جلسه ششم درس خارج فقه استاد عطاالله رفیعی آتانی در موضوع فقه مشارکت و مبانی آن در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
درس مبانی فقه مشارکت جلسه ششم، چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰
ما داشتیم روی این بحث میکردیم که دولت بر اساس مبنایی که ما از آن دفاع خواهیم کرد باید امورات را به مردم واگذار کند. گفتیم بسپارد به مردم. تفصیلش را جلسه پیش عرض کردیم. من دیگر به آن وارد نمیشوم. گفتیم میخواهیم گامهایی را برداریم که چارچوب معارف دینی از چنین نظریهای حمایت بکند. عرض ما این بود که دو کار من بکنم. یکی، تحت عنوان فلسفه دولت. یعنی اساسا چرا دولت؟ و دوم، فلسفه قانون و فقه. که ابراز دست دولت است برای مداخله در زندگی مردم در چارچوب مفاهیم دینی. من برای این که نظریه اسلامی دولت برسیم یا بگوییم به نوعی مبنایی باید برای فلسفه اسلامی دولت یا فلسفه دولت اسلامی، نظریههای عدالت را مرور کردم به نحوی که دسته بندی به نظرم قابل قبولی بود که ادبیات رایج و متعارف را اگر در حوزه عدالت و مناسباتش روی دولت را خواستیم ببینیم یا دانش خودمان را گسترش بدهیم و مطالعات بیشتری بکنیم، چارچوب بندی به نظر خیلی خوبی بود. این قضاوتش با شما است به خصوص این که بعدا مطالعه کنید، ببینید دسته بندیای که کرده ایم چه قدر درست بوده است.
قرار شد در جلسه بعدی که این جلسه باشد من در مورد نظریه اسلامی دولت صحبت بکنم. طبیعی است در این حوزهها مثل خیلی از حوزههای دیگر حرف منسجم نداشته باشیم هر چند حرف مهم در چارچوب دانشهای مختلف داریم. یعنی از فلسفه و اخلاق و کلام گرفته تا خود فقه ما در این حوزه بحث داریم. عدالت واقعیترین، کاملترین، جامعترین مفهومی است که میتواند همه آرمانهای بشری را در ذیل خودش قرار بدهد. چنانچه که ما هم از بزرگترین و بالاترین آرزویمان که سخن میگوییم که زمان ظهور است و بخواهیم بهشت زندگی دنیوی را تصویر کنیم در ذیل مفهوم عدالت تصویر میکنیم. یعنی وقتی میگوییم در آن زمان بهترین زندگی اتفاق افتاد آن را در ذیل مفهوم عدالت بیان میکنیم، یعنی عادلانهترین زندگی.
با همه این احوال عدالت اوصفترین اشیاست. است فی التواصف ولی در عمل کار دشواری است. ولی به نظر من خود همین هم یک کاری است که یک توصیف خوبی بکنیم از ماهیت عدالت بر اساس مبانی دینی. طبیعتا شما پژوهشگر هستید. به اندیشههای مفتکران معاصر اسلامی لااقل تسلط دارید. اما من آن چارچوب بندی باز که بتواند کمک بکند که احیانا شما [اگر] این بحث را جاهای دیگر دیدید در ذیل این چارچوب بندی ما بتوانید قرار بدهید.
ما در ادبیات رایجمان دو مفهوم از عدالت خیلی مطرح است یکی، «وضع الشئ فی موضعه»، یکی، احقاق حق هر صاحب حقی، اعطاء حق کل ذی حق. این دو مفهوم در ادبیات ما هست. البته من دیدهام این دو تعریف که در معارف ما هست قبلا هم بوده است. یعنی این طور نبوده است که مخصوص به معارف ما باشد اما در زبان معارف دینی آمده است. بنابراین آن چه که رایج است و شایع است و دارج است همین است که بگوییم که دوتا مفهوم از آن داشته باشیم. یکی عدالت به معنای این که حق هر فردی به او داده شود، ثانیا وضع هر شیئ بر سر جای شایسته خودش. چنانچه مثلا در آیه شریفه میگوید: «إن الشرک لظلم عظیم». که در واقع خود کفر ظلم بزرگی است، واقعیت این است که باز چون به معنای این است که حق حقیقت این عالم به آن نداده نشده است و امورات را بر سر جای خودش نپنداشتهایم یا نگذاشتهایم. یعنی به لحاظ تکوین عالم هم به نظر میآید این تعاریف درست باشد. اما من بخواهم با یک سرعتی به اصل ایده خودم برگردم. ببینید چه قدر ایده من میتواند قانع کننده باشد برای ذهن دینی شما. مهم این است که در ذیل این دو تا مفهوم بگوییم حق چیست که باید به افراد داده بشود؟ یعنی تعریف عدالت به مفهوم حق وابسته شده است. آن چه مهم این است الان بتوانیم حق را توضیح بدهیم. من برداشتم از مجموعه نصوص و متون دینی این است که حق در قلمرو زندگی انسانی این است که اجازه داده شود که هر فردی قابلیتها و استعدادهای فردی خودش را به فعلیت برساند. آن گاه که فرد مطرح است. یعنی وقتی میگوییم که شما باید اعطاء بکنید حق هر صاحب حقی را به او، یعنی اجازه بدهید هر کسی که هست، دولت یا هر کسی که هست، که هر فردی بتواند ظرفیتهای وجودی خودش را فعلیت ببخشد. بنابراین عدالت به معنای این خواهد بود که همه آحاد افراد انسانی این فرصت را داشته باشند که استعدادهای وجودی و ظرفیت وجودی خودش را به منتها إلیه درجه بتوانند محقق کنند. جامعه یا شرایط آن گاه ناعادلانه خواهد بود که افراد نتوانند یا این فرصت به آنها داده نشود که استعدادها و ظرفیتهای وجودی خودشان را فعلیت بدهند. بنابراین اعطاء حق هر فردی به آنها به معنای این است که این فرصت به آنها داده شود. از نظر اجتماعی هم عدالت به این معنا است که همه نهادهای اجتماعی در خدمت تعالی فردی قرار بگیرند. یعنی آن گاه نهادهای اجتماعی هم عادلانه هستند که به گونهای مناسبات در بین آنها تنظیم و تنسیق شده باشد که در خدمت تعالی و در خدمت به فعلیت رسیدن و رساندن استعدادهای فردی و ظرفیتهای وجودی فرد باشد. بنابراین آن گاه که دولت عادلانه است، آن گاه بازار عادلانه است، آن گاه آموزش و پرورش عادلانه است، آن گاه شرایط اقتصادی عادلانه است، آن گاه نهاد خانوداه و تنظیم مناسبات در درون آن عادلانه است، آن گاه نظام سلامت عادلانه هست، آن گاه همه نهادها اجتماعی عادلانه هستند که در خدمت به فعلیت رسیدن استعدادهای فردی باشند. یعنی اگر فردی میتواند هر چه بشود، اگر میتواند به هر نقطهای برسد سیستم زندگی اجتماعی در خدمت این هر چه شدن او قرار داشته باشد. بنابراین نهادها آن گاه غیر عادلانه خواهند بود که خدمت تعالی فردی نباشند. ظلم این است که نهادها در خدمت تعالی فرد قرار نداشته باشد. این آن ایده اصلی است که ما باید از آن سخن بگوییم یا بتوانیم من به کمک شما این را کامل بکنم با پرسشهای شما.
من در مقالهای که دارم به عنوان پیشرفت به مثابه عدالت، یا عدالت به مثابه پیشرفت. دوستان این را ببینند این ایده را مشروحتر آن جا ببینند. این بیان من دارد میگوید که فرقی بین عدالت و پیشرفت نیست، عدالت و رشد نیست. یعنی عدالت همان گاهی اتفاق میافتد که افراد در حال رشد باشند یا جامعه در حال پیشرفت باشد. من این متن را مقداری بخوانم که این ایده را بتوانم در ذهن شما بکارم. «بر اساس مبانی و معارف اسلامی رشد فردی و پیشرفت اجتماعی دقیقا به مثابه عدالت هست». از آن طرف هر اندازه فردیت فرد رشد کند یعنی این فرد دارد از محدودیتهای محیط راحت میشود. شما فرد توانمند را در نظر بگیرد. مثلا در دوران معاصر ما کسی مثل امام که فردیت او رشد کرده است. او یک فرد رشد یافتهای است. این آدم در آزادترین حالتی که برای آدمهای دوران معاصر ما قابل تحقق بود قرار گرفت. از هیچ چیز نترسید، از هیچ محدودیتی نترسید. نه از حکومت ترسید، نه از هیچ قوه قاهرهای. یعنی هیچ محدود کنندهای نمیتوانست او را محدود کند. چون ظرفیت وجودی فردی او در اوج قرار داشت. در اوج نسبت به دوران ما. بنابراین فردی که رشد پیدا میکند، توان انتخاب کردن پیدا میکند که این به معنای آزادی است. بیان من این است که آزادی یعنی توان انتخاب. توان انتخاب و نه فقط حق انتخاب. بنابراین اگر فرد رشد بکند توان انتخاب دارد، بیش از حق انتخاب. حق انتخاب حقیقتا به معنای آزادی نخواهد بود. چون ممکن است افراد حق انتخاب داشته باشند اما توان انتخاب نداشته باشند. این فرد هر اندازه تعالی وجودی پیدا کند یعنی سعه وجودی دراین نظام تشکیکی عالم دارد به وجود مطلق نزدیک میشود. بنابراین گامهایی که به وجود و سطوح بالاتر وجوی که نهایتا خدا است بر میگردد به تدریج از محدودیتهای مادی رها میشود. هر اندازه از محدودیتهای مادی رها میشود به معنای این که معنویتر میشود. با این معنای دقیقا عدالت ضمن این که به معنای رشد فردی است، به معنای پیشرفت اجتماعی است، به معنای آزادی است و هم به معنای تعالی معنوی است. بنابراین اگر زندگی عادلانه اتفاق بیفتد به معنای این است که این افراد در آن در حال رشد هستند، جامعه در حال پیشرفت است. البته بعدا باید موقعیتش را توضیح بدهم. و این دقیقا به معنای این است که افراد دارند آزاد و آزاد و آزادتر دارند میشوند و نهایتا به معنای این است که در مسیر تعالی معنوی قرار میگیرند. بنابراین این طور میتوانیم بگوییم که گویی آرمانهای مهم بشری مثل عدالت، آزادی، معنویت و پیشرفت یک مطلوب هستند. گزارشگر یا نمایشگر یک واقعیت هستند که ما آن را با بیانهای مختلف داریم بیان میکنیم. بشر با آزادی به عنوان یک هدف مستقل روبرو نیست. با پیشرفت با عنوان یک هدف مستقل روبرو نیست. با رشد فردی به عنوان هدف مستقل روبرو نیست. و همچنین با تعالی معنوی به عنوان یک هدف مستقل روبرو نیستند. اگر عدالت محقق بشود با این جان جوهری که دارم عرض میکنم همه اینها انگار دارند محقق میشود. گویی ما یک کار بیشتر نداریم.
این یک کار ما این است که اجازه بدهیم یا اجازه داده شود که افراد توسعه وجودی پیدا کنند. وقتی توسعه وجودی پیدا میکنند یعنی فرد پیشرفت میکند. یعنی فرد از محدودیتها آزادتر میشود. یعنی فرد از تفرق وجود به وجود مطلق قرار میگیرد. بنابراین این آن ایده اصلی ما است که معلوم است ادبیات من در فضای ادبیات فلسفه اسلامی دارد بیان میشود. من ادامه متن را بخوانم. «نوعی عینیت بین مصادیق این چهار یا پنج مفهوم و مطلوب اساسی به وجود خواهد آمد. حتی ممکن است بر آن باشیم که الفاظی هم که دارای معانی واحد هستند. زیرا رشد فردی یعنی آن که هر فرد اندازه کاملتر بتواند ترکیب ویژه تمایلات فطری خود را محقق سازد؛ تمایل به حقیقت طلبی، تمایل به لذت طلبی، تمایل به فضائل اخلاقی، تمایل به آزادی، تمایل به قدرت، عشق ورزی، همه تمایلات فطری انسان. و این دقیقا به معنای آن است که هر فرد هر اندازه کاملتر بتواند به حق خود دست یابد که دقیقا با تعریف عدالت فردی به مثابه اعطاء حق افراد به آنها مطابق است. و از سوی دیگر -این را دقت فرمایید. این بحث متفاوتی است، عدالت اجتماعی به چه معنایی است؟- هر اندازه که در پی تحولات مستمر نهادها و ظرفیتهای اجتماعی خدمات رسانی جامعه به تحقق تمایلات فطری آدمی افزایش یابد به معنای این خواهد بود که نهادهای اجتماعی از قبیل نهادهای اقتصادی، سیاسی، سلامت، خانواده و دولت و غیره وظایف خویش را کاملتر انجام خواهند داد. و در این صورت است که بر سر جای شایسته خویش نزدیکتر و نزدیکتر میشوند. یعنی جامعه عادلانهتر خواهد شد.» ما انتظارمان این است که در زمان ظهور همه اینها در اوج قرار بگیرد. یعنی افراد بتوانند در بیشترین حد ممکن که این جهان مادی ظرفیت دارد بتوانند استعدادهای وجودی خودشان را فعلیت ببخشند و نهادهای اجتماعی هم در خادمانهترین حالت قرار بگیرند برای تحقق این منظور. این خود به معنای عدالت اجتماعی است. «آنگاه که نهادی اجتماعی که هر اندازه به سوی روند رو به رشد پیشرفت خود ادامه میدهند یعنی فرد را برای حرکت به سوی کمال مطلق مساعدت بیشتر میکنند. در حقیقت فرد به سوی تعالی معنوی درحال حرکت است. به علاوه از آنجا که تحقق کاملترین نقطه تمایلات فطری علاوه بر مساعدت زندگی اجتماعی با مساعدت قوای انسانی، قوای حیوانی و قوای نباتی آدمی امکان پذیر میشود لزوما باید این قوا نیز در بالاترین و کاملترین حد توان و به کارگیری قرار داشته باشد. به نظر میرسد در جامعه مهدوی که پیشرفت و عدالت و آزادی و معنویت و هر مطلوب دیگر در بالاترین حد خود قرار دارند قوای انسانی، حیوانی، نباتی نیز دارای همین خصوصیت خواهد بود. جالب است بدانید که در روایات مربوط به عصر ظهور به همان سیاقی که آمده است که عدالت محقق خواهد شد، آمده است عقل آدمی نیز کامل خواهد شد. چنانچه که از حداکثر ظرفیت آدمی و طبیعت و زمین نیز بهره برداری خواهد شد.»
در روایات مربوط به ظهور هست که تا حداکثر ممکن از ظرفیت زمین بهره برداری خواهد شد. یعنی آنگاه جهان تمام خواهد شد که چیزی در زمین نمانده است، در جوف زمین، در قابلیتهای زمین نمانده است مگر این که فعلیت پیدا کرده باشد. جهان آن وقت تمام میشود که جهان مادی ظرفیت مساعدت به رشد آدمی را نداشته باشد. یعنی پرونده این جهان در این صورت باید بسته بشود و انسان وارد جهان دیگری بشود که احکام و قوانین و مقررات حاکم بر آن دیگر مقررات مادی نیست که انسان بتواند این رشد و حرکت به سوی بی نهایت را در واقع ادامه بدهد. بنابراین این فضا، فضای عادلانه است، این فضا، فضای عدالت است، یعنی با نگاه دینی. ولی مهمترین پرسشی که یا شما باید بفرمایید یا من به صورت سؤال مقدر یا دفع دخل مقدر عرض بکنم آن است که آن چیزی که رشد میکند چیست؟ یعنی انسانیت چیست؟ بر اساس مبانی فلسفه اسلامی که من اینجا فقط دارم اشارهای از آن عبور میکنم که حقیقت انسان چیزی جز آگاهی نیست، یعنی انسان چیزی جز علم نیست، این ایده در کتاب «کنش انسانی» مبسوط آوردهام. شما میتوانید ببینید. مجموعه نصوص دینی هم از آن حمایت میکند. ضمن این که بر آمده از فلسفه ما است. رشد انسانی به معنای رشد علم است. بنابراین آن چیزی که مدار همه اینها است یا به تعبیر آمارتیاسن متغییر کانونی نظریه عدالت اسلامی، علم است. بنابراین علم اگر در فرد اضافه بشود او در حال توسعه وجودی است. اگر آگاهی در او در حال افزایش است، اودر حال رشد است. بنابراین حکومت، دولت، قدرت، سیاست، قانون باید در خدمت تعالی علمی جامعه باشد. یعنی آگاه عادلانه است که نهادهایش در خدمت رشد علمی افرادش باشد. و رشد علمی افراد همه دستاوردهای دیگر بشری را در پی خداهد داشت.
رشد علمی همه دستاوردهای دیگر را در پی خواهد. من همین جا عرض بکنم که قبلا هم عرض کردهام که این جا فقط بیشتر استفاده خواهم کرد و آن این که خوبی این دیدگاه این است که همه دستاوردهای زندگی شبیه دستاوردهای اقتصادی، دستاوردهای سیاسی، دستاوردهای اخلاقی همه اینها محصول علم است. یعنی الان اقتصاد دانش بنیان که چنانکه میگویند 80 درصد ثروت کشورها محصول دانش است، قدرت سیاسی محصول علم است. روایت «العلم سلطان». اینها نشان میدهد که سلطنت و قدرت برای علم است. نظریات جامعه شناسی علم و معرفت هم از همین حمایت است. لذا فعل اخلاقی هم، افعالی اخلاقی هستند که سرمنشأ آنها علم و آگاهی باشد. بنابراین اگر علم همان چیزی است که باید در واقع افزایش آن، رشد آن موضوع حکومت و دولت و قدرت بشود یعنی این که همان چیزی است که اگر به دست بیاید همه چیزهای دیگر در زندگی انسان به دست خواهد آمد. بنابراین آن متغیر کانونی که موضوع هست، یعنی عادلانه بودن یا نبودن را، این که جامعه در سمتی در حال حرکت است را ما با آن توضیح میدهیم.
ولی من دارم به سرعت عبور میکنم. یعنی شما میبینید مجبور هستم به اقتضای این جلسه که موضوعش این بحث نیست ما باید فقط از این استفاده بکنیم، مجبور هستم با سرعت از آن عبور بکنم. این متغیر کانونی علم که محصول افراد در جامعه است و به معنا توسعه وجودی آنها است، توسعه وجودی آنها به معنای توسعه علم، این علاوه بر این که به وسیله نهادهای اجتماعی رشد میکند؛ یعنی اگر نهادهای اجتماعی عادلانه باشند باعث رشد علم در افراد میشود خود خروجیهای اینها که خروجیهای اقتصادی است، خروجیهای سیاسی است، خروجیهای حتی اخلاقی است، اینها در ظرف نهادهای اجتماعی ذخیره میشوند. یعنی علم در ظرف نهاد علم میماند، ثروت در ظرف نهادهای اقتصادی میماند، حتی فضیلتهای اخلاقی در ظرف فرهنگ عمومی ذخیره میشود. وقتی که ذخیره میشوند این نهادها در طول زمان دچار محدودیت میشوند. یعنی انتظار بر این است که اگر این مسیر رو به جلو باشد نهادها این قابلیت را نداشته باشند. یعنی نهادهایی که ماهیت تاریخی دارند، ثباتی در آنها هست نمیتوانند دائما در خدمت رشد انسانی قرار بگیرند. یعنی شما فرض کنید نهاد علم مثل مکتب خانههای قدیم بوده است الان و دستاوردهای علمی مثل امروز. و این قرار بود درچنین نهاد علمی ذخیره شود.
آن تاب و طاقتش را ندارد. بنابراین به صورت طبیعی نهادهای اجتماعی دچار فروپاشی مستمر در طول تاریخ زمان خواهد شد. این به معنای پیشرفت اجتماعی است. یعنی عادلانه بودن یا لزوم عادلانه بودن نهادهای اجتماعی آنها را در مسیر فروپاشی مستمر قرار میدهد و این فروپاشی آن موقع که عادلانه انجام بگیرد لزوما به سمت پیشرفت خواهد بود. البته پیدا است اگر -اگر مهم است چون میتواند به سمت قهقرا باشد اما در هر صورت- اگر نهادهای اجتماعی آن بخشی که تدبیر پذیر است با تدبیر انسان بخواهد در خدمت تعالی فردی قرار بگیرد لزوما باید دچار فروپاشی مستمر بشود قرار بگیرد در طول زمان. این عرض من به این معنا است که اساسا ما با جامعه و جهان انسانی ثابتی روبرو نیستیم. جهان اجتماعی باید دائما در حال فروپاشی باشد. دائما باید در حال فروپاشی باشد. همه نهادهای اجتماعی دائما در حال فروپاشی باشد. این معنایش این نیست که عناصر اصلی اش نمیماند. مثلا این که میگوییم که دولت باید خودش را تغییر بدهد، نهاد تعلیم و تربیت باید خودش را تغییر بدهد و الا نمیتواند ظرفیت مکتب خانهای در خدمت این انسان پیشرفته باشد، اگر این را میگوییم نه آن که آن عناصر اصلی اش حفظ نمیشود. یعنی ما میدانیم در طول تاریخ مدرسه و معلم و شاگرد خواهند بود، در طول تاریخ حکومت وجود خواهد داشت اما شکل حکومت، شکل نظام تعلیم و تربیت، شکل نظام سلامت، شکل همه نهادهای اجتماعی دچار دگرگونی خواهد شد. کم و زیاد دارند، متفاوت خواهند بود اما این تحول لاجرم است و اجتناب ناپذیر است. اگر این نباشد رشد افراد امکان پذیر نخواهد بود. اگر نهادها این تغییرات مناسب را انجام ندهند نمیتوانند فی موضعه باشند به نحوی که در خدمت تعالی فردی قرار بگیرند.
به همین دلیل است که ما دائما در حال تغییر و تحول هستیم تا زمان ظهور. تا بتوانیم این ظرفیت وجودی را پیدا کنیم که در اختیار معلم کامل این جهان قرار بگیریم که او ما را به سمت مقاصد بلندتری حرکت بدهد. بنابراین ما در این صیرورت مستمر وجودی به سمت آن مقصد به صورت فردی و اجتماعی در حال حرکت هستیم. بنابراین مقاومت در مقابل تغییرات نهادهای اجتماعی که به منظور این صورت میگیرد که به نحو شایسته تری در خدمت تکامل و تعالی فردی قرار بگیرند این ضالمانه خواهد بود. و بر اساس آن باور داریم، به خصوص حیات انسانی این مقاومتها در هم شکننده خواهند بود اگر زیادی بر آن اصرار شود. بنابراین نهادهای اجتماعی روایتهای تاریخی دارند کاملا میتوانیم آنها را به عقب مانده و روبه جلو تقسیم بندی کنیم یا رتبه بندی کنیم در یک نظام ذومراتب و تشکیکی. میتوانیم این کار بکنیم. این را میتوانیم بفهمیم در طول تاریخ. تراز آن یا معیار آن هم این است که تا چه قدر در خدمت تعالی فردی قرار بگیرد. بنابراین ما با این توضیحات که مفصل ترش را شما باید در این ربط ببینید که معلوم من چه قدر با سرعت از آن عبور میکنم. این به معنای آن است که اگر بخواهیم کسی بخواهد برای عدالت فکری بکند یا دولتی بخواهد به منظور تحقق عدالت شکل بگیرد یعنی این که هر کاری میکند که افراد رشد علمی و عقلی پیدا کنند و هر کاری میکند که نظامهای اجتماعی دائما در حال مناسب سازی برای این که این خدمت را بتوانند به تعالی فردی انجام بدهند که این خدمتی که جامعه به فرد میکند محصولاتی خواهد داشت که چون در ظرف نهادهای اجتماعی ذخیره خواهد شد توانمندیهای حیات اجتماعی را برای خدمت فرد بیشتر خواهد کرد. و این ماجرا تا بی پایان ادامه خواهد داد که من فهم خودم این است که آن انفجار پایانی که به معنای قیامت هست دارد قیامتهای کوچکتری را قبل از خودش تجربه میکند و در آن پایان نه تنها این حیات اجتماعی با همه تغییر و تحولاتی که در آن به وجود میآید دیگر کارا نیست، یعنی انسان ظرفیتهایش بالاتر از این حرفها میشود، دیگر جهان مادی هم این قابلیت را ندارد. در جهان مادی چه اتفاقی میافتد که این واقعیتها را ندارد؟ این انسان یعنی این فرد و جامعه در حال پیشرفت دائمی از محیط پیرامون خودش که جهان طبیعی هست هم دارد در خدمت تعالی خودش استفاده میکند. از آن بهره برداری میکند. از ظرفیتهای او بهره برداری میکند. آن نقطه پایان این جهان جایی است که او هم دیگر قابلیتهایش تمام میشود و نمیتواند بیش از این درخدمت تعالی انسانی که به سمت بی پایان در حرکت است قرار بگیرد. استعدادهای او هم فعلیت پیدا میکند، قابلیتهای او هم فعلیت پیدا میکند. انسانی که در متن او و در ترابط با او دارد زندگی را رقم میزند فعلیت پیدا میکند و قصه به پایان خودش در این جهان مادی میرسد. ماجرا این است که عدالت یک پروژه پایان ناپذیر است.
عدالت حقیقت وجودی اش ذومراتب و تشکیکی است. عدالت با سطح علمی ما تناسب دارد. چنان که یک روایتی هست از حضرت امیر (علیه السلام) که از حضرت پرسیدند عاقل چه کسی است؟ -شما این جمله را ببینید- حضرت فرمودند عاقل آن است که هر چیزی را بر سر جای خودش میگذارد. این همین تعریف عدالت است. یعنی در واقع عاقل همان است که میتواند عدالت را محقق کند. اگر سطح علم به نحو ذومراتبی است که ماهیت تاریخی دارد، در حال تحول مستمر وجودی هست به سمت آن مقصد معنایش این است که عدالت هم همین خاصیت را پیدا میکند. من از همین جا میخواهم یک نتیجه بگیرم. نتیجهای که کمی دلچسب باشد و آن این که ما در این دورانها نه تنها نمیتوانیم عدالت زمان ظهور را محقق کنیم، چون توانش را نداریم، حتی آن را نمیفهمیم. بسیاری را ما اگر روایات زمان ظهور را ببینیم حتی نمیفهمیم. چون در سطح وجودی فهمیدن آن هم قرار نداریم. آن زندگی عظیم. مثلا فرض کنید بحثهای مربوط به رجعت که انسان به این توانمندی میرسد که میتواند ببینید جلوی چشمش مرده زنده میشود و قاعدتا آن روز تعجب نخواهد کرد. امروز ما تعجب میکنیم اما واقعا انسان به این ظرفیت وجودی میرسد که دیگر یک پایش در قیامت است یعنی یک پایش در جهان بعدی است، و یک پایش در این جهان. این ظرفیت وجودی آدمی است که میتواند بمیرد و زنده بشود. ولی امروز ما این را نمیتوانیم بفهمیم چه نوع قابلیتی است. چون ما در کمتر از آن ماندهایم. بنابراین این زندگی به این مسیر در حال حرکت است. من همین جا عرض بکنم یکی از این دیدارها -من گفتم شاید در این جلسه گفتهام. تکراری باشد عیب ندارد- در خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی برای این بحث هیمن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بودیم، ایشان وقتی همه بحثها را شنیدند فرمودند که این زندگی که الان ما داریم این زندگی نیست. اتوبان زندگی با ظهور شروع میشود. ما الان در سنگلاخهای زندگی هستیم. واقعیت این است. من خودم گاهی تصویرم این میشود، میگویم احتمالا این طور میشود آنهایی که زمان ظهور را درک میکنند وقتی به ما نگاه کنند شبیه ما که به عصر حجر نگاه میکنیم، نگاه میکنیم. یعنی حس میکنند تفاوتی با حیوانات نداریم. واقعیت این است که این ظرفیت وجودی در آن دوران به منتها إلیه تحقق ممکن نائل میشود. بنابراین آن چه که ما میتوانستیم عرض بکنیم این است که عدالت به معنای احقاق حق هر فردی است. حق هر فرد این است که بتواند ظرفیتهای وجودی خودش را به فعلیت برساند. ظرفیت وجودی بر طبق مبانی فلسفی ما برابر با علم است. بتواند این ظرفیت وجودی خودش را برابر با آگاهی و علم است و منشأش که عقل است، این را بتواند در حداکثر ممکن محقق بکند. عدالت به معنای وضع شیء فی موضعه هم این است که نهادهای اجتماعی در خدمت این تحول فردی قرار بگیرند. عدالت مفهومی تشکیکی پیدا میکند.
و منتها إلیهش بر اساس مبانی در زمان ظهور اتفاق خواهد افتاد ان شاء الله. بنابراین اگر کسی قرار است تدبیری بکند باید برود سراغ نهاد علم. اگر میخواهد جامعه عادلانهتر بشود. اگر نهاد علم ارتقاء پیدا کند، اگر نهاد علم در مسیر پیشرفت باشد، اگر نهاد علم کارکرد خودش را داشته باشد میتوانیم بگوییم جامعه در مسیر عدالت قدم میدارد. هیچ تدبیر دیگری در مورد موضع و موضوع دیگری نمیتواند این کار برای بشر انجام بدهد. جالب است عرض میکنم که دستاوردهای اقتصادی آن را شما اتمسفر درسی که خدمت شما هستیم اقتصادی است. دستاوردهای اقتصادی آن هم مطلوب خواهد بود. به این معنا که اگر ما کمک کنیم، جامعه کمک کند، دولت کمک کند، قانون کمک کند که این اتفاقی که دوست داریم یا از آن حمایت میکنیم اتفاق بیفتد اگر فرض بکنیم که استعداد و توانمندی در افراد جامعه دارای توزیع نرمال است. دوستانی که یک ذره آمار میدانند میتوانند در ذهنشان تصور کنند که منظور از توزیع نرمال این است که نزدیک هفتاد درصد آن متغیر در نزدیکیهای میانگین قرار داشته باشد. از لحاظ آماری بین دو واریانس قرار داشته باشد. یعنی حدود هفتاد، یعنی دقیق میگویند شصت وشش درصد است. حدود میانگین اتفاق میافتد. من این را گفتم که شما اگر دوست داشتید تعقیب بکنید. میخواهم از این، این استفاده را بکنم که اگر افراد بتوانند استعدادهای فردی خود را فعلیت بدهند امور جامعه با بهره مندیهای مشابه روبرو خواهد شد. البته این به معنای این نیست همهی ما کار مشابه میکنیم. همهی ما کار مشابه نمیکنیم. یکی خطاط است، یکی معلم است، یکی خیاط است، یکی کشاورز است، یکی سیاسی است اما اگر سیستم این طوری عمل بکند نحوه بهره مندی آنها از مواهب زندگی نزدیک به هم میشود. حدود هفتاد درصد. که بر اساس همان چیزی که من دارم از برخی چیزهایی که شما ممکن است ورود به آنها نداشته باشید استفاده میکنم، حدود سی درصد از این فاصله میگیرند از این میانگین. یا بالاتر هستند یا پایین تر. که باز آنجا وظیفه حکومت میشود که آنهایی که بالاتر هستند، از آن مواهبی که دارند از آنها مالیات بگیرد و بدهد به آنهایی که پایینتر هستند. و سیستم را جور کند. اما واقعیت این است که حدود هفتاد درصد جامعه نزدیک به هم خواهند بود از حیث بهره مندیهای اقتصادی، بهره مندیهای سیاسی، همه نوع بهره مندی که ما در جهان مادی به آن نیازمند هستیم. این عرض را برای چه میکنم؟ میگویم اگر ما آمدیم و نهاد علم را موضوع قرار دادیم، رشد علمی را که به معنای رشد و توسعه وجودی انسان است موضوع قرار دادیم در واقع بدون این که حتی نیاز به مداخله دولت به صورت مداخله دستوری باشد حدود هفتاد درصد جامعه از بهره مندیهای نزدیک به هم بهرهمند خواهند بود. این در حالی است که هر فردی احساس میکند که دارد نتیجه توانمندی خودش را از آن استفاده میکند. از این همین جا استفاده کنم، آن نظریه عدالت را به عنوان یک نظریه اقتصادی عرض بکنم که اگر استماع بفرمایید این تکه عرضم تمام خواهد شد.
شهید مطهری -داخل پرانتز عرض کنم- در کتاب عدل الهی درباره وقتی دارد درباره نظریه عدالت را مرور میکند چند تا نظریه میآورد. عدالت به معنای توازن، عدالت به معنای تساوی. من خیلی دلگرم شدم که دیدم ایشان هم به همین مبنا رسیدهاند ولی بسط ندادهاند. به همین رسیدهاند که عدالت به معنای برابری استحقاقها است. یعنی آدمها بتوانند آن چنان که حق دارند به آن دست پیدا کنند. یعنی به حق خودشان دست پیدا کنند. این خیلی برای خود من آرامش بخش بود که ایشان این طور میفرمود که بتوانیم با دل قرصی این را مبنا قرار بدهیم.
خب حالا اگر بخواهم این را مبنا قرار بدهم، بخواهم کمی حرف روشنتر روی زمینی بزنم، نظریه عدالتمان را میتوانیم در سه مرحله تعریف کنیم. یکی قبل از کار، یعنی قبل از تلاش افراد؛ یکی حین کار و تلاش؛ یکی پس از کار و تلاش. بر اساس این که عرض میکنم قبل از کار و تلاش میتواند آن برابری در استحقاقها به معنای فرصتهای برابر باشد. یعنی همه آدمها در شرایط اجتماعی برابری قرار داشته باشند. یعنی اگر جامعه میخواهد در خدمت تعالی فرد باشد قبل از این که آدمها به کار و تلاش بپردازند باید فرصتها را برای همه برابر کند. جامعه عادلانه این است. چون هنوز افراد نقشی نیافریدهاند. هنوز کاری نکردهاند. در حین کار عدالت به معنای این است که هر فرد به اندازه کاری که میکند و تلاشی که میکند بهرهمند بشود. پس از پایان کار و تلاش افراد مواهبی را به آن دسترسی پیدا میکند.
به فرض این توضیح من به نحو این که این اتفاق اگر همهی گامهایش درست اتفاق بیفتد، یعنی حدود هفتاد جامعه حدود میانگین از بهره مندیهای زندگی بهرهمند میشوند. ولی پس از آن تعدادی خواهند ماند که بیش از میانگین یا بیش از این وضعیت مشابه بهرهمند میشوند و یک عده کمتر. اینجا ملاک نیاز افراد جامعه است. یعنی نیاز افراد جامعه میگوید ما باید به یک باز توزیع دست بزنید. یعنی بیاییم از برخورداران جامعه بگیریم و به ضعفای جامعه بدهیم. و باز توزیع در همین حد است. مثلا از پانزده درصد بالای جامعه بگیریم و به پانزده درصد پایین جامعه کمک بکنیم. این را هم عرض بکنم الان داریم با ادبیات اقتصادیتر عرض میکنم؛ مرحوم شهید صدر در «اقتصادنا» برای این توزیع مجدد یک مبنای خوبی را ارائه میکنند. ایشان فرمایشان این است که اگر یکی از ما بپرسد چرا حق دارید از برخورداران جامعه بگیرید و به ضعفای جامعه بدهید دراین صورت، پاسخ ما این خواهد بود که برخورداران جامعه آن چه که دارند با استفاده از منابع مشترک طبیعی که برای همه آدمها بوده است به برخورداری نائل شدهاند. بنابراین آنها فقط از کار و تلاششان نبوده است که به این مواهب دسترسی پیدا کردهاند. آنها به این مواهب دسترسی پیدا کردهاند چون از فرصتهای منابع مشترک داشتند بهرهمند میشدند. با بهره مندی از منابع مشترک به این دستاوردها نائل شدهاند.
بنابراین آن چه دارند مال ضعفا هم هست. این که میفرماید «و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم»، این حقی که در اموال آنها به نفع فقرا وجود دارد. این حق منشأش این است که آنها دارند از منابع مشترکی بهره برداری میکنند و به این مواهب دسترسی پیدا میکنند. البته شهید صدر استدلال دومی هم دارد و آن این که علاوه بر این اخوت و برادری دینی یا مشارکت در انسانیت در واقع این وظیفه را بر دوش این پولدار میگذارد. ولی این بحث اخلاقی است، یعنی میخواهیم بگوییم الزام حقوقی از آن در نمیآید. ولی الزام حقوقی از این در میآید که تو داری از منابع مشترکی که مال همه مان بود استفاده میکنی و این مواهب زندگی را به دست آوردی، من به آن اندازهای که در آن منابع با تو شریک هستم حق دارم در آن چه که تو به دست آوردهای. در این باز توزیع هم عقلانی و منطقی صورت بگیرد. اما بدنه اصلی کار این نیست. بدنه اصلی کار این است که افراد باید با کار و تلاش بتوانند، یعنی عادلانه این نخواهد بود که افراد کار و تلاش نکنند و از مواهب زندگی برخوردار باشند. عادلانه این خواهد بود که نهادهای اجتماعی فرصت کار و تلاش که محصول انسان عالم و عادل هست را به او دسترسی پیدا بکنند. بنابراین فرصت برابر یعنی عدالت به مثابه فرصت برابر در نقطه شروع هر دورهای از زندگی است. یعنی هر کسی میخواهد زندگی را در شرایط جوانی شروع کند باید بتواند در یک شرایط تقریبا برابری با دیگران شروع بکند. اما در فرآیند کار و تلاش باید بتواند از نتیجه کار و تلاش خودش بهرهمند شود و نهایتا بازتوزیع به نفع فقراء با آن استدلالی که عرض کردم.
ناعادلانه چه خواهد بود؟ ناعادلانه این است که افراد با فرصتهای برابر وارد مسابقه زندگی نشوند. که الان غرق در چنین مصیبتی هستیم. ناعادلانه این هست که افراد بیش از کار و تلاش دریافت کنند یا کمتر از کار و تلاش دریافت کنند. مرحوم شهید صدر همین جا یک بیانی دارند که اساس و روح آن کتاب اقتصادنا ایشان است و آن این است که فهمش از کل فقه این است به عنوان یک فقیه متبحر و کم نظیر وقتی فقه را زیر و رو میکند میگوید من فهمم این است که تنها عامل مالکیت خصوصی در اسلام کار است. یعنی انسان بدون کار نباید مالک چیزی بشود. تمام آن چه که شما در فقه میبینید حتی ارث را ایشان بر میگرداند به کار و تلاش. میتوانید متن ایشان را ببینید. بنابراین ناعادلانه این است که افراد، بیش از کارشان یا کمتر از کارشان بهرهمند بشوند. ظلم این است که افراد بیش از کارشان بهرهمند بشوند. که باز جامعه ما فراوان از این قصهها را داریم میشنویم و میبینیم. در توزیع مجدد درآمد هم هیچ کسی به فقرا لطف نمیکند. چون آنها یک منابع مشترکی به آنها دارند که خدا به آنها داده است، چنانکه به پولدارها داده است. قطعا پولدارها نمیگویند خدا به ما داده است و به شما نداده است. البته بعضی از آنها در قیامت هم چنین ادعایی ندادهاند. ولی واقع این است که به هر دوتایشان مثل همه داده است حق برابری.
من هر دلیل نتوانستم یا حتی نخواستم از منابع استفاده کنم که با کار و تلاش خودم در یک زندگی سطح آن کسی که کار و تلاش کرده است را داشته باشم اما حق حیات دارم. منطق الهی یعنی نظام حاکم بر این جهان به گونهای است که اگر همان حق داده بشود اینها زندگی هایشان تأمین میشود و بیش از آن نه. یعنی اگر فرض کنید از کسی مثل ابوذر نقل شده است که گفته است من تعجب میکنم از کسی که شب گرسنه میخوابد، اما روز با شمشیر آخته بر جامعه حمله ور نمیشود به نظر میآید حرف غلطی نیست. یعنی برای چنین کسانی نباید مالکیت خصوصی دیگران محترم باشد. برای این که مال این در مال او است و مال او را پراخت نمیکند. شاید بگوییم او حق تقاص دارد. یعنی بتواند اموال خودش را از دل اموال آنها بکشد بیرون. بنابر این او حق خودش را میخواهد. حقی که به دلیل حق مشترک آنها در منابع طبیعی برای آنها به وجود آمده است. من این را بیش از این طول ندهم و بگذارم شما متن را ببینید. متن، متن طولانیای است. اگر بخوانید در ذهن شما این بحثها کاملتر خواهد شد. من این تکه را چون به نظر خودم تمام کردهام بگذارید فرمایشات شما را بشنویم. اگر دوستان نکتهای دارند بفرمایند.
اولا به من بفرمایید من توانستم ایده خودم را با گرفتاری به شما منتقل کنم. هر چند انتظارم این است که شما متن و متون را بخوانید و کاملتر بشوید. یعنی در حد این که اصل حرف را زده باشم و باز شما با نظام ذهنی خودتان و با دانش دینی که دارید من و حرفهایم را ارزیابی کنید.
این که فرمودهاید رشد فردی ملازم با اجتماعی شدن است این همین طور است. من باز این را مبسوطتر بیان میکنم. اصلا انسان در متن حیات اجتماعی رشد میکند. یعنی محال انسان زندگی انسانی رو به جلویی داشته باشد مگر با تعامل مستمر با حیات اجتماعی باشد.
این که دین یک نهاد اجتماعی است. ببینید البته در جامعه شناسی میگویند. مثلا میگویند نهاد دین، نهاد خانواده، نهاد سلامت، نهاد دولت، نهاد ثروت و اقتصاد. تقریبا مشهورترین نهادها این پنج تا هستند. ولی همانها هم وقتی میگویند دین منظورشان تأسیسات دینی است. مثل حوزه علمیه، مثل مسجد. یعنی تأسیساتی که دین در جامعه دارد. و آن مطلق دین نیست. اولا آنها این را نمیگویند ثانیا ما حتما این طور نمیگوییم. یعنی ما دین را به معنای چتر همپوشان همه آن چه که در زندگی میبینیم، میبینیم. یعنی چیزی خارج از دین وجود نخواهد داشت. عرض کردم آنها هم این را نمیگویند. منظورشان تأسیسات دینی است، تأسیسات اجتماعی دینی.
سوال: حضرت علامه مصباح دین را یک نهاد میدانستند ولی نهاد نه به معنای انیستیتو. بلکه به معنای یک کارکردی که هم در آن افراد و هم سازمانهای مختلف حضور دارند و قائل به این بودند که در چند سده گذشته دین جزء نهادهای نخستین بوده ولی چون کارکردش را از دست داده است و یک رتبه نزول کرده است و جزء نهادهای دومی دین را رده بندی میکنند. صرفا به خاطر این عرض کردم.
پاسخ: ایشان فرمایشان احتمالا در جامعه و تاریخ باشد.
استاد: این ادبیات آن کتاب خیلی در آن اوائل این بوده است که ایشان با این مباحث ارتباط گرفته است و خیلی از آن هم مال آن تدوین کننده است. واقعا این طوری است. ضمن این که نافی امر بنده هم نیست. یعنی اگر شما دین را به معنای تأسیسات اجتماعی بگیرید درست در میآید. چون اگر دین را ما در عرض سائر نهاد اجتماعی لااقل به حسب مبانی ما خیلی از حوزهها امکانی این را دارند لابد بر اساس این مبنا جدای دین هویت پیدا کنند و ما اینها را به رسمیت بشناسیم. نوعی سکولاریسم شدن را برای آن پایه گذاری میکنیم به نظر من.
یکی از حضار: یک عرض دیگر هم دارم. چون مقام معظم رهبری من در بیاناتشان دیدهام در جایی میگویند اعتکاف یک نهاد است. آیا ما مثلا نهادهای مالی در اسلام مثل خمس، مثل زکات به خصوص که یک معنای عامی دارد. چون اینها در آیات مکی آمده است یعنی قبل از این احکام خود زکات بیاید عنوان زکات آمده است بحث این است که آیا زکات را ما میتوانیم به عنوان یک نهاد محسوب کنیم؟ آیا زکات یک نهاد است؟ یک نهاد مالی محسوب میشود یا خیر؟
استاد: ببینید اینجا که ما داریم صحبت میکنیم منظور از نهاد آن کلانترین تقسیم بندی اجتماعی است. یعنی فرض کنید کسی بالای کوهی را ایستاده است. یک بلندایی همه جامعه انسانی را دارد میبیند میگوید من این کل را که نگاه میکنم مثلا میشود بر پنج بخش تقسیمش کرد.
یکی از حضار: بر مبنای نیاز تقسیم میشود؟
استاد: دقیقا نیاز. یعنی میگوید جامعه یک هدفی دارد. میخواهد به آن هدفش برسد مثل سازمان، بر میدارد پنج قسمت در خودش خلق میکند. درست است؟ این را توجه کنید. این کلانترین است. این را اگر بخواهیم بشکنیم و بگوییم من یک تعریفی بکنم؛ ببین نهاد آن تأسیس اجتماعی است که جامعه برای برآورد آوردن یک ایده، برای تحقق و عینیت بخشیدن یک ایده یا تحقق یک نیاز آن را خلق میکند. به نحو اجتماعی خلق میکند. یعنی هویت اجتماعی دارد. اگر این را بشکنیم، بشکنیم به همینهایی میرسیم که شما میفرمایید. بنابراین آن موقعی که ما میگوییم نهاد مثلا مالی این به همان سبک و سیاق و وزانی نیست که میگوییم نهاد دولت یا نهاد اقتصاد. معلوم میشود که نهاد مالی بخشی از اقتصاد است. اقتصاد، دولت، سلامت، تعلیم و تربیت و خانواده اینها پنج نهادی هستند که جامعه شناسان بزرگترین نهادهایی میدانند که در ذیل حیات اجتماعی میتوانند شکل بگیرند. یعنی بزرگ تقسیم بندی اجتماعی است. عرض من این است که ما منطقی این است که نهاد دین را به این معنا نهاد نگیریم تا آن شمول و گستردگی و همه گیری آن را حفظ بکنیم. و آن که نهاد است و جامعه شناسان گفتهاند تأسیسات دینی است، مؤسسات دینی است. این طوری است و نه دین به معنای این که ما الان در ذهنمان است. چون دین اگر در عرض اینها باشد راهش بسته میشود برای جریان یافتن در سایر نهادهای اجتماعی. کار را سخت میکند چنین چارچوب مفهومی به نظر من.
یکی از حضار: من رسالهام را در حوزه نهادهای مالی اسلامی دارم الان مینویسم یک بحثی برای من پیش آمد که آیا مثلا زکات جزء خرده نظامهای اقتصاد اسلامی میشود؟
استاد: بله بله. حتما این طور است. یعنی شما این طور میشود نهاد تأمین اجتماعی بگذارید، بالاترش را. بعد در ذیل نهاد تأمین اجتماعی با حفظ این تعریف که منظور نهاد این است که جامعه یک ایده را به شکل یک بروز اجتماعی به آن میدهد برای این که یک نیازی را برآورده کند و قطعا این طوری میشود. اما آن عینیت اجتماعی مهم است. یعنی وقتی میگوید زکات به عنوان نهاد اجتماعی، آن عینیت اجتماعی مهم میشود نه آن که در کتابها است. آن که سازو کار میشود و شما میبینید بعد از اتمام ماه مبارک به جریان میافتد. یعنی خودش را پیدا میکند در متن زندگی مردم، آن منظور است.
فرمودهاند من هم نظر شما در رابطه با علم قبول دارم.
من عرضم این است، اساسا دین برای رشد علم آمده است، اساسا دین برای رشد عقل آمده است. عرض کردم همین خطبه اول نهج البلاغه برای من حجت موجهی است که «فیصیر لهم دفائن العقول». اصلا انبیاء آمدند که عقل را شخم بزنند، عقل را رشد بدهند. غیر از این کار دیگری نداشتهاند. چون نمیشود آنجا کار دیگری وجود داشته باشد و حضرت نفرموده باشد. آن کتابی که دارالحدیث هم به عنوان کتاب العقل چاپ کرده است، مجموعه همه روایات عقل را آورده است و همه روایات علم [را]، شما ببینید عمدتا مجموعه روایات این طور است که دین آمده است که عقل را و علم را رشد بدهد. که در واقع [اینکه] دین آمده است که عدالت را محقق کند، دین آمده است که رشد فردی را محقق کند، دین آمده است معنویت را ایجاد کند، ابرازش علم است. یعنی او اگر علم را رشد بدهد بقیه را به عنوان محصول خواهد داشت.
اجازه بدهید. بگوییم اول جامعه بعد لابد فلان. پس نگویید ثروت. منظور این است که شما میخواهید که روابط بین نهادهای اجتماعی به گونهای نیست که منجر به رشد فرد بشود. خب من اگر بر اساس این مبنا یک توصیه سیاستی بکنم به هر کسی که حرف گوش میدهد احیانا این خواهد بود که شما کارتان این باشد، کار دومی نکنید. اولا نهاد علم را رشد بدهید، ثانیا کاری بکنید که نهاد در جامعه جریان پید ا کند. یعنی وقتی در فضای سیاسی گفته میشود جوانگرایی، بعد به معنای این میشود که آدمهای ناپختهای بیایند حکومت و قدرت را در دست بگیرند و آنهایی که تجربه داشته اند، علم داشتهاند کنار قرار میگیرند، شما باید بدانید که دیگر ما سر جایمان قرار نداریم. درست است؟ یعنی وقتی که دانشگاه و حوزههای علمیه -من تلقیام الان این است- با تمام ظرفیت در عرصه سیاست و حکومت حضور ندارند باید بدانید این مسیر، میسر رو به جلویی نیست. اگر دانشگاه مبدأ همه تحولات است بنابر فرمایش حضرت امام و واقعا هم همین طور است، وقتی دانشگاه در عرصه زندگی حضور نداشته باشد شما به هیچ مقصدی نمیرسید حتی ثروت. ببین ثروت مهم است ولی معلول علم است. این را من به عنوان یک استاد اقتصاد دارم به شما میگویم. ایجاد ثروت هیچ راهی جز دانش ندارد. بنابراین اگر دانش سر جای خودش نیست، دانشگاه سر جای خودش نیست، حوزه علمیه سر جای خودش نیست، رسانه سر جای خودش نیست شما ثروتی به دست نمیآورید که بخواهید غصه اش را بخوریم. ثروتی به وجود نمیآید. شما کجا ثروت دارید؟ الان ثروت داریم ما در مقایسه با کشورهای جهانی که با ثروت به علم میرسند؟ ما ثروتی نداریم. بنابراین ثروت محصول دانش است، راه دیگری ندارد. هر راه دیگری راه بدلی و تقلبی است. راههای فرصت طلبانه است، راههای حقیقی نیست.
حالا که فرمودید که چه علمی، میشود روی آن بحث کنیم. عیب ندارد روی ماهیت علم میتوانیم بحث بکنیم. همان علمی که دین میگوید. چون ما رهبری علم را به دست دین میسپاریم. بر اساس همان توضیح که دادم که دین آمده است که عقل و علم بشری را شکوفا بکند، بله روی ماهیتش بنشیم بحث بکنیم. یعنی به بهانه دین داری از جهل حمایت نکنیم. دین داری برابر با ظاهرگرایی نگیریم. دین داری حقیقتی است که تنها با علم خودش را نشان میدهد. دین حقیقی از علم حمایت میکند. محصول علم است.
بنابراین این درست است. روی آن خیلی حرفی ندارم.
این که فرمودید سیاست یا دانش. ببینید سیاستی عادلانه است یا در مسیر عدالت و پیشرفت است که در خدمت دانش باشد. یعنی سیاست اگر در خدمت علم نباشد اسلامی نیست. و اگر سیاست دانش بنیان نباشد اسلامی نیست. در مسیرش نیست، اصلا سرخطش نیست که بعد بنشینیم با هم در مورد ماهیت آن دانش بحث بکنیم. عرض من این است اگر در خدمت دانش بود آن موقع انسانها احساس رضایت از این زندگی میکنند که در حال رشد هستند.
همین جا یک چیزی عرض بکنم من از نظام مشارکتی خودم هم دفاعی بکنم و جلسه را تمام بکنیم. نظام مشارکتی اگر اتفاق بیفتد با آن توضیحاتی که دادم، اگر اتفاق بیفتد کل جامعه درحال تولی دانش خواهد بود. یعنی ما با یک دانش اجتماعی شده روبرو هستیم. یعنی کل جامعه در حال فکر کردن میشود. یعنی همه در حال فکر کردن میشوند. این که من میگویم نظام مشارکتی نظام صحیح تری هست با آن توضیحاتی که دادم برای این است که در واقع کمک میکند که جامعه به نحو درون زایی به سمت عدالت حرکت کند. یا به سمت زندگی عادلانه تری حرکت بکند. این تعبیر را هم با دقت عرض میکنم. من یک جایی از فرمایشات آقا یادم هست که میفرمودند آن چه که از الان جمهوری اسلامی انتظار میرود این است که جامعه به سمت عدالت باشد. و این بیان طبیعتا با توجه ایشان میفرمودند. یعنی به سمت تحقق عدالت باشد. علتش این است که عدالت یک واقعیت فازی و مشکک و ذومراتب که قرار است در انتهای این جهان مادی محقق بشود. ولی آن چه از ما پذیرفتی نیست این است که جامعه به سمت عدالت نباشد. ایشان یک جایی فرمودند، این فرمایش اثر گذاری هست برای هر کسی که در این متن گفتمان انقلاب اسلامی میخواهد زندگی کند. فرمودند من این بحثهایی که برای مشروعیت حکومت و دولت هست همه را میدانم اما بر اساس مبانی دینی، حکومتی مشروع است که در مسیر تحقق عدالت باشد. فرمودند من که اینجا نشستهام و هر کسی در این جمهوری اسلامی مسئولیت دارد باید به این سمت حرکت کند. و من به طرز محیر العقولی میبینم که واقعا ایشان همه آن چه که من امروز عرض کردم را در عمل دارد پیگیری میکند. این عدالت و این تلاشی که ایشان برای رشد علمی کشور در طول این بیش از بیست و پنج سالی که دارد انجام میدهد. ادبیات سازی کرد مثل جنبش نرم افزاری. خیلی خیلی یعنی این تلاشی که ایشان برای رشد علمی ایران کرد با دقت بود. چون ما همه مطلوبهایمان با رشد علمی محقق میشود.
ایشان همان فردی است که همه مسائل در ذیل مفهوم عدالت دارد میبیند. یعنی اصلاحات را میفرمود مبارزه با فقر و فساد و تبعیض. دستگاه کاملی است اندیشه ایشان. یعنی اگر بشود روح مبانی و معارف دینی را ببینیم، بعد در چارچوب مواضع ایشان قرار بدهیم میبینیم همه آن مواضع به نحو برهمافزایی در کنار هم دارند این هسته اصلی اندیشه دینی را حفظ میکنند.
در هر صورت مطالبه گری برای عدالت خودش در این نشان بدهد که ما در حال تلاش هستیم که جامعهی علمی و عالمان و علم نقش کلیدی و اصلی را ایفا کند. یعنی نظام لیدر، نظام مدار، نظام رهبر و نظام اصلی زندگی اجتماعی نظام علم بشود و من به شما به عنوان یک خبر تأسف بار عرض کنم، به عنوان کسی که تمام هویتم را در مسیر تحولات انقلاب طی کردهام عرض میکنم که الان در آن حالت نیستیم. یعنی جمهوری اسلامی به دلایل گوناگون دارد به این نحو شکل میگیرد که نهاد علم از نهاد حکمرانی جدا بشود. حتی حوزههای علمیه دارد جدا میشود. یعنی آن سطحی از متفکران دینی در حوزههای علمیه که اتمسفر انقلاب اسلامی هم رشد کرده اند، در حکومت و سیاست نیستند چنان که دانشگاهیان نیستند. این آن چیزی است که ما باید برای آن رنج بیریم. اگر دغدغه عدالت داریم. اگر این اتفاق بیفتد آن موقع میتوانیم نگران یا بگوییم به دنبال این هستیم که توزیع ثروت عادلانهتر بشود. من این جمله را عرض کنم و تمامش کنم. که وقتی علم مبنا قرار بگیرد یعنی این که هر انسان که عالمتر بشود توانایی این را پیدا میکند که از مواهب زندگی بیشتر بهرهمند بشود. بنابراین به نحو درونزایی، او از حق خودش دارد استفاده میکند. این حق ثروت است، یا این حق قدرت است، یا این حق هر چیزی دیگری که هست. اگر انسان علم نداشته باشد از همین مواهب زندگی نمیتواند استفاده کند. من دوست دارم به این توجه کنید. بنابراین من از علمی که مستقل از همه چیز است سخن نمیگونم دارم از علمی سخن میگویم که منشأ همه چیز است.
جهت دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.