جلسه دوازدهم درس خارج فقه استاد مجید رضایی در موضوع اقتصاد دولت در ۵ بهمن ۱۴۰۰ به همت انجمن مالی اسلامی ایران و موسسه طیبات برگزار گردید.
استاد رضایی، فقه اقتصاد دولت، جلسه12، سهشنبه 5 بهمن 1400
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و بِهِ نَسْتَعِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ، اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي.
ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها را تبریک عرض میکنیم و همچنین پیشاپیش ایام ماه رجب و اعیاد بسیار عظیمی که در آن است را تهنیت عرض میکنیم، خدای متعال به همه ما توفیق بدهد که در این ایام جشن و سرور اهل بیت ما هم بهرهمند باشیم از برکات بزرگ ماه رجب ان شاء الله و از معارف اهل بیت ان شاء الله بهرهمند باشیم.
عرض کنم خدمت سروران عزیز و گرامی بحث ما درباره وظایفی بود که دولت اسلامی باید انجام بدهد. اگر دوستان به یاد داشته باشند در چند جلسه برای رسیدن به این قضیه گفتیم یک مروری بر آیات قرآن کریم داشته باشیم و ببینیم این آیات قرآن چه وظائفی را برای بخش عمومی و حاکمیت و ولایت، رسالت که در بُعد اجتماعی شکل میگیرد، چه وظائفی از بحثهای اقتصادی را بر عهده آنها گذاشته است. همه آیات قرآن را تقریبا یک مرور اجمالی کردیم و دیدیم در مورد برخی از مباحث دولتهایی که در طول تاریخ به عنوان دولتهای دینی درواقع مطرح بودند یا دولتهایی که قرآن آنها را منفی میدانست و به آنها اعتراض میکرد، تعدادی از این وظائف مطرح شد، یکسری از بحثها، بحثهای معنوی بود مثل إن مکّناهم فی الارض أقاموا الصلاة ولی از یک طرف هم مواردی مثل زکات مطرح شده است، بحثهایی که مربوط به جهاد در راه خدا، غنائم و خمس آنها درواقع مطرح شده بود. فیء از اموری بود که در اینجا مطرح شد به عنوان درآمدهای دولت.
یکسری از امورات بودند که مثلا مقابله با فساد بود، مقابله با اسراف بود، این گونه امورات هم که مصادیق مختلفی در طول تاریخ پیدا خواهد کرد، اینها هم مطرح شده بودند، اگر دوستان عزیز به یاد داشته باشند، ما با مروری داشتیم انواعی از وظائف اینها بیان شد، بیشترین وظیفهای که از لابلای مباحث مطرح بود بحثهایی بود که مربوط به توزیع درآمد بود، این امری بود که از ابتدای شکل گیری اسلام در مکه توسط آیات قرآن و توسط پیامبر بیان میشد و روی آن حساسیت بود تا آخر، تا آخرین آیاتی که بر پیامبر نازل شد مباحث مربوط به حالا اسم آن را بگذاریم توزیع ثروت، بهبود وضع معیشتی طبقات ضعیف و گرفتن درآمد از طبقات قوی و تبدیل آن به درآمد برای طبقات ضعیف، اینها در مسئله بود.
بنای ما بر این بود که یک تلاشی کنیم درباره سیره پیامبر هم برخی از موارد را خدمت شما عرض کنیم. در جلسات قبل عرض کردم نامههایی که پیامبر گرامی اسلام برای افراد مختلف نوشته است و بخصوص چون این نامهها حاوی مطالب حکومتی است و این که پیامبر از یک مجموعهای که با ایشان هماهنگ میشدند، همراه میشدند، میپذیرفتند حکومت ایشان را چه چیزهایی درخواست داشت و از آنطرف هم چه چیزهایی برای آنها به عنوان وظیفه خود حاکمیت بیان میکرد؟ عرض کردم کتابهای مختلفی در این زمینه است، کتابی مثل مکاتیب الرسول مرحوم آقای احمدی میانجی یا مجموعه کتابهایی که به عنوان مکاتیب الائمه است، از اینها هم میشود استفاده کرد، بعضی از کتابها هم درباره نامههایی است که پیامبر درواقع از طرف ایشان ارسال شده است، حالا خودشان ننوشتند ولی امر کردند به نوشتن. یکی از کتابهایی که در این زمینه یک مقداری هم گسترده چاپ شده است به اسم نامههای پیامبر، آقای محمد حمید الله این را نگاشته است، حالا ترجمه هم شده است، من چون خود اصل کتاب را پیدا نکردم، ترجمه آن به اسم وثائق، امیدوارم پیدا شود، کتاب وثائق، نامه¬هایی که حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم، البته در این کتاب نامههای خلفا هم است، گرچه خیلی از نامههایی که مربوط به امیرالمؤمنین است اینجا نیامده است ولی بیشتر به دو سه تا خلیفه اول توجه کرده است، گرچه در مورد نامههای امیرالمؤمنین هم مقداری است. این نامهها که حالا ما برای پیامبر را در نظر میگیریم اولا نامهها، نامههای زیادی هستند، اینجا الان کل کتاب، حالا در این فصولی که برای پیامبر مطرح است، تا قبل از این که به بخش سوم که خلفای راشدین است برسد، تا خطبه حجة الوداع تقریبا بیش از دویست و هشتاد و هفت نامه اینجا مطرح کرده است که بخشی از اینها البته نامههایی است که خلفا هم مطرح کردند، یعنی شاید حدود دویست تا نامه از پیامبر در منابع مختلف آمده است، این نامهها را هم در دوره مکه گاهاً پیامبر نامههایی را نگاشتند که اینجا آورده است، هم در دوره مدینه، در دوره مدینه بالطبع بیشتر بوده است، حتی آن زمانی که مهاجرین رفتند به حبشه، پیامبر برای نجاشی نامه نوشته است و موارد اینچنینی را اینجا ذکر کرده است.
ببینید دوستان عزیز معاهداتی که پیامبر با گروههای دیگر میبست یک مضامینی دارد، ما از این مضامین می¬توانیم استفاده کنیم، چون تعداد اینها زیاد است من سرجمع برخی از اینها را ذکر میکنم. میدانید یکی از نامههایی که پیامبر، درواقع عهدنامهای که میان پیامبر، مهاجرین و انصار و یهودیان مدینه و حتی مشرکین مدینه، یک معاهدهای پیامبر با اینها بست که هم از یک طرف مهاجر و انصار را باهم برادر کرد، اینها از یک طرف بودند، یهودیانی که در مدینه بودند، اینها هم از یک طرف، تعدادی مشرک هم در مدینه بودند، یعنی کسانی بودند که هنوز مسلمان نشده بودند، در سال اولی که پیامبر به آنجا آمد آنها هنوز مسلمان نشده بودند اما پیامبر درواقع در این پیمان نامه، چون این پیمان نامهای بود که برای مرکزیت مدینه و حمایت از مدینه در مقابل دشمنان مدینه بود، به همین علت مثلا نامه و اینها که نوشته شد، حتی به این هم توجه داده شده است که مشرکین مدینه نباید حمایت کنند از مشرکین مکه و اگر حمایت کنند درواقع عهد خودشان را شکستند، هم برای یهودیان، هم برای مسلمانان و هم برای مشرکین، این خیلی مسئله مهمی است، نگاه کنید من از صفحه هفتاد همین کتاب وثائق میخوانم، ترجمه است، حالا متأسفانه من اصل نامهها را در اختیار ندارم، نوشته است بسم الله الرحمن الرحیم، طبق این جایی که نقل شده است، آدرسهای زیادی هم درباره این نامه آمده است، این نامه و پیمانی است از محمد نبی رسول خدا که برای رعایت میان مؤمنان و مسلمانان قریش و مدینه و کسانی که به ایشان ملحق میشوند و از ایشان پیروی میکنند و همراه ایشان جهاد کنند، نوشته شده است، در مورد چیست؟ این برای میان مؤمنان و مسلمانان قریش و مدینه و کسانی که به اینها ملحق میشوند، درواقع بین مهاجر و انصار است، همگان در قبال دیگران یک ملت و یک امت هستند، مهاجران قریش همچنان به حال استقلال و عهده دار کارهای خود هستند و باید از عهده خونبهای خود برآیند و فدیه اسیران خود را بپردازند و میان مؤمنان در کمال پسندیدگی و دادگری رفتار کنند، بعد قبائل مختلف مدینه مثل بنی عوف، بنی حارث بن خزرج، بنی ساعده، بنی جُشَم، بنی نجّار، بنی عمرو بن عوف، بنی بُنَیت و بنی اوس هم هریک مستقل و عهده دار کار خود هستند و باید خونبهایی را که بر عهده ایشان باید بپردازند و فدیه آزاد کردن اسیر خود را عهده دار باشند و باز میان مؤمنان در کمال پسندیدگی و نیکی رفتار کنند، یعنی مهاجرین، چیزهایی که بین خودشان است را داشته باشند، انصار هم همچنین، بعد فرموده است مؤمنان باید درماندگان و مستمندان را رها نکنند.
دانشپژوه: آقای سلطانی فر گفته است این وثائق مشکل سندی دارد.
استاد: من توجه دارم که برخی از اینها ممکن است برای اهل سنت باشد، برخی از اینها در کتابهای مختلف باشد، اصل این نامهها در جاهای مختلف دیگر هم است، حالا اگر مورد آن را خواستیم استناد کنیم فرمایش شما درست است، چون خیلی از اینها در دیگر کتابها هم است، مضامین آن در ادله ما هم است که حالا بعضی از آنها را عرض میکنم خدمت شما.
این که مثلا از اولین مسائل این بحث خونبها است، بحث این است که اگر اسیری، یعنی اگر قصاصی شد باید خونبها داده شود، اگر اسیری گرفته شد باید پول آن را هر بخشی انجام بدهد و مهم این است که باید درماندگان و مستمندان را رها نکنند، نباید هیچ یک از مؤمنان با آزاد کرده و همپیمان مؤمنی بدون اجازه او همپیمان شود، این هم در روابط اجتماعی است که بحث بردهها است، کسی با یک بردهای پیمانی ببندد بدون اجازه صاحب او مثلا، اینها را اینجا مطرح کرده است و تأکید کرده است روی این مواد بعد فرموده است و هرکس از یهودیان که از ما پیروی کنند نسبت به او نیکی و رفتاری خواهد شد و با ما در زندگی مساوی خواهد بود، بر آنان ستم نخواهد شد، اینها را مطرح کرده است. پایینتر میآییم، گفته است و هیچ مشرکی از انصار که هنوز مسلمان نشدند، هیچ مشرکی نمیتواند اموال یا جان مشرکی از قریش را در پناه خود بگیرد و مانع از پیروزی و تسلط مسلمانی بر او شود، مبادا مشرک مدینه با مشرک مکه هماهنگ باشد، مبادا یهودی مکه با مشرک مکه، یهودی مدینه با مشرک و همچنین، مسلمانها که معلوم بود مشرکین دنبال ریختن خون آنها بودند و آنها هماهنگ نمیشدند اما دیگران هم باید همکاری کنند در حفظ مدینه، در نجات مدینه از دست قریش و اگر احیاناً برای هرکدام از این افرادی که باهم هماهنگ شدند، چه یهودی، چه مشرک و غیره، به کسی آسیبی خورد، خون او بیجا ریخته شد، همه کمک کنند دیه او را بدهند، همه کمک کنند رضایت را مثلا جلب کنند، این بحثها در این موارد آمده است.
در عین این که یهودیان در کارهای خودشان مستقل هستند، مهاجرین جدا، انصار هم جدا، در کارهای خودشان مستقل هستند اما همه اینها باهم یک کار مشترک دارند، مسلمان و کافر و آن این است که مدینه را حفظ کنند، مراقبت کنند از مدینه در عین حال به کارهای خودشان هم برسند یعنی به هیچ وجه این پیمان استقلال آنها را زیر سؤال نمیبرد، مثلا اینجا در عبارتی دارد که برای همه معتقدان به این نامه داخل مدینه حرم است، یعنی باید داخل مدینه را مراعات کرد، همسایه و پناهنده چون خود شخص است، نباید به او زیانی رساند و خیر را از او دریغ کرد و نباید به زنی بدون اجازه خویشاوندان خودش پناه داد، این هم چون در هر صورت اینها امور خانوادگی بوده است، مگر این که خانواده او راضی باشند و البته این غیر از این است که یک زنی ممکن است از مکه مسلمان شود و بیاید به مدینه، این برای کسانی بود که در مدینه بودند، او خودش یک احکام دیگری دارد، سوره ممتحنه در مورد او مفصل است.
و هرگاه میان اهل این پیمان نامه حادثه و اختلافی بروز کند که بیم تباهی رود، بازگشت آن حکم در آن باره به خداوند و محمد رسول خداست و خداوند بر هرکس که به آنچه که در این عهدنامه است عمل کند و پرهیزگارتر باشد احاطه دارد.
این را در این مورد و موارد متعددی که درواقع برگشت آن به ایمن بودن مدینه است، بنابراین یکی از دستورات مهم به مسئله امنیت بر میگردد، مسئله درواقع حفظ نظام اجتماعی است که حالا شکل میگیرد.
از این نوع موارد ما متعدد در حیات گرامی پیامبر، در این نامههایی که پیامبر نگاشتند وجود دارد و افراد مختلفی گاهی وقتها به پیامبر نامه مینوشتند، مثلا درخواستی داشتند، کمکی میخواستند، کاری داشتند، مسئلهای داشتند و پیامبر آنها را جواب میداد، تقریباً در اکثر این نامهها، نامههایی است که مربوط به جنگها است، مربوط به اسلام آوردن برخی از افراد است.
یکی از بحثهایی که به تدریج در میان مسلمانان شکل گرفت، همانطور که میدانید زمینهای جدیدی بود که بعد از جنگی یا بعد از معاهدهای به دست مسلمانها میافتاد، شاید از اولین زمینهایی که به دست مسلمانها افتاد زمینهای بنی النضیر بود، بخاطر این که اینها قبیلهای بودند، یهودیانی بودند که اینها متأسفانه نقشه ترور پیامبر را ریختند، مکیها چندتا کار انجام دادند بعد از این که پیامبر به مدینه آمد، یکی از کارهای او این بود که اموال پیامبر و یاران او را غارت کردند و خانههای آنها را به غارت بردند و این برای مسلمانهایی که در مدینه بودند خیلی گران تمام شد و همین زمینه جنگ بدر را فراهم کرد. بعضی از کارهایی که انجام میدادند نامه پراکنی میکردند و با یهودیان یا مشرکین مدینه سعی میکردند ارتباط برقرار کنند و آنها را تحریک کنند که بر علیه پیامبر اقدام کنند و تلاش میکردند به آنها بگویند اگر شما با این کسی که از ما آمده است به پناه شما، با او برخورد کنید مثلا ما چگونه با شما مواجه خواهیم شد، شما را کمک میکنیم و از آنطرف هم تهدید میکردند که اگر این کار را نکنیم ممکن است ما بعداً با شما برخورد کنیم.
پیامبر زمینهایی که طبق همان آیات قرآن که خواندیم، زمینهایی که به دست مسلمانها میرسید، قاعدتاً اینها در اختیار پیامبر قرار میگرفت و توزیع و تقسیم میکرد، حالا به هر صورتی که مد نظر پیامبر گرامی بود، این زمینهای بنی نضیر یا خیبر یا موارد دیگری برای بنی قُرَیظه یا بنی قَینُقاع یا جاهای دیگری که در اختیار افراد قرار میگرفت، پیامبر در مورد اینها خلاصه یک تصمیمی میگرفت، بنابراین یکی از کارهایی که پیامبر انجام میداد تقسیم اموال عمومی بود، مثل فیء که زمینهای بنی نضیر بود که در سوره حشر هم مطرح کردیم یا انفالی که احیاناً در اختیار پیامبر قرار میگرفت و مثلا پیامبر در مورد، یا گاهی وقتها این زمینها در اختیار خود اهل آن منطقه قرار میداد مثل اهل خیبر، برای آنها قرار میداد، آنها روی اینها کار میکردند، سهم بیت المال را میدادند و مابقی را هم خودشان استفاده میکردند ولی زمینها از ملکیت آنها درآمده بود، از اینها موارد متعددی است، بنابراین این کار جزو کارهایی است که هر دولتی باید انجام بدهد و در مورد آنچه که در اختیار خودش قرار گرفته است یک تصمیم نهائی بگیرد، مثل همان مباحثی که مربوط به زمینهای خیبر و بنی نضیر بود که عرض کردیم.
یکی دیگر از چیزهایی که در این نامهها آمده است، مثلا ببینید نوشته است بخشیدن قطعه زمینی از روم به ابوثعلبه خشنی یا مثلا این که پیامبر در این نامههایی که نوشتند یا در این سندهایی که نوشتند، زمینی را به فرض برای جناب زبیر دادند، زمینی را برای دیگر اشخاص دادند، چون بعضی از افراد میآمدند میگفتند پیامبر ما نیاز داریم یک زمینی چیزی در اختیار ما قرار بگیرد تا بتوانیم روی آن کار کنیم و درآمد کسب کنیم و پیامبر به آنها این موارد را به صورت متعدد داده است و آنها هم استفاده کردند، از این موارد زیاد است، یکی زمین، یکی آب، یکی معدن که چون باز اینها امور اقتصادی است که مربوط به منابع طبیعی است و منابع طبیعی هم در ملکیت دولت اسلامی قرار دارد، پیامبر اینها را به افراد مختلف داده است، مثلا واگذاری زمین به زبیر بن عوام، صفحه 231، من این را خدمت شما بخوانم که پیامبر به چندین نفر زمین داده است، مثلا از جمله به جناب زبیر، فقط زبیر نیست، متعدد است، ظاهراً فقط فاطمه علیها السلام گویا جزو امت پیامبر نبود که اگر چیزی به او دادند باید از او بگیرند وگرنه بقیه جا دارد، مثلا واگذاری زمین به ثور بن عروه قُشیری، واگذاری زمین به زبیر بن عوام، اینجا گفته است بسم الله الرحمن الرحیم این سندی است که محمد رسول خدا به موجب آن تمام منطقه صوارق را از بالا و پایین و آنچه میان مورّع القریة تا موقّت و حین المرحمة را به او عطا فرموده است، بنابراین اگر کسی با او خصومت کند، علی او را نوشته است، کتبه علیٌ، علی نوشته است، از این موارد متعدد است که پیامبر گرامی اسلام زمین داده است، واگذاری زمین به جمیل بن رزّام اَدوی، واگذاری زمین به سعید بن صفیان رعلی و موارد دیگری که در نظر بگیریم.
بنابراین مسئله واگذاری زمین، آب و معدن، افراد متعددی گاهی وقتها میآمدند خدمت پیامبر میگفتند پیامبر فلان جا یک چشمهای است، یک آبی است، این را اگر میشود به ما بدهید که ما از آن مثلا استفاده کنیم، پیامبر هم بر اساس تصمیمی که میگرفتند، مصلحتی که میسنجیدند، لازم میدیدند به او داده شود، مثلا نوشته است واگذاری آب برای عبدالرحمن أسمّ بکّائی، صفحه 227 این کتاب، اینجا نوشته است که واگذاری آب، نمایندگانی بنی بکّاء که از قبیله عامر بن صعصعه هستند، در سال نهم به حضور پیامبر آمدند، پیامبر خدا نام عبد عمرو أسمّ را به عبدالرحمن تغییر داد و فرمانی برای او نوشته شد و آب منطقه ذی القصه را که همانجا مسلمان شده بود و از آن بود، در اختیار او گذاشت و عبدالرحمن از اصحاب صُفّه مسجد نبوی بود، البته آنجا متن نامه خودش روایت نشده است اما دادن آب به این فرد، مثلا پیامبر این گونه فرموده است یا دیگر مواردی که گاهی وقتها اینها از این منابع طبیعی میخواستند.
می خواستم توجه دوستان عزیز را به خطبه حجة الوداع جلب کنم، این خطبه حجة الوداع در کتابهای مختلفی آمده است، من ترجمه آن را از روی همین کتاب میخوانم، چون این خیلی مختلف است، شما میتوانید یک نگاهی هم به کتابهای مختلفی که این خطبه را مطرح کردند داشته باشید، اما حالا من از این کتاب بخشهایی را میخوانم، ببینیم آیا در خطبه حجة الوداع که جزو آخرین خطبههای پیامبر گرامی است، چگونه پیامبر با مردم مثلا برخورد کرده است، چه مسائلی را در این خطبه ذکر کرده است، در اینجا بیان شده است که، چون نقل¬های خطبه خیلی مختلف است، اینجا نوشته است متن خطبه این است، منابع مختلفی هم اینجا برای آن است، سپاس و ستایش خداوند است، او را میستایم و از او یاری میجویم، آمرزش از او میخواهم و بسوی او باز میگردم و از بدیهای ضمیر خود و کارهای بد خویش به او پناه میبریم، هر کسی را خدا هدایت فرماید گمراه کنندهای برای او نیست و هر کسی را او گمراه کند راهنمائی برای او نیست، این مسائلی است که ذکر رابطه با خداست، بعد پیامبر فرموده است این بندگان خدا شما را به تقوا دعوت میکنم و آنچه را که میگویم بشنوید برای دیگران بگویید، شاید دیگر من را اینجا نبینید، بعد فرموده است مردم خونها و اموال و آبروی شما تا هنگامی که خدا را دیدار کنید یعنی تا دم مرگ، همچون حرمت این روز شما و این ماه شما و این سرزمین شما بر شما حرام است، یعنی مبادا خون همدیگر را بریزید، اموال همدیگر را تصرف کنید، آبروی همدیگر را بریزید، در هربار هم پیامبر میگفت هل بلّغتُ؟ آنها هم تأیید میکردند. اینجا پیامبر درباره امانت فرموده است، درباره ربا فرموده است و فرموده است ربا تحت قدَمَیه و اولین ربائی را که لغو میکنم ربائی است عباس بیان کرده و خواسته است، ببینید سال دهم است ولی هنوز ریشههای ربا وجود دارد، با این که در چند مرحله به شدت تحریم صورت گرفته است، این هم ربا. یکی دیگر از بحثها خونبها است، یعنی کسانی که در جاهلیت ممکن است کشته شده باشند و خونبهای آنها اینجا مطرح باشد، ایشان فرموده است خونبهاهای دوره جاهلی هم لغو است، قدیم هرچه بوده است دیگر شما با اسلام آوردن خودتان همه آنها را کنار گذاشتید. امتیازات دوره جاهلی جز پرده داری و آبرسانی به حاجیان همه لغو شده اند، قتل عمد قصاص دارد، خونبهای قتل خطا صد شتر است و نباید اضافه شود، بعد فرموده است مردم خلاصه شیطان از این که در این سرزمین عبادت شود مأیوس شده است، شما مراقب باشید او را دوباره تحریک نکنید که بیاید.
دانشپژوه: ما اینها را که ذکر میکنیم باید برای امروز هم یک ثمرهای داشته باشند.
استاد: اجازه بدهید اول ببینیم پیامبر گرامی چکار کرده است، حالا اگر توانستیم ما یک مقدار مشابه پیامبر عمل کنیم که خیلی خوب است اما در عین حال متناسب با امروز هم حتما باید باشد مثلا ببینیم پیامبر چه چیزی را برای دولت خودش یا برای امام بعدی خودش میگوید.
دانشپژوه: پیامبر هیچگاه از حق مسلمانان به کس دیگری اقطاع نمیداد، درست است؟ درباره اقطاع اراضی آباد باید گفت ظاهراً به حکم حدیث عادیّ الارض لله و لرسوله ثم هی لکم، تنها اراضی موات، ویران و رها شده مشمول اقطاع میشد.
استاد: نگاه کنید در این جاها گاهی وقتها اولا یک چیزی بوده است، یک نفر خودش ساخته است، به فرمایش شما این برای خودش است اما گاهی وقتها یک چیزی طبیعی بوده است مثل یک جنگلی یا یک چشمهای که در یک جایی است، قبیلهای میآمد به پیامبر میگفت پیامبر آنجا یک چشمه است، این برای قبیله ما باشد؟ میفرمود برای شما باشد، از آن استفاده کنید ولی چنانچه رهگذری از آن رد شد مانع او نشوید که از آن استفاده کند، اینها چون منابع طبیعی است برای کسی نیست، اگر برای کسی باشد برای پیامبر است، اگر برای کسی باشد برای دولت اسلامی است، اگر برای کسی باشد برای امامت است، به هیچ وجه پیامبر مال کسی را برنداشته است به کس دیگری بدهد، مگر این که غنیمتی باشد، یعنی در شرائطی بوده است که آن فرد به جنگ آمده است، در جنگ آسیب دیده است یا کشته شده است، اموال او در اختیار دیگران افتاده است. این که مثلا اینطور کارها را انجام دادند.
زمین آبادی که پیامبر به اقطاع به زبیر بن عوام داد ملکی بود که بله. در چه چیزی اینجا فرموده است؟ اینجا نوشتند مقطع نخستین یعنی سلیط انصاری که آن را احیا کرده بود بارش گرداندیده و پیامبر آن را به زبیر داد. درباره املاک یهودیان بنی نضیر چون مفتوح العنوه نبود، پیامبر هرگونه دخل و تصرفی در آنها داشت و خالصه خود او به شمار میرفت، بله، ولی درباره اراضی خیبر اختلاف است، بعضی از دانشمندان قسمتی از آن را فیء و بخشی را غنیمت.
دانشپژوه: مطلبی که شما اینجا اشاره کردید میخواهم برگردم به این قضیه و بگویم چون در بحث منابع طبیعی، یکسری از آن که بر میگردد للمسلمین، آن جاهایی که قید للمسلین است را پیغمبر واگذار نکرده است. از اموالی که در اختیار خود امام است، للامام است، از آنجاها واگذار کردند.
استاد: اصلا این کلمه للمسلمین برای کجا بوده است؟ چه زمانی شده است للمسلمین؟ کدام اموال در زمان پیامبر للمسلمین بوده است؟
دانشپژوه: مگر انفال للمسلمین نیست؟ اراضی موات را میگویند للامام.
استاد: انفال، خدا گفته است لله و الرسول، این للمسلمین را شما از کجا آوردید؟ حالا من بعداً میگویم ولی در زمان پیغمبر، ببینید ما این تقسیم بندی که آقا این لله است، این للمسلمین است، این عنوةً است، برای مسلمین است و غیره، در زمینها را میگویم نه در غنائم، در غنائم ما غنتم من شیء فإنّ لله خُمُسَه و للرسول و لذی القربی، این خُمُس آن، چهار پنجم آن هم برای غانمین و فاتحین و جنگوجویان است، کاری به این نداریم اما زمینها از آن چه کسی است؟ ولو زمینی را که ما به جنگ گرفته باشیم، در زمان پیغمبر، همانطور که شما هم نوشتید و به درستی هم نوشتید اموال، نگاه کنید نروید روی اقوال که بعضیها میگویند اینطور است، سند تاریخی می¬خواهیم، می¬خواهیم ببینیم آقا هست یا نیست؟ مگر این که با بحثهای بعدی بیاییم، آیا پیامبر در، بنی نضیر را همانطور که شما گفتید و آیه هم عرض کردیم فیء است، فیء هم که برای بنی نضیر بوده است، چون بدون ما لم یوجب علیه بخیلٍ و لارکاب و لکن الله یسلّط رسله علی من یشاء که فرموده است، این آیه سوره حج فرموده است ما افاء الله علی رسوله من اهل القری به پیامبر داده شد، پس آنها برای پیامبر شد، در اختیار پیامبر قرار گرفت، حالا کلمه مال و اینها را که میگوییم، میدانید اینها برای رسالت است، برای امامت است، برای حکومت است، برای ولایت است، بحث اموال شخصی نیست که به زن پیامبر برسد یا به دختر پیامبر، مگر فدک، قضیه فدک جداست، درباره آن صحبت میکنیم.
پس هرآنچه که میگوید اینجا برای پیامبر است، حالا خدای متعال گفت این انفال برای او، فیء برای پیامبر است، در اختیار او است و خود پیامبر هم به انصار گفت که انصار اگر اجازه بدهید من این زمینها را، اگر اجازه بدهید، خیلی از چیزهای عجیب این است که پیامبر اینقدر مؤدب، عجیب مؤدب بود، گفت اگر شما بخواهید من به دوتا فقیر انصاری میدهم و به مهاجرینی که تابحال هیچی ندارند، بلکه اینها جدا شوند و از خانههای شما هم خارج شوند و شما هم راحت باشید که آنها گفتند آنها در خانههای ما باشند و در خدمت آنها هم هستیم و اینها را هم شما هرطور میخواهید به هر کسی میخواهید بدهید، ما هیچی نمیخواهیم، غیر از آن دوتا فقیری که از انصار گرفتند، هم بنی نضیر.
ببینید دوستان بخشهایی از خیبر عنوةً در اختیار پیامبر قرار گرفت، مثل همانهایی که امیرالمؤمنین جنگ کرد و گرفت، بخشهایی از آن هم صلحاً بود، برای همین پیامبر در مورد آن به صور مختلف عمل کرده است، بخشی از آن اراضی را به خود یهودیها واگذار کرد که در آن ماندند و کار کردند و سهم خودشان را دادند، فدک که مصالحه شده بود و از صلح بود، فیء شد، باز در اختیار پیامبر بود، پیامبر به دختر خودش داد، به جهتهای زیادی که در تاریخ آمده است و لازم بود، جاهای دیگر آن را هم به افراد مختلف داده است، شما اگر کتاب، من الان نمیخواستم ریز شوم روی این قسمت، کتاب الاموال أبی عُبید را نگاه کنید، قاسم بن سلّام را نگاه کنید یا روایتهایی که خودمان داریم، حالا ما مجموعه این مباحث را در یک مقالهای یک زمانی یک کتابی بود به نام نظام مالی اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه چاپ کرد، مجموعه مقالات است، آن زمان، برای خیلی قبل است، برای دهه هفتاد است، یک سمیناری هم در قم میخواست برگزار شود درباره نظام مالی اسلام، آنجا احادیث مختلفی که در این زمینه است را من جمع آوری کرده بودم، البته بخشیهایی از آن مقاله را من نوشتم، بخش¬هایی را آقای معصومی نیا نوشت، بخشهایی را هم فکر کنم آقای فراهانی نوشت، یک مقاله مفصلی هم شده بود، جمع بندی اینها خیلی کار سختی است، ما خیلی کلی خواستیم از آن رد شویم.
حالا این اموال و منابع طبیعی که در اختیار پیامبر بوده است و خدا در اختیار او گذاشته است یا در اختیار مسلمان¬ها بخاطر جنگ و اینها قرار گرفت، پیامبر اینطور کارها را در مورد آن انجام میدهد، برخی از آنها را واگذار کرده است به افراد که این فرد خودش رفته است و کار کرده است، برخی از آنها را مصالحه کرده است با کسانی که قبلا روی آن زمینها بودند، همه اموال به این صورت چیز نشدند، خرج نشدند.
دانشپژوه: چون این واگذاری برای بحث دولت که میشود تقریبا برای مردم است، این که تقسیم بندی کرده است برای خود پیغمبر بوده است، اینها یک مقدار تفاوت دارند.
استاد: اینهایی که برای پیغمبر بود الان برای کیست؟ الان؟
دانشپژوه: الان من متوجه حرف شما هستم که حاکم اسلامی باید بیاید الان.
استاد: می خواهم بگویم اولا چون 1400 سال گذشته است، الان بسیاری از زمینها معلوم نیست کجا و کجا است، شما میدانید قم از شهرهایی است که مفتوح العنوه است، البته بعضی از آنها ممکن است مفتوع العنوه نباشد، ابوموسی اشعری اینجا را فتح کرده است در زمان عمر اینجا فتح شده است، مثلا گرفتند، اما قم که آن موقع گرفته شده بود کجا بود، الان قم کجاست؟ آیا قم در انتهای آذر بوده است، چون دیگر حرم کریمه اهل بیت که آن موقع نبوده است، قم آن سمت دیگر بوده است، اینها حواشی بودند، این مناطقی که الان هستند، کجای اینجا آباد بوده است؟ کجای اینجا موات بوده است؟ کجاها اگر مردمی همان موقع خودشان مسلمان شده بودند به ملک آنها درآمده است، چون هیچی از اینها از نظر تاریخی مشخص نیست، برای همین بزرگان وقتی برای امروز ما بحث میشود میگویند این زمینهایی که، هم مرحوم شیخ انصاری، بخصوص مرحوم امام در کتاب بیع دارد، اینها برای امروزه دقیقا معلوم نیست زمین مفتوح العنوه، حتی در نهاوند، نهاوند که جنگ بوده است، قادسیه که این جاها محل درگیری و جنگ بوده است، در عین حال واضح نیست کدام منطقه گرفته شده است، مردم کجا زندگی میکردند دقیقا، چه قسمتهایی صلحی گرفته شده است و چه قسمتهایی جنگی؟ تاریخ در این قسمتها مبهم و پراکنده و متعدد است، برای همین حالا این که فقها بعداً در طول تاریخ چه بر سر آن درآوردند و چکار کردند یک مسئله است اما ما از مجموع کارهای اقتصادی که پیامبر انجام میداد، اینها را پیجویی میکردیم. یکی از آنها بحث منابع است، منابع معدنی و آبی و زمین، حالا آن جایی که فقه اجازه میدهد، این بعداً بحث فقهی آن است که آیا اینها را باید در اختیار قرار داد یا نه؟
نگاه کنید دوستان عزیز شما الان همین شبها از وقتی که این آقای اژهای دستور داد، یک بخشی بود که برای قوه قضائیه بوده است در رودخانه کرج و منطقه چالوس و جاده چالوس و اینها بوده است که گفتند قبل از انقلاب اینها ساخته شده است، دستور تخریب دادند که این را تخریب کنید و بعد برای بقیه هم تخریب کنید یا مثلا چند شب است که نشان میدهد حاشیه دریای مازندران کیلومترها شما میروید نمیتوانید وارد آب شوید، چرا؟ چون برای نهادهای خاص است، چه ارتش، چه سپاه، چه اداره دولتی، چه قوه قضائیه، من نمیدانم مجلس یا نهادهای دیگر هم آنجا دارند یا نه ولی اینهایی که در اخبار گفتند و اعلام کردند، اینها در اختیار اینها قرار گرفته است، اگر میگفتی چرا اینها را در اختیار اینها قرار دادی؟ میگفت اگر در اختیار اینها قرار ندهیم افراد بخش خصوصی میآیند تعرض میکنند، دست دولت بماند بهتر است، الان ما امروز میگوییم اشتباه کردیم، ممکن است روز به روز دیدها تغییر کند، یک روز ممکن است اینها را در دست نهاد دولتی بگذارند برای حفظ اینها، یک روز ممکن است اصلا بردارند همه چیز را، بگویند آقا هرکسی میخواهد برود به طرف دریا، برود به سلامت، کسی مانع او نمیتواند بشود دم دریا، یا پلاژها و نقاطی میگذاریم که افراد بتوانند کنار دریا وارد شوند که بتوانند از دریا استفاده کنند، در هر صورت اگر شما گفتید دریا انفال است، زمینهای حاشیه دریا، سواحل جزو انفال است، در اختیار حکومت است، بعد میگوید از این چطور باید استفاده کرد؟ اینجاست که حالا اسم کلی آن را میگویم و بعد یک مقدار توضیح میدهم، به جنبه مصلحت بر میگردد، مصلحت یعنی از نظر علمی، از نظر فکری، بهترین شیوه را برای این کار انجام بدهیم، مطمئن هستم کاری که پیامبر کرده است، یقین داریم که بهترین کار بوده است، چرا؟ چون جای دورافتادهای در اختیار یک قبیلهای است، حالا شما میگویید آقا من در اختیار شما قرار نمیدهم، بعد آن قبیله بگوید پس من چطور زندگی کنم؟ میگویم بلند شو بیا شهر، بیا در تهران زندگی کن، مثلا بیا در مدینه زندگی کن، این را از آنجا باز میداریم، او را جابجا میکنیم، بعد نمیتواند، چیزی در اختیار او قرار ندهیم، این که حتما غلط است، همه ما قبول داریم، بگویم در اختیار تو باشد و استفاده کن ولی هروقت گفتم بلند شو، میگوید من میخواهم اینجا بسازم، اما اگر یک جایی باشد که در معرض استفاده عموم است، نه مثل آن جایی که جای دورافتادهای بود و پیامبر به این صورت تقسیم کردند، در استفاده عموم است، بله اینجا ما باید به نحو دیگری از آن استفاده کنیم، الان نمیخواهم این مسئله را مطرح کنم چون این خودش بحث دارد.
امروزه یک اختلاف جدی است که آیا منابع مشترکات در اختیار چه کسی باشد؟ بدهیم به دست بخش خصوصی با خیلی چهارچوبهای خاص، بدهیم به بخش دولت یا بدهیم به عنوان مشترک؟ رها کنیم هر کس میخواهد استفاده کند؟ در بحثهایی که مطرح شده است، تئوریهایی که داده شده است. یک مقالهای است در این زمینه، اگر مایل بودید بروید نگاه کنید، مقالهای است برای آقای دِمستز از دانشمندان یعنی اقتصاددانها است، یک مقالهای دارد که مقاله او را آقای دکتر رنانی ترجمه کرده است، به نام تئوری مالکیت در مجله تأمین اجتماعی، برای وزارت رفاه، وزارت رفاه یک مجلهای دارد، همین وزارتخانه رفاه، تأمین اجتماعی، نمیدانم شماره شش است، هفت هست، خیلی شماره قبل است، برای دهه هشتاد است که من این را میخواندم، برای ده بیست سال قبل است و مقاله خوبی است، چون این بحث به بخش عمومی ارتباط پیدا میکرد در دورههای تحصیل که کار داشتیم گاهی، این آقای دمستز، بعد آنجا توضیح میدهد که آقا یک دریاچهای یا یک جایی که آبگیر بوده است و عمومی بوده است، گذاشتند هر کسی هر طور میخواهد استفاده کند، خشک خشک کردند آنجا را، اگر داده بودند دست بخش خصوصی و از آن مالیات میگرفتند این آبادتر هم میشد، اگر به دست دولت بدهند که می¬گویند دولت معمولا تاجر بسیار بدی است و درست عمل نمیکند، بخصوص حالا این دولتهایی که هر از گاهی میآیند و میروند، این هم خودش یک مسئلهای است، این دولتهایی که بر اساس رأی گیری و دموکراسی میآیند و میروند، در نحوه عملکرد اینها هم مشکلات ویژهای پیش آمده است، در هر صورت این زمینها مختلف بوده است را قبول دارم، در فقه بعداً این آرام آرام باز شد و مطرح شد. اما چیزی که از تاریخ و از پیامبر و حتی در روایات ما است همین است، مثلا مواتان الارض لله و لرسوله و من أحی أرضاً مواتاً مثلا فهی له یا فهو له، چند جور اینها میدانید نقل شده است، بنابراین این تعبیر شما هم درست است، من هم نمیخواستم غیر از آن صحبت کنم، فقط میخواستم بگویم علی القاعده یکی از وظائف دولت این است که دارائیهایی که در اختیار او است، اینها را باید به نحوی به سرانجام برساند.
دانشپژوه: مگر این روایت تازه به ما و پیشینیان ما رسیده بود که دچار وضعیت حاضر هستیم؟ خواندیم و خواندند و پشت گوش انداختند.
استاد: بخشی از اینها این است که ما گاهی وقتها به تجربیات بها نمیدهیم، میگوییم خودمان علم لدنی داریم، فکر کردیم ما پیغمبر هستیم، حقیقت آن این است، این را صریح میگویم، یعنی گاهی وقتها ما فکر میکنیم پیغمبر خدا و ائمه خدا علیهم السلام علم لدنی داشتند، ما در مورد کارکرد آنها خیلی باید بررسی کنیم، آنها دقیق بودند، کارهایی که انجام دادند، هنوز هم که هنوز است وقتی مینشینیم باهم این تحلیلها را نگاه میکنیم در آن زمان پیامبر در یک کشور بسیار بزرگ، همه بیابانی تحریک کرده است که همه بروند احیا کنند و افراد هم میرفتند، اما ما در دورههای خودمان، ببینید نظارت ما چگونه است؟ کیاست ما چگونه است؟ زمینهای بسیار زیادی در اختیار پیامبر بوده است ولی هیچوقت در اختیار بخش دولت نبوده است، اینها را میداد دست بخش مردم که از آنها استفاده کنند و اجاره بهای آن را بدهند، قبلاً هم عرض کردم.
دانشپژوه: این روایتها هم آن زمان که این زمینها به نهادها واگذار شد وجود داشت اما سلیقهای برخورد شد و اسم آن را گذاشتیم مصلحت.
استاد: نگاه کنید من کلمه سلیقهای را نمیخواهم بگویم، ما بر اساس علمی که داریم، این سلیقه نیست، بحث سلیقه یعنی یکوقت یک آدمی است که میآید، وقتی ما غیر علمی کار کنیم، فرقی نمیکند شما چطور انسانی از نظر ارزشی هستید، بسیار آدم متعالی هستید ولی غیر علمی عمل میکنید، کسی که کار علمی انجام میدهد یعنی دقیق انجام میدهد، قاعدتاً به تجارب توجه میکند، ثانیاً کاری میکند که آثار آن را میخواهد ببیند، باید اینها را هم ملاحظه کند، ما باید بیش از این در مورد منابع طبیعی، این تجارب در کشورهای مختلف رخ داده است، ما باید از آنها استفاده کنیم، نباید دوباره چرخ را از نو بسازیم، ما باید بدانیم کشوری که میخواهد دنبال توسعه برود، اوائل وقتی رها میشود، برخی از این اموال طبیعی نابودی زیست محیطی ایجاد میکند، اروپای قرن نوزدهم با همین مواجه شد و بعد آرام آرام مجبور شدند بحث محیط زیست را در اروپا جدی گرفتند، آمریکا در اوائل در همان قرن نوزدهم از زمانی که این وسائل جدید ایجاد شد و اینها، اینقدر محیط زیست آنها از بین رفت، حتی برای یک امری مثل کریسمس، میلیونها قطعه از جنگلهای کاج بریده میشد، دیگر در آخر کم کم، در مناطق شمالی آمریکا خیلی کاج است، خیلی نابود شد ولی بعد به تدریج متوجه شدند این کار را و ما از نظر علمی این را حالا در قانون اساسی ما یک گونه است و نوشته شده است، به یک جمع بندی علمی نرسیدیم که دولت در کجاها باید باشد و در کجاها نباید باشد. این حرف شما درست است.
دانشپژوه: منافع عمومی برای عموم است نه افراد و نهادها.
استاد: افراد و نهادها جزو عموم هستند، میگوید پیمغمبر به زبیر داده است، یعنی این هم اگر یک طبقه کارگری، عموم یعنی چه کسی؟ به یک نفر بدهد، مالیت از او بگیرد، مالیات را خرج عموم کن، به نهادی بده، به نهاد خصوصی یا غیر خصوصی، به نهاد دولتی اگر دادی مثلا فرض کنید به نهاد دولتی میدهی پارک درست میکند برای دانش آموزها، خیلی خوب است، پارک درست میکند برای مردم، خیلی خوب است، جایی درست میکند که مثلا به ارتشیها میدهد سربازها که میخواهند بروند تمرین کنند آنجا تمرین کنند، خیلی هم خوب، اگر به یک نهادی میدهد مثلا به یک بانک دولتی میدهد، در اختیار او است که برای کارکنان خودش بدهد ولی یک مالیات خوبی از او بگیرد که برای عموم خرج کند، اگر قرار باشد این زمینها را پس بگیرند باید از علمای بعضاً مقدسی که این روایات را خواندند و رساندند، نگاه کنید من این را عرض میکنم، دوره به دوره و شرائط به شرائط فرق میکند، این واقعا تشخیص است، شما ببینید یک فرمانده جنگی، یک زمانی به شوخی جدی در منطقه گفته میشد، میگفتند به فلانی یک گردان نیرو میدهید وقتی میرود و بر میگردد خودش و بیسیم چی او بر میگردند، ولی به آن بنده خدا میگویی چرا؟ میگوید به ما گفتند از اینطرف بروید، فرماندهی دستور داد این کار، همه کارهای خودمان را انجام دادیم، ما هم تلاش خودمان را کردیم ولی آسیب دیدیم، همه ما برگشتیم یا افقی یا عمودی یا زخمی یا خمیده یا افقی یا عمودی یا شهید برگشتیم، یک تعدادی هم سالم هستند، تشخیص داده میشود، آن چیزی که شما لزوماً تشخیص میدهید به نتیجه نمیرسید، البته حقیقت این است که گاهی وقتها ما عجله میکنیم، عجله میکنیم برای انجام برخی از کارها، زود زود زود، گفتم این جابجائی دولتها، نمیخواهم بگویم دولتها عوض نشوند، خیلی هم خوب است که عوض شوند، کسی دیکتاتوری در کشور راه نیندازد، دوباره دوره رضاخانی را نبینیم، ولی ما نتوانستیم هنوز به نظر من بین بحثهای ثابتات و متغیرات این دولتها جدا کنیم، متأسفانه هر دولتی که سر کار میآید همه چیز باید تغییر کند، همه افراد باید تغییر کنند، همه چیز، میگویند رئیس جمهور چند نفر را میتواند تغییر بدهد؟ میگویم آقای رئیس جمهور شما وزرای خودت را معرفی کن، در دفتر و مثلا کاخ ریاست جمهوری آشپز خودت را تغییر بده، راننده خودت را تغییر بده و آن کسی که با او کار میکنی، به مابقی دیگر دست نمیزنی، آقا کل مجموعه دفتر ریاست جمهوری باید تغییر کند، کل آنها باید تغییر کنند، همه چیز همینطور دائماً تغییر میکنند، این تغییر کردن را می¬دانید دیگر چقدر برای کشور ضرر دارد.
دانشپژوه: مگر اینها مالیات میدهند؟
استاد: الان ارتش میگوید اگر میخواهید پس بدهیم باید فلان مالیات را هم بدهید، میگوید چون من آنجا رفتم ساختم و اینها. این هم خودش یک مسئلهای است، ببینید مجموعه بخشهای عمومی ما یکی دولت است، یکی نیروهای مسلح هستند، نیروهای مسلح به یک معنا زیر نظر دولت نیستند، اینها نهادی مستقل هستند، قوه قضائیه خودش جداست و گاهی وقتها اینها به همدیگر میفروشند، البته اگر به فرض یک ادارهای میخواهد از ارتش بخرد، در بودجه باید به او پول بدهند، بعد به او میدهند، به او هم میگویند درآمد کسب کردی برای بودجه امسال، کمتر به شما میدهیم، گاهی وقتها اینها جنبه حسابداری دارد که جابجا میشود، ولی به فرمایش شما وقتی چیزهایی را در اختیار یک مجموعه قرار میدهند، نیروهای نظامی مالیات نمیدهند ولی وقتی اینها را به اینها میدهند به عنوان دارائی برای اینها تلقی شود، آنوقت ممکن است در بودجههای اینها کم و کسر داشته باشند.
دانشپژوه: با این که این روایات وجود دارند و آثار بسیار زیادی هم برای نتیجه گیری از آنها وجود دارد شما از تجربیاتی می¬گویید که غربی است.
استاد: آقا تجربه هرکس که دارد، یعنی اگر یک غربی با ماشین تند رفت تصادف کرد کشته شد، ما بگوییم این تجربه غربی است و این را نپذیریم؟ نه. پس ما دوباره چرخ را اختراع میکنیم البته با شکل غربی. شما باید این را قبول کنید مثلا اگر غربیها موشک فرستادند آسمان، ما هم که مهندسی معکوس انجام میدهیم و دوباره همان را درست میکنیم، مسائل اجتماعی هم اینطور نیست که مثلا آنها اگر رفتند در محیط زیست تصرف کردند، از نظر قانونی بگونهای عمل کردند و نتیجه آن خوب یا بد بود، ما اگر انجام بدهیم حتما غیر از آن میشود، به نظرم میآید میشود از خیلی چیزها استفاده کرد ولی با چشم باز، به قول آیت الله سبحانی با چشم باز باید از اینها استفاده کنیم.
دوستان نگاه کنید چیزهایی که در آن زمان درواقع از پیامبر مطرح است، بخش مهمی از اینها مربوط به همین واگذاری زمین و اینها است و درواقع این مسئله بر میگردد به دارائیهای عمومی. یک چیزی که برای شما از حجة الوداع میخواندم این بود که پیامبر در مورد مباحث اصلی که در حجة الوداع فرمودند، مواردی بود که مثلا در مورد حقوق اجتماعی که افراد داشتند، درباره بحث قصاص بود، اما ربا بطور خاص مطرح شده است که بعد درباره آن بیشتر توضیح میدهم، مباحثی که مربوط به نسی و تأخیر و به فراموشی سپردن ماهها بوده است، پیامبر آنجا فرمودند، درباره حقوق زنان، پیامبر در حجة الوداع مفصل مطرح کردند، درباره این که کسی نباید اموال دیگری را بیجا استفاده کند، درباره این که شما همه انسانها کسی بر کسی برتر نیست و پدر و مادر شما همه یکی هستند، مراقب باشید، در مورد نسب تصریح کردند که اگر فرزندی، کسی فرزندی را به غیر از آن کسی که پدر و مادر او است انتساب بدهد، این کار غلطی است، این الولد للفراش و للعاهر الحجر را آنجا فرمودند، عمده آنچه که در آنجا پیامبر فرمودند همینهایی بود که خدمت شما عرض کردم. در بین اینها غیر از مسائل عمومی مربوط به مالکیت که فرمودند، روی مسئله ربا بطور خاص تکیه کردند. شما در نامههای پیامبر به افراد مختلف، قبائل که نوشته میشود گاهی وقتها پیامبر فرموده است مثلا شما باید زکات بدهد یا شما باید جزیه بدهد یا شما باید خمس بدهید، خمس غنائم را مثلا باید بدهید یا از فلان زمینها میتوانید استفاده کنید، ولی بطور خاص بخصوص در مورد نامهای که به اهل نجران پیامبر نوشتند که اینها مسیحیانی بودند که بین خودشان ربا داده میشد، آنجا پیامبر در مورد اینها، بگذارید ببینیم اگر بتوانم این را پیدا کنم، مخصوصاً روی ربا پیامبر گرامی اسلام تکیه کرده است، نگاه کنید در صفحه 138 همین کتاب آمده است که این عهدی است که محمد نبی و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم نجران نوشته است، چون در مورد میوهها و زر و سیم و بردگان خود صدور حکم را بر عهده او واگذار کرده بودند، تمام آنها را به ایشان بخشید و برای آنها رها فرموده است، به شرط آن که سالیانه دو هزار حُلّه که ارزش هر یک چند وُقیه باشد بپردازند، در هر ماه رجب هزار حُلّه و در هر ماه صفر هزار حُلّه و باید ارزش هر حُلّه چند وقیه نقره باشد، آنچه افزون یا کمتر از میزان خراج ایشان باشد محاسبه و منظور خواهد ماند و آنچه از زره و اسب و مرکوب و کالا که بپردازند نیز از حساب ایشان گرفته خواهد شد، هزینه فرستادگان من در مدت بیست و کمتر از آن بر عهده مردم نجران است، یعنی اگر ما مأمور بفرستیم برای مالیات و جزیه، تا بیست روز که آنجا هستند آنها خرج اینها را باید بدهند و نباید فرستگان من را بیش از یک ماه معطل گذارند و بر عهده ایشان است چون در یمن درگیری و قدر و مکری پیش آید به مسلمانان سی زره و سی اسب و سی شتر عاریه دهند و هرچه از آن زرهها و اسبها و شترها و کالاهای دیگر که نابود شود، فرستگان و نمایندگان من ضامن خواهند بود که به ایشان بپردازند و برای مردم نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پیمان محمد رسول خدا مورد اموال و جانها و آئین ایشان خواهد بود، هیچ اسقف و راهب و کاهنی از شغل و مقام خود برکنار نخواهد شد و بر ایشان هیچ گونه تعهدی و پرداخت خونبهایی، خونبهای خونهایی که در جاهلیت ریخته شده است نخواهد بود، آنها از سرزمین خودشان تبعید نخواهند شد و از آنها یک دهم یعنی عُشر گرفته نمیشود و سرزمین ایشان پایکوب نخواهد شد و لشکر به آن کشیده نمیشود و هرکس از ایشان حقی مطالبه کند در کمال انصاف، بدون این که بر آنان ستم شود بررسی خواهد شد، حالا از این پس و در آینده هرکس رباخواری کند، ذمه و عهد من از او برداشته است و هیچکس را به گناه دیگری مؤاخذه نخواهند کرد، بر آنچه در این عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حکم فرماست تا هنگامی که ایشان خیراندیش و نیکوکار باشند و کار خود را با ستم سنگین نکنند و تا هنگامی که خداوند فرمان خود را در این¬باره ابلاغ فرماید.
ابوسفیان بن حرب و غِیلان بن عمرو و مالک بن عوف که از خاندان بنی نصر است و اقرع بن حابس و مغیرة بن شعبه گواه هستند و این نامه را عبدالله پسر ابوبکر برای ایشان نوشت، این نامهای بوده است که حالا روایتهای دیگری هم است که اینجا هم باز نوشته است یحیی بن آدم میگوید نامهای هم در دست مسیحیان نجران دیدم که نسخه آن شبیه به همین بود و پایین آن نوشته شده بود و این را علی بن أبیطالب به همین صورت نوشته است و نمیدانم در مورد آن چه بگویم.
خلاصه ببینید مطالب مختلفی که درباره کسانی که ملحق میشدند به یاران پیامبر و به مجموعه ایشان، از احکام اسلامی، حالا یکسری از امور عمومی هستند، یعنی مالکیت آنها محترم است، احترام به اموال آنها گذاشته می¬شود، جزیه باید بدهند، بیشتر از جزیه هم نباید بدهند، فقط در زمانی که لشکرکشی بین مسلمانها است یا مسلمانها از آنجا رد میشوند باید یک کمکی به این لشکر بکنند، معمولا در نامههایی که در مورد جزیه است این آمده است، ولی بطور خاص الخاص دوستان عزیز در مورد ربا اینجا مطالبی آمده است.
من آن مقداری که میخواستم درباره نامههای پیامبر بگویم را در اینجا با اجازه شما کنار میگذارم، موارد دیگری هم است، اگر اجازه بدهید یک کتابی است به نام سیره پیامبر خاتم، این برای آقای ری شهری، دارالحدیث است، اگر خواستید در مجموعهای از اینها در مورد سیاست پیامبر در تعامل با افراد مختلف اینجا ذکر شده است که مثلا در تعامل با کشورهای مختلف سیاست پیامبر با اهل کتاب چگونه بود که آنها را دعوت به توحید میکرد، نامههای مختلفی که به شاهان و غیره نوشته است، اینها اینجا ذکر شده اند، همچنین علاوه بر تعامل با اهل کتاب، کارهایی که پیامبر در مورد تأسیس حکومت و کارهای حکومتی که درواقع پیامبر مطرح میکرد، اموال و دارائیهایی که اینجا است، کارهایی که پیامبر انجام میداد اینجا ذکر شده است، من فقط از کارهایی که پیامبر داشته است، چندتا را میخواهم اینجا خدمت شما ابتداءً عرض کنم، ایشان یک بخشی دارد به عنوان سیره اقتصادی پیامبر که همانطور که میدانید یک فصلی دارد درباره این که چه شغلی انتخاب شود، پیامبر به عنوان حاکم، اگر کسی به او مراجعه میکرد برای گرفتن کمک، به آنها کمک میکرد ولی میگفت سعی کنید کار کنید یا ابزار کار در اختیار آنها قرار میداد، مثل یک فردی که آمده بود یک کلنگی توانسته بود گیر بیاورد و با آن کار کند و درآمد کسب کرد، در ترغیب به کار که زیاد شنیدیم از پیامبر. یکی از کارهایی که پیامبر انجام داده است در امور بازار این بحث احتکار است که پیامبر به شدت در مورد احتکار خودداری میکردند از این که، بگذارید این را همینجا الان عرض کنم، نگاه کنید روایتهای مختلفی است که پیامبر در موارد بازار مثلا سفارش میکرد از یک طرف ولی از یک طرف به شدت از تسعیر و قیمت گذاشتن اجتناب میکردند، روایاتی که زیاد شنیدید در کتابهای مختلف که پیامبر فرموده است مراقب باشید اهل بازار مبادا دچار مشکل شوید، به شدت به افراد فرموده است سعی کنید میزان را مراعات کنید، مشابه همان فرمایشاتی که از حضرت شعیب نسبت به مردم خودش بود، اینها در تاریخ ذکر شده است که پیامبر اینچنین عمل میکرد. یک بحث هم در مورد بحث احتکار است که افراد مختلفی به پیامبر مراجعه میکردند که پیامبر شما بیا قیمت گذاری کن و پیامبر قیمت گذاری نکردند.
دوستان این چون مسئلهای است که آیا قیمت گذاری درست است یا درست نیست؟ بگذارید الان این را عرض کنیم، چندتا حدیث این را بخوانم، نگاه کنید در نهی از احتکار، در کتابهای مختلف مثل تهذیب الاحکام و جاهای مختلف نقل شده است و این در کتابهای فقهی هم است که مرّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالمحتکرین فأمَرَ بحُکرتهم أن تخرج إلی بطون الاسواق و حیث تنظر الابصار إلیها، فرمودند پیامبر به کسانی که اهل احتکار بودند گذشت و فرمود این چیزهایی که شما دارید را باید در معرض بگذارید و جایی باشد که چشم آنها را ببیند، حالا قیمت هر طوری که هست، یا مثلا باز روایت از امام صادق است که در زمان پیامبر طعام کم شد، مسلمانها به پیامبر گفتند، فقط پیش فلانی یک مقداری است، به او بگویید که به مردم بفروشد، پیامبر گفت فلانی مسلمانها گفتند قضیه اینطور است، فأخرجه و بعه کیف شئتَ، آن را هرطور که میخواهی بفروش ولی بفروش، ببیرون بیاور و لاتحبسه، آن را حبس نکن یا روایات دیگری که در این قضیه است، پیامبر به شدت از قیمت گذاری اجتناب میکرد و وقتی به او میگفتند فرموده است من مایل نیستم که خدا را ملاقات کنم در حالی که به من گفته باشد فلانی تو برای چه همچین کاری کردی؟ این چه بدعتی بود که تو گذاشتی؟ اینجا از امام زین العابدین نقل شده است، در کتاب من لایحضره الفقیه که پیامبر وقتی گفت این را در جایی بگذار که همه ببینند، به پیامبر گفت لو قوّمتَ علیه، میخواست که تقویم و قیمت گذاری کند این فرد، فغضب حتی عُرف الغضب فی وجهه و قال أنا اُقوّم علیهم، من اُقوّم علیهم؟ من این کار را بکنم؟ إنّما السعر إلی الله، قیمت دست خداست، یرفعه إذا شاء، یخفضه إذا شاء، قیمت دست خداست، بالا و پایین رفتن آن هم در اختیار خداست، بنابراین من این کار را انجام نمیدهم.
نگاه کنید این بحث یک بحث مهمی است، چون ما امروزه هم به این مبتلا هستیم، همانطور که میدانید در بازارهای آزاد میگویند قیمت در اختیار خریدار و فروشنده است، اگر بازار به صورت عادی باشد، طبیعتاً این امر یک امر درستی است.
اگر کسانی بخواهند احتکار کنند یعنی کالایی که وجود دارد را از مردم دریغ کنند، بالطبع همانطور که پیامبر این کار را کرد وادار میشوند که کالاهای خودشان را در معرض قرار بدهند، حالا قیمت بازار هر مقداری که شد، نمیتوانیم بگوییم تو به این قیمت بفروش، تو به آن قیمت بفروش، چون خود قیمت تا حدی کمبود را جبران می¬کند، نه قیمت تصنعی، بلکه قیمت واقعی، به عنوان مثال اگر محصولی که الان وجود دارد نصف شد، محصولی که مثلا هر سال بود نصف شد، خود به خود قیمت این تغییر میکند بالطبع، قیمت ثابت نمیماند، وقتی قیمت این بالا رفت یک عدهای از متقاضیان کنار میروند، بحث را نکشانید به بحث کالای بسیار بسیار ضروری مثل کالای فرض کنید نان و گوشت و دارو، چون کالاها که فقط اینها نیستند، اگر یک چیزی کم شد، قیمتها خود به خود بالا میرود، وقتی قیمت بالا رفت بخشی از متقاضیان خارج میشوند یعنی خود بازار یک تصفیه درونی و یک خوداظهاری و خود تنظیمی دارد، این از این جهت، حالا در مورد کالاهای بسیار ضروری باید یک فکری کرد، اینجا پیامبر گرامی در مورد طعام، گندم و جو، غذایی که برای نیاز خوراکی مردم لازم بوده است، پیامبر اقدامی نکرد و گفت قیمت آن دست بازار است، من فقط اینها را وادار میکنم اگر چیزی دارند بیایند بگویند من ده تا گونی دارم، پنج تا گونی دارم، اینها را هم میفروشم، ولی چون کم است قیمت آن بالا میرود، خود به خود قیمت بالا میرود، وقتی هم فروخت غیر از آن که برای خودش گذاشته است، برای خودش انبار کرده و برداشته است که میخواهد برای زندگی سال خودش و خرج سال خودش باشد، مابقی را میفروشد و تمام میشود، قیمت خود به خود بالا میرود و خود بازار تنظیم میشود، این که در این زمانه اگر یک کسی فقیر بود باید چکار کنیم؟ این کار بعدی است، چون وقتی ارزان میشود مصرف بالاتر میرود، یعنی قیمت خودش یک عامل است، این یک نکتهای است که باید این را در نظر گرفت، پیامبر این کار را نکرده است. آیا در دورههای ما که ما الان قیمت گذاری میکنیم، این درست است یا نه؟ ببینید خیلی از اینطرف و آنطرف وقتی بحث میشود، خیلی جاها آدم دیده است، مقالات و نوشتهها، اگر از رفتار پیامبر و همچنین از رفتار مولا علی در نظر بگیریم قاعده را بر عدم تسعیر گذاشتند، ولی یک مسئلهای است، دولت امروزه خودش یکسری کالا تولید میکند، کالاهایی که تولید میکند مثلا بنزین، بنزین را دولت ایران خودش تولید میکند، چرا؟ چون نفت خام برای خودش است، برای مردم است، برای نظام است، حالا اسم آن را هرچه بگذاریم، به اسمهای مختلف، نفت برای او است، برای تصفیه این، یعنی یکی پول ماده آن است و برای تصفیه آن هزینههایی مرتکب میشود، بعد بنزین را به لیتر مثلا لیتری چند هزارتومان در اختیار افراد قرار میدهند، این چون یک کالای دولتی است و بازار آن اصلا بازار ندارد، یعنی عرضه کننده و تقاضاکننده بطور معمولی ندارد، دولت به هر قیمتی دارد، چون انحصار کامل در اختیار خودش است، هیچکس هم حق وارد کردن بنزین و اینها را ندارد، قیمت بازاری آن یک مقداری میشود، اگر فرض کنید بخش خصوصی میتوانست از خارج وارد کند، قیمت بنزین و دولت به هر کسی، دولت هم یک توزیع کننده میشد، این بخش خصوصی هم یک توزیع کننده میشد، در شرائط فعلی چون از خارج میخواهد وارد شود قیمت این بالاتر است، شاید همین کمک میکرد به متعادل شدن قیمت، در هر صورت اگر دولت کالا تولید میکند قیمت آن هم در اختیار خودش است، مثل بنزین که رقیب ندارد، اما اگر دولت یک کالایی را تولید کرد فرضاً مثل نهال درخت، بخش خصوصی هم نهال درخت تولید میکند، این نهال درخت را که دولت تولید می¬کند اگر به قیمت پایین بزند عملاً این بخش خصوصی ضرر میکنند و همه از میدان خارج میشوند و این بدترین نوع کاری است که دولت میتواند انجام بدهد و عملاً بخش خصوصی را نابود میکند، دولت میتواند این کار را انجام بدهد، میتواند بگوید قیمت بر اساس بازار باشد، چون دولت باید یک هدفی داشته باشد از کاهش قیمت، آقا برای چه قیمت را کم میکنی؟ یک آدمی که ما شاء الله وضع مالی او خوب است و میخواهد این کالا را بخرد، چرا شما پایین میآوری؟ میگوید یک عدهای نیازمند هستند، میگویند نیازمند است، اگر احساس میکنی نیازمند است اشکالی ندارد، به آن آدم یک کوپنی، یک چیزی بدهد که بیاید از شما مجانی بخرد، ما که کاری به او نداریم، ولی اگر این کار را هم بکنی، مجانی هم به او بدهی، دوباره او از شما میگیرد میرود در بازار میفروشد آن را، پس بهتر است شما این کار را بکنید، یکی از روشهایی است که در اقتصاد، اینها تجارب مختلفی است، البته بسته به نوع کالاها تفاوت دارند، یکی از کارها این است که بشناسید آن افرادی که احساس میکنید ندارند، به آنها کمک کنید، کمک مالی کنید و بگویید من به قیمت دست نمیزنم، یک حرفی که پولیون و امثال فریدمن و اینها در اقتصاد میزنند، چون بحث درباره کمک به نیازمندان است، چگونه ما باید به اینها کمک کنیم؟ آیا ما کالا به قیمت ارزان در اختیار اینها بگذاریم و عملاً قیمت بازار را درواقع به نحوی بهم بریزیم یا این که قیمت بازار با خودش باشد، اما به افراد نیازمند که دارائی آنها کم است، کمک کنیم؟ کمک نقدی کنیم، آگاهی بخشی هم به او بکنیم که شما باید این چیزها را بخری، سعی کن این چیزها را استفاده کنی و بگذاریم خودش برود استفاده کند، یعنی با کمک مالی بدون این که قیمت بازار را بهم بزنیم اجازه بدهیم بازار، سیستم فعالیت اقتصادی طبق قاعده معمولی پیش برود ولی افرادی را که نیازمند هستند اگر بتوانیم شناسائی کنیم فقط به اینها کمک کنیم.
ما یک ضعف بزرگ که در کشور داریم عدم شناسائی افراد نیازمند است و چون نمیشناسیم، یکی میگوید سی درصد زیر خط فقر هستند، یکی میگوید هفتاد درصد زیر خط فقر هستند، یکی میگوید هشتاد درصد زیر خط فقر هستند، چون شناسائی نیست، افراد ثروتمند که جزو طبقات بالا هستند، شما شنیدید از مجموعهها که رفتند سهام عدالت را به عنوان نیازمند گرفتند، به عنوان نیازمند سهام عدالت گرفتند و حالا هم دیگر نمیتوانند کاری کنند، حالا که آنها را شناختند نمیتوانند از آنها بگیرند یا نمیگیرند یا نمیخواهند بگیرند، نمیدانم تصمیم چگونه است، عمده آن هم بخاطر این است که سیستم اطلاعاتی ما، سیستم آماری ما که باید شفاف باشد، از شفافیت فاصله زیادی دارد و همین باعث میشود.
بنابراین نگاه کنید دوستان روی این باید یک تأملی کرد، آیا دولت قیمت تعیین کند یا نه؟ به نظر میآید غیر از چندتا کالای خاص که در اختیار خود دولت است بهتر است دولت تعیین نکند، قیمت بر اساس بازار باشد، دوستان الان ببینید وضعیت گاز، آب، برق و غیره، اینها در اختیار مردم قرار گرفته است و در اختیار همه ما است، ما باید پول اینها را بدهیم، دائماً نمیشود بگوییم از دولت بودجه برای آن تعیین کنید، شرکتهای برق، شرکتهای برق الان طلبکار هستند و دولت ندارد به آنها بدهد، آب همینطور، این که شما نگاه میکنید برق در کشور مورد استفاده قرار میگیرد و هزینههای آن تأمین نمیشود و نمیشود و تشکیل نیروگاهها، چون هزینه سرمایه گذاری مناسب ندارد و عوامل مختلفی باعث شده است که قیمت گذاریهایی که دولت در زمینه آب و برق و گاز و نفت و تلفن و حتی سود بانکی و خیلی از این چیزها انجام میدهد، به نظر میآید نه بر اساس مصلحت است، نه بر اساس اقتصاد است، نه بر اساس علم است، کار میکنیم و هزینههای سنگینی به کشور تحمیل میکنیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.