جلسه نهم سال ۱۴۰۰ درس خارج فقه پول و بانک + فایل جلسه
شنبه, 13 آذر 1400 10:22 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس خارج فقه پول و بانکداری استاد مصباحی مقدم 665

جلسه نهم درس خارج فقه استاد مصباحی مقدم در موضوع فقه پول و بانک در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

بسم الله الرحمن الرحیم
درس خارج فقه پول و بانک جلسه نهم
شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۰
الحمد لله رب العالمین
و صل الله علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا ابوالقاسم مصطفی محمد. و علی أهل بیته الطیبین و الطاهرین لا سیما مولانا بقیة الله فی الأرضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.


قبل از این که وارد بحث بشوم به مناسبت دهم آذر سالروز شهادت شهید مدرس رضوان الله تعالی علیه و روز مجلس یک اشاره‌ای بکنم. بعد وارد بحث بشوم.
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه مدرس را الگو برای مجلس می‌دانستند و می‌فرمودند نماینده باید مثل مدرس باشد. یک بعد شخصیت مدرس بُعد روحانی او است. بالاخره ایشان جزء پنج فقیهی بود که از سوی مراجع نجف معرفی شدند برای حضور در مجلس بر اساس متمم قانون اساسی مشروطیت که با تأیید آنها مصوبات مجلس قانونی می‌شد و رسمیت پیدا می‌کرد. علاوه بر اینکه شهید مدرس کاندیدای نمایندگی شد و از تهران رأی آورد و انصافا به گونه‌ای شد که آن دوره دوره‌ی مثال زدنی شده است در تاریخ مجلس شورای ملی. مدرس ویژگی‌هایی داشت، ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری.
از ویژگی‌های شخصیتی شهید مدرس این بود که در برابر خداوند عبد مخلص بود و از این عبد مخلص بودنش سایر مسائل برخاسته است و نشأت گرفته است. همان طور که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه عبد مخلص خداوند بود و از این عبودیت است که به جاهای دیگر رسیده اند، و به عزت رسیده اند.
ثانیا شهید مدرس ساده زیست بود. به غایت ساده زیست، به طوری که لباس ایشان از کرباس بود، آن هم تولید داخل ایران. و به این تا آخر عمر مقید بود.
ثالثا شخصیتی نترس بود. خیلی‌ها از رضاخان قلدر می‌ترسیدند و حساب می‌بردند. ظاهرا مرحوم ملک الشعرای بهار یک بیتی دارد که برای تغییر یک ماده از قانون اساسی دوران مشروطیت -عین عبارتش من یادم نیست. جست و جو کنید برای شما به دست بیاید- می‌گوید وقتی تشرهای رضا خان را شنیدند نود رأی موافق آفریدند. یعنی این طوری شد. می‌ترسیدند. ولی شهید مدرس از او واهمه نداشت چرا که انسان از جان گذشته‌ای بود. این خاطره معروف است نقل می‌کنند در مورد مدرس که رضا خان یک روز در کریدورهای مجلس چشمش می‌افتد به مدرس، جلوی ایشان را می‌گیرد و فشار می‌دهد به دیوار. می‌گوید سید از جان من چه می‌خواهی؟ ایشان در همان حالت با لهجه اصفهانی خودش می‌گوید می‌خواهم که تو نباشی. و نطق مدرس، نطقی بود که مجلس را تحت تأثیر قرار می‌داد. همواره چنین بود. وقتی مدرس در مقابل اولتیماتوم روس آن نطق را کرد، که روسها اولتیاماتوم داده بودند که مجلس یا تصویب می‌کند خواسته آنها را یا اگر تصویب نکرد اشغال می‌کنند تهران را، گفت چرا ما باید صبر کنیم بیاییم ما را بکشند -تقریبا به این معنا- از ترس مرگ خودکشی کنیم. نه؛ می‌ایستیم هر چه شد شد. که برعکس شد، روسها عقب نشستند.
اینهایی که ما داریم می‌گویم برای این است که اگر مجلس می‌خواهیم، مجلس نمایندگانش باید این طور باشند. ولااقل غلبه با چنین نمایندگانی باشد. ایشان نخبه و اهل نظر بود. و نظراتش را که می‌گفت به صورت بسیار روشن و قاطع بود. جالب بود در یکی از صحنه‌ها می‌گوید اگر کسی به مرزهای ایران حمله کند ما اول او را می‌کشیم، بعد نگاه می‌کنیم ببینیم ختنه کرده است یا نیست. اگر ختنه کرده بود آن موقت غلسش هم می‌دهیم، دفنش هم می‌کنیم. یعنی حتی مسلمان مقید و ملتزم هم اگر به مرزهای ایران حمله کرد ما هیج ابایی نداریم. این آن عِرق صیانت از کشور در مقابل تجاوز است. و نماینده‌ای که مدرس وار باید به میدان بیاید باید اهل نظر باشد. افرادی در مجلس وارد بشوند و در مسائلی که مطرح می‌شود اهل نظر نباشند، وجودشان لایثمن و لا یغنی من جوع باشد‌، فایده‌ای ندارد. اثری ندارد. برای رأی دادن به یمین و یسار خودشان توجه می‌کنند که چه چیز رأی بدهند. مردم تو را به عنوان نماینده خود فرستاده اند که تو صاحب رأی هستی، رأی بدهی، نه این که تو از دیگران استفسار کنی که چه رأیی بدهم. و نماینده مجلس باید در صدد احقاق حقوق ملت در مقابل قدرت باشد. بالاخره قبول کنیم ما تفکیک قوا داریم. نماینده مردم باید نماینده مردم باشد. باید از حقوق مردم در مقابل قدرت حاکم دفاع کند. آن جایی که درست می‌روند تأییدشان کند، کمکشان کند، حمایتشان کند. آن جایی که کج می‌روند قویاً مقابلشان بایستد، اعتراض کند. اگر چنین رفتاری اتفاق بیفتد مردم به خیابان نمی‌آیند و شورش نمی‌کنند. و ارتباطش را نماینده با مردم برقرار کند. بین خودش و مردم حائل قائل نباشد. مردم احساس کنند این از خودشان است. از جنس خودشان است. البته خیلی می‌توان در مورد مدرس سخن گفت و در مورد الگوی ایشان برای نمایندگی مجلس سخن گفت‌ ولی به همین مقدار بسنده کنیم و آغاز بحث امروز و وارد بحث بشویم. صلواتی ختم کنید.
ادامه بحث درس گذشته
بحثمان درباره رفتاری بود که بدهکاران در مقام ادای بدهی خودشان ممکن است آن رفتار را از خودشان بروز بدهند. یکی آن بود که سر موقع به وعده عمل کنند و بدهی‌هایشان را بپردازند. خب این بهترین است و روایات ما هم همین را توصیه می‌کند. تأکید دارد که بدهی خودتان را به موقع بدهید. و مبادا بنابراین بگذارید که بدهی تان را ندهید. که اگر کسی بنا را بر این بگذارد که بدهی اش را ندهد تعبیر به این شد که خائن است و به منزله سارق است و به منزله عادیّ است. کسی که دارد دشمنی می‌کند، اعتداء می‌کند. یک رفتار می‌تواند این باشد که طرف واقعا بنا را بر این گذاشته است که نپردازد یا با تأخیر بپردازد. اینجا استفاده کردیم از روایات که «لیُّ واجد، یحل عرضه و عقوبته». یعنی دارا است، دارد. نادار نیست، ناتوان نیست، قدرت لازم را دارد اما تأخیر می‌کند. این موجب حلیت عرضش و حلیت عقوبتش می‌شود. عرض از طرف طلبکار می‌تواند به تاراج گذاشته شود و عقوبتش کار حاکم است. که حاکم وظیفه دارد در مقابل ممتنع از ادای حقوق، او را تأدیب کند، او را تعذیب کند. و در مورد این ما مفصل حرف داریم. یک رفتار ممکن است این باشد که بدهکار از ادای بدهی خودداری می‌کند اما به دلیل إعسار. دچار إعسار شده است، معسر شده است. خب اینجا که معسر شده است آیه شریفه قرآن فرمان الهی را بیان می‌کند که «فنظرة إلی میسرة». به او مهلت بدهید تا توانا بشود. اگر امید و انتظاری هست که با مهلت دادن به نتیجه برسد، طی یک زمان قابل قبولی بدهی پرداخت بشود فبها و نعمت. طرف برود کار کند، تلاش کند. یا مثلا انتظار فروش ملکی را دارد، آن ملکش را دارد. یا انتظار ورود یک مال التجاره‌ای را دارد. بسیار خوب، صبر کنیم تا مال التجاره اش را بیاورد بفروشد به ما بدهد. یک وقت هست نه؛ اگر هم حالت انتظاری باشد چیزی از ناحیه او به طلبکار عائد نمی‌شود. اینجا تکلیف چیست؟ روایات ما حکایت از این می‌کند که این معنای «فنظرة إلی میسرة»، این هست که مهلت بدهد «حتی یبلغ الامام». تا خبر این بدهی به امام برسد و از محل سهم غارمین در زکات آن را ادا کند. در صورتی که این بدهی برای امر حلالی ایجاد شده است، نه برای مصرف حرام. یک احتمال هم این است که نه؛ نکول به خاطر گردن کلفتی است. به خاطر این است که طرف نمی‌خواهد حق دیگران را بدهد. اینجا آن جایی است که جای به کارگیری عقوبت است. این عقوبت، عقوبت بدنی باشد، تعزیر؛ می‌تواند این عقوبت، عقوبت مالی باشد. ما یک خلاصه‌ای از این موضوع اشاره کردیم ولی تفصیل این است‌. داشتیم روایاتی را می‌خواندیم که مربوط به امهال معسر بود. هفت روایت بود. هفت روایت را هم خواندیم و خلاصه اش را خواندیم که مسلمان نباید بدهکار معسر را برای مطالبه دین تحت فشار قرار بدهد، مهلت دادن به بدهکار معسر نزد خدا اجر عظیمی دارد به طوری که در قیامت خداوند او را در سایه‌ی عرش خودش در مقابل آفتاب قیامت حفاظت می‌کند و پناه می‌دهد، مهلت بدهکار معسر تا زمانی است که او بر ادای بدهی توانا بشود، این مهلت را خداوند به معسر داده است که مالک اصلی مال است. و آنچه در روایات بالا آمده است که طلبکار به بدهکار معسر مهلت بدهد تا او قدرت بر ادای دین پیدا کند. اما در صورتی که امکان پرداخت نداشته باشد در آینده نه چندان دور در اینجا چه باید کرد؟ در اینجا روایات می‌گوید بر عهده امام است. ما روایاتی که در این باره است اشاره کنیم. نظر من این مسئله‌ای است که در نظام ما و کشور ما کاملا مورد غفلت قرار گرفته است. ریشه اش هم این است که زکات مورد غفلت قرار گرفته است. الان زکات در نظام ما چه جایگاهی دارد؟ به حاشیه رانده شده است. در مورد زکات بنده یک مقاله‌ای دارم. دوستان جست و جو کنند این مقاله را در بیاورند. از طریق اینترنت قابل دریافت است. نگاه حکومتی به زکات است‌. یک مطالعه کردم اقوال فقها را از صدر اول تا حال حاضر. و یک نگاه به آیات شریفه قرآن در مورد زکات، یک نگاه هم به روایات منقول از رسول گرامی اسلام و ائمه هداة المهدیین، در مورد زکات به جزم رسیدم که زکات امر حکومتی است نه یک امر فردی. ولی اتفاقی که در تاریخ اسلام و تشیع و اهل بیت عصمت و طهارت رخ داده است یک تغییری پدید آمده است، یک تحولی پدید آمده است که زکات امر حکومتی، تبدیل شده است به امر شخصی.
‌دانش‌پژوه: چون حکومت دست اهل بیت نبوده است؟
استاد: احستنم. شما می‌بینید خداوند تبارک و تعالی در قرآن سوره توبه به پیامبر می‌فرماید: «خذ من اموالهم صدقة». از اموال آنان زکات را بگیر. امر به اخذ زکات خیلی روشن است. یعنی این نیست که مردم زکاتشان را بدهند. نه؛ زکات را از آنها بگیر. «تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم». و علاوه بر این آیه شریفه زکات «انما الصدقات للفقراء و المساکین»، بعد از فقرا و مساکین می‌گوید: «و العاملین علیها». این نشانه بسیار روشنی است بر این که می‌باید زکات سازمان داشته باشد، عاملین می‌خواهد. این عاملین به صورت خودکار و خودجوش پدید نمی‌آیند. همه فقها در گذشته ما گفته اند که این عالمین السُعاة المنسوبین من قبل الامام هستند‌. اینها سُعات هستند، ساعیان هستند که از ناحیه امام منسوب می‌شوند برای اخذ زکات. اخذ زکات، نگهداری زکات، ایصالش به موارد مصرف. پس یک سازمان می‌خواهد. این سازمان نفراتی را لازم دارد. این نفرات هزینه‌هایی دارند. هزینه زکات از خود زکات است‌. و البته طبعا چه قدر بدهیم به عاملین؟ فرمود: «ذاک إلی الامام». امام تعیین می‌کند که چه مقدار به سعات و عاملین داده بشود. جبات، سعات، عاملین، این واژه‌ها به کار برده شده است. پس اگر زکات یک امر حکومتی است و‌ باید در اختیار حکومت عمل بشود چه اتفاقی افتاده است؟ اتفاق روشن است. در عصر ائمه (علیهم السلام) خلفای جور حاکم بوده‌ اند. آنها زکات را مالیاتی در اختیار خودشان می‌دانستند. اگر ائمه هدات المهدیین سازمانی ایجاد می‌کردند، شبکه‌ای برقرار می‌کردند برای اخذ زکات بلافاصله انگشت اتهام متوجه آنها بود که‌ شما می‌خواهید حکومت را به دست بگیرد؟ این امر مربوط به حاکم است. اصلا عٌشر و عٌشّار و اینها که در روایات آمده است و مورد طعن قرار گرفته است ناشی از این است. اینها مأموران حکومت بودند برای اخذ زکات و برای اخذ خراج و امثال اینها. و چه جایگاهی برای آنها مطرح شده است؟ آنها در آتش دوزخ جایگاهشان در کنار الخمر و محتکر است. سه طایفه در بدترین جای جهنم. یکی از آنها عشّار است. البته ای بسا به دلیل این که بسنده نمی‌کردند به گرفتن آن چه که باید بگیرند چه خراج، چه در زکات و سهمی برای خودشان بر می‌داشتند. در روایت دارد که پیامبر کسی را فرستادند برای جمع آوری مالی. وقتی برگشت دو تا کیسه گذاشت. یک کیسه بزرگ بود، گفت این مال شما است. یک کیسه کوچک هم بود، گفت این هم مال من است. حضرت آن کیسه کوچک را گذاشتند کنار کیسه بزرگ. فرمود برو خانه‌ی بابایت بنشین تا‌ برایت بیاورند. بعد هم حضرت بلافاصله رفتند به منبر. نقل روایت این است که حضرت عبای خود را می‌کشیدند وقتی‌ داشتند می‌رفتند. یعنی با این عجله. فرمودند چه می‌شود من یکی از شما را می‌فرستم که برود از جایی اموالی را جمع آوری کند، وقتی آمده است می‌گوید این مال شما، این مال من؟ چرا نمی‌نشیند خانه پدرش تا برایش مال بیاورند؟ این رفتار در میان عشّاران بوده است. از این بابت هم مورد ملامت و طعن قرار گرفته‌ اند. ولی اصل این که در خدمت قدرت بوده اند برای گرفتن زکات و خراج از نظر ائمه هدات المهدیین مطعون بوده‌ اند. طعن شده است به آنها. حرف این است پس خلفای جور زکات را امر خودشان می‌دانستند، در اختیار خودشان می‌دانستند. و البته در نقطه مقابلش در مورد‌ خمس چنین اتفاقی نیافتاده است. چرا؟ چون آنها مدعی خمس نبوده‌ اند. خمس را فقه اهل سنت منحصر می‌کردند به خمس ناشی از جهاد و خب جهاد در اختیار خود حاکمیت است. وقتی حاکمیت جهاد ایجاد می‌کند، جهاد انجام می‌دهد منابعی که به عنوان غنیمت به دست می‌آید خودش دارد توزیع می‌کند، تقسیم می‌کند، سهم خودش را هم بر می‌دارد. یا احیانا بعضی از فقهای اهل سنت فتواهایشان در مورد خمس هم هست مثل ابوحنیفه ولی دیگر فراتر از این نمی‌رود. خمس ارباح مکاسب اصلا در عصر صادقین (علیهما السلام) مطرح می‌شود و اوج می‌گیرد و بسط پیدا می‌کند. به هر حال وقتی سؤال می‌شود از ائمه هداة المهدیین که آیا زکاتم را بیاورم پیش شما؟ فرمود خودتان بدهید. «إعط لاهل ولایتک». زکاتت را بده به اهل ولایتت. آنهایی که اهل ولایت هستند. مراد از ولایت، ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است. یعنی زکات را به شیعه بده. و البته یک معنای ضمنی هم دارد. آن این است که دستگاه خلافت از پرداخت زکات به فقرای شیعه خودداری می‌کند و امتناع می‌کند و اینها محروم هستند. خودتان بدهید. این خودتان بدهید، جلوی ایجاد یک شبکه توسط اهل بیت را می‌گیرد و هر چه روایت داریم، هر چه که نه، اکثر روایات این معنا را به ما می‌رساند. یعنی دوران بسط ید ائمه هداة المهدیین، دوران بسط ید قدرت حق. خب این دوران عدم بسط ید ائمه حق منتهی شده است به این روایات. حالا این روایات چه چیزی را به ما می‌رساند؟ یعنی برای همیشه همین است؟ الان که عصر غیبت است و حکومت حق برپا شده است در نظام جمهوری اسلامی ایران، همچنان آن مسیر نگاه فردی به زکات استمرار پیدا کند؟ یا نه، اینجا جای نگاه حکومتی به زکات است؟ زکات یک منبع مهم و پر قدرت باید باشد. آن منبع مهم و پر قدرت شش روایت داریم می‌گوید «لو ادّی الناس زکات اموالهم -یا در یکی دارد حقوق اموالهم- لکان عائشین بخیر». اگر مردم زکات مالشان را می‌دادند یا حقوق مالشان را می‌دادند فقراء در معیشت خیر بودند. نشان می‌دهد که دریافت زکات، رساندنش به مصارف زکات یا دریافت حقوق واجب الهی در اموال به نحو عام و رساندش به موارد مصرفش موجب این می‌شود که فقر برطرف بشود. «و لو أن الناس ادوا حقوق اموالهم ما جاء فقیر و لا عری». نه فقیری گرسنه می‌ماند نه برهنه می‌ماند. همه اینها که اتفاق افتاده است برای این است که حقوقشان داده نشده است، حقشان پرداخت نشده است. این نیازمند حکومت است که ورود کند به مسئله زکات. مع الأسف این در حاشیه رفته است حتی در فتاوای فقهای بزرگ ما. و البته بنده اقوال فقها را به چهار بخش تقسیم کرده ام. اقوال فقهایی که آنها قائل هستند به این که زکات را در حال حضور امام یا حضور منسوب از قِبل امام به نصب خاص باید به آنها برساند و در غیبت امام به فقیه مُئتَمن، فقیه مورد اعتماد. چند تا قول از صدر اول در این راه، یا این مضمون است. بعضی‌ها گفته اند اگر مطالبه کند امام، اگر پیغمبر یا‌ امام مطالبه کند یا فقیه مطالبه کند واجب است اداء زکات به او. خب این دو تا قول حکایت از این می‌کند که زکات را این بزرگان امر حکومتی تلقی کرده‌ اند. از اینها که بگذریم، بعضی از دیگر از فقهای بزرگوار نه؛ از اول مسئله را این طور مطرح می‌کنند که اگر امام باشد یا منسوب از قِبل امام حاضر باشد زکات را باید به آنها داد و اگر نیست‌، خودتان بدهید. این خودتان بدهید بر اساس روایات است ولی روایات ناظر بر عصر است. این را اگر نتوانیم درست بفهمیم توجه نکرده ایم که سیره پیغمبر چه بود؟ سیره پیغمبر اخذ زکات بود. سیره امیر المؤمنین اخذ زکات بود. عاملان زکات را تحت عنوان مصدقها، کسانی را که می‌رفتند جمع آوری می‌کردند به آنها می‌گفتند مصدق، بعث مصدق داشتند، اعزام مصدق داشتند. کسی می‌رفت در روستاها نخلها را ارزیابی می‌کرد، مقدار خرمایش را محاسبه می‌کرد و زکاتش را می‌گرفت. می‌رفت جایی که انگور تولید می‌شود. مقدار انگور و مقداری که می‌تواند مبدل به کشمش بشود محاسبه می‌کرد. در گله گوسفند و گاو محاسبه می‌کردند. این نشان می‌دهد که یک سیره بوده است. تازه خلفای دیگر صدر اسلام همین سیره را داشته است گرچه رفتار آنها برای ما حجت نیست ولی نشان می‌دهد از یک امر جاری، یک امر متداول. پس سیره پیغمبر این است. بسط ید داشت انجام می‌داد. امیر المؤمنین این است. در دوران حاکمیتشان بسط ید داشتند انجام می‌دادند. رسید به ائمه هداة المهدیین از امام باقر و امام صادق و امثال اینها این ائمه بزرگوار شرایط برای این که مردم زکاتشان را به حکومت بدهند مناسب نمی‌دانستند. فرمودند ندهید به حکومت، حتی نفی کرده‌ اند. حتی در یک روایت دارد -البته در مورد خراج می‌تواند باشد- که «أمُرّ بالعشار». من مرور می‌کنم، گذر می‌کنم بر عشار. جلوی من را می‌گیرد. می‌گویم که ندارم آن چیز که شما مطالبه می‌کنید. من را قسم می‌دهد. آیا قسم بخورم؟ فرمود بخور. مالت را فرار بده از دخالت آنها. عرض کرد می‌گوید قسم بخور به طلاق همسرت. حضرت فرمود قسم بخور به طلاق همسرت. گفت مال دیگران است. مال دیگران است، من دارم آن مال را جابجا می‌کنم. عشار من را تحت فشار قرار می‌دهند. فرمود برای مال دیگران هم قسم بخور که جلوی پرداخت عشر و عشریه و امثال اینها را بگیرید. چون آنها لابد حوصله نمی‌کردند بررسی بکنند. در قایق می‌خواست این بار عبور بکند، جلویش هم یک طناب سر رودخانه گرفته است. به هر حال این حکایت از این می‌کند که ائمه هداة المهدیین مانع می‌شدند از این که شیعیان زکات خود را به حکومت بدهند. ولی این برای آن دوره است. حقیقتا آن چه را که ائمه در این مورد فرموده اند اگر غیر از این تفسیری داشته باشیم باید توضیح بدهند حضراتی که غیر از این برداشت دارند. اگر نه، سیره پیغبر بسیار روشن، سیره امیرالمؤمنین بسیار روشن، روایات بسیار روشن از اقدام پیامبر، از اقدام امیر المؤمنین و این حکایت از این می‌کند که زکات امر حکومتی است. به هر حال جست و جو کنید در اینترنت آن مقاله را پیدا می‌کنید. به دقت ببینید. و به نظر من آقایان فضلا باید نوآوری هایشان دراین عرصه‌ها اتفاق بیفتد. در این عرصه‌هایی که نگاه، نگاه حکومتی نبوده است. و طبعا با نگاه حکومتی می‌بینید که چه تغییر و تحولاتی آدم می‌تواند در دیدگاههای فقهی داشته باشد.
اما روایات:
این که ادای بدهی معسر توسط امام انجام بگیرد، یکی روایت موسی بن بکر از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام). شماره حدیث را برای شما بگویم. وسائل جلد 9 -وسائل سی جلدی- صفحه 335، شماره حدیث: 23795.
‌دانش‌پژوه: این مقاله‌ای که نگاه حکومتی به مسئله زکات دارد‌، خود حکومت باید بگیرد یا خود مجلس باید قوانینی وضع بکند البته با نظرات مراجع اسلام. حکومت اگر حکومت اسلامی باشد. برای خود طلبه‌ها به عنوان تحقیق چه کار می‌توانند بکنند. به عنوان تحقیق پژوهش را می‌دهید منتهی وقتی که عملیات و کاربردی نشود و قانون خودش حکومت باید به تمامه بیاید وسط.
استاد: فرمایش شما متین است. ولی ما نیاز به فرهنگ سازی داریم. اول طرح مسئله باید بشود. فرهنگش ایجاد بشود. بسترش فراهم بشود. مطالبه باید صورت بگیرد. طبعا حکومت باید این کار را بکند. حتی من معتقد هستم که باید از ناحیه دولت لایحه داده شود به مجلس، مجلس مصوب کند و مراحلش بگذرد.
بنده در دورانی که خودم مجلس شورای اسلامی بودم، مجلس هشتم، داوطلبانه طرحی تهیه کردم در مجلس. آن طرح را به تصویب نمایندگان مجلس رساندم. آن جا با توجه به شرایط و فضایی که بود به این شکل ما وارد شدیم که کسانی که زکاتشان را می‌پردازند به نوعی مورد تشویق قرار بگیرند. نه به صورت فردی و شخصی. مثلا آن روستایی که زکات گندم و جوی خود را می‌دهند، زکات خرمایشان را می‌دهند طبعا می‌باید زکات در همان جا مصرف بشود با توجه به اولویت. این را فقها هم فتوا می‌دهند که فتوایشان این است که هر جا که زکات جمع آوری می‌شود مصرف بشود. مصرفش هم اولا رفع فقر است و ثانیا مصالح عمومی. مثل راه است، مثل مسجد است، ایجاد غسالخانه هست و هر مرفق عمومی، مدرسه است، کتابخانه است. آن چه که نیاز مردم است. و دولت هر جایی که زکاتش را داده است بیاید معادل آن مبلغ به علاوه‌ی ده درصد سالانه در بودجه خودش ببیند و به آن منطقه کمک بکند.
‌دانش‌پژوه: فکر کنم چند سالی هم عملیاتی شد.
استاد: الان هم دارد عملیاتی می‌شود. این البته از طریق کمیته امداد امام راه اندازی شد. مسئولش هم حضرت آقا تعیین کردند جناب آقای قرائنی را‌. در واقع هدایت توسط ایشان انجام می‌گیرد. کمیته اقدام به جمع آوری می‌کند و اقدام همان مجموعه خدماتی که باید بکند. ولی این کار به اصطلاح ایده آل نیست. ایده آل این است که واقعا زکات -آن هم در محدوده اقلام باقی مانده بلکه در آن قلمرویی که بنده اعتقاد دارم که زکات به معنای عامش مطرح است که مجموعه واجبات مالی است- اخذ بشود. البته این نیازمند به تمهید مقدماتی دارد که آن مقدمات نباید مورد غفلت قرار بگیرد. از جمله این که الان مثلا برای مصارف خمس ما مراجع بزرگوار تقلید را داریم. خمس را از مقلدین خودشان دریافت می‌کنند و برای شهریه طلاب در نظر می‌گیرند. این نباید مورد مناقشه قرار بگیرد. این نباید مورد تزلزل قرار بگیرد بلکه باید تقویت هم بشود. اگر منابع زکات از یک راهی قانونی و مفصل، کامل، جامع گرفته بشود آن مقدار که برای حوزه‌ها لازم است باید همچنان در اختیار مراجع تقلید باقی بماند و احیانا قبض آنها را با دستگاه مالیاتی به عنوان ادای بدهی مردم بپذیرد. و این می‌تواند تا حدی حل کند مشکل هم حفظ جایگاه حاکمیت را در مورد زکات بمعنی الاعم و هم نیازهایی که الان دارد پوشش داده می‌شود توسط منابع مالی شرعی، این نیازها همچنان بتواند استمرار پیدا بکند و پوشش داده بشود.
اولین روایت که شماره اش را عرض کردم. به نظرم باید جلد 9 وسائل الشیعه باشد. چون جلد 9 است که از این سی جلدی‌ها در مورد زکات و خمس است. شماره حدیث: 23795 است.
«و عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن علی بن حکم عن موسی بن بکر قال لی ابوالحسن علیه السلام من طلب هذا الرزق من حله لیعود به علی عیاله کان کمجاهد فی سبیل الله». کسی که در طلب روزی باشد برای عائله اش از راه حلال همچون مجاهد در راه خدا است. روایات متعددی داریم در این که طلب روزی حلال مثل مجاهد در راه خدا است. و واقعا این از آن ارزشهایی است که باید بسط داده بشود، انتشار پیدا بکند. مردم ما بدانند نسبت به معیشتشان اگر تلاش می‌کنند، زحمت می‌کشند مجاهد در راه خدا به حساب می‌آیند به شرط رعایت حلال. «فإن غلب علیه». اگر این آدمی که تلاش می‌کند دچار غلبه اوضاع بر علیه خودش شد، شرایط بر او غالب شد. «فإن غلب علیه فالیستدّن». ببینید با نون تأکید ثقیله. یعنی مؤکدا. برود قرض بگیرد. «فالیستدّن». به چه حسابی؟ «علی الله و علی رسوله». این استدانه بر عهده خدا و رسول است. «ما یقوت به عیاله». آن مقداری که برای قوت عیالش، هزینه زندگی عائله اش، معیشتش لازم است. «فإن مات و لم یقض». اگر از دنیا رفت این بدهی را ادا نکرد «کان علی الامام قضائه». خیلی روشن است. بر عهده امام است که ادا کند. «فإن لم یقض»، اگر امام ادا نکرد «کان علیه وزره». خیلی تند است. گناهش گردن امام است. بنده از این کلمه می‌فهمم مراد از امام در این جا هر حاکمی است. چون امام معصوم وظیفه خودش را خوب می‌داند. و به وظیفه خودش خوب عمل می‌کند. این که از زبان امام موسی بن جعفر است. می‌فرماید «کان علی الامام قضائه». در بیان امام صادق (علیه السلام) هست که در یک سفر حج حضرت همراه با یک امیر الاحاج حج می‌کردند. امیر الحاج توقف کرد. نمی‌دانم تازیانه از دستش افتاد تا‌ بردارد یا غیر آن‌، حضرت ایستادند. وقتی که او تازیانه اش را برداشت و به حالت عادی اش برگشت گفت شما راه را چرا ادامه ندادید؟ فرمود نه، کسی از امام نمی‌تواند جلوتر برود. تعبیر حضرت، امام است. این یعنی امام حج باید متقدم باشد و‌ بقیه پشت سر او باش‌. آنها را که امام حق نبوده اند ولی می‌بینید که حضرت این تشریفات مربوط حج را که فلانی امام حج است‌. در تاریخ دوران خلافت داریم که هر سال چه کسی منصوب شد به عنوان رهبر حج و هدایت کننده حج. این یک امر رسمی دائمی بوده است. «فإن لم یقض» اگر امام قضا نکرد، ادا نکرد «کان علیه وزره». گناهش گردن او است‌. «إن الله عز و جل یقول -استناد به آیه قرآن- إنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها إلی قوله و الغارمین فهو فقیر مسکین مغرم». این فقیر هست که اول آیه آمده است، مسکین هست که اول آیه آمده است، و «مغرم» که در غارمین آمده است. و این روایت را حمیری هم در قرب الاسناد از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است. شیخ هم از اسناد خودش از احمد بن محمد نقل کرده است. این یک روایت بود‌.
روایت دوم شماره روایت 23796 است. «و عنه عن محمد بن الحسین عن محمد بن سیلمان عن رجل من اهل جزیرة یکنی ابا محمد قال سأل رضا علیه السلام رجل و أنا اسمع» کسی از امام رضا سؤالی کرد من می‌شنیدم. «فقال له جعلت فداک إن الله عز و جل یقول و إن کان ذو عسرة فنظرة إلی میسره. اخبرنی عن هذه نظرة التی ذکرها الله عز وجل فی کتابه». این مهلت که در این آیه آمده یعنی چه؟ «لها حد یعرف» حدی دارد که شناخته بشود؟ «إذا صار هذا المعسر إلیه لابد له من أن ینتظر». وقتی که این معسر به آن حد رسید این جا می‌باید انتظار کشیده بشود، مهلت داده بشود. «و قد أخذ مال هذا الرجل». مال این آقای طلبکار را گرفته است «و أنفقه علی عیاله». خرج کرده است برای زن و بچه اش. «و لیس له غلة ینتظر ادراکها». این غله‌ای ندارد، محصولی ندارد، کشاروزی ندارد که انتظار بکشد تا فصلش برسد بدهی اش را پرداخت کند. «و لا دین ینتظر محله». طلبی ندارد که انتظار زمانش را بکشد، وصول ‌شود تا بدهی اش را تا بدهد. «و لا مال غائب ینتظر قدومه». مالی ندارد که در جای دیگر باشد، انتظار رسیدن آن مال را داشته باشد. «قال نعم ینتظر بقدر ما ینتهی خبره الی الامام و یقضی عنه». آن قدر انتظار بکشد که خبر این به امام برسد و از ناحیه او ادا کند. «یقضی عنه مال علیه من الدین من سهم الغارمین اذا کان أنفقه فی طاعة الله عز و جل» این مال صورتی است که این بدهی ناشی از خرج کردن در راه خدا باشد. یعنی خلاف نباشد، گناه نباشد، پول مشروب و قمار نداده نباشد.
‌دانش‌پژوه: خبرش به صورت عمومی چه طور به امام می‌رسیده است؟ یعنی شایع می‌شده است که این بدهکار است تا به امام برسد یا عملش شکایت می‌کرد؟
استاد: نه، آن چه که من می‌فهمم از این روایت شریف این است که یک ساختاری، سازمانی، تشکیلاتی که برای زکات در نظر گرفت می‌شود برای مصرفش هم در نظر گرفته می‌شود. از جمله این که اگر کسی بدهکار شد و‌ در پرداخت این بدهی معسر شد، خبر این اعسار، اصلا اعسار را چه کسی تعیین می‌کند؟ قاضی تعیین می‌کند. قاضی منسوب از قبل چه کسی است؟ امام است. پس این قاضی اطلاع می‌دهد به امام که البته اینجا این امام شد هر امامی، هر حاکمی، این حاکم حتی می‌رود به یک والی. والی یک ولایت، والی یک شهر. خبر به او برسد که ایشان قدرت ادا ندارد، معسر است. حکم شد به اعسارش.
‌دانش‌پژوه: آن وقت قضات باید آن قدر تسلط داشته باشند که غارمین را بشناسند.
استاد: آن که کار قضات است. اصلا تشخیص معسر کار قاضی است.
‌دانش‌پژوه: بحث تشخیصش زمانی است که رجوع کرده باشد.
استاد: طبعا. طلبکار مراجعه می‌کند.
‌دانش‌پژوه: پس حق شکایت را دارد.
استاد: بله. اول این اتفاق می‌افتد. شکایت می‌کند این از من قرض گرفته است یا به من به نحوی بدهکار است، بدهی اش را نمی‌دهد. مدعی اعسار است. یا طرفی که تحت فشار قرار گرفته است می‌رود به قاضی شکایت می‌کند می‌گوید من معسر هستم. و این‌ها دارند من را تحت فشار قرار می‌دهند. قاضی اموالش را بررسی می‌کند.
‌دانش‌پژوه: وقتی شکایت می‌کند طبیعتا عرضش می‌رود.
استاد: لزوما این طور نیست. یک کسی که بدهکار است و وضعیتش درام است این اصلا چیزی به نام عرض به آن معنا که جنابعالی شما بخواهید تصور بکنید برای این بیچاره باقی نمانده است. به معنای این است که این آدم دستش تهی است. اصلا کمک به او به این است که اعسارش به رسمیت شناخته شود. اگر اعسارش به رسمیت شناخته شود بزرگترین کمک به او است. چون کسانی که فشار می‌آوردند به عنوان طلبکار از او دست بر می‌دارند. «المفلس فی أمان الله» یک مثل معروف است. البته «مفلس» غلط است، «مفَلّس» درست است‌. «المفلس فی أمان الله» یعنی چه؟ یعنی وقتی بدهکار، بدهکاری است که مفلس شده است، دچار افلاس است فی أمان الله است، آزاد است. و یکی از مسائلی که ما داریم این است که چرا زندان می‌اندازیم؟
‌دانش‌پژوه: حکم اولیه زندان است. حکم جلبش را می‌گیرند. الان باید چه کار کرد؟
استاد: بله. حکم اولش زندان است. الان من عرض می‌کنم. حقیقت این است که باید این ساختار ایجاد بشود. باید این ساختار را روشن کنید.
‌دانش‌پژوه: این ساختار هم ایجاد بشود، مثلا در بیمه تصادف دورغین درست می‌کنند بعد می‌روند از بیمه خسارت می‌گیرند.
استاد: درصدش چند است؟
‌دانش‌پژوه: الان نمی‌دانم.
استاد: درصدش بسیار پایین است. و قابل کشف و قابل فهم و قابل تعقیب و قابل برخورد است‌. بله، هست. حتی بعضی‌ها دندان خود را می‌شکنند توسط کسی بعد می‌گویند فلانی دندان من را شکسته است. بیمه بیاید و خسارتش را بپردازد. می‌کنند این کار را. کسی دستش را می‌شکند. این اتفاقات می‌افتد. ولی تعداد اینها نسبت به موارد بیمه اندک است. قلیل است. همه آدمها این طوری نیستند که حاضر باشند به مالشان یا‌ به خودشان لطمه‌ای وارد بشود.
‌دانش‌پژوه: منظورم این بود که مفلس که از زکات قرار پرداخت بشود این سوء استفاده هم اینجا بیشتر می‌شود.
استاد: هر کاری، هر اتفاقی بیفتد، هر مسئله ایجاد بشود ممکن است حاشیه اش چنین سوء استفاده‌هایی پدید بیاید. آن سوء استفاده‌ها را باید از بین برد. تا حد امکان کاهش دارد. مگر نه این است که شما باید بدهی زکاتت را به فقیر بدهید. کسی می‌آید پیش شما اظهار فقر می‌کند. شما تصور می‌کنید فقیر است. به او پرداخت می‌کنید. ثم کشف می‌شود که فقیر نبود. جنابعالی نه می‌توانید مالتان را بگیرید و نه زکاتتان قبول است. هست یا نیست؟ این فقهای بزرگوار اگر شما زکاتتان را دادید به یک کسی به تصوری أنه فقیر. ولی بعد کشف شد که فقیر نبوده است، اینجا مجددا باید زکاتتان را بدهید. پس این اتفاقات هر گاه ممکن است رخ بدهد ولی نمی‌شود قانون و قاعده را کنار گذاشت برای این که ممکن است چنین اتفاقایت بیفتد. یا در مورد اعسار، من شنیده ام بعضی‌ها برای خودشان کَشکی برای خودشان اعسار درست می‌کنند.
‌دانش‌پژوه: دو تا شاهد بیاورند.
استاد: نمی‌شود. این همان نظام اجتماعی اسلام به کامله باید شکل بگیرد از جمله شهادتها. شاهد باید چه کسی باشد؟ شاهد باید عدل باشد، ثقه باشد. آن عدل ثقه را شما پیدا کنید و به شهادت او اعتماد کنید. مانعی ندارد. اینها ساختار لازم دارد. خود آن شهادت عدول که مطرح بوده است بعضی اوقات از ناحیه طرف مقابل خدشه در عدالت طرف می‌شود. آن کسی که خدشه بر او وارد می‌شود باید دفاع کند از خودش که من عادل هستم. برای اثبات عدالت خودش به تکاپو می‌افتد. افرادی را می‌آورد که عادل باشند و شهادت به عدالت او بدهند تا در دستگاه قضا پذیرفته بشود حرف او. آن نظام را برقرار کنید مانعی ندارد، همه این اتفاقات می‌تواند بیفتد.
ادامه اش دارد که «فإن کان أنفقه فی معصیة الله عزوجل». اگر این بدهی را که ایجاد شده است در معصیت خداوند خرج کرده است «فلا شیء له علی الامام». در اینجا بر عهده امام چیزی نیست که بخواهد به نفع او بپردازد. «قلت -آدم پرچانه‌ای بوده است- فما لهذا الرجل الذی إئتمن». بالاخره این آدمی که او را امین شمرده است و «و هم لایعلم فی ما أنفقه». نمی‌داند در چه راهی خرج کرده است. در راه طاعت خدا خرج کرده است؟ در راه معصیت خدا خرج کرده است؟ «فی طاعة الله أم فی معصیته». این جا چه کار باید بکند؟ «قال یسعی له فی ماله فیرده علیه و هو صاغر». اگر معلوم نیست که در راه خدا خرج کرده است باید تلاش کند با حقارت و صغارت این را در بیاورد، جبران کند و بدهی اش را بدهد. این روایت را هم مرحوم شیخ با اسناد خودش از محمد بن یعقوب نقل کرده است. مرحوم کلینی.
روایت سوم: «و عنه عن احمد بن محمد -در یک نسخه بدلی دارد عن محمد بن احمد- عن محمد بن عیسی عن العباس عن من ذکره». خود معلوم است که روایت از نظر سند دچار مجهول بودن است. «عن ابی عبدالله علیه السلام قال الامام یقضی عن المؤمنین الدیون». به نحو اصلاح هم هست. امام از ناحیه مؤمنین دیون را ادا می‌کند. «ما خلا مهور النساء»، غیر از مهر زنان. بعدا ما به این اشاره می‌کنیم که این روایت به اطلاقش پذیرفته نیست. چون باید دیونی باشد که آن دیون همراه با اعسار باشد، نه هر دینی. این روایت را هم مرحوم شیخ طوسی با اسناد خودش از احمد بن محمد بن عیسی از عباس مثلش را نقل کرده است.
روایت چهارم: «و باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی عن ابی عبدالله عن الحسن بن الحسین لؤلؤیی عن زیاد بن محمد بن سوقة عن عطاء عن ابی جعفر علیه السلام فقال قلت له جعلت فداک أن علیه دیناً». من بدهکار هستم. «إذا ذکرته فسد ما أنا فیه». هر وقت به یاد این بدهی می‌افتم اوضاع من به هم می‌ریزد. اوضاع را بر من فاسد می‌کند، خراب می‌کند. «فقال سبحان الله أما بلغک أن رسول الله صلی الله علیه و آله کان یقول». کان یقول را برای کجا به کار می‌بردند؟ ادامه، استمرار. دوام دارد. «کان یقول فی خطبته». معلوم می‌شود حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خطب مکرر این جمله را فرموده‌ اند. «من ترک ضیاعا فعلیّ ضیاعه». ضیاع را سالها قبل من روی آن کار کردم. یک ضیاع داریم جمع ضیعة. به معنای ملک است‌. یک ضَیاغ داریم به معنای کسی که از دنیا رفته است، مالی را به جا گذاشته است و‌ این بدون صاحب است. یا اولادی را به جا گذاشته که این اولاد هیچ کس را ندارد. بیشتر هم به معنا اشخاص است نه اموال. «من ترک ضیاعا» کسی ضیاعی به جا بنهد. یعنی عائله بدون متصدی و متکفل.
‌دانش‌پژوه: آخرش با همزه است؟
استاد: نخیر با عین است. «فعلیّ». بر عهده من است رسیدگی به آن انسانهای بدون چاره و واگذار شده و رها شده. «و من ترک دینا فعلیّ دینه». کسی دینی به جا بگذارد بر عهده من است. «و من ترک مالا فآکله». هر کس مالی به جا بگذارد این قید را باید اضافه کرد «و لا ورثة له»، ورثه هم ندارد این هم سهم من است. که «الامام وارث من لا وارث له». «یقول من لا حیلة له». هم امام وارث کسی است که وارث ندارد هم به عهده می‌گیرد هزینه زندگی کسی را که چاره ندارد. حقوق متقابل. ببین چه قدر زیبا است‌. یک نوع بیمه الهی است. بعد حضرت فرمود «کفالة رسول لله صلی الله علیه و آله میتةً ککفالته حیاً». آن چه پیغبمر در حال حیاتش بر عهده گرفته است در حال مماتش هم بر عهده اش است. «کفالتة حیاً ککفالته میتا». نقطه مقابلش هم هست که هر چه پیغبمر در ممات بر عهده بگیرد در حیات هم به عهده گرفته است. فرقی نمی‌کند. «فقال رجل». آن مخاطب حضرت عرض کرد «نفستَ عنیّ جعلنا الله فداک». ما را راحت کردی آقا. ما را از این شرایط سخت و تنگنای روحی خارج کردی.
اما بررسی سندی و دلالی این چهار تا روایت.
سند حدیث اول شامل محمد بن یحیی عطار بود و احمد بن محمد. هر دو از ثقات هستند. قبلا این را بحث کرده ایم. ولی علی بن حکم. دو نفر به نام علی بن حکم در رجال آمده است. یکی علی بن حکم بن زبیر معروف به النخعی، کنیه ابوالحسن الضریر، «مولا من اصحاب جواد علیه السلام». این برده‌ی آزاده شده‌ای بوده است از اصحاب امام جواد علیه السلام. «له کتاب ثقة جلیل القدر». این یکی است‌. دوم علی بن حکم الانباری، تلمیذ ابی عمیر. «لقی من اصحاب ابی عبدالله علیه السلام الکثیر». با بسیاری از اصحاب امام صادق ملاقات کرده است. «و هو مثل ابن افضال وابن بکیر». جایگاهش از نظر مرتبه من ابن فضال هست و ابن بکیر، عبد الله بن بکیر. «رواه الکشی عن حمدویه عن محمد بن عیسی». این جمله‌ای را که نقل کردیم مرحوم شیخ کشی از حمدویه نقل کرده است از محمد بن عیسی. به نظر آیت الله خویی هر دو یکی است. این هم وضعیتش خوب است. نفر بعدی موسی بن بکر واسطی، «من اصحاب الصادق و الکاظم علیهما السلام واقفی» ولی ثقة. از نظر مذهب دچار انحراف است ولی از نظر وثاقت نقل کردیم علمای رجال ما به نقل روات واقفی که ثقه هستند اعتماد می‌کنند. «له کتاب روی فی تفسیر قمی طریق شیخ إلیه صحیح.» «رَوی یازده روایة منها عن ابوالحسن، -موسی بن جعفر- و قال النجاشی» نجاشی نقل کرده است که «روی عن ابی عبد الله و ابوالحسن علیهما السلام و قال شیخ روی عن ابی عبد الله علیه السلام». بنابراین سند این حدیث معتبر و قابل اعتماد است.
‌دانش‌پژوه: الان دادگاه‌ها طبق همین روایت عمل می‌کنند؟
استاد: نخیر. اینها باید تبدیل بشود به ضوابط قانونی و مقررات دستگاه قضاء. از نظر دلالت این روایت تأکید دارد بر این که اگر کسی از راه حلال کسب روزی می‌کند مثل مجاهد در راه خدا است. اگر اوضاع و شرایط بر او غالب شد و نتوانست معاش خودش را تأمین بکند از راه کسب بر عهده خدا و رسول به مقدار معاش عائله و خودش قرض کند. این خیلی حرف است. بر عهده خدا و رسول، آدمی که می‌داند ندارد، می‌داند منبع تأمینی ندارد ولی بر عهده خدا و رسول قرض کند. چون خدا وعده کرده است که «إن الله هو الرزاق ذوالقوة المتین». واقعا خودش را نیرومند بر روزی دادن معرفی کرده است. پس بر عهده خدا می‌توان معاش را تأمین کرد. رسول هم به عهده گرفته است. فرموده است «من ترک ضیاعا فعلی ضیاعه». اگر نتوانست بدهی خودش را بدهد، دچار اعسار شد و از دنیا رفت پرداخت بدهی بر عهده امام است. البته این‌ها را عرض کردیم. ضمنا این روایت دلالت روشنی دارد بر این که زکات باید در اختیار حاکم تا بشود این تکلیف را انجام داد. اگر می‌گوییم حاکم این تکلیف را باید انجام بدهد از آن طرف هم منابع مالی اش باید در اختیارش قرار بگیرد. اگر بنا باشد منابع مالی زکات مردم خودش به مستحقین که خودشان می‌شناسند بپردازند لزوماً چنین مشکلی بر طرف نمی‌شود. چون هر کسی اگر بدهی زکات دارد می‌رود سراغ کسانی که می‌شناسد نه سراغ همه نیازمندان برود و‌ جست و جو کند که چه کسی نیازمندتر است. ولی اگر سازمانی برای زکات باشد می‌شود نیازمندان را طبقه بندی کرد، رتبه بندی کرد. آن کس که شدت نیاز دارد اولویت داد.
‌دانش‌پژوه: آن جلوه مردمی بودنش را استاد ببخشید چه می‌شود‌؟
استاد جلوه مردمی بودن؟ به قدری هست که آثار بسیار پر برکت حکومتی بودنش نادیده گرفته شود؟ آن مردمی که می‌آیند این جا عامل زکات می‌شوند و از زکات هم سهم می‌برند مردم نیستند؟ جلوه مردمی بونش به این شکل است. اتفاقا آن جلوه مردمی بودن را بگذاریم برای صدقات مستحبه که خود افراد می‌دهند به نیازمندان. بنا را بر این نگذاریم که زکات واجب و حقوق مسلم مالی که بر عهده طرف است بخواهد از یک مناسبات فردی مردمی شکل بگیرد.
‌دانش‌پژوه: یکی از اشکالاتی که هست گزارشاتی که داده نمی‌شود خدماتی که داده می‌شود از جانب حکومت. گزارشات که داده نمی‌شود و مردم بی خبر هستند مردم می‌گویند اداره اوقاف چه کار می‌کند در موقوفات؟ کمیته امداد برای مردم چه کار می‌کند؟ در حالی که یک آماری را به مردم بدهند که این خدمات را به مردم می‌دهند شاید زمینه‌ای می‌شود که مردم با عشق و علاقه بیشتری بیایند این کار را انجام بدهند. یا آن طرحی که شما فرمودید از یک جهت این تشویقی بود مردم برای غسالخانه، برای خانه عالم، برای عام المنفعه که برای روستا بود می‌آمدند انجام بدهند. یک بازه زمانی خاصی بود خیلی استقبال چون دولت هم پشتیبانی می‌کردند، بخشداری و فرمانداری. چون تعطیل شد این بازخوردی نداشت. آن را مردم می‌دیدند خوب هم استقبال می‌کردند اما جاهایی که تبلیغ نمی‌شود و آن بازخوردش را مردم نمی‌بینند مقداری آن جلوه‌ای که باید نمود پیدا نمی‌کند.
استاد: بعدا تعطیل کرد کمک را. من فرمایش شما را تصدیق می‌کنم. ولی آن چه من گفتم اصلا منافاتی دارد با این که سازمانی ایجاد بشود برای زکات رسمی، حکومتی. یعنی همان که مردم استقبال می‌کنند، مردم به میدان می‌آیند، مشاهده می‌کنند آثار زکات خود را در روستایشان، در شهرشان، در محله شان. می‌گویند این حمام از زکات است، این مسجد از زکات است، این فقرا از زکات فقرشان برطرف شد، این مدرسه را از زکات ساخته‌ اند. اصلا غیر از این چیزی نیست. ولی حرف این است که الان که زکات گرفته نمی‌شود چند درصد زکاتی که باید داده بشود، داده می‌شود؟
‌دانش‌پژوه: اجبار هم در کار می‌آید. یعنی دولت بتواند اجبار کند والا خیلی‌ها نمی‌دهند.
استاد: بله. این هم بد نیست بحث شود‌. روایات را که ملاحظه کنید، امیرالمؤمنین به مسئولین جمع آوری زکات که اعزامشان می‌کند می‌فرماید بروید بر سر آب قوم. آب قبیله، آب روستا که محل اجتماع مردم است. با صدای بلند سلام کنید. بگویید مرا امیر المؤمنین عبدالله فرستاده است برای گرفتن حق الهی در اموالتان. آیا کسی حق الهی در اموالش دارد؟ از این جا شروع می‌کند. اصل اعتماد به مردم. اگر کسی گفت بیا، برو سراغش. ولی وقتی که رفتی توجه داشته باش، وارد مال او داری می‌شوی. بخش اعظم، مال او است. اگر وارد آغل گوسفندان او شدی مبادا گوسفندان او را برمانی. مبادا گلچین کنی و‌ خوبهایش را جدا کنی. شیوه‌ی جدا کردن را حضرت آموزش می‌دهد. می‌گوید کل تعداد گوسفندان را به نیمی تقسیم کن. به او بگو نیمی از این را از آغل بیرون کند. آنها را که بیرون کرد بعد بقیه را به دو نیم تقسیم کن. آن نیمه دوم را باز بگو ببرد بیرون. برو تا جایی که سهم شما است، سهم حق الله است. سهم حق نیازمندان است. این طور نباشد که چاق و چله هایش را انتخاب کنی و‌ این طور نباشد که مردنی ها را انتخاب کنی.
‌دانش‌پژوه: برای امر پژوهش اندازه یک مقاله حضرت استاد پیشنهادتان دقیقا چه مسئله‌ای را این بحثی که امروز مطرح کردید و مقاله‌ای هم از خودتان معرفی کردید یک مسئله که جدید باشد، تکرار مقاله شما نباشد و در ضمن همین روایات و مبحث امروز باشد لطف بفرمایید.
استاد: التبه قبلا در این مورد فکر نکرده ام ولی عجالتا آن چه که به ذهنم می‌آید اگر در حول این مقاله، شما بروید به این که چگونه دستگاه قضایی می‌باید این مسیر را طی کند و قانون گذاری کشور ما برود سراغ ایجاد چنین قانونی و البته جست و جو بکنید سوابقی هم وجود دارد. تلاشهایی هم شده است. ولی من ناقص می‌دانم. کارهایی که تا حالا شده است هنوز خیلی کار لازم دارد.
‌دانش‌پژوه: وظیفه کمیسیون قضایی مجلس است.
استاد: ببینید کمیسیون قضایی مجلس ممکن است سالها بگذرد چنین چیزی به ذهنشان نیاید. کار تحقیق کار مراکز پژوهشی است، کار مراکز علمی است. ما هم الان در مرحله فرهنگ سازی هستیم. در مرحله ایجاد انگیزه هستیم. بالاخره امروز ما داریم این بحث را می‌کنیم حضرت امام رضوان الله تعالی علیه وقتی مبحث ولایت فقیه را وارد شدند چه فرمودند؟ فرمودند امروز بحثش را می‌کنیم. تا کِی بشود اجرا بشود و پیاده بشود. خب بحمد الله در حیات ایشان و به رهبری ایشان شد‌. ولی ایشان می‌فرمودند در بحث ولایت فقیهشان که بعضی از دولتها در تبعید تشکیل می‌شود به این امید که شرایط به گونه‌ای فراهم بشود که کسانی که مدعی این چنین اصلاح و تغییری هستند یک روزی می‌روند در کشور خودشان حاکم می‌شوند و اوضاع را بر اساس این ایده اصلاح می‌کنند و تغییر می‌دهند. خود حضرت امام هم مبنایشان این است. من هم عرض می‌کنم الان مرحله ما مرحله حوزه است. ما داریم یک بحث فقهی را می‌کنیم مستند به آیات قرآن، به روایات و به فتاوای فقها. و از این جهت الان مرحله، مرحله فرهنگ سازی برای این چنین تغییر و تحول است. آن چه مهم است این است که این هدف را ما دنبال کنیم. یعنی با نگاه فقه حکومتی به امر زکات نگاه کنیم. آن هم زکات را به معنای اعمش ببینیم تا پاسخگو باشد. چون اگر معنای اخص زکات را ما مبنا قرار دادیم هیچ جدی نمی‌توان گرفت و باید توجه داشته باشیم این را. زکات را به معنای اعمش که شامل همه حقوق واجب الهی می‌شود این زکات از قدرتی برخوردار است، از ظرفیتی برخوردار است، از عظمتی برخوردار است. و این شأنش این است که بگوییم که زکات از ستونهای دین است. ستون یعنی یک پیکره‌ای که این پیکره چنان قدرتمند است که سقف روی آن و تعداد دیگر ستونها قرار گرفته است. این زکاتی که ستون دین است مثل نمازی که ستون دین است پس باید از چنین توانمندی برخوردار باشد. زکاتی که الان در کتب فقهی مطرح می‌شود و معرفی می‌شود چنین ظرفیتی ندارد. و چنین بردی ندارد.
‌دانش‌پژوه: مقام معظم رهبری در یکی از بحثهای زکات که سالانه برگزار می‌شود یک بحثی را مطرح کردند که مورد توجه باید قرار بگیرد. همین چیزی که تقریبا شما فرمودید که آیات مکی که در مورد زکات است قبل از آیاتی است که در مدینه در مورد زکات به معنای اخص آمده است. اگر این را بتوانید مطرح کنید، گره گشایی کنید یکی از نقاطی است که می‌تواند بحثهای اقتصاد اسلامی را آن قابلیتهایش را بشناساند به همه. و این که ما در جمهوری اسلامی بعد ازچهل سال با وجود این که نهادسازی‌های زیادی در حوزه‌های سیاسی و نظامی داشته ایم ولی نهادسازی و نظام سازی در حوزه زکات نداشته ایم. زکات به معنای اعم نداشته ایم. الان شما می‌دانید نهادهای مختلفی وجود دارد اعم از کمیته امداد، سازمان اوقاف، حتی یک بخشی از بهزیستی کار همین حوزه‌ها را مثل مدرسه سازی، مسجد سازی و این کانونهایی که تشکیل شده اند را دارند انجام می‌دهند. علی‌ای حال حاکمیت اسلامی به نظر من آن وظیفه‌ای که بایستی در حوزه راهبری و راهبردی در حوزه اقتصاد اسلامی زکات انجام بدهد انجام نمی‌دهد و کار علمی‌ای هم در حوزه زمینه سازی و نهادسازی که بتواند گره‌ای از کار نظام اسلامی باز کند وجود دارد. آیا مدلی در این حوزه داریم که گره گشا باشد یا خیر؟
استاد: بیان شما از ابراز نقل حضرت آقا شروع شد، نهایتا به اینجا منتهی شد که آیا ما سازوکاری داریم که به این جا برسیم؟ بنده ندیده ام که در این مورد کار جدی انجام بگیرد و به نظرم می‌آید فعلا آن چه که بر عهده ما است و از ما بر می‌آید این است که این گونه مسائل را مطرح کنیم و اول در حوزه بسط پیدا کند. اول در حوزه استادان محترم حوزه، فضلا، مراجع تقلید مسئله با آنها در میان گذاشته شود، مطرح شود، بین آنها گفت و گو بشود. به گونه‌ای باشد که در داخل حوزه یک امر واضح، یک امر مسلم بشود تا بعد برویم به سراغ این که حکومت، دولت، حاکمیت این امری را که در حوزه به نقطه مورد قبول وفاق عمومی رسیده است را‌ مبنا قرار بدهد و برایش ساختار ایجاد کند و برایش راهکار ایجاد کند. به نظرم می‌آید الان ما شرایطمان، شرایط نوعی فرهنگ سازی است. و البته این را که من عرض می‌کنم از دوستان عزیز انتظار دارم این گونه بحثها را در میان خودشان مطرح کنند. و کم کم اشاعه پیدا کند. به گونه‌ای باشد که مطالبه بشود. مطالبه اولا از استاد بشود که این بحث مطرح است و‌ نظر مبارک شما چیست. آقایان هم طبعا انگیزه پیدا کنند، مراجعه کنند، یک نگاه مجددی پیدا کنند. مگر حضرت امام فتوای خودشان را در مورد معادن تغییر ندادند؟ مگر فتوای خودشان را در مورد ربا و حیَل ربا تغییر ندادند؟ حضرت امام نظرشان این بود که معدن به تبع ملکیت زمین است. ولی این اواخر تغییر فتوا دادند. و در مورد حیل ربا هم فرمودند «لقد ججّدتُ النظر». من تجدید نظر کردم و به این نظر رسیدم که حیل ربا قابل عمل نیست و قابل اعتناء نیست. و کنار گذاشتم. حضرات علمای اعلام و فقهای بزرگوار و مراجع تقلید، استادان حوزه من این را خصوصا از فضلای جوان حوزه و استادان جوان حوزه انتظار دارم که در این عرصه‌ها که عرصه‌های نوآوری است ورود کنند و اگر این جا ورود کنند طبعا ما امیدواریم که نتایج بهتری را داشته باشیم. اصلا کار فقیه در عصر ما باید نوآوری باشد. آن هم از منظر حکومت و فقه حکومتی.
سند حدیث دوم: محمد بن حسین. این محمد بن حسین 1309 روایت نقل کرده است. «منها عن ابی الحسن رضا و ابی محمد و الحسن بن علی علیه السلام و هو منصرف إلی محمد بن حسین بن ابی الخطاب». مرحوم آقای خویی می‌گوید: «الثقة الآتی إلا تقوم قرینة علی أن المراد غیره». پس اصل بر این است که این محمد بن حسین بن ابی الخطاب است. «هو ابو جعفر الضیاة الهمدانی و اسم أبی الخطاب، زیدٌ جلیل من أصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عینا». این را نجاشی گفته است. «من أصحاب الجواد و الهادی و العسکری علیهما السلام». خب این یکی بسیار است‌. نفر بعدی محمد بن سلیمان بین چند نفر مشترک است. بعضی از آنها ضعیف هستند، بعضی‌ها مجهول هستند. نفر بعدی، «أبو محمد رجل من اهل الجزیرة». این هم مجهول است. روایت از امام رضا علیه السلام کرده است. در کافی آمده است، در تهذیب هم‌ آمده است. بنابراین حدیث از نظر سند اعتبار ندارد. اما از نظر دلالت، این روایت حکایت از این دارد که مراد از مهلت دادن به معسر که راهی برای پرداخت بدهی ندارد این است که صبر کند تا خبر این بدهی به امام برسد تا در صورتی که آن را در راه طاعت الهی صرف کرده است و خرج کرده است، از سهم غارمین بپردازد و اگر در راه معصیت خدا صرف کرده بر عهده امام چیزی نیست. اگر هم معلوم نباشد باید برود جان بکند، تلاش بکند و بدهی اش را بدهد.
‌دانش‌پژوه: آن جا که معلوم نباشد، اصل هست؟ اصل این که در حلال خرج نکرده است‌؟
استاد: معنایش این است که این آدم از نظر ایمان و اعتقاد و پاینبدی و اینها خیلی شناخته شده است.‌ای بسا از او مثلا چیزی دیده شده، رفتارهایی دیده شده است که به مقید بودن و هزینه کردن در راه حلال شناخته نمی‌شود. دقت کنید. به این معنا شناخته نمی‌شود.
‌دانش‌پژوه: برای حاکم معلوم منظور هست یا برای خود بدهکار؟
استاد: نه. در واقع می‌شود گفت یک نگاه عمومی است. یعنی برای مردمی که او را می‌شناسند فرقی نمی‌کند بدهکار، حاکم، دیگران یعنی افکار عمومی، اذهان عمومی، نسبت به چنین کسی شناخته شدن به ایمان است، به اعتقاد است، به التزام هست یا نه؟ در این حد شناخته شده نیست.
سند حدیث سوم: با توجه به این مرحوم صاحب وسائل در نقل حدیث از احمد بن محمد عن محمد بن عیسی نقل می‌کند و نسخه بدل به جای احمد بن محمد، محمد بن احمد است و محمد بن احمد مشترک است. بنابراین خیلی نمی‌توان تشیخص داد وقتی حالت اشتراک دارد نمی‌شود طرف اعتبار را مبنا قرار داد.
اگر می‌تواند وثاقت طرف را در بیاورید یا حتی اقوال فقهای رجالی را. اقوال فقهایی که در رجال یدی دارند. مثل حضرت آیت الله شبیری یا حتی بعضی از آقازاده‌های ایشان قوی هستند. ولی ما آن چه را که نیاز داریم صرفا نقل قول نیست. نقل بیان است و تبیین است. تبیین کنند که به چه استنادی او را معتبر می‌دانند یا نامعتبر می‌دانند، شناخته شده می‌دانند یا مجهول می‌دانند. کمک کنید این طور جاها. اتفاقا یکی از چیزهایی که بنده انتظار دارم از دوستان این درس همین است که اگر خلأهایی وجود دارد این خلأها را با تلاشهای خودشان برطرف کنند. محمد بن عیسی هم مشترک بین ثقه و غیر ثقه است. عباس هم مشترک بین عده‌ای است که اکثر آنها مجهول است. «عن من ذکره» هم دارد که یعنی معلوم است کاملا مجهول است. بنابراین سند این حدیث هم از اعتبار ساقط است. مفاد روایت است که امام از طرف مؤمنین بدهی‌های آنها را غیر از مهریه پرداخت می‌کند. که البته به اطلاقش قبول نیست، قید اعسار این جا در آن نیست.
سند حدیث چهارم: محمد بن احمد بن یحیی بن عمران ابن عبدالله ابن سعد بن مالک اشعری قمی. أبو جعفر کنیه اش است. «ثقة له کتب، طرق من الشیخ و صدوق إلیه صحیح، روی فی کامل الزیارات، ذهب بعضهم إلی اعتبار کل من یروی عنه محمد بن احمد بن یحیی. و لم یکن ممن یستثناه ابن ولید». هر کس که محمد بن احمد بن یحیی از او نقل می‌کند بعضی از رجالیون گفته اند که معتبر است و از مواردی نباید باشد که ابن ولید استثناء کرده است از روایات محمد بن احمد بن یحیی.
اما نفر بعدی، أبوعبدلله 229 روایت نقل است. بخشی از آن از إبوجعفر الثانی، یعنی امام جواد علیه السلام است. این عنوان مشترک بین جماعتی است. و تمیز به راوی هست و مروی عنه. من هرچه جست و جو کردن نتوانستم از طریق راوی و مروی عنه این را جدا کنم از موارد مشترک و ببینم وضعیتش چه طور است. ظاهراً وی محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی است که کنیه اش أبوعبدالله از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد است و اگر او باشد ثقة.
نفر بعدی حسن بن حسین لؤلؤیی، «کوفی روی فی کامل الزیارات له کتب، متعارض فیه توثیق و تضعیف». هم توثیق دارد و هم تضعیف. «فلا دلیل علی وثاقته».
نفر بعدی، زیاد بن محمد بن سوقه است «روی روایة فی التهذیب». یک روایت در تهذیب از او نقل شده است. «و الصحیح فیها زیاد بن سوقة أو محمد بن سوقة فلا وجود للمعنون». بر این معنا پیدا نشد. زیاد سوقة چه کسی است؟ «ثقة من أصحاب السجاد و الباقر علیهما السلام روی عن الباقر و الصادق علیهما السلام قاله النجاشی. طریق الصدوق إلیه صحیح». نوزده روایت هم از این زیاد بن سوقة نقل شده است منها عن أبی جعفر علیه السلام.
نفر بعدی عطاء؛ از أصحاب امام صادق «روی روایة فی التهذیب عن إبی جعفر علیه السلام و روی أخری فی الکافی عن ابی عبدالله علیه السلام». بعد هم مرحوم آیت الله خویی می‌فرماید: «أقول هو عطاء بن صائب مجهول. روی عن علی بن حسین علیه السلام روایة فی الفقیه. أقول یظهر منها أنه کان شیعیا و یظهر من بعض علماء العامة إنه ثقة فی حدیثه القدیم لکنه تغیر». چون شیعه شده است تَغَیَّرَ. «کان من العامة سابقا ثم استبصر». این هم نظر رجالی شیعی است. «روی غیرها فی الفقیه و الکافی و التهذیب طریق الصدوق إلیه فی المشیخه صحیح». بنابراین این حدیث هم از اعتبار ساقط است. چهار تا حدیث نقل کردیم، یکی اش صحیح است‌، سه تایش ضعیف است‌. مفاد این حدیث این است که راوی از نگرانی خود بابت بدهی شکایت می‌کند. حضرت می‌فرماید حضرت رسول صلی الله علیه و آله در خطبه می‌فرمود کسی که عائله خود را بدون پناه باقی بگذارد بر عهده من است. من جایی دیدم این سخن را که پیغمبر در خطبه شان می‌فرمودند یهودیان مدینه عده‌ای از آنها گفتند «قد کُفینا». ما نسبت به آیته فرزندانمان احساس اطمینان و امنیت خاطر می‌کنیم و مسلمان شدند. یهود، مسائل اقتصادی برای او مسئله اول است. و در اثر این جمله پیغمبر که در خطبه مطرح می‌شده است ایمان آورده اند، اسلام آورده اند.
‌دانش‌پژوه: مهریه را چرا استثناء کردند؟
استاد: علت استثنائش را نمی‌دانم که چیست.
و اگر کسی دینی به جا بگذارد بر عهده من است، اگر کسی مالی برجا بگذارد مال من است. پس کفالت رسول خدا پس از رحلت مانند کفالت آن حضرت در حال حیات است و کفالت او در حال حیات مانند کفالت در حال رحلت است. این جمل وقتی می‌فرمودند که‌ می‌خواستند بگویند ما ادامه دهنده کار پیغمبر هستیم و وظیفه پیغمبر را که قبول کرده است و بر عهده گرفته است ما بر عهده داریم. این پاسخ موجب آرامش راوی شد.
جمع بندی روایات و نگاه فقه حکومتی به مسئله
یک نکته این است که موضوع بلاتکلیف نماندن بعضی معسران که معسر هستند ولی بلاتکلیف هستند، این از اهمیت اجتماعی بسیار زیادی برخوردار است. امروزه اگر کسی نتواند بدهی خودش را بدهد خصوصا به بانک اولا هر وثیقه‌ای داشته باشد تملک می‌شود و ثانیا اگر خودش وثیق‌ای نداشته باشد، و‌ ضامنش وثیقه داشته باشد، وثیقه‌ی ضامنش را تملک می‌کنند. هیچ نگاه هم نمی‌شود که معسر است یا موسر است. هیچ نگاه هم نمی‌شود که آیا این مواردی که ما داریم از او می‌گیریم از موارد مستثنیات دین است یا از موارد مستثنیات دین نیست. می‌اندازند او را به زندان. به تقاضای طلبکار او را به زندان می‌اندازند. آدمی که افتاد زندان چه مسائل تازه‌ای پدید می‌آید؟ اولا خود او از اشتغال منفک می‌شود. پس دیگر کار نمی‌تواند بکند، کسب درآمد نمی‌تواند داشته باشد. ثانیا خانوده او، عائله او بدون متکفل باقی می‌مانند و چه فسادهایی رخ می‌دهد برای خانواده‌های زندانیان در اثر فقر و فاقه و گرفتاری. بدترین اتفاقی که می‌تواند بیفتد همین است. ما یک عنصر کاری، فعال را از کار باز می‌داریم و می‌اندازیم او را به زندان. بعد هم خانواده اش به امان خدا رها می‌شود‌. بعد هم آن بدهی پرداخت نمی‌شود. نهایتا چه؟ این آدم باید سالها زندان بماند. ما الان چه قدر بدهکار این چنینی داریم؟ ما بدهکارانی داریم که ناشی از حوادث پیش بینی نشده است هستند. مثل یک راننده‌ای تصادف کرده است و در اثر تصادف خسارت جانی به کسی وارد کرده است. دیه بر گردنش آمده است. قدرت ادای دیه را ندارد. چه کارش کرده اند؟ زندان. خب او که از دنیا رفت که رفت. عائله او به خاک سیاه نشست که نشست. این هم بیرون است او را می‌اندازند زندان، عائله این هم به خاک سیاه بنشیند.
‌دانش‌پژوه: ابربدهکاران هم می‌توانند بگردند.
استاد: ابربدهکاران هم آزاد بگردند. البته خوش بختانه باید به قوه قضاییه دست مریزاد گفت و دستشان درد نکند که الحمد الله دارند ورود خوبی می‌کنند. ان شاءالله این بسط پیدا بکند. با همه کسانی که ابربدهکار هستند و بدهی هایشان را نمی‌دهند برخورد قضایی صورت بگیرد به طوری که اینها از حالت خاطر جمعی در بیایند. در مورد بدهکاران ناشی از دیه یک نهاد مردمی شکل گرفته است. این نهاد مردمی اسمش را گذاشته اند نهاد مردمی دیه. از مردم پول جمع می‌کند. ماه مبارک رمضان هم که می‌شود گلریزان راه می‌اندازند. حضرت آقا هم سالانه کمکی دارند. بعضی از بزرگواران دیگر هم کمک می‌کنند. مهم این است که عده‌ای از خیرین را جمع می‌کنند از این طریق تعداد قابل توجهی از زندانیان معسر ناشی از دیه آزاد شده‌ اند. اما همچنان این داستان باقی است. من خاطرم هست وقتی مجلس بودم و بودجه را مدیریت می‌کردم یک ردیف خاص کمک به این ستاد از منابع مالی عمومی هم ما اختصاص می‌دادیم و از درآمدهای ناشی از جرائم رانندگی، بخشی از آن اختصاص پیدا کرده بود به کمک به این موارد. ولی حقیقت این است که این را نمی‌شود به نظر من کافی دانست و این روش از کفایت لازم برخوردار نیست.
نکته دوم این است که بنابر هفت روایت قبلی نباید بدهکار معسر را برای بدهی تحت فشار قرار داد.
‌دانش‌پژوه: اگر اعسارش ثابت بشود نگهش نمی‌دارند در زندان؟
استاد: نگه می‌دارند. بنده خبر دارم. واقعا نگه می‌دارند. خدا حفظ کند حضرت آین الله مکارم را. یکی دو بار اعتراض کردند به این اتفاق. نمی‌دانم بعد از آن تغییری رخ داده است یا نه. ولی بنده تا وقتی که نماینده بودم و رصد می‌کردم این موضوع همچنان وجود داشت و دامنه اش هم گسترده بود. و حضرت آیت الله مکارم حفظه الله بسیار بجا که تذکر دادند بلکه بالاتر از تذکر، حالت اعتراض داشتند.
عرض می‌کنم نکته دوم، هفت روایت می‌گوید بدهکار معسر را تحت فشار قرار ندهید بلکه باید به او مهلت بدهیم تا با انجام کسب و کار و فعالیت بیشتر در زمانی نه چندان دور باشد بتواند بدهی خودش را بدهد. این حکم در مورد بدهکاران معسر بانکی هم صادق است ولی در بانکها برای این مسئله سازوکاری پیش بینی نشده است. که اگر کسی بدهکار معسر بانکی هست به او مهلت بدهند.
‌دانش‌پژوه: اینجا بدهکار بانکی معسر باشد ولی ضامنش معسر نباشد مشکلی ندارد.؟
استاد: آن مشکلی نیست. از نظر مقررات مشکلی نیست. از ضامن می‌گیرند. آن ضامن بر عهده گرفته است ولی ضامنها مکرر سراغ ما آمده اند که ما به خاک سیاه نشسته ایم. من به اعتماد این که این آقا می‌تواند وامش را بدهد. آمده ام امضاء کرده ام، زیر بارش رفته ام، سندم را گرو گذاشته ام الان سند من را بانک آمده است به حراج گذاشته است. بله هست.
‌دانش‌پژوه: معنای ضمانت همین است.
استاد: معنای ضمانت همین است. ولی باید اینها در آموزه‌های ما بیاید. ما به مردم بفهمانیم وقتی شما ضمانت کسی را به عهده می‌گیری باید تنت را چرب کنی برای این اتفاق. این اتفاق ممکن است بیفتد. یقه تو را می‌گیرند، ملک تو را مصادره می‌کنند و آن حق آنها است. اگر می‌خواهی زیر بار بروی، برو. اگر نمی‌خواهی زیر بار بروی لااقل از الان بدان و خودت را در مخمصه قرار نده.
نکته سوم این است که خداوند در آیه شریفه 280 سوره بقره فرموده است: «و إن کان ذوعسرة فنظرة إلی میسرة». بدهکار را خداوند مهلت داده است تا توانا بشود. چون این اموال را خدا را در اختیار انسان قرار داده است. این اموال عطایای الهی است و خدا است که تکلیف می‌کند چگونه از این اموال بهره برداری بشود. رعایت نکردن این مهلت و این امهال تخطی از فرمان خدا است.
نکته چهارم این است که در صورتی که چشم انداز روشنی برای پرداخت این بدهی از سوی بدهکار وجود ندارد. یک رهمنود الهی این است که «و أن تصدقوا خیرا لکم». می‌بینید که بدهکار، بدهکار معسر است، قدرت بازپرداخت ندارد «أن تصدقوا». تا حالا بدهی بود، قرض بود حالا تبدیلش کنید به صدقه. هم ثواب قرض را برده اید و‌ هم ثواب صدقه را.
رهنمود دیگر خداوند هم این است که فرمود صدقات که مراد زکات است حق فقراء و مساکین و بدهکاران معسر است. زکات یک امر حکومتی است و در اختیار حاکم است که فرمود «خذ من اموالهم صدقة». و آن چه که توضیح دادیم و ذکر کردیم، راه حل نهایی.
با توجه به این نکات گر چه ازچهار روایت نقل شده درباره وظیفه امام در پرداخت بدهی معسران از زکات یک روایت صحیح بود، سه تا روایت دیگر قابل اعتماد نبود اما با توجه به تبیین آیه شریفه که مصارف زکات را بیان می‌کند و به مصرف غارمین می‌رسد، می‌گوید بدهکاران معسر در این صورت آن روایاتی هم که از نظر سند از قوت لازم برخوردار نبود می‌تواند به عنوان مؤید مورد استفاده قرار بگیرد و با آیه قرآن کاملا هماهنگ است. خصوصا موثقه موسی بن بکر. از موسی بن جعفر علیه السلام که ایجاد بدهی ابتدائا و در صورت نیاز بدون این که انسان انتظار و امیدی برای بازپرداخت داشته باشد. این روایت خیلی را به خودش مشغول کرده است. می‌گوید «فلیستدن علی الله و علی رسوله»، با تأکید. یعنی نمی‌شود این آدم گرسنه بماند و بمیرد. دزدی کند؟ دزدی که مشروع نیست ولی قرض بگیرد برعهده خدا و رسول. پس اینجا بر عهده خدا و رسول است و البته آن طریقی که اشاره کردی که دنبال ادائش باشند. و امامی که در روایت آمده است مراد دقیقا امام معصوم نیست. ‌ای بسا اماما غیر معصوم که سخن از این است که اگر انجام نداد «علیه وزره». گناهش هم بر عهده امام است. به هر حال در این صورت معتقدیم که این روایات به ما می‌گوید اگر کسی بدهکار است و قدرت بازپرداخت بدهی اش را ندارد باید برای او چاره‌ای کرد.
یک نکته در این جمع بندی این است که اعسار مدعی اعسار باید در محکمه شرعی به اثبات برسد. در صورتی که بدهکار توانایی انجام کار و فعالیت داشته باشد مکلف می‌شود که کار و فعالیت کند. یک روایت داریم که اگر کسی معسر شد و قدرت کار داشت قاضی او را به دست طلبکاران می‌سپارد. بروید از او کار بکشید. وادارش کنید به کار، به اندازه معیشتش به او بدهید، بقیه اش را برداشت کنید تا این بدهی ادا بشود. نکته دیگر این است که تأخیر در بازپرداخت بدهی به دلیل مماطله.
اولا روایت تأکید بر این که باید بدهکار قصد ادا داشته باشد و گرنه خائن است، به منزله سارق است، به منزله دزد متجاوز است.
ثانیا مماطله در ادای بدهی، مماطله کننده ظالم است. کار او در تأخیر موجب حلیّت عِرض و عقوبتش است. طلبکار می‌تواند آبرویش را در بازار بریزد.
نکته سوم این است که تأخیر در بازپرداخت بدهی ناشی از حوادث پیش بینی نشده. گاهی این حوادث یک امر عام است مثل زلزله، سیل، جنگ، بحرانها که این امر عام، عام البلوی می‌شود. اگر عام البلوی شد در این صورت می‌گویند شرایط اضطراری، شاید فوق العاده، معادل انگلیسی اش می‌شود فورس ماژور. این شرایط اگر پیش آمد این گونه مسائل بر اساس قاعده یعدل و انصاف مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. چه طور؟ اگر یک جاده‌ای است مثل جاده‌های شمال، در اثر ریزش کوه بسته شده است. تا بیایند این را باز کنند مدت مدیدی می‌گذرد و در این جاده یک غذاخوری است. غذاخوری که طرف اجازه داده است به یک کسی، یک ساله. حالا چند ماه از این زمان طی شد بدون این که اتوبوسی تردد کند و مسافری پیاده بشود بخواهد از این غذاخوری استفاده کند. این را به قاضی باید ارجاع بدهند. قاضی بر اساس قاعده عدل و انصاف اجاره او را توزیع کند و تقسیم کند بر مدت سال، آن ماههایی که این تردد صورت نگرفته است از اجاره کم کند. ولی گاهی اتفاقات، اتفاقاتی نیست که به صورت عام البلوی باشد بلکه موردی است. آن اتفاقاتی که موردی باشد و ناخواسته باشد مثل این که یک پروژه‌ای را طرف شروع کرده است به اعتماد این که پروژه دو ساله پایان پیدا می‌کند. آن مشکل ناشی از مثلا این بود که نتوانست کارخانه اش را وارد بکند، نتوانست مواد اولیه اش را وارد کند، شرایط خاصی پدید آمد، اینجا جای مهلت است. و البته یک راههایی که آن راهها تبدیل بدهی به بدهی نوع دیگر.
با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد.

جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید