جلسه هفدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع قواعد فقهی اقتصادی در ۱ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
درس قواعد فقهی اقتصادی جلسه 17 اول اسفند 1400
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، اللهم وفّقنا لما تُحبّ و ترضی.
ایام میلاد مولای متقیان و همچنین ایام وفات حضرت زینب سلام الله علیها گذشت، در آستانه هفته آینده و هم شهادت حضرت موسی بن جعفر و هم وفات حضرت ابوطالب و همچنین مبعث شریف پیامبر خاتم در پیش است، خداوند ما را با اهل بیت عصمت و طهارت در این دنیا زنده بدارد و بر ولایت آنها تا آخر کار باشیم و در سفره آنها انشاءالله محشور باشیم.
دوستان عزیز با کتاب الحیات آشنا هستند، خدا رحمت کند مرحوم آقای حکیمی و انشاءالله خدا حفظ کند برادر ایشان را که هست، عرض کنم در این کتاب همانطور که میدانید از جلد سه تا شش بطور اختصاصی دو تا باب است و در صد فصل مباحث مربوط به بحثهای اقتصادی را ایشان تنظیم کرده است، کار خیلی ارزنده¬ای کرده است، روایات و آیات را به صورت ویژهای دسته بندی کرده است، بالطبع کاری که آقای حکیمیان و برادران حکیمی انجام دادند ابتداءً درواقع اینها طرح شده است و روی آن باید فکر شود، یک چینش خاصی از مباحث اقتصادی را ذکر کردند، از بحثهایی که مربوط به مال و ثروت است که در تصور اسلامی مال به چه گونه است، اینها را مطرح کردند، بعد چندین بحث دارند، چون به بحث ما ارتباط دارد عرض میکنم، دوستان عزیز حتما، چون باب یازدهم ایشان درواقع مدخلی بر تحقیق در اقتصاد اسلامی است، به عنوان خطوط کلی و باب دوازدهم آن خود بحث اقتصاد اسلامی را که از جلد پنجم به بعد است، پنج و شش، اما در این باب یازدهم که فصل یک آن مال در تصور اسلامی است، چند فصل به این اختصاص داده است با توضیحاتی که ایشان زحمت کشیده است و عرض میکنم که فصل چهارم و پنجم آن چهارچوبهای جهت بخش است و از فصل ششم آن کار، هفتم، از فصل هفتم که طاغوت اقتصادی و اقتصاد طاغوتی است. ایشان روی این زمینه آیات متعددی از قرآن و روایت¬های مختلفی که در جای جای این است با توضیحاتی که خودشان دادند، چند تا بحث را مطرح کردند، طاغوت اقتصادی و اقتصاد طاغوتی، چون ایشان قائل است در قرآن سه نوع طاغوت داریم، طاغوت سیاسی که مظهر آن فرعون است، طاغوت اقتصادی مظهر آن قارون است و طاغوت فرهنگی که مظهر آن هامان است که در یک آیه قرآن هم اینها ذکر شدند.
از این فصل هفت، هشت تا پایان اینها را مطرح کرده است، از فصل هشتم به بعد به یک تعبیری به این صورت، اسلام و نظام تکاثری اترافی، مبارزهای فراگستر، حالا این ترجمهای که آقای احمد آرام کرده است، کفاءُ رهب، ایشان درباره اسلام و نظام تکاثری که اترافی است، چون میدانید در قرآن مترفین مطرح هستند، ایشان از فصل هشتم تا آخر این جلد که فصل دوازده است، این فصل دوازده است، بله فصل چهارده است، این هفت فصل را به عنوان اسلام و نظام تکاثری، مبارزه، هم در این جلد آوردهاند، در جلد چهارم هم باز همین مسئله را ادامه دادند، اسلام و نظام تکاثری تا فصل بیست و دو، از فصل هشتم تا فصل بیست و دو که پانزده فصل را به این بحث اسلام و نظام تکاثری اترافی اختصاص دادند.
عرض کنم حالا به هر صورت یکی مکتب تفکیک است، یکی مکتب فلان نمیدانم، حالا ما آیه و حدیث آن را کار داریم که اینجا مطرح شده است و دیدگاهی که دارد، در خیلی از اینها آقایان باهم مشترک هستند، خیلی از اینها، چون اینجا دیگر فلسفه زبان باز نکرده است، درباره بعضی از مطالب اختلاف دارند.
عرض من بر این است که در این پانزده فصل ایشان مقابله اسلام با نظام تکاثری را، خصوصیتهایی را ذکر می¬کنند از نظام تکاثری، توضیح داده میشود، از جمله همین بحثهایی که مربوط به زر اندوزی است، اتراف، تکاثر، زر اندوزی، چون در قرآن و روایات درباره کسانی که روحیه تکاثری دارند اینجا خیلی ذکر شده است.
لابلای این بحثها مرحوم آقای حکیمی و برادران و هم دیگران گاهی وقتها این مترادف یکدیگر دیده میشود که نظام سرمایهداری نظام تکاثری است، روی این باید یک تأملی داشته باشیم چون چیزی که قرآن میگوید ما وقتی میخواهیم در خارج مصداق برای آن پیدا کنیم، قاعدتاً مصداق پیدا کردن برای اینها باید با دقت باشد، این یکی. یکی هم این که گاهی وقتها ممکن است این گفته شود که در نظام سرمایهداری انحصارات وجود دارد و این انحصارات باعث تکاثر میشود و این تکاثر باعث ظلم و ستم به مردمی میشود که درواقع در آن نظامی که زیر نظر سرمایهداری است زندگی میکنند.
می خواهم دوستان را ارجاع بدهم که حتما این بحثها را ببینند، اگر ما بخواهیم درباره نظام تکاثری و اینها صحبت کنیم آیا میتوانیم بگوییم نظام سرمایهداری نظام تکاثری است؟ آیا میتوانیم بگوییم بازار رقابتی بازار تکاثری است؟ با این حساب آنوقت نظام سوسیالیستی چگونه است؟ این چه شرائطی دارد، سوسیالیستی کمونیستی که یک تمرکز شدیدی را بر دولت قرار میدهد.
شاخصههایی را ما باید از نظام تکاثری دربیاوریم و بعد هم مشخص کنیم نظام تکاثری تا چه حد فرهنگی است و تا چه حد اقتصادی است. تعبیری را فکر میکنم حضرت آیت الله جوادی حفظه الله فرموده بودند، اقتصاد تکاثری و اقتصاد کوثری، حالا این را هم بگویم، شاید قبلا از من شنیده باشید، سوره کوثر و سوره تکاثر اتفاقا پشت سر هم آمدند، یعنی کثرت منفی و کثرت مثبت، هردو را قرآن پشت سرهم بیان کرده است، البته سوره کوثر را درست است مصداق ویژه آن حضرت صدیقه طاهره است به جهتی یا خود قرآن است، گرچه از ذیل آیه سوره کوثر استفاده میشود که این به صورت خاص به نسل ارتباط پیدا میکند، اما پانزدهمین سوره طبق این شمارش¬هایی که صورت گرفته است سوره کوثر است و شانزدهمین سوره، سوره تکاثر ذکر شده است.
دانشپژوه: بررسی و تبیین الگوی پیشرفت اقتصادی کوثری در اندیشه آیت الله جوادی آملی.
استاد: کار خودتان است یا کار دوستان دیگر است؟
دانشپژوه: نه استاد، لینک این را هم خدمت شما فرستادم، همین که فرمودید لینک این هم هستم، پژوهشی است.
استاد: احسنتم، آقای دکتر سید رضا حسینی است که فکر کنم یک درسی هم اینجا دارد درباره تأمین اجتماعی، ایشان یک زمانی یک مقالهای نوشت و این دو را باهم مقایسه کرد، کوثری و فکر میکنم تکاثری را، اگر اشتباه نکنم، از همین فرمایشات حضرت آیت الله جوادی حفظه الله هم استفاده کرده بودند.
عرض من فقط بر این است چون این مسئله یک مقدار مسئله ساده و کوچکی نیست، ما جهتهای فرهنگی که در تکاثر و کوثر است را باید لحاظ کنیم، بعضی از این جنبهها، جنبه عقیدتی دارند، یعنی وقتی به قارون گفته میشد که آقا این مطالبی که شما میگویی، این کارهایی که انجام میدهی، لاتفرح، إنّ الله لا یحب الفرحین، بعد میگفت من اینها را بدست آوردم علی علمٍ عندی، من خودم چیز هستم، گویا خدا و هرچه هست را نعوذ بالله ناتوان میدانست یا این که میگفت این چیزها قدرت دست خودمان است، مثلا هر کاری دل ما بخواهد انجام بدهیم. جنبه عقیدتی آن کوچک نیست، وقتی در سوره قصص آن آیه میآید و ذکر فرموده است، خدای متعال در سوره قصص چهار تا مطلب را میگوید، أحسِن کما أحسَنَ الله إلیک، و ابتغ فی ما آتاک الله، بعد در آیه 78 قارون میگوید: قال إنما اوتیه علی علمٍ عندی، این چیزهایی که گیر من آمده است، اینهایی که دارم بخاطر دانش من است، من خوئدم این کار را کردم، بعد خداوند اینجا فرموده است: أولم یعلم أنّ الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشد من قوة و أکثر جمعاً، بعد فخرج علی قومه فی زینته، یعنی یک تجمل گرایی و مصرف گرایی شدیدی را، هرچه ثروت داشت به خودش آویزان کرده بود، با تجمل بیرون آمد، فخرج علی قومه فی زینته، و قال الذین یرید الحیاة الدنیا، کسانی که فقط دنبال دنیا بودند میگفتند یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون إنّه لذو حظ عظیم، خیلی این دارائی دارد، خیلی مثلا توانمند است و بعد قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیرٌ لمن آمن و عمل صالحاً.
اینجا این قارون که مظهر طاغوت اقتصادی در قرآن معرفی شده است، این جنبه فرهنگی، یا ثروت زیاد او مسئله بود یا آن بی اعتقادی و بی اخلاقی و آن تکبری که بر مردم میگذاشت و اینها، اگر کسی میلیاردر باشد ولی اینها را از خدا بداند و در عین حال به وظائف شرعی خودش هم عمل کند، آیا این باز نظام تکاثری است؟ وظائف شرعی خودش را انجام میدهد، نه وظائف شرعی خودش را به این معنا که مثل مولای متقیان باشد که اکثر چیزهایی که دارد یا وقف است یا غیره است، نه، حالا این را ابوذر هم میگفت، این بک بحثی است که به نظر میآید باید به یک جمع بندی برسد که میگفت این ثروتهایی که شما دارید، به عبدالرحمن بن عوف میگفت، صحابه پیغمبر بود میگفت من زکات خودم را دادم، اهل انفاق هم هستم، بعد این میگفت اگر من زکات خودم را داده باشم و انفاق هم کرده باشم، لِبنه لِبنه، لَبنه لَبنه یعنی خشت خشت روی هم طلا پر کنم خانه خودم را اشکالی بر من نیست، ولی ابوذر اینجا ایراد میگرفت، اشکال میگرفت از این قسمت.
این که این مجموعه را یک فقیه بزرگی، یک مفسّر قوی، یک کسی که با این مسائل اقتصادی هم آشنا باشد، بتواند اینها را جمع بندی کند و واقعا دیدگاه اسلامی را در زمینه تکاثر و این ثروت فراوان، کنز، اینها چندتا است و کنار یکدیگر باید حتما دیده شوند، کنز و اینها با همدیگر بررسی شوند که ببینیم چه جمع بندی صورت می¬گیرد.
فقط خواستم بگویم، بعد این آیاتی که آقای حکیمی اینجا برای این نظام تکاثری ذکر کرده است و گاهی وقتها از آن بحث انحصار، انحصارات که در نظام سرمایهداری وجود دارد را مثلا لابلای آن بحثها آمده است، به نظرم یک مقداری روی این بحث شود، حالا ما در بحث انحصار مواردی را که بحث میکنیم، احساس میکنیم بعضی از موارد را باید خارج کرد، یعنی آن انحصاری که ممکن است مد نظر عزیزان باشد، سروران، اساتید و بزرگانی که در این زمینهها قلم زدند، آن انحصار یک انحصاری است بگونهای که حق کارگر مثلا مکیده میشود به تعبیر مارکس و نابود میشود، این انحصار یک امتیازی است که به بعضی از اینها، مثل این شرکتهای چند ملیتی که در بعضی از این کشورهای غیر از توسعه یافته، چون همچین امتیازاتی را اینها در کشورهای توسعه اینها پیدا نمی¬کنند اما در کشورهای غیر توسعه یافته امتیازاتی را میگیرند این شرکتهای چند ملیتی، از یک دولت حالا یا وابسته یا یک دولتی، امتیاز به آنها میدهد مثل دولت قاجار و پهلوی از این امتیازات تا دل شما بخواهد دادند به خارجیها، کنسرسیوم و غیره که منابع زیادی را در اختیار میگیرند، سرمایه گذاری میکنند، پول میگیرند، میبرند ولی مقدار اندکی به آن کشور داده میشود و کارگران و کسانی که برای آنها کار میکنند شرائط مناسبی ندارند، یک مقداری روی این باید بحث شود، شاید بیشتر افراد به آن نوع نظامهای انحصاری، امتیازات که شکل گرفته است توجه داشته باشند.
اما اگر انحصاراتی باشد که این انحصارات نه از قِبَل گرفتن امتیازات و ممنوع کردن افراد باشد که داخل بازار بیایند، بلکه این انحصارات یا طبیعی باشد که بعداً درباره آن صحبت میکنیم، انحصارات دولتی یا انحصاری باشد که بخاطر توانائیهای یک مجموعه توانسته است این درآمد را کسب کند، مانعی از دیگران هم نیست، منابعی طبیعی را هم در اختیار خودش نگرفته است، بلکه این از هوش و استعداد ویژه خودش استفاده کرده است، عرض کردم مثل بعضی از شرکتهای بزرگی که الان در دنیا است، ثروتهای زیادی را کسب میکنند، کالا تولید میکنند، کالای آنها هم اتفاقا گسترده هم است، کالای مناسبی هم است، کتاب تولید میکند مثل همین مثالهایی که در مورد شرکت آمازون یا غیره، حالا کاری به شرکت خاص نداریم، ممکن است بعضی اطلاعات به دست ما بیاید که معلوم شود او خلاف مرتکب شده باشد، هستند شرکتهایی بدون این که مثلا معادن عمومی در اختیار آنها باشد، بدون این که زمینهای خاص در اختیار او باشد یا رانتهای خاص بگیرد، بلکه از توانائی علمی خودش استفاده میکند و ما نباید اصلا فکر کنیم که شرکتهای اینچنینی در دنیا ممکن است رخ ندهد و همیشه وتی نفی میکنیم یک مسئلهای را، فقط آن مثالهایی را بگوییم که مثلا ضایعات، ضرر و زیان آن برای جامعه انسانی، برای اجتماع زیاد است و یک حالتی عرض کردم مثل این شرکتهای چند ملیتی که در بعضی از کشورها می¬آیند و واقعا استثمارگر هستند، استعماری هستند، برای نابودی این کشورها میآیند یا بی خیال هستند، مثلا تلوزیون چند روز قبل میگفت، حالا در تاریخ است، مظفرالدین شاه میخواست سفر برود، بعضی از این سفرها را رفته بود، وام گرفته بود از بانک استقراضی روسیه، انگلیسها ناراحت شدند که چرا شما یک نوع وابسته به روسیه شدید بخاطر سفر به اروپا که رفته بود و چندجا را دیده بود، سفر دوم که میخواست برود به انگلیسیها امتیاز نفت دارسی را داد در ازای مثلا چند هزار لیره استرلینگ تا هم پول سفر او دربیاید و هم شصت سال امتیاز نفت مناطق مختلف بخصوص جنوب را به این شرکتها داد، حالا حاکم، وزیر، وکیل، همه مجموعه نمیدانند این امتیازی که به این کشور میدهد چه ارزشی دارد، چه کاری انجام میدهد، در دنیا چه استفاده از این میبرند، اصلا میارزد که شما این را میدهید؟ میگفتند آقا این چاهها زیر زمین هستند، چه کسی میخواهد دربیاید؟ ما که بلد نیستیم، خود نفت هم بیرون بیاید ما غیر از آتش زدن آن بلد نیستیم استفادهای بکنیم، این را باید ببرند پالایشگاه که پالایشگاه آبادان را هم انگلیسیها ساختند، در آن پالایشگاه به بنزین تبدیل شود، باز بنزین هم به درد ما نمیخورد، بنزین را باید بریزند در ماشینی که ساخته شده¬ی خودشان است و برای خودشان است یا در کشتی خودشان، ما که هیچکدام از اینها را نداریم، پس بگذار حالا یک پولی هم به ما بدهند مثلا، حداکثر دانش و علمی شاهان قاجار داشتند یا بعداً، کم کم حالا بعضی از باسوادها هم پیدا شدند ولی باز این امتیازات در اختیار دوره رضاخان یک طور دیگر در اختیار انگلیسیها دوباره قرار گرفت، در دورههای بعد هم همچنین، تا دورهای که نهضت ملی شدن صنعت نفت بود میخواستند بگیرند از دست انگلیسیها که گرفتند ولی بعد دوباره کودتا شد و به نحو بدی در اختیار دوباره کنسرسیوم قرار گرفت و آن مسائل پیش آمد.
انحصارات وقتی گفته میشود ما باید این را جدا کنیم، انواع این انحصاراتی که مد نظر است. بعداً در مورد بعضی از این آیات را با همدیگر میخوانیم که ببینیم آقای حکیمی این مطالبی که گفته است آیا دلالت میکند یا نه؟ خواهش میکنم دوستان عزیزم وقت کردند حتما نگاه کنند.
فکر میکنم ما بحثهایی را تا اینجا داشتیم که گاهی انحصارگر، این مسئله.
بسم الله الرحمن الرحیم
انحصارگر، من و شما باید ببینیم که آقا این هست یا نه؟ یعنی چیزی که ممکن گفته شود اینها هستند، انحصارگر امکاناتی دارد، کارخانهای دارد، ظرفیتی دارد و میتواند از این ظرفیت استفاده بیشتری کند ولی از آن ظرفیت استفاده نمیکند، چرا؟ میخواهد تعداد یخچالهایی که تولید میکند، تعداد ماشینهایی که تولید میکند مثلا در سال فرض میکنیم صد هزارتا باشد نه صد و پنجاه هزارتا که میتواند تولید کند تا قیمت آن به بالاترین حد ممکن، یعنی قیمت نه، سود او به حداکثر مقدار برسد نه این که قیمت آن به بالاترین حد ممکن، البته در آن سود که حداکثر است و حساب و کتاب کردیم از نظر روابط ریاضی آن و نمودار آن را نشان دادیم، قیمت آن سود بالاتر از قیمت بازار رقابتی است، اگر ما یک ظرفیتی داشته باشیم و از آن ظرفیت استفاده نکنیم آیا از نظر دینی میتوانیم بگوییم آقا این اسراف است؟ یعنی شما یک وسیلهای را دارید و میتوانید از آن استفاده کنید و چند نفر را سر کار ببرید، ولی این کار را انجام نمیدهید و از اموال به درستی و کمال استفاده نمیکنید، چون از ظرفیت خودت بهره نمیگیری، درواقع کارخانهایداری که میتوانی با این یخچال تولید کنی اما از بخشی از ظرفیت استفاده نمیکنی، استهلاک پیدا میکند و خراب میشود ولی در جمع سود آن برای شما بالاتر است، در جمع، استهلاک کارخانه خودت را در هزینههای خودت میآوری ولی چون سود آن حداکثر است آن کار را انجام میدهی، بعضیها ممکن است این گونه بگویند.
ولی در مواردی بخصوص در بحث کالاهای کشاورزی عرض کردم گاهی وقتها برای این که قیمت پایین نیاید و آن قیمت انحصاری برای اینها حفظ شود، چون گاهی وقتها کشاورزی چون به صورت صنعتی نیست، باران بهتر میآید، شرائط خیلی خوب میشود مثل دیروز و امروز که انشاءالله فردا هم ادامه داشته باشد، باران میآید و تولیدات محصولات بالا میرود، افزایش پیدا میکند، کیفیت آن مرغوب میشود، خود به خود وقتی چون تعداد زیاد است و کالاهای کشاورزی را نمیشود زیاد انبار کرد، هزینه آن بالا میرود و خراب میشود، مجبور می¬شود قیمت پایینتر بیاید، بنابراین برخی از این کالاها را ممکن است غیر از آن مقدار که در سردخانه نگه میدارد برای عید، ممکن است برخی از اینها را بریزد جلوی گاوها، بریزد در دریا برای ماهیها، بریزد طور دیگری، آن به عنوان کود استفاده کند و یا احیاناً یک مسئله، آن دفعه هم عرض کردم مثلا از گندم و جو بنزین تولید کردند و میکنند، این که آیا ما مجاز هستیم بعضی از این کارها را انجام بدهیم، چیزی که برای خوردن است و میشود از آن استفاده خوردنی کرد، ما از آن بنزین تولید کنیم، بنزین را مثلا با قیمت خاص بفروشیم تا سود آن بالا برود، اینها چیزهایی است که من این سؤالات را مطرح میکنم که ببینیم آیا جایز است یا نه؟ یعنی اینها سؤال است، یک سؤال فقهی که باید روی آن بحث کنیم، ممکن است هیچ فقیهی نگوید که این جایز نیست، چون یکوقت است که شما میگویید این گندم را چکار میکنید؟ اگر گندم که کالای غذائی است، یعنی برای یک نفری است که جان او در خطر است و ما به او نمیدهیم و تبدیل میکنیم به کار دیگری و جان کسی که در خطر است، این حتما اشکال پیدا میکند، اما اگر نه، این باعث میشود که گندم کم شود، گرانتر شود، افراد بروند بخرند ولی گران تر، بعد از این طرف بنزین تولید کنیم، بنزین را بفروشیم مثلا این پول بنزین را میتوانیم بدهیم به یک نفر که برود با آن غذای خودش را تهیه کند.
یادمان باشد تغییر و تبدیل اینها لزوماً باعث نمیشود که بگوییم این کالا نابود شده است چون آن را تبدیل کردیم به یک کالای دیگری، این هم از بحثهایی است که باید روی آن تأمل شود و میتوانید، اینطور چیزها را سؤال کنید از بزرگان اهل فقه و اینها.
یک نکته: انحصارگر با تعیین قیمت افراد را مضطر میکند که کالا را با قیمت بالا بخرند و طبق قاعده اضطرار عمل انحصارگر را ممکن است کسی استفاده کند و صحیح نیست.
درباره قاعده اضطرار همینجا عرض کنم، همه شنیدیم و میدانیم که در فقه یک قاعدهای است به نام قاعده اضطرار، البته اضطرار هم در عبادات میآید و هم در معاملات میآید، در عبادات ممکن است من مضطر شوم در عبادات که عبادت خودم را بدون وضو و با تیمم یا جایی وقتها حتی ممکن است تیمم هم نتوانم بگیرم که بعضیها میگویند بدون وضو و تیمم بگیر، بعضیها میگویند بعداً قضا کن، چون اگر طهارت مائیه یا ترابیه نداشته باشید این نمیشود.
اضطرار گاهی وقتها باعث میشود ما رفتار دیگری انجام بدهیم، در حج مضطر میشویم، طواف را با چرخ انجام میدهیم، مضطر میشویم، چرخ نه این که خودم ببرم چون این میتواند بدون اضطرار هم باشد، کما این که پیامبر مثلا سوار شتر میشد و با شتر طواف میکرد، نه، این که کس دیگری من را ببرد یا مجبور شوم بخاطر این که اضطرار است و امکان آن نیست، این مطوَّفین روی تختها من را قرار بدهند و من را دور بزنند یا ممکن است به صور دیگری باشد بالفرض این کار صورت بگیرد یا کسی من را روی دوش خودش بگیرد و من را جابجا کند، اضطرار بنابراین در این شرائط خاص عمل مضطر رُفِعَ یعنی این اشکالی ندارد و درواقع میتواند عمل او صحیح باشد، جای عمل اختیاری را به فرض بگیرد.
اما در معاملات یکی از بحثهایی که وجود دارد معامله مضطر است، فردی مضطر شده است که خانه خودش را که قیمت آن پانصد میلیون است، از او نمیخرند مجبور است سیصد و پنجاه میلیون میفروشد، به هر کسی هم که میگوید، میگوید ما نمیخریم، سیصد و پنجاه میلیون بیشتر نمیخریم، گاهی افراد میدانند این بنده خدا اینطور است و به او فشار وارد میکنند، میگویند این کار شما حرام است ولی اگر معامله کرد می¬گویند آن معامله جایز است، صحیح است، جایز یعنی صحیح است، نفوذ دارد، میگوییم چرا؟ میگویند اگر معامله آن را هم باطل کنید این بنده خدا میخواهد پول بگیرد، ببرد برای بچه و خانواده خودش، برای مشکلاتی که دارد مشکل خودش را برطرف کند، اگر شما معامله او را باطل کنید این بنده خدا به هدف خودش هم نمیرسید، پس چون قاعده امتنانی است، چون این قاعده شریعت مقدسه امتنانی است، این معامله تصحیح میشود، نافذ می¬شود، ولی آیا این معامله، شاید قبلا هم گفته باشم احیاناً، مرحوم آقای مطهری، شاید دیگران هم باشند، در این کتاب نگاهی به نظام اقتصادی یا فکر کنم در ربا و بیمه باشد اگر اشتباه نکنم، شاید هم در همان نگاهی به بررسی نظام اقتصادی اسلام باشد، آنجا ایشان گفته است ممکن است ما بگوییم معامله مضطر از یک طرف باطل است و از یک طرف صحیح است، برای این بنده خدایی که، حالا من معنای آن را هم فکر میکنم طوری باشد که من می¬گویم، این آقایی که فروخته است، این پولی که گیر شما آمد نوش جان شما، آن آقایی که خانه را گرفته است بداند به این آقا بدهکار است، یعنی مثلا به قیمت بازار باید با این حساب میکرد و از نظر او نمیتواند بگوید من همه آنها را دارم، یعنی این یک احتمالی داده است، حالا نمیدانم کس دیگری هم است، اگر دوستان اطلاع داشتند که عزیزان دیگری هم، اساتید و بزرگان دیگری هم کسی قائل به این است، آن را بگویند که از یک طرف این معامله صحیح است یعنی پول در جیب او رفته است، از طرف دیگر این معامله تمام نیست، حالا مثلا، نمیخواهم بگویم مثل همان است که اشکال بگیرد، مثل قضیه این است که تبعّض صفقه ممکن است رخ بدهد، گاهی وقتها خمر را یا یک خوک را با یک گوسفند باهم میفروشید، این در بخشی از معامله صحیح میشود و در بخشی ناصحیح است، اینجا هم الان این خانه را که فروختیم درواقع مثلا دو سوم آن برای شما شده است، ولی پول یک سوم دیگر را ندادی و باید پول او را برگردانی. این احتمال را ایشان داده است.
اگر قائل باشیم که انحصارگر با این کاری که انجام میدهد کار حرامی مرتکب میشود و مردم را به سختی می¬اندازد، آنوقت این انحصار باعث میشود که از این جهت هم اشکال پیدا کند. این قرائن را میخواهیم جمع کنیم برای این امر.
نکته دیگر که نکته هشتم میشود این است که انحصارگر با تعیین قیمت بالا برای حداکثر سود خود، بسیاری از افرادی را که به کالا نیاز دارند را از دایره متقاضی خارج میکنند و این را روح تعاون و همکاری مؤمنین که اسلام بر آن تأکید دارد منافات دارد.
دوستان عزیز ببینید این مسئله گره میخورد به یک مسئلهای به نام قاعده تعاون، حالا اگر فرصت شد می¬توانیم درباره آن بعداً صحبت کنیم، گرچه اینجا به نظر عزیز و گرامی ما حاج آقای احمد علی یوسفی حفظه الله، خیلی بحث کردند درباره تعاون، مفصل بحث کردند، کتابهای ارزندهای نوشتند درباره اقتصاد تعاونی از منظر اسلام، مقالات متعددی نوشتند و خواستند الگوی تعاونی را به عنوان یک الگوی هماهنگ با تعالیم دینی معرفی کنند و پیشنهاد بدهند و بخصوص برای مباحثی که مربوط به اقتصاد مقاومتی است از این الگو استفاده کنند، نوشتههای ایشان را باید دوستان بخوانند و نگاه کنند. قاعده تعاون حالا در بحث فقهی آن آیا میتوانیم قاعده¬ای به عنوان قاعده تعاون بیاوریم؟ معمولا بزرگان لاتعاونوا که لاتتعاونوا بوده است علی الاثم و العدوان، روی این خیلی تکیه میکنند بیش از تعاونوا علی البرّ و التقوی، حالا اگر فرصتی شد من در یک جلسه¬ای، چند جلسه¬ای بد نیست درباره این صحبت کنیم چون دیدم حاج آقای علیدوست، استاد گرامی در این کتاب درباره قواعد فقهی نوشتند و قراردادهای فقهی را بحث کردند، تعاون را هم آوردند، دو طرف قضیه را هم بحث کردند.
قسمت اول آیه جنبه ایجابی دارد که تعاونهای شما باید بر این اساس باشد، بر برّ و تقوا، اما بر اثم و عدوان نباید هماهنگی کنید. علماء و بزرگان معمولا این چنین میگویند که قسمت اول جنبه استحبابی دارد، قسمت دوم جنبه لزوم دارد، یعنی به هیچ من الوجوه نباید بر اساس گناه یا دشمنی. گناه شاید مواردی است که خدا بیان می¬کند، شریعت بطور خاص بیان میکند، عدوان یعنی اموری که از جنبه اجتماعی و روابط انسانی بیشتر مطرح است، بنابراین اولی میشود روابط با خدا مثلا، دومی میشود روابط با انسانها، این قیمت اول آیه هم که برّ و تقوا میگوید، برّ، نیکی، احسان، روابط بین انسانها، اما دومی که بحث تقوا است رابطه انسان و خدا مطرح می¬شود، معمولا لاتعاونوا علی الاثم و العدوان جنبه الزامی دارد یعنی ما به هیچ من الوجوه نباید با کسی همکاری کنیم، تعاون نه اعانه، این هم خودش یک بحثی است که بعد میگویم، تعاون، هماهنگی، همکاری، دست به دست همدیگر دادن بر اساس یک گناه، مثل این که دو نفر هماهنگ میشوند میروند آدم بکشند، میگویند آقا شما برای چه همکاری کردی برای آدم کشتن؟ تو که دیدبانی میکرد اگر آمد خبر بدهی، چشم تو را کور میکنند، شما که مثلا چاقو زدی، به تو چاقو میزنند، فلان کس که با ماشین کمک کرده است، برای هرکدام یک مجازاتی دارد، چرا شما این کار را کردید؟ هماهنگی بر دشمنی، هماهنگی و همکاری کردید طایفهای را از هم بپاشانید، دشمنی ایجا کردید، تلاش کردید که میان دو تا فرد، دو تا کشور، دو تا قبیله، دو تا همشهری، انواع اینها دشمنی ایجاد کنید، اینها از نظر اسلامی حرام است.
همچنین همکاری کردید بر شراب، مثلا تولید شراب، تولید گوشت خوک، خوردن آن حرام هم است، همکاری هم که میکنید با یکدیگر، شما خوک را میگیرید، این او را میکشد، بعد میروید مثلا از گوشت او میخواهید استفاده کنید، چند نوع همکاری صورت گرفته است، خدا میگوید این گونه همکاری نکنید.
این کارهایی که خداوند میگوید همکاری کنید و همکاری نکنید، دوستان عزیز قاعدتاً کارهایی است که چند نفره باید صورت بگیرد، حالا به این تعبیر بکار میبریم، یکسری از بحثها است که فردی است، مثلا یک فردی یک نماز میخواند، یک روزه میگیرد، خودش تنها انجام میدهد یا بعضی از کارها مثلا کارهای کسب و کار و اینها است، ولی ذات بعضی از کارها، شرائط آن بطور معمول جمعی شکل میگیرد، جمعی حالا ممکن است دو نفر، سه نفر یا یک لشکر لازم است تا از یک کشور دفاع کنند، هزاران هزار نفر میخواهد تا در یک کشور میلیون¬ها نفر انقلاب کنند، هزاران هزار نفر میخواهد تا بتوانند پول جمع کنند کمک کنند به این کسانی که سیل زده هستند، باید جمعی باشد، کار جمعی است، اینطور کارهایی که کارهای جمعی است که معمولا کارهای اجتماعی است، این البته کالاهایی که اجتماع انجام میدهد، گروهها انجام میدهند، جمعی باید انجام بدهند، تکی صورت نمیگیرد، شاید این آیه بطور کلی در مورد آنها است، به نظرم آیه اینطور میفرماید، چون بگذارید آیات قبل از این را هم بخوانم، سوره مائده آیات اول است، سوره مائده جزو آخرین سورهها است، یا یکی مانده به آخر و یا آخرین است.
بسم الله الرحمن الرحیم، یا أیها الذین آمنوا، اوفوا بالعقود، ببینید عقود، عقد یک پیمان است، پیمانی است چند نفره، یعنی حداقل دو طرف دارد، اگر این عقد را به هر معاملهای بگیرید که حداقل دو طرف دارد، اگر این عقد را به پیمان ولایت بگیرید که با توجه به آیات بعد از آن که در مورد ولایت است، یعنی همه شما که بیعت کردید با مولا اوفوا بالعقود، پیمان بستید با عقد ولایت، عقد ولاء بستید با مولای متقیان در غدیرخم یا موارد دیگری، با پیغمبر پیمان بستید و بیعت کردید و ایمان آوردید به پیغمبر، با خدای متعال پیمان بستید، عهد بستید، عقد بستید، نگاه کنید بعضی از اینها ممکن است جنبه جمعی داشته باشد که حالا اوفوا بالعقود، ممکن است اینهایی که میگویم.
باز در آیه بعد میفرماید: لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُواۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
به صرف این که یک گروهی مانع شما شدند که بروید مسجد الحرام و بعد همین امر باعث شد مانع شما شوند، مبادا ظلم آنها باعث شود که شما هم أن تعتدوا، پس ببینید گویا به یک جامعه میگوید یک گروهی شما را از شهر مکه بیرون کردند، نگذاشتند شما در مسجد الحرام بمانید، نگذاشتند شما طواف کنید و غیره، حالا شما بگویید حالا که آنها این کار را انجام دادند ما هم میرویم مقابله به مثل کنیم مثلا و بعد ممکن است حتی تعرض کنید به مسجد الحرام، بعد از آن میفرماید: و تعاونوا علی البرّ و التقوی، سعی کنید همکاریها و هماهنگیهای شما بر اساس خیر و خوبی باشد و بر اساس اثم و عدوان نباشد، و اتقوا الله.
شاید منظور آیه این است که در کارهای جمعی لازم است مبنای کار جمعی شما برّ و تقوا باشد نه اثم و عدوان، چون بعضی از بزرگان گفتند ما میخواهیم یک کاری انجام بدهیم، مگر حتما باید همکاری کنیم؟ پس همکاری کردن مستحب است، آیه درباره کاری که من میتوانم فردی انجام بدهم بعد بگوید نه حالا جمعی انجام بدهم، منظور این نیست شاید، منظور این است که آقا کارهایی که شما انجام میدهید در اجتماع که جمعی است، مبنا میخواهد، معیار میخواهد، یعنی اصولا کارهای اجتماعی شما، کار اجتماعی کار فردی نیست، شما میخواهید نظام اطلاع رسانی ایجاد کنید، باید یک مجموعهای باهم جمع شوند و نظام اطلاع رسانی ایجاد کنند، نظام دفاعی ایجاد کنید، نظام اقتصادی ایجاد کنید، هر امری که در اجتماع درواقع میخواهد شکل بگیرد، میخواهید یک بازار درست کنید، بحث معامله فرد با فرد نیست یعنی فقط یک فرد است که بگویید آقا من این کار فردی خودم را انجام میدهم، معامله فرد با فرد هستند، دو نفر هستند دو نفر میشوند، این معامله فرد به فرد درست است، کار یک نفر و بحث یک نفر نیست که میگوید آقا من میخواهم جلوی درب خانه خودم را جارو کنم پس حالا تو هم بیا به من کمک کن در کار خیر، اینها را هم شاید شامل شود ولی اول همان است، برای کارهای جمعی و اجتماعی خودتان معیار میخواهید، بر برّ و تقوا باشد لا الاثم و العدوان، بر آن نباشد و بر این باشد، چون شما یک معیار و مبنا میخواهید.
لابلای این شاید مثلا اینطور بگویم، چون آیه قرآن اینطور باهم کنار همدیگر چیده است، در مقابل برّ عدوان است، در مقابل اثم تقواست، گویا شاید، چون ممکن است بعضیها بگویند ما یک کاری داریم نه برّ است و نه عدوان، میگویم نه، از آیه به دست میآید که کارهای اجتماعی و دنیایی یا عدوان است یا برّ است، یا نیک و احسان و خوب است یا باعث درگیری و دشمنی میشود، حقوق افراد پایمال میشود، ضربه و ضرر به دیگران است، خسارت به دیگران است، همه اینها عدوان ایجاد میکند، از آنطرف اثم و تقوا، کارهایی که انجام میدهید یا شما را به خدا نزدیک میکند یا شما را از خدا دور میکند، شما میگویید نه ما را به خدا نزدیک میکند، نه بالا میبرد و نه پایین میبرد، همین وسط میمانیم، روی زمین میمانیم، نه زیر زمین میرویم و نه میرویم بالا، به نظرم اینطور نیست، چون تقوا خیلی عام و بزرگ است، میگویم چکار میکنی؟ میگوید کوچه خودمان را تمیز می¬کنیم، میگویم این خیلی خوب است، النظافة من الایمان، تقوا است، هر کاری شما بگویید، میگوید نظم می¬دهیم به اجتماع، میگویم باریک الله، و نظم أمرکم، همه اینها تقواست، همه اینها در مسیر سالم سازی اجتماع است.
بنابراین چون حالا ما بعضی وقتها میگوییم واجب، حرام، مباح، مستحب، مکروه، شاید از این آیات کارهایی اجتماعی که ما داریم یا این است و یا آن است، این تقسیمی که خدا اینجا مطرح کرده است که این باشد، این نباشد، گویا میخواهد بگوید تقسیم منحصر است به این دوتا، حالا آیه قرآن اگر اینطور شد که عرض کردم، آنوقت آن تعاون یعنی در اموری که جمعی است، آن هم واجب میشود، این هم حرام میشود، نهی، امر، تعاونوا علی البرّ و التقوی، امر است، لاتعاونوا علی الاثم و العدوان، نباید این لاتتعاونوا علی الاثم و العدوان، تعاونوا دارید که امر است بر برّ و تقوی.
اینجا اگر پذیرفتیم، این قاعده باید بحث شود، حالا اگر شد در یک جلسهای مفصلتر بحث میکنیم. اگر قاعده تعاون را به این صورتی که عرض کردم اگر توانستیم اثبات کنیم و پذیرفته شد و واجب شد، آنوقت این میشود که در امور اجتماعی تعاون واجب است، تعاون لازم است، مبنای آن هم برّ و تقوا است، آنوقت شما که در جامعه خودتان کارخانه پروژه انحصاری راه میاندازی، برای حداکثر سود فلان کار و فلان کار را میکنی، آیا این با قاعده تعاون سازگار است یا سازگار نیست؟ اگر شما گفتید این با تعاون سازگار نیست، این چه تعاونی است که شما دارید، خدا میگوید باهم مهربان باشید، به همدیگر نیکی کنید، بر اساس تقوا عمل کنید، سود به دست بیاور نوش جان شما ولی چرا سود را حداکثر به این صورت درمی آوری؟ یک مقدار سود کمتر، قیمت مناسب تر، شما هم ضرر نمیکنی، سود هم به دست میآوری و دیگران و تعداد بیشتری از این کالا استفاده میکنند. اینجاست که دوستان عزیز اگر این را پذیرفتیم، در مورد کالاهایی که آن کالاها جزو کالاهای لازم و ضروری هستند مثل تولید گندم است، غذای مردم است، تولید دام است، شما میتوانید تولید دام کنید، قیمت گوشت یک مقدار پایین میآید، شما هم ضرر نمیکنید ولی شما بخاطر انحصاری نمیگذارید تولید دام بشود، نمیگذارید این گوسفند¬ها مثلا بهار اگر آبستن شد بگذاری بچه او به دنیا بیاید، همان موقع میگویی اینها را بکش، همین میشهایی که چیز هستند را بکشید، جنین آن را هم دور بیندازید، روی این باید فکر کنیم که آیا این، کاری به اسراف آن نداریم، اسراف آن بماند، کاری به اسراف آن نداریم، آیا این کاری که یک نفر انجام میدهد و در گوشت میتواند این کار را صورت بدهد، بهتر تولید کند، بیشتر تولید کند، مردم بجای قیمت فلان مقدار، بیش از صد و پنجاه شصت هفتاد تومان گوشت، بیاید روی قیمت صد و سی تومان، صد و بیست تومان، شما هم سود میبرید ولی دیگر حداکثر سود به آن معنا نیست، آیا این با تعاون سازگار است؟ بخصوص در کالاهای ضروری و مورد نیاز، شما میتوانید این کار را بکنید، یک مقدار باید این دندان طمع سود خودت را پایین بکشی، بکشی پایین که نه، آن را بِکَنید.
شاید بشود این مسئله را مطرح کرد که ما با آن کاری که انجام میدهیم، با آن شیوه تولید ممکن است با قاعده تعاون هماهنگ نباشد، اینجا چون فرموده است برّ و تقوا، میدانید جامعه اسلام، یعنی در جامعه کلا مسلمانها زندگی میکنند، مسلمانها نسبت به همدیگر حقوقی دارند، این حقوق خودش یک مسئله مهمی است، حقوق خودش یک مسئله مهمی است، مؤمنین حقوقی بر مؤمنین دارند، بعضی از این حقوق این است که پشت سر او غیبت نکن، این حرام هم است اگر کسی غیبت کند، بعضی از موارد ممکن است این حقوق مؤمن بر مؤمن حرام یعنی واجب نباشد، ممکن است مستحب باشد، چون بعضی از عزیزان ممکن است بگویند اینجا شما که می¬توانید تولید کنی و بچه من را سر کار ببری، چرا تولید نمیکنی که بچه من سر کار بیاید، آیا این حق مؤمن بر مؤمن است؟ ممکن است بعضیها بگویند حق مؤمن است ولی مستحب است، الزامی نیست.
اما اگر رفت در قاعده تعاون و گفتیم لازم است تعاون بر برّ و تقوا باشد، ما که در جامعه زندگی میکنیم و بر اساس آن معاونت به خرج میدهیم، همکاری میکنیم، کمک میکنیم، با همدیگر کاری را انجام میدهیم، با همدیگر این شرکت را راه میاندازیم، با همدیگر این شرکت سهامی شکل میگیرد، مجموع اینها همه تعاون است، آنوقت اینجا باید مثلا بر برّ و اینها باشد، اگر شما آنطور عمل کنید به نظر میآید از برّ دور است، به احتمال زیاد از برّ دور است.
از مجموعه آثار شهید مطهری جلد 2 صفحه 301، نیاز فوری مضطر مستقیماً به پولی است که از معامله اضطراری میخواهد تحصیل کند، در اینجا اگر قانون بخواهد به حمایت مضطر برخیزد باید صحت و قانونی بودن معامله را اعلام کند، زیرا اگر چنین معاملهای را غیر قانونی اعلام کنند نتیجه آن زیان بیشتر مضطر است، مثلا اگر در مثال بالا غیر قانونی بودن معامله خانه را اعلام کند و معامله را کأن لم یکن بشمارد، نتیجه آن این است که نه خریدار مالک خانه میشود و نه فروشنده مالک پول و دست مضطر هم بسته میشود، این است که فقها میگویند غیر قانونی شناختن معامله اکراهی منت است، یعنی به سود مُکرَه است، ولی غیر قانونی شناختن معامله اضطراری منت و به سود مُضطَر نیست، این هم فرمایش مرحوم آقای مطهری.
باریک الله، خیلی ممنون از شما، دست شما درد نکند. واقعا اگر ما این روزها درس نخوانیم با این امکانات خیلی خوبی که فراهم شده است و زحمتهایی که این مجموعه¬های کار انجام دادند، این چقدر خوب است، مثلا این پدیدههایی که ایجاد شدند چقدر به ما کمک میکنند و همه هم استفاده میکنیم.
چون آن چیزی که من نقل کردم، من از یکجا نقل کردم، فکر میکنم از همان کتاب نگاهی به نظام اقتصادی اسلام، آنجا هم شاید دارد، شاید در آن ربا و بیمه او هم است، چون این را مطمئن هستم که نقل کردند. تا اینجا بگذارید این بحث را.
دانشپژوه: این انحصار را که میفرمائید یک مشکلی که دارد و این مطلبی که اتفاق میافتد این است که انحصار را خیلی بد جلوه میدهید، علیرغم این که خود انحصار را فی نفسه نه میشود بگوییم بد است و نه میشود بگوییم خوب است، مثلا بحثهایی مثل حمل سلاح، انحصار آن در اختیار نیروهای مسلّح است.
استاد: صبر کنید، به انحصار دولت میرسیم، صبر کنید.
دانشپژوه: آیا انحصار خوب است؟ من میگویم هیچی نیست، نه بد است و نه خوب است، اگر ضربه به اقتصاد بزند بد میشود، اگر به نفع اقتصاد است خوب میشود.
استاد: نه، نگاه کن، اینطور جواب، میخواهیم موردهای آن را باهم باز کنیم و ببینیم، بعضیها میگویند انحصار بد است، من نقل کردم، بعضیها میگویند انحصار بد است، من اتفاقا میگویم نه، بعضی از موارد است که نمی¬توانیم در مورد انحصار بگوییم بد است، بعضی از موارد است که میتوانیم بگوییم انحصار بد است، انحصار در تولید را میگوییم یا در چیز که باعث میشود از ظرفیتها استفاده نشود، الان انحصار اولیه را فقط گفتم، انحصار در بازار تولید که نمودارهای آن را هم آوردم یا انحصار در بخش خریدار که انحصاری عمل میکند، مثل دولت، دولت مثلا تنها کسی است که نیمکت میخرد، بعد میرود به این نجارها میگوید از این نیمکت شما برای مدارس درست کنید، میگویند باشد، میگوید من یک میلیون میخواهم یا پنج میلیون لازم دارم، خیلی ممنون آقا چشم برای شما درست میکنیم، من فقط با این قیمت، میگوید آقا با این قیمت برای ما صرف نمیکند، ما اصلا نمیتوانیم یک ذره سرمایه گذاری کنیم، میگوید میخواهید بخواهید، میخواهید نخواهید، به من مربوط نیست، این عملا با انحصاری که در خرید دارد آن بخش تولید کننده را نابود میکند، میگوید نیاورید میروم وارد میکنم، این بیچارهها هم برای این که زندگی آنها تعطیل نشود، به اقل سود ممکن، ممکن است تن بدهند و دولت بجای این که مراقب اینها هم باشد، درواقع پا را روی گردن اینها گذاشته است، این انحصار است، انحصاری که دولت انجام میدهد.
گاهی وقتها بنابراین آثار آن را باید دید، من هم میگویم، ولی میخواهیم موارد آن را مشخص کنیم و تشخیص بدهیم، یک مقدار باز کنیم و گرنه شما هر پدیدهای که نصّ شرعی بر وجود یا عدم آن نباشد، آنهایی که الزامی هستند، هرچه هست، میگویید حکم آن چیست؟ میگوییم ممکن است حرام باشد و ممکن است حلال باشد، هیچ حکمی ندارد، میخواهیم موردهای آن را باز کنیم با همدیگر، شاید مجموعاً به همین برسیم ولی آن را باز کنیم و گرنه این میگوید بر اساس تشخیص است، بر اساس موارد است، حالا میخواهیم موارد را با همدیگر ذکر کنیم که آقا اگر انحصار در کالای لوکس است شاید اصلا اشکال نداشته باشد اما در کالای اضطراری شاید اشکال داشته باشد، بلکه میتوانیم باز کنیم بگوییم در این کالا اینطور اشکال دارد، در این کالا. خیلی ممنون که گفتید، پیدا نکردید که این را از کجا آوردید؟
دانشپژوه: استاد فکر کنم انسان در جهان بینی اسلامی.
استاد: آری. مرحوم آقای مطهری، واقعا من وقتی به یاد این آقای مطهری و آقای بهشتی میافتم، نبود آنها همچنان، امروز درباره تفسیر، آقای بهشتی یک تفسیری مجموعه آثار او که نوارها را پیاده کردند، زحمت کشیدند و خدا خیر بدهد هم به خانواده او و هم مرحوم داماد ایشان آقای دکتر اژهای که فوت کرد، چه مخلص و پاک و چقدر زحمت کشید. شش جلد آن هرچه بوده است آمده است و چقدر اینها زحمت کشیدند و خیلی عالی، مرحوم شهید بهشتی از این کارها میکرد.
حالا آقای مطهری در اواخر عمر خودش این کتابهای جهان بینی را که نوشت، میدانید اینها را برای کتابهای درسی نوشته است، این را من یادم است شهید محمد منتظری، ایشان به آقای مطهری گفته بود این کتابها چیست که شما مینویسید؟ این بچههایی که مثلا در جاهای مختلف هستند، اینها کتاب درسی میخواهند، شما یک کتاب درسی بنویس برای اسلام شناسی، پراکنده کار نکن، برای اینها بنویس، آقای مطهری خودش هم همینطور بود، فکر میکنم این کتاب اسلام و ایمان او که واقعا از کتابهای بسیار خوبی است، متأسفانه شهادت او مانع شد تا اینها را تمام کند، اسلام و ایمان او، این انسان در جهان بینی، این انسان و قرآن و بعد آن وحی و نبوت، این چهارتا، معاد او، امامت و چیز هم که ناتمام ماند، امامت و آن جامع التاریخ که اینها خیلی، هفت تا کتاب بود و هنوز هم به نظرم جزو نفیسترین کتابها است، بخصوص انسان و ایمان او که واقعا جالب و عجیب است، همین انسان که الان شما نقل کردید، اینجا بحثهایی مطرح کرده است که درواقع مورد پذیرش عمومی است، عمومی یعنی منظورم از نظر، بحثهای انتقادهای ریز و جزئیات را نیاورده است ولی این را در همان کتاب نظام اقتصاد اسلام مطرح کرده است، حالا اگر پیدا کردید آنجا می¬توانید بیاورید.
دانشپژوه: گفتند آنهایی که ضبط شده است و نواری است، گفتند یک مقدار ایشان دانه دانه آنهایی که چاپ شد را تا خودشان زنده بودند کنترل کردند، این نظر قطعی است، خودتان بهتر میدانید بالای منبر صحبت کردن با نوشتن یک مقدار فرق دارد.
استاد: گفتم احتمال، من احتمال میدهم، من به این سادگی، مرحوم آقای مطهری نگاه کنید احتمالات گاهی وقتها یک آدمی مثل من احتمالی میدهم میگویند برو پی کار خودت، خیلی خب، گاهی وقتها یک آدم فرهیخته و ویژه همه مطالب را دیده است، یک احتمال میدهد که آن احتمال مهم است و باید به آن توجه کرد، مثل یک اشکال نیشقولی نیست، یک احتمال میدهد که میگوید ممکن است به همچین جنبهای توجه شود، آری این مسلّم است ولی آقای مطهری وقتی میخواست سخنرانی هم بکند خیلی فکر و مطالعه میکرد، در هر صورت اولا این که حالا همان حرفهای او هم که خیلی سخت است را میتوانیم نقد کنیم، اما میتوانیم در هر صورت به ایشان انتساب بدهیم؟ میگوییم احتمال این را داده است، این که اشکالی ندارد. یک زمانی، حالا که اینجا این مسئله مطرح شد یک کتابی از آقای مطهری چاپ شد که من آن را دارم، چون آن را چاپ کردند و بعد جلوی آن را گرفتند، کتابی بود که همین دیدگاههای اقتصادی آقای مطهری را نوشته بودند، بعد رفته بودند از کتابهای دیگر و جاهای مختلف آورده بودند مطالبی را که ایشان اعتقاد داشت در کروشه گذاشته بودند، کتاب گویا یک شکل دیگری پیدا کرده بود، بعضی از افراد این را، همان بنیاد نشر او این را آماده کرده بود، چاپ هم کرد، انتشارات هیمن چاپ میکرد، چاپ هم کرد، در چاپخانه بود، بعضی از افراد متوجه شدند و بعد رفتند پیش امام، به امام گفتند که آقا این کار ممکن است بد آموزی داشته باشد و غیره، جلوی آن را گرفتند ولی بعداً به طلبهها و افرادی که مثلا اهل پیگیری مسائل بودند گاهی وقتها میدادند، به من هم دادند، من هم گرفتم، حالا من کسی نبودم ولی چون علاقه داشتیم، ما کتاب جمع میکردیم، به ما هم دادند، بعداً این کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام چاپ شد، این یادداشتهای آن بود، چون این یادداشتها را در روزنامه هم چاپ کرده بودند قبلا و اینها یادداشت است، مرحوم آقای مطهری یادداشتهای خیلی خوبی داشت کما این که حماسه حسینی او یادداشت است، نگاه کنید در حماسه حسینی یادداشتهای مرحوم آقای مطهری چاپ شد و بعد خیلی هم روی آن کرّ و فرّ کردند و میکنند، یادداشتهایی که نه سخنرانی، خود یادداشتها، به هر صورت آقای مطهری، همه افراد اینطور هستند در هر صورت، هر حرفی که میزنند غیر از معصومین علیه السلام، خلاصه معصوم چون از لدنّی و از عالم غیب گرفته است خطا نمیکند، اگر مطمئن باشیم که معصوم گفته است ولی در بین ما با همه فرهیختگی که فرد دارد ممکن است خطا کند. یک تعبیری ایشان دارد که خیلی تعبیر مهمی است، این نظام سرمایهداری را، این یک مسئله است، این را اگر کسی بتواند حل کند خیلی حرف است، آقای مطهری آنجا نمیدانم احتمال داده است یا یک کلمهای بالاتر از احتمال که سرمایهداری امروزین غیر از نظام اقتصادی قدیم است و یک پدیده جدید است و این پدیده جدید حکم جدید و متناسب با خودش را می¬خواهد، معاملات اینجا فرق میکند، شرائط اینها فرق میکند، تولید صنعتی فرق میکند و این تولید صنعتی غیر از تولید قدیم است، اینجا ایشان همانطور که میدانید اینجا خیلی کرّ و فرّ کرده است، نکاتی را ذکر کرده است، من البته نمیدانم ایشان وقتی که اقتصاد را مطالعه کرده است با بعضی از اساتید، فکر میکنم آقای دکتر نمازی و بعضی از دیگران هم بودند که میگفتند ما با آقای مطهری در این بحثهای اقتصادی بحث میکردیم، آقای مطهری چون متأسفانه خیلی دیر به اقتصاد روی آورد، همان سالهای فکر میکنم یعنی از وقتی که افتاد به این که مارکسیست را نقد کند، نه فلسفی آن، مارکسیست فلسفی را در همان اصول فلسفه و روش رئالیسم نقد کرد، اما مارکسیست در بخش اقتصاد که مجبور شد کتابهای اقتصاد مارکسیستی را هم بخواند، شما برای رد اقتصاد مارکسیستی باید اقتصاد سرمایهداری را بدانید، بدانید آقای مارکس حرف اسمیت را رد میکند، ریکارد را احیاناً رد میکند و دیگران، منظور او چیست.
از نظر اصول علم اقتصاد باید مورد مطالعه قرار گیرد زیرا ادعا میشود که سرمایهداری جدید یک نوع استثمار بیّن و اکل مال به باطل مسلّمی است، معاملهای است که یک طرف محصول زحمت کشیدن دیگری را مفت مسلّم می¬خورد، این ادعای مارکس هم است، و میبرد، در سرمایهداری جدید بحث بر این نیست که سرمایه دار باانصاف است یا بی انصاف، بحث بر سر این است که اگر سرمایه دار بخواهد حق واقعی کارگر را بدهد باید از سود مطلقاً صرف نظر کند، این حرف مارکس است و همچین سرمایهداری هرگز در دنیا پیدا نخواهد شد و اگر بخواهد سود ببرد هر اندازه ببرد دزدی و غصب است، این حرف مارکس است که بحث ارزش اضافی را دارد، نمیخواهیم بگوییم هرچه مارکس گفت باطل است، حالا مارکس گفت، دو دو تا چهارتا را که ما نمیتوانیم بگوییم باطل است، ممکن است حرف درستی باشد، ممکن است، یا به این افراطی که مارکس میگوید، چون مارکس میگوید هر سودی که سرمایه دار میبرد، هر چیزی بیشتر از استهلاک گیر او میآید که به آن میگوید سود، این دزدی از مال کارگر است، برای همین هم میگوید ارزش اضافی کار، این ارزش اضافی برای کار است، برای کارگر است نه برای صاحب سرمایه.
امروزه در جهان سرمایهداری در این نظاماتی که بر اساس دستمزد است، سرمایه دار کارخانهای را راه میاندازد، با همه اینها که حالا وام میگیرد و غیره، حالا اینها بماند که جداگانه باید بحث شود، در این کارخانه صد تا کارگر، بیست تا مهندس، ده تا مدیر و چندتا هم مشاور، فرض کنید یک نفر را هم مدیرعامل می¬کند، صاحبان سرمایه که صاحبان سهام هستند و یا سهامداران مؤسس هستند، اینها این کار را انجام میدهند، وقتی انجام میدهند کارخانه کار میکند، به کارگرها و مهندسین و غیر از اینها یک دستمزد ثابت و مشخصی میدهند، حالا یک مقدار هم گاهی وقتها آن را متغیّر کردند، اما این کارخانه سود به دست میآورد، آقای مارکس میگفت که این دستگاههایی که اینجا وجود دارد فقط به اندازه استهلاک به محصولات وارد میشود، فقط به اندازه استهلاک و باید استهلاک آنها تأمین شود که این را در هزینهها در میآورند اما اول مثلا میگویند استهلاک ده درصد است، به اندازه ده درصد از سرمایه از سود و درآمد کنار میگذارند، بعد میگوید آن مقدار پولی که به کارگر میدهند که حق او است، حالا یا کارگر یا مهندسها، فرقی نمیکند، اما آن سودی که، به مدیر هم اگر کار میکند اشکال ندارد، به آنها بدهند، اما آن سود اضافه خالصی که گیر کارخانه میآید، می¬گوید این هم برای نیروی انسانی است و سرمایه دار بی جا برای خودش بر میدارد و این کار اشکال دارد و بنابراین دزدی و غصب است، به همین تعبیری که مرحوم آقای مطهری هم اینجا ذکر کردند.
حالا اگر، من این را یادم است یک بار یکی از نظریههای اقتصاددانها را میخواندم، در دهه شصت است، حالا اگر به یاد بیاورم، تئوری رشد، اگر به یاد آوردم عرض میکنم، ایشان یک حرفی داشت، وقتی سر کلاس استاد میگفت به استاد گفتم، یعنی یکی از اساتید بود که بحث میکردیم در مورد این نظریه رشدی که آقای چیز گفته است، گفتم این شبیه حرف آقای مطهری، آقای مطهری نکند این حرف را از ایشان گرفته است، در دهه شصت میلادی ایشان جایزه نوبل، دهه شصت میلادی دیدگاه خودش را گفت درباره بحث علم و دانش و صنعت و اینها و بعد جایزه نوبل هم گرفت در این زمینه، یکی از این اساتیدی بود که یک چهره تقریباً سبزهای هم داشت، فکر کنم برای آمریکای لاتین بود ولی از دانشگاههای همین هاروارد و اینها بود که جایزه نوبل گرفت، حالا اگر به یاد آوردم عرض میکنم. در هر صورت این بحث اضطرار که ما جامعه را به اضطرار میاندازیم، حالا ایشان هم زحمت کشید و آورد، قابل پیگیری است و میشود روی آن فکر و تأمل کرد.
نگاه کنید دوستان اینجا گفتیم، ممکن است کسی اینطور بگوید، بگوید لازمه انحصار و هدف قرار گرفتن سود مادی شیوع اخلاق تکاثر طلبی است، ممکن است، اینها امورات دائمی نیست، ممکن است اگر ما بر اساس انحصار چون این کار را انجام میدهیم در مواردی واقعا اخلاص تکاثر طلبی شکل میگیرد یعنی ما برای کسب سود هر کاری میکنیم، حتی یک عدهای را از بازار بیرون میکنیم، قیمت را گران میکنیم با این کار، از آثار آن دنیاطلبی به شکل مذموم است و این با محوریت شرافت انسانی در اقتصاد اسلامی ممکن است تعارض داشته باشد، اگر کسی قائل باشد، دوستان بیان اینها جرأت میخواهد، اگر کسی قائل باشد که در اقتصاد اسلامی کسی نباید این گونه عمل کند یعنی میداند که میتواند سود این مقدار بگیرد ولی از نظر شرعی بگوید باید به سود کم قانع باشد، باید بگوید انحصار مثلا اشکال دارد، اگر کسی بتواند این را اینطور انجام بدهد، میگوید یکی از پایه¬های اقتصاد اسلامی اخلاقی بودن قضیه هم است، اخلاقی بودن.
همینجا عرض کنم اخلاقی بودن اقتصاد اسلامی یعنی چه؟ اخلاقی بودن یعنی به دیگران کمک کن و فلان، میگوید آقا من کمک میکنم، چقدر باید کمک کنم؟ شما فکر میکنید من امیرالمؤمنین هستم؟ اگر امیرالمؤمنین قابل تکرار بود که، نه، به من بگو چه مقدار واجب است، من در حد وجوب و لزوم اخلاقی عمل میکنم، مثل این است که مثلا فرض کنید شما می¬خواهید یک جنسی را بخرید، آقای فروشنده میگوید این جنس را درست نگاه کن، بعداً به من نگویی، آیا من خودم باید عیب جنس خودم را بگویم؟ این مستحب است البته، اگر یک چیزی است که واقعا مخفی است و آدم نمیتواند بفهمد، هر کاری میکند نمیتواند بفهمد، به نظرم اطلاع رسانی در این زمینه لازم است اما اگر نه، باید دقت کند یا مشاور بیاورد، شما میخواهی ماشین بخری، میگویی ماشین چطور است؟ میگوید نگاه کن، من نمیدانم، خودت فکر کن، نگاه کن، برو هر کسی را میخواهی بیاور برای تو ببیند، تشخیص بدهد، من ممکن است یک چیزی بدانم، الزام که ندارم به شما بگویم، حالا ممکن است شما بگویید فلانی دو برابر به شما میدهم تو اگر میدانی به من بگو، مثلا یک مزدی به او میدهم یا این که او باید بگوید چون ممکن است از طرف فروشنده همین را به او گفتند، دو برابر به تو میدهند هیچی نگویی، این هم با این دو برابر گرفتنها سر کیف میآید، در هر صورت آیا من عیب کالای خودم را باید بگویم یا کالا را در اختیار او قرار بدهم بگویم آقا خودت ببین این کالا اینطور است، این اینطور است، این هم مدرک این، این هم تولید این، این هم سال این، همه اینها است، دروغ نباید بگویم اما آیا همه چیز را باید بگویم؟ اخلاقی بودن یعنی چه؟ یعنی آیا من به همه مستحبات و مکروهات عمل کنم در اقتصاد بازاری که داریم یا نه؟
حالا اینها را اینجا چون گفتم همینطور نوشتیم، اینها برای بیست سال قبل است، روحیه انحصارگر او را از جهت معنوی سقوط میدهد زیرا هدف اصلی او کسب سود بیشتر و بالا بردن قیمت به ضرر بازار اسلامی است.
آخرین نکتهای که گفتیم که بعد میخواهیم روی آن صحبت کنیم غیر از بحث تعاون، آنچه گفته شد بدون در نظر گرفتن وظائف و نظارت دولت اسلامی است، از آنجا که وجود بازارهای انحصاری مشکلات زیادی را در اقتصاد کشور ایجاد میکند، دولت اسلامی برای حفظ مصلحت عمومی میتواند از ایجاد انحصار در تولید و توزیع جلوگیری کند و یا این که بخشی از امور را در انحصار دولت قرار بدهد تا زمینه فساد از بین برود.
این مسئله را یک مقدار بیشتر فکر میکنم باید باز کنیم و آن این که آیا وجود بازارهای انحصاری اولا به مصلحت کشور است یا به ضرر؟ دوم این که آیا بازارهای انحصاری که حالا به مصلحت یا مفسده است؟ یک مسئله است، دولت برای این انحصارشکنی باید چکار کند؟ یکوقت است همینطور مجوز میدهد، مجوزهای مختلف تا خود افراد باهم رقابت کنند و بهترین آنها بیرون بیاید ولی یادمان باشد در تمام اقتصادهای رقابتی از دل آنها انحصار درآمده است، این یادمان باشد و برای همین هم در آن اقتصادها، در اقتصادهای بین المللی مجوز کامل میدهند، هر کسی میخواهد درست کند میگویند برو درست کن، برو سرمایه بگذار، برو ببینم چکار میکنی، ولی همه نمیمانند، بعضیها زمین میخورند اما دولت قرار نیست برود زیر بغل زمین خوردهها را بگیرد، خودش باید بلند شود و اگر نمیتواند کنار برود، برود کار دیگری انجام بدهد، نیاید اینجا با شیر و ببر و پلنگ مسابقه بدهد، تو یک خرگوشی بیش نیستی، میزنند تو را میخورند و داغون میکنند، اما اجازه هم نمیدهد او این را بخورند، ادغام کنند و اینها را نابود کنند، نه، مجوز میدهند اما در این مابین اگر در این مسابقه پنجاه نفر بودند، صد نفر بودند، صد نفر بودند، هشتاد تا از پا درآمدند و بیست تا شدند، کاری به این بیست تا ندارد، فقط مواظب است که این بیست تا باهم هماهنگ نشوند بر علیه مصرف کننده، این را مراقبت میکند.
پس ما باید دو چیز را انجام بدهیم، یکی این که آیا بازار انحصاری برای کشور همیشه مضر است یا نه، بعضی وقتها بطور طبیعی شکل می¬گیرند؟ دولت اینجا باید چکار کند؟ این یک مسئله. دوم این که آیا دولت برای جلوگیری از انحصار بهتر است که خودش انحصارات را به عهده بگیرد یا این که همچنان بگذارد بخش خصوصی کار کند اما مراقب باشد اینها ادغام نشوند و بازار را یکجا به دست نگیرند، مراقب این جهتها باشد، روی این باید دوستان عزیز بحث کنیم، جلسه بعد اگر فرصتی شد و عمری خدا داد من روی این قسمت خدمت شما خواهم بود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.