جلسه اول درس خارج فقه استاد معصومینیا در موضوع فقه تخصصی بازار سرمایه در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسمالله الرحمن الرحیم
درس فقه بازار سرمایه جلسه اول
پنج شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰
الحمدالله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا محمد و آل الطاهرین.
نکته اول
اولین نکته این است که این موسسه طیبات موسسه فقه اقتصادی است. من اولبار راجع به مسئله فقهی آن صحبت میکنم و روایت شریفی که بهاحتمالقوی شما بارها شنیدید را تکرار میکنم، منتهی میخواهم یک توضیحی راجع به آن دهم.
آن این است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ما همیشه میگوییم. ولی نکاتی که میخواهم بگویم دقت بفرمایید. ایشان میفرماید انتظار طرح مسائل مهم و اساسی و راهحل مشکلات بازار سرمایه را در کشور دارم، هم در تئوری هم در اجرا دارم.
ما بخواهیم از اول راهحل مشکلات بازار سرمایه را بهویژه در مملکتمان داشته باشیم کمی کار سختی است؛ چون این مقدمات لازم فراهم نشده است. ما باید در بازار سرمایه رایج را بشناسیم اسلامی را بشناسیم بعد از آن دنبال مسائل جاری باشیم.
روایت شریف این بود. مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا اگر کسی بدون اینکه فقه بداند، حالا اینکه منظور از فقه در این روایت چیست بالاخره اینقدر مسلمش این است که احکامی که در عرصه تجارت یعنی عرصه اقتصاد در تجارت یعنی در اقتصاد این خودش یک بحث مفصلی دارد که مراد از تجارت در اینجا فقط تجارت نیست، مراد کل اقتصاد است. باید فرصت باشد تا من علتش را بگویم. مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا اگر کسی بدون اینکه فقه بداند بدون فقاهت تجارت کند ارْتَطَمَ در ربا فرو میرود، ثم ارْتَطَمَ باز هم فرو میرود یعنی مدام میرود مدام میرود مثل یک گرداب.
ما قدیمها که اصفهان بودم زایندهرود چند گرداب داشت، بچههایی که برای آنجا نبودند جای دیگر میآمدد، میدیدند بچهها شنا میکنند داخل آب میافتادند، این آب آنها را آنطرف میبرد میپیچاند آن ته میبرد بهطوریکه 3 روز به دنبال جسدشان بودند.
امیرالمؤمنین میفرماید کسی که بدون فقاهت تجارت کند مثل آن گرداب است در ربا میرود مدام میرود ارْتَطَمَ ثم ارْتَطَمَ یعنی اینکه مدام فرو میرود، فرو میرود، فرو میرود، یکدفعه میبینید یکراهِ برگشت ندارد.
این روایت خوب تبیین شود. این روایت اجتهادی روی آن بحث شود که یعنی چه؟ اینکه امیرالمؤمنین میفرماید ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ثم ارْتَطَمَ در ربا فرو میرود، بعد فرو میرود، به نظر من اینطور روایات واقعاً لازم است بیشتر از اینها باید روی آن کار شود؛ مثل روایت لاتنقص که چند جلد کتاب روی آن نوشتهشده است مثلاً اینکه حضرت میفرماید اگر آدم بدون تجارت وارد ربا میشود بقیه ضابطه شرعی را حضرت ول کردند و به ربا چسبیدند. چرا به ربا چسبیدند؟
البته ممکن است یک جواب این باشد که روایات دیگر نیز مسائل دیگر را گفتهاند؛ ولی با این بیان من خیلی کم سراغ دارم، شما در مورد عرصه تجارت و اقتصاد جستوجو کنید. تازه مرحله بعد این فرموده است فرو میرود بعدازآن مدام فرو میرود مثل گرداب که عرض کردم مارپیچی آدم را گرفتار میکند میپیچد و میپیچد تا ته میبرد، زیر ریشه درختهای آن کف و جنازهاش در نمیآید یا بهسختی در میآید. این فرو میرود یعنی چه؟ کسی که بدون فقه تجارت میکند در ربا فرو میرود بعد از آن مدام فرو میرود، یعنی چه مدام فرو میرود؟ در عرصه تجارت در ربا میرود و بعدازآن بیشتر در ربا میرود و بیشتر در ربا میرود. توجه فرمودید؟ اینها باید تبیین شود. به نظر من اگر آدم مسائل را خوب بررسی کند به عظمت این بیانات معصومین (علیهمالسلام) میبرد، اینها جواب مرسلین است جواب مرسلین یعنی یک جمله کوتاه یک دنیا معنا از زبان امام معصوم (علیه صلاة و سلام) صادرشده است.
حالا من میخواهم از این روایت چه استفادهای کنم؟ از همین ابتدا میخواهم یک نکته بسیار مهمی را بگویم. حالا شما دقت کنید، بروید و در کتابها جستجو کنید در بازار سرمایه بگردید در بانگ بگردید در بازار معمولی بگردید درست است یا نه؟ و این مطلبی که میگویم این تذکراتی که میگویم همیشه بَیاد باشید، اگر کسی نکتهای میگوید بنویسید و یکزمانی ممکن است به دردتان بخورد. آن این است بعضیها میگویند که اسلام در عرصه معاملات در عرصه اقتصاد سبکش سبک تایید و امضا است سبک تأسیسی نیست و به خاطر این میگویند نگاه کنید در صدر اسلام اسلام آمد همان معاملاتی که وجود داشت را تعریف کرد. چرا؟ یکسری اصلاحاتی انجام داد. بعضی را اثبات کرد. خودش ضوابطی گذاشت و عرض کنم که عمده معاملات را تأیید کرد.
آنها نتیجه میگیرند در زمان خودمان در مورد بانک و بورس و اینها اسلام در مورد اسرافکارهای اقتصادی نظری نداده است و همان سبک و همان سیاق را ما باید در پیش بگیریم. یکسری نتیجه میدهد. مطالبی را که میگویم سالهای سال با آن مواجه بودیم با خود افرادی که این نظرات را نوشتهها و مقالات و کتابها میدهند. این بسیار مسئله مهمی است. من از روز اول میخواهم شما عظمت بررسیهای فقهی در ذهن شریفتان برای این حرفها باز شود.
من اینجا میخواهم این را بگویم که اتفاقاً مطلب برعکس است، مطلبی اینطور نیست. بله امضا به معنای اینکه مردم از قدیم یکسری نیازهایی داشتند متناسب با نیازهایشان آمدند یکسری قرارداد مثل بیع، اجاره، مشارکت، مضاربه تأسیس و ابداع کردند، اسلام اصلش را امضا کرده است و ضوابطش را گفته است. ولی نگاه کنید چیزهایی در اقتصاد چقدر دلیل وجود دارد که آنها این عقود را سامان میدهد، جهت میدهد، قالبش را مشخص میکند، سمتوسویش را مشخص میکند و نوع نظام اقتصادی را مشخص میکند. فکس برای اقتصاد درست میکند، یک ساختار درست میکند، چهارچوب درست میکند. توجه فرمودید؟ به نظر من ضوابطی که اسلام گذاشته است صدر اسلام اصلاً خیلی از ساختارهای اقتصاد را به همریخت و از همه مهمتر همین ربا است؛ یعنی چه؟ در صدر اسلام میدانیم مردم خریدوفروش انجام میدادند، بیع انجام میدادند، طلاق انجام میدادند، اجاره میکردند، اجاره میدادند، مضاربه انجام میدادند، مگر این کارها را نمیکردند؟ بله. ولی شما نگاه کنید قرآن چه میگوید؟ ذٰلِک بِأَنَّهُم قالوا إِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبا. در زمان نزول آیه اینها آمدند و گفتند بیع مثل ربا است. مگر بیع محوریترین عقد نیست؟ مهمترین عقد بیع است. شما نگاه کنید، شما مشارکت را میخواهید انجام دهید در رأسش بیع است میخریم و میفروشیم. مضاربه انجام میدهیم اولش مضاربه است بعدازآن همه آن بیع است. مساقات وقتیکه قرارداد مساقات را میبندیم عمده آن ازآنجا به بعد بیع است، میوه را میخریم و میفروشیم، درست است؟ باید سم مفید و آب و اینها بخریم.
پس بیع حتی در مضاربه، مساقات، مزارعه، شرکت و سایر عقود مهمترین عقد است. درست است؟ مگر محوریترین عقد نیست؟ ولی در زمان نزول آیه قران میفرماید ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا آنها منطقشان این بود که بیع نیز مانند ربا است؛ یعنی اصل سیستم را بر ربا مبتنی کرده بودند، مبتنی بر بیع نکرده بودند. توجه کردید؟ اسلام آمد و همین را بر هم زد. سیستم به هم نخورد، کلاً به هم خورد.
این آیه که میفرماید الَّذِینَ یأْکلُونَ الرِّبَا، بله درست است ادامهاش همین است که ذَٰلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ، نگاه کنید قرآن میگوید کسانی که ربا میخورند اینها جنزده میشوند یعنی عقلشان را از دست میدهند؛ یعنی سیستم ربوی سیستم عاقلانه نیست. درست است؟ غیرازاین است؟ بروید تفاسیر را بخوانید، المیزان را بخوانید. آیه الَّذِینَ یأْکلُونَ الرِّبَا لَا یقُومُونَ إِلَّا کمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ، درست است؟ میخواهم منطق آنها را به شما بگویم. منطق آنها چه بود؟ إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ. مگر بیع محوریترین عقد نیست؟ چرا. ولی منطق آنها این بود که بیع نیز مانند ربا است؛ یعنی اصل نظام چیست؟ ربا است. اصل سیستم ربا است. ستون فقرات سیستم ربا است. چه زمانی؟ زمان نزول آیه در مکه در مدینه در آن شبهجزیره. شما این آیه را چطور معنا میکنید؟ بعدازآن به سراغ امروز میآییم. دنیای امروز اقتصاد غرب اساسش ربا است. سیستم پولی و مالی اساسش در ربا است. اسلام آمده است این ربا را برداشته است کلاً سیستم تغییر میکند. ربا را که برداریم مثلاینکه آن نخ تسبیح نظام جاهلی و نظام سرمایهداری امروز فرق نمیکند ازاینجهت مشترک هستند.
این تبیینی که الآن میکنم، میگویم این مسائل را بنویسید من عمری روی اینها فکر کردم. اشکالاتی که مرتب مدام میگویند اسلام امضا کرده است، کجا امضا کرده است؟ اینیکی از آنها است. ربا آن مهمترینش است. من بهعنوانمثال خدمت شما گفتم. بقیه ضوابط را کنار ان بگذار، ضمیمه روایتی که گفتید؛ اصلاً میبینید سیستم تغییر میکند. آنجا اساس ربا بود. اسلام آمد و به هم زد. امروز نیز سیستم اساسش بر ربا و امثال ربا است، مهمترینش ربا است. الآن شما اگر بتوانید ربا را از سیستم غربی حذف کنید نه بانک میتواند وجود داشته باشد، نه بازار سرمایه میتواند وجود داشته باشد. اینیک ضابطه است. بقیه ضوابط را شما درست بشناسید و درست اعمال کنید میبینید ساختار به همریخت باید یک ساختار دیگر بیاید که بتواند قضیه را یعنی ساختار منهای ربا اصلاً آن نمیتواند باشد، امکان ندارد. اینکه گفتم طلای دنیا ارزش ندارد، رفقا ارزش این نکتهای که گفتم از همه طلاهای دنیا بیشتر است. اصلاً درس امروز ما همین است، بس است؛ که چه شود؟ اینکه حضرت فرمود مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ثم ارْتَطَمَ به نظر بنده آن مقداری که یکعمر روی آن وقت گذاشتیم. حالا من گفتم هیچ ادعا ندارم که چیزی میفهمم. آن مقداری که از احکام معاملات اسلام، احکام ربا در اسلام، احکام کل کتب فقهی که به معاملات مربوط میشود من میفهمم این است که اگر ما بخواهیم ضوابط اسلامی را درست رعایت کنیم کلاً سیستم بسیار تفاوت اساسی پیدا میکند؛ مثل صدر اسلام که وقتی ربا ممنوع میشود از بیع و از سایر چیزها استفاده میشد، ولی شما نگاه کن مثلاً ضوابط دیگری غیر از ربا اسلام گرفتن عُشر را تحریم کرد. اسلام خیلی از ضوابطی که در عقود گذاشت آنها را در نظر بگیریم ضمیمه تحریم ربا کنیم میبینیم اگر یک سیستمی بخواهد این ضوابط را که شارع مقدس آمده است جمع کرده است در آن وجود داشته باشد این سیستم اصلاً با آن سیستم قبلی تفاوت مباینات جدی پیدا میکند؛ بنابراین بنده معتقدم که اگر کسی فقه را خوب بخواند ولی فقه معاملات را خوب بخواند و اگر کسی البته یک نگاه نظاممند داشته باشد و اگر کسی درست اجتهاد کند آن زمان کمکم میتواند به حقیقت اقتصاد پی ببرد. البته این نکته اول بود که گفتم.
نکته دوم
نکته دوم اینکه ایشان میگویند فقط خواهان تغییر سیستم هستیم یا از بین بردن کل سیستم غرب هستیم؟ ما دنبال این هستیم که ضوابط اسلامی محور باشد بعدازآن ببینیم در چه قالبی میتوانیم اجرایش کنیم. این جمله را بنویسید، ما میخواهیم که از ضوابط اسلامی شروع کنیم از ضوابط فقهی شروع کنیم، بعداً عرض کنم حضور شما که چه اسکلتی چه ساختاری میتواند این ضوابط را پیاده کند؟ شما نگاه کنید لازمه این چیست؟ لازمه این چند تا چیز است:
1 ـ سیستم مالی غرب را خوب بشناسیم.
2 ـ نقص این ضوابط اسلامی را که الآن موجود است در آن سیستم خوب بخوانیم.
3 ـ آیا با یک فرمهای ظاهری میتوانیم ضوابط اسلامی را در قالب آن ساختار اجرا کنیم یا نمیتوانیم؟
4 ـ اگر جواب منفی بود چه ساختاری میتواند محقق کننده این ضوابط باشد؟
اینکه میگویند آیا خود اسلام یعنی خود اسلام غالب اقتصادی ندارد. ما چون در عصر غیبت به سر میبریم و دسترسی به امام معصوم نداریم، اسلام ضوابط را بهطور دقیق برای ما بیان کرده است ما اگر این ضوابط را خوب بشناسیم چون برای اینکه زمانی و مکانی متغیر است این ضوابط اسلامی میتواند در شرایط مختلف غالبهای برای اسلام مختلفی پیدا کند. در این قرن 21 که هستیم یکسری ساختار طلب میکنیم، در قرن بعد یکسری ساختار طلب میکنیم، ولی در مناطق مختلف در کشورهای مختلف ساختارهای مختلفی طلب میکنیم، این دلیل بر پویایی فقه ما است؛ یعنی فقه پویا است و اینجا به این معنا که عرض کردم وقتی ما این ضوابط را خوب لحاظ میکنیم میبینیم میتوانیم این ضوابط را در غالبهای مختلف اجرا کنیم و ادعا ما این است که این غالب موجود سرمایهداری نمیتواند این را پیدا کند، نمیتواند محقق کننده ضوابط اسلامی باشد، اینها خواستند بگویند.
این شاکله موجود نظام سرمایهداری که الآن وارد آن میشویم اصلاً بحث ما در این مورد است این ساختار را باید بشناسیم، الآن خوب نیست من ابتدا داوری کنم، ولی میخواهم توصیه کنم که خوب بشناسید. ازیکطرف ضوابط اسلامی را خوب بشناسید، از طرفی این ساختار را خوب بشناسید، مثل همین مثالی که راجع به صدر اسلام زدند که عرض کردم اگر ما ساختار موجود صدر اسلام را ساختار اقتصادی موجود صدر اسلام، ساختار جاهلی صدر اسلام را ما درست بشناسیم میفهمیم که اتفاقاً اسلام آمد و دگرگون کرد، اسلام، بیع، اجاره و اینها اصلش را امضا کرد؛ چون متناسب با نیاز بشر بود. ولی انحرافهایی که ایجادشده بود همه را رد کرد، وقتیکه همه آنها را که رد کرد در نظر میگیریم با آن مقداری که تأیید کرد میبینیم کلاً سیستم خیلی تغییر اساسی داشت و حال ما نیز همینطور است. الآن در نظام اقتصاد سرمایهداری که نرخ بهره را از آن بگیریم، بهره را به معنایی که آنها میگویند یعنی ربا. توجه کردید؟ دیگر این سیستم فرومیریزد، سیستم نمیتواند. اسلام آمده است و این کار را کرده است.
اینکه میگویند ناگزیریم غالب مناسب را کشف کنیم، نگاه کنید امروز من نمیخواهم وارد تفصیل این مباحث شوم. اینها به گردن من است اگر این کلاس ادامه پیدا کرد بگویید. امروز خواستم اهمیت مباحث را بگویم.
بهعنوان مقدمه:
1 ـ اهمیت فقه و فقاهت
2 ـ اینکه فقه اگر درست فهمیده شود به نظر بنده نمیتواند تعریفکننده نظام سرمایهداری نظام کمونیستی این نظامها باشد. این نکته بسیار نکته مهمی است. قسمت معظمی از کارهای اسلامی که در بانک و بورس و بیمه و اینها انجامشده است به نظر من ما را به این نتیجه میرساند که اگر ما خواستیم ضوابط اسلامی را رعایت کنیم با این ساختارها نمیتوانیم. این به عهده ما است که بعداً برای شما اثبات کنیم. اگر دل دهیم و دندان روی جگر بگذاریم و حوصله کنیم و مطالعه کنیم ان شاء الله ما به اینجا میرسیم. قدر مسائل فقهی را بدانیم، ما باید درست تفسیر کنیم، درست تبیین کنیم، یک تبیین دمدستی ابتدایی محدود تنگی نداشته باشیم. توجه فرمودید؟ حالا من ربا را مثال زدم، بقیه ضوابط فقهی وقتی کنار تحریم ربا بگذاریم میبینیم که یک ترکیب بسیار زیبا و قشنگ از دلش درمیآید که البته باید روزبهروز هم تفاسیرمان را تکمیل کنیم هم تراود بین احکام را کشف کنیم کنار همدیگر قرار دهیم و مباحث را جلو ببریم.
فقه باید با چه چیزی ضمیمه شود تا بهنظام اقتصادی اسلام برسیم؟ فقه به معنای رایج عبارت است از استنباط احکام تفصیلی از ادله از کتاب و سنت برای افعال مکلفین، برای فهم مشخص کردن افعال مکلفین، درست است؟به این معنا حلال و حرام و احکام تکلیفی پنجگانه، احکام وضعی صحت و بطلان و نمیدانم جزئیت و شرطیت و مانعیت و اینها را ما از فقه طبق معنای فقه رایج که حالا میتوانیم اسمش را فقه اصغر بگذاریم درمیآوریم، ولی مثلاً مسائل اعتقادی، مسائل اخلاقی اکثرش را جزء فقه نمیآورند. شما الآن کتابهای فقهی 50 کتاب فقهی داریم از کتاب الطهارتش گرفته است از کتاب الصلاتش گرفته است از کتاب الاجاره گرفته است کتاب البیع گرفته است، سایر کتب فقهی که شما باید این 50 کتاب فقهی را بررسی کنید مثلاً بسیاری از ضوابط اخلاقی در فقه تعداد معدودی از آن وضعشده است مثلاً تو مکاسب محرمه؛ ولی شما نگاه کن بسیاری از این ضوابط اخلاقی اصلاً در فقه نیامده است. مسائل اعتقادی که به اقتصاد مرتبط است در فقه بررسی نشده است. وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ، انفاقش در فقه در بحث صدقات بررسی میشود؛ ولی مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ در کجای فقه بررسیشده است؟ به من بگویید؟ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ، وَ أَنْفِقُوا در کتاب الصدقات در کتاب العباد در اینها بررسی میشود، ولی مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ در کجای فقه بررسی میشود؟ حالا ممکن است استرداداً فقیهی تعرض کرده باشد ولی بحث تفصیلی اجتهادی معمولاً در اینطور مباحث نداریم. یا مثلاً اینکه میگوید که و مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَیٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَیٰ وَالْیتَامَیٰ وَالْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کی لَا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکمْ آن قسمت اول که مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَیٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ در فقه بررسی میشود، ولی آن قسمت کی لَا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکمْ در این 50 کتاب فقهی معمولاً بحث اجتهادی روی آن نمیشود. در حالی که هر دو در یک آیه است و اصلاً یک چیز را میگوید. فلسفه آن را میگوید.
توجه فرمودید؟ ما از این مثالها خیلی زیاد میتوانیم بزنیم که در فقه است به معنای رایج فقه اصغر در مقابل آن فقه اکبری که شامل غیر فقه رایج هم میشود که آنچه در کتاب و سنت آمده است الآن شما نگاه کنید اعتقادات ما به اخلاق ما و به اقتصاد ما همه ربط دارد و همه بهصورت مزجی در قرآن بررسیشده است. اینکه میگویند چرا؟ چرا میگویند اینطوری بررسی نشده است؟ چون فقه را علم فقه از قدیم برای تشخیص احکام مکلفین، نه برای فلسفه احکام، برای آن اخلاق که در کتاب اخلاق بود. قرآن و سنت را اینها را معمولاً با همدیگر گفتند بهخصوص قرآن را که همه را باهم گفته است، احکام بزرگترین آیه قرآن راجع به دِین است بعدازآن در ادامهاش مثلاً میگوید وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله. اخلاقیات نیز افعال مکلَفین است؛ ولی افعال الزامی نیست. در فقه معمولاً افعال الزامی را بررسی میکنند. حلال، حرام، چرا؟ مستحبات نیز بحث میشود. مکروهات نیز به معنای خاص بحث میشود. به خاطر همین در مکاسب محرمه مثلاً تلقی الرکبان را که شیخ انصاری (رحمة الله علیه) بررسی میکند آنجا نیز بعضی گفتند حرام، بعضی گفتند مکروه، هر دو را بحث میکند.
پس من خواستم امروز عندالورود این نکته را بگویم که رفقا مباحث فقهی را:
1ـ جدی بگیرید. 2ـ درست یاد بگیرید. این مسائلی که در همین درسهای رایج حوزه مطرح است سرسری نگیرید، اینها را خوب بخوانیم. استادهایی که در حوزه درس میدهند کارشان مبارک است، مقدس است، خوب یاد بگیریم، خوب بخوانیم. همین فقه رایج را خوب بخوانیم. ولی بیاییم با یک نگاه عمیقتر با یک نگاه وسیعتر ما با یک تبیین دقیقتر خلاصه مسائل فقهی را یاد بگیریم. بهعنوانمثال مرحوم شهید صدر یکی از هنرهای بزرگش این بود که در اقتصادنا تبیین جدیدی از بعضی از مسائل فقهی داد یک بابی را باز کرد، اینقدر شهید صدر صدا کرد و بسیار کارش پرعظمت بود و واقعاً ما از عمق جان برای ایشان طلب رحمت میکنیم، یکی از هنرهای شهید صدر این است که از مدار درست فقه خارج نشد و با استفاده از همان پتانسیل فقهی اقتصادنا را نوشت از دل فقه توانست یک مکتب اقتصادی دربیاورد، المذهب الاقتصادی فی الاسلام خیلی خوب است.
بنابراین خلاصه سخن ما که به نظر من این بحثی که الآن مطرح کردم مهمترین بحث بود شاید پایهایترین بحث و مهمترین بحث بود اینکه فقهای ما از قدیم گویا سید محمدباقر درچه ای است حضرت آیتالله مظاهری که یکی از اساتید خیلی خوب ما بودند آن زمانی که قم بودند الآن 24 سال 25 سال است که از قم رفتند. آن زمانی که قم بودند من چند سال شاگرد ایشان بودم. ما افتخار داشتیم که خیلی سالها خدمت مرحوم آقای تبریزی و اینها بودیم؛ ایشان میفرمود که مرحوم آقا سید محمد دُرچهای که خیلی فقیه متضلعی بود میفرمود من در اتاقی که قلمی که با آن فقه آل محمد را نوشتند بفهمم یکقلمی که با آن نوشتند پایم را دراز نمیکنم. این ادب آنها را میرساند. آنها از عمرشان خیر میبینند، آنها که اینطور نگاه میکنند. ما فقه را کم نگیریم. فقاهت را کم نگیریم. همین درسهای طلبگیمان را خوب بخوانیم. فقه رایج را خوب خوانیم، همین کتابهای فقهی معاملات رایج را بخوانیم، کتاب الاجاره و اینها را بخوانیم. ولی در این بحثهای بازار سرمایه و اینها میخواهیم جلوتر بیاییم، میخواهیم مقداری همان مایههایی که آنجا یاد گرفتیم را توسعه دهیم و توجه داشته باشیم که فقه را محور قرار دهیم. بله من نیز با شما موافق هستم که ما باید اخلاق و مسائل دیگر را داخل فقاهت کنیم. بارها بنده حسرت میخورم، ما یک کتابی نوشتیم اخلاق اقتصادی، این کتاب اخلاق اقتصادی بنده به روایات اخلاق اقتصادی که میرسیدیم حسرت میخوردم میگفتم ایکاش اجتهادی در این روایات شروع شود. مدام میگوییم اخلاق در فقه از آن بحث نکنیم. اشتباه است. باید در تمام آن نصوص اجتهاد کنیم. واقعاً جای اجتهادهایی وسیعی همین نصوص اخلاق اقتصادی دارد. اینها وقتیکه اخلاقیات، اعتقادیات اسلام در رابطه با اقتصاد و سایر ملاکهایی که است مثل همین کی لَا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکمْ، مثل قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ، اینها جزء اقتصاد اسلامی است. ما در کجای فقه اینها را محور قرار میدهیم؟ و سایر نصوص که در مقام تفسیر نیستند. وقتیکه اینها را کنار همدیگر قرار میدهیم میبینیم یک مجموعه لطیف متناسب با دنیای انسان، متناسب با آخرت انسان، متناسب با انسانیت انسان، متناسب با نیازهای دنیوی انسان، از آن به دست میآید.
اگرچه ما در زمان غیبت هستیم و خیلی از این فقه ما ظنی است و قطعی نیست. خیلی از آنها مستند به روایاتی است که سندش ظنی است. ولی به نظر من اگر ما درست فهممان را کامل کنیم با تراود میان این احکامی که اسلام در عرصه فقه دارد روابطش را خوب کشف کنیم، مانند شهید صدر، شهید صدر یک الگو است ما نباید در شهید صدر متوقف شویم، از دل اینها از کنار هم چیدن و اینها میتوانیم معیارهای بسیار زیبایی دربیاوریم و آنگاه فقه ما توسعه پیدا میکند و اسمش را فقه اکبر میگذاریم، فقه اوسع، فقه اکمل، به خاطر این است یکی از اساتید بسیار حرف خوبی میزد که فقه ما 10 درصد ظرفیتش نیز شکوفا نشده است، فقه ما خیلی پویا است، رفقا من اینها را که میگوییم با اعتقاد میگویم.
خدا مرحوم دکتر نظرپور را رحمت کند ما 4 سال 5 سال چند سال پیش یک نشستی در مشهد بود و مرحوم حاجآقا موسویان بودند، دکتر نظرپور بودند، هر دو بودند و اساتید زیادی بودند. آنجا یک بحثی راجع به یکی از معاملات اقتصادی بحث میکردیم آنجا عرض ما همین بود که ما باید این ملاکهایی که در فقه آمده است توسعه مفهومی دهیم، درست متناسب با اقتضائات زمان فهممان را از این روابط تکمیلتر کنیم. در مورد صغریات خیلی با همدیگر اختلافنظر داشتیم، ولی به اینجا که رسیدیم این مسئله بیان شد خدا مرحوم دکتر نظرپور را رحمت کند گفت بله این خیلی خوب است، باید دنبال این باشیم که دیگر رفت و فردا شب تصادف کرد و از دنیا رفت. میخواهم این را بگویم رفقا قدر خودتان را بدانید، قدر درس خواندتان را بدانید، این درسها را خوب بخوانید، زوایای کتب فقهی پر از گوهرهای عظیم است. اینها شعار نیست. یکی مثل من که عمرش گذشته است و نزدیک قبر و قیامت هستیم دریافتهای خودم را خدمت شما میگویم. در مسیر درست قرار بگیرند. مطالعات فقهیتان جهت داشته باشد. خوب کارکنید. هر مسئلهای را درس میگیرید سعی کنید بروید اقوال فقها را از قدیم تا حالا و همه نصوص ببینید. این مسائل امروزی را یاد بگیرید، فقاهتمان را توسعه دهیم تا بفهمیم تکلیف ما با این مقولات جدید چیست.
ان شاء الله هم امام زمان از دست ما راضی است، هم وظیفه طلبگی خودمان را انجام دادیم، هم سعادت بشر تضمین میشود، اگر ما بتوانیم در این مسیر تلاش کنیم و از متن دین حرکت کنیم و آنطرف برویم با بصیرت و آگاهی میتوانیم خیلی از مشکلات دنیای امروز را حل کنیم. چیزی که الآن عدهای از اینها که تا دیروز انقلابی بودند الآن بریدند به این حرفها میخندند. در رسانهها پُر است. توجه فرمودید؟ اینها چیزهایی است که من میخواستم توصیه کنم و اهمیت کار و اهمیت مسئله اینکه فرمود ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ثم ارْتَطَمَ به نظر بنده اگر آدم درست فقه را نشناسد، درست دنیای جدید را نشناسد، درست نفهمد که دنیای جدید نمیتواند خیلی از این ضوابط اسلامی را این ساختار نظام پولی و مالی جدید اگر بخواهد.
ما یکبار منباب تجربه به شما میگویم. همین حاجآقای عبادی هستند که رفقا گفتند حالا مثلاً راهحلهایی دمدستی برای بعضی از مسائل بده. بعدازآن هر چه خواستید، آدم بخواهد راهحل دهد با حفظ ساختار میبیند بابا نمیشود به احکام اسلامی درست عمل کند. میبیند که این ساختاری که موجود است نمیشود؛ صدر اسلام همینطور بود و الآن همینطور است. این است که اهمیت کار خودتان را بدانید، جوانیتان را در این مسیر بگذارید و مقدار زیادی از آن را شب جمعه است با تضرع و گریه و زاری و اینکه آدم از امام زمان بخواهد که کمک کنند که آدم از مسیر درست منحرف نشود. این راجع به اهمیت فقه و فقاهت و اهمیت این کار است.
میگویند فقه هم منبع است هم روش است یا یکی از آنها است؟ فقاهت به معنای رایج یک روش است، منبع کتاب و سنت است. توجه کردید؟ ما باید فقاهت را یاد بگیریم، فقاهت یعنی آن روشهایی که فقهای بین 1200 سال در اصول در فقه در قواعد فقهی برای این اصول متد درست کردند که ما چطور روشمند از کتاب و سنت اضافه کنیم. فقه یعنی این. درست است؟ ما اگر این فقاهت را یعنی روش استنباط از کتاب و سنت را از فقها خوب یاد بگیریم؛ ولی حواسمان باشد:
1ـ بهاندازه کافی باید از استنباطات فقها استفاده کرد که اینها چطور از نصوص استفاده کردند. اگر اینها را خوب مدنظر داشته باشیم دچار انحراف کمتری میشویم.
2ـ در عین اینکه از دست آورد فقاهت فقها استفاده میکنیم همیشه چشممان به خود کتاب و سنت نیز باشد.
پس ما روش را از فقها یاد میگیریم. فقه یعنی روش. یکی اصول در فقه و قواعد فقهی یعنی روش، خود فقه به کار روش برای استنباط، درست است؟ این فقاهت است. فقاهت یعنی استنباط روشمندی. کتابهای فقهی را نگاه کنید مسائل را با روش استنباط کردند، ما آن روشهایی که اینها به کار بردند کیفیت بهکارگیری روش در استنباط را نگاه میکنیم از طرفی دستپختشان را هم نگاه میکنیم؛ ولی همیشه چشممان به خود کتاب و سنت هم هست چون در طول زمان مسائل مدام در حال تغییر است وقتی ما این روش را خوب نگاه کنیم، اصول و قواعد فقهی را خوب یاد بگیریم. فقه یعنی استنباطات فقها را خوب یاد بگیریم. در کنار آن چشممان به خود کتاب و سنت باشد، آنگاه میتوانیم وقتیکه با مسائل جدید مواجه میشویم فهم کاملتری از این مسائل داشته باشیم این کار جدید ما و نوآوری جدید ما میشود.
حالا با توجه به این توضیحی که راجع به اهمیت مسئله دادم منتهی عرض کردم شرطش این است که غیر از فقاهت مسائل جدید را خوب بشناسیم. اگر ما این مسائل جدید را خوب نشناسیم در قضیه میمانیم. رفقا باید مسائل جدید را خوب بشناسیم. ما باید کل اقتصاد را خوب بشناسیم. باید عرصههای پولی اقتصاد را خوب بشناسیم. عرصههای مالی اقتصاد را خوب بشناسیم. این چیزی که الآن دنیا با آن مواجه است خوب بشناسیم، ولی حواسمان باشد یکزمانی صدر اسلام یک ساختاری در اقتصاد بود، یکزمانی شوروی سابق بود؛ اینها سرفصل.
حالا مطلب بعدی، من تا حالا راجع اهمیت فقه، فقاهت و تأکید بر روش صحیح، حالا اینکه چند تا روش داریم اینها را یکزمانی بعداً میخواهم وارد خود مسائل جدید شوم این بحثی که الآن مطرح کردم بعدها ان شاء الله تکمیلش میکنم. توجه فرمودید؟
گزارههای فقهی که شما میگویید گزارههای فقهی منبع برای ما است؛ منبعی است که دست آورد فقها است، میتواند تغییر کند با یک اجتهادی مثل خود فقهایی که نظرات همدیگر را میگیرند، نظرات همدیگر را که گرفتند برای آنها یک نقطه اتکایی است. ولی خیلی اوقات آن را رد میکنند و یک نظر جدید میگیرند؛ بنابراین نگاه کنید مثلاً مرحوم آقای خویی خیلی اوقات به قواعد که میرسد میگوید این قاعده را خود فقها درآوردند، خودشان استنباط کردند. من خودم سراغ کتاب و سنت میروم ببینیم همین قاعده را به دست میآورم یا یک قاعده دیگر به دست میآورم؟ این را اجازه دهید بعداً میگوییم.
بحث جدیدم این است راجع به بازار سرمایه است؛ پس فعلاً دیگر از فقه جدا میشویم و وارد بازار سرمایه میشویم؛ نگاه کنید ما اگر الآن بخواهیم یک تحلیلی داشته باشیم دوستانی که اقتصاد خواندند و عرض کنم که با مسائل اقتصادی غرابت و آشنایی دارند، آنها که آشنایی ندارند من یک گردشی یک مرور سطحی میکنم و میخواهم ساختار بازار سرمایه و بازار مالی دنیای امروز را یک تذکری راجع به آن بدهم. نگاه کنید در سایتها پُر از این چرخهها است چرخههای اقتصادی که فعلاً ما چون با اقتصاد غرب مواجه هستیم چنین چرخههایی در اقتصاد در دست ترجمه است. آن زمانی که اقتصاد کمونیستی حاکم بود در عرض نظام سرمایهداری مطرح بود،بهطور طبیعی نظام کمونیستی اگرچه ساختاری که اینجا الآن خدمت شما عرض میکند و در نظام سرمایهداری بود آنها قبول نداشتند، آنها چنین ساختار و چنین چرخهای را اینها ترسیم نمیکردند این برای نظام سرمایهداری است که الآن من میخواهم بازار سرمایه نظام سرمایهداری خدمت شما اینجا عرض کنم.
چرخه اقتصاد
رفتیم به اقتصاد غرب. اقتصاد یک بخش واقعی دارد یک بخش غیرواقعی دارد که من یک گذر سطحی میکنم چون خیلی از شما اگر میدانستم آشنایی دارید وارد این چرخه نمیشدم؛ ولی چون تعداد زیادی از شما اقتصاد را نخواندید مجبور هستم که چنین گذری کنیم. نگاه کنید به اینها جریان مدور اقتصاد میگویند یعنی اقتصاد چطور میچرخد، این نموداری که من الآن آوردم به اشتراک میگذارم تا همه شما ببینید. آن کتابهای اقتصاد کلانی که عرض کنم خدمت شما در دانشگاهها تدریس میشود چنین چرخهای دارد.
ما روشمان در این کلاس را بگویم تعریف کلی این است که من الآن اهمیت فقه و فقاهت در این مسائل گفتم، وارد بازار سرمایه میشوم. اولین بار 2 جلسه 3 جلسه شاید حالا زودتر وارد مسائل بازار سرمایه میشویم که 1 جلسه 2 جلسه ساختار بازار سرمایه را توضیح میدهم و بازار سرمایه رایج ابزارش را میگوییم، بعدازآن همراه با معرفی اجزاء مسائل فقهیاش را بررسی میکنیم. اگر این کلاس بخواهد کلاس سودمندی باشد شما حتماً باید کارکنید. حتماً باید مطالعه داشته باشید.
نگاه کنید این کل اقتصاد را نشان میدهد. ما در اقتصاد یک خانوار داریم، یک بنگاهداریم، یک بازار عوامل تولید داریم، یک بازار محصول داریم، یک بخش خارجی داریم. یک بخش خارجی یا صادرات است یا واردات است. نگاه کنید این بازار محصول و بازار عوامل توحید را بخش واقعی اقتصاد میگویند. بازار مالی را بخش غیرواقعی اقتصاد میگویند. درست است؟ یعنی انواع بازارهایی که در کل اقتصاد وجود دارد یکی اولاً کل اقتصاد بخش اولش بخش واقعی است بخش دومش بخش غیرواقعی است؛ بخش واقعی یا بازار محصول است یا بازار عوامل است که این بازار محصول بازار کالاها و بازار خدمات را شامل میشود، معلوم است محصولاتی که در اقتصاد فروخته میشود یا کالا است یا خدمت است. آدم میرود یک آمپول بزند آن آمپول یک عرضهکننده دارد یک تقاضاکننده دارد، تقاضاکننده من هستم که آمپول بزنم. عرضهکننده آن آمپولزن است. پیش پزشک میرویم متقاضی خدمت ما هستیم عرضهکننده آن پزشک است، بازار محصول میشود. یک بازار ملموسی است که این را میبینیم. کالا را میبینیم، خدمت را هم میبینیم.
بازار عوامل تولید شامل یکی سرمایه فیزیکی میشود، یکی نیروی کار میشود. سرمایه فیزیکی مثل ماشینآلات، ابزار کسبوکار، دو نیروی کار، حالا زمین را در کنارش قرار دهد، اگر بخواهیم مثلاً بگوید مواد اولیه، زمین، نیروی کار، سرمایه فیزیکی، حالا ممکن است بگوییم زمین و اینها جزء همان سرمایه فیزیکی است. سرمایه فیزیکی عمدتاً اسباب کسبوکار را میگویند، ماشینآلات و اینطور چیزها را میگویند. این بازار عوامل است؛ یعنی بازاری که در آن عوامل تولید مبادله میشود، عرضه میشود و تقاضا میشود، هرگاه گفته میشود بازار در بازار یک تقاضاکننده داریم و یک عرضهکننده داریم. در بازار محصول ما که پیش پزشک میرویم متقاضی هستیم پزشک عرضهکننده خدمت میشود. ما که نانوایی میرویم متقاضی میشویم و نانوا عرضهکننده میشود. این بازار میشود، تقاضا و عرضه. بازار عوامل تولید هم نیروی کار عرضهکننده نیروی کار است من که نیروی کار را به کار میگیرم صاحب بنگاه یا من که میخواهم بنایی کنم یا صاحب کارخانه تقاضاکننده نیروی کار میشود. درست است؟ زمین، اگر در بازار عوامل به سراغ زمین برویم، من میخواهم یک کارگاه درست کنم زمین ندارم میروم و یک زمین اجاره میکنم یا یک مغازه را اجاره میکنم. من متقاضی میشوم و آن موجر عرضهکننده میشود. پی نیروی کار سرمایه فیزیکی آن نیز همینطور است.
پس در اقتصاد ما یک بخش واقعی داریم، یک بخش غیرواقعی داریم. بخش واقعی شامل بازار محصول و بازار عوامل میشود. بازار عوامل را عرض کردم که نیروی کار، سرمایه فیزیکی، زمین، اینطور چیزها را شامل میشود. بازار محصول کالا و خدمت را شامل میشود.
2ـ بازار مالی این اقتصاد سرمایهداری را نشان میدهد. مثلاً اقتصاد کمونیستی زمانی که شوروی سابق به شکل همان سیستم کمونیستی اداره میشد ما چنین چیزی به این شکل نداشتیم که یک بازار محصول داشته باشیم، یک بازار عوامل داشته باشیم. در کمونیسم محض اینها معنا ندارد به شکل دیگری است. ساختار اقتصاد آنها به شکل دیگری ترسیم میشود. این اقتصاد سرمایهداری بازار آزاد و اینها است. اینکه مدام میگویم کمونیستی صفر برای اینکه در ذهنمان فکر نکنیم این است و جزء این نیست.
بازار مالی در نظام اقتصاد سرمایهداری شامل 3 قسمت میشود: 1 ـ بانک 2 ـ بورس 3 ـ بیمه، حالا بقیه بند و بیلش است. فعلاً رکن اصلی بازار مالی این سه قسمت هستند. بانک و بورس و بیمه هستند. حالا تفاوت میان بانک و بورس چیست و تفاوت میان بانک و بورس و بیمه چیست میگوییم. اینها بخش غیرواقعی اقتصاد میشود که این بخش غیرواقعی واقعیت ندارد ولی هم از بخش واقعی تأثیر میپذیرد هم بیشترین تأثیر را روی آنها میگذارد. درست است؟ در بازار مالی که بانک و بورس و بیمه باشد، یکلقمهنان پیدا نمیشود، یک خوردنی پیدا نمیشود، اصلاً چیز فیزیکی دیده نمیشود، ولی نگاه کنید بیشترین تأثیر را روی بخش واقعی دارد به اینها بازار مالی میگویند. زیرمجموعه بازارمالی بانک و بورس و بیمه است. بانک، بورس، بیمه. بخش غیرواقعی اقتصاد 3 بخش دارد: بانک، بورس، بیمه. نه در بانک کالا پیدا میشود، نه در بورس، نه در بیمه کالا پیدا میشود. در بانک شما چهکار میکنید؟ حساب سپرده باز میکنید. پول است، پول که دیگر امروزه بیاعتبار شده است. در بورس چهکار میکنید؟ طرف اوراق میخرد. در بیمه چهکار میکنید؟ ماشینش را بیمه میکند، یک پولی میدهد و او یک بیمهنامه به او میدهد. این بازار مالی میشود. پس هرگاه گفته میشود بازار مالی شامل این سه قسمت میشود که حالا فرق این سه قسمت چیست؟ توضیح میدهم.
پس کل اقتصاد شد 1 ـ بخش واقعی 2 ـ بخش غیرواقعی. بخش واقعی بازار عوامل و بازار محصول است. بخش غیرواقعی چیست؟ بازار مالی است. حالا خانوارها، دولت و بنگاهها نهاد هستند. توجه کردید؟ اقتصاد چطور میچرخد؟ اقتصاد اینطور میچرخد که خانوار میآید خدماتش را در بازار عوامل به بنگاه می دهدیعنی خانوار سرمایه فیزیکیاش را مثلاً یک ماشین دارد یک ماشینآلات دارد به بنگاه میدهد. فرض کنید که یک ماشین دارد میخواهد با آن مسافرکشی شود خودش رانندگی بلد نیست یا حالش را ندارد یا سنش گذشته است، ماشینش را به یک بنگاه میدهد به یک آژانش میدهد. یا یک دستگاه تولیدی دارد که با آن میتواند کالایی تولید کند خودش حالش را ندارد کار کند در بازار عوامل تولید آن را بنگاه میدهد. یا نه اصلاً ابزارها در بازار عوامل میفروشد. نیروی کارش را در بازار عوامل به بنگاهها عرضه میکند. یک زمینی دارد میخواهد یک واحد تولیدی در آن ایجاد شود در اینجا عرضه میکند. پس نگاه کن خانوار میآید عوامل تولید را خدمات عوامل تولید را در بازار عوامل به بنگاه واگذار میکند، بنگاه میرود با این عوامل تولید کالا تولید میکند و خدمت تولید میکند در بازار محصول میبرد و عرضه میکند. این همینطور میچرخد. نگاه کنید این دایره داخلی این چرخش واقعی را نشان میدهد خانوار خدمات عوامل تولید را به بنگاهها میدهد بنگاهها کالا تولید میکند در بازار محصول به خانوار میدهد، این چرخه داخلی، چرخه واقعی، چرخه بیرونی، همان چرخه بازار مالی است. نگاه کنید بنگاهها خدمات عوامل تولیدی را که از خانوار دریافت میکند بهجای آن پرداختی دارد یعنی در ازای زمین اجاره میدهد، در ازای نیروی کارمزد میدهد، در ازای مواد اولیه اگر مواد اولیه را اینجا بیاوریم پول مواد اولیه را میدهد. بهجای دستگاهی که به او داده است به او اجاره میدهد. بعدازآن خانوار این پولی که در جیبش میآید در بازار محصول با آن کالا میخرد. پس نگاه کنید خانوار عوامل تولید را به بنگاه میدهد، بنگاه محصول تولید میکند و به خانوار عرضه میکند، بعدازآن پولش را میگیرد و بابت خدمات عوامل تولید پرداخت میکند؛ بنابراین فلش آبی به این سمت است، اینطور است، در خلاف جهت عقربه ساعت است. آن جهت پولی عقربه ساعت است. حالا از ظرفی خانوار وقتیکه میآید خدمات عوامل تولیدش را به بنگاه میدهد و درآمد دریافت میکند یعنی مزدش را دریافت میکند، اجاره زمینش را دریافت میکند، دستمزدش را دریافت میکند، خدمات سرمایه فیزیکیاش را عرضه میکند اجارهاش را میگیرد، یا زمینش را عرضه میکند اجاره میگیرد.
این پولی را که گرفته است چهکار میکند؟ یکقسمتی از آن را صرف مخارج مصرفی میکند، یعنی چیز میخرد میخورد یا فرض کنیم با آن آمپول میزند پیش پزشک میرود خدمات میرود یا در کلاسهای آموزشی شرکت میکند پول میدهد. یکقسمتی از آن را. البته بخواهیم با نگاه دقیق اقتصادی بحث کنیم در وهله اول یکقسمتی را برای مخارج مصرفی کنار میگذارد، یکقسمتی را مالیات میدهد و برای مالیات کنار میگذارد، یکقسمتی از آن را پسانداز میکند؛ که میگویند c+s+t این مخارج مصرفی کانسپشن conception یعنی c مخارج مصرفی con کانسپشن این پسانداز که save است و مالیات هم tax است،c+s+t است. بعدازآن پساندازش در بازار مالی میآید در بانک و بورس و بیمه میرود. از طرفی مالیاتش در جیب دولت میرود. حالا اینکه در بازار مالی رفت بنگاه از آن وام میگیرد و سرمایهگذاری میکند i میشود. یکقسمتی از آن در بازار مالی به دولت استقراض میدهد یعنی هم بنگاهها از بازار مالی پول قرض میکنند از بانک و بورس پول قرض میکنند هم دولت از بازارمالی از بانک و بورس پول قرض میکند. یکقسمتی از بنگاه صرف مخارج سرمایهگذاری میشود این وام را که گرفت صرف مخارج سرمایهگذاری میکند به خاطر این در اقتصاد کلان میگویند اینجا وقتیکه درآمد خانوارها به سه قسمت تقسیم میشود: یک قسمت را برای مصرف میگذارند. یک قسمت پسانداز میکنند. یک قسمت مالیات میدهند. مالیات را دولت میگیرد و خرج میکند که مخارج دولت میشود. پسانداز خانوار در بازار مالی میرود، بنگاه مخارج سرمایهگذاری را انجام میدهد، یکقسمتی از آن را خود خانوار ازاینجا به بعد صرف مخارج مصرفیاش میکند به خاطر این میگویند j+i+c منتهی این c در اینجا با c در اینجا فرق میکند. c در اینجا c+s+t است c در اینجا c+j+i است که اینها در تعادل اقتصاد با همدیگر برابر است؛ یعنی c+j+i=c+s+t است که در تعادل اگر اقتصاد بخواهد در حال تعادل باشد اینها باید با همدیگر برابر باشند.
حالا آن پولی که از جیب خانوارها پسانداز شد، یکقسمتی هم دولت پسانداز میکند در بازار مالی میآید، بازار مالی شامل بازار پول و بازار سرمایه میشود. حالا بازار پول و بازار سرمایه یکسری تعاریفی دارد ما فعلاً آن تفصیلات را نمیگویم، فرض میکنیم بانک و بورس؛ یعنی خانواری که پولش را گرو میدهد یک قسمتش را پسانداز میکند یا در بانک میآید یا به بورس میرود. درست است؟ دولت که مالیات گرفت یک قسمتش را خرج میکند، یک مقداری از آن را گاهی اگر عقلش برسد برای روز مبادایش پسانداز میکند. دولت عاقل دولتی است که همه مالیاتهایی که میگیرد نخورد، یکقسمتی از آن را در بازار مالی سرمایهگذاری کند که اگر یک روزی یک وانفسایی پیش آمد برای آن پول داشته باشد تا خرج کند. اگر عقلش نرسد و خرجهایش زیادتر باشد از بازار مالی قرض میگیرد، قرض میگیرد و میخورد.
حالا این چرخه کل اقتصاد است که خلاصهاش این شد که اقتصاد 4 تا بازار در آن هست: 1 ـ بازار عوامل تولید، بازار محصول. اینها دو تا بازار است که بازار کالا و خدمات است که این بخش واقعی است. 2 ـ بخش غیرواقعی اقتصاد است که بازار مالی باشد. بازار مالی هم شامل بانک، بورس و بیمه میشود.
در این کلاس ما نمیخواهیم راجع به بانک و راجع به بیمه بحث کنیم. در این کلاس بحث ما بازار سرمایه است. پس ما در این کلاس نه بازار عوامل تولید را بحث میکنیم، نه بازار محصول را بحث میکنیم، نه بانک را بحث میکنیم، نه بیمه را بحث میکنیم. ما در این کلاس میخواهیم بازار سرمایه را بحث کنیم. اگر موضوع کلاس ما آنها بود آنها را بررسی میکردیم، منتهی خیلی وقت میبرد. بازار محصول خودش یک دنیا بحث دارد، بازار عوامل تولید یک دنیا بحث دارد، بانک یک دنیا بحث دارد، بیمه یک دنیا بحث دارد، هیچکدام از اینها موردبحث ما نیست. شما این را که من گفتم اگر در این دورههای بحثهای اقتصادی شرکت کردیم بقیه بحثها در کلاسهای دیگر باشد. عرض کردم این هم تقسیمبندی نظام سرمایهداری است؛ یعنی در نظام سرمایهداری است که بازار مالی را به بانک، بورس و بیمه تقسیم میکنند. در نظام سرمایهداری است اینطور تقسیم میشود. ممکن است یک نظامی باشد بانک و بورس را از همدیگر جدا نکند. ممکن نیست یک نظام اقتصادی باشد که بیمهاش یکطور دیگر باشد. توجه فرمودید؟ اینها مهم است.
ما الآن در غالب نقاط دنیا این چرخه و این اقتصاد غرب و اینها مطرح است و این بازار مالی رایج مطرح است که شامل بانک و بورس و بیمه است. حالا فرق میان بانک و بورس چیست؟
میخواستم کمی فرق بین بانک و بورس و بیمه را توضیح دهم. فرق بین بانک و بورس و بیمه را توضیح دهم و بعد ادامه دهیم. ما امروز این مقدماتی که گفتیم لازم بود، بالاخره چارهای نیست باید گفت؛ البته آن مطلبی که راجع به فقه اینهمه وقت بحث کردید آن بحثی است که همه باید به آن توجه داشته باشید و بحث بسیار محوری است، من عمداً جلسه اول مطرح کردم که مقداری حساسیت شما بالا برود و به اهمیت این مباحث بیشتر توجه کنید و بحث دوم ورود به چرخه اقتصاد بخش واقعی بخش غیرواقعی و بانک و بورس و بیمه. اجمالاً بخواهم خدمت شما عرض کنم تفاوت بین بانک و بورس اجمالاً 1 دقیقه 2 دقیقه بخواهم بگویم این است در بانک (بانک تجاری اصطلاحی رایج) وام داده میشود، در بورس اوراق عرضه میشود. این تفصیل مطلب بود که حالا بعداً بحث میکنیم.
اگر مایلید هر جلسه یک مقاله دو مقاله سه مقاله عرضه شود شما مقالات را بخوانید. اینجا بیایید، آمادگی داشته باشید، خودتان عرضه کنید در آن بحث کنید. میخواهید بنده خودم یک متنی را یا بهصورت مقالهای یا کتابی معرفی میکنم و عرض کنم که هر طور شما دوست داشته باشید اگر شما بهصورت کنفرانسی حاضر باشید خیلی خوب است و برای شما بگویم اگر شما موضوعات را خوب بخوانید تا ما وقت عمدهمان را روی مباحث فقهی بگذاریم خیلی بهتر است.
دانشپژوه: آن قسمتی که شما فرمودید بحث خانوارها که قسمتی را که پسانداز میکنند و این به بانک و بورس تبدیل میشود و رابطه با آن قسمتی که درواقع صرف مخارج مصرفی میشود اگر میشود توضیح دهید؟
استاد: فرض کن یک درآمدی در ماه دارید 1000 تومان، اول ماه به تو میدهند، شب به خانه میروی، خانمت میگوید این ماه چقدر درآمد داری؟ میگویی 1000 تومان. میگویدبیا بنشین با همدیگر تقسیم کنیم ببینیم این 1000 تومان را باید چهکار کنیم؟ آدمهای عاقل این است دیگر تدبیر منزل میکنند. شب با حاجخانم مینشینند و بحث میکنید که چهکار کنید؟ حساب میکنید میبینید با توجه به این محدودیتهای درآمدی و هزینهها میگویید ما 600 تومانش را خرج کنیم، 600 تومان را کنار میگذارید. برای چه چیزی کنار میگذارید؟ برای مصرف کنار میگذارید. این C اولی میشود. میگویید100 تومان از ما مالیات میگیرند، فردا صبح مأمور مالیات در خانه میآید فرض کنید روی حقوق مالیات نمیگیرند برای مثال در خانه میگیرند، 100 تومان را آنجا میگذاریم. 3ـ میگویید 300 تومانش را پسانداز کنیم آینده داریم، بچهدار میشویم، بچهمان در آینده مشکل دارد این C+S+T میشود.
1ـ C آن پولی که برای مخارج مصرفی کنار گذاشتی، نان و سبزی و گوشت و میوه اینها این آن C میشود؛ ولی هنوز کنار گذاشتید آن را خرج نکردید.
2ـ آن 100 تومانی که گذاشتید صبح مأمور مالیات میآید از شما مالیات بگیرد. آنجا گذاشتید T میشود.
3ـ 300 تومان آن را برای پسانداز گذاشتی، میگویی برای آینده بچهمان باشد.
1000 تومان میشود. C+S+T؛ یعنی مخارج مصرفی + مالیات T+ پسانداز.
حالا فردا صبح میشود خانم میگوید مرد تو مرد هستی 600 تومان برای مخارج مصرفی کنار گذاشتی برو بخر و بیا. به مغازه میروید فرض کنید 600 تومان را برای 1 ماه یکجا خرید میکنید این C مخارج مصرفی میشود، دیشب که کنار گذاشتی، اقتصادی میگویند نشت بود الآن تزریق است؛ یعنی شب که شما نشستید باهم فکری تقسیم میکنید آن C+S+T یعنی آن 600 تومان +100 تومان مالیات + 300 تومان پسانداز میگویند نشت است یعنی از چهره اقتصاد بیرون رفته است. فردا صبح زنبیل را دستت میگیری و برای خرید میروی 600 تومان را خرید میکنی این همان C است معادل آن C است ولی آن 600 تومان پولی را که کنار گذاشته بودی الآن آمدی به اقتصاد تزریقش کردی، خرید کردی. دیشب به آن لیکید میگفتند الآن به آن injection میگویند یعنی تزریق کرده است یعنی:
1 ـ آن 600 تومان را که کنار گذاشته بودی به مغازه رفتی و به اقتصاد تزریق کردی خرید کردی به آن مخارج مصرفی میگویند.
2 ـ آن 100 تومانی که برای مالیات کنار گذاشتی به دولت میدهی. دولت نیز آن را خرج میکند در بازار نیازهای دولت را میخرد.
درست است؟ ازاینجا به بعد J میشود آن T تبدیل به J شد.
3 ـ قسمت سوم 300 تومان در بانک پسانداز کردی، 100 تومانش در بانک، 100 تومانش در بورس، 100 تومانش بیمه، بانک و بورس و بیمه نیز با این سرمایهگذاری میکنند iمیشود.
توجه فرمودید؟ یعنی دیشب که کنار گذاشتید پول بود از سیستم بیرون رفت، 600 تومان پول برای مصرف کنار گذاشتید، 100 تومان برای مالیات کنار گذاشتید 3 تا پاکت آن 300 تومان که فردا صبح بروی و بهحساب بریزی. درست است؟ اینها نشت است. فردا صبح میروی 600 تومان را خرید میکنی تزریق میشود. 100 تومان را به دولت میدهی مالیات است دولت خرید میکند j میشود؛ مخارج دولت به اقتصاد تزریق میشود. 3 ـ 300 تومانت را در بانک میگذاری بنگاه از بانک قرض میگیرد با آن خرید میکند با آن سرمایهگذاری میکند i میشود. این است که میگویند در تعادل آن c+s+t که از سیستم بیرون رفت با این c+j+i باید برابر باشد، اگر این برابری به هم بخورد اقتصاد دچار عدم تعادل میشود مثلاً شما 300 تومان کنار گذاشتید در بازار مالی نیامدی تا وام به بنگاه بدهی در زیر پشتی گذاشتی مثل این دلارهای خانگی این اقتصاد را دچار عدم تعادل میشود، بخش واقعی و غیرواقعی از همدیگر جدا میشود یعنی پسانداز کرده است تبدیل به سرمایهگذاری نشده است. اقتصاد دچار عدم تعادل میشود. ولی اگر همه این پسانداز به بنگاه داده شود بنگاه با آن سرمایهگذاری کند همه این پسانداز یعنی s شما تبدیل به i یعنی سرمایهگذاری میشود.
التماس دعا.
برای دانلود فایل جلسه اینجا را کلیک کنید.