جلسه یازدهم درس فقه مشارکت و مبانی آن، استاد عطا الله رفیعی آتانی
دوشنبه, 09 اسفند 1400 03:06 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس خارج فقه مشارکت استاد عطالله رفیعی آتانی 252

جلسه یازدهم درس خارج فقه استاد عطاالله رفیعی آتانی در موضوع فقه مشارکت و مبانی آن در تاریخ ۳ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
استاد رفیعی آتانی، فقه مشارکت، جلسه 11 روز سه‌شنبه 3 اسفند 1400
توی این حوزه‌هایی که ما فکر می‌کنیم که باید در این چهارچوب ایده‌ی اقتصادی مشارکتی توی فقه دنبالش بگردیم. که خدمت شما عرض کنم خود کتاب شرکت بود، مضاربه بود، مزارعه بود، مساقات بود، یک قدری جعاله بود.
حالا کتاب‌های درسی‌مان که دارد این هر سه چهار عنوان را، شرح لمعه دارد، جواهر که مفصّل دارد. بعضی از کتاب‌هایی که ماهیّت فتوایی دارند مثل عروة این را دارند. بعضی از حواشی یا شروح هم خیلی خوب است. یکی از خیلی خوب‌ها حواشی آیت الله شاهرودی است بر بحث شرکت و هم مضاربه و هم مساقات و مزارعه و این‌ها و بعد کتاب جواهر که در دو جلد چاپ شده است. فکر کنم دو جلد باشد.
آقای مدرّسی یزدی هم بر همین بحث شرکت عروه یک حاشیه‌ای زده حاشیه‌ی مفصّلی است. چند تا درس خارج هم برگزار شده مثل درس حاج آقای مکارم دارند، آقای علیدوست دارند، من این‌هایی که دیده‌ام. هدف ما هم این است که ضمن اینکه مباحث فقهی‌اش را می‌بینیم، در واقع این ایده را که داریم می‌گوییم که این در واقع این فقه مشارکتی دارای چنین فوایدی است.
ایده‌ی اصلی ما این بود که اسلام آنچه که برایش مطلوب است این است که دولت در اقتصاد دخالت نکند این را مشروح بیان کردیم و مردم بر اساس زندگی شخصی زندگی اقتصادی خودشان را اداره کنند. اصل هم بر این است که هر کسی بتواند با کار و تولید و تلاش و فعالیّت‌های اقتصادی خودش روی پای خودش بایستد و آنچه را که تولید می‌کند را در فضای مبادله با دیگران مبادله کند. اصل بر این است.
من از حضرت آقای جوادی نقل کردم که ایشان می‌فرمودند که اینکه انسان برود اجیر دیگران شود کراهت دارد حتّی ایشان فرمایش‌شان این بود که تا آستانه‌ی ربا، یعنی نمی‌توانیم بگوییم حرام است امّا کراهت شدید دارد. بنابراین اصل بر این است که اگر کسی خودش زندگی خودش را بچیند. حالا اگر هم به تنهایی نتوانست باز بهتر است که در سیستم‌های مشارکتی کار کند که بعد عرض می‌کردیم که حسب موضوع و مورد در ذیل شرکت و مضاربه و مساقات و این‌ها قرار می‌گیرد و بنابراین وارد ساز و کارهای اقتصاد دولتی نباید شویم.
بنابراین این‌ها گام‌هایی بود که برمی‌داشتیم من می‌خواهم به ابواب فقهی‌مان برگردانم آنجایی که اصل اقتصاد باید شکل بگیرد که یک زندگی اقتصادی خویش‌فرمایی است. یعنی هر کسی کار تولیدی و خدماتی را انجام می‌دهد و در بازار مبادله می‌کند این را ما در فقه توی متاجر توی چیزهای پایین‌ترش و بیع در واقع احکامش را بررسی می‌کنیم. و بیع می‌دانید که جزء که نه حتماً قوی‌ترین عرصه‌ای است که تفقّه خودش را نشان می‌دهد که این مبادلات چطوری باید اتّفاق بیفتد که عرض می‌کردیم که همه‌ی جوهر این موارد این است که عقل آدم‌ها رشد کند، آدم‌ها خلّاق شوند و کاره‌ای شوند. مطلوب ما از این چیز این است.
عرض می‌کردیم از خارج از فضا که به سمت یک زندگی مشارکتی برویم دیگر ابوابش را عرض کردیم و برای دولتش را هم که احکام خودش را گفتیم. من تفصیلش را هم عرض خواهم کرد. این ایده‌ی اصلی‌مان بود. امروز کاری که می‌خواهم بکنم اگر از دوستان نکته‌ای تا اینجا نداشته باشند این است که من یک سازمان کلّی راستش در واقع شرکت و مضاربه و مساقات و مزارعه را عرض کنم و بعد آن سرجمع‌بندی‌های خودم را بتوانم خدمت شما تقدیم دارم.
توی این سیستم مشارکتی که دارم عرض می‌کنم در فقه یک ساز و کار وجود دارد دوست دارم دوستان همراهی کنند که بعداً خواستند این متون را مطالعه کنند برایشان آسان‌تر خواهد شد. یک ساز و کار وجود دارد برای مشارکت دو تا صاحب سرمایه. بنابراین آنجایی که مشارکت دو تا صاحب سرمایه با هم مطرح است به آن شرکت می‌گوییم. شرکت این است که دو نفر سرمایه دارد و می‌خواهند با هم یک کار اقتصادی کنند. ولی اگر یک طرف نیروی کار است و دیگری سرمایه دارد یا در چهارچوب مزارعه است یا مساقات یا مزارعه.
بنابراین اگر دو طرف صاحب سرمایه هستند شرکت درست می‌کنند. دو تا آدمی که پول دارند. یعنی به صورت قاعده شرکت در مورد کسانی به وجود می‌آید یا نهادی است که فعالیّت اقتصادی کسانی را تسهیل می‌کند که صاحب سرمایه هستند. من یک خورده می‌خواهم این را بروم تویش تا با هم ببینیم چه محتوا و چه نتایجی برای این بحث ما دارد.
شرکت با این تعریف در سه حوزه قابل تحقّق است. یکی شرکت در عین است مثلاً دو نفر در عین یک مالی با هم مشارکت می‌کنند به نحو مشاع؛ یعنی دو نفر مثلاً مالک یک ماشین می‌شوند به نحو مشاع یعنی سهم هیچ‌کدام معیّن نیست، درصدشان معیّن است امّا اینکه چه تیکه‌ای مال کدام است معلوم نیست. به هر حال این می‌توانند دو نفر ماشینی را بخرند به دلیل اینکه می‌خواهند از آن یک بهره‌برداری اقتصادی کنند.
یا شرکت در منفعت است که می‌آیند مثلاً یک خانه‌ای را دوتایی با هم اجاره می‌کنند و منفعت آن خانه مال دو تاشون هست که حالا هر استفاده‌ای می‌توانند ازش ببرند. یا شرکت در حق است به این معنا که حق مشترکی برایشان به وجود می‌آید. مثلاً فرض کنید از حیازت حقّی به وجود بیاید یا هر جایی که حقّی برای آدم‌ها به وجود می‌آید مشترک هستند. بنابراین سه صورت را دارد.
شرکت هم به دلایل گوناگونی می‌تواند شکل بگیرد یا محصول یک معامله مشترک است؛ یعنی اینکه آدم‌ها با هم معامله می‌کنند یک محصول مشترکی را خریداری می‌کنند، پس یک محصول مشترکی را با هم می‌خرند. یا محصول کار مشترک است؛ یعنی دوتایی با هم یک کاری را انجام می‌دهند یک محصول واحدی به وجود می‌آید. محصول کار با همشون. یا اینکه به نحو قهری گاهی اوقات،‌ یعنی این‌ها اختیاری بودند.
حالا ببینید احکامی که بر این بار می‌شود چی است؟ اوّلاً اینکه به صورت اوّلی، ورود و خروج افراد در اینجور شراکتی‌ها آزاد است؛ یعنی افراد همانگونه که وارد می‌شوند به همان راحتی هم می‌توانند خارج شوند. من آثار اقصادی این را می‌خواهم بگویم ببینید چقدر جالب است.
این را اگر شما فرض کنی یک شرکتی درست کنی بگویی آقا هر روز ممکن است کسی آن را به هم بزند یکی از دو طرف معامله. البته این را هم عرض کنم که معنیش این نیست که نمی‌توانند به یک شرط ضمن عقدی این حقوق را از خودشان سلب کنند. آن دیگر موضوع ما نیست. طبیعی است که ممکن است این را بکنند. من بیشتر می‌خواهم بگویم روح این احکام دارند از چه چیزی حکایت می‌کنند.
این را عرض کنم که در اقتصاد هر اندازه ریسک بالاتر رود بازدهی بالاتر می‌رود. یعنی منطقی این است که،‌ منتها بازدهی ریسکی است دیگر؛ یعنی ممکن است به وجود بیاید ممکن است به وجود نیاید. ولی عموماً ریسک‌ها با بازدهی‌های بیشتری همراه است. علّتش این است که افراد در شرایط ریسکی بیشتر فکر می‌کنند، بیشتر تلاش می‌کنند بر ریسک غلبه کنند این ضمن اینکه آن‌ها را موفّق می‌کند بر ریسک غلبه کنند، خروجی فعالیّت‌های اقتصادی‌شان را بالاتر می‌برد.
این آزادی ورود و خروج کمک می‌کند که این افراد دائماً بتوانند خودشان را مدیریت کنند، محاسبه کنند، حساب کار دست‌شان باشد. اینقدر این کار سود‌آور باشد که آدم‌ها کمتر اگر آمدند بروند. یعنی دارند این را مدیریّت می‌کنند و تلاش می‌کنند. یعنی خود به خود این منشأ خیلی از تلاش‌ها می‌تواند باشد، یعنی عامل خیلی از تلاش‌ها می‌تواند باشد.
رکن دوّم و مهمّش این است که همه تصمیم‌گیری‌ها باید با اتفاق آراء باشد و حتّی اینجور است که اگر سهم یکی از این‌ها بیشتر بود او رأیش بیشتر نخواهد بود. علّتش هم این است که من اگر فردی سهمم سی درصد باشد امّا چون به نحو مشاع است من در کل مال سهیم هستم. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که یک بخشی از مال را دیگری از طرف من بخواهد تصمیم‌گیری کند و من حق تصمیم‌گیری نداشته باشم. علاوه بر این تصمیم‌گیری هم باید با توافق، با اجماع باشد. اکثریتین نیست. البته باز این حرف نافی این نیست که افراد با یک شرط ضمن عقدی مثلاً اکثریتیش کنند. امّا اصل قضیّه این نیست. اصل این است که همه باید مشارکت داشته باشند و با اجماع تصمیم‌گیری شود.
حکم بعدی‌اش این است که این تقسیم سود بر اساس سهم افراد از سرمایه است. در واقع افرادی که سهم بیشتری از سرمایه دارند، از آن مالِ مشاعِ شراکتی‌ای که دارند،‌ طبیعتاً سهم و سودشان هم، یعنی درصد سودشان هم بالاتر است.
من یک چیزی عرض کنم. مفهوم سرمایه یعنی کالای مولّد، یعنی سرمایه آن است که کالای دیگر اقتصادی از آن متولّد می‌شود. بنابراین اینجا اگر می‌گوییم که این‌ها دارای سرمایه‌ی مشترک هستند، یعنی چیزی را خریداری کرده‌اند که بازدهی دارد. اینجا آن معنا را دارد. حالا بازدهی ممکن است خود فرد، این‌ها استفاده کنند امّا بازدهی دارد. یعنی شما خانه‌ای بخرند که خودشان در آن ساکنش شوند. به هر حال این بهره‌برداری خودش بازدهی محسوب می‌شود.
در هر صورت سود بر اساس سهم هر فرد، به میزان سهم هر فرد در آن مال مشاع خواهد بود. البته می‌توانند توی قرار و مدارهایشان بگذارند که افرادی که بیشتر کار می‌کنند بیشتر سود ببرند. یعنی سهم سودشان بالاتر برود. باز اینکه پرداخت قطعی به کسی صورت بگیرد نیست. سود بیشتری بشود به آن داد، سهم سود بیشتر به آن داد.
احکام فقهی این حوزه را خواهیم دید دوستان برای ما ارائه کنند. از هر نوع پرداختی به غیر از سهم آن شرکت، یعنی سهم مال الشرکة و همچنین غیر از آن کار، از هر گونه پرداختی غیر از او نامشروع است. یعنی هر تکنیکی طرف بزند که یک جوری از این ماجرا پول در بیاورد به هر دلیلی که در آن کاری اضافه‌تر نکرده باشد آنجا سهم سرمایه‌اش بیشتر نبوده باشد، این باز ممنوع است.
جالب است که در همین فضا برخی از انواع شرکت‌ها ممنوع شده، ممنوع دانسته‌اند. یکی از آن‌ها شرکت مفاوضه است،‌ این‌ها را شما دیدید. منظور از شرکت مفاوضه هم این است که افراد،‌ دو نفری مثلاً بیایند بگویند آقا شما هر چقدر درآمد داری، من هم هر چه درآمد را دارم، تو هم هر چه درآمد و هزینه داری بذاریم روی هم مثلاً مساوی تقسیم کنیم. چون می‌توانند آدم‌ها این کار بکنند. می‌گویند این ممنوع است، حرام است. باز علّتش روشن است چون‌که یکی ممکن است بیشتر کار کرده باشد، یکی ممکن است کمتر کار کرده باشد و بی‌دلیل افراد مالک چیزی شوند. معنا ندارد. حالا من این را باز دلایلش را با هم مرور می‌کنیم.
یکی هم شرکت أبدان یا اعمال، شرکت أبدان یا اعمال این است که دو طرف به هم بگویند تو برو یک جایی کار کن، من هم یک جای دیگر کار می‌کنم این‌ها را می‌ریزیم روی هم. آن صورت اوّلی همه‌ی درآمدها و هزینه‌ها بود اینجا فقط درآمد ناشی از کار را لحاظ می‌کنند. که این هم باز ممنوع است.
این‌ها را آدم نگاه می‌کند کاملاً معلوم است با مبانی فقهی جور است. می‌خواهد بگوید که آدم‌ها نباید بدون کار مالک چیزی شوند. این‌ها را از توی قرآن پیدا می‌کنید. اگر آدم‌ها اینجوری بخواهند و بتوانند با هم شراکت بکنند. باید از بین برود. به تعبیر فقهی‌تر این أکل مال به باطل است. أکل مال به باطل، باطل توی ادبیّات دینی یعنی هیچی، هیچ، عدم. أکل مال به باطل یعنی اینکه طرف مالک چیزی شود در مقابل هیچی. یعنی هیچ چیز ندهد مالک چیزی شود. این معلوم است که نامشروع است. طرف مالک چیزی شود در مقابل هیچی. این‌ها معلوم می‌شود که یعنی معلوم است که این تیپی هستند. و از آن طرف سبب می‌شود که افرادی که کار می‌کنند، نقش ایفا می‌کنند، ریسک می‌پذیرند، تلاش می‌کنند بی‌انگیزه شوند.
این سرجمع یک نگاه اجمالی و کلّی به بحث شرکت است که صاحبان،‌ یعنی دو فرد، بیش از یک فرد در یک مالی، سرمایه که دیگر من تعریفش را هم عرض کردم چی است به نحو مشاعی با هم یک شرکتی را ایجاد می‌کنند برای اینکه بتوانند به بازدهی اقتصادی دسترسی پیدا کنند. حالا دیگر مشروح و مفصّل با ظرافت‌های فقهی را می‌شود بعداً پیگیری کنید.
پس این شرکت آنجایی تعریف می‌شود که دو طرف با هم سرمایه دارند که با هم کار مشترک اقتصادی کنند. امّا اگر یک طرف پول آورده و یک طرف کار. این اگر در تجارت باشد می‌شود مضاربه. بنابراین آنگاه که سرمایه‌ای طرف آورده با یک طرفی که کار تجاری بلد است با هم یک کار مشارکتی را رقم می‌زنند، اینجا می‌شود مضاربه. بنابراین مضاربه در کارهای تولید نیست، فقط در کارهای تجاری در واقع است.
حالا باز این احکام مضاربه را با هم ببینیم و همین روح کلّی را با هم تطبیق کنیم. اوّلاً این سرمایه باید عین باشد؛ یعنی مثلاً دین نباشد. فرض کنید یک کسی یک طلبی از یک کسی دارد بعد می‌بیند که طلبش را نمی‌دهد یا هر چه، آن دین را مثلاً بگوید تو سرمایه حساب کن و با او کار تجاری کن. می‌گوید اصلاً این نمی‌شود به این دقّت را ببینید. چون اگر این را نگوییم ممکن است آدم‌ها بیایند با طلبی که از کسی دیگری دارند او را ذیل عنوان مضاربه از آن بازدهی بگیرند که در واقع می‌شود همان ربا. درست است؟ بنابراین باید حتماً‌ عین باشد.
البته نقدین را هم می‌پذیرند و قاعدتاً پول اعتباری هم تو این فضاها می‌تواند بی‌مشکل باشد. ولی اگر آدم بخواهد خیلی به این فلسفه‌ی این وفادار بماند ممکن است بگوییم که صاحب سرمایه باید حتماً برود آن چیز را بخرد؛ یعنی یک چیز واقعی به وجود بیاید و آن چیز واقعی مبنا قرار بگیرد، ولی این‌قدر سخت‌گیری نمی‌کنند. یعنی همین که دین نباشد، یعنی واقعیّت خارجی داشته باشد کفایت می‌کند.
حکم دوّم و مهم اینکه سرمایه باید کافی باشد به این معنا که اگر فرد یک کار تجاری را می‌کند از اوّل محرز شود که این به اندازه‌ی کفایت هست که او بتواند کار تجاری کند. یعنی بعداً نمی‌تواند بگوید که من نتوانستم و نشد چون کم بود. بنابرین هر دو احراز کنند که این برای یک کاری کافی بوده است. حالا آن کار را با هم تعریف می‌کنند.
جالب‌تر حکم سوّم است که خسارت مال سرمایه است ولی سود طرفینی است. سود کار بینشان تقسیم می‌شود امّا خسارت مال صاحب سرمایه است. یعنی آن کسی که پول آن مال را، حالا فرض کنیم که گفتیم صورت اگر از بین برود عامل و یا همان تاجر هیچ مسئولیّتی ندارد. علّتش هم باز این است که، حالا علّت فقهی‌اش این است که این آقای تاجر امین است؛ یعنی فرض بر این است که او احراز شده، احراز صلاحیت شده برای این چنین کاری. امّا چیز اقتصادی‌اش جالب است برای من آن ملازمه‌ی اقصادی‌اش.
واقعیّت این است که اگر فرض کنیم سودی نبردند یا حتّی مالی از بین رفته است، این آقای تاجر هم زمانش را از دست داده، یعنی او هم کسی بوده که کار و تلاش کرده،‌ کار او هم حرمت و احترام داشته همانگونه که کار او بدون بازدهی مانده است، صاحب سرمایه هم سهم‌اش را از دست داده است. هر دو تا ضرر کردند. بنابراین مسئولیّتی متوجّه عامل و تاجر نیست.
البته ممکن است شما بفرمایید این خیلی ریسک را دارد بالا می‌برد. عرض می‌کنم اتفاقاً ما به دنبال همین هستیم. همین خوب است که در فعالیّت اقتصادی ریسک وجود داشته باشد تا افراد فکر کنند؛ یعنی به راحتی پول‌شان را به هر کسی ندهند، به راحتی با هر کسی شریک نشوند. یعنی بروند فردی را پیدا کنند، افرادی را پیدا کنند که دارای صلاحیّت انجام کار اقتصادی هستند، تجربه دارند، دانش دارند برای کار تجاری. بنابراین تحویل هر کسی ندهند مال خودشان را و در حقیقت مال خودشان را تحویل کسی دهند که توانایی این کار را دارد.
حیازت یک حقّی را ایجاد می‌کند که یا حقّ اختصاص که این‌هایی که در فقه داریم. حق ایجاد می‌کند می‌تواند مشترک برای دو نفر ایجاد شود. شرکت به معنای أخصّ فقط در باب، دیگر این شرکت در سرمایه اصطلاحاً شرکت بقیّه. ما اسمش را بحمدلله نگفتیم شرکت آن بحث را. عنوان عام را می‌گفتیم مشارکت که شرکت یکی از آن‌هاست، بقیّه هم مشارکت هستند امّا شرکت به معنای فقهی و حقوقی نیستند.
داشتیم عرض می‌کردیم که خسارت مال صاحب سرمایه است و به نظر ما این خیلی پرمعناست به لحاظ اقتصادی. تمام هزینه‌های کار هم باز بر عهده‌ی صاحب سرمایه است. یعنی اگر این کار هزینه‌ای دارد، گویی تاجر و عامل آنچه که با خودش در این شراکت وارد می‌کند‌ توانایی کار تجاری‌اش است و زمانی که می‌گذارد. همه‌ی هزینه‌ها بر عهده‌ی صاحب سرمایه است.
شما می‌فرماید که اگر اینطور است صاحب سرمایه چرا باید این کار را کند؟ عرض ما این می‌شود که اگر شما این احکام را رعایت کنید، صاحب سرمایه، سرمایه‌اش را به دست هر کسی نمی‌دهد و به دست کسی می‌دهد که حاضر است صاحب امتیازات خیلی بالایی هم شود چون او توان کار تجاری دارد. الآن که شما می‌بینید که مثلاً ما آن قسم مضاربه را داریم امّا واقعیّتش را نمی‌توانیم عمل کنیم چون ما آدم‌هایی که پول داریم مثلاً با اندک آشنایی ممکن است به کسی بدهیم و به دلیل آنکه آن ممکن است صلاحیتش را نداشته باشد یا حتّی ما شناخت کافی از او نداشته باشیم مجبور هستیم تضمین بگیریم.
تضمین در کار حقیقی و واقعی اقتصادی توانایی فرد برای انجام کار اقتصادی است و نه هیچ چیز دیگر. هر موقع شما چیزهای بیشتر از این می‌خواهید یعنی به توانایی او اعتماد ندارید و او اینکاره نیست یا مطمئن نیستید اینکاره است یا در سطح بالایی اینکاره نیست. اگر اینجوری است نباید با آن مشارکت کنید. یعنی چرا می‌روید با آن مشارکت می‌کنید کسی که مثلاً تاجر حرفه‌ای نیست.
طبیعتاً توی این فضا تجّار حرفه‌ای شکل می‌گیرند یعنی آدم‌هایی که عقل تجاری دارند، دانش کافی دارند، تجربه دارند، باهوش‌اند، آن‌ها می‌آیند توی این کار نه صرف اینکه شما بروید از بانکی وام بگیرید می‌گویند چی گرفتی؟ می‌گوید وام مضاربه گرفتم. مضاربه این است که شما باید کار کنید، سود ببری. اصلاً اهل این کار هستی؟ بنابراین این فضا کمک می‌کند که اهلیّت این کار موضوعیّت پیدا کند. یعنی آدم‌هایی که می‌آیند در عرصه‌ی کار تجاری اینکاره باشند.
من خودم حالا شماها هم احتمالاً شاهدش بوده‌اید افراد زیادی را دیده‌ام که می‌گویند آقا ما رفته‌ایم توی تجارت شکست خورده‌ایم. یک بار همین‌جا عرض می‌کردم مثلاً راننده تاکسی، خیلی از شما هم دیده‌اید مثلاً می‌نشینیم می‌گوید من راننده تاکسی نبودم، می‌گوییم چی بودی؟ می‌گوید کار اقتصادی داشتم می‌کردم شکست خوردم و حالا هم راننده تاکسی شده‌ام. بعد هم از جامعه هم طلبکار است. واقعی‌اش این است که او عقل این کار را نداشته، او توان این کار را نداشته و کاری را تویش ورود کرده که ناتوان بوده، کار تجاری از سخت‌ترین کارهای ممکن است. علّتش این است که طرف باید خیلی محاسبات کند؛ یعنی عقل توانمندی باید داشته باشد. این عرصه، عرصه‌ی رشد عقل است، شکوفایی عقل است، عرصه‌ی محاسبات است. هر کسی نمی‌تواند این کار را به درستی انجام دهد.
بنابراین صاحب سرمایه مالش را به او نمی‌دهد، نباید بدهد. نباید این را به او بدهد که او، نباید به هر کسی بدهد. اینکه می‌گوییم همه‌ی هزینه‌ها بر عهده‌ی صاحب سرمایه است. خسارت مال صاحب سرمایه است، ضرر مال صاحب سرمایه است، مال این است که او باید سرمایه‌اش را به دست اهلش بسپارد. درست است. باید سرمایه‌اش را به دست اهلش بسپارد که توان کار اقتصادی در واقع داشته باشد. یعنی این صحنه اگر فرض کنید مضاربه اینجوری شکل بگیرد خود حوزه‌ی کار تجاری با منطق مضاربه به بستری تبدیل می‌شود برای رشد انسان‌های اقتصادی. یعنی آدم‌هایی که می‌توانند کار اقتصادی کنند، بروند مطالعه کنند، بروند تجربیات دیگران را بیاموزند که ببینند چگونه می‌توانند در تجارت سود ببرند. و وقتی که بردند صاحبان سرمایه مشتاق می‌شوند که با چنین آدمی شراکت کنند.
حکم بعدی و مهم این است که سهم سود هر یک باید معلوم باشد. میزان نه امّا سهم هم معلوم باشد. حالا این به آورده‌ی دو نفر برمی‌گردد. آورده‌ی یکی توان تجاری است، آورده‌ی دیگر سرمایه. ممکن است کسی تاجر قوی‌ای باشد که به کمتر از 90 درصد راضی نشود. ممکن است یک کسی ضعیف باشد به 10 درصد هم راضی باشد. یا مثلاً ممکن است بعضی از حوزه‌ها اساساً سرمایه‌ی برتر باشد مثلاً طلا است، نمی‌دانم چی است که پول بیشتری می‌خواهد. طبیعتاً منطقش متفاوت خواهد شد.
در هر صورت اینکه چه خواهد بود به میزان نقشی مربوط می‌شود که آدم تاجر و آدم سرمایه‌دار توی این فرآیند می‌توانند ایفا کنند که سرمایه چه نقشی خواهد داشت و تاجر چه نقشی. یک باز شناختی که طرفین می‌توانند از هم داشته باشند. در همه‌ی سود هم سهیم هستند؛ یعنی سود تبعّض بردار خلاصه نیست. به نحو مشاع در همه سود سهم هستند درصدشان می‌تواند متفاوت باشد.
البته افرادی که در این کار مشارکت می‌کنند غیر از آن عامل ممکن است افراد دیگری به کار بگیرند، آن‌ها هم می‌توانند سهمی از سود ببرند. یعنی آنکه آدم می‌بیند که آن‌ها هم بتوانند سهمی از سود ببرند تا می‌شود دستمزد نباشد تا آن‌ها هم سهمی از نتیجه‌ی این کار را ببرند. یعنی می‌تواند این کار را بکند.
نکته‌ی جالب‌تری که مضاربه یک قرارداد جایز است. عقد جایز است؛ یعنی هر لحظه می‌تواند به هم بخورد. می‌بینید چقدر ریسک کار بالا می‌رود که هر کسی دیگر با هر کسی طرف حساب نمی‌شود. مثلاً کی باید مثلاً طرف انگیزه پیدا کند که از عقد مضاربه خارج شود، لابد زمانی است که احساس کند که آنچه که گیرش می‌آید ارزش ندارد. درست است. آنچه که گیرش می‌آید ارزش ندارد.
این اگر فرض کنید مبنایی باشد که افراد از این سیستم خارج شوند طرف‌های مقابل مجبورند هوای همدیگر را داشته باشند. به قول امروزی‌ها به دنبال یک بازی برد برد باشند. لذا طرف خارج می‌شود. یعنی یکی از دو طرف (طرفین) در واقع در چنین فضایی گویی دائماً مراقب طرف مقابل هم هستند. مراقب منافع طرف مقابل هم هستند که اگر او منافعش را از دست بدهد ممکن است سیستم را به هم بزند.
طبق یک سیستمی عامل می‌تواند این حق خودش را با وکالت به دیگری هم واگذار کند. البته این با توافق است مالک است. یعنی چون مال، مال مالک است باید با توافق مالک باشد. ببینید صحنه چطور صحنه‌ای است. فرض کنید شما واقعاً مضاربه با همین توضیحاتی که ما می‌گوییم اتفاق بیفتد آدم احساس می‌کند میدان پر از ریسکی که همه باید دقّت کنند، همه باید فکر کنند، همه باید کار کنند، همه باید تلاش کنند، همه باید همراهی کنند، باید آدم‌ها خوب همدیگر را بشناسند. باید این اتفاقات بیفتد دیگر حتّی باعث افزایش سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد می‌شود. به این معنا که افراد می‌روند آن‌هایی را که قبول دارند پیدا می‌کنند. یک.
ثانیاً افراد تلاش می‌کنند مورد قبول افراد بیشتری باشند؛ یعنی کاری کنند که افرادی که در عرصه‌ی تجارت حضور دارند به آن‌ها اعتماد کنند. شماها شنیده‌اید که مثلاً به درستی گفته می‌شود که مهم‌ترین سرمایه در کار تجاری آبرو است. آبرو یعنی دیگران بهش اعتماد دارند. در این فضا سعی می‌کنند که بالاخره پنهان‌کاری نباشد، فرصت‌طلبی کمتر باشد؛ چون همه‌ی این‌ها اعتمادها را از بین می‌برد. یعنی این خود به خود یک نظام اخلاقی را، یک نظام زندگی اجتماعی باعث و بانی اعتماد را در جامعه رقم خواهد زد.
این باز فضای کلّی مضاربه و نکات اساسی است که می‌توانست به ما توی این بحث کمک کند و ببینیم که اگر مضاربه‌ی حقیقی اتفاق بیفتد چقدر با آن روح کلّی ایده‌ای که ما داریم بحث را پیگیری می‌کنیم سازگار است. و همه‌ی آن اصلاحاتی که با شرط ضمن عقد و با این پلکتیک‌های گوناگون می‌زنیم مضاربه را از ماهیّتش دور می‌کند و در واقع از آن فلسفه‌ی وجودی‌اش دور می‌کند. و این همه‌ تکنیک‌های که زده می‌شود، این تکنیک‌هایی که دارد زده می‌شود می‌خواهد ایمن کند. یعنی سیستم را مثل یک سیستم ربوی ایمن کند به این معنا که دریافت و پرداخت قطعی داشته باشیم و خلاص.
این سیستم به دنبال ایمنی‌سازی نیست. امنیّت این سیستم محصول کار و تلاش و خلاقیّت و اعتماد است. می‌خواهد یک همچنین فضایی را در فضای یک کار تجاری رقم بزند. یک چنین اتمسفری را به وجود بیاورد که بعد هم ما در فضای پر از اعتمادی و پر از توامندی‌ای و در حالی که مسیر رشد و بالندگی فراهم می‌شود بتوانند کار اقتصادی با هم کنند یعنی کار تجاری. اگر این فضا فراهم شود.
دانش‌پژوه: اساساً این مطالبی که شما می‌فرمایید تصوّر من این است که فرض را بر این گذاشته‌اید که طرف مقابل همدیگر را بشناسند.
استاد: بله.
دانش‌پژوه: با توجّه به گستردگی خصوصاً بحث‌های تجاری و ورود به این قضیّه معمولاً کسی که در کلّ کشور مثلاً یا حتّی توی کل شهر شناخته شده باشد یک مقدار سخت است. عملاً این شرط در نظام قبیله‌گی و یا مثلاً در یک شهری مثل مدینه که مثلاً سر و ته‌اش بشود صد هزار نفر جمعیّت این راحت می‌شود این کار را انجام داد. ولی در جاهایی که بزرگتر باشد عملاً امکان‌پذیر نیست این قضیّه. یعنی همچین شناخته‌شدگی‌ای خیلی سخت است با توجّه به اینکه کلاهبرداری‌ها هم زیاد شده. یعنی هر مسیری را که شما می‌خواهید جلو بروید آن سیستم به قول معروف باز ناایمن شناخته می‌شود. یک زمانی برادر، به برادر مثلاً خیلی احترام می‌گذاشتیم. آن نظام قبیله‌گی بوده و اطمینان خاطر به شما می‌داد ولی الآن ممکن است برادر شما همان فردی باشد که قرار است سر شما کلاه بگذارد.
استاد: من بگذارید تفکیک کنم. شما فرمایش‌تان یک خورده آخرش به تناقض ختم شد. یک فرمایش اوّل‌تان این بود که چون جامعه بزرگ‌تر شده آن شناختی که مفروض ایده و ادّعای است شکل نمی‌گیرد ولی فرمایش آخرتان این بود که ممکن است برادر سر برادر کلاه بگذارد. چون که برادری چیزی نیست که در جوامع کوچک نبوده باشد، توی جوامع بزرگ مثلاً به وجود آمده باشد. برادری اگر فرض کنیم برادر بخواهد با برادر مشارکت کند یا شبیه برادر با برادر قاعدتاً آن شناخت باید وجود می‌داشته است، چه در جوامع بدوی.
دانش‌پژوه: استاد من می‌خواهم بگویم نظام قبیله‌گی دو تا مطلب داشت: یکی فرمایش اوّل که خدمت‌تان گفتم و شما خودتان هم قشنگ واضح کردید. توی بحث نظام قبیله‌گی اطمینان هم وجود داشت. ببینید برادر با برادر نوعی اطمینان داشتند آن موقع.
استاد: مشکل این است که این فرمایش شما را بنابراین من به بزرگی و کوچکی جامعه ربط ندهم به یک چیز دیگری که در ذهن و آن اینکه این جامعه‌ای که ما امروز داریم در آن زندگی می‌کنیم. آدم‌ها جوری شده‌اند که به راحتی نمی‌شود اعتماد کرد. یعنی به نظرم می‌آید اگر اینطور نگاه کنیم، حالا چه برادر باشد، چه دور باشد. یعنی جامعه الآن جوری شده که افراد نمی‌توانند به هم اعتماد کنند. من خدمت شما عرض کنم. این بیان آخرم را می‌پسندید؟
دانش‌پژوه: خیلی نزدیک شد صحبت‌هایمان به هم.
استاد: پس من این را هم بگویم که در جوامع بزرگ‌تر این مشکل بیشتر می‌شود، دیگر قاعدتاً هم نظر می‌شویم. بیان‌مان به هم نزدیک می‌شود. این بی‌اعتمادی یا آن طرفش بشود اعتماد، الآن به درستی در اقتصاد توسعه گفته می‌شود، یکی از عوامل پیشرفت کشورها وجود اعتماد است. این اعتماد را حتّی بیان اقتصادی‌اش کرده‌اند، گفته‌اند اسمش سرمایه‌ی اجتماعی است.
سرمایه‌ی اجتماعی یعنی اینکه نوع پیوندهای اجتماعی به گونه‌ای باشد که خودش مثل یک کالای مولّد انگاری از آن خروجی اقتصادی می‌شود گرفت. نقش سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد این است که هزینه‌های اجتماعی را می‌آورد پایین. هزینه‌های اقتصادی را می‌آورد پایین. هزینه‌ی زندگی جمعی را می‌آورد پایین. الآن هم یکی از مطالعاتی که می‌خواهند بفهمند در جامعه چقدر سرمایه‌ی اجتماعی وجود دارد مثلاً می‌گویند چک برگشتی یک ملاک خوبی است.
مثلاً آدم‌ها چقدر چک برگشتی می‌زنند نشان می‌دهد چقدر در جامعه به هم اعتماد دارند. چون می‌تواند برود بانک، چکش به حساب پول نداشته باشد ولی بگوید حالا زنگ می‌زنم ببینم اگر چرا نداده؟ گفته نمی‌توانم 10 روز دیگر، من قبول می‌کنم ده روز دیگر می‌آیم می‌گیرم. اگر اعتماد نکند همان‌جا درجا مثلاً برگشت می‌زند که انباری، در واقع انباره‌ای از عدم اعتماد را در جامعه رقم می‌زند.
من این را عرض کنم که درست می‌فرمایید الآن به خصوص الآن در جامعه‌ی ما این حرف خیلی دارد زده می‌شود که آدم‌ها به هم اعتماد ندارند، سرمایه‌ی اجتماعی پایین است. منتها من این را عرض کنم یکی از دلایل اینکه سرمایه‌ی اجتماعی آمده پایین، دوست دارم به این جمله‌ی من شما توجّه بفرمایید، یکی از دلایل، من از منظر ادبیّات اقتصادی دارم می‌گویم؛ یعنی همین اخلاقی نمی‌خواهم الآن بحث کنم که بحث‌‌های اخلاقی زیادی می‌شود کرد.
یکی از دلایل این بی‌اعتمادی، اعتمادهای بی‌جا بوده است؛ یعنی در جامعه ما به کسانی اعتماد کرده‌ایم که نباید اعتماد می‌کردیم. این شده استدلال ما برای اینکه که دیگر بعد از آن هم استدلال ما و هم اتمسفر کلّی تصمیمات آینده ما که دیگر به راحتی به کسی اعتماد نکنیم. چون دیگر در تجربه ما و در دیگرانی که با هم تجربه‌امان را مشارکت می‌گذاریم. یعنی همدیگر را در جریان تجربیات همدیگر قرار می‌دهیم، موارد زیادی وجود دارد که ما آدم‌ها اعتماد کردیم و اعتماد جواب نداد.
من این را عرض می‌کنم اینجور سیستمی به ما می‌گوید تا اعتماد نکرده‌اید یک همچین کاری نکنید. تا آدم‌ها در آن حدّی نبودند که قابل اعتماد باشند شما اعتماد نکنید. بذار این فضا و این خط یک جایی شکسته شود. به قول مسئولان کرونا این زنجیره را یک جایی شما بشکنید. ما الآن داریم این انباره‌ی عدم اعتماد را می‌افزاییم به دلیل اعتمادهای ممتد و مکرّر به کسانی که نباید اعتماد کنیم.
اعتماد الآن حالا اگر دوست داشتید یک سرچ کنید یکی از موضوعات مهم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که در جامعه‌ای مثل ما الآن شما می‌بینید الآن مثلاً انشاء‌الله که ما اشتباه کنیم یا بگذریم از این شرایط. ولی واقعاً این است که افراد تقریباً دارند این حس و حال را پیدا می‌کنند که اصل بر این است که قول می‌دهد عمل نمی‌کند.
بنابراین دلایل زیادی دارد یک دلیل این بود که این آدم‌ها اصلاً دقّت نکرده‌اند در انتخاب دوست، در انتخاب همسر، در انتخاب شریک، در انتخاب مدیر، در انتخاب همکار الی آخر. این اتفاق افتاده است. این دارد می‌گویند این کار را نکن. کار اقتصادی کار پیچیده‌ای است. از پیچیده‌ترین عرصه‌های زندگی است. به قول بنده‌ی خدا پول جون نیست که راحت بدهی. باید دقّت کنی و به هر کسی ندهی.
حالا اگر مثلاً فرض کنید ما بعد از انقلاب نیامدیم به جای اینکه مضاربه را ماست‌مالی می‌کردیم، مضاربه کم و زیادش مهم نیست نمی‌خواهیم پانصد تا قرارداد مضاربه بسته شود 10 تا بسته شود امّا با قواعدش بسته شود و به قواعدش تن بدهیم. به نظرم یک کانونی به وجود می‌آمد برای انتشار و ایجاد اعتماد؛ چون افراد با هر کسی این کار را نمی‌کردند چون زندگی‌اشان خراب می‌شد. درست است. زندگی‌اش را در مرز نابودی قرار نمی‌داد. یعنی بی‌اعتمادی امروز علاج و معالجه می‌شد اوّلاً. این به نظر من حرف مؤثری باشد. این عرض من، عرض مهمّی باشد. و از این جهت جامعه‌ی قبیله‌گی و غیر قبیله‌گی ندارد.
ضمن اینکه من خدمت شما عرض کنم اگر الآن که جامعه غیر قبیله‌گی است، شرکت‌های تولیدی و تجاری وجود ندارند؟! یعنی الآن شما می‌فرمایید که چون جامعه از دوران قبیله‌گی عبور کرده و به جوامع بزرگ تبدیل شده، الآن دیگر شرکت درست نمی‌کنند؟! اتفاقاً شرکت که جزء مصنوعات این دوران است. این همه شرکت وجود دارد که افراد با هم همکاری می‌کنند؛ پس این ربطی به آن ندارد اتفاقاً اگر به این احکام این شرکت پایبند می‌ماندند و اعتماد شکل می‌گرفت یا افرادی که معتمد هم بودند با هم مشارکت می‌کردند، فرهنگ شرکت اینقدر آسیب ندیده بود به نظر من.
لذا که الآن اگر جامعه مدرن است و گسترده است و بدوی نیست و قبیله‌گی نیست، شرکت نیست؟! اصلاً اقتصاد یعنی شرکت، یعنی شما اقتصاد را در جهان با شرکت‌های تولیدی و تجاری می‌شناسید. ما داریم می‌گوییم که اتفاقاً این را درست طراحی کنید. این را ارکانش را ماست‌مالی نکنید. یعنی اعتماد را واقعاً کسب کنید و این کار را کنید. چون دچار مشکل می‌شوید و اعتماد را تصنّعی و ظاهری هم فرض کنید. من عذرخواهی می‌کنم فکر می‌کنم زیادی طول دادم.
دانش‌پژوه: من متوجّه حرف شما هستم و تایید می‌کنم حرف شما را. منتها سیستم الآن آمده ناظر محور، سیستم قدیم اخلاق‌مدار بود.
استاد: نه اخلاق نمی‌خواهد. من اتفاقاً اصلاً به همین دلیل از واژگان اخلاقی استفاده نمی‌کنم تا بگویم اخلاق اگر باید رعایت شود باید افزوده این سیستم باشد، کمک کند. سیستم ناظر محور هم اصلاً جواب نمی‌دهد. الآن واقعاً همین سیستم‌های نظارتی که هستند.
استادمان بود آقای دکتر شیروانی که رئیس کل بانک مرکزی بود، ایشان می‌گفت که ما یک دوره‌ای، شماها نمی‌دانم سنّ‌تان چقدر است، یک دوره‌ای که ایشان رئیس بانک مرکزی بود توی این مشکلات دلاری بود. بعد گفته بودند این مقدار دلار هر کس می‌آید به آن می‌دهیم. بعد دیدیم که تخلّف می‌کنند این کسانی که به ‌آن‌ها دلار داده‌ایم که بدهند به مردم. زد و بند می‌کنند. گفت یک ناظر گذاشته‌ایم که این‌ها را بپاید. بعد دیدم ناظرها هم با آن‌ها یکی می‌شوند. بعد برای ناظرها باید ناظر می‌گذاشتیم. بعد دیدم تمام نمی‌شود.
ببینید مکانیزم باید جوری باشد که به نحو درمان‌زا خودش را نگه دارد. اگر ناظر گذاشتیم یا از افزوده‌های اخلاقی صحبت کردیم باید این کمک‌کننده باشد. ولی این ذاتاً باید روی پای خودش بایستد. چنین سیستمی، این سیستمی که من دارم الآن صحبت می‌کنم، مشکل من الآن، مشکل آقای شیروانی و بانک مرکزی نیست. این بحثی که من می‌کنم این است که افراد اگر این شرکتی درست کنند، شرکت مضاربه‌ای درست کنند که این احکام در آن رعایت شود، این عناصر مثبت توش شکل می‌گیرد. یعنی با افراد ناتوان دیگر شرکت درست نمی‌کنند. چون خسارت مال صاحب سرمایه است و بیچاره می‌شود. با افرادی که قابل اعتماد نیستند این کار را نمی‌کنند. با پروژه‌های گنده هم شروع نمی‌کنند. این صحنه را مدیریت می‌کند. درست.
حالا از من می‌پرسید چرا باید وارد چنین کار سختی شود؟ علّتش این است که آن فرد یا افرادی که، الفقه ثم المتجر، بله، فقه به معنای همین دیگر. یعنی منطق تجارت را یاد بگیرد، عقل تجارت را یاد بگیرد و بعد برود کار تجاری کند. با آن برود کار تجاری کند. آن آدم خیلی قیمتی در می‌آید. آدمی که امین و توانمند است. چون آن آدم قیمتی است و در یک فضای اقتصادی بهای آن را جامعه‌ی اقتصادی کم‌کم خواهد پرداخت؛ چون او پربازده می‌شود، پرمشتری می‌شود، فردا بین دوغ و دوشاب معلوم می‌شود. یعنی توانمندها از ناتوان‌‌ها توی فرآیندهای تجاری تجربی آد‌ها معلوم می‌شود. آن پاداش خودش را از جامعه دریافت می‌کند و زمینه‌ی رشد آن آدم می‌شود.
الآن زمینه‌ی رشد آدم دغل‌باز شکل گرفته است. علّتش این است که هی می‌خواهند با ناظر حل کنیم که بالتبع ناظر کارش را انجام نمی‌دهد یا قوّه‌ی قضائیه مجازاتش کند یا... اینجوری می‌خواهیم درش بیاوریم. اینجوری در بیاوریم خیلی‌ها می‌توانند در بروند. بنابراین می‌افتند توی این خط که این‌ها یک بخشش دورزدنی است و یک حدّی می‌توانند فرار کنند از این فضا.
من عرضم این است که اگر این احکام با همین مختصاتش شکل بگیرد، یعنی یک فعالیّت اقتصادی را رقم بزند این سبب می‌شود که به نحو درون‌زایی این سیستم سرپای خودش بایستند و بعد اگر ناظر بود، خیلی قشنگ‌تر می‌شود. اگر فضا اخلاقی بود خیلی بهتر می‌شود. امّا نه فضا را وابسته به اخلاق می‌کنیم هر چند مثل نان شب بهش نیازمندیم. و نه به ناظر که لازم است. اساس کار این نمی‌شود.
اساس کار این می‌شود که شما سیستم را به نحوی طرّاحی و تعریف می‌کنید که به نحو درون‌زایی خودش را نگه دارد، تا می‌تواند خودش را نگه دارد. هم خلّاق بماند، هم کاری شکل بگیرد روابط و هم خروجی شگل گرفته شود. اتفاقاً من حسّم این است که الآن جوامع امروزی خیلی بیشتر به این رویکرد اجمالاً احتیاج دارند. چون ممکن بود توی زندگی‌های قدیم افراد با کار و تلاش خودشان زندگی کنند؛ یعنی کمتر نیاز داشته باشند که بروند شرکایی پیدا کنند، بروند کار تجاری‌ای کنند.
قدیم‌تر‌ها زندگی‌ها کوچک بود و افراد می‌توانستند با یک آب که خودش داشت همه چیز خودش را تأمین کند ولی الآن اینجوری نیست. هزینه‌های زندگی به نحوی نیست که بشود با آن خرده‌کاری زندگی را اداره کند. من الآن خودم فکر می‌کنم آنچه که ما در فعالیّت تجاری، اقتصادی یا هر چی نیاز داریم اعتماد است. و اعتماد را نظارت و اخلاقی یک حدّی‌اش را حل می‌کند، امّا مکانیزم‌ها باید کاری کنند که اعتماد پاداش دریافت کند. و اعتماد ارزش‌گذاری اقتصادی شود و طرف پاداش اعتماد به خودش را در واقع دریافت کند؛ یعنی باید این سیستم را به فکرش باشیم.
با اجازه شما از این وقت باقیمانده استفاده کنم با همین فضا و اتمسفر مزارعه را هم یک مروری کنم. چون مساقات احکامش خیلی ملحق به مزارعه است تفاوت اساسی ندارد. خدمت شما عرض کنم که، آن را دیگر می‌گذاریم باز متون را خواستیم به تفصیل بخوانیم.
ببینید در مورد مزارعه این است که باز یک کسی کار بلد است یک کسی سرمایه دارد. منتهایش سرمایه‌اش معیّن است و آن زمین است برای کشاورزی؛ یعنی بین صاحب زمین و کشاورز. من این روح کار برایم اهمیّت دارد که بدانیم دنبال چی هستیم.
آن طرف زمین دارد و یکی کشاورز ماهری است. درست. آنجا هم کشاورز امین است. ببینید یعنی فرض ما این است که کشاورز امین است. معنیش این است که اگر امانت کشاورز احراز نشد، امین بودن کشاورز احراز نشد نباید کار به آن سپرد. نه اینکه شما هر کسی را بروید طرف قرارداد خودت کنی و بعد بگویی من اعتماد کردم خراب شد. نه. شما برو شرایط امانت را در آن ببین، بعد لوازم امانت را هم بهش بار کن. یعنی به قول معروف أخذ به شیء، أخذ به لوازم شیء است. یعنی اگر شما احراز کردید که او امین است، بعداً به لوازم امانت تن می‌دهی و اگر خسارتی به وجود آمد او مسئول نیست. درست است.
این چقدر خسارت به اعتماد می‌زند. در صورتی که اگر این نبود می‌گفت آقا شما از کسی چک بگیر که اعتماد دارید، این اعتماد را رشد می‌داد نه قلدری پلیس را. چون آن موقع هر کسی دیگر نه چک می‌گرفت، دیدید شما چون می‌دانستید که ممکن است آسیب ببینید دیگر، ممکن است نتواند حساب شما را پاس کند. و هزینه‌هایش را به هر سیاست و حکومت و پلیس و قوّه‌ی قهریه داده‌اید و یک زندگی قلچماغی خلاصه داریم الآن رقم می‌زنیم.
می‌خواهم بگویم این نباید می‌شد. نمی‌خواهم بگویم این‌ها حذف شوند. این ساز و کار یک راه دیگری را دارد نشان می‌دهد. می‌گوید شما به نحوی قانون‌گذاری کنید، به نحوی مقرّرات را تنظیم کنید، به نحوی نهادسازی کنید که از لحاظ اقتصادی بستر رشد اعتماد فراهم شود. آدم‌های معتمد بتوانند با هم کار کنند. سره را از ناسره این سیستم بتواند تشخیص بدهد. درست یک ابزاری برای این بتوانیم پیدا کنیم.
داشتم عرض می‌کردم در این مزارعه به معنایی که ما داریم صحبت می‌کنیم، رقم بخورد، سرمایه‌های کوچک هم به سمت کارهای تجاری و صنعتی، تولیدی و اقتصادی روان خواهد شد. یعنی صاحب سرمایه می‌داند سود می‌برد، مجبور نیست برود به سمت ربا.
از آن طرف مردم با هم زندگی می‌کنند، این همه وابسته به دولت نمی‌شوند و واقعاً ربا از بین خواهد رفت. ربا آنجایی است که یک کسی دریافت قطعی می‌کند، دیگری در پرداخت قطعی. این زمینه‌اش از بین می‌رود. یعنی شما می‌گویید که من توی تولید، توی تجارت، کشاورزی، توی همه راه برای شما باز است. درست است. و شما بروید کار اقتصادی کنید و از هم سود ببرید. و حتّی جوری باشد که سودتان به نحو متقابل باشد. بازی برد برد باشد.
اینکه خسارت بر عهده‌ی عامل یا حالا چه زارع است، چه تاجر است، چه باغبان است در مساقات، این خسارت مال عامل نیست. این ارزش سرمایه‌ی انسانی را بالا خواهد برد. یعنی نیروهای انسانی به درد بخور دارای منزلت می‌شوند از نظر اقتصادی. و البته طبیعتاً، طبیعی است که صاحبان سرمایه به هر کسی اعتماد نمی‌کنند. من این را تکرار کنم. این موجب ریسک‌پذیری می‌شود، خلّاقیّت می‌شود. یک آدم‌هایی که طرف اعتماد می‌کند و او هم می‌گوید حالا که مورد اعتماد هستم من هم تلاشم را می‌کنم چون که هر چه سود ببرد مال من هم است.
خدمت شما عرض کنم و این فضایی است که من فکر می‌کنم اتفاقاً این مجموعه‌ی احکامی که البته فروعات زیادی ممکن است این بحث ما به وجود بیاورد و انشاء‌الله توی آن متونی که باز مرور کنیم به تفصیل این را خواهیم دید. که ممکن است فکر کنیم مثلاَ فرض کنید برای همین مشارکت نیروی کار با هم، خیلی توی این ادبیّات الآن جای پرقدرتی وجود ندارد. البته توی آن بحث شرکت این را دارد.
من در واقع اساس این ابواب فقهی که توش مشارکت هست را عرض کردم که دوستان به ما منّت می‌گذارند و متون را برای ارائه انتخاب می‌کنند ما بتوانیم هی تعمیق کنیم. از یک اجمالی به تفصیل بیشتری برویم و تعمیق بیشتری برویم و این ایده را تا ته ماجرا بتوانیم نشان دهیم.
شما الآن بخواهید این روش را یک خورده با آن حشر و نشر پیدا کنید همین کتاب اقتصادنای شهید صدر را اگر ببینید به نظرم از این جهت دل‌پذیر است. که ایشان دارد تلاش می‌کند یک روحی پیدا کند. طبیعتاً این روح خودش حجیّت شرعی ندارد امّا جهت‌دهی می‌کند که ما بتوانیم، آن مایی که داریم تفقّه می‌کنیم به معنای مصطلح بتوانیم معانی جدیدی را استخراج کنیم.
البته شهید صدر آنجا و مبنای او این است که ما اینجور ایده‌ها و ادّعاها را که از دل احکام به دست می‌آوریم بعداً می‌توانیم مبنای قانون‌گذاری قرار دهیم توی منطقة الفراغ. یعنی اگر فرض کنیم این حرف‌ها قابل پذیرش باشد می‌تواند مبنا قرار گیرد برای آن حوزه‌های موضوعاتی که احیاناً حکم شرعی روشن وجود ندارد و ما آنجا می‌خواهیم قانون‌گذاری کنیم. یعنی آنجا قابل استفاده خواهد بود.
این فایده‌اش آن است ولی این هست دیگر نگاه کل‌نگرانانه، یعنی نگاه کلّی به اجزاء‌ احکام و از این ور برگشت از اجزاء و احکام. چون ما آنچه که نیاز داریم همین نظریه‌های اقتصادی هستند. چنانکه نظریه‌های سیاسی هست یا هر حوزه دیگری. بنابراین این را ما داریم تلاش می‌کنیم که این را روحش را حس کنیم، استشمام کنیم.
دانش‌پژوه: یکی از چیزهایی که توی ذهنم است این است که آیا می‌شود مثلاً این روحی که در فقه اقتصادی ما دنبالش می‌گردیم را به کمک فلسفه یا آن حکمت متعالیه که این را حضرتعالی به طور خاص کار کرده‌اید، آیا می‌شود این دو تا را کنار هم دید؟ چون به هر حال اگر ما در نظام فکری اسلامی داریم نگاه می‌کنیم و همه‌ی این‌ها را یک منظومه می‌بینیم نه یک که از بقیّه‌ی این منظومه کاملاً مجزا و هیچ ارتباطی با هم ندارند. به هر حال انسان به عنوان اشرف مخلوقات که خداوند علّت خلقتش را «إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» گذاشته و برای رشد خلقش کرده و این را در آن حکمت متعالیه ما می‌گوییم.
ما توی فقه مشارکت آیا حالا حضرتعالی فرمودید که آن اخلاق و این‌ها را خیلی می‌گویید که نباید بایستی خودش باید مستحکم باشد، ولی اگر مثل یک ماشینی تصوّر کنیم که این یک جزئی از آن است بایستی همه‌ی اجزای این ماشین کار کند و این جزء هم یک بخشی از آن اکوسیستم بایستی با هم کار کند.
به نظر می‌رسد که ما فلسفه را کنار فقه مشارکت بدانیم. یک فقه اجتماعی که به هر حال دولت و حکومت نقش به‌سزایی در آن دارد و نمی‌توانیم بخش حاکمیّت را ما اصلاً نادیده بگیریم در بحث حکمرانی. به هر حال این‌ها را کنار هم بذاریم و نهایتاً یک خروجی بگیریم. اینکه ما فقط و فقط به فقه و سلطنت فقه بخواهیم نگاه کنیم آیا این به نظر شما درست است؟
استاد: خیلی ممنون از این دقّت و توجّه حضرتعالی. من توی جلسات اوّل که بحث را شروع کردیم اتفاقاً عرض کردم و همین جور بود برای خود من که من از منظر فلسفی وارد این بحث شدم. یعنی به عنوان یک حوزوی که با فقه سر و کار داشتم،‌ با فلسفه سر و کار داشتم، بعد اقتصاد خوانده‌ام.
توی این سال‌ها دوستانی که ما با هم حشر و نشر داشتیم، حدود ده پانزده سالی ده دوازده سالی می‌شود. من همه‌ی تمرکزم روی فلسفه‌ی اسلامی بود با نگاه اجتماعی؛ یعنی فلسفه‌ای که انسان را توضیح بدهد، جامعه را توضیح بدهد، حکومت را توضیح بدهد. خیلی ما جلسات زیادی داشتیم. من پیشنهاد می‌کنم این کتاب «کنش انسانی در چهارچوب فلسفه‌ی اسلامی»‌که مربوط به بنده است را ملاحظه بفرمایید.
من ادّعا و ایده‌ام این است که اساساً فلسفه‌ی اسلامی، یعنی فلسفه‌ی صدرایی، فلسفه‌ی فقه است. یعنی ما می‌توانیم فقه خودمان را روی فلسفه‌ی اسلامی سوار کنیم. یعنی فقه ما ادامه‌ی فلسفه‌ی اسلامی است. البته ممکن است شما به من بفرمایید که این‌ها که به هم ربطی نداشتند امّا واقعش این است که این از یک عقل مشترکی به وجود آمده و آن عقل اسلامی است. یعنی منطق اسلامی است که حالا ممکن است یکی به آن بعدش توجّه کرده و یکی به این بعدش توجّه کرده است. یکی به آن مرحله‌اش توجّه کرده، یکی به این مرحله‌اش توجّه کرده است.
من فهمم این است که اگر یک کسی در چهارچوب فلسفه‌ی اسلامی به فرد و جامعه و دولت و سیاست و اقتصاد نگاه کند وقتی برسد به اقتصاد از همین حرف‌هایی که ما الآن داریم با هم می‌زنیم، می‌زند. یعنی می‌گوید که اگر آن آدمی که آنجا شناختم، آن انسانی که در فلسفه‌ی اسلامی معرّفی کرد، قرار است بیاید کنش اقتصادی کند، نظام مشارکتی برای او بهترین نظام است. یعنی گویی یک کسی یک مبنایی، یک منطقی، یک ایده‌ای آمده گفته که من می‌خواهم ادامه‌ی آنچه که فلسفه‌ی اسلامی در مورد نحوه‌ی هستی انسان گفته است را در نحوه‌ی کنش آن آدم در زندگی اقتصادی پیگیری کنم. به همین دلیل من فکر می‌کنم فلسفه‌ی حرمت ربا را باید آنجا جست‌وجو کرد. یعنی ربا غیر انسانی است. ربا ضد انسانی است. یعنی با ذات انسان در تعارض است. این معنی‌اش این است که شما انسان را یک جای دیگر شناخته‌ای و مختصات او را می‌دانی و می‌گویی اگر ربا باشد ضد انسانی است.
من این را توی جلسات اوّلمان عرض کردم. یک چند جلسه و در واقع همین‌جور است. این روح همانی است که فلسفه باید او را نظم تئوریک بدهد. یعنی بگوید این روح را در قالب مفاهیم و نظریّات بتواند در بیاورد. من فهمم این است که یک خوانش انسان‌شناسی از فلسفه‌ی اسلامی به روح فقهی تبدیل می‌شود. چون شما اینجا دارید درباره‌ی زندگی آن انسان توی ابعاد گوناگون گفت‌وگو می‌کنید. و واقعاً هم همین‌جور است.
حالا به لحاظ فرد هم خود حضرت امام (رضوان الله تعالی و علیه) را مصداق این امتزاج بگیرید که آن بنیادهای فلسفی توی نظریه‌پردازی‌های فقهی و اداره‌ی اهل جامعه هم در او به ظهور و بروز رسیده و پیدا کرد. برای تبیین واقعیّت کنش انسانی در چهارچوب فلسفه‌ی اسلامی.
فقه فلسفه‌ی سیاست است، فقه فلسفه‌‌ی حکومت است. همین‌جور است این روح را باید آنجا یافت و آنکه جالب و جذاب می‌شود که روح در اینجا دیده شود. این را ما همان جلسات اوّلی که در خدمت دوستان بودیم خیلی عرض می‌کردیم.
من آن التماسم را تکرار کنم که منتظرم شما زحمت بکشید آن کتاب‌هایی که پیشنهاد دادم را انتخاب بفرمایید و ما از محضرتان انشاء‌ الله مستفیض شویم. من گروه را هی نگاه می‌کنم که دوستان اعلام آمادگی کنند انشاء‌الله.
ما که قابل نیستیم ولی ملتمس دعا هستیم از محضر همه‌ی شماها.
خداحافظ

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید