصاد دارد، نمیشود که پزشک دربارهی کرونا یک حرفی بزند بعد بگوییم من سیاستمدار هستم من متوجّه نمیشوم. ممکن است متوجّه نشوی، اشکال ندارد. شما باید به این اعتماد کنی دیگر با این چیزی که هست. این «مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ» یک نکته است. از این بگذریم.
امّا یک نکته اینجا من میخواهم دوستان عزیز این را پیگیری کنند این چیزهایی که الآن ما داریم توی این نامه میخوانیم، نامهی حکومتی، اینها مبتنی بر فقه است؟ مبتنی بر معارف است؟ درس اینها کجا گفته میشود؟ توی کدام باب گفته میشود؟ که علی (علیه الصلاة و السلام) الآن این کارها را دارد انجام میدهد. از یک جایی گرفته است.
من عرضم بر این است حالا این حرفی که میزنم ممکن است از آن، آیا فقیه ولایت دارد یا فقیه وقتی میگویند ولایت فقیه این فقه به معنای فهم دین است، نه علم فقه در مقابل علم کلام. ولایت فقیه که گفته میشود فقط یک مجتهد والا مقام محترم که میتواند فتوا بدهد فقط ملاک نیست. بلکه جامعه را باید بشناسد به قول معروف مسائلی که کلام و اعتقادات است، اخلاق را باید بشناسد اینها را باید بداند، چطور اینها تاثیر در جامعه میگذارد؟
نگاه کنید علی (علیه السلام) چطوری دارد به مالک میگوید. حکم شرعی که نمیگوید، واجب است این کار را کنی، واجب است این کار را کنی، مستحب است این کار را کنی، بعد آن چیزهایی که واجب و مستحب است مواردی است که برای اجتماع مفید واقع میشود، آثار مثبت توی جامعه ایجاد میکند. آیا علی (علیه الصلاة و السلام) که ما میگوییم ولایت فقیه به ولایت پیامبر و ولایت امیرالمؤمنین میخورد در واقع حد نهاییاش آنجاست دیگر، به آنجا میخورد. خود امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) فرمانهای حکومتیاش چطوری بوده؟ چه بحثهایی داشته؟
این مواردی که دارد گفته میشود اینها توی کدام کتاب فقهی ما میخوانیم. آیا ما توی کتابهای فقهی اینجوری میخوانیم؟ ما توی کتابهای تحریرالوسیلة حتّی یکی مثل امام، میخواهم بگویم فقه یک امریست، فقه بما هو فقه یک امریست، ولایت فقیه که گفته میشود، نه فقه بما هو فقه است، فقه به این عنوان که اسلام شناس است. آن وقت توی اسلام شناس این آدم باید توانایی مباحث کلامی را بلد باشد، اخلاق بلد باشد، مباحث اجتماعی را بلد باشد، مباحث تاریخی را باید بلد باشد، خیلی از این مسائل را باید بلد باشد، فقه هم باید بلد باشد. فقه یکی از ارکان این است.
من هر چی فکر میکنم میگویم ما برای حکومت یک چیزی مثل نامهی مالک اشتر میخواهیم. ما مثل نامهی مالک اشتر میخواهیم. این را چه کسی مشابه این میتواند بنویسد، نه در این حدّ آن مولا علی (علیه السلام) است، نه در این حدّ. ولی وقتی به مسائل جامعه برخورد میکند، گاه حکم شرعی در آن است، گاه مسئلهی اخلاقی در آن است، گاهی یک مسئلهی اجتماعی در آن است، گاهی یک مسئلهی سیاسی در آن است، انواع اینها است.
فقیه بما هو فقیه سیاستمدار نیست، فقه به معنای مصطلح خودمان. فقیه بما هو فقیه نمیتواند ولایت داشته باشد. این ولایت یعنی مصلحت جامعه را تشخیص بدهد. امام خمینی خدا رحمتش کند توی آن نامهی، توی آن بیانهای که برای قطعنامه داد گفت مجتهد امروزه باید این چیزی که ایشان گفته مجتهد باید یک طوری باشد که اگر بردنش توی یک کشور غیر اسلامی بتواند آنجا را اداره کند. آن وقت بر اساس مصلحت آن را اجرا کند، انتخاب کند و اداره کند.
فقیهی که تمام توانش این احکام را فقط بلد است. یعنی احکام را استنباط میکند. مسائل اخلاقی هم استباط کرده؟ مسائل اجتماعی هم استباط کرده؟ اینها میتوانند توی فقه، حالا اسمش را بگذاریم فقه نظام، من میگویم اسلام شناسی مثل آن «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» آن آیهی شریفه، آن در واقع فقه بما أنّه فقه این را مطرح میکند.
پس حالا دوستان نگاه کنید این را روی آن فکر کنید ببینید توی این نامهی مالک اشتر چه چیزهایی اینجا بیان شده. ما رسیدیم به این عبارت، این عبارت از اینجا به بعد که توی این چهار پنج دقیقه من چند تا نکتهاش را بگویم دوستان روی آن فکر کنید.
علی (علیه السلام) فرموده: «وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَيَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض وَ لاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض» چند تا طبقه در نامهی مالک اشتر اینجا آمده است حضرت توضیح داده است و گفته اینها هفت طبقه هستند. یکی مثلاً «جُنُودُ اللهِ» یعنی سپاهیان و لشکریان و ارتشیان. یکی «کُتَّابُ» یعنی نویسندگان عامّه و خاصّه. یعنی هم قراردادهای خصوصی را مینویسند، هم فرمانهای دولتی را مینویسند، همه. این دو تا. «قُضَاةُ الْعَدْلِ» سه تا. «عُمَّالُ الْاِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ» عاملین حکومت یا برای اینکه کارها ردیف شود و اینها انجام میدهند. بعداً میآییم روی آن صحبت میکنیم. این تا حالا چند تا؟ این چهار تا. «أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ» اهل خراج و جزیه، چه مسلمان و چه غیر مسلمان. این هم پنج تا. «التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ» که اینها تولیدکنندگان و اینها هستند. شش تا. «الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ» این هفت تا. حالا اگر علی (علیه الصلاة و السلام) امروز اینجا بود، آیا طبقات همچنان همین هفتتاست یا غیر از اینها هم است. نوع اینها خیلی عام و شامل است روی آن یک کم فکر کنید.
آیا تجّار و اهل صناعات مثلاً غیر از اینها مثلاً وجود ندارد، ما توی این طبقهبندیهایی که الآن در نظام آموزشیمان داریم مثلاً یک طبقه داریم معلّمانند. این معلّمها اینجا کجایند؟ معلّمها اینجا هیچی نیستند. اساتید دانشگاه، حوزه، فلان کجایند اینها؟ آیا آنها طبقات جامعه نیستند، آنها هم طبقات جامعهاند قاعدتاً. همان طوری که لشکریان و اینها هستند، دولتیها هستند. «کُتَّابُ» این کتّاب یعنی نویسندگان قراردادها، این غیر از سیستم آموزشی است. سیستم بهداشت الآن سیستم بهداشت ببینید چه سنگین وجود دارد. آیا آنها تجّار هستند؟ نه. آیا آنها اهل صناعات هستند؟ نه. این چون اهل صناعات هستند حالا در آن توضیح میآید.
نگاه کنید یکی از مسائل این است. امام دارد جامعهی مصر یا جامعهی کوفه یا جامعهی مسلمانها را دارد نگاه میکند، رعیّت و مردم را دارد طبقهبندی و دستهبندی میکند در عین حال و میگویند اینها نیازمند همدیگر هستند. ما ممکن است امروز به ناچار بگوییم که الآن طبقات بیشتر شده، متفاوت شده، پس این قسمت دوستان این قسمت نامهی مالک اشتر اگر خواستیم امروز از آن استفاده کنیم باید متناسبسازی کنیم. تناسبش را با امروزه لحاظ کنیم و ممکن است یک جور تقسیمبندی، اگر بتوانیم برویم در درون این مطلب که بعداً توضیحهایش میآید، ملاک این تقسیمبندی چی بوده، شاید بتوانیم از آن استفاده کنیم برای امروزمان هم ملاکبندی کنیم.
در عین حال برای خودش آن زمان عالی بوده، یعنی مثل یک جامعهشناس درجهی یک کل جامعه را دارد میبیند، اینکه میگویم ولی فقیه بما أنّه فقیه، آیا این فقه است؟ فقه مصطلح است ما اصلاً توی کتابهای فقهی اینها را میخوانیم. یا اینکه نه الآن علی (علیه السلام) توی اینجا که دارند فرمان حکومتی میدهد که ولی فقیه باید اینجوری باید باشد، جامعه را در نظر میگیرد، طبقات جامعه را در نظر میگیرد، وظایف آنها را لحاظ میکند و برای هر کدام از آنها یک وظیفهای یا یک کاری را اختصاص میدهد. این را دوستان در نظر بگیرند.
ما انشاء الله اگر عمری بود جلسهی بعد این بحث را ادامه میدهیم. عذرخواهی میکنم.
خیلی ممنون.
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.