جلسه دهم درس اقتصاد دولت + فایل PDF
سه شنبه, 07 دی 1400 06:34 انجمن مالی اسلامی ایران موسسه فقه اقتصادی طیبات درس خارج اقتصاد دولت استاد مجید رضایی 400

جلسه دهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۷ دی ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.

اقتصاد دولت جلسه دهم
سه شنبه ۷ دی ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم

بحثمان درباره این بود که مروری به قرآن داشته باشیم، آیاتی که درباره وظایف اقتصادی دولت ممکن است از آن استفاده بشود، از آن بهره برداری کنیم. آیات قرآن را که به ترتیب نزول هم خدمت دوستان عرض می‌کردیم، لابلای آیات سوره مزمل، سوره ص، سوره اعراف، طه، شعرا و نمل را، این شش مورد را که در هر کدام از این سوره‌ها مواردی بود. و یک نکته اساسی این بود که در بسیاری از این موارد عناوینی جامع، مطرح بود. و این عناوین جامع عدم فساد، عدم اسراف، عدم بخس یا این که زمینه‌هایی را باید فراهم کرد که برکت نازل بشود. باید تقوا در جامعه گسترده بشود. باید ایمان در جامعه گسترده بشود. یا مثلا باید غل و زنجیر از پای افراد برداشته بشود. یک زندگی طیبی برای افراد باشد. پیامبر می‌آید طیبات را حلال می‌کند، خبائث را حرام می‌کند. یک سری عناوین کلی اینجا وجود داشت که عرض کردیم. برخی از این عناوین مقداری جزئی‌تر بود مثل بحث قیمتها مثلا وفای به کیل و وزن، بی‌ارزش نکردن دارایی‌های مردم، داشته‌های مردم مثلا. اینها هم در کلمات بود. مسئله‌ای که شاید باید باز هم آیات را پیش برویم این است که مسئله مهم است کمی سخت بود از این که ما وظایفی که مطرح بشود بتوانیم این وظایف حاکمیتی است یا وظایف عموم مردم.


در یک جلسه‌ای هم مطرح کردیم که برخی از مقررات یا قوانین گاهی طوری است که نیاز دارد به اجتماع مردم برای اجرایش وگرنه اجرا نمی‌شود. یا نیاز دارد به حضور دولت به عنوان ناظر یا مجری اصلی به خاطر این تفاوت و درگیری و تناقض رفتارها پیش نیاید و بتواند جمع بندی کند. اگر چنانچه درباره برخی از امور همچنین شرایطی رخ بدهد بالطبع حضور حاکمیت در آن امر اقتضایی است که همه قبول می‌کنند. یعنی مسئله‌ای است که مورد وفاق قرار می‌گیرد. مثلا در بعضی از موارد بحثهایی که مربوط به امنیت است، مربوط به قانونگذاری است چه اقتصادی چه غیر اقتصادی در این طور امورات که باید یک داوری این وسط باشد که این داور به هیچ سمت و سویی تمایل پیدا نکند. یعنی اگر ما برخی از امور را بدهیم دست بخش خصوصی بالطبع آنهایی که در بخش خصوصی قوی‌تر هستند برای خودشان استفاده می‌کنند و آنهایی که ضعیف‌تر هستند نمی‌توانند استفاده کنند. به همین جهت برخی از این امور باید داورش دولت باشد، تعیین کننده‌اش هم دولت باشد. این یک مسئله‌ی پر اهمیتی است که قبل از این که آیات را بخوانیم همین جا تأکید کنم چون مباحثمان ارتباط دارد. نگاه کنید دوستان عزیز! آن رأیی که آقای رالز مطرح کرده است که البته به یک صورت دیگر در مسائل دینی ما خیلی ویژه مطرح است و آن این است وقتی می‌خواسته است درباره بحث عدالت بحث کند گفته است راه برای این که بفهمیم فلان امر عادلانه هست یا نه از کجا باید بفهمیم؟ رالز وارد شده است به وجدان انسانی. ولی مشکل این است که وجدان انسانی گاهی منافعش این طرف و آن طرف می‌کشاند. یعنی به عنوان مثال می‌گویم یارانه را به همه بدهیم یا ندهیم، یا نیازمندان بدهیم یا ندهیم؟ گاه فرد نیازمند است می‌گوید باید بدهیم، بیشتر هم باید بدهیم، گاهی پولدار است که می‌خواهند مالیات از او بگیرند، -فرض این است- تا یارانه را بدهند او ممکن است نگاه کند به ضرر او تمام می‌شود. به خود مسئله فی نفسه نگاه نمی‌کند. به همین جهت آقای رالز می‌گوید ما باید افراد در یک پرده جهلی قرار بدهیم و فرد بداند جایگاه اجتماعی او مشخص نیست. هیچ مشخص نیست که ایشان فردا به تعبیر ساده این طرف میز است یا آن طرف میز است. فردا ناظر انتخابات است یا خودش منتخَب است یا منتخِب است. کدامش است؟ هیچ چیز نمی‌داند. قانونی که الان می‌خواهد نوشته شود ممکن است فردا اگر بد باشد علیه خودش اقدم بشود و اگر خوب باشد خودش هم نفع ببرد. چون نمی‌داند فردا ناظر است یا فردا کاندیدا است یا فردا انتخاب کننده است چون هیچ مشخص نباشد بعد می‌نشیند فقط به ماهیت قضیه نگاه می‌کند. منافع و مضارش اثر ندارد. این مطلب را آقای رالز در دوران اخیر در دهه شصت یا هفتاد میلادی مطرح کرده است، به نظرم می‌آید -حالا در روایات بماند که جای بحث دارد- مرحوم شهید صدر در «اقتصادنا» یک بیانی دارد که این بیان خیلی پر اهمیت است مثل خیلی از نکاتی آنجا دارد. یکی از بیاناتش این است که آیا عدالت امری است که فقط باید انبیاء و اولیاء باید بیایند آن را بگویند یا این که عدالت را هر انسانی می‌تواند تشخیص بدهد؟ آیا انسانها نمی‌توانند عدالت را تشخیص بدهند؟ حتما دولت لازم دارند؟ الان یادم آمد که ایشان این مطلب را آنجا ذکر کرده است و بعد آنجا می‌گوید بله، حقیقتش این است که انسانها حتی بدون دین بسیاری از چیزها را می‌توانند تشخیص بدهند. این را دوستان می‌توانند نگاه کنند. این مسئله خیلی مهمی است که بعضی‌ها وقتی من عرض می‌کردم ایشان اینچنین فرموده است قبلا تعجب می‌کردند. یادم هست آقای دکتر نمازی خدا حفظشان کند کلاس نظام اقتصادی که برای ما داشت سال 73، خیلی از این مطلب تعجب می‌کرد. می‌گفت عجیب است که شهید صدر که یک عالم دینی مجتهد که باید به مسائل خیلی توجه کند قاعدتا اما اینجا می‌گوید وجدان انسانی می‌تواند کاملا تشخیص بدهد که مثلا حق با کیست، منافع برای کیست، قانون باید چگونه باشد. مشکل یک چیز است که انسان یک انگیزه‌هایی و جایگاه اجتماعی‌اش و غیره مانع می‌شود که درست عمل بدهد. وگرنه تشخیص می‌دهد ولی در عمل به مجرد این که به عنوان مثال رفت در مجلس سمت و سوی قوانینی که دارد وضع می‌کند یک سمت دیگر می‌شود. من به تعبیر ساده خودمان می‌گویم، وقتی رفت در دولت یک طوری عمل می‌کند، وقتی رفت در احزاب یک طور دیگر عمل می‌کند چون منافع ممکن است تأثیرگذار باشد. برای همین است که آنجا می‌گوید که بنابراین باید این مسائل را باید دین برای ما بیان بکند چون از هیچ طرفی حمایت خاص نمی‌خواهد بکند. می‌خواهد اصل کار پیش رود. حقوق همه می‌خواهد مراعات بشود. چون برای خودش یک چیزی را در نظر نمی‌گیرد به طور خاص که چیزی را در نظر بگیرد. می‌خواهد اصل کار، خودش هم حق و حقیقت می‌خواهد پیاده شود. بنابراین آقای رالز ما باید افراد طوری باشد که زندگی آینده‌اش کاملا بی‌اطلاع باشد، بداند می‌تواند بورسیه باشد، می‌تواند ضد بورسیه باشد، شما بگو بورسیه را قبول داری یا نه؟ با این شرایط، از نظر وجدانی. ممکن است خودت جزء کسانی باشی که بعدا بورس بشوی، ممکن است جزء کسانی باشی که بعدا بورس نشوی باید پول بدهی. آیا این کار درست است یا نیست؟ اینجا است که بعضی وقتها افراد اول جایگاه خودشان را مشخص می‌کنند بعد قانون را رأی می‌دهند. یا مثلا چیزی را دستور العمل قرار می‌دهند. آقای رالز می‌گویند اگر ما انسانها از وجدان استفاده کنیم و بدانیم که سمت و سویی نیست درست تشخیص می‌دهیم. بهتر از این در روایات ائمه فرموده‌اند این که انصاف داشته باشیم. می‌گویند قانون طلایی این است. انصاف داشته باشد، قاعده طلایی که چیزی را که برای خودت می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و چیزی که برای خودت ناخوشایند است برای دیگران هم ناخوشایند بدان. چیزی که می‌گویی دیگران نباید داشته باشند باید بگویی خودم هم نباید داشته باشم. این که در یک مقامی قرار بگیری که بتوانی این گونه قضاوت کنی این یک قضاوتی است که انسان فطری می‌تواند عمل بکند و خیلی مهم است.


در هر صورت ما از چه راهی تشخیص بدهیم که این کاری که شارع مقدس فرموده است کار دولت است؟ بعضی از کارهای است بدون حضور دولت امکان ندارد و بخشهای خصوصی نمی‌توانند. مثل همین قانون گذاشتن، مقررات گذاشتن، در دعوا، بخش خصوصی نمی‌تواند در دعواها حاکم باشد. چرا؟ چون آن یک به او پول می‌دهد، آن یکی هم به او پول می‌دهد، هر کس رشوه بیشتری داد ممکن است به سمت خودش بکشاند. اینکه این مقام را پیامبر انجام می‌داده است. مقام رسالت که خاص خودش است. مقام تبلیغ هم پیامبر انجام می‌داده است و مقام قضاوت را پیامبر انجام می‌داده است، ولایت را هم که باز پیامبر داشته است. داشتیم روی محدوده ولایت بحث می‌کردیم. می‌خواستیم از لابلای آیات قرآن موارد را بدانیم. عرض هم کردیم سختی‌اش به خاطر این است که مثلا به عنوان مثال خداوند به پیامبر فرموده است تعلیم بده به اینها. آیا این که خداوند به پیامبر فرموده است تعلیم بده به خاطر مقام رسالتش است که چون رسول بوده است باید تعلیم بدهد به ما؟ آیا این جزء چیزهایی است که باید منتقل بشود به امام بعدی؟ یا یک وظیفه عمومی است، هر کسی باید تعلیم بدهد به دیگران؟ این لازم نیست دولت در این کار دخالت کند. بله؛ هر کسی بما إنه انسان آگاه و عالم باید به دیگران تعلیم بدهد، مطالب خوبی را که یاد گرفته است باید تعلیم بدهد. زکات علم نشرُه. هر کس بلد هست باید پخشش کند. به قول دوست عزیزمان گفت زکات العلم پخشُه. پخشش باید بکند، نشرش باید بدهد، گسترش بدهد. این فقط اختصاص ندارد که دولت وظیفه‌اش است. بله، مواردی که همان طور که در آیات می‌خوانیم روی عناوین کلی اگر اقدامی نشود فساد رخ می‌دهد و با این کار اسراف صورت می‌گیرد. اگر این کار انجام بشود عدالت شکل می‌گیرد واگر نباشد عدالت ضایع می‌شود. با آن کار ظلم از جامعه بر طرف می‌شود. با آن کار فرصتهای برابر به جامعه داده می‌شود. و البته شیوه‌هایش می‌تواند مختلف باشد.


آیات قرآن را که داشتیم صحبت می‌کردیم رسیدیم به سوره قصص. از سوره‌هایی که برخی از مواردش هست. در سوره قصص -اینها سوره‌های مکی است. در سوره‌های مکی جالب است که خداوند هم به نظامات فاسد پرداخته است هم به نظامات صالح. هم حکومت سلیمان و داوود و یوسف را که بعدا می‌رسیم بیان کرده است هم نظامات فاسد مثل فرعون را مطرح کرده است و جزء مهم‌هایش است- در این آیات شریفه همان طور که اگر آیات را در نظر بگیریم، آیه‌ی چهارم این است که یکی از کارهایی که می‌گوید این فساد است و خیلی می‌توانیم از آن استفاده کنیم که حاکمیت نباید به سمت فساد برود و از جمله فساد این است «إن فرعون علا فی الارض». علو و برتری در زمین، تکبر، استکبار تا حدی که ربوبیت هم برای خودش دارد فرض می‌کند. «علا فی الارض». «جعل اهلها شیعا». یعنی افرادی که در زمین بودند این‌ها را تکه پاره کرد. از وحدت اجتماعی اینها را به هم زد. «یستضعف طائفة منهم». یک گروه را تضعیف می‌کرد، یک گروهی را تقویت می‌کرد. اطرافیان خودش را می‌برد اعلی علیین، بقیه مردم را برده می‌کرد. «یذبح ابنائهم و یستحی نسائهم». در مورد گروههای دیگر سعی می‌کرد به خاطر این که اینها قدرت پیدا نکنند نیروهای جوانشان را و پسرانشان را از بین می‌برد. زنها حفظ می‌شدند، خادم بودند، نوکر بودند، کمک کار اشراف و اینها بودند. پس هم «جعل اهلها شیعا» کار مفسدین است، و نظامات فاسد هم علو در زمین که شاید اینها بیان علو باشد. «إنه کان من المفسدین». این از فساد کنندگان است.


در آیات همان طور که قبلا هم عرض کردیم بسیار موارد تکرار شده است که در مورد انسانهای فاسد، یعنی انسانهایی مثل فرعون و اینها، فاسد به کار رفته است، فساد و اسراف. در آیه پنجم فرموده است «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم وارثین». در این آیه که از آیاتی است که اراده خدا بر حاکمیت مستضعفین و کسانی که له شدگام تاریخ هستند قرار گرفته است که معمولا وقتی حکومت عادله‌ای بر قدرت مردم سوار می‌شود بر اساس قدرت مردم کار بزرگی انجام می‌دهد به این آیه تمسک می‌شود که خدا فرموده است که ما مستضعفین را حاکم می‌کنیم، امام می‌کنیم، وارث زمین می‌کنیم و قدرت در اختیار آنها قرار می‌گیرد. «و نمکن لهم فی الارض». در زمین قدرت به آنها می‌دهیم. «و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يَحْذَرُونَ». به فرعون و هامان و لشکریانشان چیزی از آن ترس داشتند، به آنها نشان می‌دهیم و نابودشان می‌کنیم و از بین می‌بریم. اینجا در مورد این که ما یک قدرتی به آنها می‌دهیم اما اینها از این قدرتشان چگونه استفاده می‌کنند؟ قاعدتا از این آیات استفاده می‌شود که حاکمیت علو در زمین ندارد، مردم را تکه و پاره نمی‌کند. به یک تعبیری ممکن است کسی بگوید شهروند درجه اول و درجه دوم و درجه سوم ندارد. حقوق اجتماعی را با شرایطی که برای افراد است یکسان در نظر می‌گیرد. این «جعل اهلها شیعا» را می‌توانیم روی آن تأمل کنیم. یعنی تکه و پاره کردن یک جامعه خودش جزءکارهای بدی است که ذکر شده است.
این یک آیه که در بحث فرعون هست. آیات بعدی چون بعضی در مورد حضرت موسی است و حضرت را خداوند نجات داد و بعد رفت در دربار. بچه بود، آنجا بزرگ شد. بعد فرار کرد. مجبور شد، درگیر شد. رفت سراغ جناب شعیب. این حضرت موسی در واقع آمد. بعد هم برگشت. با فرعون درگیر شد و فرعون هم سعی می‌کرد او را از پای در بیاورد. جناب موسی هم با یک عصا و بدون یال و کوپال و بدون لشکر و کشوری آمد در مقابل او قرار گرفت. بعد مباحثش هست تا می‌رسد به اینکه فرعون را از پای در می‌آورد. فرعون را البته خدا نابود می‌کند. و جناب موسی هم شکست می‌دهد او را. می‌رسیم به یک آیه‌ای که درباره قارون هست.


آیه 76 سوره قصص: «إن قارون کان من قوم موسی». قارون از قوم موسی بود. اینجا خیلی بحث است. قوم موسی بود یعنی چه؟ قوم موسی بود یعنی بنی اسرائیلی بود. چه طوری این همه ثروت پیدا کرد؟ این قبل از سقوط فرعون است یا بعد از سقوط فرعون؟ که من در کلاسها بعضی وقتها می‌گویم این قارون بعد از انقلاب پولدار شده است یا قبل از انقلاب پولدار بوده است. و در دستگاه فرعونی بوده است. بعضی‌ها می‌گویند جزء مجموعه فرعون بوده است و برای همین هم سود داشته است. ولی کمی بعید است. این قارون «کان من قوم موسی فبغی علیهم». ستم کرد و «آتیناه من الکنوز». ما ثروت زیادی به او دادیم. «ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ». این قدر زیاد بود که گنجها را افراد قوی نمی‌توانستند بلد کنند. این مفاتح جمع مفتح است یا جمع مفاتیح است. مفاتح یعنی جمع آن جایی است که باز می‌شود، یعنی آن صندوق یا کلیدها است. جمع مفتاح است یا جزء مفتحه است. مِفتح یا مَفتح هر دو مصدر میمی و اسم مکان هستند. کدامش سنگین بود؟ خود صندوقها یا خود کلیدها؟ هر دو را فرموده‌اند. مفاتحش «لتنوأ العصبه». آدمهای اولی القوه، یک گروهی که قوی بودند خسته می‌کرد آنها را.


این قارون قومش به او گفت «لاتفرح إن الله لا یحب الفرحین». اینجا چهار تا مطلب بیان شده است که این چهار تا مطلب می‌تواند پایه اقتصادها را بیان کند، جهتهایش را بیان کند. «قال له قومه لاتفرح إن الله لایحب الفرحین و ابتغ». ظاهرا اینها از مطالبی است که قومش که موسی هم جزء قوم است دارد می‌گوید و خدا تأیید می‌کند. «و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره». هدف این دارایی‌هایت را آخرت بگذار. یعنی این باید در این مسیر قرار بگیرد. بنابراین اقتصاد، دارایی، ثروت، سرمایه گذاری باید طوری باشد که برای معنویت جامعه به کار بیاید، برای تقوای ما به کار بیاید، کمک ما بکند. ما را هم که اول نیازمند نباشیم این خودش در راه آخرت است؛ این یک. «لا تنس نصیبک من الدنیا». آخرت گرایی نباش که دنیا را فراموش می‌کنی بلکه دنیا را هم داشته باش؛ این دوتا. «أحسن کما احسن الله الیک». در رفتارت محسنانه عمل کن. «لا تبغ الفساد فی الارض». دنبال فساد نباش. «إن الله لایحب المفسدین». باز نگاه کنید دو تاعنوان اینجا مطرح شده است. مسیر اقتصادت آخرت باشد. یعنی اقتصاد باید در این راستا باشد. دنیا و آخرت را باید باهم جمع کنی. این دوتا. مسئله بعدی این است که اهل احسان باش که دوستان عزیز ما باید بدانیم احسان یعنی چه؟ «احسن کما احسن الله إلیک». آیا این یعنی در رفتار با دیگران؟ یعنی رفتار محسنانه داشته باشد. چه طور خدا با تو محسنانه برخورد کرده است، با تو به نیکی برخورد کرده است، به تو توانایی‌هایی داده است، تو هم با دیگران هم همین طور باش. آیا این منظور است یا معنای دیگری از احسان است؟ چون احسان معانی مختلفی دارد. دوستان می‌دانند. بعضی از احادیث فرموده است احسان یعنی خدا را بپرستید تعبدا «الإحسانُ أن تَعبُدَ اللّهَ كَأنَّكَ تَراهُ، فإن لَم تَكُن تَراهُ فَإنَّهُ يَراكَ». اگر تو خدا را نمی‌بینی او تو را می‌بیند. گاهی احسان به یک جنبه معنوی و محسنین مطرح شده است. تا اینجا که انسان در رفتارهایش کاملا خداگونه رفتار کند. ولی از آن طرف هم احسان به جاهای دیگری هم هست. اینها محسن هستند مثلا: «ما علی المحسنین من سبیل» که آنها فرموده است و قاعده احسان از آن استفاده می‌کنند، این آیه می‌شود با آن یک ارتباطی داشته باشد. اینها مفاهیمی هستند که خیلی عمومی، خیلی کلی که مصداقهایش را در هر زمانه و در هر دوره‌ای دید. «لا تبغ الفساد فی الارض». اهل فساد در زمین نباش. قطعا قطعا حاکمیت نباید فساد در زمین کند. قطعا قطعا اگر حاکمیت دارد اقتصاد مردم را طراحی می‌کند، این اقتصاد تجملی لازم نیست طراحی کنند. باید اقتصاد به سمت آخرت باشد.


اگر پیامبر گرامی فرمود «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ». پس معاش مردم هم باید تقویت بشود، تأمین بشود، البته با کارشان. و اینها را باید به هم ربط داد. این آیات که درباره قارون هست و نوع رفتارهایی که دارد، که بعد می‌گوید «قال إنما اوتیته علی علم عندی». این چیزها به من داده شده است چون من دانشمند هستم، خودم می‌دانم چه کار کنم. و خداوند او را هشدار می‌دهد. خیلی‌ها قوی‌تر از تو بوده‌اند و نابود شده‌اند. و رفتارهای تجمل گرایانه‌ای که داشته است. «خرج علی قومه فی زینة». و طوری بود که دل همه را به قول معروف ربود و همه مست رفتارهای این شدند جز آدم‌هایی که اهل علم و دانش و خرد و حکمت بودند که می‌گفتند نه نه.
خلاصه «ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا». یعنی آن چیزی که خدا به آدم می‌دهد، یعنی آن رزقی که از راه حلال به دست می‌آورد آن خیر است نه این که به دست آورده از هر راهی به دست آورده است. نه اهل اسلام است، نه در مسیر آخرت است، اهل فساد است. و بعد خداوند این را نابود می‌کند. اقتصاد این را از بین می‌برد. و جریانش را دارد. آخرش آیه فرموده است «تلک دار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا». این دار آخرتی که قرار بود برایش باشی برای کسانی بود که اهل علو در زمین و فساد نباشند. و پیدا است که قارون «بغی علیه»، علو در زمین کرد مثل فرعون، «علا فی الارض». این هم آیه‌ای که در سوره قصص هست.


باز نگاه می‌کنیم اینجا خیلی واضح نیست که اینها برای حکومت است. اما در عین حال پیامهای خیلی عمومی دارد و به نظر می‌آید مخاطبش چون از یک طرف با یک دولت است، بعد از یک طرف جناب موسی دارد با قارون طرف می‌شود. موسی الان حاکمیتی تشکیل داده است و دارد نیروهای مضر جامعه را تربیت می‌کند که بلکه از کارشان دست بردارند و متأسفانه آنها در اقتصاد خودشان دارند می‌دمند. می‌دانید در تاریخ نقل شده است که قارون وقتی دید موسی رهایش نمی‌کند. می‌گوید زکاتت را باید بدهی، شروع کرد به تهمت زدن به موسی و حتی مثلا یک زنی را که خیلی پرونده مثبتی نداشت به او پول داد که بیاید بر علیه موسی شهادت بدهد. و در جمعی که همه حاضر بودند و موسی داشت سفارش می‌کرد این گفت موسی خوب آدم که حرفی می‌زند خودش هم عمل کند. گفت البته، درست است. گفت ولی شما این طوری نیستی. به ما می‌گویی پاک باشیم ولی پرونده‌ات این طوری نیست. موسی گفت چه کار کرده‌ام؟ گفت شما که می‌دانی بگو. آن زن آمد حرف بزند، به تعبیر خودمان به تته پته افتاد. موسی را که دید و اصلا دلهره در دلش افتاد. گفت این به من پول داده است که بر علیه شما چنین حرفی بزنم. یعنی تا این حد اقتصاد ناسالم و افراد ناسالم اقتصادی برای داشتن دارایی‌هایشان و داشته‌هایی که از راه حلال و حرام به دست آورده‌اند حاضر هستند حتی پیامبر خدا را بی‌آبرو کنند. تا این حد.


از این آیات که رد شویم، سوره اسرا چند آیه در این هست، من آنها را عرض بکنم. اولا در سوره اسرا یک آیه‌ای خیلی خطرناکی، هشداردهنده‌ای دارد این را دوستان توجه بفرمایید. به نظرم اینها مخاطبش دولتها هم هست. یعنی این جنبه‌ی خیلی خیلی مهم است. آیه 16، اگر آیات قبل و بعد را بخوانیم نمی‌رسیم. «من اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ظل فانما یدل علیها و لاتزر و ازرة وزر اخری و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا». ما کسی را عذاب نمی‌کنیم تا زمانی که آگاهش نکنیم. بعد فرمود: «و اذا اردنا ان نهلک قریة». وقتی بخواهیم جامعه‌ای را به کل نابود کنیم. یعنی جامعه به یک مرحله‌ای رسیده است که دیگر برگشت ناپذیر است. سمت و سویی رفته است که نابود می‌شود. این البته از یک جریان تکوینی که در عالم جزء سنتهای الهی است قرار گرفته است. این جا فرموده است وقتی ما می‌خواهیم یک جامعه را که به این صورت است همین طوری که ناگهانی نابود نمی‌کنیم. یک مراحلی را طی می‌کند. «أمرنا مترفیها». مترف با صیغه مفعول. مترِف نه، مترَف. مترف یعنی کسانی که در ناز و نعمت و اینها هستند و بی‌خیال و در عیش و نوش. مرحوم آقای محمد آرام، مترجم که مترجم خیلی از متون بوده است، مترف را در این ترجمه الحیاة که ایشان دارد گذاشته است شادخوار. کسی که شادی را می‌خورد. مثل رانت خوار که می‌گویند، یعنی اموال را بر می‌دارد، این هم شادخوار است. یعنی کیفش کوک است برای خودش، در عیش و عشرت است، در عیش و نوش است. اینها خدا می‌گوید اینها در آن جامعه تکون می‌خورند و می‌آیند در معرض اجتماع و کم کم اینها می‌شوند سکاندار. «أمرنا مترفیها و فسقوا فیها». آن وقت در این جامعه فسق، یعنی خروج از عدالت، خروج از مسیر اصلی، خروج از ارزشها، خروج از اینها که اینها انواع حالتها دارد. ظلم و ستم یک طور است، شرب خمر یک طور است، خانواده‌های ناسالم یک طور است، حق و حقوق ناپایدار همه هست. این «فسقوا فیها» نه فقط چهار بطری شراب خورد، قبل این هم فسق و فجور هست ولی این ضررش به خودش می‌رسد اگر مخفیانه بخورد. نه، باند فساد است، فسادش هم مالی هست، اقتصادی هست، فرهنگی هست، سیاسی هست، اجتماعی هست، همه‌اش است. ما گاهی وقتها به صد تومان که یک نفر دزدی کرده است می‌چسبیم ولی به کسی که از رانت خواری ویژه دارد احیانا به او توجه نکنیم. این هم هست. کسی که دو تا بطری شراب می‌خورد به این توجه کنیم، به آن کسی که بطری شراب را درست می‌کند احیانا فراموشش کنیم. «فسقوا فیها». بعد به جایی رسید که «فحق علیه القول». آن وعده خدا، قول خدا که گفته بود عذاب می‌کنم ثابت شد. «فدمرناها تدمیرا». من به نظرم می‌آید که در این آیات جزء آیات هشدار دهنده است. من با یک تفحص ابتدایی که انجام دادم قبلا، شما هم ببینید، مترف را فقط دیدم گفته است. چندین آیه داریم که مترف در آن آمده است. مثل سوره شعرا، مثل همین سوری اسرا. چند سوره است مترف آمده است. اصلا در مدینه ما مترف نداریم. در مدینه علمای فاسد داریم مفسد و اینها داریم چون عالم اهل کتاب با او برخورد شده است یا عالم مسلمان. بعد به سوره چیز می‌رسیم. مترف در مکه است. کسانی که این حالت شادخواری دارند، از خدا و ایمان رها می‌شوند. کسی که در لباس دین چه مثل من طلبه‌ای باشم یا غیر طلبه ولی به عنوان دیندار می‌آید کارهای خطا می‌کند به این یادم نمی‌آید در قرآن گفته باشند. به اینها چیز دیگر گفته می‌شود یا عالم سوء می‌شود. عالمی که مضر است یا مفسد می‌شود. در بعضی از آیات مکه اگر رسیدیم عرض می‌کنم. بنابراین بحث مترفین و فسق یعنی یک جامعه اگر از نظر اقتصادی و حاکمیتی حتما حتما به نظر من این طوری می‌آید؛ حاکمیتی شکل می‌گیرد در زمنیه اقتصادی باید مراقب مترف شکل نگیرد. این از طبقاتی است که اگر شکل بگیرد. من یک زمانی تعبیری به کار می‌بردم اجمالا از تاریخ اسلام، همیشه می‌گفتم اگر ما از نظر اقتصادی دچار مشکل بشویم و مراقبت نباشد و نیروهایی که اهل اسلام و قرآن و اینها طوری با هم درگیر بشوند که از دل درگیریها و خسته شدنها مثل مشروطیت، معاویه صفتها بار می‌آیند. معاویه صفتها کسانی هستند که به اسلام اعتقادی ندارد و فقط دنبال پول و قدرت هستند. این می‌شود مترف. آن چون در ظاهر اسلام می‌آورد ممکن است کلمه مترف به او گفته نشود. بگویند او مسلمان است، خال المؤمنین است و امیر المؤمنین است. از این دورغها زیاد به او نسبت داده است. ولی مترف است. وقتی مترف شد «فسقوا فیها». فسق می‌کنند که کردند. و این از جامعه‌هایی بود که نابود باید می‌شد. در دوره‌هایی بنی امیه خیلی کارها کردند که نابود شدند. این را باید علی القاعده در نظام دینی از نظر اقتصادی مترف باید جلویش گرفته بشود که پیدایش نشود. کسانی که در محیط قدرت هم حضور پیدا کنند. یعنی از نظر «امرنا مترفیها»، به مترفین امر می‌کنیم، من این طوری می‌گویم، امر کننده در جامعه می‌شوند. آنها شاخص می‌شوند در جامعه. آنها ذی نفوذ می‌شوند در جامعه. خدا امرشان می‌کند یعنی آنها حرکت می‌کنند. حرکت می‌کنند و درجامعه نقش آفرینی می‌کنند، فسقشان گسترده می‌شود. «فدمرناها تدمیرا». خداوند اینجا فرموده است که من اینها را نابود می‌کنم. این یک آیه.


مثلا شما نگاه کنید به عنوان مثال وقتی این آیات را شما دارید می‌شنوید در مکه هم هست، نه حکومتی نه چیزی هست. خدای متعال فرموده است «آت ذی القربی حقه و المسکین و ابن السبیل ولا تبذر تبذیرا إن المبذرین کانوا اخوان الشیاطین و کان الشیطان لربه کفورا و إما تعرضن عنهم ابتغاء رحمة من ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا و لا تجعل یدک مغلولة إلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا». مثلا «لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطء کبیرا». این لاتقربوها، لاتجعلها، آت‌ها اینها یک وظایفی است که اولا در مورد اشخاص حتما است. یعنی هر شخصی خاص، خودش. «لا تقتلوا اولادکم». بچه‌ام را نباید بکشم. خدای نکرده جنین دارد، جنینش را از بین می‌برد. چرا؟ به خاطر ترس از فقر. نباید این کار را بکند. «ان قتلهم خطء کبیرا». خطای بسیار بزرگی است. آدم کشی است. «و لاتقربا الزنا». همه اینها رفتارهایی است که همه ماها مأمور به آن هستیم که مراقب باشیم وارد به این کارها نشویم، نه آدم بکشیم نه در این رفتارها یغیر اخلاقی حاضر بشویم. و همچنین تبذیر که گفته می‌شود این تبذیر کار اموال است، نابودی اموال است. اسراف و تبذیر که گاهی گفته‌اند به یک معنا است یا این که نوع استفاده‌اش فرق می‌کند. تبذیر یعنی اصلا استفاده نمی‌کنیم و نابود می‌کنیم، اسراف یعنی استفاده می‌کنیم ولی بد استفاده می‌کنیم، زیادی استفاده می‌کنیم. یا همچنین در مورد اینکه شما می‌خواهید به کسی کمک کنید «لا تجعل یدک مغلولة إلی عنقک». نه دست بسته باش، نه آن قدر دستت باز باشد که «ملوما محسورا» باشی. این به حاکمیت هم بر می‌گردد، به اشخاص هم بر می‌گردد. حاکمیت نباید با دادن پول نقد یا کمک این باعث بشود یک بار بدهد، هیچ دیگر ندهد. برنامه بلند مدت نداشته باشد، ضایع بشود کار.


در مورد اشخاص همین طور است. وقتی به یک نفر می‌خواهید کمک کنید همه چیز را ندهید که خودتان نیازمند بشوید یا هیچ چیز ندهید که خست به خرج بدهید. این نوع آیات، تعادل در انفاق، تعادل در خرج، تعادل در مصرف، البته می‌تواند هم حاکمیت، مخاطب باشد. اینجا نگفته است، هیچ قرینه‌ای ندارد ولی اگر ما گفتیم این آیات مخاطبش حاکم هم هست، قاضی هم هست، نماینده مجلس هم هست و آن اموال، اموال بیت المال مثلا دستش است. این نوع آیات هم داریم. «لاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن». اموال ایتام و نیازمندان و بی‌سرپرستان را سرپرستی کردن. دوستان روی آن فکر کنید؛ آیا یک وظیفه حاکمیتی است یا وظیفه هر انسانی است؟ آن موقعی که این جا مطرح بوده است «لاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن»، به خود مردم دارد گفته می‌شود. اگر یک جایی بود حاکمیت احساس کرد اموال صغیر و مجانین و اینها، این اموال دست خانواده‌شان افتاده است و اینها دارند نابود می‌کنند. آینده‌ی او را دارند می‌فروشند. این جا است که می‌تواند چون دارد فساد مرتکب می‌شود. و گرنه کار یتیمها در اختیار اجدادشان، پدرانشان، مادرانشان، برادرانشان، خودشان باهم باشند مگر این که تخلفی در آن صورت بگیرد. یا همین آیه بعد « وَ أَوْفُوا الْکَيْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ». ترازوها را عادلانه داشته باشید و مراقبت کنید. از این نوع آیات در آیات مختلف این سوره هست.
ما از این سوره که بگذریم. در سوره یونس، اینها که تکراری است نمی‌گویم. سوره یونس آیه 83: «ان فرعون لعال فی الارض انه لمن المسرفین». که قبلا هم عرض کردیم. عُلو، «علا فی الارض» هم داشتیم. «لعال فی الارض انه لمن المسرفین». آنجا دارد او از مفسدین است. مفسد و مسرف.


در سوره هود آیات متعددی هست که این آیات درباره جناب شعیب است. در این آیات مختلف همان بحث وفای به عهد و عدم بخس را فرموده است. نگاه کنید در سوره هود آیه 84: «الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره و لاتنقصوا المکیال و المیزان». کم فروشنی نکنید. کم نگذارید. «إنی اراکم بخیر و إنی اخاف علیکم عذاب یوم محیط». اینها ظاهرا مشکلشان این بوده است که مشرک بودند و درعین حال هم نظام اقتصادی‌شان و نظام ارزش گذاری شان مشکل داشت. «و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لاتعثوا فی الارض مفسدین». خلاصه به همان اقدام مفسدانه نکنید و به نظر می‌آید که این که پیامبران این طوری به مردم می‌گویند و این نظام اجتماعی است. نظام باید کاملا مراقب عدالت در معاملات باشد. «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین». آن چیزی که خدا برای شما باقی گذاشته است. یعنی در یک معامله آن مقدار سودی که نصیب شما می‌شود این برای شما خوب است نه این که بروید حرص بزنید، نه این زیادی کم کنید، همان مقداری که خدا برای شما گذاشته است. البته این جا «بقیة الله» را باید با «ة» کشیده باید بنویسیم. در قرآن «ة» کشیده است. اینجا اینترنتی است اشتباه نوشته‌اند. «بقیه الله» یعنی آن مقدار سود حلالی که برای شما است. که البته گاهی تأویلهای دیگری هم دارد. این آیاتی که در اینجا هست.


اما برویم در سوره یوسف. سوره یوسف همان طور که می‌دانید، جناب یوسف جزء پیامبرانی است که حاکمیت پیدا کرد، بعد از همه مراحلی که بود، خوابی که آخرش پادشاه دید و رفتند سراغ یوسف و گفتند شما تعبیر کن و آن قضایا که خبر دارید. یک قحطی در راه بود. یک خشکسالی عظیم در راه بود. و خدا برای این که نجات بدهد یوسف را -البته شاید- خوابش را انداخت به چشم پادشاه و او هم نگران شد، هیچ راهی هم نفهمیدند معبرین که آن آخر کار به یوسف رسید و او مشکل گشا شد. این که یوسف می‌گوید شما باید این کار را بکنید و بعد هم خودش در این بحران سکاندار می‌شود. ممکن است اینها ایناس است، استیناس است. نمی‌خواهم بگویم چون صریح ندارد اما با توجه به قرائنی که در اطراف این مجموعه آیات است که ممکن است بتوانیم این گونه استفاده کنیم که با اعتبار هم سازگار است. یعنی معمولا در این بحرانها بزرگ، همان طور که عرض کردم اگر کالایی باشد که قدرت دولت و برنامه ریزی دولت نباشد کار صورت نمی‌گیرد این جا همین طور است و در واقع با یک پیش‌بینی، -پیش‌بینی‌اش بماند- پیش بینی که در آینده چنین وضعیتی پیش می‌آید. اینها هم که ابزار پیش بینی نداشتند و این به عنوان معجزه جناب یوسف و ارتباطش با خدا به دست آمد. قطعی هم گفت، سر هفت سال با این وضعیت این گونه خواهد و شما باید هفت سال دائما خوب بکارید، بیشتر هم بکارید، تا می‌توانید بکارید و مقداری را که می‌خورید و ما بقی را در سنبله نگه می‌دارید. ولی بعدش هفت سال می‌آید که آن هفت سال دوم هر چه ذخیره کرده‌اید جز به اندازه بذر برای بعدا آنها را می‌خورید و مصرف می‌کنید. بعد از این هفت سال دوم دوباره اوضاع عادی می‌شود. شرایطی بر می‌گردد که «یغاث الناس». مردم خوشحال می‌شوند و باران می‌بارد و «فیه یعصرون». آبمیوه می‌گیرد. مثلا از ثمرات استفاده می‌کنید و وضعتان خوب می‌شود. که ملک گفت ایشان را بیاورید و بعد از قضایایی که دعوا سر خانمها شد و آخر کار ایشان را آوردند. آقای یوسف گفت که «قال الملک ایتونی به استخلصه لنفسی». این دیگر پیش خودم باشد. «فلما کلمه قال» به او گفت که با توجه به شرایطی که داشتی «إنک الیوم لدینا مکین أمین». تو جایگاه پیدا کردی، مورد اعتماد ما هستی. تو توانستی چیز حل نشده را حل کنی به این صورت. جناب یوسف می‌توانست کار اجرایی نگیرد. پیامبر خدا است. می‌گفت من کارهای معنوی را انجام می‌دهم ولی گفت «اجعلنی علی خزائن الارض». من را مسئول خزانه داری کن. «إنی حفیظ». من هم مراقب هستم. هم حفظ می‌کنم هم علیم هستم، هم آگاه هستم. از این آگاهی و امانتداری هر دو کنار هم جمع می‌شود. بعد خدا می‌فرماید: «و کذلک مکنا لیوسف فی الارض یتبوأ منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء و لا نضیع اجر المحسنین». نگاه کنید احسان. این احسان آن احسان که آنجا فرمود. یعنی یوسف آن رفتارهایی که داشت، پاکی که داشت، در مقابل این افسون گران زنهای دربار، خودش را حفظ کرد و از راه عدالت خارج نشد و این چنین خداپرست ماند این شد محسن. این کار که در واقع کار خزانه داری است، در انبیاء اگر بگوییم چه کسی اقتصاددان است -به شوخی- باید بگویم جناب یوسف. جناب یوسف مجری اقتصاد سالم بوده است، برنامه ریزی کرده است، خزانه داری کرده است، درآمدهای دولت را جمع و جور کرده است، به مردم رسیده است و آن چه را که در تاریخ در مورد جناب یوسف مطرح شده است. بنابراین مقابله با بحرانها، می‌توانیم بگوییم بحران اقتصادی جزء کارهایی است که حاکمیت وظیفه‌اش است. این مقابله با قحطی، برنامه ریزی کردن برای این امر، کاری که کنیم که در شرایط سخت مردم به سختی بیشتری نیفتند، این کار حاکمیت است. این هم از آیات سوره یوسف که آیات 55 و 47 و اینها است.


عرض کنم که در سوره حجر چیزی ما از آن نداریم. فقط در سوره انعام برخی از آیاتی که آیه 151 به بعد است ممکن است در این زمینه بشود از آن استفاده کرد. آیه151 را نگاه کنید. «تعالوا أتل ما حرم ربکم». خدا می‌گوید بیایید تا ما برای شما چیزهایی که حرام است را بگوییم. یک؛ شرک نورزید. مثبتش را گفته است. به والدینتان احسان کنید. «لاتقتلوا اولادکم من املاق». بچه‌هایتان را نکشید. «لاتقربوا الفواحش». اینها که امور فرهنگی است. «لاتقتلوا النفس». اینها امور اجتماعی است. «لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن». مراقبت از اینها. «اوفوا الکیل و المیزان بالقسط». «و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذاقربی و بعهد الله اوفوا». این آیات مبارکه که در سوره انعام هم هست، آیه 151 و 152، اینها به نظر می‌آید همان وظایفی است که قبلا هم داشتیم ولی خاطبان همه انسانها هستند. ولی خود به خود حاکمیت هم می‌تواند مخاطب این باشد. ولی ملاک تعیین نیست. شخص بله، «لاتقتلوا اولادکم من املاق». اما دولت، اگر دولت کاری کرد که باعث شد عده‌ای بمیرند تا جمعیت کم بشود، این هم «لاتقتلوا اولادکم من املاق» است. به خاطر بعضی امور اقتصادی بخواهد جمعیت از پا در بیاید. اگر آدمی به دنیا بیاید و بکشیمش، این یک نوع است، و نگذاریم اصلا فرزنددار شود، آیا این هم همان است؟ فرق می‌کند. به عنوان مثال می‌گویم مثلا کاری که کرد کسی دیگر بچه دار نشود، عقیمش کردند، آیا این مشابه همان است که فرموده است «لاتقتلوا اولادکم من املاق»؟ آیا این مشابه همان است؟ این سخت است بخواهیم بگویم همان است.


سوره بعدی، سوره دخان باز مطلبش را قبلا گفته ایم. «من فرعون انه کان عالیا من المسرفین». فرعون آنجا آیه 31 سوره.
سوره زخرف آیه 23 «کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی أمة و إنا علی آثار هم مقتدون». مترفانش این طوری است. در سوره‌های مکی چند جا دارد که مترف مطرح شده است. عرض کنم یکی از دوستان حالا این جا که می‌خوانیم این را هم بگویم. یکی از آیات سوره زخرف آیاتی است که خداوند می‌فرماید ما بعضی‌ها را بر بعضی مسلط کردیم. آیه 32 است. «اهم یقسمون رحمت ربک» اینها تقسیم می‌کنند؟ نه. «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا». ما انسانها را متفاوت قرار دادیم، بعضی‌ها بالا، بعضی‌ها پایین هستند. بعضی دیگر را به تسخیر در می‌آورند. این «سخریا» نه یعنی تمسخر کردن، بلکه یعنی مسخر می‌شود. یعنی بعضی دیگران را در استخدام خودشان قرار می‌گیرند. در اول صبح باید بگوییم آقای نانوا دست شما درد نکند، یک نان به ما بده. فردا شما می‌روید در یک کار دیگر، او می‌آید می‌گوید فلان کار را برای ما انجام بده. هر کسی در استخدام دیگری قرار می‌گیرد یا برای او کار می‌کند. بعضی از اساتید خواستند یکی از نظرات مربوط به تجارت بین الملل را از این استفاده کنند که اگر زمانی باشد می‌شود در مورد این صحبت کرد.
در سوره دخان که خدمتتان عرض کردم آیه 31 باز درباره فرعون است. «نجینا بنی اسزائیل من العذاب المهین من فرعون انه کان عالیا من المسرفین». اینجا جزء مسرفین قرار داده است.


اما سوره بسیار مهم بعدی که داریم سوره کهف است. سوره کهف داستان اصحاب کهف را داریم. چیزی که در سوره کهف از آن می‌توانیم استفاده کنیم آیه 84 به بعد است. بعد از جریان موسی و خضر یا آن مرد الهی را که نقل می‌کند بعد خداوند می‌فرماید «یسئلونک عن ذی القرنین»، آیه 83. «قل سأتلوا علیکم منه ذکرا انا مکنا له فی الارض». این ذی القرنین جزء حاکمان است. حاکمان عدلی است که در جامعه است. ما در زمین برای او مکنت و قدرت دادیم. «آتیناه من کل شیء سببا». ما از هر چیزی نعمتی به او دادیم، شیوه‌ای به او دادیم، طریقی برای او باز کردیم. «اتبع سببا». این دنبال مسیری رفت، دنبال راه رفت. «حتی اذا بلغ مغرب الشمس». رفت به جایی که خورشید غروب می‌کرد. یعنی به سمت غروب رفت. به سمت مغرب رفت که خورشید غروب می‌کرد. وقتی سمت مغرب می‌رفت «وجدها تغرب فی عین حمئه وجد عندها قوما». رفت به سمت این که دید خورشید در جایی که آبی است که مثل مرداب است. گروهی آنجا هستند گفتند «قلنا یا ذا القرنین إما أن تعذب و إما أن تتخد فیهم حسنا». گفتیم ذی القرنین! در بین اینها آنهایی که ظلم و ستم می‌کنند عذاب بده، آنهایی که آدمهای خوبی هستند خیر به آنها بده. «فله جزاء الحسنا». یعنی «فله الحسنی جزاء». «ثم اتبع سببا». بنابراین حاکمیت جناب ذو القرنین در اینجا این است که داوری می‌کند بین افراد، رسیدگی می‌کند. این کار دولت است. باز دوباره به سمت «مطلع الشمس». به سمت مشرق آمد. بعضی می‌گویند این ذوالقرنین، اسکندر است، یکی می‌گوید کوروش است، یکی می‌گوید شخصیت دیگر است. رفت به سمت مغرب، اروپای شمالی سمت اسکاندیناوی یا غیر آن. هر کسی یک فرمایشی دارد و نقل شده است. بعد آمد سمت شمس. یعنی رفت به سمت شرق. رفته است به سمت ژاپن، رفته است به سمت روسیه، تا آخر روسیه. رفته است به کجا؟ «حتی إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم». خورشید دارد به یک گروهی طلوعی می‌کند که «لم نجعل لهم من دونها سترا». هیچ پناهگاهی نداشتند. یعنی خورشید کاملا به آنها می‌خورد. «کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا». «ثم اتبع سببا». دوباره یک راه دیگر پیدا کرد. «حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونمها قوما». در یک جایی بین دو دره‌ای آمد. یک گروهی را دید که اینها هیچ چیز متوجه نمی‌شدند. یعنی زبان آنها را متوجه نمی‌شدند. اینها گفتند ذوالقرنین «یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض». این یأجوج و مأجوج چه هستند؟ دو قوم هستند؟ دو فرد هستند؟ دو قبیله خاصی هستند؟ روایتهایی آمده است که قبلا بوده‌اند و بعد از بین می‌روند که در بعضی از آیات هم هست. «یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض». نگاه کنید بحث فساد. «فهل نجعل لک خرجا علی إن تجعل بیننا و بینهم سدا». منظور از یأجوج و مأجوج این قبائل است؟ مثل همین چینی‌ها و چنگیز و مثل این طوری بوده‌اند. بعضی از این قبائل وحشی که در اروپا بوده‌اند. مثل هانیبال که مطرح هست که اینها اقوام وحشی بوده‌اند که روم را اینها نابود کردند. گفتند ذاالقرنین بین ما و اینها راهی ببند، سدی بزن که نتوانند از این منطقه بیایند بر علیه ما حمله کنند. گفتند ما کمک می‌کنیم تو را، خرج به تو می‌دهیم، پول به تو می‌دهیم. گفت خدا آن مقداری که به من کمک کرده است کافی است. شما بیایید نیرو بگذارید. من میان شما و اینها یک سد آهنی می‌زنم. بنابراین رفتند پاره آهنها هر چه داشتند، اینها را جمع کردند و پر کردند آنجا را و بعد آتش زیرش روشن کردند. اینها آب شد و این فلزات آب شده را مثل یک مانع فلزی محکم اینجا درست کردند. که بعد فرمود اینجا اینها نمی‌توانند کاری انجام بدهند. بعد می‌فرماید اینها هستند تا روز «نفخ فی الصور فجمعناهم جمعا». این یأجوج و مأجوج آن موقع نابود می‌شود این سد و آنها می‌توانند آن مجموعه را بگیرند. «فإذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا». ذا القرنین یکی از فرماندارانی است که خدای متعال اینجا با مدح از او نام می‌برد. بنابراین جناب ذو القرنین یک سری اقدامات انجام داده است. عمده اقدامش این است که امنیت مردم را تأمین کرده است. بحث اقتصادی به آن معنا این جا ذکر نشده است. وقتی عمده‌اش این است که در ساخت و ساز برای این که مرزشان را اصلاح کند، مشکلشان را بر طرف کند، ناامنی آنها را از بین ببرد. به قول معروف سیم خارداری بزند که نیروی دشمن نتواند بیاید. مثلا کانالهای خاصی را قرار بدهد که کسی نتواند وارد بشود. این امر بیشتر جنبه بعد نظامی و اینها دارد که هر دوره‌ای هم یک گونه است. یک روز باید کانال می‌کشیدی، باید خندق می‌زدی، یک روز باید دیوار بزرگ می‌زدی، یک روز باید سیستم هوا و فضا به گونه‌ای باید که در مقابل تهدیدهای دشمن بتوانی مقاومت کنی. ولی باز اینجا عمدتا بحث امنیتی است. این هم در سوره مبارکه کهف.


در سوره نازعات باز درباره فرعون دارد که طغیان می‌کند. اما برویم در سوره بقره. از این آیات رد شویم. آیات متعددی است که در مکه هست. ما از همه اینها گذشتیم.
بگذارید سوره مطففین هم بگویم. سوره مطففین آخرین سوره‌ای است که در مکه بوده است. باز بعضی‌ها گفته‌اند، در بعضی روایتها هم هست، این در آستانه ورود پیامبر به مدینه است. و چون در مدینه اهل بازار و تجارت و اینها بوده‌اند خلاصه با «ب» بسم الله، آخرین سوره‌ای که در مکه نازل شد و پیشگام و بدرقه می‌شوند از این طرف و استقبال می‌شوند از آن طرف با بحث مطففین است. که مراقب باشید آدمهایی که مطفف هستند و آنچه که باید به افراد بدهد کم و کاست می‌گذارند باید به خداوند جوابگو باشند. و این آیاتی که می‌بینید. «ویل للمطففین الذین اکتالو علی الناس یستوفون و اذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون». این با یک عتاب و شتاب غلاظ که مطففین را باید بدانند. اینجا البته حاکم بگیرد و بینداز زندان. ولی گفته است اینها باید بدانند، مراقب باشند که باید بیایند پیش خدا. اینجا ما نداریم که بگیر و بینداز زندان که معلوم بشود که این وظیفه دولت است اما به طور کلی اگر این افراد صورت بگیردشان فساد است، چون ظلم است، چون ستم است، جلویش را می‌تواند بگیرد.


اما سوره بقره. سوره بقره آیات خیلی زیاد دارد اما آن مقداری ما می‌توانیم از آن استفاده کنیم اولا اگر در نظر بگیریم ما از آیاتی که در این سوره بقره هست یک آیه هست که درباره رشوه هست. که دوستان آشنا هستند با آن. فرموده است «و لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها إلی الحکام لتأکلوا فریقا من اموال الناس» یعنی بحث قضات و رشوه گیری در اینکه حق مردم و اموال مردم را بخورند «بالاثم». اینجا این را مطرح کرده است که البته باز جنبه اقتصادی ندارد. گرچه پول اینجا خرج می‌شود ولی جنبه اقتصادی به آن معنا به عنوان وظایف اقتصادی دولت نیست. از این آیات برویم آیه 204 و 205. در آیه 204 و 205 «و من الناس من یعجبک قوله فی حیاة الدنیا». بعضی از آدمها هستند خیلی در مقوله زندگی دنیا حرفهای زیبا و قشنگ می‌زنند. «و یشهد الله علی ما فی قلبه». باور کن در دلم هم همین طور است. «و هو الدّ الخصام». دشمن این است. «و إذا تولی». وقتی قدرت پیدا می‌کند. اینجا تولی یعنی وقتی ولایت پیدا می‌کند، قدرت پیدا می‌کند «سعی فی الارض». بعضی‌ها می‌گویند «اذا تولی» یعنی وقتی پشت می‌کند و می‌رود دنبال کارش، یا این که نه؛ وقتی قدرت به دست می‌آورد. «سعی فی الارض یفسد فیها». پس فساد باز برگشتیم به آن. «و یهلک الحرث و النسل». نابودی اقتصاد و نابودی بشر و نسل. از این آیات کسانی که کارشان این است که نسل را از بین می‌برند یعنی کشتار می‌کنند، جمعیت را تار و مار می‌کنند. و همچنین حرث. دارایی، کشاورزی اینها را نابود می‌کنند. «و الله لایحب الفساد». هلاکت حرث و نسل فساد بزرگی است. و فسادها می‌توانیم کنار هم بگذاریم یعنی نابودی حرث و نسل. اینها می‌تواند باشد. این آیه شریفه سوره بقره، آیه 205 در این زمینه است. این هم یک آیه که باز دیدیم فساد هلاکت است.
برویم آیات 246. من می‌خواهم این را عرض کنم آیات مکی یک طور بودند، ولی آیات مدنی بسیاری از آنها وقتی پای حکومت که به میان می‌آید برای جنگ است. اولین آیاتی که در سوره بقره آمده است که آخرین آیاتی است که در مدینه نازل شده است. مقداری که آیه می‌رود جلو، بحث قتال شروع می‌شود. در سوره آل عمران دارد، در سوره انفال دارد، در سوره نساء دارد، در سوره‌ای که به نام پیغمبر است دارد، در سوره ممتحنه، در سوره احزاب دارد. تقریبا همه سوره‌های مدنی حتی تا آخرینش که مائده و توبه است، در همه اینها بحث جهاد هست. همان طور که می‌دانید پیامبر در تمام این مدت برای تأمین عدالت تلاش کرد. و این مسئله‌ی نظامی و امنیتی که وجود داشته است جزء سر تیترهای اصلی آیات قرآن است که در مورد بحث حاکمیت دارد مطرح می‌کند. یا «فقاتل فی سبیل الله» یا «حرض المؤمنین علی القتال». که می‌خوانیم. این خیلی زیاد است. آیاتی فراوانی را به خودش اختصاص داده است. نمی‌خواهم حرف بی‌ربط بزنم ولی گاهی می‌گوییم این قدر این مسئله در چشم بود همه این آیات خرج اینها شد و مسائل دیگر به اشاره یا خیلی کم پرداخته شده است. چون این مسئله تمام روزگارشان بوده است. و در این ده ساله پیامبر به یک تعبیر هیچ وقت آرام نبود. از وقتی که وارد مدینه شد، البته مکه هم همین بود ولی طوری دیگر، از وقتی که وارد مدینه شد و جامعه شکل گرفت و حاکمیت هم پیدا کرد تهدیدها از قریش، از یهودی‌ها در جاهای مختلف، داخل مدینه همه اینها شروع شد. بعد که در اواخر از طرف کشورهای خارج چه یزدگرد می‌خواست اقدامی انجام بدهد، چه رومی‌ها که می‌خواست اقدامی انجام بدهد. این دائم وجود داشته است و لابلای اینها در کنار این کارهای امنیتی گاهی وقتها کارهای اقتصادی احیانا مطرح شده است که به آن می‌رسیم.


سوره بقره یکی از جاهایی که به نظر من خیلی مهم است این آیاتی است که درباره طالوت و جالوت است، آیه 246 بقره. گروهی از بنی اسرائیل بعد از موسی به پیامبرشان گفتند ملکی، پادشاهی برای ما قرار بده. آیا این مالک یعنی فرمانده؟ به این معنا که حاکمیت دست نبی بوده است و این فرمانده آن نبی بوده است. آیا مثل الان که شخصیتی داریم مثل رهبری، بعد شخصیتی داریم که زیر نظر او دارد کار می‌کند. ممکن است فرمانده نظامی باشد یا ممکن است فرمانده رسمی سیاسی باشد مثل رئیس جمهور که تنفیذ می‌شود. «ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله». بعد فرمود آیا شما حاضر هستید با او همکاری کنید؟ گفتند بله. پیامبرشان گفت من طالوت را برای شما انتخاب می‌کند. «ان الله بعث لکم طالوت». پیامبر گفت خدا طالوت را برای شما قرار داده است که برای همین بعضی‌ها می‌گویند این خودش مستقل شد. گفتند او که صلاحیت ندارد. نه مال دارد نه چیزی. گفت نه؛ خدا گفت او هم دانش دارد هم توانمند است. بعد جریان این که خواستند آب بخورند، ببینید چه کسانی آب می‌خوردند و چه کسانی همراه او هستند تا مرحله آخر؟. رفتند و بعد هم درگیر شدند با جالوت و از خدا خواستند که آنها را کمک کند. آقای داوود هم از راه پیدا شد و با فلاخنی که داشت چنان محکم در سر آقای جالوت زد که نابود شد. و خدای متعال اینجا بحث جهاد و اینها دارد. بحث حکومت است ولی عمدتا جهاد و اینها مطرح می‌شود. اینجا بحث اقتصادی در آن نیست. اما این آیات را بگذریم که زیاد هم هست. یک سری آیات درباره انفاقات است. از 261 تا 274 درباره انفاق است. تشبیه کرده است، تعریف کرده است، مدح کرده است که انفاقات خیلی خوب هستند، مراقب باشید، زحمت بکشید، خوب ادا کنید، انفاق مثل باران پر ثمری است که می‌بارد و ثمر می‌دهد، از حکمت بر می‌خیزد. این موارد را خداوند اینجا فرموده است تا 274. از 275 یک آیه‌اش به نظرم به مورد کمک بر می‌گردد. این آیه این است، ربا را آمده است ذکر کرده است، اثرش را ذکر کرده است. کسانی که ربا هستند آدمهای نامتعادل هستند و درست نمی‌توانند استدلال کنند، قاطی می‌کنند حرفها را. و خداوند در مورد ربا توضیح می‌دهد تا می‌رسد به این آیه شریفه، آیه 279. آیه 278 می‌فرماید رها کنید ربا را. اهل تقوا باشید، رها کنید. بعد می‌فرماید که «فان لن تفعلوا». اگر شما این کار را نکردید «فأذنوا بحرب من الله و الرسول». منتظر جنگ از طرف خدا و پیامبر باشد. آیه را این طوری باید معنا کرد. رباخوار جنگ با خدا را شروع نمی‌کند، خدا و پیامبر جنگ با رباخوار را شروع می‌کنند. «فأذنوا»، یعنی آماده باشید یا اعلام کنید، بدانید اعلام می‌شود به شما یا آماده باشید به جنگی از ناحیه خدا و پیامبر برای شما. اگر هم برگردید چگونه است. این آیه یک طوری دارد تکلیف می‌کند به حاکمیت که شما باید جلوی ربا را بگیرد. پیامبر باید جلو ربا را بگیرد. یعنی این از گناهانی است که وظیفه حاکمیت این است که جلوی این را بگیرد. این مهم است. یک سری از امور بود مثل فساد، مثل اسراف، مثل بغی و ظلم و ستم و مواردی که مثلا اموال یتیم باید مراقب باشند از بین نرود. در گناهان این ربا به طور خاص هم به گونه‌ای شده است که اگر کسی ربا می‌خورد در واقع باید آماده باشد که خدا و پیغمبر می‌آیند با او جنگ می‌کنند. وقتی خدا و پیغمبر می‌آیند با او جنگ می‌کنند یعنی جمع و جورش می‌کنند، اموالش را می‌گیرند، می‌بندند او را. البته حدیث در تأیید عرایضی که عرض می‌کنم هست که پیغمبر خودش نامه که می‌نوشت حتی به مسیحیان نجران کافر هم، می‌گفت شما باید این کارها را انجام بدهید، از جمله کارهایی که باید انجام بدهید این است که ربا را ترک کنید. این هم در سوره بقره.


وقت مقداری آخرش است. سوره انفال را بگذارید بماند. یک جلسه دیگر هم حداکثر ما در مورد این آیات مبارکه بحث می‌کنیم. سوره انفال همان بحث اولش دولتی است. خمس در آن است. و بعد هم سوره آل عمران است. البته بحث زیادی در سوره آل عمران ندارد ولی چند تا از سوره‌هایی که هست اینها را هم مواردی دارد که اگر به صورت خیلی کلی عرض کنم که اگر خواستید، داشته باشید. سوره نساء مواردی از آن است که ان شاء الله یک وقت دیگری عرض می‌کنیم. و سوره احزاب هست. می‌آید. چندین مورد دیگر هست در سوره‌های مختلف.
دانش‌پژوه: آیه 32، سوره‌اش را یادم نیست. بحثی بود درمورد تجارت بین الملل.
استاد: سلام. سوره زخرف. این برای همین «یتخذنا بعضنا بعضا سخریا»، این آقای دکتر خلیل تهرانی نه عراقی، یک مقاله نوشت در سال 67 در کنگره مشهد، جنگ تازه تمام شده بود. کنگره مجموعه بررسی‌های اقتصاد اسلامی بود. در آنجا مرحوم آقای واعظ زاده و مرحم اردبیلی و آقای آذری و آقای مؤمن و آقای مصباح و آقای شاهروی و همه بزرگان بودند. اگر مقاله را خواستید نگاه کنید. حتما اگر لازم بود بحث می‌کنیم. بحث مزیت نسبی ریکاردویی را ایشان می‌خواست از آن استفاده کند که با استشمام از این آیه می‌گفت این یک مسئله واقعی است. حدیثهایی هم دارد.
دانش‌پژوه: یأجوج و مأجوج معربِ یگوگ و مگوگ هستند که می‌گویند قوم مغول هستند که آستان آن بین روسیه و مغولستان است.
احتمالش هست. اینها مطرح بوده است.


اگر توفیق پیدا کنیم آیات را به صورت کلی در جلسه بعدی عرض می‌کنم ولی احادیث حقیقتا من همه احادیث را ضمن این که همه‌اش را قبول داریم می‌گذارم. فقط نامه مالک اشتر چند تکه آن را می‌آورم که می‌خواهم نشان بدهم در مهم‌ترین نامه مولا علی (علیه الصلوة والسلام) چه چیزهایی به دولت که نامه کاملا حکومتی بوده است چه چیزهایی مطرح شده است. شاید یکی دوتا نامه از نامه‌های امیرالمؤمنین مثل مالک اشتر شاید آن نامه‌ای که به محمد بن ابی بکر بوده است می‌آوریم صحبت می‌کنیم.
خیلی ممنون از همه عزیزان
اللهم صل علی محمد و آله و سلم.

برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.

Prev Next
برچسب‌ها
برای ارسال نظر وارد سایت شوید