جلسه بیستم درس خارج فقه استاد مصباحی مقدم در موضوع فقه پول و بانک در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
استاد مصباحی مقدم، درس خارج فقه پول و بانک، جلسه 20 روز شنبه، ۲۱ اسفند ۱۴۰۰
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشِّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلام علی سَیِّدنا و نَبیِّنا حبیبِ اِلهِ العالمین، ابِاالقاسِم المُصطَفی مُحَمَّد و علی اَهل بَیته الطیّبینَ الطّاهرین لاسِیَّما بقیة اللهِ فی الارضین، روحی و اَرواحُ العالَمین لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء.
ابتدا پیشاپیش ولادت حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف را تبریک و تهنیت عرض میکنم.
بحثی که میخواهم خدمت شما عرض کنم در موضوع توزیع نقدینگی در سطح ملی است، البته با استفاده از قاعده عدالت یعنی ضرورت رعایت قاعده عدالت در توزیع نقدینگی، طبعاً به خاطر این ما مروری بر قاعده عدالت هم خواهیم کرد. یکی از وظایف مهم بانک مرکزی و بانکها رعایت عدالت در توزیع نقدینگی در سطح ملی است این توزیع هم در مناطق برخوردار و غیر برخوردار باید به گونهای باشد که رعایت عدالت بشود هم توزیع نقدینگی در میان اقشار مردم یعنی که تولیدکنندگان، چه تجار و چه مردم کوچه و بازار، مردم آیین، مقصود از توزیع عادلانه نقدینگی توزیع برابر و مساوی بین مناطق مختلف کشور نیست. یا بین آحاد مردم نیست، چون توزیع برابر هم ناعادلانه است. بلکه به اقتضای عدالت توزیع متناسب با ظرفیت و استعداد مناطق مختلف کشور، و همین طور توزیع متناسب با ظرفیت و استعداد افراد فعال و بنگاههای اقتصادی مقصود و مراد است. یعنی ما ظرفیتها را توجه کنیم، استعدادها را توجه کنیم، در بانکداری سرمایهداری استدلالی وجود دارد برای اولویت تخصیص منابع، به صاحبان سرمایه بیشتر، یعنی هر کس سرمایهاش بیشتر، سهم بری آن از بانکها هم بیشتر از تسهیلات بانکی هم بیشتر منطقشان این است که نیازهای مصرفی صاحبان سرمایههای بزرگ اشباع شده، و اگر منابع مالی به آنها تزریق بشود، اینها این منابع مالی را مجدداً سرمایه گذاری میکنند و هر چه سرمایه گذاری بیشتر بشود، به نفع اقتصاد کشور است، به نفع اقتصاد ملی است.
و در نقطه مقابل و به عبارتی دیگر میل به مصرف صاحبان سرمایه نزولی است، و میل مصرفیشان اشباع شده و میل به پس انداز و سرمایه گذاری در آنها صعودی میشود، این استدلالشان است، و این توزیع منابع مالی و نقدینگی به نفع رشد اقتصادی است اما اگر بیایید و بیشتر به سمت نیازمندان ببرید که نیازمندیهای آنها اشباع نشده، میل به مصرف آنها بالاست و در نتیجه هر چه از منابع مالی به آنها تخصیص پیدا بکند میبرند به سمت مصرف، و این به نفع سرمایه گذاری و تولید نیست، همین منطق موجب شده که ابرسرمایه گذاران در کشورهای پیشرفته به وجود بیایند، شما میدانید تعداد صاحبان سرمایه کلان در کشورهای پیشرفته اندکند و در مقابلش جامعه کم درآمد و کم برخوردار بسیار گسترده است، دهه قبل شاید در اوایل دهه کنونی هم در ایالت متحده امریکا یک بحثی پیش آمد و یک شعاری پدید آمد شعار یک درصد و نود و نه درصد، یعنی یک درصد خیلی برخوردار و با شکاف عمیقی نود و نه درصد نابرخوردار یا کم برخوردار.
کما اینکه در امریکایی که سیصد و سی میلیون جمعیت دارد، نزدیک به پنجاه میلیون جمعیت فقیر وجود دارد، این چیزی است که هم مشاهده میشود و مشهور است هم گزارشهای آماری خود امریکایی هاست، گزارشات رسمی است. اما منطق اسلامی این نیست، منطق اسلامی اقتضا میکند منابع عمومی و فرصتهای عمومی به تناسب ظرفیتها به مردم تعلق بگیرد کما اینکه به تناسب ظرفیتها به مناطق تخصیص پیدا بکند، مراد من از مناطق استانهای مختلف است در یک کشور مثلاً الان گفته میشود که تهران برخوردارترین استان کشور است بعدش مثلاً اصفهان است، بعدش تبریز است، مشهد است، و استانهایی هستند که زیر خط محرومیت هستند، مثلاً در ایران محرومترین استان سیستان و بلوچستان مطرح میشود کهکیلویه و بویر احمد مطرح میشود و استان ایلام، خوب این که من دارم عرض میکنم منطق اسلامی اقتضا میکند متناسب با ظرفیتها و استعدادها و بنگاهها و افراد توزیع بشود، برای کیست، برای این که خداوند به هر زمینی استعدادی دارد، یک زمین استعداد کشت برنج است، پس اینجا باید برنج کاشت، یک زمینی استعداد کشت گندم دارد، مثل آن زمینی که استعداد کشت برنج دارد مثل زمینهای شمال، آنجا آب هم به تناسب بیشتر است و برنج هم با کیفیت بهتری به عمل میآید ولی همه استانهای کشور چنین ظرفیتی را ندارند یا استانهایی ظرفیت تولید گندم را دارند، استانهایی هستند که ظرفیت تولید فرش را دارند قالی میتوانند ببافند و بیشتر ظرفیت دارند، پس هر منطقهای، هر قسمتی از قسمتهای زمین استعدادی دارند، استعداد کشت، استعداد تجارت، استعداد سایر امکانات تولید، زمینها و مناطق جغرافیایی متفاوتند.
یکی از مسائلی که در این باره مطرح است، مسئله آمایش سرزمین است، یک آمایش سرزمینی داریم که مشخص میکند سرزمینها چه سرزمینی برای چه تولیدی مناسب است مثلاً پنجاه سال قبل در اصفهان فولاد مبارک به وجود آمده، و ذوب آهن به وجود آمده، حال آن که استان اصفهان یک استان پرآبی نبوده هم کشاورزی را پاسخ بدهد هم شرب مردم تأمین بشود هم هر ساعت مثلاً شش میلیون متر مکعب بخواهد آب مصرف بکند برای صنعت و این نشان دهنده این است که این انتخابها انتخابهای درستی نبوده، میباید انتخاب درست در چنین مواردی به کار گرفت تا آسیب به مردم نزند، آسیب به کشاورزی نزند، بهترین جا برای تولیدات محصولات آب برق مثل پتروشیمی مثل فولاد، و ذوب آهن و پالایشگاهها، کرانههای خلیج فارس و دریای عمان است، اینجا بهترین جاها مناسب است، بله یک زمانی زاینده رود پرآب بوده ولی برای چی به کار میرفته، برای کشاورزی به کار میرفته، الان زاینده رود حداقل آب را برای رساندن به زمینهای کشاورزی ندارد، نه الان ندارد همان وقت هم اینطور نبوده که اگر بنا بود این آب به صورت عادلانهای توزیع بشود بین اصفهان و چهارمحال بختیاری و یزد و جاهای دیگر که طبیعتاً آنها نزدیکترند و میتوانند استفاده کنند بتوانند استفاده کنند برای شربشان و برای کشاورزیشان، پس تخفیفش به تولید فولاد و امثال اینها تناسب ندارد و نباید همان وقت، باید چشم انداز پنجاه ساله را ببینند، از این جهت معمولاً این آمایش سرزمین بسیار بلندمدت دیده میشود.
خداوند در سوره رعد آیه شانزده میفرمایند أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا ۚخداوند از آسمان آب را فرستاد، بیابانها، آبادیها، درهها به قدر قدرشان به قدر ظرفیتشان آب در آن جریان پیدا کرد، پس خداوند برای وادیها و درهها ظرفیت قرار داده متناسب با این ظرفیتهها آب از آسمان نازل میکند این یک موضوع بسیار با اهمیتی که نباید مورد غفلت قرار بگیرد، انسانها همینطور، انسانها هم ظرفیت هایشان متفاوت است اینطور نیست که ما بگوییم یک عدهای ظرفیت دارند ما فقط آنها را تأمین کنیم از نظر منابع مالی، اینها بزرگ بشوند از نظر سرمایه و اینها اشتغال برای دیگران ایجاد کنند، خود این نگاه نگاه غلطی است، نگاه درست این است که آحاد و افراد جامعه هر کس توانایی دارد متناسب با توانایی، متناسب با ظرفیت، متناسب با استعداد متناسب با مهارت، متناسب با خبرویت به آنها امکانات عمومی تعلق بگیرد و امکانات عمومی که تعلق بگیرد، اینها ظرفیتهایشان شکوفا میشود و ثروت به صورت عادلانه توزیع میشود اگر نه به صورت ناعادلانه توزیع میشود و یکی از منشأهای فقر بخشی از جامعه همین توزیع عادلانه نشدن فرصتها و از جمله توزیع عادلانه برقرار نشدن منابع بانک هاست.
بر این اساس ما از اینجا ورود میکنیم به قاعده فقهی عدالت، قاعده فقهی در اصطلاح به قواعدی گفته میشود که در راه به دست آوردن احکام شرعی الهی واقع میشوند، ولی این استفاده از باب تطبیق است، یعنی قاعده بر موضوع تطبیق میشود نه این که قاعده واسطه در استنباط باشد. از این جهت کارکرد قواعد متفاوت با کارکرد اصول، اصول مثل اصل استصحاب، اصل احتیاط، اصل تخییر، و اصل برائت واسطه برای استنباط میشوند.
و کاربرد قواعد فقهی به طور عمده توسط فقها انجام میگیرد و حال آن که کاربرد اصول میتواند توسط فقها و مقلدین انجام بگیرد، اگر یک کسی مثلاً بفرمایید وضو داشته، شک دارد وضوی او باطل شد یا باطل نشد، طهارت او از بین رفت یا نرفت، او استنباط استصحاب نمیکند، بلکه استصحاب را به کار میگیرد. از استصحاب استفاده میکند و ابق ماکان علی ماکان درمورد خودش جاری میکند، میگوید من وضو داشتم یقیناً شک دارم وضوی من از بین رفته یا نه، پس وضو دارم پس استصحاب و سایر اصول عملیه قابل استفاده برای مجتهد و برای مقلد است اما قواعد فقهی مورد استفاده مجتهد است برای استنباط، در اینجا منظور ما از قاعده فقهی میزان و معیار در استنباط است و مجتهد بر مدار قاعده علاوه بر استنباط احکام شرعی صحت سایر استنباطهای خودش را هم محک میزند، آیا آن استنباطی که در جای دیگر کردم صحیح بود یا نبود یعنی عادلانه بود یا عادلانه نبود، در این معنا قاعده فقهی ترازویی است که نه تنها به عنوان یکی از قواعد فقهی زمینه استنباط را فراهم میکند مانند سایر قواعد بلکه معیاری است که صحت و سقم سایر استنباطها با آن فهمیده میشود.
مفاد برخی از قواعد فقهی حکم اولیه است، مثل قاعده سوق، قاعده سوق میگوید هر آنچه شما از بازار مسلمین، سوق المسلمین خریداری کردید، اولاً تعلق دارد به کسی که آن را در دست دارد و عرضه میکند، نمیشود گفت لعله سرقه، اصل بر این است که کسی در بازار مسلمین دارد کالایی عرضه میکند متعلق به اوست، البته قاعده ید هم در چنین موردی جاری است، و همین طور طهارت در مورد آنچه در سوق المسلمین عرضه میشود آیا این گوشتی که خریداری شد پاک بود یا ناپاک بود، حلال بود یا حرام بود، میگوید شک و تردید به دلت راه نده، اینجا قاعده سوق المسلمین جریان دارد، این قاعده بیان حکم اولی فقه است.
یکی قاعده اتلاف من اتلف مال غیره فهو له ضامن این از احکام اولیه است، قاعده احسان، قاعده احترام به مال مسلم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در منی در حجة الوداع بر بلندی ایستادند، مسلمین جمع شدند حضرت فراهم کرد، همه را فرمود امروز چه روزی است؟ گفتند روز عید، روز ظاهراً عید قربان بوده، فرمودند امروز چه روزی است فرمودند روز عید، فرمود امروز روز حرام است، روز محترم، این ماه چه ماهی است ماه ذی حجه الحرام، پس محترم است، این سرزمین چه سرزمینی است سرزمین منا حرام است و محترم است، همانطور که این روز این مکان و این سرزمین محترم است، خون مسلمان محترم است، سخن از حرمت. مال مسلم کحرمة دمه، حرمة مال مومن کحرمة دمه، یا حرمت مال مسلم کحرمه دمة و تأکید فرمودند احترام مال مسلمان را، یعنی مال مسلمان را نمیتوان غارت کرد، نمیتوان خورد، نمیتوان غصب کرد، این یک قاعده حاکی از حکم اولی است.
و همین طور مفاد برخی از قواعد فقهی، حکم ثانوی است، مثل قاعده اضطرار، در حال عادی خوردن میته حرام، اما إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ مگر در شرایطی که شما اضطرار پیدا کنید به اکل میته، در آنجا میشود حلال. پس میشود حکم ثانوی، قاعده نفی عسر و حرج که حکایت از حکم ثانوی میکند قاعده لا ضرر حکایت از حکم ثانوی میکند و مفاد برخی از قواعد مثل قاعده عدالت در برخی موارد حکم اولی است یعنی با قاعده عدالت انسان به حکم اولی دست پیدا میکند و در برخی موارد حکم ثانوی است، یک چیزی بر اساس حکم اولی محکوم به حکمی است اما بر اساس حکم ثانوی که میشود قاعده عدالت محکوم به حکم دیگر میشود، پس این قاعده قاعده بسیار مهمی است، در عین حال قاعده عدالت از قواعدی است که طی دهههای اخیر مطرح شده و قبلاً مطرح نبوده، البته فقهای بزرگوار ما در طول تاریخ به صورت جسته گریخته به اقتضای عدالت حکم کردهاند یا به اقتضای نفی ظلم حکم کرده اند، یعنی اینطور نیست که دلیل دیگری مستند آنها بوده باشد، بلکه همین که گفتند در جایی به صورت روشن ظلم است گفتند پس حرام است یا گفتند که در جایی مقتضای عدل چیزی است گفتهاند.
لازم است از این جهت به صورت جسته گریخته در طول تاریخ فقه استفاده شده ولی تبدیل به قاعده نشده بوده، تا این که قبل از پیروزی انقلاب بعضی از بزرگان مثل شهید مطهری رضوان الله علیه مسئله قاعده عدالت را مطرح میکنند و ایشان میفرماید اگر نگاه کنیم بعضی از قواعد فقهی از یک آیه شروع شده ولی احکام بسیاری بر آن مترتب شده مثل قاعده وفای به عقد، اوفوا بالعقود که یک آیه در قرآن دارد اما دهها حکم در آن مترتب شده اما در مورد عدالت در قرآن دهها آیه داریم، در روایات صدها روایت داریم ولی مع ذلک مورد غفلت قرار گرفته که به صورت یک قاعده عام تلقی بشود و از آن در ابواب مختلف فقه استفاده بشود.
حالا مفهوم عدالت: عدالت به چه معناست بعضیها میگویند عدالت یک واژه شیرین است، یک واژهای است که در طول تاریخ بسیار مورد استفاده قرار گرفته، در عین حال یک واژه مظلوم است چرا چون جباران هم از واژه عدالت استفاده کردهاند و حال آن که باید پاسخ داد حقیقتاً همان جباران در ذهن خودشان در ضمیر خودشان معترفند و میدانند که آنچه آنها عمل میکنند عدالت نیست، در واقع دارند نمایش عدالت میدهند ضمناً همان کار آنها و رفتار آنها و اظهار آنها حکایت از درستی قاعده عدالت میکند و درستی عدالت میکند و مطلوبیت عدالت میکند معلوم است عدالت چیز مطلوبی است.
برای عدالت دو معیار معروف ذکر شده، یکی وضع کل شیء فی موضعه، به تعبیر شیخ محمود شبستری جهان چون خط و خال و چشم و ابروست، که هر چیزی به جای خویش نیکوست، خوب این عدالت به نظر میرسد این معنا از عدالت به طور عمده در عالم تکوین و خلقت کاربرد دارد یا بگوییم غالباً در عرصه هستی معنا دارد. در اینجا عدل به معنای تناسب است یعنی متناسب بودن، موزون بودن.
در مقابل آن بیتناسبی است، در مقابل آن ظلم نیست، میگوییم انسان موجودی است مستوی القامه، این موجود مستوی القامه چشمش در جای خودش است، ابرویش در جای خودش است، بینیش در جای خودش است، دهانش در جای خودش است، خداوند موزون آفریده، متناسب آفریده، زیبا آفریده انسان را.
بنابراین خلقتی که آن خلقت به صورت متناسب باشد این خلقت، خلقت مطابق با عدل است در این مورد خداوند تبارک و تعالی در سوره الرحمن فرموده است وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ، خداوند آسمان را برافراشت و میزان را بر نهاد، میزان را بر نهاد یعنی موزون قرار داد. وَوَضَعَ الْمِيزَانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ، خداوند در خلقتش، در تکوینش میزان قرار داده و از شما هم خواسته که در مناسبات اقتصادیتان، در مبادلاتتان خود میزان را رعایت بکنید.
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ-وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ.
وزن را به قسط و عدالت برپا بدارید، در روایات ما آمده اگر میخواهید وفا کنید به حق، در داد و ستدها باید آن کفهای که در آن کفه جنس را گذاشته اید، آن کفه بچربد و علامتی که برای نشان دادن درستی اندازه گیری گذاشته شده آن شاخص آن شاخص متمایل شود میل کند به طرف دیگر یعنی به گونهای باشد که مطمئن باشید وفا کردید، چون نفس انسان نفسی است که در اعطا خست دارد و روایت میگوید اگر بخواهد کامل بدهد معمولاً اندکی ناقص میدهد، اگر بنا باشد که کامل ندهد حتماً ناقص میدهد. پس مقداری اضافه کن در قم یکی دو تا قصابی در دوران طلبگی ما شاهد بودیم وقتی جنسشان را میکشیدند یک تکه دیگر روی گوشت میگذاشتند که آن کفه ترازو به کف میخوابید، یعنی رعایت عدالت و این نکتهای که مورد توصیه قرار گرفته، وقتی میخواهید بدهید افزون بدهید، وقتی میخواهید بگیرید کمتر بگیرید وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ﴿١﴾ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ﴿٢﴾ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ ﴿٣﴾ أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿٤﴾ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٥﴾ يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٦﴾.
دانشپژوه: اگر آیه و روایتی به معنایی امر کند، امر ارشادی است باشد و لذا نیاز به پرداختن به ادله نقلی نیست.
استاد: بسیار خوب، بیان خوبی است ما هم حرفی نداریم، خیلی از احکام الهی که آمده آیاتش اشاره به عدل است ولی این معنایش این نیست که الزام آور نیست.
روایت نبوی هم داریم در عوالی اللیالی جلد چهار صفحه صد و سه که بالعدل قامت السموات و الارض، خداوند به عدل آسمانها و زمین را برپا کرده است، آسمان و زمین به عدل برپا شده، پس معیار اول قرار دادن هر چیز در جای خودش، این سخن در مسائل اجتماعی هم معنا پیدا میکند اگر کسی بر اساس استعدادها، بر اساس تحصیلات، بر اساس مهارتها، در یک جایگاهی قرار گرفته این میشود گفت عادلانه. این پست برای او عادلانه است اما اگر در جایی او را قرار دادند بلندتر از جایی که شایستگی آن را داشته، چون در جای خودش نیست.
این است که امروزه بعضیها تخصصشان در یک حوزهای است و شغلشان در حوزه دیگری، تخصصش مثلاً حسابداری است شغلش در عرصه اقتصادی است نه اینها دو تا حوزه متفاوتند گرچه خیلی هم حسابداری به اقتصاد نزدیک است، دو حوزه متفاوتند بدتر از آن این است که کسی ادبیات خوانده میگذارند مدیر اقتصادی، اقتصاد خوانده میگذارند مدیر فرهنگی.
معیار دومی برای عدالت وجود دارد، آن معیار معیار اعطا کل ذی حق حقه، این معیار اعطا کل ذی حق حقه به طور عمده قابل استفاده در مسائل اجتماعی اقتصادی نیست و البته مستلزم آگاهی از حق هر کسی است، هر کسی حقی دارد و هر چیزی چه حقی دارد، بر اساس آن حقی که آن کس یا آن چیز دارد در این صورت حقش را باید رعایت کرد، پس یک چیزی باید باشد قبلاً حکم کرده باشد به حقوق.
یکی از حقوقی که بنده استنباط کردهام حق معاش است، خداوند انسانها را به آنها در دنیا حق معاش قائل شده، هر انسانی را که خلق کرده آفریده این حق معیشت دارد، و جعلنا لکم فیها معایش، خداوند میفرماید ما در زمین برای شما معایش قرار دادیم پس هر انسانی معیشتش در زمین است باید بتواند از فهم خودش از معیشت برخوردار باشد، این فهم از معیشت هم معیشت سخت نیست، بلکه معیشت خیر است، کما اینکه قبلاً هم روایتی در این مورد بیان کردیم که مراد از معیشت و تأمین معیشت برای رفع فقر معیشت خیر است معیشتی که با آن معیشت مشکلات فرد و خانواده او حل بشود برطرف بشود، رساله حقوق امام زین العابدین سید الساجدین علیه السلام در بیان حقوق اشیا و حقوق اشخاص بسیار مناسب است برای معرفی صاحبان حق و مرجع عالی است برای تشخیص حقوق.
این کاربرد از عدالت، این معنای از عدالت گفتیم به طور عمده کاربردش جامعه است، چون سخن از حق است و روابط اجتماعی، روابط اقتصادی، روابط فرهنگی، روابط سیاسی، همه اینها را فرا میگیرد، در موضوع عدالت ما یک عدالت فردی داریم و یک عدالت اجتماعی داریم در ادامه بحث از مفهوم عدالت، عادل به کی میگویند، عادل به کسی میگویند که دارای ملکه انجام واجبات و ترک محرمات باشد، به طوری که برای انجام واجبات همواره مهیا و پیش قدم است و برای ترک محرمات نفس او بازدارندگی بالایی برخوردار است، این یک معنایی است که بعضی از فقها فرمودهاند عادل پس کسی است که دارای ملکه عدالت باشد، ملکه انجام واجبات و ترک محرمات، بعضی از فقها گفتند که عادل کسی است که واجبات را انجام میدهد و محرمات را ترک میکند، همین قدر که واجبات را انجام میدهد و محرمات را ترک میکند پس او عادل است، بنده عرض میکنم عدالت میتواند یک مفهوم تشکیکی باشد، یک مفهومی که حداقلی دارد و حد بالایی دارد، حداقلش انجام واجبات و ترک محرمات است و حد بالایش داشتن ملکه انجام واجبات و ترک محرمات است و البته بالاتر از آن عصمت است که خداوند تبارک و تعالی کسی را معصوم قرار بدهد. عدالت در امام جماعت و جمعه، گفته عدالت در امام جماعت و جمعه همان حداقل عدالت است و این که کسی حسن شهرت نداشته باشد، عدالت در شاهد محکمه قضا، عدالت در قاضی، سخت ترین عدالت در اینجا معنا دارد، عدالت در امین اموال مردم، عدالت در وکیل و عدالت در بسیاری از امور دیگر مانند عدالت حاکم والی به همین معناست، اما این مواردی که گفتیم عدالت فردی است، موضوع قاعده عدالت عدالت اجتماعی است نه عدالت فردی، عدالت اجتماعی به معنای اقامه عدل در جامعه هست اقامه عدل در جامعه همان اقامه قسط است و اعطا کل ذی حق حقه در اینجا صدق میکند.
شهید مطهری رضوان الله علیه مینویسد عدالت اجتماعی عبارت است از ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان به نظرم این جمله را باید از طلا نوشت، ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان، برای همه یکسان شرایط فراهم باشد مسابقه بدهند وارد مسابقه بشوند در میدانی که آن میدان شرایط برای همه به طور یکسان فراهم شده و موانع به طور یکسان برای همه برطرف، عدالت در همه امور مانند امور آموزشی، بهداشتی، درمان، امنیت، امور اقتصادی، کسب درآمد، اشتغال مناسب، امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و قضایی باید اقامه بشود اقامه عدل در همه حوزهها.
باز شهید مطهری مینویسد که معنای عدالت و مساوات این است که ناهمواریها و پستی و بلندیها و بالا و پایینها و تبعیضهایی که منشأ آن سنتها و عادات یا زور و ظلم است باید برطرف شود، محو شود و از بین برود، اما آن اختلافها و انسابهایی که منشأ آن لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند همانطور که در مسابقه میدان مسابقه را باید هموار کنند، مساوی و هم سطح باشد و برای همه یک جور باشد امکانات اجتماعی باید برای همه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی برای همه فراهم شود، این هم تبیین معنای عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی شد که عدل در جامعه برقرار باشد به نحوی که هر کس به قدر توان، استعداد و ظرفیت و علمش و مهارت هایش بتواند در این میدان وارد مسابقه بشود و به درآمدهایی دست پیدا کند به مناصبی دست پیدا کند به منافعی دست پیدا بکند این میشود عدالت.
اما قاعده عدالت اجتماعی، قاعده عدالت مبتنی است بر آیات قرآن، روایات پیامبر و ائمه و سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، بلکه میتوان گفت قاعده عدالت یک قاعده عقلی است، حسن عدل و قبح ظلم از احکام اولیه عقل است، و از احکام ذاتی عقل است، بقیه احکام به این دو حکم بر میگردد، عقل انسان مستقل از شرع به حسن عدل و قبح ظلم دست پیدا میکند، از این جهت شده که عدل الهی از اصول مذهب شیعه امامیه است و شیعه امامیه را میگویند عدلیه، کما اینکه معتزله را هم میگویند عدلیه، در مقابل اشاعره که اشاعر قائل به عدالت خداوند نیستند بلکه قائل به این هستند هر آنچه خداوند فرمان دهد همان درست است نه این که عادلانه است، به عبارت دیگر یک میزانی جدای از شرع نیست که شرع با آن سنجیده شود ولی از نظر امامیه میزان عدل میزانی است که همه چیز به آن سنجیده میشود.
در قرآن آیات متعددی در مورد امر به عدل آمده، سوره نحل آیه نود، ان الله یأمر بالعدل و الاحسان، خداوند امر به عدل و احسان میکند البته میدانید احکام الهی و آیات و روایات منحل میشوند به موضوعشان، امر به عدل امر وجوبی است امر به احسان امر نهیی است.
سوره اعراف آیه بیست و نه قل امر ربی بالقسط و اقیموا وجوهم عند کل مسجد، خداوند پروردگار من امر به قسط کرده، کلمه قسط همان عدل است با یک تفاوت، گفته شده که قسط، عدل در آنجایی است که جای تقسیم وجود دارد مثل در مال، مثل در حق، اینجا کلمه قسط به کار برده میشود، یک جاهایی عدل موضوع تقسیم نیست، مثل عدل در محکمه قضا، خود عدل در محکمه قضا که قاضی باید به عدالت رفتار کند هم عادل باشد هم عدالت را بین طرفین برقرار کندای بسا همان جا هم میتوان قسط را به کار برد در روایات ما آمده نظر خودت را بر طرفین محاکمه مدعی و مدعی علیه برابر قرار بده، به یک کسی بیشتر توجه نکند به یک کسی کمتر.
سوره حدید آیه بیست و پنج لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ خداوند تبارک و تعالی مخاطب این آیه را مردم قرار داده و یقوم الناس بالقسط ما پیامبران را فرستادیم همراه با بینات یعنی دلایل روشن آشکار برهان و انزلنا معهم الکتاب، کتاب فرستادیم، کتاب فرمانهای الهی را منتقل میکند، میزان را فرستادیم، خود میزان وسیله عدل است، وسیله سنجش است، لیقوم الناس بالقسط، تا مردم قیام به قسط کنند، با این معیارها و سنجهها مردم قیام به برپایی عدالت کنند معیار کتاب الهی، معیاری که به عنوان میزانها خداوند تبارک و تعالی در احکامش قرار داده، روشن است که این عدل همان عدالت اجتماعی است.
آیه هشت سوره مائده يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ای کسانی که ایمان آورده اید، همه تان برای خدا قیام کنید و همه تان برای خدا به قسط شهادت بدهید، آنجا آیه در مورد شهادت به عدل است، دنبالهاش دارد که زشت کاری قومی موجب نشود که شما از جاده عدالت خارج بشوید، اعدلوا، عدالت رفتار کنید و اقرب للتقوی.
آیه دیگر سوره نسا آیه صد و سی و پنج يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ۚ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا ۖ فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَنْ تَعْدِلُوا ۚ وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا امر به قیام به قسط است ای کسانی که ایمان آورده اید، همه تان قسط کنید و برای خدا شهادت بدهید گرچه این شهادت بر ضد خودتان باشد از این آیات و دهها آیه دیگر استفاده میشود که اقامه قسط و عدل اجتماعی اصلی ترین هدف شارع مقدس به شمار میرود و اسلام بر اساس عدل تأسیس شده و احکام شرع مبتنی بر پایه عدل بنیان گذاری شده بر این اساس چنانچه بعضی از ادله فقهی ما را به نتیجهاش غیر از مقتضای عدل برساند در جایی که روشن باشد در جایی که مسلم باشد، چارهای جز کنار نهادن آن دلیل و آن دلایل یا تجدید نظر در فهم ما از آن دلایل نیست. هر کسی در مقام افتا و استنباط احکام شرعی باشد باید این قاعده عدالت اجتماعی را محور و میزان خودش قرار بدهد چرا که نظام تشریع بر مبنا و محور عدالت است.
در اینجا تعدادی از آیات را گفتیم و یک نتیجه هم گرفتیم اما اجازه بدهید بعضی از روایات را هم مطرح کنیم، بیشترین مطلب در مورد عدالت از امیر المومنین علی علیه السلام صادر شد، حقاً پربار است و خداوند رحمت کند مرحوم آقای حکیمی را که یکی از مجلدات آثار ایشان روایات مربوط به عدالت است، اینطور که به خاطر دارم. آیات عدالت رضوان الله علیه از امیر المومنین سلام الله علیه نقل شده که العقل یضع الامور مواضعها سوال کردند از امیر المومنین آیا عدل برتر است یا جود، حضرت مقایسه میکنند به این عدل و جود هر دو خوب است، ولی کدام برتر است، حضرت فرمود العدل یضع الامور مواضعها، این جمله دقیقاً مفاد آن عبارتی است که قبلاً اشاره کردیم که عدل به معنای وضع کل شیء فی موضوعه هست، پس حضرت میفرمایند عدل امور را در جای خودش قرار میدهد و الجود یخرجها من جهتها، اما جود امور را از جهت خودش خارج میکند گرچه ممکن است معنایش بد نباشد، مفادش بد نباشد اما از جای خودش خارج میکند مثل این که کسی مستحق یک بذل و بخششی نیست آدم از باب جود به او چیزی میدهد، اینجا از موضع خودش خارج شده، بعد فرمود و العدل اساس عام، یا یک نسخه بدلی من دیدم وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ عدل اساس عمومی است یا سیاست عمومی است و الجود عارض خاص، اما جود یک عارض خاص است یک عدل همه جا میشود به کار برد، جود را همه جا نمیشود به کار برد فالعدل اشرفهما و افضلهما.
این حکمت چهارصد و سی و هفت، در جملهای دیگر إنَّ العَدلَ مِيزانُ اللّه ِ سُبحانَهُ الَّذي وَضَعَهُ في الخَلقِ، و نَصَبَهُ لإِقامَةِ الحَقِّ، فلا تُخالِفْهُ في مِيزانِهِ، و لا تُعارِضْهُ في سُلطانِهِ، غرر الحکم شماره سی و چهار شصت و چهار، عدل میزان الهی است که در خلق قرار داده میزان خداست و خداوند نصب کرده برای برپا کردن حق، یعنی عدل است که منشأ برپا کردن حق میشود.
جمله دیگر: جَعَلَ اللّهُ سُبحانَهُ العَدلَ قِواما لِلأنامِ، قوام، موجب برپایی، سرپایی انسانها و تَنزيها مِنَ المَظالِمِ و الآثامِ برای تنقیح و پاک شدن از مظلمهها و ظلمها و گناهان، و تَسنِيَةً لِلإسلامِ. یعنی موجب گشایش اسلام. غرر الحکم هشتاد و نه.
جمله دیگر العَدلُ قِوامُ الرَّعِيَّةِ و جَمالُ الوُلاةِ. عدل موجب برپایی رعیت است، موجب زیبایی والیان غرر الحکم 1954.
جمله دیگر عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَة قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا عدل بهتر است از شصت سال عبادت که شبها را آدم شب زندهداری کند، روزها را روزه بگیرد وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِي حُكْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنَ اَلْمَعَاصِي سِتِّينَ سَنَة. یک ساعت جور در حکمی بدتر و سخت تر و بزرگتر است در نزد خدا از معصیتهای شصت سال، جامع الاخبار، شماره حدیث چهارصد و سی و پنج ممیز دوازده شانزده،
جمله دیگر العدل یصلح البریه، عدل موجب اصلاح انسانها میشود.
صلاح الرعیه العدل، دو جمله غرر الحکم است چهارصد و نود و شش و پنجاه و هشت صفر چهار،
جمله دیگر بالعدل تصلح الرعیه چهل و دو پانزده.
جمله دیگر بالعدل تتضاعف البرکات، با عدل برکات افزایش پیدا میکند، غرر الحکم چهل و دو یازده.
جمله دیگر اَلْعَدْلُ نِظامُ الاِمْرَةِ. عدل نظام فرمانروایی است غرر الحکم هفتصد و هفتاد و چهار.
جمله دیگر ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ آبادانی بلاد تحقق پیدا نکرده به مثل برقراری عدل، غرر الحکم 9543.
ما أوسَعَ العَدلَ! إنَّ النّاسَ يَستَغنُونَ إذا عُدِلَ عَلَيهِم. چقدر عدل گسترده است، اگر عدل برقرار بشود بین مردم، یستغنون، بینیاز میشوند پس وجود فقر حکایت از نبود عدالت است، اگر عدالت برپا بشود، فقیر باقی نمیماند. دعائم الاسلام جلد یک صفحه سیصد و هشتاد.
آیات و روایاتی که مطرح شد بخشی از آیات و روایات موضوع عدالت است و ناظر به اقامه عدل در روابط اجتماعی است، با توجه به این همه آیات و روایات و با توجه به سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و سیره ائمه معصوم سلام الله علیه اجمعین در زندگیشان و در مناسبات سیاسی و اجتماعی به روشنی میتوان قاعده عدالت را در احکام فقهی به عنوان یک قاعده عام استنباط کرد که هم بر احکام اولی در مواردی که مفاد آنها حکمی مغایر با قاعده عدالت و حاکم است، در این صورت میشود قاعده حاکم. و هم میتواند قاعده عدالت را مبنای بازنگری سایر احکام فقهی هم قرار داد البته نکته قابل تهذیب این است که باید درک عدل و ظلم در موضوع مورد استنباط یک درک روشن قطعی و غیر قابل تردید باشد، و عرف و عقلا این درک روشن را داشته باشند نمیشود هر آدمی به ذوق خودش حکم به عدل و ظلم در احکام بکند. این استنباط در قاعده عدالت، بیان قاعده عدالت.
وارد بیان کاربردهای قاعده عدالت میشویم، میخواهیم برسیم به آن هدف بحث خودمان ولی باز هم به جاهای دیگر هم سر میزنیم یکی از موارد کاربرد قاعده عدالت در حرمت حیلههای رباست.
خداوند تبارک و تعالی به طور قاطع در قرآن حرمت ربا را بیان کرده فرموده: وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ، اگر از ربا خواری توبه کردید رأس المال شما، اصل مال شما، مال شماست، در این صورت نه ظلم کرده اید نه به شما ظلم میشود، اگر اندکی بهره اشکال نداشت با این قاطعیت نمیفرمود و لکم رئوس اموالکم یک تخفیفی باید میداد و حیل ربا در مواردی حیلی است که ماهیت عمل ربوی را تغییر نمیدهد بلکه شکل کار در حیل ربا عوض میشود در این صورت حیل ربا پذیرفته نیست و با نظام احکم الهی که بر مبنای عدالت برقرار است ناسازگاری دارد، اگر چه حیل ربا مستند به روایاتی باشد که از نظر سند صحیح است.
امام خمینی رحمه الله نوشتهاند ربایی که در قرآن کریم و در سنت از طریق شیعه و سنی چنان سخت گیریهایی دربارهاش صورت گرفته که درباره کمترین گناهی چنین سختگیریهایی وارد شده چگونه ممکن است آن را با حیلههای شرعی که در اخبار زیاد و صحیح وارد شده، و فقیهان بسیاری به آن فتوا دادهاند حلال ساخت، کتاب البیع جلد دو صفحه 541، پس امام رحمه الله علیه قاعده عدالت را تطبیق کردند بر حیل ربا و ربا را ظلم دانستند و حیل ربا را ظلم دانستند. و از مشروعیت آنها عدول کردند، قبلاً فتوا داده بودند امام، ولی بعداً فرمودند جددت النظر، تجدید نظر کردند و به این نتیجه رسیدند حیلی که صورت ربا را تغییر میدهد نه ماهیت و واقعیت را، این حیل مشروعیت ندارد ولو این که روایات صحیح هم حمایتش میکند.
موضوع دومی که کاربرد قاعده عدالت هست در مورد مهریه زنان و سایر دیونی است که در شرایط تورمی زمان طولانی بر آن میگذرد، طولانی مدت است، این مورد بسیار روشن، کاربرد قاعده عدالت است، در دههای متوالی در ایران ما مهریه زنان را بر اساس پول رایج تعیین میشد در هنگام تعیین مهریه مبلغ توافق شده در عقد ازدواج از اهمیتی برخوردار بود از اعتباری برخوردار بوده، نظر غالب فقهی هم این بوده که تعیین مهر با پول رایج ناظر به همان مبلغ مندرج در اسکناس هاست نه غیر آن، بنابراین اگر کسی سی سال قبل، پنجاه سال قبل مبلغی را به عنوان مهریه برای همسرش قرار داده همان مبلغ را اکنون بدهکار است، چرا میگویند رضایت طرفین در هنگام عقد نکاح بر اساس همان مبلغ بوده، اخیراً یکی از دوستان من گفت مراجعه کرد به دفتر استفتائات یکی از فقهای بزرگوار، آن فقیه جلیل القدر است، مراجعه کردم به یکی از اصحاب استفتا گفتم مادر من در حدود هفتاد سال قبل هشتاد سال قبل ازدواج کرده و پدر من برای مادرم صد تومان نه صد هزار تومان صد تومان مهریه قرار داده، الان ما میخواهیم ارث پدری را تقسیم کنیم مهریه مادر را میخواهیم حساب کنیم، چقدر باید به او بدهیم، گفت پاسخش این بود که صد تومان، گفت من یکه خوردم، گفتم این که ظالمانه است، آن صد تومان آن روزگار میشد یک ملک خرید، الان یک شکلات هم نمیدهند، ما چطور بگوییم این همان است خوب اینجا خیلی روشن است، که آن مبلغ صد تومان در هشتاد سال قبل در تعیین مهر ارزشی داشته، که در ارتکاز طرفین ازدواج آن ارزش مد نظر بوده و از اهمیت برخوردار بوده، الان پس از گذشت سالها و تورمهای پی در پی در طول این مدت ارزش آن مبلغ مهریه به کلی فاقد وجاهت است.
من یک مثال دیگر زدم البته مثال فرضی است اگر کسی سی سال چهل سال قبل دو تا دختر داشت یکیش را داد به یک کویتی، یکیش داد به یک ایرانی و بنایش بر این بود مهریهای که قرار میدهد مساوی باشد، ارزش دینار کویت رفته به فلک رسیده، ارزش ریال ایران هم افتاده به حضیض ذلت آیا میتوان گفت مهریه آن خانم ایرانی را به همان مبلغ اسمی بدهند حقش است، و عقد است و مبلغ آن خانم کویتی هم همان که در هنگام عقد ازدواج تعیین شده بوده، نه مقصود طرف برابری این دو مهر بوده ولی حقیقتاً آن تورم نخورده این تورمها خورده، اینجا بسیار روشن است قاعده عدالت اقتضا میکند که مهریه تعیین شده قبلی به ریال را بر اساس شاخص معتبری که نشان دهنده تورم این مدت باشد تأمین کنند.
سومین مورد کاربرد قاعده عدالت در توزیع فرصتهای عمومی است، همین موضوعی که ما به آن اشاره کردیم، فرصت تحصیل برای افراد ثروتمند و فقیر، برای افراد ساکن روستا و شهر، برای شهرهای کوچک و بزرگ، یک فرصت برابری نیست اگر فرزندان یک جامعه در فرصتهای نابرابر رشد کنند اگر فرزندان یک جامعه در فرصتهای برابر رشدکنند ظرفیتهای ذهنی، فکری، روحی و جسمی آنها در یک شرایط برابر بهتر شکوفا میشود و آینده بهتری برای آنها رقم میخورد، در غیر این صورت با وجود فرصتهای نابرابر و شرایط اجتماعی بسیار متفاوت، از نظر فراهم بودن امکانات تحصیلی و تربیتی، بسیاری از استعدادها که در شرایط نامساعدی قرار میگیرند ظهور و بروز پیدا نمیکنند، شکوفا نمیشوند، در نتیجه در مراحل بعدی زندگی هم از نظر تواناییها و مهارتها و شکل گیری شخصیت بسیار متفاوت ظهور پیدا میکنند.
عدالت اجتماعی اقتضا میکند این گونه فرصتها در جامعه واحد برای همه برابر فراهم بشود تا ظرفیتهای بالقوه آنها و استعدادهای بالقوه آنها ظهور و بروز کند، و هر کس به قدر تلاش و کوشش خودش از این فرصتها استفاده کند و خودش را برای خدمت به مردم در مرحله بعد آماده کند.
البته ممکن است شما بگویید این تکلیف، تکلیف ما لایطاق برای دولتها است، تکلیف شاق برای دولتها است بسیار خوب ما هم نمیگوییم نیست، ولی به قدر میسور، و قاعده میسور اینجا حاکم میشود، المیسور لا یسقط بالمعسور، آن مقداری که میسور هست از فراهم کردن شرایط برابر، زمینههای برابر، باید آنها را فراهم کرد، به این که نمیتوان به صورت کامل و صددرصد برای همه یکسان فراهم کرد.
ما نمیتوانیم عدول کنیم از این حکم الهی از این احکام الهی که شرایط برای افراد جامعه که حق رشد و نمو و تحصیل میبینید در طول تاریخ اسلام تحصیل برای همه رایگان بوده، چه ثروتمند و چه فقیر این از ویژگیها و خصوصیات قابل افتخار ماست که بگوییم آقا در تاریخ اسلام اگر کسی میخواست تحصیل کند ممنوع از تحصیل نمیشد به دلیل این که بچه فقیر است، مرحوم مقدس اردبیلی شیخ احمد اردبیلی رضوان الله تعالی علیه بچه یک روستا از روستا میآید میرود نجف و آنجا تحصیل کند یا هر جا حوزه علمیه شروع میکند تحصیل کردن و البته از نظر تاریخی نقل شده که ایشان ذهنش هم ذهن بسیطی بوده خیلی بسیط، عقب مانده بوده، ولی چون شرایط برای تحصیل فراهم شده برایش میشود یک مجتهد عالی مقدار، یک شخصیت بسیار کم نظیر، مرحوم ملا احمد اردبیلی رضوان الله علیه خوب میبینید که از یک بچه روستا که در شرایط فقر و فلاکت و فاقد رشد کرده و البته رسیده به سنی که میتوانسته وارد تحصیل بشود مدرسه علمیهای که وارد میشود و حوزه علمیهای که وارد میشود، شرایط را برای او و فرزندش یک گونه فراهم کردند و آن استعداد ذاتی او بروز میکند، ظهور میکند شکوفا میشود میشود شخصیت علامه دهر، همین طور در مرحله بعد از دوران تحصیل برای اشتغال و احراز پستها و جایگاههای اجتماعی، سیاسی اقتصادی، فرهنگی، نظامی قضایی، اینجا باید بر اساس شایستگیها و مهارتها و تجربهها این مسئولیتها و پستها اشتغال بشود و توزیع بشود، نه بر اساس روابط، افراد باید با رقابت در آزمونها، و ارزیابی تواناییها و استفاده از روشهای دقیق این مشاغل و جایگاهها را به دست بیاورند.
قاعده عدالت اقتضا میکند که نظام اسلامی برای این گونه برابری فرصتها سیاست گذاری کند، و قوانین استخدامی بر اساس این سیاستها تدوین بشود تا عدالت در جامعه برقرار بشود و همه به وضع خودشان راضی بشوند. آخرین بحثی که در این باره به عنوان کاربرد قاعده عدالت مطرح میکنند، موضوع ما نحن فیه هست، کاربرد قاعده عدالت در توزیع منابع مالی، یکی از فرصتهای اجتماعی منابع بانکی است، منابع بانکی از محدودیت نسبی برخوردار است، دستیابی به این منابع و استفاده از آن در سرمایه گذاریها وضع اقتصادی افراد را با دیگران متفاوت میکند، این منابع باید بر اساس ظرفیتها، تواناییها و شایستگیها با اعتبارسنجی متقاضیان تولید بشود نه بر اساس روابط، اگر بر اساس اعتبارسنجی، شایستگیها و تواناییها، ظرفیتها کشف بشود و فهمیده بشود، در این صورت میدان رقابت سالم برای کار، ابتکار، خلاقیت و مدیریت فراهم میشود و هر کسی به اندازه توانایی خودش اندیشه و ابتکار و زحمت خودش میتواند از نعمتهای مادی الهی برخوردار باشد.
البته مقتضای عدالت در این است که کسانی که به دلایل طبیعی و ناخواسته توانایی تأمین زندگی متناسب با شأن خود را ندارند اینها با کمک دیگران به حق معاش خودشان که همان معیشت خیر باشد دست پیدا کنند، کاری که اخیراً وزارت امور اقتصاد و دارایی انجام داد در مورد تسهیل پرداخت منابع مالی به متقاضیان، و به بانکها تکلیف کرد که پنجاه تا صد میلیون تومان تسهیلات را بدون ضامن و بر اساس اعتبارسنجی متقاضی پرداخت کنند یک قدم در راستای اجرای عدالت در توزیع نقدینگی است، ان شا الله باید قدمهای دیگر را هم بردارند.
در این روش اصل اعتماد به مشتری است، ما اگر برگردیم به آموزههای اسلامی در مورد بازار، اصل بر اعتماد به هم است، سخت گیریها حکایت از عدم اعتماد میکند، این که کسی یک تسهیلات خردی به او داده بشود، دو تا ضامن بیاید، این ضامنها باید محترم باشند، باید موافقت با کسر حقوق را دریافت کرده باشند و اینها چک هایشان را بدهند، پشتش امضا بکنند یا وثیقه هم بگیریم، وثیقه هم چنین و چنان باشد این بازیها موجب میشود که افراد دارای پارتی اندک بدون پارتی به جایی نرسند، افرادی که دارای پارتی باشند، به آلاف اولوف برسند واقعاً شکاف فقر و غنا یک عامل مهمش همین جاست، دست یافتن به منابع مالی بانکی و دست نیافتن، یکی بیشتر یکی کمتر، تجربه صندوقهای قرض الحسنه و وامهای خرد بانکی نشان میدهد که کمترین سوخت تسهیلات وامها و نکول در پرداخت این در مورد مبالغ خرد. به عبارت دیگر بدهکاران خرد کمتر از دو درصد تخلف و نکول دارند اما بدهکاران بزرگ بانکی الی ماشاالله، صدها میلیارد بدهی معوق دارند سالهاست نمیدهند انباشته هم میشود.
خوب این بخش هم به پایان رسید. ان شالله بحث ما بعد از تعطیلات وارد مقررات گذاری برای ارز و مبادلات ارزی و استفاده از قاعده نفی سبیل خواهد بود اگر کسی سوالی دارد من پاسخ بدهم اگر دوستان سوالی ندارند با شما خداحافظی کنم.
پیشاپیش سال نو را بر شما تبریک عرض میکنم امیدوارم سال پرخیر و برکتی باشد، سال پرنعمتی باشد، خداوند دولت ما را هم موفق بدارد، دولتی که تعطیل ندارد پنجشنبه ندارد جمعه ندارد بلکه پنجشنبه جمعهاش به کار میپردازد، سفرهای استانی میپردازد خدا قوتشان بدهد کمکشان کند با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بحث را پایان میبریم.