جلسه دوم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۲۷ مهر ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
بسمالله الرحمن الرحیم
درس فقه اقتصاد دولت
سه شنبه ۲۷ مهر۱۴۰۰
پیشاپیش ایام میلاد گوهر باد حضرت رسول ختمی مرتب را تبریک عرض میکنم. انشاءالله همه جزء امت پیامبر باشیم و به شفاعت کبرای آن حضرت همه در عالم بقاء در کنار آن حضرت به سر ببریم به دلیل اینکه دلوجانمان با گفتههای او که بهترینش در قرآن شکلگرفته است و خدای متعال بر زبانش جاری کرده است و به ما رسانده است ان شاء الله از آنها بهره بگیریم. تولد حضرت صادق (علیه الصلاة و سلام) را پیشاپیش تبریک عرض میکنم و امیدواریم در ادامه راه حضرت که تبلیغ دین است همه ما پایدار و استوار باشیم؛ البته بعد از درک عمیق از دین و بهرهمندی آن در رفتار و اعمالمان.
یک نکته عرض کنم که حتماً دوستان عزیز این را میدانید که در بحثهای حوزوی اصلاً بحث یکطرفه بیمعنا است. من از عزیزان خواهش میکنم لطف کنند به عرایض کمبهای ما توجهی کنند و اشکالات و ایرادات را بگویند و همچنین نکاتی که به ذهنشان میآید و کمک میکند؛ چون شاید برخی از این مباحث کمتر مطرحشده است یا حالا نمیتوانم بگویم برای اولین بار مطرحشده است، ولی کمتر مطرحشده است به یک معنا نیاز است به همدیگر کمک کنیم و کمک کردن ما بحث را حتماً پیش میبرد. نظام طلبگی که همه ما با آن آشنا هستیم سن و سال نمیشناسد و شرایط فقط به توان دقت و فهم فرد برمیگردد و واقعاً اینجا هیچ حجابی وجود ندارد. من بسیار خوشحال میشوم اگر سرتاپای حرفهای که میگویم مورد انتقاد قرار بگیرد. مطمئن هستم برای رشد من خیلی خوب است و دوستان تأمل کنند. البته باید ابتدا حرفها خوب باز شود، سعی کنیم بگوییم تا برداشتهای ما نسبت به یک حرف به هم نزدیک شود و بعد روی آن اشکالات و ایراداتی که است بیان کنیم.
در مورد فقه، اقتصاد و دولت؛ چون فقه را دوستان همه میدانند زیاد به آن نمیپردازیم. اقتصاد و دولت. فکر میکنم در جلسه قبل در مورد دولت مباحثی را مطرح کردیم و حالا بعضی از موارد را ذکر میکنم که ممکن است بتواند فایدهبخش باشد و یا کاربردی باشد. اولاً دوستان در جلسه قبل فرموده بودند منابعی معرفی کنیم که برخی منابع را نوشتم که حالا میگویم اگر کسی احیاناً ندیده باشد یا احیاناً یادشان رفته باشد، مباحثی که ما در این کتاب در این بحثها مطرح میکنیم قاعدتاً باید برگرفته باشد و از تلاشهای اندیشمندان که در این زمینه کارکردند روی آن تأملی کنیم، تطبیقی دهیم و اگر توانستیم قدمی پیش ببریم.
مباحث مقدماتی و معرفی منابع
در بحثهایی که مربوط به دولت است یکسری کتاب چاپشده است یا نگاشتههای دیگری غیر از کتاب است که مثلاً درباره نظام اسلامی یا نظام اقتصاد اسلامی، حالا چه در قدیم یعنی نظام صدر اسلام، چه در فعلی که الآن مطرح میشود. معمولاً این بحثهای مربوط به دولت در این اینجا رگ و ریشهاش حتماً پیدا میشود در اینجا حتماً مطرح میشود؛ بنابراین کتابهای که درباره نظام اقتصادی است میتواند به بحث ما کمک کند و از آن استفاده کنیم. در بحثهای فقهی همانطور که میدانیم کتاب دولت نبوده است؛ اما مباحثی در جهاد است، همانطور که جلسه قبل نیز عرض کردم بنابراین از موسوعههای فقهی حتماً باید بهره بگیریم.
ولی در این دوران اخیر که البته میتوانیم بگوییم مرحوم امام جزء پیشقراولان بود و کتابهای بعد که نوشته شد درباره ولایتفقیه خواسته و ناخواسته به وظایف این حاکمیت جدید یا حاکمیت دولت بحث میشد و همچنین وظایفش، اختیاراتش، انواع اینها که عرض کردیم کتابهایی که در مورد ولایتفقیه است حالا غیر از بحث ولایتفقیه که مثلاً در کتاب مرحوم نراقی است؛ اما در لابهلای کتابها چه مرحوم امام در کتاب بیع خود یا آن خلاصههایی که بهعنوان نامهای از امام کاشف الغطاء به فارسی چاپشده است، قبل از انقلاب این را به این صورت منتشر کردند و اگر در خانه کسی پیدا میکردند میگرفتند، حالا ما را نگرفتند ولی میخواندیم و استفاده میکردیم هرکسی را میگرفتند حسابش باکرام الکاتبین بود که به سرش چه میآمد؟! بنابراین کتابهای ولایتفقیه مثل کتاب مرحوم امام و همچنین کتابهای دیگری که بعد از انقلاب نگاشته شد متعدد است. کتاب آقای منتظری، کتاب مرحوم آقای مؤمن، کتاب آقای جوادی آملی، کتاب آقا سید کاظم حائری و کتابهای دیگری که در این زمینه وجود دارد.
عرض کردیم کتابهای بخش عمومی در اقتصاد به این بحث ما ارتباط پیدا میکند چون اقتصاد دولت بخصوص در صدسال اخیر یک جاپای خاصی پیداکرده است، حالا بعد از اینکه مارکسیستها به میدان آمدند و مسائل ویژهای را درباره دولت و اقتصاد دولت مطرح کردند در نظام سرمایهداری نیز بخصوص در صدسال اخیر حولوحوش جنگ جهانی اول و بعدازآن به امروز در این زمینه کتابهای مختلفی در زمینه اقتصاد دولت در نظام سرمایهداری نگاشته شده است و سوسیالیستی که بوده است کمونیستها که بودند میشود از این کتابها استفاده کرد.
در این زمینه که دولت چیست؟ تحولات دولت چیست؟ در اسلام چه تحولاتی پیداکرده است؟ چون این به بحثهای علوم سیاسی یا فقه سیاسی برمیگردد کتابهای مختلفی نگاشته شده است که دوستان عزیز میتوانند در این زمینهها کار کنند مثلاً مرحوم آقای دکتر خیراللهی چند کتاب داشتند مثل تاریخ تحول دولت در اسلام یا دین و دولت در عصر مدرن یا اساتید دیگری نیز در این زمینه نگاشتههایی دارند فکر کنم آقای دکتر نوروزی در موسسه امام خمینی در این زمینه نوشتههایی دارند و کتاب دارند، آقای دکتر حقیقت دارند و اساتید مختلف دیگری که در زمینه علوم سیاسی در این زمینه کارکردند و میشود از آنها نیز لابهلای بحثها استفادههایی برد.
یک کتابی است در حوزه به نام مبادی و اصول فقه حکومتی چاپشده است 4 جلد است که اگر اشتباه نکنم از طرف مجموعه مجلس خبرگان این جمعآوریشده است، مصاحبههای مختلفی شده است، یکی از اساتید که الآن اسمش درست یادم نیست این در 4 جلد قشنگ و خیلی خوب چاپشده است، سال قبل به خاطر یک کاری آن را مرور میکردیم دیدم نکات جالبی دارد، مباحث فقهی متعددی دارد، سعی کرده است در بعضی از زمینهها باز کند، اگرچه به وظایف اقتصادی به آن صورت اصلاً نیامده است؛ ولی درباره خود اصل حاکمیت و اینکه حکومت چه وضعیتی دارد؟ حکومت در دوران غیبت چگونه است؟ حکومت در دوران تشریع چگونه است؟ تفاوتهایی برای این مسائل ذکر کرده است، حیطه اختیارات و وظایف دولت را بهصورت کلی مثلاً مطرح کرده است که حالا امروز در بعضی از موارد به آنهم میپردازیم که حیطه دخالت دولت در جامعه همانطور که میدانید در این زمینه اختلافنظر قابلتوجهی وجود دارد مثلاً مرحوم شهید صدر به شکلی فرموده است، مرحوم امام بهگونهای نظر داشتند، حالا برخی از این نظرات در قانون اساسی ایران جلوهگر شد که برای فقه شیعه سند خیلی مهمی است قانون اساسی ایران خیلی اهمیت دارد؛ بنابراین در این کتاب مبادی و اصول فقه حکومتی استاد نعیمیان. خلاصه این کتاب خیلی خوب است. جا دارد دوستانی که در این زمینه کار میکنند حتماً ملاحظه کنند.
بعضی از کتابهایی است که گاهی در رشته حقوق نگاشته شده است و در بحثهای حقوق عمومی نگاشته شده است. دوستان عزیز آن بحثها به بحثهای ما میتواند ارتباط پیدا کند، میتواند از آنها نیز استفاده کند، لابهلای بحثها گاهی اصطلاحی لازم داریم، گاهی دیدگاه حقوقی لازم داریم، بنابراین مثلاً کتاب آقای کاتوزیان است که مبانی حقوق عمومی و اینطور کتابها دوستان میتوانند به آن مراجعه کنند؛ بنابراین هم کتابهایی که درباره ولایتفقیه نوشته است، مرحوم آقای مصباح نیز در ولایتفقیه یادم است که کتاب دارند. مجموعه این کتابها، کتابهایی که درباره بخش عمومی در اقتصاد نگاشته شده است، کتابهایی که از حیث فقه سیاسی مثلاً درباره دولت در اسلام بحث کردند هم دولت در قدیم هم در جدید بحث کردند. آن کتاب مبادی و اصول فقه حکومتی را که قبلاً عرض کردم و همچنین کتابهایی که به نحوی به بحثهای حقوق عمومی اشاره میکند.
مبحثی مثل مباحث حقوقی گاهی در غالب حقوق خصوصی مطرح میشود که روابط مالی و غیرمالی که میان افراد وجود دارد را مطرح میکند و مباحث اجاره و بیع و نکاح و طلاق و اینطور موارد را در حقوق خصوصی مفصل مطرح میکنند. برخی از موارد حقوق به بحثهای حقوق جزایی و قضایی برمیگردد که به مسائل امدادرسی و وظایف دادگاهها که با بحثهای مجازات اسلامی و غیر از اینها ارتباط پیدا میکند. یک حقوق داریم که بحث بینالملل است یعنی درواقع ارتباط دولتها را باهم مطرح میکند و نهادهای سازمانهای بینالمللی خاص که در آنجا مطرح است و خیلی مهم است؛ یعنی اهمیت زیادی دارد چون طرفین آن دولت هستند که گاهی اوقات یکی از آنها چین است که مثلاً یک میلیارد و نیم جمعیت دارد، یکی از آنها هند است که یک میلیارد و خوردهای جمعیت دارد و خیلی مهم است که ارتباط میان دو دولتی که مثلاً حاکمیت اینچنینی دارند یا دیگر کشورها. بینالملل داریم. یکی نیز بین حقوق بشر که بحثهای حقوق بشری را مطرح میکنیم که با آشنا هستید. یکی بحث حقوق عمومی است که در بحثهای حقوق عمومی مواردی که به دولت به حاکمیت ارتباط پیدا میکند درواقع در آنجا طرح میشود.
بنابراین آن بحثهای حقوق عمومی مثلاً قانون اساسی که ما در کشور داریم، وظایف قوا، اختیاراتی که هرکدام از آنها دارند، اصول و مبنای اینها در حقوق عمومی مطرح میشود و در حوزه علمیه مباحث حقوق خصوصی خیلی به گستردگی مطرحشده است مثل ابواب مختلفی که در بیع و اینها است و معمولاً حقوقدانهای بزرگی که در این زمینه هستند مکاسب شیخ را درس گرفتند، استفاده کردند، یا استادش بودند و در اینجا مهارت دارند؛ اما بحثهای حقوق بینالملل که خیلی کم در فقه خودمان مطرحشده است و بهتدریج در حال شکلگیری است، حقوق بشر همچنین، حقوق عمومی نیز با توجه به شرایطی که در مورد دولتها، جایگاه نهادهای مختلف: جایگاه رهبری، جایگاه قوای مختلف، نهادهای متعددی که زیر چتر این قوا هستند و نوع ارتباط اینها، هنوز در اینها کار صورت میگیرد و ما شاید بگوییم بههیچوجه در قدمهای نهایی نیستیم در حال قدم زدن هستیم، ما اینجا تسلط و سلطه در این زمینهها نداریم.
ان شاء الله که این بحث خیلی گسترده شود. گاهی اوقات که در کشور یکسری اختلافهای علمی مطرح میشود یا گاهی اوقات ممکن است به سیاست کشیده شود که میکشد، مثلاً درباره وظایف این قوه نسبت به آن قوه، نظارت این قوه نسبت به آن قوه یا نظارت آن قوه نسبت به این قوه، بودجهبندی این قوه برای آن قوه یا حاکمیت این قوه بر آن قوه و مسائل اینچنینی که به اصول قانون اساسی برمیگردد. حالا با توجه اینکه ازیکطرف حاکمیت در ایران یک محور اصلی دارد که آن ولایتفقیه است مبتنی بر این چند برابر این وظایف باید تعریف شود، اجازه دهید من از این رد شوم؛ بنابراین منابع مختلفی است که باید همینطور بهتدریج از آن استفاده کنیم.
یک مسئله که وجود دارد که این باید بهتدریج ببینیم به یک جمعبندی میرسیم یا نه؟ به جمعبندی رسیدن کمی سخت است. ابتدا مسئله را مطرح میکنند. نگاه کنید یکی از بحثها این است که خود دولت، قبل از اسلام دولت بوده است در اسلام نیز دولت شکلگرفته است و ادامه داشته است و بعد از اسلام نیز دولت بود یعنی در طول این زمانها حالا به یک معنا حکومت اسلامی نبوده است، حتی بعد از بنیعباس ساقطشده است و مغول هولاکو او را از بین برد. از آن به بعد دولتهایی هستند در همه جای دنیا الآن دولت است. شاید تصور جوامع بدون دولت کمی سخت باشد اگرچه الآن در دنیا تلاشهایی صورت میگیرد که بدون دولت بتوان زندگی کرد، آیا این شدنی است یا نه؟ الآن در مورد این قضاوت نمیکنیم.
یکی از اقدامات اولیه و بزرگی که برای این کار برداشته میشود که اگر به نتیجه برسد در بخشهای دیگر نیز شاید به نتیجه برسد همین بحث رمزارزها است که دوستان عزیز با آن آشنا هستید. رمزارزها درواقع واسطهگری دولت و بانک مرکزی در جریان پولی کشور را از بین میبرد و تلاش بر این است که هر جابهجایی پولی که میخواهد صورت بگیرد با یک واحد پولی معین خاص حالا اگرچه امروز دلار میخواست چنین کاری را انجام دهد حتی این نباشد با یک واحد پولی رمز ارزی باشد و بدون واسطهگری بانک مرکزی که بخواهد در این زمینه دخالت کند یا غیره بهصورت اینترنتی کاملاً این جابهجایی صورت میگیرد، اینجا خیلی حرف است. درست است؟ غلط است؟ شدنی است؟ نه و اصلاً این چیزی که الآن وجود دارد از آن کیست؟ چه کسانی این کار را انجام میدهند؟ پشت پردهای دارد یا ندارد؟ اینجا خیلی مطرح است که خیلی افراد اینجا مباحثی را مطرح کردند و میکنند چون هنوز بهجایی نرسیده است نمیشود قضاوت کرد، ولی اگر این به نتیجه برسد بهطوریکه بشود سیستم مالی دنیا در واقع بانکهای مرکزی کنار باشند یا یک بخش مهمی از آن کنار باشد. سلطه دولتها بر بخشهای اقتصادی و مالی بهشدت کاسته میشود و بخش خصوصی حاکمیتش دوچندان میشود، آنگاه ممکن است در زمینههای دیگری که دولتها حضور دارند بازهم آرامآرام این کاسته شود.
دوستان این را در نظر بگیرید که حالا ما در موردبحث دولت گاهی در وظایف میآید یک مثال بزنم و آن اینکه مثلاً نگاه کنید بهعنوانمثال بحثهای مربوط به محیطزیست و آلودگیهای زیستمحیطی که وجود دارد تقریباً از حدود صد و خوردهای سال پیش در بحثهای اقتصادی این مطرحشده است که بعضی از کالاهایی که تولید میشود این کالاها همراه با یک کالای خوبی کالای بد نیز تولید میشود. الآن برای این مثال میزنم. دوستانی که با اقتصاد آشنا هستند حتماً میدانند، یک کالای خوب داریم و یک کالای بد داریم. کالای بد تنها، فقط تولید نمیشود؛ بلکه در کنار کالای خوب کالای بد نیز تولید میشود. مثلاً شما بنزین تولید میکنید که در ماشین بریزید، هواپیما جابهجا شوید در کنار آن دود نیز تولید میشود و این دود آسیب میزند. نه میتوانید بنزین بدون دود تولید کنید، اگر میتوانستید تولید میکردید، حالا اگر روزی بهرهوری سیستم تولید و پالایش نفت بهگونهای باشد که الآن دود تولید نشود این دیگر عالی است که اصلاً محیطزیست نابود نمیشود. به دنبال این هستند از یکزمانی که بهرهوری سیستم پالایش اینقدر افزایش پیداکرده است که توانستند هر چه بیشتر از نفت استفاده کنند ضایعاتش کمتر باشد یا حتی از اینطرف از بنزین برای صد کیلومتر اگر یکزمانی من 20 لیتر مصرف میکردم مثلاً الآن 2 لیتر مصرف میکنم و با سرعتهای چگونه مصرف میکنم با اینها آشنا هستیم.
از صدسال پیش گفتند ما باید چهکار کنیم که این کارهای خوب که لازمش داریم کارهای بد نیز تولید میکند؟ برای اینکه زیادهروی نشود گفتند دولت یکی از راههایی که آقای پی کو در ایتالیا در اروپا مطرح کرد میان جنگ جهانی اول و دوم تقریباً در آن حدود گفتند مالیات ببندید، کارخانههایی که دود زیادی تولید میکنند باید مالیات دهند که این مالیات برای بهبود فضا و بیمارستان و غیره خرج شود. یک شخصی به نام آقای رونالد کوز که ایشان در اصل انگلیسی است و در امریکا در دانشگاه یا هاروارد بود یا شیکاگو بود؟ اگر اشتباه نکنم. آنجا یک دیدگاهی را مطرح کرد که بعداً به آن میپردازیم، بر یک اساسی گفت شما میتوانید کاری کنید که سیستم بازار خودش این مسئله را حل کند. چرا دولت در اقتصاد سرمایهداری مالیات ببندد یا دود بفروشند، کوپن دود بفروشند یا چند تا راه دیگری که آورده بودند به خاطر اینکه گفتند سیستم بازار در مورد کالاهایی که آثار خارجی دارد چه منفی باشد چه مثبت باشد به تعبیر آنها اکسترنالیتی، آثار خارجی دارد سیستم بازار نمیتواند خودکفا باشد و خودش عمل کند؛ پس بنابراین چون اینجا شکست بازار است باید دولت وارد کار شود این بحث را بعداً بهتفصیل میگویم. برای همین دولت آمد و مالیات گرفت، بعد از مدتی آقای کوز میان اقتصاد و حقوق یک رابطه برقرار کرد و گفت ما میتوانیم با تضمین قوانین و مقرراتی که تشکیل میشود که این از کجا میآید افرادی را که مثلاً در جامعه هستند ذیحق کنیم و آنها خودشان در بازار اقتصادی درواقع این حقوحقوق خودشان را مبادله کنند و پول بگیرند اگر احیاناً کسی میخواهد دود تولید کنند باید ارزش ضرری که به دیگران وارد میکند در ازای آن به دیگران پول دهد یا بگوید کسانی که در این شهر هستند و از این پالایشگاههای من آسیب میبینند من به آنها سالی این مقدار بنزین مجانی میدهم؛ ولی اجازه دهید من کارم را انجام دهم و آنها نیز میپذیرند و اگرنه پالایشگاهش را تعطیل میکنند و نمیگذارند پالایشگاه انجام دهد.
عرضم بر این است اگر این بحث خصوصی شدن برخی از امور بیاید و دولتها قدرتشان کاهش پیدا کند شاید یک دنیای جدید شکل بگیرد در مورد اینها همه باید بگوییم شاید؛ چون الآن نمیدانیم دقیقاً به چه امری میرسد. سیستم رمزارزهایی که الآن پیگیری میشود یک مسئله خیلی مهم است. حالا دولت تفاوت پیداکرده است به نظر میآید در آن تغییراتی شکلگرفته است قبل از اسلام دولت بوده است، اسلام نیز دولت تشکیل داده است و تاکنون هم دولتهایی هستند در سایر سرزمینهای غیر اسلامی نیز دولت وجود دارد. آیا دولت به معنایی که امروزه وجود دارد آیا همان درواقع میتوانیم بگوییم دولت همان پدیده است فقط بعضی عوارضش تغییر کرده است و ماهیتش تغییر چندانی نکرده است؟ یا اینکه نه واقعاً دولت تغییر کرده است، متفاوت شده است، ماهیتش تغییر کرده است؟ اینیک بحث دامنهداری است که شاید عزیزان که در علوم سیاسی هستند آنکسانی که در بحث حقوق عمومی هستند باید به این جواب دهند. ما فقط میتوانیم مترتب بر آن این بحث را مطرح کنیم که آیا اگر پدیده دولت پدیده جدیدی باشد باید به شکلی در مورد آن قضاوت کرد؟ اگر پدیده دولتی که امروز مطرح میشود پدیده همان قدیمی باشد تغییراتی دادهشده باشد آنگاه ما در وجوب ادله و اینها ممکن است شرایطمان فرق کند. حالا مشابه چه چیزی است؟ اجازه دهید یک مثال بزنم که ببینید این چگونه است. دوستان عزیز نگاه کنید حتماً شنیدید مرحوم آقای شهید مطهری والامقام (رحمة الله علیه) ایشان یک نگاشتهای دارند در آن بحث کتاب مبانی نظری اقتصادی اسلام آنجا یک مسئلهای درباره بحث سرمایهداری مطرح کردند.
آیا این نظر نهایی آنها بود چون این را نوشته است؟ نوشتههای اقتصادی مرحوم شهید مطهری همانطور که میدانید آقای مطهری اواخر عمرش به اقتصاد وارد شد و متأسفانه خیلی زود جامعه ما از این بزرگمرد فقیه فرزانه واقعاً فرزانه محروم شد. یادداشتهایی که در مورد اقتصاد دارد که اوایل انقلاب در مجله اطلاعات بود یا کیهان بود؟ که در گوشهای چاپ میشد و بعدها اینها جمعبندی شد به چند صورت چاپ شد آن صورتی که انتشارات صدرا آخر چاپ کرد آن صورت قبلیاش که با یک ضمیمههایی بود یا با یک توضیحاتی بود جلوی آن گرفته شد چون چاپشده بود ولی گفتند برداشتهای ممکن ناصحیحی از آن صحبتها شود به خاطر توضیحاتی که احیاناً در وسط آن آمده است، برای همین آن جمعبندی به آن نسخه اول تقریباً اکثرش را جمع کردند، مقداری از آنها به طلاب رسید و من نیز یکی از آنها رادارم؛ اما آن قسمت دوم که از نوشتههای ایشان است بدون توضیحات وسط عبارت که از جای دیگری بردارند و بیاورند آن است. ایشان مطرح میکند که این مسئله برای خیلی چیزهای دیگر مطرح میشود قابل مطرحشده است و آن اینکه سرمایهداری در این شیوه جدیدی که بعد از انقلاب صنعتی شکلگرفته است اینیک پدیده جدید است. اگر ما در این مورد قائل باشیم که این پدیده جدید اصولاً همه عزیزان که با فقه آشنا هستند میدانند وقتیکه یک پدیده جدید مطرح میشود باید بهگونهای با ادله با آن برخورد کرد که ببینیم آیا این پدیده جدید با عمومات با قواعد کلی سازگار است یا سازگار نیست؟ نوع برخوردمان با او گونهای دیگر است؛ اما اگر گفتیم این پدیده همان پدیده قدیمی است فقط برخی از عوارضش مثلاً دولت در اسلام بوده است اسلام نیز دولت را تأیید کرده است، ولی فرضاً وظایف دولت را دستکاری کرده است، اختیارات دولت را تأیید یا دستکاری کرده است، قدرت حاکم را دستکاری کرده است، شرایط حاکم را دستکاری کرده است مثلاً گفته است اینطوری نیست که هر فاجری بتواند حاکم باشد؛ بلکه باید بَر باشد یا به تعبیری بِر باشد، فقط باید از ابرار باشد، انسانهای ازنظر اخلاقی و شخصیتی و ازنظر علمی اینها باید یک الگوی نسبی در آن جامعه باشند، حالا معصوم که جای خودش را دارد؛ ولی باید شرایط عالی داشته باشد از عدالت بسیار بهرهمند باشد از علم خیلی خوبی برخوردار باشد از تقوای فوقالعادهای باید برخوردار باشد، اینها در شرایطش گنجاندهشده است.
بعد در حیطه اختیاراتش آن زمان حاکمان هر کس بود اختیارات کامل داشت؛ البته حاکم اسلامی اختیار ضد قانون شریعت ندارد، حالا به آن معنای دقیقش؛ یعنی اگر یکچیزی از مسلمات دین است این نمیتواند این را جابهجا کند تغییر دهد، حداقل بهعنوان مسائل ضروری دینی ثابتات دینی را این نمیتواند دستکاری کند؛ پس یک محدودیتهایی دارد و از طرفی اختیارات تامی دارد، شاید از جهتی اختیاراتش از اختیارات پادشاهان کمتر باشد، شاید از اختیارات نادرشاه افشار کمتر باشد چون نادرشاه افشار خیلی کارها میکرد که ولیفقیه شرعاً نمیتواند انجام دهد از آنطرف اختیاراتی که برای کشورداری لازم دارد به او دادهشده است. حالا در دوره جدید نگاه میکنیم که یکچیزی به نام حاکمیت شکلگرفته است شخص و اشخاص ضمن اینکه حضور فعال دارند و توانایی دارند که درواقع فکر و ذهنشان را بر اساس قانون اعمال قدرت کنند؛ اما عمدتاً مردم نه با شخص حاکم با حاکمیت طرف هستند. دولتهای دیگر نه به حاکم با حاکمیت طرف هستند و این حاکمیت به یک نحوی وظایفی در اختیارش گرفته است. این وظایف گاهی اوقات محدود میشود حالا در اسلام که ازنظر شریعت بماند، گاهی ازنظر ساختار گاه محدود میشود، گاهی اوقات حتی این حاکمیت در ارتباط با جهان خارج از آن کشور گاهی ممکن است محدود شود؛ البته محدودیتش حالا به اضطرار است یا به اختیار است همینکه مثلاً یک دولتی به یک کنوانسیونی در نظام بینالملل ملحق میشود، کارهایی را باید بپذیرد، انجام دهد.
درواقع ما که اقتصادی هستیم نمیتوانیم در این زمینه به یک معنا حرف بزنیم. باید از دیگران استفاده کنیم، فقه مسئله را مطرح میکنیم. اگر دولت بهعنوان یک بحث جدید باشد چون این حرفی که آقای مطهری گفته است قبل از او تعدادی از اقتصاددانهای دیگر نیز گفتهاند؛ ولی فکر میکنیم که مهمترینش مارکس است که اصولاً مارکس میگوید این سرمایهداری که بعد از صنعتی به وجود آمد باعث استثمار کارگران میشود و ارزش اضافی کار آنها را کارفرما و صاحبان شرکت و نظام سرمایهداری میقاپد و به کسانی میدهد که در این زمینه کار نکردند و یک دیدگاهی دارد. دیدگاه مارکس مفصل است. او میگوید چون این پدیده یک سرمایهداری ویژه است نمیتوانیم مشابه پدیده دولت و نظام سرمایهداری که در قبل از دوران صنعتی بود که دران دوران مثلاً سیستم کشاورزی بود، صنعتی ساده بود، تجارت بود، همه این سیستمهایی که وجود داشت و وجود دارد اینها بر اساس بود یعنی یک نفر پول میداد او با آن کار میکرد، سرمایه نقشآفرین بود، کار نقشآفرین بود؛ ولی تولیداتی که ایجاد میشد باعث استثمار این کارگر که درواقع او ارزش اضافی را ایجاد میکند نمیشد و بنابراین ما باید به پدیده سرمایهداری یکطور دیگری نگاه کنیم، یک قالب دیگری به آن بزنیم. این مسئله برای ما نیز مهم است که اگر خواستیم در مورد وظایف دولت ازنظر اسلامی بحث کنیم آیا این پدیده در ادامه همان پدیده قبلی است یا نه؟
یک نکته دیگری عرض کنم و آن اینکه یعنی این با این ارتباط پیدا میکند ما معمولاً در اسلام با این مسئله مواجه هستیم که در مسائل مختلفی که اجتماعی است در این مسائل مختلف معمولاً امضایی هستیم. در عبادیات که اصلاً شرایطش متفاوت است و البته برخی از عبادیاتی که ما داریم و اسلام فرمودند و در ادیان دیگر نیز ممکن است تفاوتهایی وجود داشته باشد. در مورد مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، غیره، مواردی پیش میآید که اسلام امضا کرده است مثلاً همه میدانیم معاملاتی که در بازار آن زمان بوده است و پیامبر گرامی اسلام قبل از اسلام به آن عمل میکرد مثلاً بیع، خریدوفروش، اجاره، مضاربه، حتی ودیعه و موارد اینچنینی که در جعاله که البته برخی از آن در قرآن نیز در امتهای قبل نیز بوده است و اشارهشده است که مثلاً چنین رفتاری باشد، شراکت که حالا مثلاً در داستان داود (علیهالسلام) و قضاوتش مطرح است که چند نفر از آنها که شرکا بعضی از آنها به بعضی ظلم میکنند که فرمودند و موارد اینچنینی، اسلام نیامده است که شراکت را به وجود بیاورد بلکه شراکت را اگر اصلاحاتی لازم داشته است آن را انجام داده است، امضایی است. دوستان اینها را میدانید.
تأسیسی داریم و امضایی داریم. اینکه کدام تأسیسی است و کدام امضایی است؟ این را باید از ادله استفاده کرد. یکی از بحثها که با همان بحث قبلی ارتباط پیدا میکند همین بحث است. اگر شما گفتید دولت بهعنوان یک پدیده اجتماعی که قبل از اسلام بوده است و همینطور که میدانید در شبهجزیرهای که مکه و مدینه در آن قرار گرفتند هیچ دولتی در شبهجزیره نه در منطقه مکه و مدینه اینطور بهتر میدانید که دولت نبوده است. یک دولت در یمن بوده است که حالا با دولت ایران و دستنشانده آن مرتبط بوده است مثل باذان که در یمن بوده است. دولت بوده است در عراق بوده است. مثلاً حِمیریان جایی بودند در مناطق سوریه و اینها دولتهایی بوده است؛ اما در خود مکه و مدینه و آن حوالی که بیابان بزرگی است فقط یکسری قبایل وجود داشتند و اینها بههیچوجه یک سیستم متمرکزی نبوده است. پیمانهایی میان قبایل شکل میگرفته است و این پیمانها البته اثرگذار بوده است. حالا آن مقداری که تاریخ برای ما نقل میکند از زمانی که جناب هاشم جد بزرگوار پیامبر توانست قبایل در مسیر تجاری را راضی کند که با توجه به جنگهایی که میان ایران و روم رخداده است این کاروان تُجار بتوانند از منطقه یمن کالاهای هندی، ایرانی، هر جا هست تا منطقه یمن بیاید از این آب راههایی که در تصرف مثلاً در جنگ میان ایران و روم است وارد شود از منطقه بیابان عربستان رد شود و از جنوب به شمال برود. وقتیکه هاشم این کار را کرد و درواقع قبایل مختلفی را که در این مسیر بود با همدیگر همراه کرد و همه امنیت این را تأیید کردند که جزء یکی از نعمتهای بزرگ بود که خداوند در سوره قریش رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیفِ آنجا فرموده است از آن زمان به بعد یکسری اتحادهایی میان این قبایل شکل گرفت نه در جنگ و درگیری بلکه مثلاً در جهت صلح و آرامش و تجارت و اقتصاد سالم و همکاریهای اقتصادی و اجتماعی شکل گرفت.
حالا شنیدید که مثلاً در داخل مکه گاهی میان این قبایل اختلافهایی پیش میآمد ولی سعی میکردند به خاطر کعبه مثلاً همدیگر را مراعات کنند. ولی کسانی که از بیرون بودند گاهی آنها مورد ظلم و ستم قرار میگرفتند و یار نداشتند. آن پیمان مشهور حلف الفضول که پیامبر در آن حاضر شدند و فرمودند من در خانه عبدالله بن جدعان به پیمانی دعوت شدم که اگر دوباره به آن دعوت شوم دوباره حلف الفضول را راه میاندازم و میپذیرم و آن خیلی مهم بود.
حالا من در اینجا یک دوستانی برای شما بگویم؛ شاید شنیده باشید؟ میگویند در زمان حضرت امام حسین (علیهالسلام) در زمان معاویه که حضرت حسین امام بودند درباره زمینی یک اختلافی پیش آمد و ظاهراً یک دارایی بود فکر کنم یک زمین یا یک باغی بود؟ اختلاف شد. امام میگفت برای ما است و معاویه میگفت نه خیر این از آن ماست و مثلاً ما باید،حالا به چه صورت من. اختلاف این شد که امام دید که معاویه خیلی اصرار میکند اگر اشتباه نکنم سه پیشنهاد داد:
1 ـ یکی از پیشنهادها این بود که ابن عمر بین ما حَکَم باشد یا ابن زبیر بین ما حکم باشد، یکی از عبداللهها بین ما حکم باشد.
2 ـ من میگفتم این برای من باشد و این در اختیار من باشد و من این را به شما هبه میکنم. مثلاً به تو میدهم؛ ولی باید تثبیت شود که مال من بوده است به شما دادم.
3 ـ اگر نمیپذیری من حلف الفضول به خاطر اینکه تو به من ظلم میکنی میگویم بیایند آنها پایکار بیایند؛ که معاویه وقتی دید امام حسین اینطور است. گفت آقا نمیخواهد ما دعوا نداریم؛ چون امام میگفت به من بفروش بعدازاین من آن را به تو میدهم. گفت نه ما باهم معامله میکنیم نمیخواهیم حلف الفضول را و آن را اصلاً وسط بکشی.
این برای من جالب بود که نگاه کنید مثلاً در سال دهه ششم که 50 سال بعد از پیامبر گرامی اسلام بود هنوز این حلف الفضول کار میکند و حضرت امام حسین (علیهالسلام) به معاویه میگوید که اگر احیاناً لازم است من ندا در دهم که به من ظلم میشود بیایید من را کمک کنید و یاری کنید که گفت نه لازم نیست، من اصلاً نمیخواهم. پول را بدهید و حل کنید و اصلاً مشکلی نیست ما با شما حل میکنیم، این خیلی برای ما مهم است. اگر امضایی هست آن زمان امضاشده است و تصحیحاتی شده است، چون پیامبر گرامی خودشان اداره حاکمیت در اختیارشان قرار دارد و ما دو معصوم یا سه تا حداقل در آن زمان بخشی از عمر خودشان را در این مرحله گذراندند پیامبر (صلیالله علیه و آله وسلم) 10 سال و کمتر از ایشان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) 4 سال و 9 ماه به یک صورت رسمی و امام حسن (علیهالسلام) که 5 ماه یا 6 ماه بیشتر نشد. خودبهخود میتوانیم از رفتار و کردار آنها درباره دولت استفاده کنیم، بهره بگیریم و ببینیم چه تغییراتی در دولتهای قبل دادند؟ چه اصلاحاتی انجام دادند؟ حالا با استفاده از منابع حدیثی و قرآنی اینها را موردبررسی قرار دهیم به دوره فعلی میرسیم، اگر قائل شدیم که این دولت یک پدیده جدید است و ما اصولاً باید برای این پدیده جدید یک فکر دیگری کنیم یا باید بگوییم مثلاً دوستان عزیز ما فرض میکنیم پدیده جدید را اصلاً قائل نیستیم، جدیدی که جدید است مثلاً ما همان قدیمی را میخواهیم؛ بنابراین به همان شکل باید مطرح کنیم؛ اما اگر گفتیم دولت تغییر کرده است. اسلام که دولت را امضا کرده است نه دولت فقط دولتی که در سال فلان بوده است، بلکه دولت بهعنوان یک پدیده. این را باید فقهای سیاسی یا فقه سیاسی بگوییم، ما در اقتصاد به یک تعبیر ما نمیتوانیم در مورد این صحبت کنیم چون این خودش حرفهای زیادی دارد. کسی اینطور بگوید، بگوید دولتی که اسلام تأیید کرده است نهفقط دولت در آن زمان. اصولاً اگر عقلا به یک جمعبندی درباره دولت و نظام اجتماعیشان برسند و یک رفتاری شکل بگیرد که برای اداره کشورشان برای مجموعهای که در اختیاردارند بهترین شیوه را انتخاب کنند بر آن اساس. اگر این کار را انجام دادند اسلام تا جایی که آنچه را که مردم عرف این پدیده را ایجاد کرده است مشابه قبل که امضا کرد این را نیز امضا میکند در آن حدودی که با چهارچوبهای شرعی مخالف نباشد. اگر احیاناً این دولتی که میآید برخی رفتارهایی را میخواهد مجوز دهد که شریعت مقدسه اصلاً نمیپذیرد، آن رد میشود؛ بنابراین امضا تا امروز نیز هست و حالا ولو اینکه این پدیده مدام در طول زمان تغییر میکند، ممکن است آن پدیده در آن زمان یکشکل بوده است در ایران باستان یکشکل باشد در روم یکگونه بوده است در بلاد اسلامی یکشکلی پیداکرده است در دوره بنیعباس چون نمیتوانیم بگوییم هر چه در دوره بنیعباس بوده است که مثلاً خوب بوده است شکل و شمایلش مدام تغییر کرده است ولی گاهی اوقات وقتیکه از ائمه سؤال میکردند اشکالش را میفرمودند و از طرفی از خوبیهایش حمایت میکردند میگفتند بدون دولت که نمیشود هرکسی میخواهد باشد اصل دولت باید باشد این اشکالات باید رد شود. اصلاً بعد از مغول دولتهای خاص شکل گرفت تا قبل از اینکه مثلاً صفویه در ایران بیاید یا عثمانی در ترکیه بیاید اصلاً دولت مغول که آمد خیلی چیزها تغییر کرد ساختار و حکومت و خیلی چیزها تغییر کرد، یک دولت کافری بود. بعدازآن که دوباره مسلمانها مسلط شدند بهشدت دولت ایلخانی از دولت مغول تأثیر پذیرفت. دوره صفویه که آمده است بازهم تغییراتی در این دولت شکلگرفته است از دوره قاجار نیز همچنین تا دوره امروز اگر کسی گفت دولت با این تحولاتی که داشته است ولو اینکه الآن چیز مستحدثی شده است یعنی تفاوتش خیلی زیاد شده است مثل ماشین و اسبش که آن زمان شکلگرفته است این دوره در دوره صنعتی روابطش تغییر کرده است، شرایطش تغییر کرده است، حقوقی که میان مردم و دولت بود اینها تفاوت جدی پیداکرده است میتوانیم این را امضا کنیم مگر مواردی که البته با شرایط مقدسه مخالف باشد.
میخواهم با اجازه شما از این قسمت رد شویم و برویم. چون خودم در فقه سیاسی هیچ تسلطی ندارم فقط خواستم مقدمه وصف خودمان را بچینم اینیک بحث است، امضا تا چه حد بوده است؟ امضاء چگونه بوده است؟ چون گاهی یکشکل خاصی از یک پدیده امضاشده است مثل معاملات، بهعنوانمثال عرض میکنم، مثل معاملات فرض کنید شارع مقدس تمام عقودی که در آن زمان بوده است و اصلاحش کردند؛ اما کلیاتی دارد که این کلیات درواقع میگویی أَوْفُوا بِالْعُقُودِ عقدی که امروزه جدید است مثل عقد بیمه که حالا به نظر من مثل مرحوم امام قائل هستند که این عقد، عقد جدیدی است. عقدی که در دوره ما جدید است و عقلا به آن عمل میکنند و چهارچوبهای عقد را دارد یعنی طرفینی وجود دارد، تعهدی وجود دارد، مابه ازایی وجود دارد و مثلاً بر اساس حرام، شکل نمیگیرد، بر اساس باطل شکل نمیگیرد، ربا شکل نمیگیرد، قمار شکل نمیگیرد اینگونه مسائل اصلی محورهای اصلی که در معاملات است را مراعات میکند، واضح است، روشن است، غرری نیست، آنگاه میگوییم چون مثلاً اوفوا بالعقود در مقام داریم عقد جدید میگیرند، عقد قدیم که میگرفت و اسلام آنها را که مخصوصاً پیامبر خودش مثلاً بیع انجام داده است، فرضاً اجاره انجام داده است، مضاربه انجام داده است، اصلاً آن نص است کامل است امروزه هم با این عمومات میگیرد.
حالا اگر کسی خواست به دولت بهعنوان یکچیز جدید امضا کند باید به سراغ ادله برود. بگوید، آقا ببینیم این ادله در مورد دولت در مورد روابط اجتماعی در مورد اموری که هست مشابه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ میتوانیم داشته باشیم یا نه؟
در همینجا عرض کنم چون این سؤال را فرمودند میتوانیم به آن توجه کنیم. دوستان عزیز نگاه کنید میدانید در مورد این أَوْفُوا بِالْعُقُودِ خیلی بحث است. دلالت بر لزوم میکند. بر صحت میکند مثلاً بر چه میکند. چه نوع عقدهایی را میگیرد. آیا اصولاً این عام عمومیت دارد؟ چون میدانید به أَوْفُوا بِالْعُقُودِ در دورهای فقها خیلی به این تمسک نمیکردند از زمانی به بعد تمسک به این بیشتر شده است و خصوصاً اینکه این اولین آیه سوره مائده است یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکم بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یتْلَی عَلَیکمْ
بحثش را ببینید پشت سر آن بعد از أَوْفُوا بِالْعُقُودِ یکدفعه بحث صید و بحث حج و بحث شکار در ایام احرام و بعد از إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا این موارد را ذکر کردند. دو قدم بعد از آن وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ دوستان عزیز بگذارید من با تیمن و تبرک، این جلسه این آیات را خدمت شما از روی قرآن بخوانم اشتباه نخوانم و عزیزان حافظ قرآن شاید باشند که انشاءالله هستند دیگر اشتباهات ما بیشتر از این نشود. بسمالله الرحمن الرحیم، خداوند اینطور فرموده است: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکم بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یتْلَی عَلَیکمْ، این را بدانیم سوره مائده جزء آخرین سورههایی است که بر پیامبر نازل شده است، حالا بعضی میگویند آخرین سوره است، بعضی میگویند نه یکی مانده به آخر، سوره آخر توبه است، یک اختلافی در سیر نزول است. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ همان ب بسم الله به عقدهایتان وفا کنید به ایمانتان وفا کند. أُحِلَّتْ لَکم بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ برای شما حلال شد، إِلَّا مَا یتْلَی عَلَیکمْ آن چیزهایی که به شما گفتیم، حالا چه انعامی در چه جایی؟ غیر شما نباید برای خودتان در زمان احرام صیدی را حلال کنید وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یحْکمُ مَا یرِیدُ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْی وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیتَ الْحَرَامَ یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا، بعد از ان فرمود وَلَا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ، آیات همینطور که دنبالش برویم چند آیه بعد از آن الیوم اکملت لکم دینکم بحث ولایت است، بحث حاکمیت است، بحثی که خیلی مهم و اساسی است و معلوم است. وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی دارد و أَوْفُوا بِالْعُقُودِ دارد.
بعضی مفسرین میگویند این أَوْفُوا بِالْعُقُودِ با توجه به آن عقد ولایتی که بعد از آن میآید منظور همان ولایت است. بعضی میگویند عقودی است که در آن زمان بوده است. بعضی گفتند منظور احکام شریعت است.
فکر میکنم حداقل 10 تا قول باشد اگر اشتباه نکنم؟! دوستان عزیز اگر مایل بودید حداقل این نظرات را تا آن زمانی که این نوشتهای که الآن عرض میکنم مراجعه کنید عوائدالایام مرحوم نراقی را در یکی از عائدههایش عائده اولش أَوْفُوا بِالْعُقُودِ دارد و البته در کتابهای فقهی دیگر که درباره قواعد فقهی بحث کردند آنها نیز آمده است و هست. این أَوْفُوا بِالْعُقُودِ خیلی مهم است.
نگاه کنید یکی از پیمانهای مهمی که ما انسانها میبندیم سیره عقلایی که الآن هستند بحث عقد و پیمانی است که میان مردم و حاکمیت شکل میگیرد این عقد گاهی اوقات مثلاً در غالب عقد بیع و نکاح و طلاق و غیره است اینها شکل میگیرد، گاهی این در غالب قانون اساسی شکل میگیرد. قانون اساسی کشور یک پیماننامه میشود عقلا در طول زمان بهتدریج به یک جمعبندی رسیدند شیوههای جدیدی. امروزه نیز شیوهها خیلی متعدد است، دولت چین یکطور است، دولت امریکا یکطور است، دولت روسیه یکطور است، دولتهای اروپایی که تقریباً شبیه همدیگر هستند با اختلافاتی که دارند یکطور هستند بعضی بر اساس کامن لا کارمیکنند، بعضی بر اساس حقوق Germany کار میکنند، کامن لا یعنی حقوق عرفی، بعضی اصلاً قانون به این صورت ندارند بر اساس عرف عمل میکنند مثل حقوق انگلیس و تا حد زیادی امریکا، بعضی بر اساس حقوق Germany مثل آلمان و فرانسه و اینها مثلاً کار میکنند. حقوقشان متعدد است و دولتهایشان نیز متعدد است. ژاپن تفاوت زیادی با چین دارد که اینها با هند تفاوت دارند؛ اما درعینحال ممکن است که مشترکات جدیدی بهتدریج در این دو سه قرن اخیر ایجادشده است که همه دولتها به او توجه دارند، ما نیز میتوانیم دولت متناسب با حاکمیت خودمان ارزشهای خودمان داشته باشیم.
عرض من این بود، نمیخواهم تفاوت دولتها را نادیده بگیرم. البته این تفاوتها وجود دارد. ولی ممکن است در دوره جدید برخی از وظایفی که در دولتها شکلگرفته است مخالف اسلام نیست. آنگاه آیا ما میتوانیم از قضیه امضا اینجا استفاده کنیم؟ میگوییم این وظیفه کار دولت است، امروزه اینطور شده است، اسلام گفته است به پیمانهایی که جامعه با همدیگر میبندند عمل کنید، عقلا نیز الآن به این عمل میکنند. آیا ما میتوانیم در این زمینه بهعنوان یک امر امضایی از این استفاده کنیم ولو پدیده جدید باشد؟ ممکن است کسی حتی از أَوْفُوا بِالْعُقُودِ استفاده کند. از ادله دیگری که بهطورکلی مثلاً درباره حاکمیت مطرح است به تعبیر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِیرٍ بَرٍّ أَو فاجِرٍ کسی باید باشد، یک حاکمیتی باید باشد که سُبل را امنیت سُبل در نهجالبلاغه عزیزان میدانند مثلاً راهها را امر میکند، فیء را جمع کند، مثلاً گاهی اوقات باید تعلیم دهد، گاهی باید اجرای حدود کند و موارد اینچنینی است. اینیک بحثی است که فکر میکنم از بزرگان استفاده کنیم که در این زمینه دیدگاه دارند، مثلاً نمیتوانیم دیدگاه نهایی را در نظر بگیریم حتماً باید عزیزانی که در فقه سیاسیکار فراوانی کردند این مسئله را موردتوجه حتماً داشتند و دارند که از آنها بهره بگیریم؛ بنابراین این نیز یک مبنا میشود.
نکته بعد که در این جلسه میخواهم عرض کنم که در مورد دولت است. دوستان عزیز به این دقت کنند چون این بحث مهم است. خیلی کاربرد دارد، حداقل ما در بازار بورس و بانک و غیره از این استفاده زیادی میکنیم. حتماً احتمال زیاد شنیدید بحث اتحاد مالکیت است، حالا بعضی از دوستانی که در جلسه هستند فکر کنم با این آشنا هستند. نگاه کنید بحث اتحاد و مالکیت این است یک مثال ساده بزنم، من نمیتوانم با خودم خریدوفروش کنم، من نمیتوانم مثلاً بگویم فلان چیز را فروختم فلان چیز را خریدم. فرض کنید من دو شعبه مغازهدارم، من مالک هستم دو مغازهدارم مثلاً اگر در قم هستیم یکی در خیابان صفائیه دارم، یکی در سالاریه دارم، این دوگاهی چیزی لازم دارند که هرکدام از آنها آورده است میگویی آقا برای من این مقدار بفرست. میگوید به تو با تخفیف میفروشم. آیا بیع میان این دو مغازهای که برای من است اصلاً شکل میگیرد؟ حسابوکتابش جداست. مدیران مغازه یکی است آقای الف است. مدیر اینجا یک نفر دیگر است آقای ب است یا خانم الف و خانم ب است یا یکی خانم است و یکی آقا است، فرقی نمیکند. دو نفر مدیر جدا دارد، دفتر حساب جدا دارد، بنده وقتیکه میروم به آن مدیر میگویم ببینم چه فروختهای؟ چهکار کردهای؟ چقدر سود درآوردی؟ حسابوکتاب میکنم مثلاً میگوید آقا یکتن شکر به آنجا به این قیمت دادم؛ البته او مثلاً یکتن برنج به این قیمت به من داده است، کموزیاد کردیم، مابقیاش را گرفتم و موارد اینچنینی. آیا میشود یک مالک دو تا مغازه داشته باشد تحت مدیریت دو نفر باشد اینها خریدوفروش شوند؟
بعضی میگویند مالک این دو یک نفر است اینکه جیب به جیب است. اصلاً در اینجا بیع شکل نمیگیرد. بیع معنا ندارد. اگر کسی قائل به این شد، حالا مقداری جلوتر میآییم، گاهی اوقات من مالک هستم من و آقایی یک مغازهداریم، دوستان دقت کنند؟ آن مورد اول 1 است. مورد دوم من و آقایی یک مغازهداریم من نصف سرمایه را گذاشتم ایشان نصف سرمایه را گذاشته است، مثلاً این مغازه لبنیاتی است یا مغازه پوشاک است یا غیره است. من که میخواهم لبنیات بخرم چرا از مغازه خودم نخرم؟ مثل این مسئولین ایرانخودرو یا کارمند ایرانخودرو اگر میخواهند ماشینسوار شوند ماشین ایرانخودرو بخرند، قاعدتاً به نفع شرکتشان است، نباید ماشین خارجی بخرند، قاعدتاً اینگونه است. پس من بچهام را میفرستم و میگویم به مغازهای که برای من و آقایی است برو 50 50 هستیم، آن آقا نیز بچهاش را میفرستد میگوید برو یک کیلو پنیر بخر. اینجا گاهی اوقات میگوید. الآن دوستان روی آن فکر کنند که چه مسئلهای است. گاهی اوقات میگوید فرضاً یک کیلو پنیر 50 هزار تومان میشود، پنیر تبریزی که فکر کنم 60 هزار تومان میشود، اینجا مینویسم که شما چنین پنیری را بردید بهعنوان طلب مغازه از شما، یا پسر آن آقا که میآید بخرد همینطور است یا گاهی اوقات میگوید 60 هزار تومان میشود. حالا چون تو صاحب هستی من سود از تو نمیگیرم 50 هزار تومان بده تا یکی را به تو بدهم. آیا بچه من یا من که به این صاحب مغازه پول میدهم و به این مغازهدار میدهیم مغازهدار نیز از طرف من و آن آقا مأمور است که آنجا کار کند؟ آیا این بیع شکل میگیرد؟ این بیع چه وضعیتی دارد که مثلاً در اینجا هست، میتوانیم بگوییم این بیع واقعی است یا اصلاً بیع واقعی نیست، بیع کاملاً یکچیز صوری است؟ این نیز یک مورد است.
پس ما دو شریک هستیم دو شخص حقیقی هستیم، آیا این مغازه که از بعضی سؤال کردیم، ما از فقها نیز سؤال کردیم چون این به کارهایمان ارتباط داشته است از فقها و مراجع سؤال کردیم. بعضی گفتهاند این شکلی از بیع است. بعضی گفتهاند نه این بیع است، در واقع شما وقتیکه مغازه را دست او دادید شما بهعنوان مشتری اینجا میروید بهعنوان مالک نمیروید این نکته است آیا من بما انه مالک با بماانه مشتری فرق میکنیم یا نه؟ من یک فرد هستم، دو تا عنوان میتواند به من بخورد، من پدر این بچه هستم، من همسر آن خانم هستم، من پسر آن پدر هستم، من برادر آن خواهر هستم، منم برادر آن برادر هستم، من پدربزرگ هستم، اینها عناوینی است که بهطور نسبی من عناوین زیادی دارم. من دانشجو هستم. من طلبه هستم. من معلم هستم. من خیلی چیزهای دیگر... من همسایه هستم. چیزهای مختلفی به من میخورد. آیا به هرکدام از اینها من میتوانم... میگویم بما أنه منِ همسایه به ما یکچیزی را خریدوفروش میکنم یا اینکه نه همه اینها یکی است؟
حالا به سراغ اشخاص حقوقی بیایید. دوستان عزیز در زمینه اشخاص حقوقی کمی مسئله مهمتر میشود؛ چون دولتها مطلقاً شخص حقوقی هستند. شخص حقوقی که اصلاً ممکن است گفته شود اصلاً در قدیم شخص حقوقی وجود نداشته است. ممکن است گفته شود در قدیم شخص حقوقی یعنی دولت بماأنه شخص حقوقی ممکن است گفته شود اصلاً وجود نداشته است و بعداً شکلگرفته است. تنها چیزی که قدیم بهعنوان شخص حقوقی بوده است حاکم بوده است. حاکم یک شخص حقیقی بوده است که منصبی به نام منصب حکومتی داشته است حاکم بوده است و بر اساس این حاکمیتش البته وظایفی دارد این را در کتابها و روایتها مطرح کردم در روایتها نیز آمده است. اگر اشتباه نکنم شخصی به امام کاظم (علیهالسلام) میگویند آقا این اموالی که نزد شما است به ارث میرسد؟ چطور است؟ یا اگر اشتباه نکنم به امام رضا (علیهالسلام) است. من حالا این مکاسب خیارات را ببینم این فرمایش ایشان را عرض میکنم. نگاه کنید از امام سؤال میکند امام فرموده است که اموالی که مال خودم است به ارث فرزندانم میرسد؛ اما اموالی که به سبب امامت در اختیار من قرارگرفته است به امام بعدی میرسد. این مسئله از قدیم مطرح بوده است یعنی حداقل در حاکمیت اسلامی کاملاً واضح بوده است، حالا ممکن است در حاکمیت پادشاهی اینها میان شخصی و غیرشخصی چون همهچیز را ملک خودشان میدانستند.
حالا به شوخی یا جدی جناب رضاخان در ایران میدانید بزرگترین زمیندار ایران بوده است، آمده بود تا جلوی زمیندار بزرگ را بگیرد از همه میگرفت حتی به دولت نمیداد به خودش برمیگشت یعنی میگفت خودم همه کارِ هستم، همه دولت من هستم. ایشان خیلی داشت حالا امیدوارم پروندهاش خوب باز شود این اموال مسئولین اگر خوب مشخص شود خوب است. بعداً فرزندش جناب شاه در قضیه اصلاحات ارزی گفت زمینهایی که پدرم گرفته است به کشاورزها واگذار میکنم. همه خوشحال و خندان شدند، دست زدند و کف زدند و کیف کردند که بهبه زمینهای جناب رضاخان به امام رسیده است زمینهایی که از مردم گرفته بود، حالا بماند که او چگونه گرفته بود. همه فکر کردند که شاه از جیب خودش میبخشد بعداً معلوم شد اولاً شاه پولش را از وزارت اقتصاد و برنامهوبودجه گرفته است بعدازآن اینها را به مردم داده است. حاکم در آن زمان. حالا حاکم که مثل علی علیهالسلام که نیست از بیتالمال استفاده نمیکرد و میگفت تا زمانی که ما کان لی غرس بالمدینه تا زمانی که یک درختی و غرس، درختی یا نخلی در مدینه دارم من از بیتالمال استفاده نمیکنم و از اموال شخصیاش استفاده میکرد. حاکمها که اینطور نبودند میگفتند هر چه هست برای ما است، اختیاردار اموال خدا که همهچیز است برای ما است. یک جمله بود که عثمان میگفت، گفت من حاکم خدا، خلیفه خدا هستم و امام هستم هر چه اموال دارد در اختیار من است و پس من اینطور عمل میکنم متأسفانه اینگونه توضیح میداد.
بحث من در مورد اتحاد مالکیت است اینکه من از طرف خودم 2 کار انجام دادم، یعنی بگویم من بهعنوان صاحب این مغازه به صاحب این مغازه میفروشم که بازهم خودم هستم، دو تا یک نفر است، نه وکالتاً ولایتاً نیابتاً که نیابتاً هم میشود ولایتاً هم میشود وکالتاً هم میشود لنفسه هم میشود. گاهی من میتوانم از یک نفر وکیل بگیرم درواقع وقتی میگویم قبلتُ بهجای او میگویم، نه برای خودم بگویم. من نمیتوانم، میشود در مثالهایی است اگر کسی از یک نفر وکالت میگیرد میگوید خانم به من وکالت بده که اگر من همسر خوبی برای شما دیدم به تشخیص من، آن را برای شما همسر قرار میدهم. میگوید باشد. بعد همین قید لغیره این درواقع برای غیرش است؛ ولی در آنجا برای نفس خودش است. ما در بحث اتحاد مالکیتی که بحث میکنیم این بحث وکالت و ولایت و اینها که از ناحیه غیر باشد حالا ولایت دارد بر صبی یا بر مجنون یا خلاصه بر کسی که محجور یا غیره یا وکالت داشته باشد. بحث درباره اتحاد مالکیت است.
پس من بهتنهایی دو مغازهدارم، اینها را که با همدیگر خریدوفروش میکنم آیا بیعشان درست است یا درست نیست؟ من و آقایی یک مغازهداریم بچه ما که از این مغازه که شریک است خرید میکند آیا این معامله واقعی است یا نه؟ که ما از بزرگان فتوا گرفتیم دیدیم اختلافنظر است برای ما جالب است! خیلی اختلافنظر بود! که بعضی از آنها میگفتند شما درواقع در آن قسمتی که مال خودتان است بیعش به نسبتی واقعی است و به نسبتی واقعی نیست. بهعنوانمثال چون اینیک کیلو پنیر 60 هزارتومانی که من رفتم تا بخرم گویا نصفش برای من است و نصفش برای آن آقا است دران قسمتی که مال آن آقا را میخرم بچه من میخرد بیعش درست است، در آن قسمتی که مال خودت را میخری بیعش درست نیست به نسبت است و بحثهای جالبی را بزرگان در اینجا مطرح کردند. این دو مورد بود.
حالا مورد اشخاص حقوقی است که عرض کردم دولت شخص حقوقی امروزه این را بهعنوان شخص حقوقی پذیرفتهشده است. ما شخص حقوقی به معنای منصب در قدیم داشتیم. بزرگان در مورد اوقاف نیز قبول میکنند. بعضی میگویند دولت در آن زمان نیز شخص حقوقی بوده است؛ اما شخص حقوقی که متجلی در فرد به نام دولت است. چون آن زمانی که قوه مجریه و مقننه و قضائیه جداگانه ندارد، علی (علیهالسلام) مثلاً مالک را به مصر فرستاده است که شهید شد آنجا به او گفته است در قضات چهکار کن هم در جاهای دیگر، همهکاره بوده است یعنی یک حاکم تمام بوده است و اختیاراتی که داشته است از اختیارات کسی که در کشورهای امروزی مثلاً در ایران الآن رهبر دارد از اختیارات او بالاتر بوده است، همهچیز در اختیارش بوده است، همهچیز سفتوسخت در اختیارش بوده است مجریه و مقننه و قضائیه و حالا مقننه که به یک معنا یکطور دیگری بوده است.
این اشخاص حقوقی الآن، میروند از نظام حقوقی یک کشور مجوز میگیرند و به رسمیت شناخته میشوند. این مسئله حقوقی است که اصولاً شخص حقوقی چه زمانی پدید میآید؟ آیا بهمجرد قانون شخص حقوقی پدید میآید؟ یا اینکه نه بهمجرد قانون شخص حقوقی پدید نمیآید؛ بلکه یعنی لازم نیست قانون باشد جامعه اگر برای یک پدیدهای یک هویتی قائل شد این شخصیت حقوقی دارد، ولو اینکه هنوز قانون و دولت به تصویب نرسانده است، بنابراین این خودش یک مسئله است.
اگر مثلاً گفتیم بانک یک شخص حقوقی است. بانک شعب دارد، شعبش در شهر یا شهرستانهای در داخل و خارج است. بانک ملی در جده شعبه دارد در نجف شعبه دارد مثلاً در بغداد شعبه دارد، همچنین در تهران و قم شعبه دارد. اینها شعبههایی است که در قم دارد. اگر اینها با همدیگر بخواهند یک کاری را انجام دهند، یک پولی جابهجا شود یا احیاناً یک معاملهای صورت بگیرد، مثلاً بگوید این اموال الآن برای این شعبه است؛ فرضاً اگر بخواهد به آن شعبه منتقلش کند آیا بازهم بیع صورت میگیرد؟ حالا مثال میزد فقط موارد را ذکر میکنیم. یا اینکه نه اینها جابهجایی است که چون همه آنها شعبه بانک ملی مرکزی در تهران هستند در کشور هستند اینها همگی جابهجایی اموال است فقط باید سند بزنند که آقا این رفته است درواقع یک کار ظاهری انجام میدهد و اگرنه کارهای ماهوی به آن معنا شکل نمیگیرد. همه اینها مالکشان یکچیز است. حالا ما به سراغ دولت میرویم چون نمیخواهیم وقت بگذرد.
دوستان نگاه کنید دولت یکسری وزارت خانه دارد که مثلاً وزارت خانههایش متعدد هستند، همه ما با آن آشنا هستیم. در این وزارت خانهها وزیر است این وزیر بالفرض معاون دارد، دفتر دارد، مثلاً فرض کنید وزارت راه و مسکن که آقای رستم قاسمی وزیر است این برای دولت است، کل وزارت خانه صفرتا صد برای دولت است. یک وزارت خانهای داریم مثل وزارت بهداشت یا وزارت کشور، گاهی اوقات وزارت جهاد کشاورزی یا وزارت راه یک پیمان مینویسند یک قرارداد مینویسند یک توافقنامه مینویسند، چیزهای دیگری که گاهی اوقات مثلاً در یک جلسه رسمی میگویند که ما دوتایی باهم باید این کار را انجام دهیم دو تا وزارت خانه آیا اینها که میگویند ما با همدیگر همکاری میکنیم واقعاً معاملهای شکل میگیرد، واقعاً عقد شکل میگیرد یا یکچیز ظاهری است؟ حالا کمی آنطرف تر برویم. یک وزارت خانه با شعباتش میگوییم کلاً یکی هستند با بقیه وزارت خانهها متفاوت هستند یا نه؟ این نیز هیچ. وزارت خانهها در هیئت دولت هستند، هیئت دولت که وزارت خانه چندگانه در خدمتش هستند گاهی اوقات یک مراکزی یک مجموعههایی دارند که به آنها سازمان میگویند و آن سازمان ازنظر ساختاری متفاوت است. آیا رابطهای که مثلاً میان سازمان جنگلها است که این سازمان یعنی این معاونت مستقل است با خود وزارت جهاد انجام میدهد این رابطهشان چگونه است؟ بااینکه هر دو دولتی هستند. این آقا که مسئول آنجا است وقتیکه بیرون میآید مثل کلید ماشینش که در جیبش است که ماشین شخصی باشد هیچچیزی نمیتواند با خودش ببرد با لباسی که آمده است. آن دیگری نیز همینطور است دائماً جابهجا میشود، تِلک الأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ یک روز اینجا حاکم است و یک روز آن دیگری حاکم است. این حاکمیتها که دائمی نیست. بیشتر اینها همگی امانتدار هستند. تِلک الأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ.
بنابراین با توجه به این قضیهای که چنین است. میان این وزارت خانه با آن سازمان مقداری آنطرفتر میروند. ما یکسری نهادهایی در کشور داریم که زیر نظر رهبری هستند مثل سپاه مثل ارتش مثلاً مثل فلان مجموعهای که تحقیقاتی است، علمی است، فرضاً زیر نظر رهبری است، رابطه آنها چگونه است؟ حالا یک مثال بزنم؟ یعنی یک داستانی برای شما تعریف کنم که این داستان کاملاً میگوید بهعین است. در سازمان بورس با زحمتی که خدا رحمت کند آقای موسویان را خدا رحمت کند در جلسات فقهی و همچنین اساتیدی که حالا بعضی از آنها در این جلسه بورس نیستند یعنی تشریف ندارند چون رئیس سازمان بودند حالا نیستند. با یک زحمتی اوراق خزانه اسلامی که به آن اخزا میگویند این شکل گرفت. اوراق خزانه درواقع میخواست کارکردی داشته باشد که اوراق قرضی که ربوی است و این بدون ربا باشد، طلبهای پیمانکاران از دولت را. دولت گفتند ما خیلی بدهکاریم و این بندگان خدا هرسال میآیند ما میخواهیم پول اینها را بدهیم ولی اینقدر هزینههایی وجود دارد که مقدمتر از اینها است که ما نمیتوانیم به اینها بدهیم؛ پس بنابراین یک کاری کنیم دولت خیلی بدهکار بود. این را که میگویم سال 89 یا 90 بود، فکر میکنم اولین جلسهای که من در بازار کمیته تخصصی رفتم 89 بود که آقای عادل تهرانی دیگر تشریف نمیبردند حقیر آنجا رفت، اتفاقاً همین بحث اوراق خزانه مطرح شد فکر میکنم اولین بحث همین بود. نماینده دولت آمده بود و خلاصه بحث کرد، گفته بود آقا این بدهیهایی که شما دارید میخواهید اضافه دهید چون ممکن است اضافه دهند، بحث شد که آیا میتوانید یا نمیتوانید؟ آخر کار یک اوراقی تهیه شد که بدهی دولت به پیمانکاران که دِین واقعی است و چند سال مانده بود دولت اینها را به اوراقی تبدیل کند به این پیمانکاری که مثلاً 100 میلیون 200 میلیون 500 میلیون از دولت بدهکار است به خاطر راهی که ساخته است اوراق بهادار به او بده. اوراق بهادار به این فرد میدهد، میگوید این اوراقی که به من دادی چهکار کنم؟ میگوید نگاه کنید تأخیر شده است؛ ولی این دفعه تأخیرش آخرین بار است. 6 ماه دیگر این پول است. قطعاً من در بودجه چونکه اوراق در بازار بورس میآید 6 ماه دیگر این پول است، میگوییم بسیار خوب، 6 ماه دیگر این پول است. این پول را 6 ماه دیگر بیا 500 میلیونت را از من بگیر. گفت 6 ماه دیگر من صبر کنم؟! گفت میتوانی در بازار با نرخی آن را بفروشی، تنظیمش کنی. آن زمان بسته به اینکه این نرخش چقدر باشد اختلاف بود نرخش بالا است یا پایین است؟ خلاصه بعضی از اینها رفتند و نگه داشتند، بعضی مطمئن شدند دولت 6 ماه بعد هرکسی برگه در دستش است پول را میدهد. بار اول که این تنظیم شد و آمد دولت یازدهم آقای موسوی نیز زنده بود. به آقای نوبخت گفته شد آقای نوبخت که شما مسئول برنامهوبودجه و این چیزها هستید این کارت دیگر در بازار سرمایه میرود در دست مردم میرود اگر یک روز در پرداخت پول تأخیر کنید بازار به هم میریزد. دولت تعهد کرد و ظاهراً تا حالا که ما میدانیم تعهدش ادامه داشته است و دارد، انشاءالله ازاینجا به بعد نیز دارد. یک روز قبل از اینکه موعد برسد پول را واریز میکرد آماده بود، میگفت هرکسی که اوراق دارد برود ورقش را بگیرد. این بحث اوراق خزانه بود که از نظر شرعی درست است.
سردار عبدالهی مسئول قرارگاه خاتم بود به سراغ چیز آمد و گفت نزدیک عید است به ما پول دهید؟ رفته بود از دولت پول بگیرد دولت گفته بود بیا شما که طلب کار من هستید اوراق خزانه به تو میدهم. اوراق خزانه را برده بود تا در بازار بفروشد بازار بورس جلوی او را گرفته بود، گفتند چرا؟ گفت شما خودت دولتی هستی بدهی به دولت یعنی چه که شما طلبکار دولت هستید؟ شما و دولت که دو تا نیستید؟ اصلاً این اوراق بر این اساس درست نیست که شما بخواهد باشد. این فقط میتواند به طلبکارهای شما داده شود، نه به خود شرکت داده شود. من یادم است در آن سال سردار عبدالهی از قرارگاه خاتم خودش را به بازار بورس رساند جلسه ما تمامشده بود 3 روز 4 روزبه عید مانده بود ما دیگر جلسهای نداشتیم، گفتند جلسه اضطراری داریم در آن جلسه رفتیم گفت آقا اگر این پولها را به من نرسانید نمیشود. چند ساعت دوستان نشستند صحبت کردند تا ازنظر فقهی یکراه جدیدی باز کردند تا ایشان پیمانکارهای بزرگی که دارد از آنها بیاورد کارتها را به آنها دهند به آنها وکالت دهند و حل شود.
اتحاد مالکیت آثار زیادی دارد من چند تا از این اثرها را بگویم. هرکسی که میخواهد درباره فقه اقتصادی دولت بحث کند باید این مسئله را جمعبندی کند.
خیلی عذرخواهی میکنم از همه سرورانم، عزیزانم. امیدوارم که موفق باشید تا جلسه بعد عزیزان.
اللهم صل علیمحمد و آله و سلم و عجل فرجهم.
برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.